جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۸ اردیبهشت ۲۹, یکشنبه

دستخطی بازمانده از رضاخان

از: محمدرضا کائینی

دستخطی بازمانده از رضاخان


فهرست مندرجات

.



دستخطی بازمانده از رضاخان

رضاشاه، که از نظر تاریخی، با هر دوره از زندگی‌اش، رضاپالانی، رضا قزاق، رضا شصت‌تیر (وی مسئول مسلسل مدل شصت‌تیر بود و به همان نام معروف شده بود)، رضا آلاشتی، رضا سوادکوهی، رضاخان میرپنج و رضاشاه یا رضاپهلوی نامیده شده است، زمانی ناگزیر به چارپاداری سفیر هلند و دربانی سفارت بلژیک و آلمان می‌پرداخت و افسارنگهدار اسب مأموران سیاسی بیگانه بود.

رضاشاه سال ۱۲۵۶ در سوادکوه به‌دنیا آمد و سال ۱۳۲۳ در آفریقای جنوبی عمرش به پایان رسید. او از نوجوانی به‌خدمت نیروی قزاق درآمد و تا کودتای ۱۲۹۹ و سپس کودتای ۱۳۰۴ و برقراری سلطنت پهلوی، به نیروی قزاق وفادار ماند.

نیروی قزاق، یک واحد ارتشی دوران قاجار بود که سلسله مراتب فرماندهی آن اساساً از افسران روسی تشکیل شده بود. این نیرو در سال ۱۲۹۶ قمری و به‌درخواست ناصرالدین‌شاه قاجار از تزار وقت روسیه، وارد تهران شد[تاریخ نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی، با مقدمه تیمسار اویسی، ص ۳۰] و پس از مدتی تقریباً مستقل شد آن‌چنا‌ن‌که تمامی امور فرماندهی خود را توسط سفیر روسیه در تهران با ستاد فرماندهی نیروی قزاق روسیه در قفقاز هماهنگ می‌کرد و عملاً یک نیروی خارجی محسوب می‌شد. یک نیروی خارجی که با استفاده از مزدوران و افسران جزء ایرانی(افسران ایرانی برای کنترل تفنگ‌چیانی که تماماً ایرانی بودند و زبان روسی نمی‌دانستند ضروری بود) اداره می‌شد.

رضاشاه، که از ۱۴سالگی وارد نیروی قزاق شد، ابتدا قزاق ذخیره این نیرو در پایین‌ترین رده بود و بعدها به رتبه قزاقی نایل شد تا نهایتاً به درجات میانی در آن نیرو رسید. به هر حال، او در تمام دوران خدمت نظامی خود، خدمت‌گذار، تفنگ‌چی، مسلسل‌چی و افسر نیروی قزاق بود.

نویسندگان کتاب «تاریخ نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی ایران» (با مقدمه تیمسار اویسی) در صفحه ۳۸ کتاب خود چنین نوشته‌اند:

«همین نیروی قزاق بود که در قیام مشروطیت ایران، به اشاره دولت روسیه تزاری، ندای آزادی (را) در حلقوم هزاران آزادی‌خواه ایرانی خفه کرد و چه بسیار مردم شریف و بی‌دفاع را فقط به‌جرم میهن‌پرستی از دم تیغ گذراند، ولی پیشرفت آزادی‌خواهان و فداکاری و جانبازی مداوم آن‌ها و سیل قربانی سبب گردید...»

به توپ بستن مجلس شورای ملی (اولین مجلس انقلاب مشروطه) نیز توسط همین نیرو و به فرماندهی فرمانده معروف آن کلنل لیاخف روسی که در یک مقطع فرمانده مستقیم رضاخان نیز شد، صورت گرفت. در آن روز ظاهراً رضاشاه نگهبان ورودی سفارت آلمان در تهران بوده. دکتر رضا نیازمند نویسنده کتاب «رضاشاه از تولد تا سلطنت» که در کتابش ارادت بسیاری به رضاشاه ابراز داشته، در صفحه ۱۱۲ کتابش به این نکته اشاره کرده و می‌گوید: «هم‌اینک نیز تعدادی از اجازه‌های خروج یا ورود به امضای رضاخان در سفارت آلمان در تهران موجود است». این ماموریت، نقطه شروع رابطه وی با مأموران آلمانی در تهران شد که بعدها پیامدهای نیکویی برای او داشت.

در زمان قیام ستارخان در تبریز، رضاشاه، فرمانده یک گروه مسلسلچی در اردوی استبداد و مشهور به «رضا شصت‌تیر» بود و بی‌امان مشروطه‌خواهان را از دم تیر مسلسل معروفش (شصت‌تیر) می‌گذراند.

کتاب «عین‌الدوله و رژیم مشروطه» به قلم مهدی داودی، در فصل ششم صفحه ۱۸۷-۱۸۸ پیرامون جنگ‌های تبریز و شکست‌های پی‌در‌پی عین‌الدوله از ستارخان می‌نویسد: «محمدعلی‌شاه هم که تنها هدفش برانداختن مشروطه بود، باز تلاش می‌کند با همه ضیق مالی و وضع نامساعدی که داشت، نیرویی مرکب از پیاده و سوار و قزاق و توپخانه، حتی چند دستگاه مسلسل سنگین آن‌هم به فرماندهی «رضاخان سوادکوهی» تهیه و به تبریز گسیل دارد.»

احمدکسروی، تاریخ‌نگار نامدار انقلاب مشروطه نیز در کتاب معروفش به اسم «انقلاب مشروطه» ص ۸۲۵-۸۲۴ به این واقعه تاریخی و حضور رضاخان در حمله به آزادی‌خواهان تبریز اشاره کرده و نوشته:

«از آن‌سوی، دسته‌های قزاق چند شصت‌تیر «مسلسل» می‌داشتند که آنها را نیز از فرانسه خریده بودند و گویا نخست‌بار می‌بود که در ایران شصت‌تیر به‌کار می‌رفت. از چیزهای شنیدنی آن‌که فرمانده این شصت‌تیر‌ها، رضاخان سوادکوهی می‌بود که سپس به پادشاهی ایران رسید و خاندان پهلوی را بنیاد گذاشت».

آن‌چه در پی می‌آید، از معدود دستخط‌های باقی‌مانده از رضاخان است. نکته‌ی مهم‌اش هم این است که قزاق سوادکوه در این چند خط، نوزده فقره غلط املایی دارد! از صدر کلام که با «مغرب الخاقان» (مقرب الخاقان) آغاز می‌شود تا کلماتی مثل «ترف» (طرف)، «حچ» (هیچ)، «معموریت» (ماموریت)، «به حچ وجح» (به‌هیچ‌وجه)، «کاغز» (کاغذ) و... الخ که در متن آن رخ می‌نماید.

تصویر زیر نامه‌ای است از رضا خان ِ سوادکوهی که در زمان سرتیپی به صادق خان نایب نگاشته و گلایه‌های خود را از او مطرح ساخته است.[۱]

«مغرب الخاقان صادق خان نایب، انشاله احوال سلامتی شما خوبست مدتی است که از ترف شما حچ اطلاعی ندارم لازم بود که بجهه شما به نویسم و خودم را یادآوری میکنم که در وقت رفتن شما به این معموریت من به شما کاری رجوع کردم و تاکونون به حچ وجح از ترف شما اقدامی نشده است تعجب میکنم از شخس شما که این قدر بی‌اعناای در کارهای من بکنید اگر شما موفق نه شدید لازم بود به نوی سید از برای من که من نمی‌توانم به این کار برسم تا من یک ... دیکر روانه دارم به این کار خاتمه دهد. البته به‌محض رسیدن کاغز فوری جواب بدهید و اجاره نامچه را هم به توست همان کاغز با پست روانه دارید تا یک نفر دیگر روانه کنم به این کار رسیده‌گی نماید.»
تصویر نامه‌ای رضاخان ِ سوادکوهی


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی نگاشته شده است.


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- محمدرضا کائینی، دستخطی دیده نشده از رضاشاه، به گزارش نوداد (سکوی اجتماعی خبر)


[] جُستارهای وابسته




[] سرچشمه‌ها

سکوی اجتماعی خبر نوداد