|
کودتاها در تاریخ افغانستان
کودتای نامنهاد محمدهاشم میوندوال
(بخش چهارم)
با توجه به مطالب و موضوعاتی که تا حال دیدهایم، واضح است که نمیتوان ادعای دولت وقت را پذیرفت که میوندوال و بقیه کسانی که به اتهام کودتا زندانی، شکنجه و یا اعدام شدند، دست به کودتا میزدند. برخلافِ آن ادعا؛ مدارک متعدد نشانمان میدهند که توطئه و دسیسهیی از طرف دولت و شرکای دولت طرحریزی شده بود تا بهوسیلۀ آن یک عده عناصر را از میان بردارند. بنابر آن لزومی به مکث روی کودتایی که نام نهاد بود، نمیبینیم، زیرا تدارک کودتایی وجود نداشت؛ بلکه باید به دریافت انگیزۀ اتخاذ توطئه در دستگاه دولت و شرکای دولت رفت و آن را شناخت.
هنگام تبیین و درکنار نهادن اطلاعات، دیده میشود که منظور سرکوبها و ایجاد دسیسه و توطئه از نیاز و تصمیم مشترک سردار و پرچم برخاسته بود. انگیزهها و خواستگاهها هر چند در مواردی جداگانه بودهاند، اما در زمینۀ اتخاذ دسیسه و توطئه و سرکوب، عمل مشترک استبدادی را معرفی کردهاند.
بهمنظور باز شدن بیشتر موضوع، ناگزیر به زمینهها و خواستگاههای سیاسی تاریخی چنان توطئهیی عطف نماییم. زیرا ما تاحال به ادعاهای غلط دولتمردان و ارائۀ اسناد ِ حاکی از شکنجه در حق زندانیان کودتای نام نهاد میوندوال سخن گفتهایم. بیشترین نبشتههای معطوف به آن کودتای نامنهاد که تا حال منتشر شدهاند، نیز به دروغ بودن ادعای کودتا و رد آن ادعا توجـــه نمودهاند. برخی هم با تفصیل بیشتر به جوانب زندگی میوندوال پرداخته و در پرتو دریافت ِاعمال شکنجه در حق او و اینکه او در زیر شکنجه جان داده است، تهیه شدهاند. با آنهمه، یک سوال پاسخجو، هنوز بدون پاسخ مستند بر جای مانده است. آن سوال این است، که چرا دولتمردان خواستند، میوندوال و جمعی از بقیه شخصیتها را بهزودی آنهم با دستپاچگی و دلایل سخیف متهم به کودتا نمایند؟ منظور آنها از این اقدام چه بود؟ کدام نیازهای سیاسی و حکومتداری و یا مصالح و منافع درازمدت چنان جفایی را مطالبه و رواداری نمود؟
برای ارائۀ پاسخ به این سوالات، مطالبات جفاآمیز سیاسی را در اختیار داریم. توجه به همان لزوم دیدهای سیاسی میتواند، دلیل موجهی رادر انگیزهیابی آن اتهامات و سرکوبها در اختیار ما بگذارد. نخستین چهرۀ توسل به چنان اقدام سرکوبگرانه در نیازهای نهاد استبدادی و فاقد حد اقل تحمل نهفته بود. ضعف و نوپایی کودتای ٢٦ سرطان که ترس و خوف را نیز همراه داشت؛ تثبیت خویش را در سرکوبها میدید. محمدداؤود خان، روشی را در حکومتداری و سیاست داخلی، در پیش گرفته بود که از بسا جهات مشابهتهایی با روش محمد نادرشاه و برادرش سردار محمدهاشم خان داشت. یکی از آن ویژهگیها، توسل به سرکوبها برای ترسانیدن بود. این روش ترسانیدن، خود از ترس و خوف بر میخاست. پس از کودتای ٢٦ سرطان، لزومدید منافع شوروی از طریق وابستگان و قدرت و نفوذی که در دولت و روی داؤود خان داشتند، به کاربرد آن سرکوبها افزود.
محمدنادرخان بهمنظور پیدانمودن اطمینان برای تثبیت نظام خودکامه، کسانی را که بلیگوی و فرمانبردار تشخیص نمیداد، از میان بر میداشت. سردار محمدداؤود خان که از آزمونهای شبه دموکراسی چند سال اول صدارت سپهسالار شاهمحمود خان راضی نبود، با کسب قدرت صدارت، دامنۀ سرکوبها را تا توقیف فعالان پیشین گسترش داد. پس از کودتا، از دست بردن به آن شیوه غافل نبود. اما ویژهگی سرکوبها پس از کودتای سرطان، در اوضاع تغییر یافته، در مشارکت با یک حزب متشکل و دارندۀ عناصر سیاست باز و کارکشته مشخص میشود، که به نیازهای اتحادشوروی نیز عاشقگونه سر مینهادند و در دهۀ چهل و اوایل دهۀ پنجاه خورشیدی توان و امکان تأثیرگزاری یافته بود.
هنگام سرکوبهای دهۀ سی خورشیدی، همکاران صدراعظم، دارندۀ مراکز مستقل و شبه قدرت در کنار دربار سلطنتی نبودند. میر عبدالعزیز خان والی کابل، رسول جان رئیس ضبط احوالات و دیگران نارضایتی خویش را از اراکین دولت نمیتوانستند چنان سازمان بدهند که دولت ناگزیر به اطاعت از آن شود. نارضایتی آنها، در نهایت میتوانست توطئه درباری را کمک نماید. در کنار آن، در آن هنگام نیاز به سرکوب نیاز خارج کشوری نداشت. به سخن دیگر از نیازهای رهبردی شوروی ناشی نمیشد. رئیس ضبط احوالات و وزارت داخله و بقیه مراکز امنیتی در اختیار دربار سلطنتی بود. در حالی که در دهۀ چهل خورشیدی و بهویژه پس از کودتای ٢٦ سرطان، شوروی، نهتنها دارندۀ چنان توان تأثیرگزاری بود؛ بلکه وابستگان از آن عقبگاه رهبردی شوروی نیز بهرهمند بودند. در نتیجۀ همان توانمندیها بود که کودتای ٢٦ سرطان را با همکاری و نقش محوری سردار داؤود خان به پیروزی رسانیده بودند. از جمله پرچمیها در پهلوی چنان شبکههای تشکیلاتی و توان و قدرت، افسون مؤثری که بر سردار داشتند، در اختیار داشتن وزارت داخله، ممــد همه تصامیم سرکوبگرانه و مورد نیازآنها بود.
این موضوع با توجه به ساختار ترکیبی نخستین مرحلۀ کودتای ٢٦ سرطان، به انگیزهیابی محمدداؤود خان و پرچم بیشتر کمک میرساند.
مشخصاٌ آن توطئۀ هدفمند از طرف جناح پرچم، همان وضعیتی را جوابگو بود، که «مرستیال» روزگار دیده و اسیر در دست توطئهگران، در نامۀ خویش برای برادرزادهاش نوشته است. طرح توطئه که از نیازهای استراتیژیک آب میخورد، این بوده است که زیر پای سردار را بیشتر خالی کنند. به سخن دیگر او را از دسترسی بهیک عده از یاران و همکارانش برای چرخانیدن چرخ دولت محروم نمایند. بدانوسیله جادۀ تحقق مراد بیشتر هموار میشد.
نتایج اطلاعات جمعآوری شدۀ ما هم چنان میرسانند که تشخیص پیشینۀ مخالفت با شوروی و وابستگان اتحادشوروی نقش مهمی در ایجاد دسیسه و سرکوب داشته است. و این مخالفت را سردار بهویژه در مرحلۀ نخست «جمهوریت»، شامل حال خویش نیز میدید. اما نحوۀ برخورد او در همان مرحلۀ نخست «جمهوریت» با پرچمیها تفاوت داشت. معاونیت ریاست دولت و وزارت داخله که در دسترس پرچمیها بود، سعی داشتند تا زودتر مخالفین شوروی و وابستگان آن را از صحنه بردارند.
عبدالحمید مبارز که در آنوقت والی لوگر بود، از چندین نمونه و مثال یاد میکند که حاکی از آن نیازهای وزارت داخله بود. از مواردی که سردار در پی توقیف آنها نبوده است اما وزارت داخله با اشتیاق و جدیت میخواست یک عده اشخاص را بهسوی مرگ و زندان بفرستد. وی مینویسد: «در آنزمان والی لوگر بودم. وزیر داخله (فیضمحمد) شفری تقاضا کرد تا مولوی محمدنبی را که باشندۀ ولسوالی برکی بود، گرفتار و به وزارت داخله بفرستم. (من) دگروال غلام محیالدین وردک را که یک کودتاچی و از دوستان محمدداؤود بود (برای آن که وی را از مرکز دور ساخته باشند بهحیث قوماندان لوگر مقرر کرده بودند)، وظیفه دادم تا مولوی محمدنبی را حاضر بسازند. قوماندان امنیه... با مولوی یکجا به مرکز ولایت آمد. من که از دوران شورا با مولوی آشنایی داشتم، از وی پرسیدم که مولوی صاحب در کجا نسبت به داؤود خان و جمهوریت بدگویی کردهای که چشم درد پشت شما میگردند و تعقیب مینمایند. حال شما را خواستهاند. برایم حقیقت را بگو تا من چارۀ دفاع آن را نمایم.
مولوی محمدی گفت: «در هیچجا علیه داؤود خان و جمهوریت آن صحبت نکرده است. صرف در شورای ملی طی بیانیهیی کمونیستهارا شدیداً انتقاد کردم و آن عقیدهام میباشد.»
من برایش گفتم آنوقت خوب کردی. بعداً معروضهیی شخصی در یک کاغذ سفید برای سردار محمدداؤود رئیس دولت نوشتم که مولوی صاحب شخص خوبی است به شما ارادت دارد و اگر چنین اشخاص را وزارت داخله از لوگر گرفتار نماید، از ادارۀ این ولایت عاجز میگردم. در غیر آن از امنیت ولایت لوگر کاملاً اطمینان میدهم. دگروال غلام محیالدین وردک بعد از آن که مولوی محمدی را به وزارت داخله تسلیم مینماید، نزد رئیس جمهور محمدداؤود میرود و معروضۀ مرا تسلیم کرده شفاهی آن را کاملاً تایید مینماید. محمدداؤود در جواب اظهار تعجب میکند و میگوید قطعاً از اینکه باید مولوی محمدی گرفتار شود، خبر ندارد. بعداً به وزارت داخله رهایی فوری مولوی محمدنبی محمدی را امر میدهد.
مولوی آزاد شده دیگر از وطن به پاکستان هجرت میکند. و اگر رئیس جمهور اطلاع نمییافت در ظرف چند روز مولوی را تحت تحقیق (میگرفتند) یا عمداًً از بین میبردند.»
عبدالحمید مبارز، مثالهای دیگری نیز از مظالم حکام پرچمی که به استشاره و هدایت شخص وزیر داخله دست به آزار مخالفین میزدند میآورد. همچنان بهحیث والی آنوقت لوگر از اقدامات مشابه که از طرف «ادارات استخباراتی وزارت دفاع، مصؤونیت ملی و قول اردوی مرکزی صورت میگرفت» یادآوری نموده چنین مینویسد: «... دربارۀ جنرال عبدالستار رئیس ارکان قوای هوایی برادر دگرجنرال فیضمحمد که یکی از دوستان سردار محمدداؤود بود، (اطلاع و هدایتی) برایم فرستادند که گویا وی با تعدادی از صاحبمنصبان برای کودتا آمادگی میگیرند. من شخصاً به رئیس جمهور نامهیی نوشتم و در آن اطمینان دادم که واقعیت نیست و بر عکس وی از دوستان رئیس دولت است. وی (جنرال عبدالستار) از گزند حزبیها در این دوره تا کودتای ٧ ثور که در همان روز به شهادت رسید، نجات یافت.»
تجمع عقده و کدورت محمدداؤود خان و نیاز پرچم را در نمونۀ پایان نیز میبینیم:
دو تن از قربانیان بهنامهای ماما زرغونشاه و کوهات خان، که مانند «مرستیال» از علاقمندان پیشین سردار داؤود خان بودند، همزمان با آن با افکار سیاسی و افراد حزبی خلقی – پرچمی مخالفت مینمودند. ماما زرغونشاه هنگام کودتای ٢٦ سرطان مدیر تدریسی اکادمی تخنیک بود. از همکاریهایی که با سیاست محمدداؤود زمان صدارت او در سرحدات شرق کشور نموده بود، همواره با مباهات یاد مینمود. از جمله وی همراه با کوهات خان، در توزیع رادیوها در بین مردم قبایل سرحدی داخل قلمرو پاکستان، بهمنظور شنیدن برنامههای پشتو زحمات زیادی را متقبل شده بود. پس از استعفای داؤود خان، میانۀ خوبی با سردار عبدالولی داشت. چندی که از کودتای ٢٦ سرطان گذشت، او را بهحیث قوماندان مکتب تخنیک که در واقع مکتب خوردضابطان تخنیکی بود، گماردند. دلیل توقیف، شکنجه و اعدام آنها مخالفت حزبیها، و عقدههایی میتواند باشد که برای سردار از ناحیه دوستی ماما زرغونشاه با سردار ولی دست داده بود.
بعضی از آنهایی که متهم به کودتا شدند، با دلسوزی کوشیده بودند، سخن دل خویش را به گوش سردار برسانند.
«مرستیال»، در حالیکه هیچ گامی بهسوی کودتا نبرداشته بود، یک روز پیش از توقیف خویش همراه با دگروال مهرعلی خان زلال، بهسوی ارگ رفته بود. آنها هر یک به یکی از دو دروازۀ ارگ «جمهوری» ایستاده شده بودند، تا در صورت عبور رئیس دولت، از یکی از آن دروازهها، او را ببینند و مکنونات خویش را برایش بگویند.
همزمان با این تلاش برای دیدار با رئیس دولت، گزارشهای متعددی حاکی از آن است که «مرستیال» از ابراز مخالفت با پرچمیها، هیچ نوع امتناعی نکرده بود. افزون بر آن، میانۀ حیدر رسولی با خانمحمد خان از هنگامی خوب نبود که خانمحمد خان سمت نایبالحکومه و قوماندان قوای نظامی مشرقی را داشت. محمدحسن شرق نیز وقتی از اخراج خانمحمد خان از کفالت وزارت دفاع (٢٦ سرطان) طی مصاحبهیی یاد میکند، نشاندهندۀ آن است که دست یافتن چنان شخصیتها برای ترکیب دولت نگرانیآفرین بوده است. مخالفت عاجل با گماردن خانمحمد خان مرستیال در سمت وزارت دفاع، از آن نیازی برخاسته بود که نیروهای نامطمین برای شوروی نباید تکیهگاه سردار شوند.
میوندوال که هنگام شنیدن خبر کودتای سردار داؤود خان در عراق بود، از همانجا پیام تبریکیه نیز فرستاده بود. که از زبان شخص میوندوال گفته شده است که انتظار میکشید تا وظیفهیی در راستای همکاری با دولت به او سپرده شود. او بهمنظور ابراز حسننیت، حتا در «خلال جلسۀ کمیته مرکزی دیموکرات مترقی، اصل سلطنت و مشروطیت را از مرامنامۀ حزب بیرون کشید تا راه برگشت نظام پادشاهی را بالوسیلۀ تائید اصل جمهوریت از طرف یک حزب سیاسی مسدود سازد...»
با آنهمه، تصور میشود که سردار بنابر همان برداشت و ارزیابی یادشده از فعالین سیاسی «دهۀ دموکراسی»، در نخستین روزهای پس از بازگشت میوندوال از مسافرت، دارندۀ چنین تصمیمی نبوده و به او روی خوشی نشان نداده است. در این زمینه نباید فراموش نمود که میوندوال از دهۀ بیست و سی خورشیدی تا دهۀ پنجاه و زمان کودتای سرطان فعل و انفعالات سیاسی و دگراندیشیدیده و نسبت به دربار سلطنتی نیز به مواضع دیگری رسیده بود. میوندوال در هنگامی که سمت ریاست مطبوعات و مشاوریت شاه را داشت و هم در زمانی که ماموریتهایی چون سفارت افغانستان در امریکا و پاکستان را عهدهدار بود؛ گنجینهیی از اطلاعات را با خود داشت. ممکن است آن اطلاعات اسباب نگرانی و دل ناآرامی داؤود و برادرش سردار محمدنعیم خان را فراهم نموده باشد. چنانکه بعدتر میبینیم، چند ساعت پس از دستگیری میوندوال، نیروهای امنیتی فقط در پی بهدست آوردن نوشتههای قلمی او بودهاند.
همچنان او برخلاف آنچه بسیاری از همکاران پیشین دربار سلطنتی با سکوت و یا قناعت به سفارت در پیش گرفتند، به مبارزات پارلمانی روی کرد. سخنرانیهای متعدد او حاکی از آن تحول اند، که از نظر سردار داؤود نهتنها بدور نبود، بلکه اسباب خشم او را فراهم مینمود.
این است که هر تمایل میوندوال به جمهوریت سردار و یا مراجعۀ او برای دیدارها نخست با بیلطفی روبهرو میشود. زیرا گذشته از آن موقف سردار داؤود که مواضع میوندوال را قابل تحمل نمیدانست، مراجعه میوندوال را برای دیدار با خود، گونهیی از ترفند دیپلماتیک تـلقی مینموده است.
میوندوال در دیداری که با داؤود خان داشت، جملاتی را میشنود، که نشاندهندۀ حتا ناخشنودی سردار از همان دیدار با او است. بهروایتی، میوندوال گفته است: «من وقتی به کابل آمدم از رئیس دولت سردار داؤودخان وقت ملاقات گرفتم، زمانی به نزدش رفتم، داؤود خان بدون ارتباط موضوع به من گفت که بعضاًً انسانهایی نزد من میآیند که میخواهم رویشان را بخورم.»
پیش از آن، هنگام تدارک کودتایی که در ٢٦ سرطان به پیروزی رسید، میوندوال برای داؤود خان، بهعنوان یک قربانی و ابزار اغفال دولت مطرح بوده است. پاچا سرباز گفته است که ۹ ماه پیش از کودتا، داؤود خان به ما دستور داد که شایعۀ کودتایی را از طرف محمدهاشم میوندوال پخش نمایید، تا افکار دولت متوجه او شود. سه ماه پیش بازهم سردار گفت که اینبار شایعه پخش نمایید که موسی شفیق کودتا میکند. این موارد نیز نشان میدهند که میوندوال در ذهن داؤود خان، بهعنوان شخصی جای یافته بود که وجودش مضر است.
توطئۀ مشترکی که زیر نام کودتای میوندوال چیده است از مجموع لزومدیدها و منافع آن جبهۀ مشترک دولت جمهوری در تابستان ۱٣۵٢ ناشی میشد.
پس از آن که آنعده را زندانی نمودند، توسل به شکنجه و تأکید به اعدام تعداد بیشترتوقیفشدگان هم حاکی از آن توطئه و دسیسۀ نیاز سرکوبگرانه بود؛ تا قدم بهقدم مخالفین بالقوۀ شوروی از میان برداشته شوند. و برای تحقق چنان هدفی، از خشوتآمیزترین پیشنهادات و وسایل استفاده مینمودند.
دگرجنرال غلامفاروق خان، که سالیان متمادی در زمان پادشاهی ظاهرخان، سمت «لوی درستیز» (رئیس ستاد ارتش) در وزارت دفاع را داشت و پس از کودتای ٢٦ سرطان، از طرف سردار بهحیث رئیس دیوان حرب تعیین شد، گفته است که «متهمین هژده نفر بودند، رفقای انقلابی داؤود خان که در این دیوان عضو بودند، اصرار داشتند که همۀ اینها اعدام شوند. اما رهبر چندینبار امر غور و تجدید نظر داده و هدایت میداد که تا حد ممکن جزای اعدام تخفیف شود. در نتیجه برای بار دوم دوازده نفر و با تصمیم آخرین شش نفر به اعدام محکوم شدند و رهبر حکم اعدام را امضأ کرد»
با چند مثال میبینیم که بیش از همه، زمینهها یا نیازهایی در دستگاه فکری – سیاسی سردار و پرچم است که سرکوبها را مطالبه نمود. افرادی مانند حیدر رسولی و دیگران نیز از حل مسایل با مخالفین خود فروگذار نمینمودند. مجموعۀ همین عوامل و انگیزهها بود که سرکوبها را آفرید. و همین دریافت است که زمینههای اصلی رویش انگیزۀ سرکوبها و ایجاد دسیسه و توطئه را توضیح میکند. از همانجا بود که در عملیۀ سرکوبگرانهیی که زیر نام کودتای میوندوال، انجام یافت، دست شرکای دولت، گونهیی از حضور دولت در دولت، وحدت عملی و ماه عسل همیاری و همکاری جناح پرچم (در متابعت همهجانبه از سیاستهای اتحادشوروی) را میبینیم. در آن مدتی که جناح پرچم ح.د.خ ا. رفیق راه کودتای سرطان بود، قدیر نورستانی قوماندان ژاندارم و پولیس با فیضمحمد وزیر داخله (پرچمی)، رفقا بودند. گروه شکنجهگران وابسته به هر دو جناح (حزبی - پرچمی و کسانی که پس از طرد پرچمیها با رئیس دولت ماندند) نیز در عملیۀ «اعترافگیری»، مشارکت بسیار رفیقانه داشتند. این یادآوری از آن رو مهم است، که رئیس دولت و پرچمیها، متحدانه و با مشارکت، تصامیم خویش را پیاده مینمودند. پس این درست نیست که شکنجهها و توطئهها بدون اطلاع و لزومدید «رهبر» عملی شده است. پارهیی از تناقضگوییها که با نیت برائتدهی داؤود خان سرهمبندی شدهاند، حامل چنین نیت اند. آنها با تأیید اقدام کودتای میوندوال! میکوشند، فقط پرچمیها را بهعنوان مقصرین نشان داده و سردار داؤود خان را بهحیث شخص بیاطلاع از انگیزهها،جلوه دهند. چنین نیت و نگرشی در ارزیابیهای سطحی و اشتباهآمیز و متناقض موضوع میوندوال در کتاب «سقوط افغانستان...» نوشتۀ عبدالصمد غوث، معین وزارت خارجۀ اواخر زمامداری داؤود خان بیشتر وضاحت دارد.
دیدار بیشتر با زمینههای سیاسی آن توطئۀ مشترک، تحول میوندوال از مرحلۀ همکاری به حاکمیت دربار سلطنتی تا توسل به مبارزات پارلمانی را نیز مطالبه مینماید. میدانیم که در سالهای معروف به «دهۀ دیموکراسی»، نیروها و شخصیتهای جدیدی در صحنۀ سیاسی افغانستان تبارز یافتند. و یا شخصیتهایی که سالها پیش از نظر مخالفت با دربار سلطنتی نه تنها موقف خاموشانه داشتند، بلکه به مثابۀ پرزۀ فرهنگی و اداری نهادهای دولتی وظایفی را انجام میدادند، در پسین سالهای دهۀ چهل خورشیدی موقف مخالفتآمیز اتخاذ کردند. میوندوال از آنجمله شخصیتها است. این شخصیتها هرچند متعاقب کودتای ٢٦ سرطان درد سر جدی و مهمی را نمیتوانستند برای دولت فراهم آورند، اما با توجه به خوف و هراسی که خود دولت را از ناحیۀ شکلگیری و سازمانیابی آنها فرا گرفته بود، طرح سرکوبهای گوناگون را در پیش گرفت. نخستین سرکوبها متوجه همه نیروهایی بود که در روان محمد داؤود خان جای بدبینانه یافته بودند و به شوروی وابسته نبودند، یا میانۀ خوبی نداشتند و یا اینکه از مواضع مختلف در ضدیت با شوروی بودند. در سرکوب آنها نقطۀ مشترک تفاهم داؤودخان و وابستگان به اتحادشوروی را میتوان یافت. ترس و هراس جنبیدن مخالفین و تحرکهایی را که در مخالفت با دولت و شوروی محتمل میدانستند، سبب میشد که زودتر دست به عملیات پیشگیرانه از راه سرکوب ببرند. در واقع از نظر دولت و بهویژه مشاورین مرحلۀ نخست دولت جمهوری که با سیاست وابسته به شوروی بیشتر معرفی میشود، اگر نیروهایی هنوز اقدامی نکرده و دست به سلاح نبرده بودند، اما بهعنوان نیروهای بالقوه و دارندۀ ظرفیتهای مخالفتآمیز در نظر گرفته شده بودند.
جبهۀ داؤود خان - پرچمیها سرکوب گستردهتری در پیش گرفته بودند.
نیروهای سیاسیی که در دهۀ چهل حضور یافته بودند، و بُعدی از هویت آنها را علیالرغم خواستههای جداگانه مخالفت با شوروی تشکیل میداد، اهمیت بیشتر سرکوبگرانه مییافتند.
برخی از نیروهای مخالف مشهور به «اخوانیها» زودتر در معرض سرکوب قرار گرفتند. از آنجایی که دارندۀ امکانات سازمانی بودند و سیاست غلط سردار داؤود زمینههای پشتیبانی پاکستان را نیز در اختیار آنها گذاشت، چندی بعد توانستند، عملیات خویش را آغاز نمایند. نتیجه کنشها و واکنشها نیز آشکارا بود. سردار بیشتر در معرض حملاتی قرار گرفت که در جبین او وابستگی به شوروی را میدیدند.
عمل مرحلۀ نخست سردار و دولت او، اتخاذ راه سرکوبگرانۀ مشترک بود. عملی که توطئه علیه میوندوال و دیگران در آن شکل گرفت و عملی شد، حکایتگر ستمهای مشترک بود. دورکردن پرچمیها از قدرت دولتی، انگیزههای توطئهآمیز بخش پرچم را از میان دولت برداشت اما آنها را بهسوی توطئه علیه دولت خود سردار برای دسترسی بهقدرت انحصاری سمت داد.
سردار با واکنشی که گسست نسبی از شوروی و کنار نهادن پرچمیها را در قبال داشت وقتی کوشید مهر وابستگی به پرچم و شوروی را از جبین دور کند، که دیر شده بود.
اما نتیجۀ سیاستهای غلط چنان نتایج ناگوار خود را بر جای نهاده بود که گسست از پرچمیها و کاهش اتکأ به شوروی، رضایت مخالفین را با خود نداشت. زیرا انزجار جامعه از سردار به تنهایی از روابط و اتکأ او به پرچم و شوروی برنخاسته بود. سردار داؤود خان خود نیز توطئهگر و ظالم بود. گسست او از پرچم، فقط آن گروه را و گروه «خلق» را بهسوی تمرکز انرژی سمت داد. آنعده را هم که به دور سردار نزدیکتر گردآورد، افرادی مانند جنرال محمدحیدر رسولی وغیره دارای ظرفیتهای لازم نگهداری حکومت و تدبیر دولتمداری نبودند. آنها که بهعنوان پایههای اطمینان و اتکأ سردار داؤود خان برای وی باقی ماندند، چنانچه دیده شد، برای تأثیرگزاری سیاستهای پرچم و خلق در ارتش و موفقیت برای کودتا مناسب بودند تا نگهداری داؤود خان.
[▲] يادداشتها
[▲] پینوشتها
عبدالحمید مبارز، تحلیل واقعات سیاسی افغانستان، پشاور – پاکستان: ۱٣٧۵ هـ.ش، ص ٣۵۴.
منبع پیشین، ص ٣۵۵
بهدلیل پسمانی و عقبافتادهگیهای که در کلیه زمینهها و از جمله دامنگیر تاریخنگاری کشور ما بوده است، بحث لازم ویژهگیهای شخصیت زمامداران و در آن چارچوب بحث روانشناختیهای آنها محلی از اعراب نیافته است. این است که تیپ و کرکتری را که سردار داؤود دارندۀ آن بود، و از روشهای حکومتداری او برجامعه میچکید، صحبت بایستهیی نشده ست. در حالی که داشتن تصویر روشن از روشهای حکومتداری او، مستلزم آشنایی با آن ویژهگیهای زیانبار روانی او نیز است. عطف به آن ویژهگیهای روانی زمامداران و از جمله داؤود خان، رفع آن کمبود در تاریخنگاری افغانستان را کمک مینماید.
گزارش جناب بشیر بهادری. وی در اکادمی تخنیک سمت استادی داشت و ماما زرغونشاه را از نزدیک میشناخت.
از مصاحبۀ جناب ملکیار با جناب مهرعلی خان زلال. دگروال پیشین. جناب زلال از سالها به این طرف در امریکا زندهگی مینمایند.
مصطفی رسولی، شهادت محمدهاشم میوندوال، ص ٢٧۱
رسولی، منبع پیشین، ص ٢٧٧
از مصاحبۀ آقای داؤود ملکیار با پاچاگل وفادار
محمدنذیر کبیر سراج، اثر یادشده در قسمتهای پیشین، ص ٨٣
عبدالصمد غوث، صص ٢٨٨-٢۹٠
جناب سید عزیزالله مرموز، یادآوریی جالبی از چهرۀهای همکاری داؤود خان با پرچم و گسست او دارد. فشردۀ گواهی او چنین است:
«خط مشی «رهبر» (خطاب به مردم افغانستان) که انتشار یافت، بنده در آن وقت بهحیث رئیس اطلاعات و کلتور ولایت هرات و مدیر مسؤول روزنامۀ اتفاق اسلام بودم. هدایت رسید که مطبوعات کشور،بهخصوص سرمقالهها پیرامون بیانیۀ رهبر نشرات و تبلیغات کند. بعدها آقای رحیم نوین، وزیر اطلاعات و کلتور که درفرکسیون ضد چپیهای دولت قرار گرفت، شفاهی و رندانه توصیه میکرد که نبشتهها و مقالات مورد نشر از محتوای (خطاب به مردم ) رهبر استفاده و نقلقول نشود و دولت نمیخواهد افکار چپی را در کشور ترویج کند.»سید عزیزالله مرموز، برگ سبز تازه از تاریخ معاصر کشور و ترجمۀ گزارش سفر اعلیحضرت امانالله خان به اروپا، از زبان اردو به فارسی. لندن: انتشارات دانش، سال ٢٠٠۹، صص ٢٦٠-٢٦۱.
[▲] جُستارهای وابسته
□
□
□
[▲] سرچشمهها
□ نصیر مهرین، کودتاها در افغانستان: کودتای نامنهاد محمدهاشم میوندوال (بخش چهارم)، کابل ناتهـ،: شمارۀ مسلسل ۱۱٧، سال ششم، حمل ۱۳۸۹ هجری خورشیدی (اپریل ٢٠۱٠)