|
کودتاها در تاریخ افغانستان
کودتای نامنهاد محمدهاشم میوندوال
(بخش ششم)
موضوع مرگ محمدهاشم میوندوال را در مصاحبههای گرهگشایانۀ آقای داؤود ملکیار پیگیری مینماییم. در این قسمت، مصاحبهها با صمد ازهر، حسن شرق و صدیق واحدی را انتشار میدهیم.
۱ | گفتگو با عبدالصمد ازهر |
نویسندهگانی که پیشترها پیرامون مرگ میوندوال نوشتهاند، مرگ او را ناشی از شکنجهها و ضرباتی یاد نمودهاند، که بهوسیلۀ رئیس هیأت تحقیق او، صمد ازهر، عملی شده است. آقای ملکیار با صمد ازهر که فعلا ً هم زنده است و از سالها به اینسو در جمهوری فدرال آلمان زندگی میکند، طی مصاحبهیی، سوالاتی را مطرح نموده است، که آن را میخوانیم:
عبدالصمد ازهر
□ عبدالصمد ازهر: بعد از پخش اعلامیۀ گرفتاری میوندوال، قدیر نورستانی که اختیاردار بود، به من هدایت داد که یک هیأت را تحتنظر خود تعیین کنم. من به او گفتم که میوندوال یک شخصیت بزرگ است و شما باید یک هیأت بزرگتر را تعیین کنید. قدیر خان قبول نکرد و من دو نفر یعنی فاروق یعقوبی و نصرالله عمرخیل را بهحیث همکاران خود تعیین کردم. از قدیر خان خواستم تا اسناد اعلام شده را در اختیار ما بگذارد تا به استناد آن به تحقیق بپردازیم. در جوابم گفت که پشت اسناد نگردید و به تحقیق شروع کنید.
تحقیق روز اول در دفتر من، در منزل چهارم وزارت داخله صورت گرفت. تحقیقات معمولاً از حوالی ساعت ۹ شب الی ساعت٣ و یا ۴ صبح دوام میکرد. در شب اول از میوندوال سوالهای تشریفاتی میکردیم. در مورد سفرهایش به خارج، در مورد مفکورههای سیاسیاش و اینطور چیزها. در دفعۀ دیگر از او، در دفتر استخبارات، در منزل پائین تحقیق کردیم. او اتهامات را رد میکرد و میگفت که من علیه دولت توطئه نکردهام.
صمد ازهر ادامه میدهد: ما میوندوال را شکنجه نکردهایم. چون از خشونت بدم میآید. بههمین لحاظ از مسلک پولیس نفرت داشتم. اما شکنجۀ دیگران را رد نمیتوانم. چنانچه روز اولی که قدیر خان مرا برای تعیین هیأت تحقیق خواسته بود، دیدم که قدیر خان و فیضمحمد وزیر داخله، سیفالرحمان وکیل شنوار را به زمین انداخته و زیر مشت و لگد میکوبند. او (سیفالرحمان) در حالی که زیر مشت و لگد بود، صدا میکرد، که برای پاکستان کار نمیکنم. مرا زیر لت و کوب بکشید. اما اگر بگویید ضد دولت شما هستم، حاضرم به آن اقرار کنم. همین اقرار او سبب شد که ما دنبال دیگران برویم و تحقیق را شروع کنیم.
● داوود ملکیار: پس شما لت و کوب و شکنجۀ دیگران را دیده و انکار نمیکنید؟
□ عبدالصمد ازهر: بدرفتاری پولیس با متهم همیشه معمول بود. در رژیم شاهی هم بود.
ازهر ادامه میدهد:
- یک روز به دیدن خانمحمد خان مرستیال رفتم. چوبهایی را که برای چوب زدن آورده بودند، دیدم. خانمحمد خان گفت: ببینید که با یک جنرال که عمری خدمت کرده است اینطور رفتار میکنند. من برایش گفتم، که مثل یک جنرال مغرور، مانند جنرالهای بزرگ تاریخ که وقتی شکست میخورند شمشیر خود را به جنرال فاتح تسلیم میکنند، تو هم باید نگذاری که توهین شوی. او از این گفتارم خوشش آمد و گفت که به من قلم و کاغذ بدهیــد، نوشته میکنم. هدایت دادم که به او وقت بدهید تا نوشتهاش تکمیل شود.
ازهر دربارۀ عبدالرزاق خان میگوید:
- یک روز در دهلیز در حالی که دو سپاهی او را میبردند، مرا دید و گفت: ای ناجوان.
شاید او گله داشت که برایش کمکی نکردهام. چون یک ارتباط فامیلی دور داشتیم. و من هم از اوضاع میترسیدم.» (مصاحبۀ در دست داشته تلفونی به عمل آمده است).
ازهر در ارتباط با تحقیق میوندوال میگوید:
- دفعۀ دوم وقتی میوندوال را آوردند، از او در مورد کودتا سوال کردیم. اما او بازهم آن اتهام را رد میکرد. برایش بعضی گفتار متهمین دیگر را که درجریان تحقیق گرفته بودیم، نشان دادیم. میوندوال بازهم آنها را قبول نکرده و رد میکرد. بالاخره یکنفر پیلوت جوان را که نامش یادم نیست، آوردیم. همین پیلوت به میوندوال حمله کرد و کلمات زشت گفت که تو ما را فریب دادی و زندگی ما را برباد کردی.
در این موقع میوندوال ناراحت شد و قلم و کاغذ خواست. بدون اینکه ما سوال کرده باشیم اعترافنامه را نوشت.
● داوود ملکیار: بسیار عجیب است که در مقابل اقرار یک پیلوت که او هم به جبر و فشار مجبور به اقرار شده، میوندوال به این آسانی سند مرگ خود را امضأ میکند!
□ عبدالصمد ازهر: من هم علت را نمیدانم. اما ما بر او فشار نیاوردیم و او را شکنجه نکردیم.
● داوود ملکیار: حاجی فقیر وکیل سابق جلالآباد در یک مصاحبه با جریدهیی در پاکستان در این اواخر گفته که وقتی او را با سیفالرحمان وکیل شنوار در داخل وزارت داخله بردند، اولین سیلی بهروی سیفالرحمان از طرف صمد ازهر زده شد. این همان روزی است که شما قبلاً گفتید که شاهد لت و کوب توسط قدیر و فیضمحمد بودید. معلوم میشود که شما همه چیز را نمیگویید. چگونه میشود به دیگر گفتارتان اعتماد کرد؟ و اینکه شما میگویید در مورد میوندوال از لت و کوب شکنجه کار نگرفتید، قابل شک و تردید است.
□ عبدالصمد ازهر در حالی که عصبی و ناراحت شده میگوید: شما هم مثل فاروق تمیز سوال میکنید. و میخواهید مرا محکوم کنید.
ازهر در ارتباط با مرگ میوندوال و ادعای خودکشی میگوید:
- من یقین ندارم چه واقع شد و شک دارم. هرچه شده در وزارت داخله واقع نشده؛ بلکه در زندان واقع شده که مسؤول آن قدیر خان و خسربرۀ او عیسی نورزاد و خود داؤود بوده میتواند. شما تنها ملامتی را بالای حزب پرچم نیاندازید.
● داوود ملکیار: چگونه ممکن است شخصی که قصد خودکشی دارد، در آخرین شب زندهگی خود مطابق نامهیی که از او در اختیار ما قرار دارد و توسط عیسی نورزاد به خانم میوندوال داده شده بود، بر علاوۀ چند جوره پیراهن و تنبان، بالاپوش خواب وغیره، ویتامین، کتاب گاندی، پنجصد افغانی ... خواسته بود، قصد خودکشی داشته باشد؟ خودکشی شخصی را که برای مدت طولانی آمادگی زندان را میگیرد، چگونه میتوان قبول کرد؟
□ عبدالصمد ازهر: من هم در این مورد شک دارم.
بر اساس اطلاعات ارائه شده از طرف صمد ازهر، اعضای هیأت تحقیق از این افراد که نامشان را بهخاطر دارد، تشکیل یافته بود:
صمد ازهر، فاروق یعقوبی، نصرالله عمرخیل، نبی قوماندان اکادمی پولیس، سید کاظم، نعیم ترافیک، حفیظالله رئیس ترافیک، باقی سیاه، عبدالله همکار و همایون بها.
ازهر، این معلومات را نیز میافزاید، که در جریان تحقیق، سید عبدالاله، عبدالحمید محتاط، غوثالدین فایق، غلامحیدر رسولی، محمدحسن شرق، پاچاگل وفادار و برخی دیگر، برای دیدن صحنههای تحقیق و شنیدن صحبتها میآمدند. وی حسن شرق را که در آن روزها به دیدن قدیر آمده بود، نیز دیده است، اما داخل اطاق او نشده بود.
ازهر در رابطه با مرگ محمدهاشم میوندوال، میگوید: «اگر میوندوال کشته شده باشد، باید توسط کسانی کشته شده باشد، مانند بچهگکهای خورد و کوچک که دور داؤود خان را گرفته بودند. از وجود اشخاصی مانند میوندوال، خانمحمد خان مرستیال، جنرال ملکیار و جنرال ناصری و دیگران میترسیدند، که روزی جایشان را نگیرند و از این رقیبهای آینده تشویش داشتند.»
٢ | گفتگو با دکتر محمدحسن شرق |
سخنان محمدحسن شرق، معاون رئیس دولت وقت را در پیشتر دیدهایم. سخنان او در کتاب «کرباس پوشان برهنه پا» در سال ۱٣٧٠ خورشیدی نوشته شده است. چند سال پس از نگارش آن کتاب، در خلال مصاحیهیی با جناب داؤود ملکیار چنین میگوید:
- میوندوال یک شخصیت ملی بود، که میخواست گلیم خاندان سلطنتی را برچیند. چون جمهوری داؤود خان را ادامۀ همان خاندان میدانست، بر علیۀ آن اقدام کرد، که شما دوستان میوندوال باید به آن افتخار کنید و از آن انکار نکنید و اقدام او را بهحیث یک مبارز باید ارج بگذارید که در راه عقیدۀ خود جان خود را داد و مثل دیگر اشخاص که تسلیم دشمن خود نمیشوند، در آخر خودکشی کرد. چنان چه داؤود خان هم در شب کودتای ٢٦ سرطان، تفنگچۀ خود را به من داده گفت: اگر پیروز نشدیم قبل از اینکه بهدست حکومت و عبدالولی بیفتیم با این تفنگچه مرا بکشید.
اما آقای ملکیار، پرسش پاسخجویانۀ خویش را اینطور مطرح میکند:
● داوود ملکیار: آیا شما اطلاع دارید که تحقیقات چگونه صورت گرفته؟ و در مقابل متهمین از چه رویۀ غیرانسانی استفاده شده است؟
□ دکتر حسن شرق: اگر یک نفر را پیدا کردید، که گفت، که شکنجه شده، در آنصورت معلوم میشود که من هم کور بودهام، هم احمق و هم از خود منکر میشوم و هم از داؤود خان.
چند روز بعد از این مصاحبه، آقای ملکیار قسمتی از گواهی شکنجهدیدهگان را که به آواز خود ایشان ثبت شده است، عنوانی حسن شرق فرستاده است. پس از آن از حسن شرق پرسیده است که اکنون چـــه میگویید؟
عکسالعمل حسن شرق این است: «از جان من چـــه میخواهید؟» و در رابطه با مرگ میوندوال حسن شرق میگوید: اگر میوندوال خودکشی نکرده باشد، در آنصورت داؤود خان او را کشته. در غیر آن چنین چیزی بیبازخواست نمیماند.
داوود ملکیار میگوید: من از شما (از حسن شرق) چیزی نمیخواهم، و هیچ صلاحیت قانونی ندارم، اما شما را به قضاوت تاریخ و مردم حواله میکنم.
حسن شرق با شنیدن این جملات مصاحبه را قطع میکند.
٣ | گفتگو با صدیـق واحدی |
در قسمت پیشتر (قسمت پنجم) خانم میوندوال از صدیق واحدی که سرمامور پولیس کابل بود، تصویری ارائه نموده است. حال ببینیم که وی طی مصاحبهیی در سال ٢٠٠۴ م. با جناب داؤود ملکیار پیرامون مرگ میوندوال چه گفته است:
□ صدیـق واحدی: من یگانه پولیس تعلیمیافتۀ خارج بودم، که بعد از اطلاع از مرگ میوندوال به محبس دهمزنگ رفتم. وقتی داخل اطاق او شدم به من گفتند که او خودکشی کرده و خود را در چارپایی بوریایی غرغره کرده.
اولین چیزی که دیدم، جسد میوندوال بود، که بهروی زمین افتاده بود. او در پهلوی یک چارپایی بوریایی قرار داشت. چارپایــی روی چــهار پــای خـود قــرار داشت. ارتفاع چارپایی از روی زمین بیش از نیم متر نبود.
فوری به این نتیجه رسیدم که این ناممکن است و او کشته شده است. گفتم چطور ممکن است شخصی در پهلوی چارپایی با ارتفاع نیم متر که امکان آویزان شدن از آن نباشد، و وزن انسان بالای زمین باشد، غرغره شده میتواند؟ گفتم این ناممکن است.
● داوود ملکیار: این نظرتان را با صدای بلند گفتید و یا در دلتان گفتید؟
□ صدیـق واحدی: به دیگران گفتم که در آنجا بودند.
● داوود ملکیار: آیا این نظریه را در راپورتان هم نوشتید؟
□ صدیـق واحدی: درست به یادم نیست. چون نوشتن این چیزها کار آسانی نبود.
● داوود ملکیار: پس این عکسهایی که از کلکین گرفته شده بود. و در آن روی جایی سفید را بسته بودند، و در پائین آن از کمربند بالاپوش خواب حلقه ساخته شده بود، شما اطلاع دارید؟
□ صدیـق واحدی: من هیچ چیزی در کلکین ندیدم. و میوندوال دور از کلکین در پهلوی چارپایی بود.
● داوود ملکیار: ممکن است تبصرۀ شما در آن موقع، کسانی را متوجه حماقتشان ساخته باشد؟ و بعد از برآمدن شما این صحنهسازی از کلکین صورت گرفته باشد؟ عکسهای آن چند هفته بعد توسط قدیر به من نشان داده شد.
□ صدیـق واحدی: ممکن اینطور شده باشد. از آن اطلاعی ندارم. بار اول است که از موضوع کلکین میشنوم.
واحدی اضافه میکند: «میوندوال یک شخصیت ملی بود. ممکن است توسط کمونیستها کشته شده باشد. اما نمیداند چگونه و بهوسیلۀ کی؟»
[▲] يادداشتها
[▲] پینوشتها
[▲] جُستارهای وابسته
□
□
□
[▲] سرچشمهها
□ نصیر مهرین، کودتاها در افغانستان: کودتای نامنهاد محمدهاشم میوندوال (بخش ششم)، کابل ناتهـ،: شمارۀ مسلسل ۱۱۹، سال ششم، حمل - ثور ۱۳۸۹ هجری خورشیدی (اپریل ٢٠۱٠)