|
مزدوران کرملین
اسبان بارکش کرملین
فهرست مندرجات
◉ اسبان بارکش کرملین
◉ نقشههای اصلی کرملین
◉ مجارستان
◉ لهستان
◉ چکواسلواکی
◉ رومانی
◉ بلغارستان
◉ حاصل سخن
◉ يادداشتها
◉ پینوشتها
◉ جُستارهای وابسته
◉ سرچشمهها
.
اسبان بارکش کرملین
اروپای شرقی مجموعهای از کشورها در قارهی اروپا هستند که تعاریف بسیار متعددی را دارد. در برخی موارد این تعاریف متاثر از وضعیت جغرافیایی است و در برخی موارد دیگر از اوضاع سیاسی. تعبیر اروپای شرقی اغلب برای اشاره به تمام کشورهای اروپایی که در گذشته توسط رژیم کمونیستی (بلوک شرق) اداره میشد، استفاده میشود. این امر متأثر از محتوای پردهی آهنی که منجر به جداسازی اروپای غربی و اروپای شرقی کنترلشده توسط شوروی طی جنگ سرد، میباشد. پیش از اتحاد آلمان، آلمان شرقی نیز بهعنوان کشور اروپای شرقی تعریف میشد. امروزه، جمعیت این کشورها لزوماً خود را شامل این تعبیر نمیدانند و اغلب این تعبیر را تحقیرآمیز (اسبان بارکش، که خر شدند) تلقی مینمایند.
کتاب «مزدوران کرملین»، نوشتهی محمود پیرایه، که توسط نشر حُر، در سال ۱۳۳۸ خورشیدی منتشر شده است، روش و اسلوبی را که کمونیستها در خلال سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۸ در کشورهای اروپای شرقی بهکار برده و دولتهای قانونی این کشورها را بهسقوط کشاندند، بهخوبی روشن میسازد.
گرچه در آسیا و اروپا سال ۱۹۴۵ بهعنوان سال پایان جنگ مورد توافق است، ولی در این دو منطقه در باره زمان و شروع دقیق آغاز و پایان اتفاق نظر وجود ندارد. در اروپا حمله قوای هیتلری به لهستان در سال ۱۹۳۹ آغاز جنگ تلقی میشود و پایان جنگ را هم معمولا ۸ مه ۱۹۴۵ میگیرند که جانشینان هیتلر، ۸ روز پس از خودکشی او پای تسلیم قوای آلمان نازی در برابر متفقین امضأ گذاشتند. با تسلیم آلمان عملاً حملات شوروی بر روی کشورهای اروپای شرقی متمرکز شد. نظام دولتی در این کشورهای اروپایی، بعد از جنگ جهانی دوم و گسترش نفوذ روسیه تا سال ۱۹۹۰ کمونیستی بوده و دارای پیمان منافع نظامی مشترک ورشو (بلوک شرق) بودند.
▲ | نقشههای اصلی کرملین |
از پائیز سال ۱۹۴۳ تا بهار سال ۱۹۴۸، یعنی در مدت تقریباً چهار سالونیم، پنج کشور مستقل اروپای شرقی و اروپای مرکزی بهاسم «جمهوری خلق» بهدام کمونیستها افتادند.
سرنگونساختن حکومتهای ملی در این کشورها کاملاً برخلاف میل و اردادهی اکثریت مردم صورت گرفت و استالین علیرغم معاهداتی که در یالتا و پوتسدام امضأ کرده بود، وقعی به استقلال این ممالک نگذارد. در این معاهدات تصریح شده بود که کشورهای مجارستان، لهستان، چکواسکواکی، رومانی و بلغارستان بایستی تمامیت ارضی و استقلال خود را حفظ کرده و دولت شوروی هیچگونه مداخلهای در امر انتخابات آزاد و ملی این کشورها ننماید. این پنج کشور همه با شوروی مرز مشترک داشتند.
از اینکه کمونیستشدن این ممالک به اشارهی کرملین صورت گرفته است، هیچشک و تردیدی نیست. ولی مسئلهی مبهم و قابل بحث این است که کرملین با چه نقشه و طرحی توانست در چنین مدت کوتاهی در این کشورها که کمونیستها در اقلیت حتمی بودند، زمام امور را بهدست آورد و پس از شکست آلمان نازی چه تاکتیک و روشی را در بین این ملل گرسنه و مصیبتزدهی اروپا در پیش گرفتند؟
لنین با بهکار بردن یک «اقلیت متشکل» و بهدست آوردن «قدرت بدون چون و چرا» در یک «موقع مناسب»، عقاید خود را بر اکثریت تحمیل کرد
دانستن روش و تاکتیک کار کمونیستها که با زور و فشار و خرابکاری علیه حکومتهای ملی توأم است، برای ملتهای آزاد دنیا لازم و اولین قدم برای مبارزه با کمونیسم محسوب میگردد. ریشهی حقیقی روش و تاکتیک کمونیستها از همان انقلاب روسیه آب میخورد.
یک اقلیت متشکل و منظم و فرمانبردار، با استفاده از نام توده و خلق، ولی برخلاف آمال و آرزوهای آنها، یک مرتبه با شورش و خرابکاری حکومتی را که بر سر کار است، سرنگون میسازد. بهطوریکه از فلسفهی مارکس بر میآید انهدام و از بینبردن حکومت سرمایهداران فقط با یک «انقلاب کارگری» امکانپذیر میباشد. این فلسفه پایه و اساس حقیقی تئوری معروف لنین-استالین شده است.
لنین اولین کسی بود که این فلسفه را از عالم خیال وارد میدان عمل نمود و در ژانویه ۱۹۱۸ چون مشاهده کرد در مجلس مؤسسان روسیه، کمونیستها فقط بیستوپنج درصد آرأ را بهدست آوردهاند و اکثریت با سوسیالیستها و منشویکها میباشد، ملاحان مسلح خودش را بهجنگ این مجلس بیدفاع فرستاده و آنرا به زور منحل کرد.
دموستراسیونها به شورش و انقلاب بایستی منتهی شود
فرمول لنین برای بهدستگرفتن قدرت خیلی ساده و سرراست است و آن عبارت میباشد از: «بهدستآوردن قدرت بدون چون و چرا، در یک محل معین و مهم و در یک موقع مناسب و دقیق». لنین برای تشریح این فرمول اظهار میدارد: «این فرمول در حقیقت یک فرمول نظامی است ولی در جنگ آتشینی که بین طبقات بهوجود خواهیم آورد، جز بهکار بستن شیوههای نظامی چارهای نیست.» لنین معتقد بود پیروزی کودتای نوامبر ۱۹۱۷ مرهون دستجات انقلابی ارتش بود که در نقطهی مهمی از روسیه و در لحظهای بسیار باریک و حیاتی قدرت را بهدست بلشویکها سپردند.
لنین تا آخر فرمانفرمایی خود این فرمول را بهکار میبست و همان روشی را که برای نابودی کاپیتالیستها (Capitalist) و اریستوکراتها (Aristocrat) و دموکراتها بهکار برد، جهت از بینبردن کمونیستهای تندرو و اگراریانها (Agrarian) و سوسیالیستها نیز معمول داشت. بدون ذرهای تفاوت استالین و اطرافیانش نیز این فرمول را سرمشق خود قرار داده و از آن پیروی کردند.
درست یکسال پس از روی کار آمدن بلشویکها در روسیه، دوست صمیمی لنین بهنام بلا کن (Bela Kun) که متخصص در انقلاب بهپا کردن بود، همین شیوه را در مجارستان بهکار بست و چهار ماه تمام مجارستان را زیر پرچم وحشت و ترور سرخ درآورد. البته این انقلاب در مجارستان نگرفت، ولی بعدها مأمورین انقلابساز کمونیست این موضوع را در مسکو مورد تشریح قرار داده و بهعنوان درس تاکتیک انقلابی از آن استفاده میکردند. در بین اشخاصیکه از مجارستان فرار کرده و در کلاس انقلابسازی مسکو شرکت کردند: ماتیاس راکوزی (Matias Racusi) قرار داشت که در سال ۱۹۴۴ به مجارستان مراجعت کرده و مأموریت خود را بهخوبی انجام داد. اشخاصیکه از ممالک اطراف و همسایه روسیه مخصوصاً مجارستان به مسکوآورده شدند، به اسم «مسکویتها» نامیده شدند و لیدرهای کمونیست کشورهای لهستان و رومانی و چکواسلواکی و بلغارستان از بین مسکویتها سر بیرون آوردند. این اشخاص در بین سالهای ۱۹۱۹ تا ۱۹۴۴ که در مسکو بهحال تبعید بهسر میبردند، بیکار ننشسته و مرتب برای برقراری رژیم سرخ در کشورهایشان مطالعه و تحقیق داشتند و حتی هرچند سال یکبار مسافرتی مخفی به کشورشان کرده و خود را در جریان اوضاع قرار میدادند. بدینترتیب خطر کمونیسم در این کشورها از بین نرفته بود، بلکه در پایتخت کشور همسایه آنان روسیه تحت تربیت قرار داشت. ماتیاس راکوزی، شاگرد بلاکن انقلابساز مجارستانی که به درجهی ژنرالیسیموی کمونیستهای مجارستان رسید، در کتاب خود مفصلاً اصول تاکتیک لنین-استالین را تشریح کرده و بهخوبی معلوم است که این تاکتیک را بدون ذرهای تغییر در اصول آن برای کمونیستکردن مجارستان بهکار برده است، با این تفاوت که فقط محل و موقع آن فرق نموده است. اصول این شیوه در هر یک از پنج کشوری که در همسایگی شوروی گرفتار کمونیسم شدهاند، یکسان و یکنواخت عمل گردیده است.
بنابر قراردادهای یالتا و پوتسدام زمامداران کرملین نمیتوانستند در کار کشورهای همجوار خود دخالت کنند و آنها را مثل کشورهای بالتیک ضمیمهی خود سازند، ولی ارتش سرخ پس از اشغال این کشورها قدرت اولیه و بدون چون و چرا برای عملیات بعدی کمونیستها شد. پس از اشغال این کشورها، استالین مکرر در نطقهای خود تصریح نمود که روسیه هیچگونه خواسته و نظر ارضی نسبت به این کشورها ندارد و بهقدری این موضوع را با صراحت اظهار داشتکه زمامداران خوشباور این ممالک آنرا قبول کردند و دست دوستی بهسوی کرملین دراز نمودند، ولی دیری نپایید که برخلاف وعدههای کرملین حکومتهای قانونی آنها بهدست کمونیستها یکی پس از دیگری سرنگون شد.
کنفرانس یالتا یا کنفرانس کریمه کنفرانسی بود که چند ماه پیش از پایان جنگ جهانی دوم از چهارم تا یازدهم فوریه سال ۱۹۴۵ به مدت هشت روز در کاخ تزارها در شهر یالتا واقع در شبه جزیره کریمه برگزار شد. در این کنفرانس فرانکلین روزولت رئیسجمهور آمریکا و وینستون چرچیل نخستوزیر انگلستان از یک سو و جوزف استالین رهبر شوروی ازسوی دیگر عمدتاً دربارهی سرنوشت کشورهای اروپایی پس از پایان جنگ به بحث پرداختند. این کنفرانس پس از کنفرانس تهران (۱۹۴۳) و پیش از کنفرانس پتسدام (ژوئیه ۱۹۴۵) برگزار شد. در زمان برگزاری کنفرانس یالتا، ارتش شوروی به فرماندهی ژوکوف ۶۵ کیلومتر با برلین فاصله داشت. قدرت نسبی نظامی و ضعف نظامی آنگلوساکسونها، باعث جسارت یافتن استالین و پافشاری او برخواستههایش در این کنفرانس شد. از جمله اهداف روزولت، قانع کردن شوروی برای شرکت در جنگ علیه ژاپن بود. همچنین او اصرار داشت مستعمرات را از بین ببرد و حتی اگر لازم باشد با استالین علیه چرچیل متحد شود. چرچیل بر برگزاری انتخابات آزاد برای تعیین سرنوشت کشورهای اشغال شده شرق و مرکز اروپا اصرار داشت، استالین نیز در پی گسترش نفوذ سیاسی در کشورهای شرق اروپا، با هدف افزایش امنیت شوروی بود. از جمله خواستهای استالین که مورد توافق قرارگرفت، افزودن بخش شرقی لهستان به شوروی بود. این بخش از لهستان را شوروی در سال ۱۹۳۹، همزمان با حمله هیتلر به لهستان و در پی موافقتنامه شوروی و آلمان نازی اشغال کرده بود. در مقابل توافق شد که مساحت کاهش یافته لهستان، با افزودن از بخش شرقی آلمان جبران شود.
رل مهمی را که ارتش سرخ در کمونیستشدن کشورهای اروپای شرقی بازی کرده است، از گفتههای راکوزی زماندار مجارستان کمونیست میتوان درک کرد. راکوزی گفت: «ارتش نجاتبخش قهرمان سرخ ایجادکنندهی دموکراسی خلق نوین مجارستان است که با سرکوبکردن آلمان فاشیست و دستیاران آن در کشور مجارستان و قطع نفوذ و قدرت سیاسی بلوک غرب به ما حیات نوینی بخشیده است.» اینگونه حمایتها در موقعیکه جنگ با آلمان خاتمه پذیرفته بود و متفقین غربی مشغول مرخصکردن ارتشهای خود بودند، ادامه داشت و کرملین مرتباً از اقلیتهای کمونیست توسط ارتش خود حمایت میکرد.
کنفرانس پتسدام، در سال آخر جنگ جهانی دوم یعنی سال ۱۹۴۵ و در شهر پوتسدام (در نواحی آلمان اشغال شده) با حضور هری ترومن، ژوزف استالین و وینستون چرچیل تشکیل شد. همزمان با این کنفرانس شورایی از وزرای خارجه سه کشور برای بررسی قراردادهای صلح با متحدان آلمان (ایتالیا، رومانی، بلغارستان، مجارستان، و فنلاند) تشکیل شد. در این کنفرانس توافقنامههایی در مورد نحوهی برخورد با آلمان شکست خورده ایجاد شد، از جمله اینکه بخشی از غرامت جنگی شوروی از آلمان بهصورت کار اجباری آلمانیها باشد. قرار شد خلعسلاح و نازیزدایی در این کشور بهصورت کامل صورت پذیرد و سیستم عدم تمرکز و دموکراسی در این کشور معمول شود. هر کدام از اشغالگران میتوانستند غرامت جنگی را از منطقه تحت اشغال خود (که در کنفرانس یالتا تعیین شده بود) دریافت بکنند. تغییرات مرزی در لهستان (از جمله الحاق بخش بزرگی از شرق لهستان به شوروی و در مقابل الحاق مناطقی از آلمان به لهستان بدون در نظر گرفتن دیدگاه لهستانیها) و برخی دیگر از کشورهای اروپای شرقی به تصویب متفقین رسید و نیز بر خروج نیروهای متفقین از کشور ایران تأکید شد. اما تا ماه مارس همان سال بلغارستان و رومانی و سپس چکسلواکی و یوگسلاوی به دست کمونیستها افتاد و ارتش سرخ مجارستان را اشغال کرد. در واقع، شوروی تمام اروپای شرقی را سهم خود میدانست.
رل دیگری را که راکوزی بهخوبی از عهدهای انجام آن در مجارستان برآمد، همان سیاست معروف به «زگزاگ» یا سیاست تند و آهسته لنین و استالین است. سیاست تند و آهسته عبارت است از عقبنشینی و یا توقف در فعالعیتها و حملات حزبی و فایدهی آن این است که مخالفین و یا آزادیخواهانی که خطر کمونیسم را حس میکنند، گول برطرفشدن موقتی خطر را خورده و دست از مبارزه قطعی و متشکل بر میدارند. این سیاست تند و آهسته حتی در مناسبات و مسایل بینالمللی نیز همیشه پردهی ابهامی بر روی عملیات شورویها میکشاند و کاخنشینان کرملین در پشت غبار این سیاست مقاصد خود را انجام میدهند.
کمونیستهای مجارستان قبل از اینکه زمام امور را بهدست گیرند، اولاً حکومت کمونیستی را مختص کشور خود دانسته و وانمود کردند تحت نفوذ کس دیگر نمیباشند و دیگر اینکه مدعی بودند مالکیت فردی را محترم شمرده و اموال هر کسی مال او خواهد ماند. ولی پس از اینکه حکومت را اشغال کردند، درست برخلاف و عدههایشان قیافهی حقیقی کمونیزم را نشان دادند.
این سیاست توسط کروزا نیز اوایل کارش، که سرانجام به کمونیستشدن رومانی تحت حمایت کرملین منتهی شد، اعمال گردید.
▲ | مجارستان |
در سال ۱۹۴۶، ژوزف استالین در ضیافتی که جهت نمایندگان اعزامی دولت مجارستان ترتیب داده شده بود، طی سخنرانی گفت: «اتحاد جماهیر شوروی از هرگونه مداخله در امور داخلی مجارستان اجتناب میورزد. بهطور کلی خوف و هراس ملل کوچک از شوروی هیچ موردی نداشته و چنانچه شوروی روزی در کار این ملتها دخالت نماید و یا خواهان نفوذ و امتیازی باشد، برخلاف ایدئولوژی لنین رفتار نموده و با روش دیرین این کشور مغایرت خواهد داشت.»
ماتیاس راکوزی، سیاستمدار کمونیست مجار بود که در ۱۴ مارس ۱۸۹۲ در شهر آدا از امپراتوری اتریش - مجارستان (در صربستان کنونی) در خانوادهای پرجمعیت، از پدر و مادری یهودی بهدنیا آمد. او در سالهای ۱۹۴۵–۱۹۵۶ به عنوان دبیرکل حزب کمونیست مجارستان و پس از آن حزب کارگران مجارستان در قدرت بود و مدت کوتاهی، در ۱۹۵۲–۱۹۵۳ سمت نخستوزیری جمهوری خلق مجارستان را نیز عهدهدار بود. راکوزی معروف به «بهترین شاگرد استالین»، برای اولینبار اصطلاح تاکتیک سالامی را پس از پبروزی کامل بر احزاب غیر کمونیستی بهمعنای حذف لایه لایهی دشمنان همچون بریدن لایه لایهی سالامی بهکار برد. او بهعنوان یکی از سرکوبگرترین رهبران دولتهای اقماری شوروی شناخته میشود. دورهی رهبری او سراسر سرکوب ترسیم شدهاست به گونهای که نقدهای خصوصی از دولت تنبیه بههمراه داشت و همسایه از همسایه گزارش میداد. او با نهادینهکردن سیاستهای استالینیستی مسبب اعدام و حبس هزاران نفر در مجارستان بوده است. از ژوئیه ۱۹۵۶، بقیه عمر او در شوروی سپری شد. کمی پیش از مرگ در ۱۹۷۰، به شرط عدم دخالت در فعالیتهای سیاسی به او اجازه بازگشت به مجارستان داده شد ولی نپذیرفت و سرانجام در ۵ فوریه ۱۹۷۱ در گورکی، نیژنینووگورود کنونی درگذشت.
▲ | لهستان |
▲ | چکواسلواکی |
▲ | رومانی |
▲ | بلغارستان |
▲ | حاصل سخن |