|
تنبارگی در دورهی صفویه
فهرست مندرجات
◉ بخش نخست
◉ بخش دوم
◉ بخش سوم
◉ بخش چهارم
◉ بخش پنجم
◉ بخش ششم
◉ بخش هفتم
◉ پینوشتها
◉ جُستارهای وابسته
◉ سرچشمهها
.
بخش پنجم
شاه عباس یکم، نامدارترین پادشاه دورهی صفویان است. او در دو سالگی والی هرات شد. شاه اسماعیل دوم فرمان قتل او و پدرش را صادر کرد ولی دست تقدیر، سرنوشتی دیگر را رقم زده بود، شاه اسماعیل خود کشته شد. عباس میرزا، در سال ۹۸۹ هجری قمری، در شهر هرات تاجگذاری کرد و در سال ۹۹۶ هجری هنگامی که هجده ساله بود قزوین را به تصرف درآورد و خود را شاه ایران خواند.
«آنتونی شرلی» و «رابرت شرلی» دو نجیبزاده انگلیسی در سال ۱۰۰۷ هجری قمری با همراهانی چند به ایران آمدند و وارد قزوین شدند. آنان ماموریت داشتند که شاه را به جنگ عثمانی برانگیزند و راه بازرگانی ایران و انگلستان را هموارتر کنند. شاه عباس از وجود اینان برای تجهیز و آموزش قشون خود بهره برد. در این زمان وجه مشترک ایران با کشورهای اروپایی دشمنی با عثمانی بود و شاه عباس زیرکانه از این وجه اشتراک به نفع ایران و بازرگانان ایرانی سود جست.
اما او شاه عیاش و هوسرانی بود، که حتی از همبسترشدن با زنان شوهردار رعیت هم دریغ نداشت. تعداد زنان حرمسرای شاه عباس صفوی را از چهارصد تا پانصد نفر در منابع معتبر نوشتهاند (سفرنامه اولئاریوس، ج ۱، ص ۶۲۷). گفته میشود، او دستور داده بود تا هر سال یکروز هیچ دکانداری در بازار و خیابانها حق ندارد در محل کسبش حضور داشته باشد. باید حتماً زن و دخترانش بهجای او در دکان و حجره باشند تا شاه که طبق فتوایی محرم همه زنان بود و هیچ زنی نمیبایست از او رو بگیرد، یکایک آنان را ببیند و از میان آنان، تعدادی زن و دختر زیبا انتخاب کرده و به حرمسرای خود ببرد. این سنت، تا دورهی شاه سلطان حسین صفوی، آخرین پادشاه این دودمان، همچنان برقرار بود.
آنچه در زیر میآید، تحت عنوان تنبارگی در دورهی صفویه، بخش پنجم تحقیق بانوی فرهیخته زهره روحی - برگرفته از نشریهی انسانشناسی و فرهنگ - پژوهشی بسیار جالبی است در بارهی شاه عباس یکم و زنان حرمسرایش.
▲ | شاه عباس و زنان حرمسرایش در مراسم چهارشنبهسوری |
بههر حال بازاری که مدت زمانی کوتاه، بهقرق تنکامگی شاه درآمده بود، در پایان کار خود، چرخشی بهسمت وظیفه کارکردگرایانهی اقتصادیاش انجام میدهد و بهاصل خاستگاه «داد و ستدی»اش بر میگردد. منتها این بار پذیرای معاملهای میشود که یک سویش شاه قرار دارد و طرف دیگرش، خانوادههایی که دختران و یا زنانشان مورد توجه و کامجویی شاه قرار گرفته بودند. رخدادی عینی و فارغ از هرگونه ابهام؛ زیرا بهنظر میرسد بینیاز از صورتسازیهای اخلاقی بوده است؛ از اینرو هر دو طرف معامله با موضوع، رابطهای واقعی برقرار میکنند. شاید از اینرو که رابطهی جنسیِ بهوقوع پیوسته، قضاوت اخلاقی نمیشده، بلکه همچون تمامی کالاهای واقع در بازار مورد «معامله» قرار میگرفته است. کموبیش با همان قوانینِ داد و ستد متعلق بهبازار که از تفاهم طرفین برخوردار است. قرار دادِ ناگفته اما متعارفی که ظاهراً هم شاه عباس آنرا لحاظ میکرده است و هم رعایا مابهازای آنرا توقع میکردند. حتی اگر این کامجویی پایه و اساسی بر زور و اجبار داشته (که بنا بر برخی از گزارشات از نظر بعضیها در همان دوران داشته)، باز با اینحال، چنانچه گزارش شده است شاه عباس، در ازای کامجویی خویش، بهمردِ سرپرست دختر، چه پدر یا برادر وی بوده باشد و یا حتی اگر این سرپرست، شوهر زنی جوان بوده باشد، پاداشی مادی میداده است. گاه پاداش، حکم منزلت اجتماعی و یا سیاسی بالاتری برای مرد داشته، و گاه چندین رأس اسب با زینهایی گرانبها و زردوز را شامل میشده. حتی اگر اسبها از بهترین اسبهای طویله شاهی نبوده باشد[٦٦]. بههر حال بهنظر میرسد شاه عباس بر اساس مناسبات اجتماعی آن ایام، با رعایا بهانصاف رفتار میکرده است. و در عوض تصرف جنسی خود، حتمن پاداشی را در نظر میگرفته است. که از قضا همین امرِ بهاصطلاح منصفانهی پاداش دهیاش، «اقتصاد جنسیِ» نوینی را در قلمرو عمومی رقم میزند که با وجودیکه بهکلی متفاوت از عرصه روسپیگری است و بهلحاظ طبقهبندی، متعلق به «اندرونی» (بخوانیم متأثر از ارزشگذاری نجابتی است)، اما با این حال بهدلیل مالکیت پیشاپیشیِ شاه بر کلیه امور جنسی، این لذت جنسیِ مبتنی بر ارزشهای نجابتی که از اندرونیهای رعایا برخاستهاند، بهواسطه شاه (تنها مالک خصوصی)، از قابلیت مبادله و تبدیل بهمقولهای مادی و قابل انتقال برخوردار میشود: تبدیل لذت جنسیِ نجابتی بهامری منزلتی و یا مادی در قلمرو عمومی؛ وضعیتی که فقط در توان شاه (بهعنوان مالک تمامی کالاها، اشیأ و چیزها و داراییها ست).
- «صبح فردا، شاه که طبق عادت هنگام ورود بهاصفهان یا دیگر شهرهای بزرگ کشور بهمنظور سرگرمیِ شخص خود جشنی بر پا میکند، تصمیم گرفت چنین جشنی [عشرت در بازار] را بر پا دارد. برای این کار فرمان داد جارچیان، با قید اینکه هر کس از فرمان شاه سرپیچی کند بهقیمت جان و مالش تمام خواهد شد، در شهر صلا در دادند که همه زنان متشخص اعم از ایرانی و خارجی و مسلمان یا مسیحی، باید جلو درهای بازاری معین که محل فروش مرغوبترین کالاهاست حضور یابند تا خواجهسرایان زیباترین آنها را انتخاب و بهدرون بازار راهنمایی کنند. این بازار همچون کاروانسرائی بزرگ بود و دو در داشت که هر یک در بازاری دیگر قرار گرفته بود. در وسط این بازار حیاط بزرگی بود بهمساحت صد پای مربع که در هر ضلع آن دکانهایی ساخته بودند. در این دکانها بازرگانان ایرانی و ارمنی و عرب و هندی و ونیزی زیباترین و نادرترین کالای تجاری خویش را - در هر یک در مقام رقابت با دیگری - چیده بودند. همه دکانها و دالانها و همچنین سکوئی که در وسط حیاط بود با تعداد زیادی چراغ که آئینههای کوچکی بین آنها نهاده بودند - و این آئینهها نور چراغها را مضاعف میکرد - روشن بود. بهطوریکه حتی کوچکترین سوراخ سنبههای ستونها نیز نورانی بود. وسط حیاط را با فرشهای ابریشمی رنگارنگ پوشانیده بودند. و در همه دکانها از هر قسم، شیرینی و شراب و آب خنک در ظرفهای طلا و نقرهای که فراهم کرده بودند روی فرشهای گرانبها نهاده شده بود. در این میان ونیزیها بهشیوه کشور خودشان میزهای غذائی با سفرههای سفید آماده کرده عصرانهای ممتاز بر آنها چیده بودند. بازرگانان پس از جابهجا کردن همه کالاهای خود در بالا و پایین دکانها، در ساعتی که زنها باید وارد بازار شوند - و طبق دستور مأموران شاه کمی از ظهر گذشته بود - نزدیکترین زنان خانواده یعنی همسران و دختران و خواهران یا دیگر بستگان خویش را در دکانها گذاشته از بازار خارج شدند چنانکه هیچ مردی در بازار نماند. همچنین، با تهدید بهمجازات مرگ، نزدیک شدن مردان را در هر مقام و شرائطی که باشند بهاین بازار و بازارهای مجاور آن قدغن کردند. از آن گذشته، در همه خیابانهای اطراف نگهبانانی گماشته بودند که کسانی را که بهبازارها نزدیک شوند یا از دور درهای بازار را نظاره کنند با ضربات چوب برانند. اما بهموجب فرمان اکید شاه مقرر گردیده بود برای همراهان سفیر [اسپانیا] جائی معین شود که بتوانند از دور تشریفات را تماشا کنند. جلو هر یک از درهای بازار پنج شش خواجهسرا، سر تا پا ملبس به لباسهای زربفت یا سیم بافت و با عمامههای گرانبها، ایستاده بودند که هر یک جوبدستی طلاکوب در دست داشتند. در ساعتی که معین شده بود، زنها با آرایش کامل و همراه مادر یا خویشاوند نزدیک دیگری در جلو بازار حضور یافتند. عدهشان بهقدری زیاد بود که بازارهای بزرگ اطراف میدان گنجایش آنها را نداشت. در دستههای پانزده بیست نفری جلو هر یک از درهای بازار حاضر میشدند. خواجهسرایان که در تشخیص این نوع کالا مردمی صاحب نظرند، صورتشان را باز میکردند و بهزیباترین آنها اجازه ورود میدادند و دیگران را با خشم تمام باز میگرداندند. برخی از مردود شدگان که در عین آنکه اجباراً بدین کار تن در داده بودند، زیبائیشان نیز مورد تحقیر قرار میگرفت از حیث جمال مورد پسند هر زن و مردی قرار میگرفتند. این اظهار رأی و پژوهش تا پایان روز بهطول انجامید زیرا بیش از سه هزار زن از طبقات و درجات مختلف انتخاب شده، بهبازار راه یافتند. در همین ساعت، شاه همراه چند تن از خواجه سرایانِ مورد اعتمادش بهبازار وارد شد و بهدنبال وی تعدادی از روسپیان که چنانکه پیشتر گفتهایم در اینگونه موارد با آلات موسیقی خویش وی را تعقیب میکنند نیز بهبازار آمدند. بعد از ورود شاه بلافاصله درهای بازار را بستند و زنها را تا صبح فردا که شاه از بازار خارج شد تحت مراقبت شدید قرار دادند. صبح فردا، از آغاز روز، مادران و خویشاوندان زنانی که با شاه در بازار مانده بودند برای بردن آنها آمدند. رفتهرفته همه زنها بازار را ترک گفتند و جز چند زن ارمنی باقی نماند که شاه آنان را در میان آه و اسف پدران و شوهران بهیکی از حرمسراهای خود فرستاد. یکی از این زنان همسر بسیار زیبای بازرگانی ثروتمند از اهالی اصفهان بود که چند روزی بیش از ازدواجش نمیگذشت و شوهرش دیوانهوار دلباخته او بود. (...) شاه از طویله خاص هفت رأس اسب بهعنوان هدیه برای وی فرستاده بود. این اسبها زینپوشهای زردوز بر پشت و پرهای درشت بر سر داشتند. البته با این آرایش نمایان بودند و توی چشم میزدند و حال آنکه بدون این زر و زیور جز اسبهای معمولی نبودند»[٧٧].
از موارد مهمی که در مراسمهای عشرتطلبانه شاهان صفوی وجود داشته و لازم است بهآن اشاره کنیم، اهمیت به«فاخر»بودگیِ لذت جنسی و کامجویی است. و احتمالاً صحیحتر است بگوییم رایج و متعارف بودن نگرشی که کالای جنسی را بهمنزله «کالایی فاخر» درک میکرده است. و یا کالایی که برای ایجاد تقاضا و رونق بهترش، لازم بوده تا آنرا «زیبا» و مجذوبکننده بسازند. (بدیهی است که منظور از «زیبایی»، مطابق با الگوهای زیباییشناسیِ آن ایام است). بههر حال با تلاشی مواجهایم که فینفسه تأکیدی است بر اهمیت تنکامگی در عصر صفویه، خصوصاً در عهد شاه عباس صفوی و نقشی که حظ بصری (و یا حتی بویایی) در آن دارند؛ در سفرنامه فیگوئروآ در خصوص همان مراسم عشرت شاه عباس در «بازار» چنین آمده است: «در ساعتی که معین شده بود، زنها با آرایش کامل و همراه مادر یا خویشاوند نزدیکِ دیگری، در جلو بازار حضور یافتند. عدهشان بهقدری زیاد بود که بازارهای بزرگ اطراف میدان گنجایش آنها را نداشت. در دستههای پانزده بیست نفری جلو هر یک از درهای بازار حاضر میشدند. خواجهسرایان که در تشخیص این نوع کالا، مردمی صاحب نظرند، صورتشان را باز میکردند و بهزیباترین آنها اجازه ورود میدادند»[٧٨]. از لابلای چنین عباراتی میتوان بهموقعیت هستیشناسانهی لذتهای جنسیای پی برد که حتماً میبایست با زیبایی توأم باشد؛ و یا بهتر است بگوییم اهمیتِ فاخربودگی تنکامگی را تشخیص داد: ارائهای خوشایند از هر وضعیتی که پای لذتهای تنکامانه در میان بود، چه در این مراسم و چه در موقعیتهای دیگرِ روزمره (فیالمثل قلمرو فاحشگی)؛ و یا حتی در خصوص باده نوشیها و میگساریهای شاهانه، معمولاً تلاش بر این بوده تا هر آنچیزی که جهت مسروری و خوشباشی و یا مستی و بیخبری، بهکار گرفته میشد، با ظاهری فاخر عرضه شود؛ و از آنجمله میتوان بهروسپیان ثروتمندی اشاره کرد که شاردن در سفرنامه خود از آنها یاد کرده است. کسانی که بهگفته او جامههایی فاخر و جواهرات و آرایشی مقبولِ آن ایام داشتند[٧۹]؛ و نیز میتوان از «ساقیبچگان»ی یاد کرد که در کاخ شاه و یا کاخهای حاکمان شهرها بهسر میبردند و آنها را مطابق با چارچوبهای جمالپرستیِ آن ایام میآراستند.
با توجه بهتأکیدی که بر فاخربودگیِ تنکامگی در این عصر وجود داشته و نمونههایی از آن در قلمروهای مختلف دیده میشود، در واقع عصر صفوی، خصوصاً در دوران شاه عباس اول، با قلمروِ جنسیتیِ مردسالارانهای مواجهایم که با مسئلهی فراوانی و یا بهتر است بگوییم مازاد جنسیّت یا سکسیّت (sexuality) دست بهگریبان بوده؛ که منشأ آنرا میباید بهطور پیوسته و مرتبط بهیکدیگر، هم در حضورِ یکباره جمعیتی عظیم از بردههای ناشی از پیروزی در جنگها (با قومیت و فرهنگ و نژادهای متفاوت) دید و همچنین موج جدیدی از مهاجرتها چه از سر اجبار و چه از سر تشویق بهکوچاندهشدن، و هم در آزادیِ فرهنگی تنکامگی (خصوصاً همجنسگرایی مردان) در قبل از دوران صفوی در ایران. و در مقطعی که شاه عباس بهقدرت رسید و نظام اجتماعی و سیاسی خود را بنیاد نهاد، این وضعیت مازاد جنسی و سکسیّت، بهدلیل شرایط تاریخی و اجتماعی، بدون هرگونه برنامه یا سیاستی مدیریتی (به این دلیل که هنوز با روشهای برنامهریزی مدرن، فرسنگها فاصله وجود داشت،) در ساختار دیوانی گنجانده شد؛ آنهم با توجه بهشرایط اجتماعی، فارغ از هرگونه نزاع، کشمکش و یا رقابتی مخالفخوان و نفیکننده، و ظاهراً همین امر کافی بود تا بهمسئلهی مازاد سکسیّت، این امکان را بدهد تا از خود هویت و ماهیتی «کالاوار»، آنهم کالایی «فاخر» و قابل رقابت در عرصه عمومی فیالمثل «قهوهخانهها» ارائه دهد. و بدین ترتیب خود را در هیئتی رسمی و عرفی شده، وارد قلمرو روزمره و عرصه بازار و ساز و کار آن کند. و جهت مصرف جنسیّتِ مازاد (لذت جنسیِ مازاد)، رویکرد «اصراف» را با آن همراه کند.
بههر حال آنچه مسلم است تنبارگیِ اصرافگرایانه، جایگاه خاصی در ساختار اجتماعی و عرصه قدرت آن عصر خصوصاً بعد از شاه عباس اول و اصلاحاتش داشته است. اما نکته مهم در عرضه شکل اصراف این مسئله است که جهت جلب توجه بیشتر با اغراقگویی در موقعیتهای جنسی میآمیزد. بدین معنی که ناگزیر بوده تا در زمینه محرکهای شهوانی، متوسل بههر نشانهای در این زمینه شود و در خدمت به«تن بارگی» بهکار گیرد. از اینرو وقتی میگوییم، رویکرد اصراف گرایانهی تمایلات جنسی، جایگاهی خاص و بنیادی در عصر صفویه داشته، سخنی بیراه نگفتهایم: نه فقط در قلمرو عمومی، بلکه جاخوش کرده در عرصه قدرت سیاسی؛ و جالب اینکه نه فقط در حرمسرای شاهی، بلکه روسپیها و یا رقاصهای قهوهخانهای نقشی مهم در آن داشتهاند. بهیاد آوریم که طبق گزارشهای سفرنامهنویسها (که در بخشهای قبلی از آنها یاد کردیم)، شاه عباس هنگام جنگ، همراه لشکر و سپاه خود، قافلهای از روسپیها و رقاصها را داشته است؛ که این بدین معنی میتواند باشد که با «شئیوارگی بدن جنسی» روسپیها، بهمنزله کالایی حیاتی حتی هنگام جنگها مواجهایم؛
و در خصوص این رویکرد اصرافگرایانه، ابعاد دیگری هم وجود داشته که با «حظ بصری» و یا حتی بویایی عرضه میشده است. بهعنوان مثال فیگوئروآ و یا دلاواله از شکوه و جلال ظروف زیبای شراب و خوراکیهایی میگویند که شاه عباس اول در خرگاه و خیمههای خود برای پذیرایی مهمانانش استفاده میکرد. منظور اینکه میباید در نظر داشته باشیم که «عناصر زیبا» در عالم خوشباشی و عشرتطلبی شاهان صفوی جایگاهی خاص داشته است. بر این اصل، بهنظر میرسد «لذتِ حاصل از تنکامگی» برای شاه عباس، متصل بهفضایی زیباییشناسانه بوده است که این امر فقط مشروط بهحضور زنان و دختران زیباروی نبوده است؛ بلکه همراه بوده با «حظ بصری» و بویایی و حتی شنیداری. که گزینش تک تک عناصر زیبا و چیدمان مناسب آنها، (آنچنانکه باب طبع شاه قرار گیرد و بهاصطلاح ذوق و شوق وی را جهت رویکرد اصراف تحریک کند)، دقت شهوانیِ تنشناسانهای را میطلبیده که وظیفه خواجهسرایانی بوده که غالباً خود از عمل جنسی عاجز بودند (و یا در چارچوب روابط اجتماعی توقع میشده که عاجز از عمل جنسی باشند)! بگذریم، در خصوص چیدمان، جمعآوری و ایجاد و تکمیل فضای فاخرِ محرک اصراف، شاید بتوان گفت بهنوعی با عالم هنریای سر و کار داریم که تک تک عناصر موجود در آن در عینِ هویت هنریشان، ناگزیر بودهاند تا از بار هویتیِ خود تهی گردند و بهوضعیتِ شئیوارهای تن دهند که کارش صرفاً نوازش و تحریک حواسی است که بهقوای شهوانی منتهی میگردد. بهعنوان مثال فرش یا قالیچه نفیس و بسیار با ارزش و خوش نقشی که میتوانست بهعنوان اثری هنری دیده و فهمیده شود و یا پارچهای ترمه بههمانصورت که میتوانست برای فردی اروپایی نهایت ظرافت و استادکاری بهمثابه اثری هنری بهجلوه درآید، از سوی خواجهسرایِ مخصوصِ بساط خوشباشی شاه، صرفاً بهعنوان شیئی که زیبایی چشمنوازش همراه با شراب گوارا و امور دیگری که هدفمندانه در صدد تحریک قوای شهوانی شاه بهکار گرفته میشدند، او را سر ذوق آورند. فارغ از هرگونه درک هنریای که بهجای آنکه محرک جنسی شاه باشد، محرک عرصه تخیلات و اندیشهی برآمده از دیگربودگیای شود که در ساحت هنر وجود دارد و میتوان آنرا دید و دریافت: تعالیِ روح و ذهن؛ حال آنکه تمامی شاهان صفوی در بساط عیش و عشرتها، مواجهشان با عرصههای بهاصطلاح هنری، صرفاً تنکامانه بوده است. بهمنزله ابزارهای تهیشده از هویت هنری خود و تبدیل شده بهجزئی از مجموعه عناصر بهجز اصراف کاریهای لذت جنسی مواجه نبوده است. و در خصوص شاه عباس اول چنان در بخش بعدی خواهیم دید، علاقهاش بههنر نقاشی بیش از هر، در خدمت تنکامگی بود.
باری در مورد موسیقی (بهعنوان ابزار فاخری که در خدمت بهقلمرو جنسی عصر صفویه در آمده بود)، میتوان گفت، توقعی که از آن میشد، فرسنگها فاصله با جایگاه و مفهوم تماماً هنریای داشت که اروپاییان در آن ایام با آن دمساز بودند. آنچه که بهنام موسیقی در دربار و قلمرو روزمره عصر صفوی رواج داشت و از نظر اروپاییها فیالمثل گزارشات فیگوئروآ و یا شاردن و یا دلاواله، موسیقی بسیار بدی هم بوده که صداهای گوشخراش و ناهماهنگی را از سازها بیرون میداده، بخشی از بساط عشرتجویانهی شاه و یا حکام بهشمار میآمده است (حظی بهاصطلاح شنیداری که جایی در آن مجموعه داشته است). چنانچه فیگوئروآ از همراهی روسپیان آوازهخوان و یا نوازنده و رقاصانی گزارش داده است که هنگام رفتن شاه بهبازار او را همراهی میکردند[٨٠]. و تا جایی که از طریق همین گزارشات و سفرنامهها میدانیم، موسیقی و رقص و آواز در مجالس بزم شاهانه و یا حتی حُکامی که بهتقلید شاه، مجالس بزم بر پا میکردند، جزئی لاینفک از مراسم بوده است.
و اما در خصوص جاذبههای تحریکپذیری حواس در «بازار»، جهت اجرای مراسم تنکامگی شاه، بد نیست بهاین مسئله توجه کنیم که صِرف موقعیت فضاییِ بازار، که متشکل از مجموعه حجرههایی است که زیباترین و چشمنوازترین اجناس از چهارگوشه جهان در آن گرد آورده شده است، فینفسه موقعیتی بوده جهت مجذوبشدگی حواس؛ و چنان کارآمد است که نیاز چندانی بهخوش قریحهگی خواجهسرایان ندارد. خصوصا که رایحههایی خوشبو و برخاسته از ادویهجات و یا غذاهای خوشرنگ و رو و خوش عطر و طعم، کالاهای نفیس و چشمنواز را همراهی میکنند و در بهترین وضعیت ممکن از سوی تاجران سرشناس ایرانی، ارمنی، عرب، هندی و ونزی چیده شدهاند. چنانچه در سفرنامه گزارش شده است، آنها پس از اطمینانخاطر از جلوهگری بساطشان در نزد شاه، دکانهای خود را بهزنان خانواده خود میسپردند و خود از بازار خارج میشدند. چرا که در مراسم شادخواری شاه همانگونه که گفته شد، وجود جنس مذکر بهکلی ممنوع بوده است؛ در سفرنامه فیگوئروآ توصیفی که از فضای با شکوه بازار شده، حاکی از اهمیت وجوه زیباییشناسانهای است که در عصر صفویه اهمیت داشته: «در وسط این بازار حیاط بزرگی بود بهمساحت صد پای مربع که در هر ضلع آن دکانهایی ساخته بودند. در این دکانها بازرگانان ایرانی و ارمنی و عرب و هندی و ونیزی زیباترین و نادرترین کالای تجاری خویش را هر یک در مقام رقابت با دیگری چیده بودند. همه دکانها و دالانها و همچنین سکوئی که در وسط حیاط بود با تعداد زیادی چراغ که آئینههای کوچکی بین آنها نهاده بودند (نور چراغ را مضاعف میکردند). بهطوریکه حتی کوچکترین سوراخ سنبههای ستونها نیز نورانی بود. وسط حیاط را با فرشهای ابریشمی رنگارنگ پوشانده بودند. و در همه دکانها از هر قسم، شیرینی و شراب و آب خنک در ظرفهای طلا و نقرهای که فراهم کرده بودند روی فرشهای گرانبها نهاده شده بود. در این میان ونیزیها بهشیوه کشور خودشان میزهای غذائی با سفرههای سفید آماده کرده، عصرانهای ممتاز بر آنها چیده بودند»[٨۱].
بنابراین «تنکامگیِ شاهانه»، که معمولاً حُکام و فرمانروایان ولایات نیز از آن پیروی میکردند، صرفاً پاسخ بهغرایض جنسی خصوص نبوده است، بلکه همانگونه که گفته شد، بهدلیل افزونبودگی کالبدهای جنسی و اصراف کاریهای ناشی از آن، شیوه ارائه کالبد و لذت جنسی شکل و شمایل آیین روسپیگرایانه بهخود میگیرد: اهمیت بیش از اندازه بهکالبدهای جنسی، جهت آموزش رفتار جنسی و اغراق در بهجلوه درآوردن نقاط جنسی بدن. از اینرو شاید بتوان گفت، مهمترین کارکرد حضور عرصه فاخر و تجملات برخاسته از آن در زندگی جنسی پادشاهی همچون شاه عباس، صَرفِ «مفتونسازیِ» حواسِ شهوانیاش میشده است؛ مجموعه عواملی که بتوانند لذت جنسی را در وی تداوم بیشتری بخشند. بهبیانی برساختنِ وضعیتی ناخودآگاه، که لذت جنسی را از روحیه خشنِ صرفاً عمل شهوانی فیالمثل روحیه جنگاوری شاهی همچون شاه عباس اول (که همواره پا در رکاب داشته و عازم جنگها بوده)، بیرون آورند و در عرصه شادکامی شهوانیِ مصنوع قوهی تخیل و خلاقیت و زیباییِ ساخت خواجهها اندازند. با توجه بهشرایط و نشانهها، برای شاه و اقشار مرفه جامعه، «مفتون سازی»، امری لازم و رابطه تنگاتنگی با موقعیتهای شادخواری و تنکامگی داشته است. زیرا چنانچه گفته شد، بهحواس پنجگانهای ختم میشود که در نهایت خود را تسلیمِ مجذوبشدگیِ خلسهوارِ امر جنسی میکند.
تا جایی که از طریق گزارشات میتوان پی برد، در عصر صفوی، پرداختنِ جدی و صرف وقت برای مفتون سازی حتی بههنگام شادخواریها، بهاصلی آیینی تبدیل شده بود. تا جاییکه در هر مجلس تفریح و خوش گذرانی، بهدقت رعایت میشد. دلاواله گزارشات مفصلی در این خصوص از خرگاه و خیمه شاه عباس دارد که در یکی از مناطق خوش آب و هوا برپا شده بود:
- «سراپرده شاهی از قطعات سهرنگ ترکیب میشد، یکی سرخ تیره، دیگری زرد و سومی سبز و این ترتیب تا انتهای سراپرده ادامه داشت. هر قطعه پهنای یک نمد و درازی سراپرده بهاندازه برد یک تیر بود. داخل این چادر که از قالیهای گرانبها مفروششده بود، دو سفره بزرگ گسترده و روی هر یک پارچه زربفت بسیار زیبا و گرانبهایی کشیده بودند، این دو سفره که در دو سوی چادر گسترده شده بود با یکدیگر تفاوتی نداشتند و آنها را فقط برای بادهنوشی و وقتگذرانیدن و سرگرم ساختن مهمانان آماده کرده بودند، بههمین سبب روی آنها چیزهایی که مناسب شرابخوری باشد، مانند میوه و پسته شور و خیار و از این قبیل، چیده بودند... ظرفها بهرسم دربار ایران همه از طلا و نفره و بیسرپوش بود و باید اضافه کرد که تعداد ظروف نقره کمتر از تعداد ظروف طلا بود... روی سفره دیگری تنگهای شراب و پیالهها و چراغها را جا داده بودند... یکی از تماشاییترین چیزها طشت طلای پُر از یخی بود که تنگهای شراب برای خنکشدن در داخل آن گذاشته بودند؛ این طشت بهشکل مربع مستطیل، مانند گاهواره یا صندوقی ساخته شده و در تزیین آن مهارت بسیار بهکار رفته بود... در این مجلس پُر شکوه و جلال بهخان تاتار و همراهانش در شاخهای مرصّع بهالماس گرانبها شراب میریختند. جامهای شراب، یکپارچه از طلای خالص بود و چنان سنگین بود که نگهداشتن آن با دست بهزحمت میّسر میشد»[٨٢].
خان تاتار و همراهانش در شاخهای مرصّع تزئینشده بهالماس گرانبها شراب مینوشیدند. میشود تصور کرد که همین خان تاتار، شمشیر و یا خنجرش هم با سنگهای قیمتی تزئینشده است. پس اغراق نکردهایم اگر بگوییم خشونت و فاخر بودگی دو یارِ توأمان سبک زندگیِ رزمی و بزمیِ نه فقط خان تاتار بلکه حتی برای شاه عباس و دربار او بوده است. در واقع میتوان اینگونه گفت که برای خانها و یا پادشاهانِ اهل میدان رزم و در عین حال شادخوار، مراسم بزم، کموبیش بهاندازه عرصه رزم نیز با اهمیت است. و از آنجا که قصرنشین نیستند و پیوسته در سفرند، سراپردهها و خیمههایشان، حامل زیباترین و نفیسترین اشیأ قیمتی است. منتها اشیایی که جفتوجور با شادخواری و وضعیت کوچندگیشان باشد. بهعنوان مثال ظروف طلا، با نقشهای زیبا، و یا ظروفی که با جواهرات و سنگهای گرانبها تزئین شده باشد و یا قالیهایی گرانبها و زیبا و خوش نقشونگار و یا سفرههای زربافت بسیار ظریف و یا چادرها و یا خیمههایی که رنگآمیزیهای جلوهکنندهای داشته باشد، و یا...؛ تا حتی غلامبچههایی که برای خدمت بهسفره در مجالس بهکار میگرفتند همگی میبایست زیبا روی و خوشچهره و ملبس بهلباسهایی فاخر میبودند. و یا رقاصهها در مجالس شاهانه (و یا مجالسی که حکمرانان بهتقلید از شاه مجالس بزم برگزار میکردند)، لباسها و آرایشهایی بهاصطلاح فاخر داشتند.
بنابراین با الگوهای رفتاریِ مفتونسازِ فاخرانهای مواجهایم که طبقات مرفه عصر صفوی بهپیروی از شاه، از آن تبعیت میکردند. و اغراقهای شهوانی در شادخواریها نیز از آن جمله است. و همینجا بگوییم که هر چند بهنظر میرسد کالای جنسیِ مورد استفادهی جهان مردسالاریِ عصر صفوی، فارغ از ارزشگذاریهای پارساگرایانه و یا قضاوتهای اخلاقیای بوده که فیالمثل جامعه پدرسالار امروز بر آن متکی است، اما اشتباه است اگر همجنسگرایی و یا حتی تنکامگی زنان روسپیِ عصر صفویه را برآمده از «آزادیِ جنسی» بدانیم. زیرا در هر دو مورد ما با دیوانسالاریای مواجهایم که لذت جنسی را بهکالای فاخر و شهوانیِ جنسی تبدیل کرده است. فردیتِ خلاق جنسی، جایش را بهالگوهای مشخص فاخرمآب (اغراقشده) داده است. چرا که با توجه بهنمونههایی که از رقصهای شهوتانگیزِ رقاصههای پسرانِ زننما گزارش شده است، متوجه الگوهای رفتار جنسی خاصی میشویم که در این دوره، بهمنزله ابزاری فاخر، جهت تحریک جنسیِ مردانِ تماشاگر رقص، در خدمت بهرقاصهها عمل میکرده است. بنابراین رفتار جنسی ِخاص این رقاصهها (که ممکن است کار فاحشگی را هم بهعهده داشته باشند)، خود را مجهز بهشیوه عملی میکند که تنها با آیینیکردن بدن جنسی خویش بهدست میآورد. منظور آیین فاخرسازیِ بدن جنسی در ابعاد اغراقآمیزش است. و همچون تمامی مراسم آیینی، این معنای اغراقآمیز، فقط برای گروه خودی است که آشکار میشود. همانهایی که بهلحاظ فرهنگی و اجتماعی از پیش فهمهای مشترکی برخوردارند و توانایی خوانشِ حرکاتِ (از دید اروپایی)، «شنیع»ی را دارند که بر صحنه رقص ارائه میشود.
و چنانچه پیش از اینهم گفتیم، «قهوهخانهها»، مکان تعلیم و تربیت این آیینِ جنسیِ فاخرانه بوده است[٨٣]؛ بهبیانی مسئولیت تربیتیِ چیزی بسی بیشتر از شکل ظاهری و طریق رقصِ رقاصههای پسر را داشته. در لابلای حرکات رقص است که این مربیان ورزیده قهوهخانهها، میبایست بسیاری از رمزها و نشانههای جنسیتیِ مردسالارانه - همجنسگرایانه را بگنجانند. کُدهایی با ظاهر شنیع ولی معنادار برای گروه تماشاگرانی که از پیش فهم فرهنگی آن برخوردار بودند. و در این جلوهگری تک تک ابزارهای حضور رقاص از لباس و آرایش و... گرفته تا حرکات در جستجوی برجستهسازیِ لذتی مطابق با ذوق و سلیقهی حاکم بر قلمرو عمومی بودهاند: رقم زدن و بهتصویر کشیدن وضعیتی که بهلحاظ تحریک پذیریِ نیروهای جنسی، تأثیرگذاریِ بیشتری بر تخیل مخاطبین خود داشته باشد. دست یافتن بهعالیترین روش این تأثیرگذاری؛ آنهم بهمثابه کالایی فاخر در روابط جنسی؛ بهطوری که در نهایت آنرا در تک تک اعضأ بدن رقاصههای قهوه خانههای خود نهادینه میساختند.
- «صبح فردا، شاه که طبق عادت هنگام ورود بهاصفهان یا دیگر شهرهای بزرگ کشور بهمنظور سرگرمیِ شخص خود جشنی بر پا میکند، تصمیم گرفت چنین جشنی را بر پا دارد. برای این کار فرمان داد جارچیان، با قید اینکه هر کس از فرمان شاه سرپیچی کند بهقیمت جان و مالش تمام خواهد شد، در شهر صلا در دادند که همه زنان متشخص اعم از ایرانی و خارجی و مسلمان یا مسیحی، باید جلو درهای بازاری معین که محل فروش مرغوبترین کالاهاست حضور یابند تا خواجهسرایان زیباترین آنها را انتخاب و بهدرون بازار راهنمایی کنند. این بازار همچون کاروانسرائی بزرگ بود و دو در داشت که هر یک در بازاری دیگر قرار گرفته بود. در وسط این بازار حیاط بزرگی بود بهمساحت صد پای مربع که در هر ضلع آن دکانهایی ساخته بودند. در این دکانها بازرگانان ایرانی و ارمنی و عرب و هندی و ونیزی زیباترین و نادرترین کالای تجاری خویش را - در هر یک در مقام رقابت با دیگری - چیده بودند. همه دکانها و دالانها و همچنین سکوئی که در وسط حیاط بود با تعداد زیادی چراغ که آئینههای کوچکی بین آنها نهاده بودند - و این آئینهها نور چراغها را مضاعف میکردند - روشن بود. بهطوریکه حتی کوچکترین سوراخ سنبههای ستونها نیز نورانی بود. وسط حیاط را با فرشهای ابریشمی رنگارنگ پوشانیده بودند. و در همه دکانها از هر قسم، شیرینی و شراب و آب خنک در ظرفهای طلا و نقرهای که فراهم کرده بودند، روی فرشهای گرانبها نهاده شده بود. در این میان ونیزیها بهشیوه کشور خودشان میزهای غذائی با سفرههای سفید آماده کرده عصرانهای ممتاز بر آنها چیده بودند. بازرگانان پس از جابهجا کردن همه کالاهای خود در بالا و پایین دکانها، در ساعتی که زنها باید وارد بازار شوند - و طبق دستور مأموران شاه کمی از ظهر گذشته بود - نزدیکترین زنان خانواده یعنی همسران و دختران و خواهران یا دیگر بستگان خویش را در دکانها گذاشته از بازار خارج شدند چنانکه هیچ مردی در بازار نماند. همچنین، با تهدید به مجازات مرگ، نزدیکشدن مردان را در هر مقام و شرائطی که باشند بهاین بازار و بازارهای مجاور آن قدغن کردند. از آن گذشته، در همه خیابانهای اطراف نگهبانانی گماشته بودند که کسانی را که بهبازارها نزدیک شوند یا از دور درهای بازار را نظاره کنند با ضربات چوب برانند. اما بهموجب فرمان اکید شاه مقرر گردیده بود برای همراهان سفیر [اسپانیا] جائی معین شود که بتوانند از دور تشریفات را تماشا کنند. جلو هر یک از درهای بازار پنج شش خواجهسرا، سر تا پا ملبس بهلباسهای زربفت یا سیم بافت و با عمامههای گرانبها، ایستاده بودند که هر یک جوبدستی طلاکوب در دست داشتند. در ساعتی که معین شده بود، زنها با آرایش کامل و همراه مادر یا خویشاوند نزدیک دیگری در جلو بازار حضور یافتند. عدهشان بهقدری زیاد بود که بازارهای بزرگ اطراف میدان گنجایش آنها را نداشت. در دستههای پانزده بیست نفری جلو هر یک از درهای بازار حاضر میشدند. خواجهسرایان که در تشخیص این نوع کالا مردمی صاحب نظرند، صورتشان را باز میکردند و بهزیباترین آنها اجازه ورود میدادند و دیگران را با خشم تمام باز میگرداندند. برخی از مردود شدگان که در عین آنکه اجباراً بدین کار تن در داده بودند، زیبائیشان نیز مورد تحقیر قرار میگرفت از حیث جمال مورد پسند هر زن و مردی قرار میگرفتند. این اظهار رأی و پژوهش تا پایان روز بهطول انجامید زیرا بیش از سه هزار زن از طبقات و درجات مختلف انتخاب شده، به بازار راه یافتند. در همین ساعت، شاه همراه چند تن از خواجهسرایانِ مورد اعتمادش بهبازار وارد شد و بهدنبال وی تعدادی از روسپیان که چنانکه پیشتر گفتهایم، در اینگونه موارد با آلات موسیقی خویش وی را تعقیب میکنند نیز به بازار آمدند. بعد از ورود شاه بلافاصله درهای بازار را بستند و زنها را تا صبح فردا که شاه از بازار خارج شد تحت مراقبت شدید قرار دادند. صبح فردا، از آغاز روز، مادران و خویشاوندان زنانی که با شاه در بازار مانده بودند برای بردن آنها آمدند. رفتهرفته همه زنها بازار را ترک گفتند و جز چند زن ارمنی باقی نماند که شاه آنان را در میان آه و اسف پدران و شوهران بهیکی از حرمسراهای خود فرستاد. یکی از این زنان همسر بسیار زیبای بازرگانی ثروتمند از اهالی اصفهان بود که چند روزی بیش از ازدواجش نمیگذشت و شوهرش دیوانهوار دلباخته او بود. (...) شاه از طویله خاص هفت رأس اسب بهعنوان هدیه برای وی فرستاده بود. این اسبها زینپوشهای زردوز بر پشت و پرهای درشت بر سر داشتند. البته با این آرایش نمایان بودند و توی چشم میزدند و حال آنکه بدون این زر و زیور جز اسبهای معمولی نبودند»[٨۴].
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[٧٦]- سفرنامه فیگوئروآ، ص ۳۲۸.
[٧٧]- سفرنامه فیگوئروآ، صص ۳۲٦-۳۲۷
[٧٨]- سفرنامه فیگوئروآ، صص ۳۲۹-۳۲۸.
[٧۹]- شاردن، همان، جلد ۷، صص ۳۰۰، ۱۹۵
[٨٠]- سفرنامه فیگوئروآ، ص ۳۲۸
[٨۱]- پیشین، صص ۳۲٦، ۳۲۷
[٨٢]- راوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران، ج ششم، بخش اول، صص ۵۴۲، ۵۴۳
[٨٣]- شاردن، همان، ج ۷، صص ۲۵٦-۲۵۸
[٨۴]- سفرنامه فیگوئروآ، صص ۳۲٦-۳۲۷
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ وبسایت انسانشناسی و فرهنگ