|
پس از مسعود
يادداشتهای امرالله صالح
فهرست مندرجات
.
هنر استخبارات
کتاب «پس از سدهی تاخت و ایستادگی» نوشتهی امرالله صالح، رئیس پیشین ادارهی امنیت ملی افغانستان در زمان حکومت حامد کرزی است، که از سوی روند سبز، در سال ۱۳۹۳ خورشیدی منتشر شده است، شامل سه بخش: مقالات، مصاحبهها و سخنرانیها میباشد.
آنچه در زیر میآید، اولین مقاله این کتاب است، که با عنوان «پس از مسعود» آغاز میشود و در سیزده قسمت ادامه مییابد.
«هنر استخبارات» (The Art of Intelligence) عنوان کتابی است بهقلم آقای هنک کرمپتون (Hank Crumpton)، یکی از مأموران ارشد سازمان اطلاعاتی امریکا یا «سیاه» تازه چاپ شده است. او از ملاقات خود با احمدشاه مسعود نوشته است، من در آن ملاقات مترجم بودم و از اینکه تشریحات و سخنان احمدشاه مسعود، یکی از ماندگارترین بحثهایش بود، خواستم من هم سهم خود را ادا سازم. اگر قبل از چاپ این کتاب چیزی مینوشتم، شاید نظریهپردازی شمرده میشد، نه روابط یک رویداد.
هنری آ. کرمپتون (Henry A. Crumpton) یا هنک کرمپتون (Hank Crumpton)، افسر ارشد سازمان اطلاعاتی آمریکا (جاسوس سیا)، که رهبری یک تیم پنهانی را پس از یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی در افغانستان به عهده داشت و نویسندهی کتاب «هنر استخبارات» (The Art of Intelligence: Lessons from a Life in the CIA's Clandestine Service).
برنامه بزرگ احمدشاه مسعود از دید نظامی و سیاسی چه بود؟
بارها خبرنگاران خارجی – هیاتهای استخباراتی کشورهای خارجی – و نخبگان داخلی، از او این سوال را میکردند که دشمن شما قسمت بزرگ افغانستان را تسخیر کرده است، بندرگاههای تجارتی در اختیار آنها قرار دارد، پاکستان و کشورهای عربی، از آنها حمایت میکنند، شما در یک جغرافیای بسیار دشوار و فاقد اقتصاد حتا نیمهخودکفا گیرافتادهاید، کمک خارجی برایتان تا آن حد بزرگ و زیاد نیست که نقطهی عطف ایجاد کنید، تعدادی از یاران خیلی نزدیکتان شما را ترک کردهاند و مردم در حوزهای که شما در آن حاکمیت دارید، مشکلات فراوان اقتصادی دارند و چگونه باور دارید که از این وضعیت بیرون خواهید شد و حتا اگر از این وضعیت با راهکار نظامی بیرون شوید، راهحل سیاسی از دید شما چیست؟
مسعود یکی از کهنترین قواعد جنگ را با کلیتش مراعات میکرد. «سانزو» نابغه اسطورهای جنگ در تاریخ چین کهن گفته است، هرکس خود و دشمن خود را درست شناخت، در هر جنگی پیروز است. احمدشاه مسعود دشمن را خوب میشناخت، ولی شاید در شناخت دوستان خود چنانکه از رفتار آنها حالا بر میآید، این اصل را مراعات نکرده بود.
احمدشاه مسعود باور داشت که بعد از آنکه طالبان در مناطق شمال کابل سیاست زمین سوخته را تطبیق کردند، در یکاولنگ قتل عام کردند، بتهای بامیان را از بین بردند، در مزار دست به قتلعام زدند و در کابل بهصورت آشکارا برخورد تبعیضآمیز با مردم شهر داشتند، دیگر امکان اینکه در دلهای مردم راه پیدا کنند وجود نداشت. به باور او خیزشهای مردمی در اعتراض علیه تعصب، تبعیض، نبود عرضه خدمات، تفوقجویی، رفتار قرون وسطایی و ظلم طالبان و مهمتر از همه حضور نیروهای پاکستانی، در صحنه و عربها، یک امر حتمی بود. او فکر میکرد که سختترین و دشوارترین روزهایش را که همانا سال ۱۹۹۶ – ۱۹۹۸ بود پشت سر گذشتانده بود و دیگر کار میکرد تا در وضعیت نظامی بنبست ایجاد کند.
مقدمات سیاسی یک بنبست نظامی را فراهم ساخته بود. ایجاد جبهه متحد ملی اسلامی برای نجات افغانستان، عنوان ساختار سیاسیای بود که در سال ۱۹۹۸ بهوجود آورد. این ساختار از دید قومی و تباری از تمام افغانستان نمایندگی میکرد، با آنکه ساحه تحت حاکمیت این ساختار محدود به ساحات مشخصشده بود. پاکستانیها از روی خصومت و نفاقافگنی، به آن ائتلاف شمال خطاب میکردند؛ اصطلاحی که بیشتر جاافتاده شده است.
احمدشاه مسعود از ساحات دره صوف، جنوب غور، کوهستانات فاریاب، دره نور در ننگرهار، نورستان غربی و بعضی نقاط کنر که در آنجاها عملا جنگ آغاز شده بود، بهعنوان جزایر مقاومت یاد میکرد و باور داشت که با امکانات اندکی که این نیروها و مردم در اختیار داشتند، برای طالبان مشکل بسیار بزرگ ایجاد کرده بودند. این جزایر توانسته بودند که از تمرکز قوای دشمن علیه یک نقطه جلوگیری کنند و با جنگهای فرسایشی دشمن را از دید توانایی، سوق و اداره و حمایه لوژستیکی پراگنده کنند. به باور احمدشاه مسعود، با گذشت زمان و با گسترش جنگهای فرسایشی، این جزایر با هم وصل خواهند شد.
نیروی تعلیمیافته در این جزایر بسیار اندک بود و ستون فقرات مقاومت را مردم تشکیل میدادند. مقاومت مردمی در برابر طالبان، به مفهوم دیگر طالبان را نهتنها از دید نظامی بلکه از دید فکری نیز به چالش کشانیده بود. دیگر تفکر طالبان برای مردم قابل پذیرش نبود. اما با آنهم بهاساس ارقامی که حالا سازمان اطلاعات مرکزی امریکا منتشر کرده است، تعداد نیروی جنگی طالبان پنجبرابر نیرویهای نظامی تحت فرماندهی احمدشاه مسعود بود و از دید هزینه، ده تا پانزده برابر مصرف داشتند؛ یعنی در شمال کابل کل نیرویهای مقاومت به کمتر از بیست و پنجهزار میرسیدند، در حالیکه طالبان در خط و در ریزرف همین جبهات بالاتر از صدهزار نیرو داشتند.
در پهلوی تقویت جزایر مقاومت – تحکیم ساحات پایگاهی در شمال شرق – شمال کابل و پنجشیر - بخش دیگر اساسی برنامه نظامی احمدشاه مسعود ساختن یک اردوی کوچک ولی مجهز بود.
تعلیمات این اردو در ولایت تخار آغاز گردیده بود و اولین دستهجات از تانکها و ماشینهای جنگی خریداریشده از روسیه به تعداد هفتاد چین تازه در ساحه رسیده بودند. با اوج گرفتن جنگها و مقاومت در جزایر مقاومت و برنامه هجوم نیروی مرکزی محاسبه این بود که طالبان در قدم اول شمال افغانستان را از دست بدهند و این گشایش از دید اقتصادی و بازشدن راههای اکمالاتی جبهه مقاومت را در حالت بهتری قرار دهد.
به باوراحمدشاه مسعود با آزادشدن شمال افغانستان در کل که ساحات اصلی و پایگاهی مقاومت را تشکیل میداد مردم در بعضی از نقاط جنوب افغانستان شروع به جنگهای فرسایشی علیه طالبان خواهند نمود. این تنها یک حدس نبود بلکه بهخاطر آغاز آن مرحله شماری از رهبران جنوب افغانستان شامل در رهبری مقاومت بودند. به اساس این استراتیزی و برنامهسازی شمال افغانستان کلاً از دست طالبان آزاد میشد – جزایر مقاومت در جنوب و شرق کشور گسترش مییافت و تمویل جنگ از دید هزینه برای پاکستانیها باید بلند میرفت و آنها باید وادار میشدند که به یک راه حل سیاسی تن در دهند. او مجموع این برنامههای خود را در دو جمله خلاصه میکرد و میگقت اگر میخواهید افغانستان به یک راه حل اساسی برسد اول باید پاکستان را تحت فشار قرار دهید که دست از حمایت طالبان و القاعده بردارد و دوم اینکه مقاومت مردم افغانستان را در برابر طالبان و تروریزم حمایت نمایید.
با گذشت این همه سالها و تطبیق هر نوع برنامه برای ثبات در افغانستان با هزینه ملیاردها دالر ولی فورمل همان است که قهرمان از خود بهجا گذاشت. تقویت مردم افغانستان و فشار بالای پاکستان.
مسعود باور داشت که فشار متداوم نظامی بالای طالبان و آزاد شدن مناطق از چنگال آنها شاید آنها را وادار به مذاکره سازد. و مذاکره میبایست در سه محور بچرخد – بحث روی ساختار نظام کثرتگرا که به تنوع ساختاری جامعه افغانستان احترام نهادینه گذارد – انتخابات تحت نظارت سازمان ملل متحد – خلغ سلاح کلی مملکت و ساختن اردوی واقعی ملی.
این تشریحات را احمدشاه مسعود به هنک کرمپتون داد و گفت ما برای قدرت نمیجنگیم ما برای آن مبارزه مینماییم که مردم افغانستان بتوانند خودشان به سرنوشت خود حاکم شوند. اگر در این رویداد یعنی تمثیل اراده خودی مردم طالبان را پذیرفتند ما مشکلی نخواهم داشت ولی هیچگاهی یک حاکمیتی را که بهزور تفنگ بالای مردم ما تحمیل شود و چند نفر مجهولالهویه خودشان را امیرالمونین بخوانند نه تنها که قبول نداریم بلکه علیه آن به مبارزه و جنگ مسلحانه خود ادامه خواهیم داد. از اینکه این جنگ حمایت مردم را با خود دارد ما باور به پیروزی نهایی خود داریم.
در بخش آخری حرفهایش گفت که مردم افغانستان در برابر شوروی که یک تهدید جهانی بود مبارزه کردند پیروز شدند و در نهایت از جانب دنیا فراموش شدند امروز مردم در فقر بدبختی – نبود خدمات – تعلیم و تربیه – بیجایی و هزاران مصیبت دیگر بهسر میبرند. در حالیکه دنیا مکلفیت اخلاقی داشت که مردم افغانستان را باید کمک میکردند و ترک نمیکردند.
هنک کرمپتون گفت من از جانب دولت امریکا و مشخص از جانب سازمان اطلاعات مرکزی ماموریت دارم که با شما در ارتباط به سازمان القاعده و اسامه بن لادن گفتگو نمایم. این سازمان در حمله علیه سفارتخانههای ما در شرق افریقا و همچنان علیه کشتی نظامی ما در آبهای یمن دست دارد. القاعده و اسامه بن لادن همچنان برنامه دارند که منافع امریکا را تهدید نموده و علیه ما و یا متحدین ما دست به حمله زنند. شما در افغانستان نفوذ دارید و بهصورت عملی علیه این سازمان در جنگ هستید، ما میخواهیم که شما دسترسی اطلاعاتی را که دارید با ما شریک سازید تا بتوانیم از برنامههای القاعده خبر شویم از حملات بعدی آنها جلوگیری نماییم و یا هم به اساس این اطلاعات او را دستگیر کنیم.
مسعود با تبسمی که ویزه خودش بود حرفهای خود را با یک سوال بسیار عمیق آغاز نمود. از آقای هنک پرسید آیا تمام برنامه شما در ارتباط به القاعده است یا اینکه برای افغانستان نیز کدام برنامه دارید. هنک با صراحت و صداقت جواب داد ما تنها درارتباط به القاعده برنامه داریم و بس.
مسعود کمی القاعده را به معرفی گرفت و گفت امریکا تهدید این شبکه را بسیار دست کم میگیرد. شما پاکستان را متحدتان میشمارید در حالیکه پاکستان حامی اصلی القاعده و طالباناند. افغانستان در مبارزه علیه شوروی با شما متحد بود اما حالا در انزوا و فقر بهسر میبرد. حالا هم شما بهعنوان بزرگترین قدرت نظامی و اقتصادی دنیا برنامهتان بسیار مشخص و کوچک است. ما بههر حال علیه آنها میجنگیم اما ما علیه طالبان – نفوذ پاکستانیها و القاعده میجنگیم. برای ما القاعده به تنهایی خود اولویت نیست. آنها بخشی از مشکل هستند نه کل مشکل. (صفحه ۱۴۵ کتاب هنر استخبارات مختصر این ملاقات را بیان نموده است).
مسعود در ادامهی سنخناناش گفت در پایان جنگ سرد شما دستارودهای بسیار بزرگ و عظیم داشتید. از دید اقتصادی بزرگترین اقتصاد دنیا امریکا است. هزینه نظامی امریکا و اروپای غربی بسیار پایین شده است. تعداد نیروهایتان را کم ساختید. دیگر در رقابتهای کمرشکن با شوروی قرار ندارید. اما روسها فقط و فقط یک دستاورد بزرگ و استراتیزیک دارند و آن اینکه افراطیون مذهبی و مسلح دیگر امریکا را نشانه گرفتهاند و این جنگ بسیار بسیار طولانی خواهد بود.
شما در این جنگ شاید زمانی متحدین زیاد در جهان اسلام داشته باشید، اما بیشتر متحدین شما تکنوکراتها خواهند بود – ملیگرایان شعاری و فاسد خواهند بود – سیاستمدارانی خواهند بود که پایگاه قوی در جامعه نخواهند داشت. ما یک وجهه قوی و اعتبارات عظیم جهادی داریم و با همه اعتقاد و باورمندی طالبان – القاعده و گروپهای افراطی پاکستانی را تهدید علیه افغانستان و دنیا میدانیم. شاید اگر دنیا از مقاومت افغانستان حمایت کند پیروزی ارزانتر و آسانتر بهدست آید. شاید روزی اگر ما نباشیم و این مقاومت نباشد شما پی خواهید برد که این دشمن چقدر ریشه و عمق دارد و شاید برایتان دردسر و مشکلاتهای زیادی را خلق نمایند.[۱]
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- امرالله صالح، پس از مسعود (۱)، روزنامهی ۸صبح، ۲ سرطان ۱۳۹۱.
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ روزنامهی هشت صبح