|
تنبارگی در دورهی صفویه
فهرست مندرجات
◉ بخش نخست
◉ بخش دوم
◉ بخش سوم
◉ بخش چهارم
◉ بخش پنجم
◉ بخش ششم
◉ بخش هفتم
◉ يادداشتها
◉ پینوشتها
◉ جُستارهای وابسته
◉ سرچشمهها
.
بخش دوم
فقر فرهنگی، بهیقین مادر تمامی گونههای فقر است. این فقر ریشه در بیسوادی و جهالت افراد جامعه دارد، وجود این بیچیزی، که از کمبود اعتماد به نفس و تنبارگی سرچشمه میگیرد، سبب میگردد که شخص الینه (از خودبیگانه) شده و بهجای آنکه خود و جایگاهش را ارتقا بخشد عطای هویت خویش را به لقایش بخشیده و برای کسب هویت و افتخارآفرینی جعلی، دست به گدایی فرهنگی میزند. سپس برای کسب مقام چندروزه، به هر مذلت و بدبختی تن در میدهد. اینگونه افراد هویت ندارند و حتی نمیدانند که چگونه حرمت زادگاه خود را حفظ نمایند. آنانکه از سر دشمنی با پشتونها، دهنکجی بهنام و نشان کشور میکنند، تنها در زادگاه خود لانههای شر و فساد میسازند و همواره تخمگذاری نفرت مینمایند. اما افتخار آنها تاریخ، فرهنگ و کارنامهی ننگین شاهان فاسد بیگانگان است!
خودباختگی فرهنگی، که در اصل از فقر فرهنگی مایه میگیرد، نوعی خودباختگی است که افراد نسبت به فرهنگ و جامعهی خود، در اثر القائات منفی به آن دچار میگردند و همواره حالتی سرزنشگونه نسبت به جامعهی خود و دیدی آرمانی نسبت به جامعهی الگوگرفته دارند.
جالب اینجاست که در همین جامعه الگوی آنها، افراد مقتدر، از تنهای هرزه بهره میبردند و سپس بهنام دین و مذهب، تنهای هرزه را سنگسار میکردند. غافل از آنکه شهر پُر از فاحشههای مغزی بود و کسی نمیدانست که مغزهای هرزه ویرانگرترند تا تنهای هرزه!
آنچه در زیر میآید، تحت عنوان تنبارگی در دورهی صفویه، بخش دوم تحقیق بانوی فرهیخته زهره روحی - برگرفته از نشریهی انسانشناسی و فرهنگ - پژوهشی بسیار جالبی است در بارهی روسپیان در قلمرو عمومی دولت شیعی و آخوندسالار صفویان در ایران.
▲ | روسپیان در قلمرو عمومی |
ظاهراً روسپیگری، بهعنوان شغل و پیشه قدمتی تاریخی دارد؛ چه در بین اعراب و چه در بین تاتارها، ترکها، هندیها، ایرانیان، یونانیان، و رومیها، روسپیگری بهعنوان شغلی رسمی وجود داشته[٣٢]، که معمولاً از سر فقر و ناامنی و بیسروسامانیِ ناشیاز جنگها و اجبارِ اجتماعی بوده است[٣٣]. ادبیان و شعرای ایران (بهعنوان مثال بهأالدین ولد، مولانا، سعدی، حافظ، سنایی، نزاری قهستانی، ناصرخسرو، ...) در آثار خود یا بهصراحت و همراه با ملامت دربارهی این زنان بینوا و یا با ظرافت و دلسوزی نسبت به آنها، از وجود علنی این گروه در قلمرو عمومیِ زمانه خود یاد کردهاند[٣۴]. بههمین ترتیب صفویه هم از ابتدای کار خود (دوران شاه اسماعیل)، با «روسپیگری» بهعنوان شغلی رسمی در قلمرو عمومی آشنایی داشته و همچون تمامی مشاغل دیگر از بابتش مالیات میگرفته است. چنانچه در سفرنامهی ونیزیان در ایران، بهاین مطلب اشارهای مستقیم شده است: «زنان روسپی که در اماکن عمومی رفت و آمد میکنند نیز بهنسبت زیبایی خود مالیات میپردازند؛ و هر قدر زیباتر باشند باید بیشتر مالیات بدهند...»[٣۵]. و حتی در زمان شاه عباس اول نیز وجود آنان، مسئله مالیاتدهی و نیز مشروعیتِ حضورشان در قلمرو عمومی تأیید میشود. در مقایسه با زنان معمولی همچنان که در سفرنامهی ونیزیها آمده، زنان روسپی در عهد صفویه از آزادی نسبتاً بالایی برخوردار بودند. بهعنوان مثال میدان شاه، یکی از اماکن مهم حضور آنها بود. معمولاً توصیفی که از میدان شاه در گزارشات اروپاییان میخوانیم، همگی تأکیدی است بر زیبایی، شکوه و جلال آن؛ چه آنهایی که هنگام تازه تأسیسیِ میدان در اصفهان حضور داشتند (دلاواله) و چه آنهایی که در اواخر عصر صفوی از این شهر دیدن کرده بودند (شاردن). اما قبل از آنکه به میدان شاه، بهعنوان یکی از مکانهای کسب و کار روسپیان در عهد شاه عباس اول بپردازیم، کمی هم در خصوص اهمیت این میدان در آن عصر بگوییم. بهعنوان مثال از اینجا شروع کنیم که این میدان، علاوه بر اینکه تفرجگاهی شهری بهشمار میآمد، بهلحاظ کارکردهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگیاش، بازگو کننده فرهیختگی و پیراستگیِ مدنیت ایران[٣٦] بود. فضا، مکانی همگام با شهرنشینی و رفتار ساکنیناش که در گزارشات سیاحان و یا نمایندگان رسمی دولتهای غربی بهتفصیل آمده است. ضمن آنکه از آنجا که حکم دهلیز کاخ شاه را هم داشته، اهمیتی سیاسی برای مردم و حکومت داشت. کمپفر، با در نظر گرفتن تمامی این مجموعه، گزارش جالب توجهی از میدان شاه ارائه کرده که ضمن توصیف خصوصیات کالبدی آن، بیانگر فضای زنده، پویا و مشارکتآمیز مردمی است که همگی موقعیتی رسمی در قلمرو روزمرهی عهد صفوی داشتند. بهعنوان مثال، او از رفهای دو طبقه طاقداری مینویسد که دور تا دور میدان ساخته شده بود و طبقات فوقانی آن، به عموم مردم، اعم از غریبه یا فاحشه بهعنوان اتاق خوابهایی کوچک و تمیز کرایه داده میشد[٣٧]. همچنین از فضای زیرین اتاقها مینویسد که هم بهمنظور معبر پیادهها بهکار میآمد و هم پذیرای بساط خرده فروشها و پیشهورانی بود که قصد فروش کالاهای تولیدی خود را داشتند. علاوه بر اینها کمپفر در این میدان، از استقرار دو مسجد با شکوه شیخ لطفالله و یا مسجد شاه نوشته است. (مساجدی که بهلحاظ مذهبی و سیاسی جایگاهی مهم در شهر اصفهان داشتند). همچنین فراموش نمیکند از دو میلهای که جهت ورزش چوگان و یا اسبدوانی از آن استفاده میشد یاد کند و یا از هشتیای که بهحرمسرای شاه راه داشت (با تمامی رازهای پنهان از دید عموم). و یا از بازار بزرگ قیصریه، و حتی آن قسمت از میدان که بهطرف مدخلِ بازار باز میشد و بهعموم اختصاص داده شده بود تا بساطهای رنگارنگ و متنوع خرده فروشان از سمسارها گرفته تا آب نبات فروشها را در خود جای دهد. اما شگفتی ما از عملکرد شاد و سرزندگیِ سازمان فضایی میدان (با توجه بهرکود و بیمایگیِ میدانهای امروزی)، زمانی بهاوج میرسد که کمپفر از حضور رنگارنگ و متنوع دستههای نقالان، هنرپیشگان، شاعران، دلقکان و کُشتیگیرها سخن میگوید. آنهم بدون ایجاد هرج و مرج و یا بینظمی در میدان؛ کمپفر با گشادهدستی این فضای همگانیِ سرزنده را ناشی از ذوق، بذلهگویی و هنرمندی روح ایرانی دانسته که تا حتی قهوهخانهها و میخانهها را هم در بر گرفته بود[٣٨].
اما زمانیکه متوجه میشویم این سازمان فضایی منظم، شاد و سرزنده (که بهیمن آزادیِ خرده فرهنگها گرد هم آمده بودند)، محصول نظارت دقیق اصناف گوناگونی است که هر کدام مسئولیت کنترل فعالیتهای اقتصادی مختلف در میدان را بر عهده داشته[٣۹]، آنگاه به کارایی و موفقیتی پی میبریم که دیوانسالاری متمرکز صفویه در زندگی روزمره داشته است. و خوب است بدانیم هنگامی که پای اصنافِ عهد صفویه بهمیان میآید، با عرصه وابسته بهحاکمیتی روبهرو میشویم که شهروندان هیچ قدرتی در ادارهی خصوصی و مستقل آن نداشتند. و وظیفه ریشسفیدان (یا رهبران و رؤسای) اصناف (که در واقع خلعتبگیر نظام حکومتی بودند) بهغیر از رسیدگی بهنظم سازمانی، و یا گرفتن مالیات و عوارض از اعضای صنف خود، چیز چشمگیر دیگری نبوده است. مهمترین وظیفهی آنان، گرفتن مالیات و عوارضی بوده که بههمه نوع مشاغل تعلق میگرفته است، چه بهصورت نقدی و چه بهصورت بیگاری؛ که این شکل دوم معمولاً از کارگرها بوده است[۴٠].
اما یکی از نکات مهم در گزارش کمپفر که برای بحث حاضر اهمیت دارد، این است که تصویری که وی از موقعیت روسپیها ارائه میدهد، بیانگر آزادی عمل و حضور آشکار آنان در قلمرو عمومی است. بهطوریکه علاوه بر خوابگاههای اجارهای طبقات فوقانیِ رفهای دور تا دورِ میدان شاه (که کمپفر توصیفشان کرده)، در خود میدان نیز اجازه اطراق داشتند. و بهگزارش شاردن شبها این میدان پوشیده از چادرهای مختلفی میشد که فاحشهها بر پا میکردند تا بهگفته وی طالبین بتوانند «مطلوب خود را در این چادرها برگزینند»[۴۱]. اما مطلب بههمینجا ختم نمیشود زیرا درمی یابیم، شبهای این میدان فقط بهفاحشهها و کسب و کار آنها اختصاص نداشته است، بلکه پذیرای تردستان، خیمهشببازها، بندبازان، داستانسرایان بهنظم و نثر و حتی واعظان مذهبی نیز بوده است [۴٢]. اما باید افزود که میدان شاه، تنها بخشی از محل استقرار فاحشههای اصفهان بوده است. زیرا محلاتی در شهر بودند که در کویهای روسپیان در خانههای خود کار و زندگی میکردند. بهبیانی آنها فقط در مجاورت کاخ شاه و یا همسایه مشاغل گوناگون در فضای عمومی نبودند، بلکه کار خود را بهقلمرو زندگی و سکونتشان یعنی بهبافتهای محلی شهر نیز نفوذ داده بودند. از آن جمله است کوی آقا شاملو در محله دردشت اصفهان[۴٣]. و یا ...؛ ناگفته نماند برخی از این روسپیها سرنوشت شوم و غمانگیزی هم داشتهاند مانند روسپی معروف به «دوازده تومن»؛ گفته میشود وی علاوه بر زیبایی از ثروت زیادی هم برخوردار بوده است[۴۴]، که همین نکته، مسئلهی فقر اقتصادی را حداقل برای گروهی از آنان منتفی میکند و روسپیگری را بهعنوان شغل و حرفهای اقتصادی نشان میدهد. طبق آماری که شاردن ارائه داده است در اصفهان دوازده هزار نفر زن روسپیِ رسمی وجود داشته است. وی منظور خود از «رسمی» را با تفسیری مشخصاً اقتصادی اینگونه توضیح میدهد: «یعنی مودی مالیات وجود دارد، و این آمار شامل آنهایی که معاف از مالیات میباشند، تا خویشتن را خصوصیتر جلوه دهند، نیست. روسپیان مزبور هشت هزار تومان مالیات میپردازند، که معادل بهتقریب سیصدوشصت هزار لیور است»[۴۵].
وانگهی روسپیان در عهد صفوی (خصوصاً شاه عباس اول) موقعیت اجتماعیِ قابل توجهی داشتند. زیرا جدا از منافع اقتصادی، بهدلیل همراهیشان با سپاه جنگی، نقشی جانبی در بدنه سیاسی-نظامی داشتند. از اینرو بهچنان درجهای از رسمیت دستیافته بودند که در مراسمهای عزاداری مذهبی، همواره جایگاهی محترمانه و مخصوص بهخود داشتند. در این باره، توضیح قابل توجهی در سفرنامه فیگوئروآ، در خصوص مراسم عزاداری عاشورا آمده که عیناً در اینجا میآوریم :
- «در اطراف مسجد رواقهای بسیار باریکی بود که بهشخصیتهای بسیار برجسته اختصاص داشت. این رواقها از صحن مسجد که غالباً زنان پیشهوران و بنکداران آنرا اشغال میکردند، برای نشستن راحتتر بود. بین زنان طبقات پَست گروهی از زنان بازرگانان و طبقات متوسط نیز بودند که از لحاظ لباس و زینت با زنان پایینتر از خود فرقی نداشتند زیرا هم اینان و هم آنان چادرهای سیاه بر سر و روبندههایی سفید بر چهره داشتند. قسمتی از طارمیها همواره بهروسپیان متعین اختصاص داشت که بدانها بیش از زنان متشخص و مردم عادی احترام میگذارند؛ زیرا شاه نخست بهسبب سودی که از قِبَل آنها عایدش میشود و دو، دیگر بهجهت آنکه اینان همراه سپاه بهجبهههای جنگ میروند و بدون وجود آنها سپاهیان در جبهه دوام نمیآورند، امتیازات و معافیتهای بسیار برایشان قائل شده است. اما زنان وزرا و دیگر بزرگان درباری کمتر در ملأعام ظاهر میشوند و همواره در اختفا بهسر میبرند - یا در سفرند و یا بیشتر اوقات در خانههای خود محبوس و تحت حفاظت نگهبانند. اما روسپیان را بهآسانی میتوان از زنان دیگر تشخیص داد. زیرا با لباس بهتر در انظار ظاهر میشوند. خدمه بیشتر دارند و چون معمولاً سوار بر اسب حرکت میکنند، پیش از دیگران بهمجلس میآیند. در مدت ادامه این تشریفات با اینکه همه زنان عزادار چادر سیاه و برخی زرد یا قهوهای رنگ بر سر داشتند، اینان بهسبک خودشان لباسی تمام ابریشم بر تن و چادرهایی از پارچههای لطیفِ زردوزی شده بر سر داشتند و بیشترشان با صورت باز، نشسته بودند. همه زنها از هر طبقه با دقت کامل مواعظی را که [در این ایام] هر روز در این مسجد بهوسیله جدیترین و والا مقامترین ملایان یا فقیهان ایراد میشد گوش میدادند»[۴٦].
اما گروههای روسپی اصفهان (در عصر صفوی)، بههمینها ختم نمیشدند؛ طبق گزارشی که در سفرنامه فیگوئروآ آمده، ظاهرا گروه دیگری هم در بین عوام بودهاند که بهدلیل طمع و تنپروریِ شوهرانشان بهاین کار وادار میشدند. وی برخی از رقاصهها و خوانندگانی را که در گزارش خود از آنها یاد کرده بود (همانهایی که در جشنها و مجالس صاحبمنصبان دیده میشدند و بسته بهکاری که انجام میدادند، پول دریافت میکردند)، جزو همین گروه بهشمار آورده است[۴٧]. اما اشتباه است اگر تصور کنیم تمام تنفروشها در شهر اصفهان بومی بودند. چرا که بهنقل از سفرنامه فیگوئروآ، برخی از روسپیها اعم از کودکان، دختران و پسران جوان، مازاد بردگان خریداری شدهای بودهاند که نخست برای حرمسرای شاه در نظر گرفته شده بودند، اما بعد از عدم انتخاب خواجههای حرمسرا (همانهایی که مسئول انتخاب معشوقههای شاه در حرمسرا بودند)، بهعنوان مازادِ نیاز بهبازرگانان فروخته میشدند و بدین ترتیب بهعنوان برده در بازار در معرض خرید و فروش قرار میگرفتند. همینها بودند که بخشی از گروه روسپیهای غیر بومی اصفهان را تشکیل میدادند. درباره این گروه مازاد و غیربومی با توجه بهگزارش نماینده رسمی دولت اسپانیا بد نیست بدانیم که در بینشان چرکسی و مسکوی (روسی) هم بوده است که یا از سوی حکام شهرهای مختلف بهاصفهان گسیل میشدند و یا از طریق جنگها گردآوری شده بودند و یا چنانچه در سفرنامه فیگوئروآ آمده، برخی از آنها توسط تاتارها، لزگیها و دیگر همسایگان و یا حتی خود هموطنانشان دزدیده و بهقصد حرمسرای شاهی بهاصفهان فرستاده میشدند[۴٨]، و از قضا در سفرنامه فیگوئروآ، بهدلیل سرنوشت شوم همین کودکان و نوجوانان برده که بهقصد اعمال غیراخلاقی، از نقاط مختلف جمعآوری شده بودند، شاه عباس اول بهبیدینی متهم شده است : «در حقیقت بسیار جای تأسف است که آنهمه طفل و نوجوان را صرفاً بهمنظور ارتکاب اعمالی چنین فضیحتبار خریداری میکنند. از همین یک عمل میتوان قضاوت کرد که این پادشاه بههیچ دینی پایبند نیست زیرا خودِ اوست که پس از ویران کردن گرجستان بیشتر ساکنان بینوای آنرا بهبردگی اینچنین رسوا کشانیده است»[۴۹].
با وجودی که روسپیگری در ایران از قرنها پیش رواج داشته و از همان ایام هم بدون درک و بررسی شرایط و دلایل اجتماعیِ آن، همواره مورد سرزنش و دشنام قرار گرفته[۵٠]، اما زمانهایی هم بوده که تلاشهایی برای «بهبود وضع فواحش» صورت گرفته است؛ چنانچه شیرین بیانی مینویسد: «در دورهی ایلخانان در ایران، از جمله فسادها و تباهیهایی که در جامعه ما ریشه دوانیده بود، یکی همین روسپیخانهها بود که غازان خان، قدمهایی در راه اصلاح وضع آنها برداشت و مقرر شده بود که هر کنیزی که میل نداشت وارد خرابات شود، از فروش او ممانعت بهعمل آید و حکومت، او را از صاحب آن مرکز، میخریده و بیرون میآورده است، گذشته از آن برای این دسته از زنان بهفراخور حال و زیباییشان نرخی معین شده بود، تا مغبون نگردند...»[۵۱].
شاردن معتقد است فساد و امرد بازی، و نیز فواحش رسمی و غیر رسمی در عهد صفوی بسیار بوده، و حتی زمانیکه شاه تهماسب، «بهقصد عوامفریبی، در سراسر ممالک محروسه، شرابخانه، بنگخانه، و معجونخانه و بوزخانه و قوالخانه و بیتالطف (یعنی فاحشهخانه) و سایر نامشروعات را قدغن کرده بود، ولی چون علل فساد را از بین نبرده بود، عملاً همان کارها در پرده استتار صورت میگرفت»[۵٢]. بهگزارش شاردن، تعداد فواحش رسمی، یعنی کسانی که اسمشان ثبت دفاتر دیوانی بود، ۱۱ هزار نفر بود، هر چند که بهگفته خود شاردن عایدی بزرگ مشعلدار باشی، از جانب فواحش غیررسمی کسب میشد[۵٣].
-
«شکل میدان مستطیلی است بهطول ٦٦۰ قدم (در جهت شمال بهجنوب) و عرض ۲۱۲ قدم. دور تا دور آن رفهای دو طبقه طاقدار تعبیه شده است. فضای فوقانی بهاتاقهای کوچکی تقسیم شده که بهعنوان اطاق خواب بههر غریبهای یا حتی بهفاحشهها کرایه داده میشود. طبقهی زیرینِ آن معبر پیادههاست اما بیشتر بهعنوان حجرههای بزرگ و وسیع برای خردهفروشها و پیشهورانی که انواع و اقسام کالا را میسازند و میفروشند نیز مورد استفاده قرار میگیرد. ولی در این امر هیچ هرج و مرج و بینظمی رخ نمیدهد زیرا آن فضا را بین اصناف مختلف تقسیم کردهاند. این ردیف حجرههای مرتفع، تمیز و همآهنگ که با طارمیهای بسیار قشنگ از هم جدا شده بهمیدان شاه حالت خاص و جذابی داده است. همسانی و یکنواختی عمارات دور میدان، با چند بنای مجلل بهبهترین وجهی از بین میرود. در ضلع غربی، عالیقاپو برجستگی خاص دارد و در فاصله مختصری از آن، سر در هشتی که بهحرمسرا [شاه] میرود قابل ذکر است. در ضلع شرقی که مقابل آن قرار دارد مسجد شیخ لطفالله با کاشیهای فوقالعاده باشکوه درخشان نگاه را بهخود جلب میکند. در کنار دیوار این مسجد کسانی هستند که با دریافت چند شاهی بلافاصله دست بهکار میشوند و صحنههای جنگ را نمایش میدهند. جبهه مسجد شاه وسط عرض جنوبی میدان را اشغال کرده؛ (...) از طرف شمال مدخل بازار بزرگ قیصریه که از نظر زیبایی دستکم از مسجد شاه ندارد، روبهروی آن قرار گرفته است (...) در داخل میدان در طرف شمال و جنوب، دو میله تعبیه شده که در بازی چوگان یا اسبدوانی بهعنوان هدف و مقصد بهکار میرود (...) آن قسمت از میدان که بهطرف مدخل بازار است در اختیار عموم قرار دارد. در اینجا خردهفروشان، سمسارها، آبنباتفروشها، پارهدوزها و اسلحهسازها جمع شدهاند و بهخصوص مسگرها و قلعکارها و از آنها گذشته هنرپیشگان، دلقکها، کشتیگیرها، شاعران و مردمی سرگردان از این قبیل گرد آمدهاند. در دستههای رنگارنگ، در معرکهگیریها و در قهوهخانهها و میخانهها بذلهگویی و ذوق و هنرمندی ایرانی بهتمام در جریان است. میدان فقط از بابت حق بساط کردن یک تومان و از بابت کرایه حجرهها سه تومان عایدی دارد که رویهمرفته میشود ٦۸ تالر؛ این عواید را شاه بهمدرسه تخصیص داده است. هر گاه قرار باشد که نمایش باشکوه عمومی در میدان برپا شود، فوراً تمام این مردم را با بار و بنه و خیمه و خرگاه خود، از آنجا خارج میکنند».[۵۴]
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[٣٢]- راوندی، همان صص ۴۸۰-۴۹۰.
[٣٣]- راوندی، همان، ص ۴۸۷.
[٣۴]- راوندی، همان، صص ۴۸۵-۴۸۸.
[٣۵]- سفرنامه ونیزیان، نقل از تاریخ اجتماعی ایران، راوندی، ص ۴۸۴
[٣٦]- متی، همان، ص ۲۵۱.
[٣٧]- کمپفر، ص ۱۹۳.
[٣٨]- پیشین، ص ۱۹۴.
[٣۹]- پیشین، ص ۱۹۳.
[۴٠]- شاردن، همان، ج ۸، ص ۲۸٦.
[۴۱]- شاردن، ج ۷، صص ۱۱۳، ۱۱۴.
[۴٢]- پیشین، ص ۱۱۳.
[۴٣]- پیشین، ص ۳۰۰.
[۴۴]- پیشین، ص ۱۹۰.
[۴۵]- پیشین، ص ۱۹۵.
[۴٦]- سفرنامه فیگوئروآ، صص ۳۰۸، ۳۰۹.
[۴٧]- پیشین، ص ۱۵۸.
[۴٨]- پیشین، ص ۲۳۳.
[۴۹]- پیشین، ص ۲۳۳.
[۵٠]- راوندی، همان، ص ۴۸۱.
[۵۱]- شیرین بیانی، زن ایرانی در عصر مغول؛ بهنقل از تاریخ اجتماعی ایران، مرتضی راوندی، ج ۷، ص ۴۸۰
[۵٢]- شاردن، همان، ج ۸.
[۵٣]- پیشین.
[۵۴]- کمپفر، همان، صص ۱۹۳-۱۹۵.
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ وبسایت انسانشناسی و فرهنگ