|
آفرینش جهان
(در اساطیر سُومِر)
فهرست مندرجات
◉ اسطورهی «دوموزی» و «اینانّا»
◉ آفرینش و خاستگاه جهان
◉ خدایان و جهان
◉ آفرینش انسان
◉ بهشتِ دیلمون
◉ گذر از شبانی بهکشاورزی
◉ توفان بزرگ
◉ يادداشتها
◉ پینوشتها
◉ جُستارهای وابسته
◉ سرچشمهها
.
اسطورهای آفرینش سُومِری
قدیمیترین اسطوره آفرینش سومریان به حدود ۱۸ قرن پیش از میلاد باز میگردد. این اسطوره بروی بخشی از لوحی گلی نگاشته شدهاست. لوح از این جا آغاز میشود که خدایان آنو، انلیل، ائا و نینهورساگ دست به آفرینش سومریان و حیوانات میزنند. سپس پادشاهان از آسمان پایین میآیند و نخستین شهرها از جمله اریدو، لارسا و شوروپاک بنا نهاده میشوند. بخش بعدی لوح از میان رفتهاست ولی پس از آن لوح نشان میدهد که خدایان تصمیم به فرستادن طوفانی برای نابودی بشریت میگیرند. زیودسورا از این مسئله با خبر میشود و یک کشتی میسازد. کشتی هفت شبانه روز اسیر طوفان میگردد تا این که خدای خورشید بر زیودسورا نمایان میگردد. زیودسورا کشتی را میگشاید و در مقابل خدای خورشید (اوتو) به خاک میافتد و برایش گاو و گوسفند قربانی میکند. بخش بعدی داستان نیز بدلیل شکستن لوح ازبین رفتهاست و در قسمت پایانی خدایان به زیودسورا عمر جاودان میبخشند.[۱]
حفاریهای باستانشناسان در بینالنهرین از کشوری سخن میگوید که ۴۰۰۰ سال قبل از میلاد مسیح تمدن درخشانی داشت. نام این کشور سُومِر بود. پیش از این مردم «سومر» را اعقاب ساکنان پیشین بینالنهرین میپنداشتند اما دادههای باستانشناسی و اساطیر این قوم حاکی از آن است که سومریان از کوهساران شرق بینالنهرین و از جانب شمال شرقی این منطقه بهسواحل دجله و فرات کوچ کردهاند، و حفاریهای اُور و اِرِخ و کیش نیز این مسأله را تأیید میکنند. خط میخی از ابداعات سومریان بود که ایرانیان بعدها از آن تقلید کردند. زبان سومری ترکیبی بود که هنوز هم نسبت گویش آن مشخص نیست.
در اواخر هزارهی سوم قبل از میلاد گروهی از شبانان «سامی» شمال عربستان در جستجوی چراگاه مناسب بهقلمرو سومریان تاختند و با غلبه بر شهر اَکَّد یا آگاد قلمرو تازهئی بهنام «اَکَّد» بهوجود آوردند. زبان این مهاجمان که بهزبان «اَکَّد»ی معروف است یکی از شاخههای مهم سامی و نیای زبان عربی است. دومین گروه مهاجمان بهقلمرو سومر، سامیهای آمُورُو بودند. «آمورو»ها از جانب شمال بر سرزمین «سومر» یورش بردند و بر آن تسلط یافتند و با تأسیس سلالهی آموریه (در حدود ۲۲۰۰ ق.م) تمدن بابل را بنیاد نهادند. پنج قرن بعد از این ماجرا گروه دیگری از سامیان بابل را فتح کردند و نخستین امپراتوری «آشور» را در بینالنهرین بنا نهادند. اساطیر «سومر» بنیاد اساطیر بابلی و آشوری است و تمدن «بابل» و «آشور» نیز ادامهی همین تمدن است.
اساطیر سومر از سه بخش اصلی بههم پیوسته یعنی اسطورهی دُومُوزی و اینانّا، اسطورهی آفرینش، و اسطورهی توفان بزرگ، و نیز بخشهای کوچکتری چون اسطورهی بهشت «دیلْمُون»، اسطورهی اِنکیمیدو و «دوموزی»، و اسطورهی گیلگمش (Gilgamesh) ساخته شده است. بسیاری از الواح و کتیبههای سومری یا شکسته است یا ناخواناست، با اینهمه دنبالهی این اسطورهها را میتوان در اساطیر بابل و آشور بازیافت.
▲ | اسطورهی «دوموزی» و «اینانّا» |
اسطورهی سومریِ «اینانا» شاید نخستین تحلیل نوشتاری از مسأله مشکل مرگ باشد که اندیشهی انسان آغازین را بهخود مشغول میداشته است. در این اسطوره، «اینانا» ملکهی آسمان و معشوقهی خدایان بهجهان بیبازگشت یعنی جهان زیرین میرود و اگرچه در الواح سومری سخنی در باب علت این سفر گفته نشده اما چنین مینماید که علت آن یافتن پاسخ پرسش نیاکان انسان یعنی دانائی بهراز مرگ باشد که هزاران سال بعد در اساطیر «سومر» بدینگونه نمودار میشود.
«اینانا» خدابانوی شهر اِرِخ و ملکهی آسمان بر آن شد که بهقلمرو فرمانروایی خواهرش «اِرِشکیگَل» (Ereshkigal)، یعنی بهجهان زیرین سفر کند؛ پس بهوزیر خویش «نینشُوبُور» گفت سه روز منتظر بماند، و اگر پس از سه روز نیامد، بداند که او در جهان بیبازگشت زندانی شده است. پس، بهسوگ بنشیند و از سه خدای بزرگ، یعنی «ئِنلیل»، خدای شهر «نیپُّور-نَنّا» (Nanna)، خدای ماه و خدای شهر «اور»، اِنکی یاری بطلبد تا ملکهی آسمان از جهان بیبازگشت رهایی یابد.
«اینانا»، ملکهی آسمان، زیباترین پوشاکش را بهتن کرد و زیورها را زیب خویش کرد و راهی سفر شد. نِتی، که دروازهبان جهان زیرین بود او را از رفتن بازداشت. سپس او را از هفت دروازهی پیاپی گذرانید و در آستانهی هر دروازه، بخشی از جامههای او را از تنش بیرون کرد. «اینانا» پس از عبور از آخرین دروازه، خود را در برابر «اَنونناکی» (Anunnaki) قاضی جهان بیبازگشت یافت، اینانا سراپا عریان بود. «اَنونناکی» در او نگریست، و تن «اینانا» بهناگاه سرد شد. در این هنگام «اینانا» مردهئی بود آویخته بر دار، مردهئی چون مردگان دیگر.
سه روز گذشت و «نینشوبور» وزیر فرزانهی «اینانا» دست بهکار شد. مردمان «ارخ» در سوگ «اینانا» بهمویه نشستند. از «ئنلیل» و «ننّا» کاری برنمیآمد، یا سرِ یاری نداشتند. پس «اِنکی» دست بهکار شد و از ناخن دستان خویش دو هیولای غریب آفرید؛ یکی بهنام «کورگارّو» و دیگری بهنام «کالاتورّو». «کورگارو» و «کالاتورّو» بهفرمان «اِنکی» آب حیات و نوشدارو برداشتند و از هفت دروازهی پی در پی جهان زیرین گذشتند - تا بهمردهی «اینانا» رسیدند. پس، شصت یک بار آب حیات و نوشدارو را بر تن سرد «اینانا» فرو پاشیدند و «اینانا» - خدابانوی «ارخ» و ملکهی آسمان - بهزندگی بازگشت.
در آن هنگام قانون این بود که، هیچکس حق نداشت که بدون جانشین از جهان زیرین خارج شود. پس «اینانا» و پاسداران جهان زیرین بهجستجوی جانشین ملکهی آسمان بهزمین آمدند. اهریمنان جهان زیرین پس از رسیدن بهشهر «ارخ»، «نینشوبور» را بهجانشینی «اینانا» در جهان زیرین برگزیدند؛ امّا ملکهی آسمان نپذیرفت. پس اهریمنان «شارا» - خدای شهر «اُومّا» (Umma) را بهجانشینی «اینانا»، در جهان زیرین، برگزیدند، که ملکهی آسمان نپذیرفت. پس اهریمنان «لاتاراک» - خدای «بَدتی بیرا» را بهجانشینی او در جهان زیرین برگزیدند؛ که باز ملکهی آسمان نپذیرفت.
در اینجا لوح سومری شکسته و ناخواناست و پایان ماجرا بهدرستی روشن نیست. اما از اسناد دیگری چنین برمیآید که: «اینانا» و اهریمنان جهان زیرین پس از چندی «دوموزی»، شوهر «اینانا» را که بههنگام بازگشت «اینانا» بهشهر بهاستقبال او نرفته بود، بهجانشینی ملکهی آسمان برمیگزینند. «دوموزی» بهخدای آفتاب «اُوتُو» روی آورده از او یاری میجوید اما پایان ماجرا معلوم نیست و نمیدانیم که «دوموزی» بهجهان زیرین رفته است یا نه، و سرنوشت «دوموزی» در پردهی ابهام باقی مانده است.
چنین بر میآید که این اسطوره کهنترین شکل روایت سفر بهجهان زیرین باشد که در اسطورههای بینالنهرین و سومریان نخستین آمده است. اینان از کوهستانها بهبینالنهرین آمده و از شبانی بهکشاورزی روی آورده بودند.
در روایات بعدی سومری، که بهروایات بابلی-آشوری نزدیک است، پس از آن که «دوموزی» بهجهان زیرین میرود سرزمین او دستخوش هرج و مرج میشود؛ و از مراسمی که برای سوگواری «دوموزی» بهپا میکنند چنین برمیآید که «دوموزی» گیاهخدا است، یعنی خدائی است که در فصل سرما میمیرد (بهجهان زیرین میرود) و در بهار سر از خاک برآورده زنده میشود.
▲ | آفرینش و خاستگاه جهان |
گفتیم که بسیاری از الواح سومری شکسته و ناخواناست. بههمین دلیل دانش ما نیز در این زمینه محدود است. بهروایت از پروفسور «کرامر» آنچه از کتیبهها و الواح سومری برمیآید حاکی از این است که:
آنکه آسمان و زمین را آفرید خدابانوی «نامّو» بود. جهان کوهی بود یکپارچه که بن آن زمین و قلهی آن آسمان بود. خدای آسمان آن بود و خدای زمین خدابانو کی. از آمیزش آن و کی، «ئنلیل»، خدای هوا، هستی یافت. پس «ئنلیل» میان «آن» و «کی» قرار گرفت. و چنین بود که آن و کی (آسمان و زمین) از هم دور شدند.
در اسطورهی دیگری بهروایت کتیبهی معبد گودِآ (Gudea) جهان درختی است که فراز آن، آسمان است و جایگاه خدایان، و زیر آن زمین است و جایگاه آفریدگان در «نیپپور»، شهر مقدس سومری، یعنی جائی که آن را اقامتگاه زمینی «ئنلیل» میپنداشتند، سکوی برج معبد شهر را «دُور-آن-کی» (Dur-an-ki) مینامیدند، یعنی قید میان زمین و آسمان، و برج معبد هم فاصله نگهدار زمین و آسمان بود.
در میان خدایان سومری بهسه خدا بیش از دیگران توجه داشتند و بیشتر معابد را بهآنان اختصاص داده بودند. این سه خدا عبارتند از «ئنلیل» خدای هوا، «آن» خدای آسمان و «نینهُورساگ» خدابانوی کوهساران.[۱] «اِنکی» و «اِرشکیگل» خدایان دیگری هستند که در اساطیر سومر از آنان چون فرمانروای زمین و زیرزمین یاد میکنند.
▲ | خدایان و جهان |
در اسطورهیی امده که «نَممو» (Nammu) یا خدابانوی دریا زایندهی آسمان و زمین و مادر خدایان است. در این اسطوره آمده که «ئنلیل» دلباختهی خدابانو«نینلیل» است، و زمانی که «نینلیل» در رود «نونبیردُو» مشغول زورقرانی است بهاو آویخته با او میآمیزد، و هم بدین گناه بهجهان زیرین تبعید میشود. «نینلیل» بهجستجوی «ئنلیل» بهجهان زیرین میرود و برای روشن کردن جهان زیرین فرزندی میزاید که همانا «نَنّا»، یا خدای ماه است. در این اسطوره خورشید یا خورشید–خدا «اُوتُو» (Utu) فرزند «نَنّا» و زن او «نینگال» است. در اسطورهی دیگری آمده است که هر شب ماه با زورقی از رود فرات میگذرد و ستارگان و سیارات در این سفر شبانه با «نَنّا» همراهند.
در اسطورهی دیگر آمده است «ئنلیل» پس از جدا کردن آسمان از زمین، خورشید و ماه و ستارگان را آفرید تا روشنیبخش جهان باشند. آنگاه «ئنلیل» نباتات و دامها را آفرید و «لَحَر» (Lahar) خدای گلهبانی و «اَشنَن» خدای کشاورزی را آفرید تا خوراک و پوشاک خدایان را فراهم آورند.
▲ | آفرینش انسان |
بنا بههمان اسطوره، وقتی که «ئنلیل»، «لَحَر» (خدای گلهبانی) و «اَشنَن» خدای کشاورزی را آفرید این دو خدا میخوارگی آغاز کرده وظایف خود را از یاد بردند؛ و چنین شد که «ئنلیل» انسان را برای یاری کردن خدایان و خدمت بهآنان آفرید.
در اسطورهی دیگری روایت آفرینش انسان چنین است که: «اَنکی» فرمانروای زمین با یاری «نممو» خدابانوی دریا و «نیماح» خدابانوی زایش (Nimmah) انسان را از خاک فراسوی هاویه بهپیمانه زدند تا یاریدهندهی خدایان باشد. در این اسطوره «اَنکی» بهافتخار آفرینش انسان، جشنی برای خدایان بهپا میکند و «اَنکی» و «نیماح» در آن جشن چندان شراب نوشیدند که از خود بیخود شدند. «اَنکی» و «نیماح» و «نمو» در این جشن شش گونه انسان را از خاک فراسوی هاویه بهپیمانه میزنند و یکی از انسانهائی که «اَنکی» میآفریند انسان ناتوان و بیمار است. «اَنکی» از «نیماح» میخواهد انسان ناتوان او را توانا و نیرومند سازد و «نیماح» که از این کار ناتوان است «انکی» را بهسبب این خطا نفرین میکند. (الواحی که از این اسطوره مانده ناقص و شکسته است و آنچه نقل شده برداشتی است که از قسمتهای مختلف این الواح فراهم آمده است) تحت تأثیر این اسطوره است که در زبان عبری بهانسان «عنوش» (enosh)، یعنی ناتوان و بیمار، هم نامیدهاند و در بسیاری از اشعار عبری از انسان بهاین نام یاد میشود.
در اسطورهی دیگری آمده که خوراک «اَنوننَکی» (Anunnaki)، پیش از آفرینش انسان، گیاه و ریشهی گیاهان است. این اسطوره یادآور تغذیهی انسان از طریق گردآوری خوراک در دورهی «پارینهسنگی» است.
▲ | بهشتِ دیلمون |
در اسطورهی دیلمون (Dilmun) آمده است که آفرینش از «دیلمون» آغاز میشود. دیلمون را کم یا بیش همین بحرین کنونی دانستهاند. در آغاز در «دیلمون» باشندهئی نبود تا آنگاه که «اَنکی»، بهتمنای جفت خویش خدابانو «نینهورساگ»، آب شیرین را آفرید. پس از آمیزش «اَنکی» و «نینهورساگ»، نینسار یا نینمو خدابانوی رویانندهی نباتات هستی یافت. از آمیزش «انکی» و «نینسار» خدابانو «نین کوررا» زاده شد. از آمیزش «اَنکی» و «نین کوررا» خدابانو «اوتتو» (Uttu) تولد یافت. پیش از آن که «اَنکی» با «اوتتو» در آمیزد «نینهورساگ» عروس را بر آن داشت تا از شوهرش هدیهی ازدواج بخواهد. «اوتتو» چنین کرد و «اَنکی» سیب، خیار و انگور را آفرید و بهعروس و دختر خویش ارزانی داشت. آن گاه «اَنکی» هشت نبات تازه را بهبهشت «دیلمون» ارزانی کرد و خود همهی آنها را خورد. «نینهورساگ» جفت خویش «انکی» را نفرین و رها کرد. «انکی» روباه را با وعدهی آفریدن نباتات تازه در «دیلمون» بهدنبال «نینهورساگ» فرستاد... (لوح در این قسمت شکسته و ناخوانا است). خدایان در پاسخ نفرین «نینهورساگ»، «انکی» را بههشت بیماری مبتلا کردند و «نینهورساگ» که بهخواهش روباه نزد همسرش بازگشته بود بهکمک هشت خدابانو بیماری انکی را درمان کردند.
در اسطورهی دیگری آمده که پس از هستی یافتن جهان «انکی» برای آن که بهیاران گوناگون سروسامان بدهد بهسفر میپردازد و در هر دیار خدا یا خدابانوئی را بهفرمانروائی برمیگزیند. انکی در فرات و دجله و خلیج فارس سفر کرد و آبها را پر از ماهی کرد. «ئنلیل» کلنگ دو سر را بهمردمان موسیاه ارزانی داشت و «انکی» با آفریدن نباتات و چارپایان جهان را آباد کرد و بهمردم خانهسازی آموخت...
از اسطورهی «دیلمون» و از آنچه گفته شد (اگرچه بهعلت شکسته بودن الواح غالباً ناتمام است) بر میآید که این اسطورهها از دورهی آغاز کشاورزی سخن میگویند. بنا بر اسطورهی «دیلمون» «انکی» آب شیرین را آفرید. و «نینهورساگ» زمین را، و این نشانه آغاز روی آوردن انسان بهکشاورزی و روستانشینی در دورهی نوسنگی است.
▲ | گذر از شبانی بهکشاورزی |
در اسطورهیی که به اسطورهی «دوموزی» و «انکیمیدو» مشهور است سخن از روی آوردن از شبانی بهکشاورزی یا سفر سومریان نخستین از کوهساران بهدشتها است. در این اسطوره «دوموزی» خدای دامداری و «انکیمیدو» رو بهروی هم قرار دارند. «دوموزی» مدعی است که همهی هنرهای «انکیمیدو» را میداند و بدینسان به«انکیمیدو» نیازی نیست. «اوتتو» خورشید-خدا حامی «دوموزی» است. «دوموزی» برای جلب حمایت زن خویش «اینانا» برایش هدایائی میفرستد. «اینانا» هدایا را بازمیگرداند چرا که حامی «انکیمیدو» خدای کشاورزی است و هنرهای او را مفید میداند... و شاید این حمایت یادآور این رویداد است که این زنان بودند که در اواخر دورهی «پارینه سنگی» نخستین فنون کشاورزی را بهمردان آموختند.
▲ | توفان بزرگ |
رویدادی که در اساطیر «سومر» بهنام توفان بزرگ از آن یاد میشود با روایات گوناگون در اساطیر اکثر کشورهای باستانی وجود دارد و دمورگان (Demorgan) آن را با بارانهای سیلآسا و طغیان رودها و دریاها در پایان دورهی چهارم زمینشناسی مربوط میداند.
در اسطورهی توفان سومری بهعللی که خاستگاهش روشن نیست خدایان با انسان بهعناد برمیخیزند و برآنند که با فروفرستادن توفانی عظیم انسان را از صحنهی روزگار محو کنند. «انکی» که انسان را از خاک فراسوی هاویه ساخته بود بهنجات او برمیخیزد. «انکی» بهدیدار «زیوسودرا» (Ziusudra) پادشاه پرهیزکار «سیپّار» (Sippar) میشتابد و او را از تصمیم خدایان آگاه میکند. «زیوسودرا» کشتی بزرگی میسازد و پیش از فرارسیدن توفان جفتی از همهی موجودات را در کشتی خود جای میدهد...
توفان هولانگیز فرا میرسد و کشتی شش شبانهروز با امواج سهمگین میستیزد. روز هفتم «اوتو» خورشید–خدا زمین و آسمان را روشن میسازد و توفان پایان مییابد. «زیوسودرا» در برابر «اوتو» زانو میزند و گاوی قربانی میکند، گوسفندی فدیه میدهد...
«زیوسودرا» در برابر «ئنلیل» و «آن» زانو میزند و بهپاس نجات انسان و باشندگان زمینی زندگانی خدائی و جاودانه مییابد...
سرنوشت کشتی بهعلت شکستگی الواح معلوم نیست، اما در بخشی دیگر از این الواح «زیوسودرا» و موجودات بازمانده از توفان بهفرمان خدایان، ساکن سرزمین «دیلمون» میشوند و بدینسان دیگربار زندگانی از «دیلمون» آغاز میشود. این اسطورهها بعدها در اساطیر «اکد» و بابل و آشور کامل میشود.
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی بازنویسی و ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- در روایات بعدی میبینیم که «نینهورساگ» خدابانو مادر جهان و خدایان است و بدین سان این اسطوره که در آن همه چیز از کوهساران آغاز میشود با زندگانی شبانانی ارتباط دارد که از کوهها بهبینالنهرین آمدند و قلمرو سومر را بنیاد نهادند.
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ کتاب جمعه، سال اول، ۵ مهرماه ۱۳۵۸، شماره ۹، صص ۱۴۰-۱۵۱؛ برگرفته از منابع زیر:
□ Near eastern Mythology Hamlyn
□ Larousse World Mythology Hamlyn
□ Middle Eastern Mythology Pelican