|
جغرافیای سیاسی
فهرست مندرجات
- تعریف
- سیر تکوین جغرافیای سیاسی
- قلمرو مطالعات جغرافیای سیاسی
- يادداشتها
- پيوستها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
- پيوند به بيرون
جغرافیا جغرافیای انسانی
جغرافیای سیاسی (به انگلیسی: Political geography، با تلفظ آمریکایی: Political geography)، شاخهای از جغرافیای انسانی است که بهدلیل ماهیت کثرتگرایی (Pluralistic)، از تنوع و گسترگی موضوع برخوردار است و زمینهی وسیعی برای پژوهش فراهم میکند. این شاخهای از دانش که تأثیرپذیری و تأثیرگذاری سیاست و قدرت در محیط جغرافیایی و به بیان دیگر، تأثیر تصمیمات سیاسی بر محیط جغرافیایی را مورد کاوش و بررسی قرار میدهد، نقش ویژهی آن، سازماندهی سیاسی فضا در سطح محلی، ملی، منطقهای و جهانی است.
▲ | تعریف |
گرچه امروزه - طبق آخرین تعریف - نقش ویژهی جغرافیای سیاسی «تحلیل فضایی پدیدههای سیاسی» و «شناسایی تظاهرات فضایی فرایند سیاسی» است، اما در طول تاریخ، تعریفهای گوناگونی برای این رشته از جغرافیا ارائه شده و بهطور کلی، تغییر در دیدگاه جغرافیای سیاسی همزمان با تغییر دیدگاهها و متدولوژی و تعریف جغرافیا و سایر علوم اجتماعی صورت گرفته است.
هارتشوران، در سال ۱۹۵۴ میلادی، اولین تعریف منسجم زیر را که اغلب جغرافیدانان آن را پذیرفتند، ارائه داد.
- «جغرافیای سیاسی، تفاوتها و تشابهات سیاسی مناطق و ارتباط آنها را با سایر تفاوتها و تشابهات جغرافیایی بررسی میکند.»
این تعریف که در راستای دیدگاه جغرافیای ناحیهای قرار داشت، تا اوایل دههی شصت قرن بیستم میلادی مورد توجه بود و در همین زمان، پاندز کار اساسی جغرافیای سیاسی را «بررسی واحدهای متشکل سیاسی» دانست.
با توسعهی جغرافیای سیستماتیک و تئوریک، نیاز به یک تعریف جدید احساس میشد. در اواخر دههی شصت ارائه دو تعریف، تغییرات دیدگاهی این علم را پدیدار ساخت. جکسون کار اساسی جغرافیای سیاسی را «بررسی پدیدههای سیاسی در جایگاه منطقهی آنها» تعریف کرد؛ در حالیکه آکادمی ملی علوم در کمیتهی ویژهی جغرافیا، مصالحهای میان دیدگاهها ایجاد کرده، کار اساسی جغرافیای سیاسی را «بررسی کنش متقابل منطقهی جغرافیاییی و فرایند سیاسی» دانست.
با بروز دیدگاه جدید فضایی و متدولوژی نو، تغییرات مجددی در دیدگاهها پدید آمد و متخصصان جغرافیای سیاسی کار اصلی این دانش را «تحلیل فضایی پدیدههای سیاسی» و «شناسایی تظاهرات فضایی فرایند سیاسی» عنوان کردند.
بهطور خلاصه باید گفت که جغرافیدانان سیاسی، همانند سایر جغرافیدانان، بر این باورند که در مطالعات جغرافیایی مکان نقش مهمی بهعهده دارد و رسالت آنها نشان دادن علل و آثار فضایی فرایندهای سیاسی است. در پی دستیابی به چنین هدفی، دو تن از جغرافیدانان به نامهای «کوهن» و «رزنتال» با استفاده از متدولوژی جدید، الگویی طرح کردند که نقش سیاسی انسان در جامعه و ارتباط آن با سرزمین و نتایج حاصل از این ارتباط را در تشکیل نظام سیاسی نشان میدهد. در این الگو، نقش سیاسی انسان بهصورت ایدئولوژی سیاسی، ساختار سیاسی و تصمیمهای اجرایی بروز میکند، و منظور از سرزمین، مکانها و مناطق و چشمانداز عمومی است. فرایند سیاسی، توالی رویدادها، کنشها یا فعالیتهایی است که انسان با هدف بنیانگذاری، حفظ و نگاهداری یا تغییر یک نظام سیاسی انجام میدهد.
فرایندهای سیاسی از نیروهای اجتماعی بهوجود آورندهی آنها جدا نیستند؛ چون این نیروها به نهادهای سیاسی شکل میدهند و فرایند سیاسی نیز از طریق همین نهادها عمل میکند؛ بنابراین، نظام سیاسی از نیروهای اجتماعی، فرایند سیاسی و فضای جغرافیایی مربوط به آن - که باهم کنش متقابل دارند - تشکیل میشود. نظام سیاسی نیز طیف وسیعی دارد که دو سر آن را نظامهای کاملاً باز و کاملاً بسته تشکیل میدهند. تقریباً تمام نظامها، جایی را بین این دو سر افراط و تفریط اشغال میکنند. ارتباط نظام سیاسی با سرزمین، مستقیم و گسترده است. نظام باز، چشماندازی بهوجود میآورد که محصول وابستگی متقابل است. برای مثال، از الگوهای فشردهی سکونت، نمادهای بهرهبرداری متمرکز از منابع، توسعهی بندرهای ورودی و پیدایش علامتهای بینالمللی میتوان نام برد. در نظام بسته، چون هدف خودکفایی است، چشمانداز بهصورت دیگری ظاهر میشود. در این نظام، الگوی سکونت بهصورت پراکنده - نه مجتمع - و بهرهبرداری از منابع بهصورت غیرمتمرکز و گسترده، نمایان میشوند. در این نظام، تسهیلات و امکانات رفاهی در مکان مرکزی توجه بیشتری میشود و علامتها و شعارهای ملی، جانشین نمادهای بینالمللی میگردد. بنابراین، براساس میزان باز و بسته بودن نظام سیاسی، تغییر چشمانداز را میتوان پیشبینی کرد.
گفتنی است که گرچه امروزه بیشتر تحقیقات در کشورهای پیشرفته صنعتی پیرامون فرایندهای سیاسی و آثار جغرافیایی آنها انجام میشود، در کشورهای جهان سوم بررسی مسایل در سطح دولت (کشور مستقل) که قدیمترین موضوعات جغرافیایی-سیاسی است، جای ویژهی خود را حفظ کرده است و از بحث دربارهی این قبیل مسایل، نمیتوان غافل ماند؛ چون «دولت مستقل» با حاکمیت خود، قدرتی برتر از قدرت خود نمیشناسد و با در انحصار داشتن ابزار زور، بیشترین تأثیر را بر محیط میگذارد؛ بنابراین، مباحث عمدهی جغرافیای سیاسی را دولت و چگونگی پیدایش، ساختار داخلی و روابط خارجی آن تشکیل میدهند.
دولت بهعنوان یک واحد رفتاری در نظام بینالملل، موضوع مشترک مطالعات جغرافیایی و روابط بینالملل است، با این تفاوت که روابط بینالملل رفتار دولتها و علل بلافصل آنها را در کانون توجه خود قرار میدهد، در صورتی که جغرافیای سیاسی عمدتاً به کشف علل و آثار جغرافیایی این رفتارها میپردازد.
▲ | سیر تکوین جغرافیای سیاسی |
ظهور جغرافیای سیاسی بهصورت یک شاخهی منسجم جغرافیای انسانی، از پدیدههای قرن بیستم میلادی است؛ ولی این بدان معنا نیست که درگذشته فیلسوفان و نویسندگان بزرگ به تأثیرات متقابل سیاست - در مظاهر گوناگونش - و محیط فیزیکی توجهی نداشتهاند. از نوشتههای هرودوت، افلاطون، ارسطو، استرابو، منتسکو، هردر و هگل چنین برمیآید که این اندیشمندان، مشاهدات جغرافیایی-سیاسی خود را بدون آگاهی از وجود چنین شاخهی مستقلی زیر عنوان جغرافیای انسانی به رشتهی تحریر درآوردهاند. در میان متقدمان، ارسطو، ۲۳۰۰ سال پیش در یونان باستان، بهویژه با شکلدهی یک «دولت ایدهآل»، ریشهی عمیق برای مفاهیم جغرافیای سیاسی بهوجود آورد. وی معتقد بود که در یک دولت (کشور مستقل) ایدهآل و نمونه، نسبت بین جمعیت و وسعت قلمرو و کیفیت آنها مهم است. وی برای پایتختشدن یک شهر، شرایطی را لازم میدانست و دربارهی ترکیب ارتش و نیروی دریایی، چگونگی مرزها و سایر عوامل بحث کرده است و در تمام این بخشها به ماهیت محیط فیزیکی بهویژه آب و هوا، بهعنوان یک عامل تعیینکننده اشاره دارد؛ گرچه امروزه رهیافت جبرگرایانهی محیطی ارسطو، طرفداری ندارد، اما بسیاری از اندیشههای او بهصورت مفاهیم اساسی جغرافیای سیاسی درآمده است.
اما شكلگيری علم جفرافيای سياسی در جهان مدرن بر میگردد بهسال ۱۷۳۶ میلادی. در آنسال شیفر، بدون آنکه به واژهی جغرافیای سیاسی اشاره کند، مفهوم کلی جغرافیای سیاسی را مطرح کرد. سپس، آن روبر ژاک تورگو (Anne Robert Jacques Turgot) سیاستمدار و اقتصاددان قرن هجدهم میلادی اهل فرانسه که بنیانگذار اصول لیبرالیسم اقتصادی است و این اصول را نیز در فرانسه عملی کرد، در سال ۱۷۵۱ با نگارش طرح کتابی در موضوع جغرافیای سیاسی در دانشگاه سوربن، این اصطلاح را بهکار گرفته و آنرا به ۲ بخش عمومی و منطقهای تقسیمبندی میکند. تورگو جغرافیای سیاسی را موضوعی میداند که به بررسی مطالعه شکلگیری کشورها میپردازد و به نوعی جغرافیای انسانی را در رابطه با کشور و در قالب تقسیمات کشوری مطرح میکند. دغدغهی تورگو یکپارچهسازی ملت فرانسه بوده است. وی را میتوان پایهگذار بسیطسازی حکومتها و کشورها دانست. او واژهی جغرافیای سیاسی تاریخی را بهکار میبرد و آنرا مطالعهی سیر تکوین سیاستها، حکومتها در جهان دانسته و اینکه با چه سیاستهایی میبایست کشور را اداره کرد. همچنین وی کشورداری را وظیفهی اصلی جغرافیای سیاسی میداند.
ایمانوئل کانت نیز در سال ۱۷۵۷ میلادی، در دانشگاه کونیگزبرگ آلمان، اصطلاح جغرافیای سیاسی را بهکار گرفته و مفهومسازی کرده است. شباهت کانت و تورگو در این است که هر دو هم نگاهی فلسفی و هم نگاهی وصفی دارند. در واقع نگاهی ناحیهای دارند و تفاوتشان در این است که کانت در جغرافیای سیاسی نگاهی جهانی دارد (بهشکل دولت جهانی) ولی تورگو نگاهی ملی دارد (محدودهی کشور و ملت).
با این وضع، در حالیکه استفاده از اصطلاح جغرافیای سیاسی و ارائه تعریفی از آن، نخستینبار بهوسیله فیلسوف و اقتصاددان مشهور فرانسوی «آن روبرت ژاک تورگو» در سال ۱۷۵۱ میلادی صورت گرفت، در ایران و جهان، «فردریک راتزل» جغرافیدان آلمانی را - بهدلیل کتابی که وی در سال ۱۸۹۷ میلادی، در دانشگاه لایپزیگ آلمان منتشر کرد - بهعنوان پایهگذار این علم معرفی میکنند.
پژوهشهای که صورت گرفته است، نتایج آن نشان میدهد، نگرش انسانگرایانهی تورگو به علم جغرافیا و «نظریه پیشرفت مرحلهای انسان» که بهوسیله وی ارائه شد، تاثیر مهمی بر ظهور علم جغرافیای مدرن داشت. تورگو با کاربرد اصطلاح «جغرافیای سیاسی» سعی داشت رابطه میان واقعیتهای جغرافیایی و سازمان سیاسی را نشان دهد. منظور وی از سازمان سیاسی عمدتاً دولت بود و آنرا «علم تولید دانش برای حکومت» قلمداد میکرد. اما راتزل محور جغرافیای سیاسی را تبیین ماهیت حکومت قرار میداد و تحتتأثیر داروینیسم اجتماعی، نژادگرایی، امپراتوریگرایی و جنگ، به ارائه شکلی از جغرافیای سیاسی پرداخت که تاثیر بهسزایی در خلق نازیسم و خشونت آن در اوایل قرن بیستم داشت. نتیجه اینکه، در طی یک قرن و اندی که از عمر جغرافیای سیاسی بهصورت یک رشتهی دانشگاهی میگذرد، از سالهای دهه ۱۹۵۰ نظرات جغرافیدانان سیاسی عمدتاً در امتداد دیدگاه تورگو است تا راتزل. بههمین دلیل تورگو را میتوان بنیانگذار جغرافیای سیاسی قلمداد کرد.
▲ | قلمرو مطالعات جغرافیای سیاسی |
[▲] يادداشتها
[▲] پيوستها
دکتر پيروز مجتهدزاده، نگاهی به پيدايش مفهوم ”كشور“ و گذران تكاملی ”حکومت“ در ايران
دکتر محمدرضا حافظنیا، بررسی وضعيت جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک در ايران
[▲] پینوشتها
دکتر دُرّۀ میرحیدر (مهاجرانی)، مبانی جغرافیای سیاسی، ص ٣
دکتر محمدرضا حافظنیا، بررسی وضعيت جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک در ايران، دانشنامهی آریانا به نقل از: فصلنامهی علوم سیاسی، شماره ٣٠
جغرافیای سیاسی و در بطن آن ژئوپلیتیک یکی از مهمترین و کاربردیترین شاخههای جغرافیای انسانی است. در نخستین برخورد با مباحث جغرافیای سیاسی و سیاست جغرافیایی (ژئوپلیتیک) توجه به این اصل شایان اهمیت است که این مباحث از روابط جغرافیا و سیاست سخن میگوید. جغرافیای سیاسی، جغرافیای برگرفته از سیاست است بهعبارتی دیگر جغرافیای سیاسی نقش تصمیمگیریهای سیاسی را بر جغرافیا مطالعه میکند اما بررسی نقش جغرافیا در تصمیمگیریهای سیاسی موضوع مورد مطالعه ژئوپلیتیک محسوب میشود. بنابراین، بر اساس این تعریف کلی از دو مفهوم بالا که اکثر جغرافیدانان سیاسی در ایران و جهان نیز مؤید آن هستند، مقیاس مطالعات علمی جغرافیای سیاسی و ژئوپولیتیک از کوچکترین واحد سیاسی فضا (روستا، شهر) تا بزرگترین واحدهای سیاسی فضا از جمله کشورها، سازمانهای سیاسی بینالمللی و قارهها را در برمیگیرد.
پرسکات، جی. آر. وی؛ گرایشهای تازه در جغرافیای سیاسی، ترجمهی دُرّۀ میرحیدر، ص ۱٠
میرحیدر، دُرّۀ، اصول و مبانی جغرافیای سیاسی، ص ۱٠
میرحیدر، دُرّۀ، جغرافیای تصمیمگیری، مجلهی رشد، ۱٣٦۵، سال دوم، شمارهی ٧
میرحیدر، دُرّۀ، مبانی جغرافیای سیاسی، صص ٣-۵
[▲] جُستارهای وابسته
□
□
□
[▲] سرچشمهها
□ پرسکات، جی. آر. وی؛ گرایشهای تازه در جغرافیای سیاسی، ترجمهی دُرّۀ میرحیدر، تهران: دانشگاه تهران، چ ۱٣۵٨
□ میرحیدر (مهاجرانی)، دُرّۀ، مبانی جغرافیای سیاسی، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، چ ۱ - ۱٣٧۱
□ میرحیدر (مهاجرانی)، دُرّۀ، اصول و مبانی جغرافیای سیاسی، تهران: انتشارات امیر کبیر، چ ۴ - ۱٣۵٧
□
[▲] پيوند به بیرون
□ [۱ ٢ ٣ ۴ ۵ ٦ ٧ ٨ ٩ ۱٠ ۱۱ ۱٢ ۱٣ ۱۴ ۱۵ ۱٦ ۱٧ ۱٨ ۱۹ ٢٠]
ردهها: │ جغرافیا │ جغرافیای انسانی