جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۷ آبان ۵, شنبه

تفاوت شناخت علمی و نگرش اسطوره‌ای

از: سهراب هادی

نگاهی به شناخت اسطوره‌های ملل

تفاوت شناخت علمی و نگرش اسطوره‌ای


فهرست مندرجات

.



تفاوت شناخت علمی و نگرش اسطوره‌ای

سهراب هادی (زاده‌ی سال ۱۳۳۶ خورشیدی)، نقاش و گرافیست ایرانی و مدیر انتشارات دفتر نشر آثار امام خمینی است.

سهراب هادی: تفکر اسطوره‌ای هیچ‌گاه مرزِ روشنی میان کل و جزء قائل نمی‌شود و جزء نماینده‌ی کل نیست، بلکه عین کل است.


۸

هرگونه پیوندی که در اندیشه‌ی اسطوره‌ای به‌کار می‌رود، دارای این ویژگی است که فقط در کلیت، اسطوره به‌روشنی و تمایز کاملی دست می‌یابد. در حالی که شناخت علمی فقط به‌شرطی می‌تواند عناصر خود را به‌یک دیگر پیوند بدهد که آن‌ها را با یک کنش انتقادی واحد از یک دیگر جدا سازد، اسطوره هر چیزی را که وحدت بی‌چون و چرایش را خدشه‌دار کند، از خود می‌راند. مناسباتی که اسطوره برقرار می‌کند، چنان طبیعتی دارند که اجزاء وارد شونده در آن، وارد مناسبات فکری هم‌خوانی دو به‌دو نشوند. برعکس آن‌ها دارای هویت هستند و یک چیز به‌خصوص می‌شوند. عناصری که در چشم‌انداز اسطوره‌ای به‌سادگی در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند، در ژرفای خود دیگر همگون و متفاوت نیستند و شناخت علمی می‌کوشد از پیوستگی عناصر متمایزِ نتیجه‌گیری کند، حال آن‌که شهود اسطوره‌ای به‌بررسی آن‌چه که با آن در ارتباط است، در درجه‌ی آخر می‌پردازد. وحدت پیوند مانند وحدت هم‌نهادی و بنابراین مانند وحدت چیزهای گوناگون، در اسطوره تبدیل به‌منفرد بودن یک چیز شده است.

مناسبات اسطوره پیوندهای روشنفکرانه‌ای نیستند که به‌برکت آن‌ها بتوان در آنِ واحد عناصری را که به‌آن وارد می‌شوند، جدا کرد و به‌هم پیوند داد؛ برعکس نوعی سیمانِ سخت است که می‌تواند همواره به‌گونه‌ای چیزهای سخت ناهمگون را چسبیده به‌یک دیگر نگاه دارد... تفکر اسطوره‌ای هیچ‌گاه مرزِ روشنی میان کل و جزء قائل نمی‌شود و جزء نماینده‌ی کل نیست، بلکه عین کل است. در چشم‌اندازهای علمی که کمیت را چونان مناسبتی هم‌نهادی تفسیر می‌کنند، عظمت زاییده‌ی کثرت است: یعنی وحدت و کثرت تشکیل‌دهنده‌ی لحظه‌هایی هستند که به‌طور مساوی ضروری و سخت هم بسته با این مناسبت هستند. پیوند عناصر و تشکیل یک «کل» براساس فرض تمایز این عناصر که حد عناصر از یک دیگر متمایز شده‌اند،‌ صورت می‌گیرد.

کاسیرر بر آن است که اسطوره، برخلاف بینش علمی که معنای هم‌آهنگی در آن «وحدت چیزهای بسیار متفاوت و صدهای بس مختلف است»، هیچ اصل دیگری جز اصل این‌همانی جزء و کل نمی‌شناسد؛ در اسطوره کل همان جز است.

وجه دیگر تقابل اسطوره و دانش، در واقع رابطه‌ی میان اسطوره و خِرَد است که یکی از بحث‌های کلیدی فیلسوفان مکتب فرانکفورت و موضوع اثر مشترک آدورنو و هورکهایمر به‌نام دیالک تیک روشنگری است.

برای شناختِ فرم اندیشه‌ی اسطوره‌ای باید آن‌را با فرم اندیشه‌ی علمی - تجربی مقابله و مقایسه کرد. آن‌چه را واقعیت عینی می‌نامیم تنها به‌دنبالِ فراگرِدِ عقلانیِ گزینش و سنجش تأثیراتِ حسّی (یا رویدادهای اجتماعی و تاریخی) و تحلیل و ترکیب آن‌ها است. که شکل نهایی به‌خود می‌گیرد. باید به‌یاد داشت که این فراگرد پیوسته تکرار می‌شود و واقعیت عینی (خواه فیزیکی، خواه اجتماعی) مجدداً مورد سنجش و ارزیابی قرار می‌گیرد.

خصلت اساسی این فراگردِ عقلانی، شیوه‌ی انتقادی آن است. اما خصلتِ اساسی اندیشه‌ی اسطوره‌ای،‌ شیوه‌ی عاطفی آن است. برخورد اندیشه‌ی اسطوره‌ای با جهان، در حقیقت، همچون برخورد من با تو است و بنابراین رویارویی حیات است با حیات. در اندیشه‌ی اسطوره‌ای فرد جزء جدایی‌ناپذیر اجتماع است و اجتماع نیز در بستر طبیعت قرار دارد و وابسته به‌نیروهای آن است. برخی از این نیروها با انسان (یا اجتماع او) سرسازگاری دارند و در موقع لزوم به‌یاری او می‌آیند و برخی دیگر، با او دشمنی می‌ورزند. بنابراین جهان از دو دسته نیروی دوست و دشمن فراهم آمده است. اندیشه‌ی علمی، هر شیء یا هر پدیدار طبیعی را جزیی از یک گروه یا مجموعه می‌داند که خصلتی هماننند اشیا یا پدیدارهای نظیر خود دارد. بنابراین علم اشیأ یا رویدادها را اجزایی می‌شناسد که از قوانین کلی تبعیت می‌کنند و به‌همین علت رفتار آن‌ها، تحت شرایط معلوم، قابل پیش‌بینی است. اما اندیشه‌ی اسطوره‌ای پدیدارها را به‌منزله‌ی تو می‌پندارد. این تویی همتا و یگانه است و ویژگی غیرقابل پیش‌بینی هر فرد بی‌همتا را داراست. وجودی است که تا آن‌جا شناختنی است که خود را متجلی سازد. تو را نمی‌توان درک کرد یا درباره‌اش اندیشید، بلکه باید در رابطه‌ی فعال و متقابل به‌طور عاطفی تجربه‌اش کرد. در اندیشه‌ی اسطوره‌ای همه‌ی دیدارهای طبیعی، همچون رعد و برق، سقوط اجسام، خشکسالی، جزر و مد و جز این‌ها به‌منزله‌ی تو هستند. این تو اینجا بر سر مِهر است و آن‌جا بر سر کین و از همین‌رو است که اندیشه‌ی اسطوره‌ای برای همیشه زندانی پدیدارها می‌ماند و میان بودن نمود و ذهنیت و عینیت‌ تفاوتی قایل نمی‌شود و از کشف قوانین کلی حامک بر پایدارها‌ ناتوان است.

اندیشه‌ی اسطوره‌ای در جهان تصاویر زندگی می‌کند،‌ جهانی که آن‌را کاملاً عینی می‌داند. اما رابطه‌ی اسطوره با این جهان از آن حالت «بحرانی» است، که سرآغاز تفکر علمی - انتقادی به‌شمار می‌رود، هم‌چنین می‌دانیم که اندیشه‌ی علمی میان ذهنیت و عینیت تمایز قایل است و برای جدا کردن این دو از یکدیگر روشی انتقادی و تحلیلی بنا نهاده که به‌یاری آن، پدیدارهای منفرد را به‌رویدادهایی نوعی که تابع قوانین کلی هستند، بسط می‌دهد. مثلاً اندیشه‌ی علمی برآمدن و فرورفتن خورشید را بر اثر چرخش زمین به‌دور محورش می‌داند؛ رنگ‌های گوناگون و اختلاف آن‌ها را، اختلافِ طولِ موج آن‌ها توصیف می‌کند.

در اندیشه‌ی،‌ اسطوره‌ای همان‌گونه که میان خواب و بیداری فرقی نیست، میان مرده و زنده نیز تفاوتی وجود ندارد. بقای مرده و ادامه‌ی رابطه‌ی او با انسان امری بدیهی تصور می‌شود؛ زیرا مرده در واقعیت انکارناپذیر دلتنگی‌ها، انتظارات و رنج‌های انسان درگیر است. از نظر ذهن اسطوره‌ای «مؤثر بودن» به‌معنی «وجود داشتن» است.[۱]


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- سهراب هادی، نگاهی به شناخت اسطوره‌های ملل (۸): تفاوت شناخت علمی و نگرش اسطوره‌ای، سرویس تجسمی هنرآنلاین: ۲۰ آبان ۱۳۹۶.


[] جُستارهای وابسته




[] سرچشمه‌ها

وب‌سایت سرویس تجسمی هنرآنلاین