![]() |
|
يادداشتهای من
فهرست مندرجات
.
عزیمت بهسوی جنوبی
![](https://4.bp.blogspot.com/-AeVDuU2dqs8/Wg94EUUVBYI/AAAAAAAAWeU/iQx9-zTpPSIZJvCdujIXSPgHT25aGkv5wCLcBGAs/s1600/022.jpg)
شاه امانالله، زمانی که در سال ۱۹۱۹ میلادی به سلطنت رسید، برای مردم استقلال افغانستان را اعلام نمود. در چهارم ماه مه همانسال، جنگ سوم افغان و انگلیس یا جنگ استقلال آغاز شد و ارتش افغانستان در ۳ محاذ پکتیا قندهار و جلالآباد به نیروهای انگلیسی حمله بردند. این جنگ تا ۲٦ مه ۱۹۱۹ ادامه یافت و بهروایتی دیگر، از ششم مه سال ۱۹۱۹ تا هشتم آگوست همانسال بهطول انجامید و در نهایت، با ترک مخاصمه طرفین و پیروزی افغانها به پایان رسید.
سوم ثور ۱٢۹٨، عازم جنوبی شدیم. سپهسالار به قطعهی مختصر عسکری هدایت داد که هرچه زودتر جانب گردیز رهسپار شوند. چون عساکر به سه محاذ تخصیص داده شده بود و قسمتی نیز باید در کابل میماند، تجهیزات ما هم بسیار مختصر و برای وظیفهی بزرگی که در پیش داشتیم غیر کافی بود، سپهسالار بر آن شد که هرچه زودتر خود را به گردیز برساند تا رسیدن قطعهی عسکری ندای استقلال را در میان اقوام و عشایر نشر کند و مردم را برای این امر مقدس آماده گرداند و لشکرهای قومی را فراهم کند.
با پدر و عم بزرگوار و سایر افراد خانواده وداع نمودیم. مادر ما که سه فرزند خود را برای رفتن به محاذ حاضر میدید بهرقت آمده بود، میخواست تأثرات خود را بپوشد و از ریختن اشک خودداری کند، با نگاه اشکآلود بر سر و روی ما بوسه داد و با مشکل این چند کلمه را گفت:
-
شما را بهخدا میسپارم امیدوارم کامیاب باز گردید و شما را در حال ناکامی بهزندگی نبینم.
نگاه سوزان و کلمات مقطوع و رقتبار وی در خاطرهی من تا هنوز محفوظ است. با دستهی مختصر پایتخت را وداع گفتیم.
در طول جاده تا هنگامی که از شهر میبرآمدیم، هر جا مردم بهدور ما حلقه بسته برای ظفر و کامیابی ما دعا میکردند و جوانان بر رکاب سپهسالار بوسه میدادند.
با این احساسات گرم و صمیمی جمعیت مختصر ما را تا بیرون شهر مشایعت نمود. شب اول در چهارآسیاب، شب دوم در کلنگار لوگر، شب سوم به گردیز رسیدیم. از پیشروی هر ده و قلعه که عبور میکردیم مردم دوان دوان میآمدند و دور ما حلقه میبستند. جوانان در مقابل تبلیغات سپهسالار آمادگی خود را در کمال شوق نشان میدادند و موسفیدان بهیاد ایام جوانی و تذکار سرداران ملی که در گذشته برای این کار میشتافتند، افتاده بهحسرت بهسوی سپهسالار مینگریستند.
چون سپهسالار با جمعیت آنها وداع میکرد، بهصدای بلند اذان میدادند. این رسم همیشه برای سفرهای غزا معمول بود و اکنون نیز تبرکا همان رسم را روز حرکت هر مسافر معمول میدارند. آوازهای تکبیرها چندینجا تا مراحل دور در گوش ما طنین میافکند. گاهی مردم با تعجب میپرسیدند که با این قطعه کوچک در مقابل دولت انگلیس چگونه میروید!
سپهسالار میگفت: «قطعهی عسکری از دنبال میآید ولی انجام این امر بههمت عامهی هموطنان مربوط است. این قیام ملی به فرد فرد شما تعلق دارد» و آنگاه حادثهی آزادی را در میان مینهاد و دلایل خود را برای لزوم فرضیهی ملی شرح میداد. در مقابل سخنان سپهسالار جوش و جنبشی در مردم مشاهده میکردیم که نمیتوانم با کلمات سادهی خود آن را تعبیر کنم. جوانان همان لحظه اظهار آمادگی میکردند. حتی جوانانی که خونگرمتر بودند بهراه میافتادند، اما سپهسالار مانع میشد و میگفت کنون وقت آن است که خود را آماده بسازند. همینکه پیام ما رسید بدون درنگ آن را عملی گردانند.
این حرکت بسیار کارگر افتاد. بدین تدبیر از چارآسیاب تا گردیز صدای جهاد بلند شد و آوازهی عمومی درافتاد و سبب شد که مردم خود را برای جهاد آماده گردانند و از این توقف آگاه شوند که عبارت از سلب آزادیست بههر نحو شود، خود را برهانند.
نزدیک غروب در بالاحصار گردیز رسیدیم دیدن دیوارهای بلند آن قلعهی تاریخی و برج و باروی آن و بیرقهایی که بر مزار شهیدان معلوم میشد، قابل تماشا بود. سپهسلار در میان شیپور سلام و احترامات قطعهی عسکری مقیم گردیز - به بالاحصار فرود آمد - و در همانشب به کار آغاز نمود؛ زیرا وی نبض مردم را میشناخت و میدانست که اگر بهزودی عشایر جنوبی از ندای استقلال آگاه گردند و به عزمی که دولت دارد ملتفت شوند و از آرمان وی به گردیز بدانند نفاق خانگی و اختلافات قومی را گذاشته برای پیشبردن این فرضیهی بزرگ متحد و همدل میشوند و میدانست که تأخیر در این کار مبادا زمینهی را برای جانب مقابل مساعد گرداند و از بیخبری مردم در امر جهاد استفاده نمایند.
در همانشب اعلانها بهنام سران منگل، طوطیخیل، جدران، احمدزیی، جاجی و همه قبایل جنوبی نوشته شد.
در این اعلانها به مردم دعوت داده شده بود که سران و رؤسا با لشکرهای خود به گردیز حاضر شوند و در جهاد اشتراک نمایند و هرگونه اختلاف خانگی و قومی را به احترام این وظیفهی بزرگ ترک کنند.
اعلانها با وسایل مختلف به سران قبایل فرستاده شد. از جانب دیگر سپهسالار به انتظام آذوقه و تهیهی مصرف و گرفتن اطلاعات از احوال عشایر داخلی و قبایل آزاد مشغول بود تا نیمههای شب مشغول انجام این وظایف بودیم. بامداد روز سوم لشکرهای قومی نمودار گردیدند.
مردم دستهدسته بهسلاح و سامان شخصی به گردیز وارد میشدند. هر رئیس قوم سعی داشت خود را زودتر به گردیز برساند و بهتر از دیگران وظیفهی خود را انجام دهد.
سپهسلار به جرگههای قومی پرداخت. تشکیل این جرگهها در مواقعی خطر از آداب و رواجهای قدیم مردم است. نتیجهی مهم از این جرگهها علاوه بر گردآمدن لشکر در آوردن اسلحه و آذوقه، گذاشتن قرارهای قومی است؛ زیرا متأسفانه هنوز اختلافات خانگی و بهنام تورگند و سپینگند بهشدت موجود بود و از این جهت فرد فرد یک گند با گند دیگر مخالفت داشت و این اختلاف که میراث سالیان داراز و زادهی عصبانیت بود و تحریک دیگران نیز در آن دست داشت، بههیچصورت اصلاح نشده بود. اما اصلاح آن مربوط به یک امر بود که آن فهمانیدن مردم بود از خطر بزرگی که همه آنها را یکسان تهدید میکرد و قیام در مقابل امری که به عشق آن پروده شده و از قرنها بههوای آن جانبازی نموده بودند. سپهسالار ملتفت بود که باید سیلاب احساسات را به یک مجری وارد نماید.
لهذا در جرگههایی که جدا جدا با هر قوم نمود، آنها را به لزوم یک اتفاق و قرار ملی ملتفت گردانید. چنانچه همه در راه عشقی که به جهاد ملی و آزادی خود داشتند عهد بستند که تا وقت فیصلهشدن جهاد اختلافات قومی را کنار بگذارند. چنانچه همیشه در چنین مواقع رسم دارند به سوگندهای غلیظ پیمان بستند که برادروار در این قیام ملی خدمت نمایند.
یکهفته به جرگهها و سایر انتظامات سپری گردید و از آمادگی و وحدتنظر مردم جنوبی به قبایل آزاد بهوسایل مختلف اعلانها فرستاده شد. قظعهی عسکری نیز در پایان هفته از کابل رسید. گردیز اقامتگاه عسکری و لشکرهای قومی واقع شد.
پس از آنکه مذاکرات قومی به پایان رسید سپهسالار مشغول طرح پلان و نقشههای خود شد. من و برادرم سردار شاهمحمود خان و افسرانی که با قطعهی عسکری از کابل آماده بودند شبها بهحضور سپهسالار حاضر شده بهریاست سپهسالار مشغول کار میشدیم.
هر روز اطلاعات میرسید که دولت بریتانیه قوای تازهدم به خطوط سرحد آورده و تل را مرکز این قوا قرار داده است. اطلاع میرسید که خبر آمدن این قوای تازهدم انگلیس بهرنگهای مختلف در میان اقوام سمت جنوبی و قبایل آزاد نشر میشود و برای تهدید مردم آوازههای مختلف انتشار مییابد. همچنین راههای آمدورفت در میان قبایل آزاد و مردم سمت جنوبی تحت گنترول شدید قرار داده شده و مخصوصاً از وقتیکه دولت انگلیس دانست که این اعلانها به قبایل آزاد رسیده و در مردم هیجان شدید تولید کرده است، تمام طرق رفتوآمد را تحت کنترول قرار داده با وجود این معلوم شد که این تهدیدات در مقابل نیروی معنوی و حس آزادیخواهی مردم هیچ تأثیری نداشت؛ زیرا پیوسته سران قبایل آزاد نامههای مخصوص میفرستادند و از آمادگی خود برای هرگونه خدمت به سپهسالار اطمینان میدادند. در داخل سمت جنوبی نیز کوچکترین تأثیری از تهدید و توطئه دشمن احساس نمیشد.
قابل تعجب است اگر بگویم چهل سال توقف مردم بهحال نیمهاستقلال و سعی دشمن در شکستن روحیهی آزادیخواهی مردم و تجاربی که در مبارزات اخیر نمود بهجای آنکه احساسات مردم را خفه نماید و آن غرور باستانی را در ایشان محو کند، آتش آنها را بیشتر مشتعل گردانیده بود. این حالت قابل ستایش در سر و سیمای مردم، در حرکات و سکنات مردم، در بیان و گفتار مردم، در جوش و خروش مردم، در فداکاری و قربانی مردم آشکارا دیده میشد. سپهسالار اراده نمود که قوای ما به سه محاذ تقسیم شود. محاذ اول خوست که نقطهی مرکزی میباشد و از آنجا هر طرف رسیدگی میشود و شهر تل که مرکز نیروهای انگلیس است، در مقابل آن واقع شده و اینجا مرکز هدایات و قوماندانی عمومی قوا شناخته شود. محاذ دوم جاجی که آنجا مقابل است به تودگی و کُرم. مردم جاجی میتوانند بهدرستی وظایف خود را انجام دهند.
محاذ سوم ارگون که مقابل وزیرستان واقع شده و تهانههایی که دولت بریتانیه در وزیرستان دارد اغلب در این قسمت میباشد. از اینجاست که امداد مردم وزیر نیز بهزودی به ما میرسید. سپهسالار باید خود در خوست اقامت کند و از آنجا هر دو محاذ دیگر را نیز در نظر داشته به مرکز بزرگ قوای دشمن در تل حمله نماید.
در محاذ دوم سردار شاهمحمود خان و در محاذ سوم اینجانب مقرر شدیم تا مطابق ترتیبات و هدایات سپهسالار به عملیات خود آغاز کنیم.
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی بازنویسی و ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- مارشال شاهولی خان غازی (فاتح کابل)، يادداشتهای من: عزیمت بهسوی جنوبی، مجلهی وحید، شهریور ۱٣۵٠، شماره ۹٣، صص ۹۱۹-۹٢٣.
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ مجلهی وحید (خاطرات)