|
وقتی ایرانیان تاریخ مینویسند!
بیش از یک قرن دروغنگاری
جدایی هرات از پیکر ایران
یا
جدایی خراسان کنونی از پیکر افغانستان
علامه علیاکبر دهخدا، در لغتنامه دهخدا که بیش از ۴۰ سال از عمر او، صرف آن شد، ذيل واژه «هرات» نوشته است: «هرات، شهری است به خراسان... اين شهر تا زمان حکومت قاجاريه جزو شهرهای ايران بود و در اواخر دوره فتحعلیشاه، افغانستان آن را تصاحب کرد.»[۱]
خسرو خسروی، در مقالهی «بوشنج» (فوشنج، بوشنگ یا پوشنگ) برای دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، به نقل از مهدیقلی هدایت (ملقب به مخبرالسلطنه)، از رجال عصر قاجار و پهلوی، مؤلف کتاب روضةالصفای ناصری، مینویسد: «در دورهی ناصرالدین شاه (۱٢٦۴-۱٣۱٣ هجری) هنگامی که او از نیشابور به هرات میرفته، از دور فوشنج را دیده است. سرانجام، در دورهی قاجاریه بهموجب عهدنامهی صلح پاریس بین ایران و انگلستان در ۱٢٠٦ هجری (۱٨۵٧ میلادی)، افغانستان (از جمله هرات و بوشنج) از ایران جدا شد»[٢]. این ادعای دروغین، بهنقل از همین منبع، در مدخل «پوشنگ»، در دانشنامهی آزاد ویکیپدیای فارسی نیز تکرار شده است.[٣]
همچنین، ویکیپدیای فارسی، دانشنامهی آزاد، در مدخل «معاهده پاریس» نوشته است: «معاهده پاریس در مارس ۱۸۵۷ میلادی پس از دومین نبرد انگلیس با ایران برسر مسأله هرات جهت صلح بین دو کشور در پاریس منعقد گردید. انگلیس با تصرف بخشهایی از جنوب ایران (بنادر خرمشهر و بوشهر و جزایر جنوب) ناصرالدین شاه قاجار را مجبور به قبول پیمان پاریس (۱۸۵۶) کرد. بر طبق این پیمان ایران از ادعای خود بر هرات چشمپوشی کرد و هرات در ۱۸۶۳ به افغانستان ملحق گشت و ایران موجودیت کشوری بهنام افغانستان را بهرسمیت شناخت.»
سپس، زیر عنوان «جدایی هرات از ایران توسط انگلیسها»، میافزاید: «اعلان جنگ انگلستان یا بهطور مشخص کمپانی هند شرقی علیه ایران، در واقع یکی از ترفندهای ماهرانه و ماجراجویانه سیاست خارجی انگلیس در آسیاست که به مدد آن، تا پیش از این نیز، تصرفات خود را در این قاره گسترش داده بود.
در قرن ۱۶ میلادی، هرات تحت کنترل صفویان ایران قرار گرفت. در دوران صفوی هرات مهمترین شهر و مرکز خراسان محسوب میشد. شاه عباس کبیر در این شهر بهدنیا آمد و تا پیش از به سلطنت رسیدن در این شهر زندگی میکرد.
هرات همواره مورد طمع ازبکان بود حتی چندبار این شهر بهدست ازبکان افتاد. اما سلطهی ازبکان بر این شهر بهصورت کوتاهمدت بود و آنها از دورههای فترت در اوایل سلطنت شاه طهماسب اول و اوایل سلطنت سلطان محمد خدابنده و شاه عباس اول استفاده کردند و هر بار برای مدت کمی این شهر را در اشغال داشتند. گفتنی است پس از سقوط صفویان هرات مدتی در اشغال طایفهی ابدالی بود و بهدست نادر شاه افشار افتاد. پس از مرگ نادر افغانها بر هرات مسلط شدند. در دوران معروف به بازی بزرگ ماموران بریتانیایی در هرات فعال بودند و از جدایی هرات از حکومت ایران پشتیبانی میکردند.
در ۱۲۴۹ هجری قمری، عباس میرزا از سوی فتحعلی شاه قاجار مامور پس گرفتن هرات از افغانها شد. مرگ عباس میرزا در راه مشهد این کار را ناتمام گذاشت. محمدشاه قاجار نیز کوششی برای فتح هرات کرد که ناکام ماند. در زمان ناصرالدین شاه قاجار دوست محمدخان، حاکم کابل و قندهار هرات را گرفت. نیروهای ناصرالدین شاه تحت فرمان حسامالسلطنه هرات را محاصره کردند و در سال ۱۲۷۳ هجری قمری، این شهر را گرفتند.
با مداخلات بریتانیا در جنوب ایران و بحرانی شدن روابط ایران و بریتانیا طی عهدنامهای که در ۱۲۷۳ هجری قمری (۱۸۵۷ میلادی)، در پاریس بین نمایندهی ایران و سفیر بریتانیا امضا شد قرار شد که نیروهای بریتانیا از بنادر و جزایر جنوب ایران خارج شوند و در عوض ایران نیز سپاهیان خود را از هرات فراخواند و استقلال افغانستان را بهرسمیت شناخت. پس از جنگ هرات بهسال ۱۲۴۹ هجری قمری، قسمتهای از شرق هریرود به بعد (شامل هرات) به افغانستان ضمیمه گردید. و بعدها نیز تلاشی جهت بازپسگیری آن نشد.»[۴]
اما واقعيت اين است که دولت ترکتبار قاجاریان، که اصولاً از لحاظ تباری ایرانی هم نبودند[۵]، صرف بهخاطر سابقهی تسلط حکومت صفویه بر هرات، نسبت به آنجا ادعای ارضی داشت، آنهم فقط در حرف، و گرنه در عمل هیچگاه بر آن تسلط پیدا نکرد. با این حال، در اینجا تلاش شده است با استناد به منابع تاریخی، این دروغنگاری ایرانیان نقد و بررسی شود.
هرچند جدید بودن نام افغانستان، از یکسو، و از سوی دیگر، سلطهی مؤقت و کوتاهمدت برخی از دولتهای مقتدر که در ایران کنونی پا گرفته بودند، مانند: استیلای هخامنشیان، ساسانیان، صفویان و در نهایت نادرافشار بر بخشهای از افغانستان امروزی، تقریباً مبنای تمامی ادعاهای ایرانیان کنونی، مبنی بر وحدت سیاسی افغانستان و ایران کنونی و انکار هویت مستقل سیاسی سرزمین افغانستان، قبل از بنیانگذاری دولت بزرگ احمدشاه درانی گردیده است که خود جای نقد و بررسی جداگانه دارد؛ ولی تنی از ایرانیان، حتی از اینهم پا فراتر گذاشته، استقلال و جدایی افغانستان و ایران کنونی را از عهدنامهی پاریس بدینسو میپندارند[٦]. بیپایگی چنین ادعا، براساس مستندات تاریخی کاملاً آشکار است.
از بررسی تاریخ بر میآید که در آستانهی سقوط صفویان بهدست شاه محمود هوتکی (معروف به محمود افغان)، هرات در اختيار طایفهی ابدالی قرار داشت. سپس، مدتی بهدست نادرشاه افشار افتاد و پس از مرگ نادر، افغانها دوباره بر هرات مسلط شدند. بنابراین، از زمان تأسیس امپراتوری افغان بهدست احمدشاه درانی تا امروز، هرات همواره بخشی تجزيهناپذير کشور افغانستان بوده است.[٧]
احمدخان اَبدالی، که پس از بهقدرت رسیدن، به احمدشاه درانی مشهور شد، در سال ۱۱۳۴ هجری قمری، برابر با ۱۷۲۲ میلادی، در شهر هرات به دنیا آمد و در همانجا پرورش یافت[٨]. وی، پس از قتل نادرشاه افشار، «در سال ۱۰۵۹ هجری قمری، برابر با ۱۷۴۷ میلادی، دولت مستقلی در خراسان پدید آورد، که بعدها قلمرو پادشاهیاش افغانستان نام گرفت.»[۹] هر چند «هدف وی از اعلان پادشاهی همانند دیگر مدعیان نظیر علیقلیخان برادر زادهی نادر سلطنت بر ایران بود[۱٠]، اما فقط موفق شد از خراسان کنونی تا هند قلمرو خود را گسترش دهد.[۱۱]
احمدشاه درانی طی فرمانی که در تاريخ ۱٦ شوال ۱۱٦٧ هجری برابر با ۱٧۵۳ میلادی، توسط او صادر شده و در نشريهی فرهنگ ايران زمين منتشر گرديده است، آرزو کرده است تا به ياری خداوند سراسر ايران را به زير فرمان خود آورد:
-
«... در اين وقت که پروردگار عالم اين دولت خداداد را به نواب همايون ما ارزانی فرموده است، منظور نظر اقدس چنان است که به فضل قادر لم يزل اسرای مسلمان که در عهد نادرشاه گرفتار گرديده نجات از ارض قدس دهيم و در عرض راه تون و قاين و غيره ولايات که به تصرف امنای دولت قاهره در آمده، هرچه اسير مسلمان بود نجات يافته و حال قلعه مشهد را محاصره داريم. انشاالله همين که قلعه فتح شد بهکلی کل ايران به تصرف [خواهد] آمد...»[۱٢]
بهنوشتهی دانشنامهی بريتانيکا، که يکی از معتبرترين منابع بهزبان انگليسی بهشمار میرود، شاهنشاهی احمدشاه درانی، پس از امپراتوری عثمانی، دومين امپراتوری جهان اسلام در نيمهی دوم قرن هجده بود که حدود قلمرو آن را از مشهد تا دهلی و از آمودريا تا دريای عرب دربر میگرفت.[۱٣]
با این حال، وقتی احمدشاه درانی به سلطنت رسيد، در خراسان کنونی، شاهرخ نوادهی نادرشاه افشار به حمايت شاه افغان حکومت میکرد. دکتر محمود افشار در اين باره مینويسد: «شاهرخ نوه نادرشاه افشار که در مشهد جانشين جد خود شده از حمايت احمدشاه درانی برخوردار بود.»[۱۴] بههمينسان، عبدالرضا هوشنگ مهدوی مینويسد:
-
سپاه احمدشاه درانی پس از تصرف هرات بهسوی مشهد روانه شده و آن شهر را بدون زد و خورد تصرف کرد، اما به احترام نادرشاه تصميم گرفت خراسان را برای شاهرخ باقی بگذارد، مشروط بر اين که او تفوق افغانها را تصديق کند. شاهرخ قبول کرد و سکه بهنام احمدشاه زد و دستور داد در مساجد خطبه بهنام او خواندند. احمدشاه يکبار ديگر در سال ۱٧۵۱ میلادی (۱۱۶٤ه.ق) به خراسان آمد و اين بار نيشابور و تربت جام و باخرز و خواف و ترشيز را هم تصرف کرد. بار سوم در سال ۱٧۶٩ میلادی (۱۱٨۳ ه.ق) وقتی نصرالله ميرزا فرزند شاهرخ علم طغيان برافراشت و به دربار کريمخان زند پناهنده شد، احمدشاه در رأس يک سپاه بيست هزار نفری به مشهد آمد و توانست عليمردانخان حاکم تون و طبس را که طرفدار شاهزادهی ياغی بود شکست دهد.[۱۵]
و در کتاب تاريخ وقايع و سوانح افغانستان، که نخستين كتاب از آثار ايرانيان عصر ناصری دربارهی افغانستان و حوادث آن است، و در سال ۱٢٧۳ هجری برابر با ۱٨۵٧ میلادی تأليف شده، آمده است:
- شاهرخ شاه پسران خود را با جمعی از سادات و علما روانه اردوی احمدشاه نمود و به مصالحهاش راضی ساخت، مشروط و مقرر شد که در ارض اقدس سکه و خطبه بهنام وی زده و خوانده شود و مهر فرامين، احکام و ارقام بهنام او کنند چنانچه سجع مهر شاهرخی بعد از قبول مصالحه اين بود:
يــافـت از الـطــاف احـمـــد پــادشــــاه
شاهرخ بر تخت شاهی تکيهگاه[۱٦]
الفنستون، محقق نامور انگليسی، ضمن بحث در باره افغانهای جنوب غرب، از احمدشاه درانی بهعنوان مؤسس افغانستان معاصر چنين ياد میکند:
- احمدشاه خردمندانه، اساس يک امپراتوری بزرگ را نهاد. هنگام در گذشت او متصرفاتش از غرب خراسان تا سرهند و از آمو تا دريای هند گسترش داشت و اين همه را يا با انعقاد پيمان بهدست آورده بود و يا در عمل (به زور شمشير) تصرف کرده بود.[۱٧]
بنابراین، قلمرو احمدشاه درانی، بانی دولت مستقل افغانستان در سال ۱۷۴۷ میلادی، تقریباً همان گستردگی خراسان بزرگ را داشت که بیش از نيم قرن تا اواخر دورهی پادشاهی زمانشاه درانی پا بر جا بود. هوشنگ مهدوی مینويسد:
- پس از مرگ احمدشاه درانی پسرش تيمورشاه جانشين او شد (۱٧٧۳-۱٧٩۳ میلادی) تيمورشاه هم سه بار به خراسان لشکر کشيد و هربار پس از تصرف مشهد و اخذ خراج و ماليات به افغانستان مراجعت کرد. بهاين ترتيب شاهرخ بهصورت تحتالحمايه و خراجگزار افغانها درآمده بود و مدت نيم قرن بر خراسان سلطنت کرد.[۱٨]
قلمرو درانیان قبل از تجریه خراسان از افغانستان
این در حالی است که آقامحمدخان قاجار، بنيانگذار سلسلهی قاجاريه، بهسال ۱۷۹۵ میلادی (۱۲۱۰ ه.ق)، در تهران بهنام پادشاه ایران تاجگذاری کرد[۱۹] و در این زمان خراسان کنونی زیر فرمان شاهرخ میرزا و فرزندش نادر میرزا - بهصورت تحتالحمايه و خراجگزار افغانها - بود. آقامحمدخان، پس از تاجگذاری، بهظاهر جهت زيارت امام رضا عزم خراسان کرد و در واقع هدف وی تصرف گنجينهها و جواهرات نادرشاه از بازماندگان او بود[٢٠]. شاهرخ به پيشباز خان قاجار رفت؛ ولی خان سنگدل او را بهدست شکنجه سپرد. شاهرخ بر اثر اين شکنجههای سخت جان داد[٢۱]. اما فرزندش نادرميرزای افشار که چنين عقوبت سختی را در مورد پدرش شاهد بود، به افغانستان پناهنده شد و با حمايت شاه افغان مجدداً موفق به تصرف مشهد گرديد[٢٢]. علیاکبر بينا، پژوهشگر ايرانی، در اين باره چنين مینگارد:
- آخرين حريف مهم فتحعلیشاه، نادرميرزا پسر شاهرخ نوهی نادر افشار بود. هنگامی که آغامحمدخان در خراسان شاهرخ را شکنجه میداد، پسرش پدر را در چنگ دشمن قهار تنها گذاشته به افغانستان پناه برد. نادرميرزا همين که خبر قتل اولين سلطان قاجار را شنيد به تحريک زمانشاه افغانستان را ترک کرده به خراسان آمده و مشهد را تصرف نمود. فتحعلیشاه برای اخراج نادرميرزا و استقرار نفوذ دولت مجبور شد به سمت خراسان لشکرکشی کند. شهرهای نيشابور و تربت حيدريه در مقابل حملات سپاهيان فتحعلیشاه تسخير شد و وقتی قوای دولتی به دروازههای مشهد رسيد، نادرميرزا در نتيجة فشار متنفذين شهر را رها کرده و در حين فرار دستگير شد و او را غل و زنجير کرده به تهران آوردند و در آنجا به فرمان فتحعلیشاه خفه شد (۱٧٩٩ م. / ۱٢۱۴ ه.ق).[٢٣]
پس از تسخير خراسانکنونی توسط دولت قاجاريه، دولت افغانستان با فرستادن سفير بهدربار شاه قاجار خواهان واگذاری مجدد خراسان بهدولت افغانستان میگردد. رضاقلیخان هدايت، مورخ دورهی ناصرالدينشاه قاجار، اين ماجرا را چنين تعريف میکند:
- در آغاز سال ۱٢۱۴ هجری، طرهبازخان افغان بهاشاره زمانشاه افغان از جانب وفادارخان وزيراعظم او بهعزم ملاقات صدراعظم ايران اعتمادالدوله حاجی ابراهيم خان شيرازی وارد دارالسلطنه ری که تختگاه پادشاه قاجار بود گرديد. پس از ملاقات و مقالات معلوم شد که شاهزمان توقع کرده که خراسان را بهوی بازگذارند و ساير بلاد ايران چنانکه در عهد حسنخان قاجار و کريمخان زند در تصرف پادشاهان ايران بوده برقرار باشد. چون اينگونه تمنا زياده از شأن شاهزمان بود، باعث تغيير مزاج هاج صاحب تخت و تاج گرديده، جواب مقرر شد که منظور نظر ما آن است که هرات و مرو و قندهار و بست و قصدار و سيستان و زميندار چنان که در دولت صفويه از اضافات و ملحقات دولت عليه ايران بوده اکنون از تصرف متغلبان انتزاع فرماييم. خراسان خود خانه قديم آبا و اجداد ما است. اگر خراسان نه از اجزای ايران بودی چه واقع گرديده که مزار جد بزرگوار ما در خارج طوس معروف اهالی روم و روس است.[٢۴]
زمانشاه در نامهی خود در خصوص ادعای فتحعلیشاه بر سرزمين خراسان که در نوشتههای مقامهای انگليسی آن روزگار «خراسان مستقل» ناميده شده، اينگونه پاسخ میدهد:
- آنچه دربارهی مضجعهی جد خود در خراسان خاطرنشان داشتهايد، پيداست که اين ملک محروس و موروث من و تست، اما فیالحال رفعت و منرلت سيف و سنان اگر شأن تو را سزاست از آن تو خواهد بود و اگر بر شأن سکندرنشان ما گوارا است به جوهر ثبات و عزم من تعلق خواهد گرفت. تو از خدعه و هرزهدرائی عزم تصاحب داری و من از جوهر سيوف و جانبازی آن را در تصرف دارم. اين ملک محصول شمشير اجداد خجسته بنياد من است. نشانهی قبر جد تو، ملک محروسهی خراسان را در قيد و ضبط و عمل و دخل تو نمیآورد.[٢۵]
در این زمان، بهنوشتهی محمود محمود، نویسندهی ایرانی کتاب ۸ جلدی «تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم»، زمانشاه درانی برای هند بریتانیایی نیز خطر بزرگ محسوب میشد و اقتدار او در افغانستان، انگلیسیها را بسیار به وحشت انداخته بود. بنابراین، آنها برای چارهجویی یک نمایندهی سیاسی به دربار شاه قاجار میفرستند تا او را به دفع خطر زمانشاه ترغیب کنند. او در این مورد مینویسد:
- زمانشاه پسر تیمورشاه پسر احمدشاه درانی که یک شهریار جنگجویی و جهانگیر بهشمار میفت، در این هنگام (۱٧٩٨-۱٧٩٩ م)، جداً مشغول بود سرحدات پادشاهی افغانستان را تا رود گنگ امتداد دهد و بهواسطهی عدم رضایت راجههای هند از تجاوزات انگلیسها در هندوستان، زمانشاه را به داخل هند دعوت مینمودند و حاضر بودند از روزی که زمانشاه وارد خاک هندوستان شود، روزانه یک لک روپیه مخارج جنگی به سپاهیان او بدهند. زمانشاه نیز مرد میدان این مبارزه بود و با قشونهای نیرومند خود داشت به هندوستان حمله مینمود و تا لاهور هم پیش رفته بود.
پادشاه افغانستان در این تاریخ بزرگترین خطر برای هندوستان انگلیس بهشمار میرفت و نزدیکی او به هندوستان نیز انگلیسها را فوقالعاده به وحشت انداخت، چارهای که بهنظر آنها رسید، فردستادن یک نمایندهی مطلع بود که با اعتبارات مالی زیاد به دربار شاهنشاه ایران روانه شود. بنابراین، مهدیقلیخان نامی ملقب به بهادر جنگ که از معروفترین رجال آن عهد هندوستان بود، از طرف انگلیسها معین و به ایران اعزام گردید که شهریار ایران را به جلوگیری از زمانشاه برانگیزد.[٢٦]
مأموریت مهدیقلیخان به موفقیت پایان یافت، مظفر و منصور، در حالیکه از انجام مأموریت خود نهایت رضایت را داشت، به هندوستان بازگشت[٢٧]. در این زمان، زمانشاه در پشت دروازههای هندوستان بود، که خبر لشکرکشی فتحعلیشاه قاجار بهسوی افغانستان به او رسید. زمانشاه تا مراجعت کرد، قندهار بهست برادر ناراضیاش محمودشاه درانی افتاده بود[٢٨]. سپس، در جنگی که بین زمانشاه و محمودشاه که به حمایت قشون متجاوز ایرانی میجنگید، اتفاق افتاد، زمانشاه شکست خورد و خود وی و همراهانش بهدست لشکر فاتح گرفتار شدند. وفادارخان کشته شد و زمانشاه از دو چشم نابینا گردید.[٢۹]
بدینسان، حکومت بریتانیایی هند که مدتها از خوف و وحشت زمانشاه راحتی و آسایش نداشت، با کورشدن او و افتادن سلطنت بهدست محمودشاه آسوده و راحت شد. اما افغانستان، پس از این تاریخ، سالها گرفتار اغتشاشات داخلی بود و دولت فرصتطلب قاجاریه ایران مجال یافت تا با استفاده از موقعیت آشفتهی افغانستان، بهفکر انتقامگیری از افغانها و تصاحب بخشهای از افغانستان بیفتد.
با این حال، به نوشتهی عزيزالدين پوپلزايی، «نيروهای فتحعلیشاه در سال ۱٢۱٦ ه.ق (۱٧٩٩ م) مشهد را گشود و حاکم دستنشاندهی از سوی افغانستان را از ميان برداشت»[٣٠]. غلاممحمد غبار، جدايی خراسان کنونی از قلمرو درانيان را در سال ۱٨۰۳ میلادی میداند: «خراسان کنونی در دورهی شاهمحمود ابدالی (در سال ۱٨۰۳ م) بهدست حکومت قاجاريه ايران افتاد.»[٣۱]
در نهايت خراسان بزرگ تجزيه شد و خراسان کنونی از پيکر افغانستان جدا گشت. با اين وجود، دولت قاجار پس از تصاحب خراسان کنونی، چشم طمح به هرات دوخت و در زمان ضعف دولتهای افغانستان، و بهويژه، پس از آنکه خود دولت ايران دوبار از دولت روسيه شکست خورد[٣٢] و در نتيجه غرور ملی مردم ايران بهشدت آسيب ديد، برای جبران اين شکست و انحراف ذهنيت عمومی از آن، اين دولت، ساکت ننشست و تحت تأثير و تحريک روسها چندبار عليه هرات لشکر کشيد؛ اما هربار با مقاومت دليرانه و جانبازانه مردم هرات روبهرو گشت و طرح آنها نافرجام ماند.[٣٣]
بدينترتيب، سلاطين قاجار در جنگ عليه افغانستان و بهخصوص بر سر مسئلهی هرات که بیاراده و مانند مهرهای در دست سياستمداران دو دولت نيرومند انگليس و روس هدف و مسير خود را تعيين میکردند[٣۴]، در نتيجه مقاومت مردم هرات و مداخله انگليسها ناکام ماندند[٣۵] و سرانجام با امضای عهدنامهی پاريس در ٢٨ فوريه ۱٨۵٧، مسئلهی هرات که مدت بيش از نيمقرن توجه آنها را جلب کرده بود، برای هميشه پايان يافت و استقلال افغانستان که در زمان احمدشاه درانی تحقق يافته بود و همچنين حاکميت افغانستان بر هرات، بهرسميت شناخته شد.[٣٦]
[▲] يادداشتها
[▲] پینوشتها
[۱]-
[٢]-
[٣]-
[۴]-
[۵]-
[٦]-
[٧]-
[٨]-
[۹]-
[۱٠]-
[۱۱]-
[۱٢]-
[۱٣]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱٦]-
[۱٧]-
[۱٨]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[٢۱]-
[٢٢]-
[٢٣]-
[٢۴]-
[٢۵]-
[٢٦]-
[٢٧]-
[٢٨]-
[٢۹]-
[٣٠]-
[٣۱]-
[٣٢]-
[٣٣]-
[٣۴]-
[٣۵]-
[٣٦]-
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□