جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۷ دی ۱۳, پنجشنبه

پان‌ایرانیسم خطری که هویت ایرانی را تهدید می‌کند‬‎

از: دکتر ناصر فکوهی (استاد انسان‌شناسی دانشگاه تهران)

پان‌ایرانیسم و ایران بزرگ

گفت‌وگو با دکتر ناصر فکوهی‬‎


فهرست مندرجات

.



پان‌ایرانیسم خطری که هویت ایرانی را تهدید می‌کند‬‎

دکتر ناصر فکوهی، انسان‌شناس، نویسنده و مترجم ایرانی و استاد گروه انسان‌شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران است: وی می‌گوید: «پان‌ایرانیسم خطری که هویت ایرانی را تهدید می‌کند.»

ناصر فکوهی (زاده‌ی ۲۴ اردیبهشت ۱۳۳۵، در تهران)، انسان‌شناس، نویسنده و مترجم ایرانی است. وی هم‌چنین استاد گروه انسان‌شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، مدیر وب‌گاه انسان‌شناسی و فرهنگ و عضو انجمن بین‌المللی جامعه‌شناسی و ایران‌شناسی‌ است.

فکوهی، تحصیلات خود را در رشته‌ی جامعه‌شناسی (کارشناسی در سال ۱۳۵۹، و کارشناسی ارشد در سال ۱۳۶۱) در دانشگاه پاریس به پایان برد و دکترای رشته‌ی انسان‌شناسی سیاسی خود را در سال ۱۳۷۳ نیز از همان دانشگاه دریافت کرد. وی آثار متعددی در حوزه‌ی انسان‌شناسی — اعم از تألیف و ترجمه — دارد. از مهم‌ترین تألیفات وی می‌توان به کتاب‌های تاریخ اندیشه و نظریه‌های انسان‌شناسی، انسان‌شناسی شهری و پاره‌های انسان‌شناسی اشاره کرد. وی گفتگوها و میزگردهای فراوانی با اندیشمندان ایرانی در ارتباط با انسان‌شناسی و حوزه‌های مرتبط با آن داشته‌ است. رامین جهانبگلو در مقاله‌ای در وب‌گاه ایندیَن اکسپرس، فکوهی را در کنار جواد طباطبایی، بابک احمدی، حمید عضدانلو، موسی غنی‌نژاد و فاطمه صادقی جزو روشنفکران گفتمانی دانسته که در مقابل روشنفکران دهه‌ی هفتاد و هشتاد قرار می‌گیرند.

ناصر فکوهی در نقد نژادپرستی، دگرستیزی، تحقیر دیگران و... توسط ایرانیان در مطالب و سخنرانی‌هایش به این موضوع بارها پرداخته‌ است. فکوهی معتقد است اگر رویه‌ای که صدا و سیمای ایران گاهی نسبت به اقوام انجام می‌دهد اگر در یک کشور دموکراتیک و دارای پیشینه‌ی فرهنگی باشد هر یک از سازندگان این نوع فیلم و کلیپ‌ها قابل تعقیب قضایی هستند. وی بر این باور است، کسانی که در تویترها و کامنت‌های شبکه‌ای خود، بدترین دشنام‌ها را نثار محروم‌ترین مردم کشور ایران می‌کنند، اگر در کشوری دموکراتیک بودند تقریباً همگی با مجازات‌های جریمه‌ی سنگین به‌جرم نژادپرستی و حتی با خطر زندان روبه‌رو بودند.

وی هم‌چنین در نقد فیلم لاتاری نوشت مردم ایران در زمان جنگ با عراق شعارهای نژادپرستانه نمی‌دادند، اما الان با باز گذاشتن دست «متفکران پان‌ایرانیست» فاشیست رونق پیدا کرده‌ است. مسئولان در برابر این‌که چرا کاری در این مورد، برای برخورد با پان ایرانیست‌ها و لومپن‌ها انجام نمی‌گیرد حتی به آن‌ها جایزه هم داده می‌شود و تقدیر هم می‌گردند، پاسخی ندارند باید متأسفانه و احتمالاً در انتظار خطرات و تهدیدات و تیره‌روزی‌های بزرگی درآینده باشیم.

افزون براین، ناصر فکوهی در مقاله‌ی با عنوان «چرا به پوپولیسم «نه» گفتیم»، که در تارنما متعلق به مرکز دائر‌ه‌المعارف بزرگ اسلامی به نقل از روزنامه‌ی ایران منتشر شده است، می‌نویسد:

جامعه‌ای که از «عقلانیت» فاصله ‌گیرد، «گفتمان پوپولیستی» در آن طرفداران بیش‌تری پیدا می‌کند

گفتمان و رفتار سیاسی، بنا بر تعریف و پیش از ظهور نظام‌های دموکراتیک، روندهایی آمرانه و استوار بر تنبیه، تحمیل درد و عذاب و محرومیت بوده‌اند. این ساختار تنبیهی که به قول ماکیاولی مبنای خود را بر «ترس» برپا می‌کرد، تا زمانی که قدرت‌ها مدعی بودند یا باشند که مشروعیت خود را یا از خدایان به دست می‌آورند یا از اشرافیت خون و‌نژاد و هر نوع برتری «طبیعی»، نیاز به شکل و محتوای دیگری از مشروعیت با عنوان «محبوبیت» و «مورد پسند بودن» نداشته و ندارند.

اما با روی کار آمدن نظام‌های دموکراتیک در کشورهای مرکزی و سپس تقلید تصنعی از آن‌ها در کشورهای پیرامونی، ادعای مشروعیت داشتن قدرت سیاسی، به دلیل محبوبیت مردمی آن نیز مطرح می‌شود و هرچه بیش‌تر به‌عنوان یک «استدلال» و دلیلی که به خودی خود مشروعیت‌بخش است، اصل دموکراتیک و مردمی بودن را به‌خود نسبت داده و مشروط می‌کند.

از همین‌زمان است که «پوپولیسم» یا عامه‌گرایی (که لزوماً برابرنهاده مناسبی برای آن واژه نیست) به بخشی تفکیک‌ناپذیر از گفتمان و رفتار دموکراتیک تبدیل می‌شود. از این زمان است که قدرت‌های سیاسی تلاش می‌کنند روند سیاست را از واقعیت زندگی روزمره دور کرده و در جایی در دوردست، در اتوپیاهایی قرار بدهند که اغلب دست نایافتنی و حتی خیالین و ساختگی هستند؛ و البته تقریباً همیشه با این ادعا که می‌توان آن‌ها را، اگر مردم حاضر باشند بهایش را پرداخت کنند، به‌دست آورند: بهایی که اغلب بسیار سنگین، بی‌رحمانه بوده، اما به این صورت برای مردم تشریح نشده است و از همه بدتر، تجربه‌ای واقعی به ما نشان نمی‌دهد که پرداخت چنین بهایی، لزوماً نتیجه‌ای دربرداشته باشد.

با وجود این و از آن‌جا که نظام‌های کنش اجتماعی و کنشگران اجتماعی، عموماً بر اساس فراموشی دردها و ناکامی‌ها و به‌خاطر سپردن خوشی‌ها و موفقیت‌ها کار می‌کنند، نظام‌های اجتماعی نیز برای «گفتمان اتوپیایی» حتی سطحی‌نگر ارزش و قابلیت بیش‌تری نسبت به «گفتمان‌ها و رفتارهای واقع‌گرایانه‌ای» قائل هستند، که تلخ به نظر می‌آیند و نمی‌توانند یا نمی‌خواهند در سطح وعده‌های پیش‌پاافتاده و بدون پشتوانه باقی بمانند و برعکس تمایل دارند با تحلیل و اندیشیدن دقیق‌تر و ژرف‌تر به راه‌حل‌هایی اساسی‌تر دست پیدا کنند.

«اتوپیا» همیشه تحقق یافتن اهداف خود را به یک «اراده‌گرایی کاذب» موکول می‌کند که مدعی است هرکسی و هر گروهی می‌تواند داشته باشد. تفکر اتوپیایی کمترین تلاش را از کنشگر اجتماعی می‌خواهد و حتی وقتی بهایی سنگین در راه است، وعده آن را می‌دهد که این بها پرداخت خواهد شد و از موانع و مشکلات عبور می‌کنیم. به‌عبارت دیگر، مشکلات را کوچک جلوه داده و دستیابی‌ها را ساده می‌نمایاند.

شاید هم بتوانیم این‌گونه بگوییم که «اتوپیا» فرآیند «وعده دادن» را، به یکی از سکانس‌های واقع‌گرایانه رسیدن به حقیقت و اهداف موردنظر تبدیل می‌کند؛ یعنی وقتی وعده‌ای داده می‌شود بی‌شک، چیزی در انتهای راه در انتظار ما است که با این وعده ارتباطی منطقی و حتی ضروری دارد و البته گفتمان اتوپیا، بیشترین انطباق را با سیستم حیاتی ما دارد و برای آن ضروری است.

این در حالی بود و هست که گفتمان واقع‌گرایانه که «اخلاق‌گرایی» را بر «اراده‌گرایی» ارجح می‌داند، بر این باور است که ترسیم چشم‌اندازهای اتوپیایی و ادعای در دسترس بودن تضمینی آن‌ها با کمترین تلاش، یا حتی با تلاش‌هایی سخت ولی لزوماً ممکن، غیر اخلاقی‌ترین کاری است که یک سیاستمدار می‌تواند انجام دهد. به همین دلیل نیز گفتمان واقع‌گرا ناچار است بیشتر بر تلاش سرسختانه (اما بدون تضمین برای دستیابی به هدف) کنشگران اجتماعی تأکید کند، بدون آن‌که امیدی اضافه و خیالین را بر استدلال‌های خود بیفزاید.

بنابراین شاید بدیهی به‌نظر برسد که «گفتمان پوپولیستی» باید همواره به‌صورتی طبیعی بر «گفتمان واقع‌گرا»، برتری ظاهری داشته باشد، در حالی که واقعیت دو قرن دموکراسی، چنین چیزی را نشان نمی‌دهد. برعکس، آنچه با اطمینان از بررسی تاریخ معاصر ایران و جهان بیرون می‌آید، گویای نکته‌ای اساسی است: نه در هر شرایطی بلکه وقتی شرایط جامعه‌ای از «عقلانیت» فاصله بگیرد گفتمان پوپولیستی در آن طرفداران بیش‌تری پیدا می‌کند.

پوپولیسم در کشورهای توسعه‌نایافته، ممکن است سبب شود فردی به‌سادگی با لاف و گزاف‌هایش به‌قدرت برسد. اما در کشورهایی که دارای عقلانیت و تجربه واقعی دموکراتیک هستند، این گفتمان به‌رغم آن‌که ممکن است در مراحل ابتدایی خود موفقیت‌هایی به دست آورد؛ چون طبیعت انسان بر انتظار استوار است، اما پس از این مرحله، با دخالت اندیشه و عقل انسانی، بازمی‌ایستد. به‌عنوان مثال، موفقیت‌های پوپولیسم در آرژانتین دوره پرون یا در دوره‌هایی در ایران که تا رأس قدرت سیاسی هم پیش رفت.

از این‌رو، اگر فرض عقلانی خود را ضرورت استفاده و بهره‌برداری از تجربه‌های سیاسی پیشین برای ساختن رفتارهای سیاسی آتی، بدانیم، گفتمان و رفتار دموکراتیک به‌هیچ عنوان نباید دچار «وسوسه پوپولیستی» شود، بلکه باید در همان حال که برای کنشگران راه رسیدن درست را مبتنی بر تلاش سخت و آگاهی داشتن به همه مشکلات اعلام می‌کنند با توجه به تجربیات نشان دهد چرا گفتمان پوپولیستی، جز سرابی خطرناک نیست. تـن دادن به عافیت‌طلبی پوپولیستی که نوعی تن دادن نخبگان سیاسی به سطحی‌نگری است و هراس از این‌که محبوبیت مردمی را از دست دهند خطرناک‌‌‌ترین راهکاری است که یک نظم در راه دموکراسی می‌تواند پیش گیرد.

پیروزی به‌قیمت درغلتیدن در گفتمان و رفتار پوپولیستی که اعتقادی هم به آن نداریم، اگر هم به‌دست بیاید نه فقط ناپایدار است، بلکه زمینه را برای پیروزی‌های بزرگ‌تر پوپولیست‌های واقعی فراهم می‌کند.

پوپولیسم هرگز نتوانسته از شکست ناگزیر خود در راه دستیابی به اهداف مورد ادعایش، جلوگیری کند و در عمل و به‌رغم هرگونه حسن نیاتی که ممکن است در آن باشد، ویرانگر بودنش همیشه به اثبات رسیده است. شکستی که یا در کوتاه‌مدت از راه می‌رسد یا در میان و درازمدت؛ زیرا با اصل عقلانیت ضرورت مدیریت قدرت برای ساماندهی به زندگی اجتماعی در تضاد است.

آن‌چه در پی می‌آید، گفت‌وگوی شفقنا، خبرگزاری بین‌المللی شیعیان (شیعه‌نیوز) با دکتر ناصر فکوهی است در مورد خطر پان‌ایرانیسم و سخن‌گفتن از ایران بزرگ که هویت ایرانی را تهدید می‌کند. او می‌گوید: «هویت و تاریخ یک کشور را نباید با نفرت و تحقیر دیگران ساخت.»

دکتر ناصر فکوهی، استاد انسان‌شناسی دانشگاه تهران و مدیر موسسه‌ی انسان‌شناسی و فرهنگ بزرگ‌ترین و خطرناک‌ترین شاخص را گسترش ملی‌گرایی افراطی و شوینیستی در بین نخبگان دانشگاهی و روشنفکران دانسته و معتقد است: مردم عادی اگر درباره گذشته توهم داشته باشند و برای خود خیالاتی درست کنند و حتی در زبان عامیانه‌ای این و آن را تحقیر کنند، البته نادرست و زشت است، اما به آن میزان تاثیر ندارد که نخبگان ما که باید در جریان مسائل جهان و در جریان تحولات تاریخی این پهنه باشند، خود را به‌دست این توهمات خطرناک بدهند و در صف اول نژادپرستی و شووینیسم قرار بگیرند و حتی سیاسیون را به این جهت خطرناک هدایت کنند.

او معتقد است: اجازه ندهیم سراب‌های گذشته زندگی ما را به‌سوی افراطی‌گری‌های ملی و باستان‌گرایانه ببرند. تاریخ و گذشته چند هزار ساله ما بسیار ارزشمند است، باید برای شناخت دقیق آن‌ها بسیار کار کنیم، دروس مختلف راه اندازی کنیم، موزه‌های بسیار بسازیم و ارزش داشتن تاریخی چند هزار ساله را بدانیم و به آن افتخار کنیم و به جهان نیز نشان دهیم که قدرت این تاریخ را می‌شناسیم و از آن حفاظت و برای آن خدمت می‌کنیم. اما این ربطی به آن ندارد که به‌سوی شوینیسم و تحقیر دیگران برای بالا بردن خود برویم. همه فرهنگ‌ها ارزش دارند و اولین و بزرگ‌ترین افتخار ما این است که در کشوری زندگی می‌کنیم که حتی پیش از هخامنشیان این امر را به رسمیت می‌شناختند و قدرت مرکزی اجازه می‌داد فرهنگ‌ها، زبان‌ها، سبک‌های زندگی مختلف، در کنار هم با آرامش زندگی کنند بدون آن‌که تحمیلی در کار باشد.

فکوهی هم‌چنین تصریح می‌کند: اقوام ایرانی همواره جزو افتخارات این سرزمین بوده‌اند؛ هم با زبان‌های‌شان، هم با فرهنگ‌های‌شان و هم با سنت‌ها و تاریخ‌شان، این را من هم درباره‌ی ترک‌های ایران می‌گویم، هم درباره‌ی عرب‌ها، کردها، بلوچ‌ها، گیلک‌ها و سایر اقوام ایرانی. چه دلیلی دارد که ما امروز با روی‌کردهای شوینیستی به مقابله با غنای فرهنگی خود برویم، جز آن‌که تعمدی داشته باشیم که اقوام و فرهنگ‌های متفاوت و رنگارنگی را که هزاران سال است با هم زندگی می‌کنند به‌جان هم بیاندازیم. همان اتفاقی که در کشورهای عربی و یا در ترکیه افتاد.

پان‌ایرانیسم، اندیشه‌ی نژادپرستانه‌ی سیاسی است که به تقلید از راه و روش هیتلر در آلمان مایه گرفت و پیروان آن با سؤاستفاده از واژه‌ی «ایران بزرگ»[۱] که برساخته‌ای دانشوران اروپایی بود، به «تاریخ باستان» گرایدند و به نظرات شوونیستی-فاشیستی پرداختد.
برخی معتقدند پدیده باستان‌گرایی در سال‌های گذشته رشد قابل توجهی داشته است. چنین ادعایی چه میزان صحت دارد؟
□ ناصر فکوهی: متاسفانه به دلیل آن‌که برخی از موضوع‌ها هنوز تا حدی شامل خطوط قرمز می‌شوند و فضا در حوزه‌های رسانه‌ای به اندازه کافی و در ابعاد لازم باز نشده است، ما نمی‌توانیم در این باره با قاطعیت سخن بگوییم؛ و اغلب می‌بینیم که هر دو سوی این ماجرا دست به اغراق می‌زنند: یعنی مخالفان باستان‌گرایی آن را پدیده‌ای بی اهمیت و کوچک اما خطرناک می‌نامند که باید در نطفه از میان برود و برعکس موافقان آن، معتقدند که بسیاری از مردم ایران امروز طرفدار باستان‌گرایی هستند و باید از این رویکرد روشی سیستماتیک برای ایجاد ملی‌گرایی جدید را ساخت.

ما نمی‌توانیم با چنین قاطعیت‌هایی سخن بگوییم. اما افزایش بسیار زیاد اظهارات رسمی و غیر رسمی با رنگ و بوی ملی‌گرایی افراطی و شوینیستی، حتی از تریبون‌های رسمی و دانشگاهی کشور، در سخنرانی‌های علمی و در برنامه‌های مردم پسند و بالاخره در کوچه و خیابان و میدان‌های ورزشی و حتی ورود بخشی از رسانه‌های نمایشی مثلا سینما در گونه‌ای فیلم‌های مبتذل با عنوان «کمدی» یا «کمدی موزیکال» به عرصه استفاده از تمایلات شوینیستی و نژادپرستی در ایران و حتی برخی از واکنش‌های شووینیستی که در سال‌های اخیر مثلا در حمله به سفارت عربستان شاهدش بودیم، می‌توانند نشانگانی باشند از این‌که ما شاهد موج جدیدی از باستان‌گرایی هستیم.

من از لحاظ تاریخی و در صد سال اخیر این موج را سومین موج پان‌ایرانیستی معاصر می‌دانم. موج‌های پیشین هر دو در رژیم گذشته ایجاد شده بودند . اولین آن‌ها به ابتدای حکومت رضا شاه بر می‌گردد یعنی زمانی که او با پیروی از توصیه روشنفکران و تحصیل‌کردگان آن زمان، تمایل یافت برای ایجاد دولت مدرن در ایران الگوی انقلاب فرانسه را بر گزیند و دست به سرکوب‌های گسترده و بی رحمانه‌ای به ویژه در غرب و جنوب کشور، در سطح اقوام ایران زد و روایت مرکزی تاریخ ایران را به تنها روایت این سرزمین تبدیل کرد.

در حالی که همه می‌دانند ایران روایت‌های متعدد تاریخی دارد که از بین‌النهرین و عیلام تا پارس و پارت و حتی دورانی یونانی و و در مرزهای شمالی‌اش ارمنستان و... گسترده است.

تمایل به این‌که نظام مرکزی نه براساس این واقعیت که این نظام در طول هزاران سال همه اقوام و زبان‌ها وفرهنگ‌های ایرانی را زیر حمایت خود گرفته و آن‌ها را با یکدیگر سازش داده، بلکه برأساس این نظریه‌ی نادرست و ناشی از انقلاب فرانسه که این نظام مرکزی باید همه‌چیز را در مختصات فرهنگی خودش تعیین و محدود کند، از این زمان شروع شد که در آن موقع اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان تقریبا هیچ‌چیز از گذشته و روایت‌های باستانی نمی‌دانستند.

این را باید موج نخست پان‌ایرانیسم ایرانی دانست که با ورود متفقین باز نایستاد و تنها برخی از ابعاد فاشیستی خود را در ظاهر تغییر داد، اما احزابی چون پان‌ایرانیست و سومکا در دوره‌ی نهضت ملی بسیار فعال بودند و همراه با حزب توده، مهم‌ترین دشمنان دکتر مصدق و ملی شدن ضنعت نفت به خساب می‌آمدند و از عوامل اصلی پیروزی کودتا نیز بودند. موج دوم پان‌ایرانیسم در دوره‌ی محمدرضا شاه آغاز شد درست زمانی که او نیز همچون پدرش دچار جنون قدرت و مست از ورود سرمایه‌های نفتی، تصمیم گرفت که ورود ایران به «تمدن بزرگ» اعلام کند و اتفاقا بر سر مقبره کورش جمله معروف «کورش آسوده بخواب ، ما بیدار هستیم» را بیان کرد و کمتر از هفت سال بعد انقلاب اسلامی برای همیشه این خاندان را از تاریخ ایران حذف کرد. در دهه ۱۳۶۰ و تا نیمه دهه ۱۳۷۰ ، کمتر خبری از پان‌ایرانیسم بود. اما از نیمه دهه ۷۰ موج سوم پان‌ایرانیستی آغاز شد که در ده سال اخیر بسیار شدت گرفته است.

دلیل اصلی را به نظر من باید در سؤاستفاده گروهی از روشنفکران و دانشگاهیان سلطنت طلب و پان‌ایرانیست و به خصوص طرفدار مدل رضاشاهی دانست که به‌شدت نیز به غرب (به‌خصوص آمریکا) دل بسته اند و امیدوارند که هر چه زودتر بتوانند به قدرت برسند و برای این کار از گفتمان‌های عامه پسند ملی‌گرایانه و «ایران بزرگ» و غیره استفاده می‌کنند.

این‌ها کسانی هستند که مدعی برتری فرهنگ ایران نسبت به فرهنگ همسایگان و سلطه تاریخی ایران در این بخش جهان هستند یعنی دقیقا روی همان مدلی قرار دارند که قبلا ما پان‌ترکیسم و پان‌عربیسم و غیره را داشتیم و خطری که ما را تهدید می‌کند نیز همین است که این گروه برای ایران همان سرنوشتی را رقم بزنند که پان‌ترکیست‌ها برای ترکیه و پان‌عرب‌ها برای کشورهای عربی منطقه: یعنی ویرانی مطلق.

هم از این‌رو این خطر را باید جدی گرفت هر چند که من تقریباً مطمئن هستم که گرایش این‌ها به ایران باستان و سخن گفتن‌شان از وطن‌دوستی پیش از هر چیز فرصت‌طلبانه است و نگاه‌شان بیش و پیش از هرچیز متوجه آمریکا و به‌دست آوردن پست‌های احتمالی (روی مدل کرزی در افغانستان) در آینده‌ای مفروض است که نزدیک می‌دانندش. و البته اگر خدای ناکرده روزی به‌قدرت برسند بدون شک صدها هزار نفر را در «تصفیه‌های قومی» به کشتن خواهند داد تا «آریایی‌های واقعی» را سر کار بیاورند. همان ماجراهایی که در بلوک شرق و در جنوب قفقار در دهه ۱۹۹۰ پس از فروپاشی شوروی شاهدش بودیم و کشور ما در دوره‌ای سخت و انده‌بار از تاریخ خود در زمان رضاشاه از سر گذرانده است.

با توجه به تجمعی که اخیرا در مقبره کوروش انجام شد آیا می‌توانیم بگوییم این فرضیه باستان‌گرایی صحت دارد و به هر حال عده‌ای معتقد به این پدیده هستند؟
□ ناصر فکوهی: اینکه گروهی طرفدار کورش و ایران باستان باشند، به نظر من به خودی خود هیچ ایرادی ندارد و شاید خوب هم باشد. البته از نظرعقلانیت مدرن این بسیار مضحک است، همانقدر مضحک که امروز کسی در یونان بگوید طرفدار آلکساندر مقدونی است یا کسی در فرانسه بگوید طرفدار ناپلئون بناپارت است (سخنانی که فقط فاشیست‌های عقب مانده از لحاظ فرهنگی و اجتماعی انجام می‌دهند) اما بهر حال فرایندهای «ملت سازی» در اروپا و آمریکا هم برای خود تاریخ ملی به وجود آوردند. مساله در این نیست؛ مساله در این است که اعتقاد به چیزی که دقیقا چندان اطلاعی از آن نداریم بسیار خطرناک است و همیشه امکان دستکاری شدن به وسیله دیگرانی را فراهم می‌کند که مایلند احساسات و عواطف افراد را به سمت و سوهایی که مایل هستند، بکشانند.

مثلا این‌که مردم ما به دلیل ناهنجاری‌ها و سوء مدیریت‌ها و بسیاری دیگر از مشکلات، ناراضی باشند و بخواهند اعتراض کنند که این کاملا مشروعیت دارد و این در همه دنیا وجود دارد. اما این‌که بر اساس واکنش به مشکلات خود، به طرف ایدئولوژی‌های فاشیستی و شووینیستی و ملی‌گرایی افراطی بروند کاری است هم نابخردانه و هم خطرناک.

این امر به هیچ عنوان ربطی به ارزش تاریخ باستان ایران ندارد و من مطمئن هستم اکثریت کسانی که از برتری فرهنگ ایران و دوران طلایی باستان و این قبیل سخنان غیر علمی دفاع می‌کنند، کمترین اطلاعی از تاریخ ایران باستان و پیچیدگی آن همچون همه تاریخ‌های باستانی ندارند.

امروز چه در یونان باشیم، چه در مصر، چه در چین باشیم و چه در هند، یعنی در همه تمدن‌های بزرگ باستانی، هیچ کسی جز افراطیون فاشیست از نظریه‌های ملی‌گرایی افراطی و باستان‌گرایی دفاع نمی‌کند. همین را می‌توان درباره فرانسه و اروپای غربی نیز گفت. در فرانسه تنها راست افراطی است که از ایدئولوژی ملی‌گرایی دفاع می‌کند یعنی حزب مارین لوپن.

نتیجه آن‌که به نظر من جوانان ما به خصوص باید متوجه این گونه دام‌های ایدئولوژیک و خطری که با آن‌ها آینده شان تهدید می‌شوند، باشند. این خطر همیشه و در هر شرایطی وجود دارد. آمریکا را ببینیم که این روزها شاهدیم چطور بی تفاوتی مردم با مشارکت اندکشان در انتخابات و غفلت و ناآگاهی بخش بزرگی از آن‌ها یک لومپن واقعی، یک کلاهبردار و دزد و دروغگوی حرفه‌ای را در راس قدرت نشانده است . بسیاری از آمریکایی‌های متفکر و دانشمند و هنرمند وروشنفکر این روزها از آمریکایی بودن خودشان خجالت می‌کشند. نتیجه برای ما این است که اجازه ندهیم سراب‌های گذشته زندگی ما را به سوی افراطی گری‌های ملی و باستان گرایانه ببرند. تاریخ و گذشته چند هزار ساله ما بسیار ارزشمند است باید برای شناخت دقیق آن‌ها بسیار کار کنیم، دروس مختلف راه اندازی کنیم، موزه‌های بسیار بسازیم و ارزش داشتن تاریخی چند هزار ساله را بدانیم و به آن افتخار کنیم و به جهان نیز نشان دهیم که قدرت این تاریخ را می‌شناسیم. و از آن حفاظت و برای آن خدمت می‌کنیم. اما این ربطی به آن ندارد که به سوی شوینیسم و تحقیر دیگران برای بالا بردن خود برویم. همه فرهنگها ارزش دارند و اولین و بزرگترین افتخار ما این است که در کشوری زندگی می‌کنیم که حتی پیش از هخامنشیان این امر را به رسمیت می‌شناختند و قدرت مرکزی اجازه می‌داد فرهنگ‌ها، زبان‌ها، سبک‌های زندگی مختلف، در کنار هم با آرامش زندگی کنند بدون آن‌که تحمیلی در کار باشد. اما توهمات شبه فاشیستی و شووینیستی ایران بزرگ و شاهنشاهی و غیره می‌توانند ما را نیز مانند همسایگان عرب و ترک به باد دیکتاتوری یا نابودی کامل بدهد.

مهم‌ترین شاخص‌های بازگشت به باستان‌گرایی چیست؟
□ ناصر فکوهی: به نظر من مهم‌ترین ، بزرگ‌ترین و خطرناک‌ترین شاخص، گسترش ملی‌گرایی افراطی و شوینیستی در بین نخبگان دانشگاهی و روشنفکران ما است. مردم عادی اگر درباره گذشته توهم داشته باشند و برای خود خیالاتی درست کنند و حتی در زبان عامیانه‌ای این و آن را تحقیر کنند، البته نادرست و زشت است، اما تاثیر آن را ندارد که نخبگان ما که باید در جریان مسائل جهان و در جریان تحولات تاریخی این پهنه باشند، خود را به دست این توهمات خطرناک بدهند و در صف اول نژادپرستی و شووینیسم قرار بگیرند و حتی سیاسیون را به این جهت خطرناک هدایت کنند. من فقط خوشحالم که قدرت سیاسی تاکنون توانسته است از هدایت شدن به این سمت جلوگیری کند و اجازه نداده است زمینه‌های اختلافات قومی و نژادی و فرهنگی در این کشور ظاهر شود. اقوام ایران در حال حاضر بدون شک شاهد محرومیت‌ها و فشارهاهایی هستند، اما هیچ کسی نمی‌تواند وضعیت آن‌ها را با کشورهای همسایه‌ای مثل کشورهای عربی و ترکیه مقایسه کند که در پان‌عربیسم و پان‌ترکیسم همواره از ما جلوتر بودند و با این ایدئولوژی‌ها آینده و حال مردمان‌شان را به باد دادند.
در آغاز انقلاب اسلامی نگاه منفی به پدیده‌ی باستان‌گرایی وجود داشت. در سال‌های اخیر نیز که یک جریان سیاسی سعی در بهره‌گیری از آن تحت عنوان مکتب ایرانی داشت، بازخورد منفی زیادی ایجاد شد. دلیل این حساسیت‌ها چیست؟
□ ناصر فکوهی: دلیل این حساسیت‌ها آن است که اولاً ما به‌مثابه مردم و ملتی که دارای تمدنی چند هزار ساله هستیم کاملاً مشروعیت داریم که برای خود مثل همه‌کشورهای جهان یک تاریخ بسازیم و در ساخت این تاریخ از عناصری که در اختیار داریم از جمله باستان‌شناسی استفاده کنیم.

بنابراین به‌نظر من میراث تمدنی بسیار درخشان هخامنشی، پارتی، ساسانی و میراث درخشان تمدن‌های ایرانی - اسلامی را می‌توانیم کاملاً برای ساختن تاریخ ملی خود به کار ببریم. اما این‌که ما همچون همه کشورهای جهان برای خود یک تاریخ و هویت ملی بسازیم به هیچ عنوان به ما حق نمی‌دهد که این تاریخ را علیه و یا با تحقیر دیگران بسازیم. مثالی بزنم اگر مساله به قدمت باشد، تمدن‌های بین النهرینی یعنی آشوریان، عیلام، عرب‌ها، یهودیان، آرامیان و ... بسیار از ایرانیان مرکزی هم قدرتمند تر بوده و هم زودتر تمدن‌های خود را با فاصله‌ای بین پنج تا سی قرن پیش از ما بر پا کرده اند. پس آیا این امر به آن‌ها حق می‌دهد که ما را تحقیر کرده و ساکنان جدید ایران بدانند.

به همین ترتیب نیز هویت و تاریخ یک کشور را نباید با نفرت و با تحقیر و خوار شمردن دیگران ساخت، بلکه باید بر نکات مثبت تاکید کرد. ایران پیش از اسلام تمدنی درخشان اما همچون تمام تمدن‌های باستانی در بسیاری موارد خشونت‌بار و هولناک بود، همان گونه که ایران و برخی تمدن‌های اسلامی چنین بودند. اما ما توانستیم در نهایت به تالیف‌های با ارزشی میان ایرانیت و اسلامیت برسیم و چرا حالا باید این‌ها را به سود خیال بافی‌های گروهی که حتی آن تمدن‌ها را نمی‌شناسند به باد بدهیم. افزون بر این اقوام ایرانی همواره جزو افتخارات این سرزمین بوده اند؛ هم با زبان‌های‌شان، هم با فرهنگ‌های‌شان و هم با سنت‌ها و تاریخ‌شان، این را من هم درباره ترک‌های ایران می‌گویم، هم درباره عرب‌ها، کردها، بلوچ‌ها، گیلک‌ها و سایر اقوام ایرانی.

چه دلیلی دارد که ما امروز با رویکردهای شوینیستی به مقابله با غنای فرهنگی خود برویم، جز آن‌که تعمدی داشته باشیم که اقوام و فرهنگ‌های متفاوت و رنگارنگی را که هزاران سال است با هم زندگی می‌کنند به جان هم بیاندازیم. همان اتفاقی که در کشورهای عربی و یا در ترکیه افتاد.

حساسیت از این لحاظ به نظر من درست و این مسائل باید رصد شده و با پان‌ایرانیست‌ها به شدت مبارزه کرد؛ همان‌گونه که باید با پان‌ها و شووینیست‌های قومی که هر دو از یک جنس هستند، به شدت مقابله کرد. پان‌ایرانیست‌های قومی، یعنی آن گروهی از اقلیت‌های پان‌ایرانیست درون جمعیت‌های قومی بزرگ که طرفدار شوینیسم پان‌ایرانیستی هم هستند، و به نظر من بدترین نوع از نژادپرستی را در آن‌ها باید سراغ گرفت، شامل همین مبارزه می‌شوند .

این پان‌ایرانیست‌ها از همه گروه‌های دیگر خطرناک‌‌تر و به‌شدت پرخاش‌جو هستند. خود من بارها مورد حملات زبانی و نوشتاری این گروه‌ها قرار گرفته ام، زیرا به بهانه این‌که خود ترک یا کرد هستند فکر می‌کنند حق دارند به یک به‌قول آن‌ها «فارس» که من باشم، بگویند که حق ندارد از ترک‌ها و عرب‌ها و کردهای کشورش دفاع کند. خوشبختانه مسئولان تاکنون توانسته‌اند این گرایش‌های خطرناک را کنترل کنند و به‌نظرم لحظه‌ای نباید از آن‌ها غفلت کرد زیرا به سرعت می‌توانند به فاشیسم‌های کوچک اما پر زیان تبدیل شوند.

آیا باستان‌گرایی می‌تواند چالشی برای قرائت رسمی کنونی از ناسیونالیسم ایرانی به‌وجود آورد؟
□ ناصر فکوهی: صد در صد. ما امروز هنوز به ملی‌گرایی نیاز داریم زیرا فرایند ملت سازی و دولت سازی در ایران به پایان نرسیده است. هویت ملی در کشور ما هنوز بسیار قدرتمند نیست. چون اگر به جز این بود شاهد این همه مهاجرت و این میزان از خود بیگانگی و خودباختگی در برابر بیگانگان که در ایرانیان مشاهده می‌کنیم، نبودیم.

برای بسیاری از ایرانیان «غرب» یک بهشت موعود است که البته هیچ‌چیز از آن نمی‌دانند اما بهر رو در خیالاتشان آن را می‌پرستند. برای بسیاری آمریکا، همین وضعیت را دارد. بسیاری از روشنفکران و دانشگاهیان ما نیز نه تنها هیچ‌چیز برای روشن کردن مردم نمی‌گویند، دوست دارند بر این موج ملی‌گرایی افراطی که با عرب پرستی همراه است، سوار شوند و تصورشان این است که هیچ‌کسی نمی‌تواند این تناقض وحشتناک را ببیند که چطور کسانی که این‌قدر از میهن و وطن دم می‌زنند از آن سو شیفته دولت‌هایی چون آمریکا هستند که در طول صد سال اخیر بدترین ضربات را به کشور ما وارد کرده است.

متاسفانه این نخبگان به نظر من بزرگ‌ترین منابع از خود بیگانگی‌ای هستند که ما امروز در ملی‌گرایی افراطی می‌بینیم. در حالی‌که ملی‌گرایی و ساخت هویت ملی مورد نیاز کشور ما است و اگر این افراطیان بگذارند این اتفاق در همسازی میان فرهنگ مرکزی، فرهنگ‌های اقوام ایرانی، و فرهنگ اسلامی خواهد افتاد.

آیا بازگشت به باستان‌گرایی می‌تواند نوعی واکنش به ناسیونالیسم دینی در دوره بعد از انقلاب باشد؟
□ ناصر فکوهی: این گزاره را تا حدی می‌پذیرم و فکر می‌کنم چه در این مورد و چه در بسیاری دیگر از موارد گفتمان‌های رسمی با ایدئولوژیزه شدن و سخت گیری‌های بیهوده سبب می‌شوند که برخی از سخنان و رفتارها که در حالت عادی هیچ محلی از اعراب ندارند، توجیه شده و مشروعیت بیابند و باید از این اقدامات پرهیز کرد. توهین به پرچم کشورها به نظر من کاری است نادرست و غیر قابل دفاع، زیرا پرچم نماد ملت است نه دولت. یا یورش بردن به یک فرهنگ یک کشور در کلیت آن (حال چه آمریکا باشد جه کشورهای اروپایی) درست نیست باید همیشه حساب قدرت را از مردم جدا کرد. زیرا در غیر این صورت افرادی هم پیدا می‌شوند که با سؤاستفاده از این‌گونه حرکات تندروانه، خود را به‌مثابه قهرمانان مقاومت ضد حکومتی و آزادی جا می‌زنند. نیازی به آن نیست که در و دیوارها را با شعارهای تبلیغاتی علیه آمریکا پر کنیم. کافی است اینترنت و تلویزیون‌ها را باز کنیم تا مردم خوشان بتوانند ببینند با چه کشور رو به سقوطی سروکار دارند.

بارها گفته‌ام و باز هم تکرار می‌کنم: سیاست‌های بستن فضای سیای، سخت‌گیری، کم کردن سرعت اینترنت، فیلترینگ و ... نه تنها هیچ تاثیری بر گسترش آن‌ها ندارند بلکه آن‌ها را تقویت و به این برنامه‌ها نوعی مشروعیت و قابلیت مظلوم نمایی می‌دهند که به‌هیچ‌عنوان ندارند؛ زیرا همه می‌دانند که این برنامه‌ها و کانال‌ها از طریق وسایل گوناگون قابل دیدن است و می‌بینند. پس با ممنوعیت ما چه می‌کنیم جز آن‌که به آن‌ها مشروعیت بدهیم و بر دعوی آن‌ها به این‌که سخن راست را فقط از آن‌ها باید شنید و فقط و فقط آن‌ها هستند که سخنگوی راستی و شرافت و درستی و حقوق بشر هستند، صحه یگذاریم. باید به خود بیاییم آزادی‌ها را افزایش دهیم و شفافیت‌ها را به حداکثر برسانیم و سخت گیری‌ها و فشارها را به حداقل، و مطمئن باشیم که این امر نه فقط به زیان نظام نیست بلکه آن را در برابر بیگانگان حفاظت خواهد کرد.[٢]


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- در اوایل بیستم ما شاهد شکل‌گیری اصطلاحی ساختگی «ایران بزرگ» توسط خاورشناسان فرانسوی هستیم که منظور از این اصطلاح این است که «ایران اصلی و تاریخی، به‌معنای گستره‌ی عظيم زبان، فرهنگ و تمدن سرزمین‌های آريايی است که بار سیاسی ندارد». البته ناگفته نماند این مدل از همان زمان به بعد مورد تقلید نخبگان سیاسی ایرانی قرار گرفت ولی ذهنیتی که نخبگان اطراف رضاشاه در آن زمان داشتند؛ این بود که «ایران کنونی بخشی از ایران بزرگ است، اما مرکز سیاسی توسعه‌یافته‌ی تمدن و فرهنگ کشورهای آریایی و بقیه جاها دیگر نصیبی چندانی از فرهنگ و توسعه و آبادی ندارند». همان ذهنیت شوونیستی که هنوز آن الگوی دانشوران غربی و ذهنیت انتقادی نسبت به آن برایشان شکل نگرفته بود.
[٢]- پان‌ایرانیسم خطری که هویت ایرانی را تهدید می‌کند‬‎، گفت‌‌وگو با دکتر ناصر فکوهی، سایت تحلیلی خبری عصر ایران: ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۶ و نیز وب‌سایت انسان‌شناسی و فرهنگ: چهارشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۵.


[] جُستارهای وابسته




[] سرچشمه‌ها

وب‌سایت انسان شناسی و فرهنگ و نیز سایت تحلیلی و خبری عصر ایران