|
تاریخ دیپلماسی افغانستان
سیاست خارجی جمهوری محمدداوود در قبال ایران
(۱۳۵۲-۱۳۵۷)
فهرست مندرجات
◉ مناسبات دو کشور با ابرقدرتها
◉ اهداف سیاست خارجی دو کشور در قبال یکدیگر
◉ استراتژی سیاست خارجی دو کشور در قبال یکدیگر
◉ نتیجهگیری
◉ يادداشتها
◉ پینوشتها
◉ جُستارهای وابسته
◉ سرچشمهها
.
سیاست خارجی جمهوری محمدداوود در قبال ایران
سال ۱۳۵۲ خورشیدی، مصادف با دو رویداد مهم در افغانستان و ایران است: نخست، وقوع کودتای محمدداوود خان و دوم، افزایش بیسابقهی درآمدهای نفتی حکومت محمدرضا شاه پهلوی. رویداد اول، ماهیت کاملاً نظامی سیاسی و استخباراتی دارد؛ چنانکه ساختار سنتی قدرت در افغانستان بههم میریزد، عمر نظام سلطنتی به پایان میرسد و حکومت جمهوری با حضور پُررنگ عناصر چپ وابسته به شوروی، اعلام موجودیت میکند. رویداد دوم اگرچه در ظاهر ماهیت اقتصادی دارد، اما از سوی دیگر معلول وقایع سیاسی نظامی در منطقه و جهان است که فرصتها و امکانات بزرگی را در اختیار اهداف و برنامههای توسعهطلبانهی ایران در منطقه قرار میدهد. تأثیر این دو رویداد بر سیاست خارجی دو کشور در قبال یکدیگر به حد و اندازهای است که روابط افغانستان و ایران را از حالت رکود و رخوت، وارد فصل جدیدی از همکاریهای چندجانبه میسازد.
این نوشته با روش توصیفی تحلیلی بر آن است که «سیاست خارجی محمدداوود خان در قبال ایران در خلال سالهای ۱۳۵۲ ۱۳۵۷» را به بررسی بگیرد و به اندازهی توان، بخشی از خلای موجود در تاریخ سیاست خارجی کشور را پُر کند.
پژوهش و نوشتن در حوزهی سیاست خارجی افغانستان، به مسافرت در جادههای فاقد علایم راهنمایی و رانندهگی شبیه است. این عرصه به دلایل فراوان، چنان متروک و مهجور مانده که پژوهشگر در خلال سفر تحقیقی خود احساس میکند که همهچیز را از نو باید تجربه کند. این وضع اگر از یکطرف پیمودن مسیر تحقیق را دشوار مینماید، از طرف دیگر جذابیت و اهمیت آن را دوچندان میسازد، به نحوی که برداشتن قدمهای بسیار کوچک نیز میتواند هیجانآور و قابل محاسبه و تقدیر باشد.
کودتای ۲۶ سرطان ۱۳۵۲ توسط محمدداوود خان، بساط نظام سلطنتی در افغانستان را برچید و زیر نام جمهوری، شکل جدیدی از اقتدار سیاسی را به نمایش گذاشت. این دگرگونی و نوشدهگی در ساختار قدرت، متعاقباً تغییرها و دگرسوییهایی را در عرصهی سیاست خارجی افغانستان رونما ساخت. روابط و مناسبات سیاسی محمدداوود خان با ایران در این دورهی پنجساله بخش کوچک اما بسیار مهمی از سیاست خارجی این دوره را احتوا میکند.
ده سال پیش از وقوع این کودتا، محمدداوود خان یک دورهی دهسالهی نخستوزیری و اقتدار را پشتسر گذاشته و تجارب فراوانی هم در این راه اندوخته است. در آن زمان، محمدداوود خان برنامههای توسعهی اقتصادی کشور را با اتکا به کمکهای اتحاد جماهیر شوروی به پیش میبرد و بهاحتمال زیاد، داعیهی داغ پشتونستانخواهی وی علیه پاکستان بهعنوان متحد امریکا در منطقه، این امکان را از او میگیرد که از حمایتهای اقتصادی امریکا و بلوک غرب برخوردار شود. محمدداوود پس از کودتای ۱۳۵۲ نیز، طرح توسعهی اقتصادی افغانستان را با شدت و علاقهی بیشتری روی دست دارد ولی در مورد پاکستان و داعیهی پشتونستان، با وضعیت و معادلات جدیدی در داخل و خارج کشور روبهروست:
او حالا زمامداریست که اقتدار خود را کاملاً مدیون همکاری جناحهای چپ (خلق و پرچم) وابسته به شوروی و مشارکت سرنوشتساز آنها در کودتاست. به این ترتیب که اولاً: شرکای کودتا در قبال این همکاری، انتظارات کلانی از وی دارند؛ ثانیاً ادامهی داعیهی پشتونستان با تکیه به حمایت شوروی، میتواند به اقتدار بیشتر عناصر چپی و ضعف پایههای قدرت وی منتهی گردد. محمدداوود خان بر اساس تجارب درک کرده که اعلام حمایت شوروی از افغانستان در داعیهی پشتونستان، صرفاً برای این ابرقدرت جنبهی ابزاری دارد و اگر منافعش ایجاب کند، به تأمین رابطهی حسنه با پاکستان نیز اقدام خواهد نمود. او به تجربه دریافته بود که غیر از شوروی و هند، کشورهای دیگر جهان از این داعیه حمایت نمیکنند و امریکا و غرب به همین دلیل افغانستان را از همکاریهای جدی اقتصادی و نظامی محروم ساختهاند؛ محرومیتی که کمکهای شوروی در گذشته نتوانست و در آینده نیز نمیتواند آن را جبران کند.
این نکات و تجربیات، رفتار محمدداوود خان در عرصهی سیاست خارجی را نسبت به دورهی صدارت با نوعی حزم و احتیاط همراه میسازد. او اینبار در تلاش است که ضمن بهرهمندی از حمایتهای شوروی، از سقوط افغانستان به دامن این ابرقدرت جلوگیری کند.
در این میان، امریکا و متحد مهمش ایران در منطقه نیز کودتای محمدداوود خان را نشانهی جدیشدن خطر شوروی در افغانستان و خاورمیانه قلمداد میکنند. این نگرانیهای دوسویه میتواند از یکطرف میان افغانستان و ایران و از سوی دیگر، میان افغانستان و امریکا در دورهی ریاستجمهوری داوود پُل بزند. ایران بر اساس نقش منطقهایاش (ژاندارم خاورمیانه و خلیج فارس) که امریکا برای آن کشور در مقابله با نفوذ شوروی در نظر گرفته و همچنین بر اساس دغدغههای ناشی از امنیت ملی خود، پس از وقوع کوتای ۱۳۵۲ در افغانستان، اهداف و استراتژی ویژهای را در این کشور دنبال میکند و جمهوری محمدداوود خان نیز با اطلاع از نگرانیهای ایران و همچنین برنامهها و نیازمندیهای کلان سیاسی و اقتصادی خود، اهداف و استراتژی متفاوتتری را در سیاست خارجی خود در قبال ایران تنظیم و تعقیب میکند.
فرض اساسی در این نوشتار این است که: سیاست خارجی افغانستان و ایران در قبال یکدیگر در این دورهی پنجساله به شدت متأثر از بازی ابرقدرتها و فضای حاکم بر جنگ سرد است.
برای واکاوی بهتر این مبحث و در نهایت، رسیدن به «چیستی سیاست خارجی جمهوری محمدداوود خان در قبال ایران»، این نوشته را به محورهایی که در ذیل میآیند، بخشبندی میکنیم.
▲ | مناسبات دو کشور با ابرقدرتها |
۱-۱: مناسبات افغانستان و ابرقدرتها
الف - دوستی ناگزیرانه با شوروی
پیش از وقوع کوتای محمدداوود خان، یعنی تقریباً در سراسر دورهی پادشاهی محمدظاهرشاه، اتحاد جماهیر شوروی اصلیترین همکار افغانستان در عرصههای مختلف بهحساب میآید. در دورهی صدارت محمدداوود خان اما همکاریهای همهجانبهی این ابرقدرت در عرصههای اقتصادی، صنعتی و نظامی با افغانستان قویاً جریان مییابد و او برنامههای توسعهی اقتصادی خود را با حمایتهای شوروی به پیش میراند. به رغم اعلام سیاست سنتی بیطرفی افغانستان در جنگ سرد، میزان علاقهمندی شوروی به فعالیت در افغانستان و استقبال از آن بهحدی است که غربیها و بسیاری از کشورهای جهان، افغانستان را از اقمار شوروی به حساب میآورند. این میزان از علاقهمندی و استقبال را از آنجا میتوانیم «دوستی ناگزیرانه» نام بگذاریم که دولت افغانستان بهویژه شخص محمدداوود، با اصرار بیش از حد بر داعیهی پشتونستان و تأکید بر دشمنی با پاکستان هم بهعنوان همپیمان امریکا و هم بهعنوان یک کشور اسلامی ، خود را در نوعی انزوا از جهان غرب و دنیای اسلام قرار داده و تنها روزنهی گشوده در این زمینه به روی او، اتحاد جماهیر شوروی است که از این داعیه به عنوان ابزاری برای نفوذ بیشتر در افغانستان و دستگاه سیاست آن، استقبال میکند. با این اوصاف، میتوان درک کرد که مناسبات افغانستان با امریکا و سایر قدرتهای غربی و همینطور همپیمانانشان در منطقه توسعه نمییابد و در یک وضعیت سرد یا کاملاً عادی محدود میماند. از طرف دیگر، اتحاد جماهیر شوروی نهتنها نمیخواهد میان افغانستان و امریکا و جهان غرب روابط و مناسبات توسعه یابد، بلکه در تلاش است که از توسعهی روابط و حل مشکلات افغانستان با کشورهای منطقه و همسایه که به غرب و امریکا گرایش دارند نیز جلوگیری کند. اگر از موضوع پشتونستان و تشویق شوروی برای ادامهی دشمنی میان افغانستان و پاکستان بگذریم، شوروی حتا به حل مسألهی آب هلمند میان افغانستان و ایران رضایت ندارد و با اعمال فشار میخواهد این معضل میان دو کشور استوار بماند.[۱]
پس از استقرار حکومت جمهوری به رهبری محمدداوود خان و همکاری سرنوشتساز عناصر چپ خلق و پرچم، نفوذ شوروی در افغانستان به مرحلهی پختهگی و تکامل خود نزدیک میشود. شوروی از نظام جدید استقبال میکند و بر ادامهی دوستی در تمام زمینهها با افغانستان تأکید دارد. اینبار محمدداوود خان با اختیارات بیشتری که به عنوان رییسجمهور در قبضه دارد، میکوشد سیاست بیطرفی سنتی گذشته را که بیشتر به بیتفاوتی و طردشدهگی در جهان نزدیک است، به بیطرفی فعال و توسعهی روابط با جهان سوق دهد.[٢] محمدداوود خان آرزو دارد که بتواند همزمان از کمکهای شرق و غرب برخوردار گردد و بهتعبیر خودش، «سگرت امریکایی را با گوگرد روسی» روشن کند. این سیاست اگر یکطرف معلول برنامههای کلان محمدداوود خان برای توسعهی اقتصادی افغانستان است، از طرف دیگر، از دغدغههای داخلی و خارجی او قدرتگیری و زیادهخواهی عناصر چپ، بدبینی سایر کشورهای جهان و منطقه به افغانستان و هراس از سقوط کشور به دامن شوروی نشأت میگیرد.
ب - در آرزوی دوستی با امریکا
در طول پادشاهی محمدظاهر شاه و رویکار آمدن صدراعظمهای مختلف، از هاشمخان گرفته تا موسی شفیق، هر کدام به نحوی تلاش کردند توجه امریکا را به افغانستان و حمایت از برنامههای توسعه و نوسازی در آن، جلب کنند؛ اما تمام این تلاشها به دلایل متعدد ناکام ماندند. دلیل اصلی ناکامی این تلاشها به باور اکثر مورخان و تحلیلگران، دشمنی با پاکستان در قالب داعیهی پشتونستان بوده است. به موازات اینکه افغانستان به دشمنیاش با پاکستان شدت میبخشید، میزان کمکها و حمایتهای امریکا و غرب از پاکستان افزایش مییافت. ارتش پاکستان تجهیز و اقتصاد آن تقویت میشد. تقویت نظامی و اقتصادی پاکستان به عنوان حریف افغانستان توسط امریکا و غرب که به مراتب واقعیتر و ریشهدارتر از حمایتهای شوروی از افغانستان بود، آرزو و حتا حسرت دوستی با امریکا و برخورداری از حمایتهای این ابرقدرت را در دل زمامداران افغانستان از جمله محمدداوود خان کاشت. هربار که افغانستان درخواست کمک از امریکا در عرصهی نظامی و اقتصادی میکرد، توصیه و شرط امریکا برای اجابت این درخواست و حمایت جدی از افغانستان، پایان بخشیدن به دشمنی با پاکستان و داعیهی پشتونستان بود. از همین رو است که کمک اقتصادی امریکا به افغانستان در دورهی صدارت داوود خان (۱۹۶۳-۱۹۵۳) به امداد تخنیکی و کمک مالی برای طرح وادی هلمند محدود میماند.[٣] پس از استعفای محمدداوود خان از مقام صدارت نیز نخستوزیران بعدی تحت فشارهای داخلی نتوانستند در زمینهی تأمین رابطه با امریکا کامیابی حاصل کنند.
محمدداوود خان پس از کودتای ۱۳۵۲ و استقرار حکومت جمهوری با برخورداری از تجربیات گذشته و ناکامیها در داعیهی پشتونستان، کوشش کرد اختلافات با پاکستان را به اندازهی دورهی صدارت داغ نسازد و در قالب سیاست بیطرفی فعال، از اتکای بیش از حد به شوروی، بهتدریج به سمت بسط مناسبات با کشورهای همسایه، جهان اسلام و غرب از جمله ایران و امریکا حرکت کند. بر اثر همین کوششها در دورهی جمهوریت، دولت امریکا مبلغی در حدود سه میلیون دالر به بخش آموزشی، بیش از یک میلیون دالر به پروژهی سرشماری جمعیت، دو میلیون دالر قرضه و ۳۵۰هزار دالر کمک بلاعوض به افغانستان صورت داد. همچنین وزیرخارجهی امریکا هنری کسینجر دوبار به کابل سفر کرد و هر بار ضمن توصیههایی به محمدداوود خان بهویژه در مورد رفع اختلافات با پاکستان، وعدهی کمکهای بیشتر در آینده را داد.[۴]
۲-۱: مناسبات ایران و ابرقدرتها
هراس از شوروی و انگلیس و استقبال از امریکا
ایران پس از شهریور (سنبله) ۱۳۲۰ وضعیت تازه و خطرناکی را تجربه کرد؛ نیروهای متفقین با بهانه قرار دادن گرایش ایران به آلمان، این کشور را اشغال کردند و از راه ایران به اعزام نیرو و کمک بهجبههی شوروی اقدام کردند. در این رویداد، جنوب ایران توسط انگلیس و شمال توسط روسیه اشغال شد. قرار بود پس از پایان جنگ نیروهای متفقین ایران را ترک کنند. از این میان، فقط امریکا به این عهد وفا کرد و خاک ایران را ترک نمود ولی روس و انگلیس همچنان به اشغال و زیر پا کردن حاکمیت ملی این کشور ادامه دادند. در همین زمان بود که ایران استراتژی «نیروی سوم» را در سیاست خارجی خویش بر اساس حمایت از دخیل ساختن امریکا در قضایای کشور، انتخاب کرد. نیروی سوم همان «ایالات متحدهی امریکا» بود که میبایست با ذینفع شدن و درگیر شدن در قضایای ایران، توسعهطلبیهای روس و انگلیس را به نفع حاکمیت ملی ایران مهار کند. روس و انگلیس، هر دو در رقابت با یکدیگر و همچنین جهت برخورداری از منافع اقتصادی و سیاسیشان در ایران، به ماندن در این کشور و ادامهی اشغال علاقهمند بودند و بهانههای زیادی در این راه برای خود میتراشیدند، اما این استراتژی یعنی جلب حمایت امریکا، در درجهی نخست توانست انگلیس را به ترک خاک ایران و در نهایت، روسیه را به پایان اشغال شمال این کشور وادار بسازد. به این ترتیب، از شهریور ۱۳۲۰ به بعد، دوستی و روابط ایران با امریکا کلید میخورد و پس از کودتای ۱۳۳۲ این دوستی به نقطهی اوج میرسد. اگرچه استراتژیهای سیاست خارجی ایران در دورههای مختلف بعد از شهریور ۱۳۲۰، از تغییرات اسمی و حتا محتوایی برخوردار میشوند؛ اما دوستی با امریکا وجه بارز همهی آنها تا انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ است.[۵]
روابط خارجی ایران با سایر قدرتهای جهان، تابعی از روابط امریکا با ایران است. ایران همواره خاطرهی اشغال توسط انگلیس و روسیه را در حافظه دارد و نسبت به این دو با احتیاط و هراس عمل میکند. هراس از انگلیس به تدریج با پُررنگ شدن نقش امریکا در ایران و متعاقباً کاهش نقش انگلیس در منطقه، از میان میرود؛ اما هراس از روسیه بهعنوان همسایهی شمالی قویپنجه و یک ابرقدرت جهانی توسعهطلب و رقیب امریکا تا پایان دورهی محمدرضا شاه پهلوی باقی میماند. روابط شاه ایران با شوروی تحت شعاع جنگ سرد و بلوکبندیهای ناشی از آن است؛ از همینرو محمدرضا شاه امریکا و بلوک غرب را دوست دایمی و شوروی و بلوک شرق را دشمن دایمی برای ایران تلقی میکند. (علیصوفی: ۱۳۸۸، ۵۵-۷۵) اما جلوههای این هراس و احتیاط نیز متأثر از بازیهای کلان امریکا و روسیه میباشد. چنانکه پس از پایان اشغال نظامی ایران توسط روسیه، به رغم کوششهای زمامداران شوروی برای ایجاد رابطهی حسنه و همهجانبه با ایران، ایران با بیمیلی تنها حاضر به گسترش مناسبات در زمینهی مسایل اقتصادی با شوروی میشود.[٦] اما پس از روی کار آمدن نیکسون و آغاز سیاست تنشزدایی میان دو ابرقدرت، ایران نیز گامهایی به سمت بهبود روابط با شوروی برمیدارد. تأسیس کارخانهی ذوبآهن اصفهان از مزایای اقتصادی این کوشش، و اطمیناندهی شاه به شوروی مبنی بر ندادن اجازه بههیچ کشور خارجی (امریکا) برای تأسیس پایگاه در ایران، از مزایای سیاسی آن به حساب میآید.[٧]
با همهی اینها، زمانی که بریتانیا اعلام کرد که به حضور استعماری خود در خلیج فارس پایان میدهد و منطقه را ترک میکند، بر اساس دکترین نیکسون و طرح هنریکسینجر مبنی بر خودداری از برخورد مستقیم میان دو ابرقدرت و سپردن مسوولیتهای امنیتی به خود کشورهای منطقه(بومیسازی مناقشات منطقهای)، شاه ایران در نقش ژاندارم در منطقهی خاورمیانه و خلیج فارس ظاهر گشت و با حمایتهای امریکا و موافقت انگلیس، مأمور حفظ امنیت در خلیج فارس و جلوگیری از نفوذ شوروی در کشورهای خاورمیانه شد.[٨]
رهنامه یا دکترین نیکسون ایران را در جنگ سرد در کانون توجه قرار داد، مقادیر زیادی سلاح پیشرفته به ایران برخوردار از ثروت نفت فروخته شد تا این کشور بتواند از منافع امریکا در برابر متحدان شوروی در منطقه حمایت کند.[۹]
۳-۱: نقاط اشتراک و افتراق
نزدیکی ناگزیرانهی افغانستان به شوروی و مهجوریت از امریکا، و نزدیکی راهبردی ایران به امریکا و غرب و دوری سازمانیافته از شوروی، نقطهی افتراق عریان و آشکار مناسبات دو کشور با ابرقدرتها بهحساب میآید؛ افتراقی که علیالظاهر هیچوجه اشتراکی میان دو کشور باقی نمیگذارد. اما با اینهمه، در نگاهی عمیقتر میتوان این اشتراک سازهانگارانه را میان دو کشور دید که هر دو پیشرفت، ثبات، آبادانی و امنیت خود را وابسته بههمکاری و حمایت ایالات متحده میدانند. در این میان، ایران طعم حمایت و همکاری امریکا را چشیده و بهدنبال استحکام آن است؛ ولی افغانستان از آن محروم بوده و در تلاش و یا دستکم در آرزوی رسیدن به آن نفس میکشد.
▲ | اهداف سیاست خارجی دو کشور در قبال یکدیگر |
۱-۲: اهداف سیاست خارجی افغانستان در قبال ایران
الف - برداشتن موانع در توسعهی مناسبات
روابط ایران و افغانستان در دورهی ظاهرشاه به دلایل گوناگون نتوانست از سطح عادی به سطوح عالی ارتقا یابد. یکی از مهمترین موضوعات در این زمینه، پس از سایهی سنگین شوروی بر سیاست خارجی افغانستان، مسألهی آب هیرمند بوده است. از ابتدای قرن بیستم، این موضوع به عنوان یک معضل همواره بر روابط دو کشور سایه افکنده است. این منازعات و تلاش دو طرف برای رفع آن، از زمان امیر حبیبالله خان تا پایان سلطنت ظاهرشاه کاملاً محسوس میباشد؛ منازعاتی که قبل از استقلال افغانستان، بدون وساطت و حکمیت انگلیس حل آنها ناممکن مینمود، اما در واقعیت امر، این حکمیتها نیز در صدد رفع بدبینی میان دو کشور و رفع اختلافها نبودند و مشکل را همچنان باقی میگذاشتند[۱٠] در دورهی ظاهرشاه در سال ۱۹۳۸ مسالهی آب هیرمند دوباره میان دو کشور مطرح شد و بهرغم انجام مذاکرات و عقد قرارداد شانزده فقرهای و تأیید مجلس وزرا، مجلس شورای افغانستان آن را رد کرد و موجبات کشیدهگی در روابط دو کشور برای سالهای طولانی (تا سال ۱۳۳۳) فراهم شد.[۱۱] در دورهی صدارت محمدداوود خان نیز مسألهی آب هلمند بالا گرفت و شاه ایران برای ترغیب افغانستان به حل موضوع، وعدهها و ایدههای فراوانی را با دولت افغانستان در میان گذاشت اما بازهم این تلاشها به جایی نرسیدند.[۱٢] در دههی دموکراسی یعنی پس از کنار رفتن داوود خان از قدرت، به جز دورهی نخستوزیری موسی شفیق، هیچ گام مهم و موثری برای حل مسألهی آب هلمند برداشته نشد. در دورهی صدارت دکتر محمد یوسف تماسهایی میان ایران و افغانستان برای حل مسأله هلمند و صورت گرفت، اما به نتیجه نرسید. در دورهی صدارت نوراحمد اعتمادی نیز این مسأله به جایی نرسید. سرانجام موسی شفیق آخرین صدراعظم دورهی ظاهرشاه طی تلاش و ابتکاری جدی توانست با امضای معاهدهی هیرمند، این معضل دیرین در روابط دو کشور را به نقطهی پایان نزدیک کند. اما تلاشهای موسی شفیق نیز با مخالفتهای عناصر چپی و همدستی داوود با آنها مواجه شد.[۱٣] موسی شفیق بهرغم همهی مخالفتها که در رأس آن محمدداوود خان قرار داشت، موفق شد با ذکر جنبههای مثبت قرارداد، آن را از تأیید هر دو مجلس بگذراند.[۱۴]
این توضیحات که به سالهای قبل از کودتای ۱۳۵۲ مربوط میشوند، برای آن داده شد که ماهیت برخورد جمهوری پس از کودتا با این قرارداد بهتر درک شود. محمدداوود خان به رغم همهی مخالفتهایی که در گذشته با این قرارداد کرده بود، معاهدهی هلمند را پذیرفت و خاطرنشان کرد که با این کار یگانه “مانع” در توسعهی روابط میان دو کشور برداشته شده است.[۱۵]
اگرچه تأیید قطعی قرارداد توسط محمدداوود خان با مبادلهی اسناد مصدقه میان دو کشور با تأخیر صورت گرفت، اما فراموش نباید کرد که حکومت جمهوری داوود خان از اولین روزهای استقرار خود، ضمن اعلام وفاداری به سیاست بیطرفی و عدم انسلاک، به سمت توسعهی روابط بینالمللی و انکشاف روابط با همسایهگان و کشورهای مسلمان در قالب سیاست بیطرفانهی فعال به حرکت افتاد.[۱٦]
محمدداوود خان در شرایط پس از کودتا، نسبت به معاهدهی آب هلمند سکوت و احتیاط اختیار کرد ولی با محترم شمردن تمام معاهدات بینالمللیای که قبلاً توسط افغانستان به امضا رسیده، در این مورد پیام اطمینان را به ایران صادر نمود. شاید همین پیام غیرمستقیم، به ایران برای نفوذ در سیاست خارجی افغانستان و بیرون ساختن آن از دایرهی شوروی امیدواری بخشید.
محمدداوود خان در ادامهی هدف توسعه و بهبود روابط با ایران و سایر کشورهای خاورمیانه، پس از سفر به بغداد در مارچ سال ۱۹۷۵، به حکومت ایران پیشنهاد همکاری برای حل معضل شطالعرب میان آن کشور و عراق میدهد.[۱٧]
ب - دریافت کمکهای اقتصادی از ایران
رفتار محمدداوود خان در طول دورهی صدارتش نیز نشان میداد که توسعهی اقتصادی از اولویتهای ذهنی اوست. در دورهی ریاستجمهوری نیز کاملاً واضح میسازد که توسعهی اقتصادی را بر توسعهی سیاسی ترجیح میدهد و مشتاقانه بهدنبال یک تحول و جهش اقتصادی برای افغانستان به شدت عقبمانده از سایر کشورهای منطقه و جهان است. محمدداوود خان به تجربه دریافته که کمکها و حمایتهای اتحاد جماهیر شوروی هرگز برای پیشرفت سریع و مطلوب نظر وی برای افغانستان بسنده نیست. از اینرو او میکوشد از طریق پیگیری سیاست بیطرفانهی فعال و مثبت، مسیرها و منابع تازه و بیشتری برای تمویل پروژههای اقتصادی خود بیابد. چنانکه بنا به خاطرات دکتر محمدحسن شرق، معاون صدراعظم، با وقوع کودتای ۱۳۵۲ و از بین رفتن نظام شاهی در افغانستان، رژیم پادشاهی ایران خود را از ناحیهی حکومت جمهوری در خطر میبیند، اما جانب افغانستان با درنظرداشت مشکلات اقتصادی و عقبماندهگی فراوان، هرگز این قصد و نیت را ندارد که با این همسایهی ثروتمند و مسلمان خود از در مخالفت وارد شود.[۱٨]
محمدداوود خان با اولویت قرار دادن برنامههای اقتصادی، بهشدت در جستوجوی منابع تمویلکنندهی جدید در کشورهای منطقه بود تا هم استقلال و بیطرفی خود را ثابت کند و هم چهرهی اسلامی خود را به نمایش بگذارد. ایران در این میان، بهدلیل ثروت و قدرت بیشتر و برخورداری از نقش رهبری در منطقه و حساسیت آن نسبت به اوضاع افغانستان، در کانون توجه داوود خان قرار گرفت. مسلماً جلب کمکهای ایران به عنوان مهمترین کشور در خلیج فارس، میتوانست کمک سایر کشورهای عربی منطقه از جمله عربستان و کویت را نیز بههمراه داشته باشد. چنانکه در جولای ۱۹۷۴، سردار محمدنعیم برادر و نمایندهی خاص محمدداوود خان به ایران و سپس به کشورهای عراق، لیبیا، مصر، عربستان سعودی و کویت سفر کرد و همهی آنها بهدرخواست مساعدتهای اقتصادی افغانستان صمیمانه پاسخ مثبت دادند.[۱۹]
ج - نزدیکی به امریکا و کشورهای غربی از طریق ایران
فراموش نباید کرد که ایران در دورهی جمهوری محمدداوود خان، مهمترین کشور اسلامی متحد امریکا در منطقهی خاورمیانه و خلیج فارس، با انبوهی از ثروت و مواد خام طبیعی نظیر نفت و گاز است. ایران دههی پنجاه، فرودها و فرازهای فراوانی را در عرصهی سیاست خارجی و تأمین رابطه با امریکا تجربه کرده است. در جنگ اعراب و اسراییل، همکاری و همسوییاش با امریکا و جهان غرب را به اثبات رسانیده و اکنون به مدد درآمدهای عظیم نفتی توانسته صاحب ارتشی قدرتمند با سلاحهای پیچیده و پیشرفته باشد. ژاندارم شدن ایران در منطقه و مسوولیتش برای تأمین ثبات در خلیج فارس در برابر نفوذ شوروی، نتیجهی این معادله است.
ایران متغیری مهم و قابل محاسبه برای امریکا و غرب در منطقه بهشمار میآید، توسعهی مناسبات افغانستان با این کشور میتواند روزنهای مطمین به سوی توسعهی روابط افغانستان با امریکا و غرب بگشاید. محمدداوود خان در طول حکومت جمهوری خود به تدریج در تلاش جلب اعتماد ایران نسبت به خود و از این طریق، به دنبال جلب اعتماد امریکا و کشورهای غربی است.[٢٠]
۲-۲: اهداف سیاست خارجی ایران در قبال افغانستان
الف - حل کامل مسألهی آب هیرمند (هلمند)
این هدف از گذشتهها یکی از اهداف سیاست خارجی ایران در قبال افغانستان به شمار میآمده؛ چنانکه خود شاه ایران در این زمینه دیدارها و مذاکراتی را همراه با برخی وعدهها و ایدهها با مقامات افغانستان در تهران به عمل میآورد، اما به دلایل مختلف این تلاشها هربار ناکام میمانند. در آخرین مورد، تلاشهای مشترک نخستوزیر ایران امیرعباس هویدا و موسی شفیق نخستوزیر افغانستان به نقطهی بسیار امیدوارکنندهی امضای معاهدهی هیرمند میان دو کشور در تاریخ ۲۲ حوت ۱۳۵۱ میانجامد که در مجلس شورای هر دو کشور نیز مفاد آن به تصویب میرسند. اما اینبار نیز وقوع کودتای محمدداوود خان به عنوان یکی از مخالفین سرسخت این قرارداد، سرنوشت آن را با نوعی ابهام مواجه میسازد؛ به ویژه اینکه هنوز اسناد مصدقه بین دو کشور مبادله نشده است.[٢۱]
معضل هیرمند، یک معضل صدساله در تاریخ روابط دو کشور بهحساب میآمد و اهمیت آن برای ایران از این بابت است که آب هیرمند مهمترین و اصلیترین منبع تأمین آب و جریان زندهگی در منطقهی وسیع سیستان ایران است. کوشش چپیها و عناصر وابسته به شوروی در دههی دموکراسی در افغانستان برای ناکام گذاشتن همهی تلاشها برای رفع آن، کاملاً مشهود بوده است. ادامهی تلاش ایران برای رساندن این معضل به راهحل دایمی، قطعی و اطمینانبخش، ضمن تأمین آب سیستان، میتواند با فراهمآوری امکان توسعهی روابط میان دو کشور، از زمینههای نفوذ شوروی در افغانستان بکاهد. در واقعیت امر، تحقق این هدف، مقدمه یا پیششرط تحقق سایر اهداف ایران در افغانستان بهشمار میآید.
ب - توسعهی روابط در همهی عرصهها
نگاه ایران به افغانستان پس از کودتای ۱۳۵۲، نگاهی امنیتی و ناظر به نقش منطقهای حکومت محمدرضا شاه در منطقه است. مسلماً ایران نمیتواند به یکباره برای محمدداوود خان تعیین تکلیف کند که چه کارهایی را باید انجام دهد و از چه کارهایی باید بپرهیزد؛ چون این روش با مقاومت و نتیجهی عکس مواجه میشود. بهترین کار برای قرار دادن محمدداوود خان و دستگاه سیاست افغانستان و تصمیمگیریهای اساسی آن در عرصهی داخلی و خارجی در مسیر رفع نگرانیهای امنیتی ایران و ایفای نقش منطقهای این کشور؛ توسعهی مناسبات در همهی عرصهها از راههای گوناگون است. توسعهی مناسبات ایران و افغانستان به گونهی تدریجی و خودکار، منافع افغانستان را به ایران گره میزند و مقاومت در برابر خواستهای این قدرت منطقهای را از میان برمیدارد.
ج - کاهش نفوذ شوروی در افغانستان
این هدف در حقیقت نقطهی غایت و مرحلهی کمال دو هدف پیشین محسوب میشود. به این ترتیب که حل کامل، نهایی و دایمی مسألهی آب هیرمند، امکان توسعهی روابط دو کشور را فراهم میسازد و توسعهی روابط نیز میتواند ایران را به کاهش نفوذ شوروی در افغانستان و دفع خطر آن از مرزهای شرقیاش رهنمون سازد. کاهش نفوذ شوروی در افغانستان به یک معنا میتواند جایگزین شدن ایران به عنوان اصلیترین کمککننده به افغانستان باشد.
ایران در دههی ۵۰ خورشیدی به دلیل افزایش بیسابقهی قیمت نفت و در مقام دومین کشور تولیدکنندهی بزرگ اوپک، از توان اقتصادی و سرمایهگذاری فراوانی در داخل و بیرون مرزهایش برخوردار شده بود و از این توانایی در قالب کمکهای اقتصادی و سرمایهگذاریهای خارجی به مثابهی ابزاری در جهت اهداف سیاست خارجی خود در منطقه و جهان استفاده میکرد. در مورد افغانستان، این ابزار در مسیر تحقق هدف “کاهش نفوذ شوروی” جذابیت و کارایی لازم را داشت.
درآمدهای نفتی ایران مصادف با کودتای محمدداوود خان در سال ۱۳۵۲، به دلیل جنگ اعراب و اسراییل و امتناع اعراب از فروش نفت به غرب، چهار برابر شده بود. این ثروت عظیم میتوانست محمدداوود خان را پشتگرم بسازد.
۳-۲: نقاط اشتراک و افتراق
با مرور بر اهداف سیاست خارجی دو کشور میتوان به این نکته پی برد که این هدفها منطبق بر یکدیگر یا به نوعی متمایل به سازش و پوشش یکدیگر هستند. حل کامل مسالهی آب هلمند از سوی ایران، منطبق با هدف برداشتن موانع در توسعهی مناسبات از سوی افغانستان است. توسعهی روابط ایران با افغانستان نیز منطبق با هدف دریافت کمکهای اقتصادی از ایران و نزدیکی به امریکا توسط افغانستان میباشد. کاهش نفوذ شوروی در افغانستان از سوی محمدرضا شاه، علاوه بر ضرورتهای داخلی رژیم جمهوریت، با هدف نزدیکی افغانستان به امریکا و غرب از سوی محمدداوود خان همپوشی دارد.
▲ | استراتژی سیاست خارجی دو کشور در قبال یکدیگر |
۱-۳: استراتژی سیاست خارجی ایران در قبال افغانستان
پیشنهاد کمکهای اقتصادی بسیار بزرگ و اغواکننده
پیشتر گفته شد که محمدداوود خان بر توسعه و انکشاف اقتصادی تأکید بسیار داشت و آن را بر توسعهی سیاسی ترجیح میداد. او در دورهی صدارتش دو برنامهی اقتصادی را با اتکا بهحمایتهای اقتصادی و فنی شوروی تطبیق کرده بود و آثار مثبت آن در زیربنای اقتصاد افغانستان رونما شده بود. اما برنامههای اقتصادی و توسعهای محمدداوود خان تحت شعاع نزاعهای سیاسی تا سرحد جنگ با پاکستان قرار گرفت و داعیهی داغ پشتونستانخواهی وی و فشارهای سیاسی اقتصادیای که در نتیجهی آن بر افغانستان وارد شد و همچنین اعتراضاتی که از سوی خاندان سلطنتی به ظهور رسید مبنی بر اینکه کشیدهگی دایمی با پاکستان، افغانستان را در وابستهگی مفرط به شوروی و محروم از روابط با سایر کشورها ساخته است ؛ منجر به استعفای ناگزیرانهی محمدداوود خان شد. این استعفا، ناکامی برنامههای داوود و نقشههای بلندش را در قالب شعار «نخست، انکشاف اقتصادی و بعد دموکراسی» خاطرنشان میساخت.[٢٢]
سالهای دوری محمدداوود خان از قدرت نیز، سالهای حسرت و اندیشیدن پیرامون اقدامات گذشته و برنامههای آینده بود. او مردی قدرتطلب، شهرتطلب و مشتاق توسعهی اقتصادی کشور و در عین حال وطنپرست بود. این منش و رویه پس از وقوع کودتای ۱۳۵۲ نیز بر رفتار و افکار داوود خان برجستهگی داشت. محمدداوود خان و پرچمیان همکار وی، الگویی را جهت انکشاف اقتصادی افغانستان اعلام کردند که بر سرمایهگذاریهای هنگفت دولتی بنا یافته بود. محمدرضا شاه که از ابتدای وقوع کودتا نسبت به اوضاع افغانستان و خطرات نفوذ روزافزون شوروی برای ایران و منطقه دلنگرانی داشت، آرزوهای بلندبالای اقتصادی محمدداوود خان را به عنوان بهترین روزنهی نفوذ در سیاست او انتخاب و سعی میکند با سپردن وعدهی کمکهای اقتصادی و توسعهی روابط فیمابین در همهی زمینهها، افغانستان را در جهت اهداف سیاست خارجی خود هدایت کند. استراتژی محمدرضا شاه برای رسیدن به این منظور، پیشنهاد کمکهای اقتصادی بزرگ و در مواردی اغواکننده بود. این کمکها اگرچه از ارقام و مبالغ کوچکتر شروع و عملی میشد اما به وعدههای بزرگتر و ارقام نجومیتر در آینده حواله میگشت. چنانکه در سفر محمدداوود خان به ایران در سال ۱۹۷۵، محمدرضا شاه یک وام دو میلیارد دالری را طی ده سال برای اجرای برنامههای مربوط به توسعهی افغانستان وعده میدهد و به این ترتیب، میخواهد نشان بدهد که میتواند جای خود را با اتحاد شوروی به عنوان کمککنندهی اول به افغانستان تعویض کند.[٢٣]
همکاریهای اقتصادی ایران با افغانستان، از سال ۱۳۵۳ با دیدار هیأتهای اقتصادی دو کشور کلید میخورد و مرحله به مرحله این کشور مبالغی را بهعنوان کمک به اقتصاد افغانستان متعهد میشود. از جملهی این مبالغ میتوان به اعطای مبلغ ۱۰ میلیون دالر برای آغاز مطالعات تحقیقاتی برای تهیه و تنظیم طرحهای اقتصادی، مبلغ ۱۰ میلیون دالر کمک بلاعوض برای انجام مطالعات اقتصادی بر روی پروژههای تفاهمنامههای اقتصادی، ۲،۵ میلیون دالر برای تجهیز فرودگاه کابل، مبلغ ۷۰۰ میلیون دالر جهت انجام پروژههای ساخت بندهای ذخیرهی آب بر روی رودخانهی هیرمند، احداث کارخانهجات و تکمیل راه یخچال دیشو تا مرزهای ایران اشاره کرد.[٢۴]
همچنین در سفر سردار محمدنعیم برادر و نمایندهی خاص محمدداوود خان به تهران، محمدرضا شاه و مقامات عالی ایران در ملاقات با او اطمینان سپرده و اظهار آمادهگی کرده بودند که در صورت خواست محمدداوود، ایران حاضر است تمام وامهای افغانستان به شوروی را پرداخت کند و به این ترتیب، پای نفوذ این کشور از افغانستان را کوتاه بسازد.[٢۵]
ایران همواره به افغانستان این پیام را میرساند که این کشور ضمن ارایهی کمکهای بزرگ و سخاوتمندانه، میتواند سایر کشورهای عربی و اسلامی ثروتمند را نیز به حمایت مالی از افغانستان تشویق و ترغیب کند و افغانستان را از تنگنای اقتصادی و جغرافیای محاط به خشکه، به سمت رشد و شگوفایی اقتصادی و بازرگانی سوق دهد. این پیامها و چراغهای سبز، سیاست خارجی محمدداوود خان در قبال ایران را رام و منعطف میسازد. «در دورهی جمهوریت، مناسبات بسیار نزدیک و دوستانه بین افغانستان و ایران بهوجود آمده بود. صرف دو حادثهی سرحدی [میان دو کشور] به وقوع پیوست که هر دو کشور با شیوهی صمیمانه در جهت حلوفصل آن داخل اقدام شدند… . در اپریل سال ۱۹۷۵ سردار داوود به ایران مسافرت کرد. در جریان این سفر، ایران به دادن دو بلیون دالر طور قرضه به افغانستان موافقه کرد؛ ۱.۷ بلیون برای تمدید خط آهن هرات قندهار کابل (که به شبکهی خطوط آهن ایران وصل میگردید) و ۳۰۰ ملیون دالر برای پروژههای پلان هفتسالهی افغانستان.»[٢٦]
این حجم از تعهدات، از آنجا اغواکننده محسوب میشود که بهگفتهی صدیق فرهنگ، «دولت ایران نمیتوانست در عمل به پیمانهی ادعا شده به افغانستان کمک کند؛ حتا اگر وجوه لازم در اختیار افغانستان قرار میگرفت، در بنادر و شبکههای حملونقل افغانستان و کشورهای مجاور ظرفیت لازم برای رساندن اجناس مورد نیاز در محل کار وجود نداشت، چنانچه درست در همین هنگام کشتیهایی که برای تطبیق برنامههای انکشافی دولت ایران کالای ضروری را به آن کشور حمل میکردند، بهعلت نبودن ظرفیت لازم در بنادر، هریک برای مدت چند ماه در بحر منتظر نوبت میشدند و دولت ایران صدها میلیون دالر به شرکتهای کشتیرانی و بیمه غرامت میپرداخت.»[٢٧]
۲-۳: استراتژی سیاست خارجی افغانستان در قبال ایران
جلب اعتماد ایران با تصفیهی عناصر چپ وابسته به شوروی
پیشتر گفته شد که محمدداوود خان بر اساس اتخاذ سیاست خارجی بیطرفانهی فعال و مثبت، خواهان روابط با امریکا و غرب نیز بود. برقراری این روابط، هم از نظر نیازمندیهای داخلی امنیتی و ترس او از سقوط حکومتش توسط عناصر چپ وابسته به شوروی و هم از منظر اقتصادی جهت دریافت کمکها و همکاریهای مالی و فنی بیشتر و اجرای موفقانهی برنامههای توسعهای افغانستان، برای محمدداوود خان حیاتی بود. در دورهی صدارت تلاشهای او برای جلب حمایتهای وسیع اقتصادی و نظامی ایالات متحده بهدلایل مختلف از جمله داعیهی داغ پشتونستان و نپذیرفتن توصیهها و تلاشهای محمدرضاشاه در اینباره ناکام مانده بود. در دورهی جمهوری نیز او با همین وضعیت مواجه بود. اولاً جلب حمایتهای اقتصادی امریکا و غرب با ادامهی معضل دیورند ناممکن بود؛ ثانیاً اینکه نسبت به رژیم و محتوای جمهوری او بدبینیهای زیادی در میان بلوک غرب و متحدان منطقهایشان وجود داشت. در این میان، حکومت محمدرضا شاه بر اساس منافع و مصالح ملی خود و نقش رهبریای که در منطقه داشت، به دلایل فراوان ناگزیر از توجه جدی به اوضاع افغانستان و علاقهمند به مدیریت اوضاع این کشور در جهت مقابله با نفوذ روزافزون شوروی، بود. در این معادله، ایران برای داوود خان نوعی حلقهی وصل به سایر کشورهای عرب منطقهای همپیمان با غرب و در نهایت، مایهی اعتماد امریکا به افغانستان و خروج آن از وابستهگی خطرآفرین به شوروی به حساب میآمد؛ یعنی ایجاد رابطه و دوستی با ایران، نهتنها برخورداری افغانستان از حمایتها و همکاریهای اقتصادی این کشور را به دنبال میآورَد، بلکه سایر کشورها را نیز به حمایت مالی و اقتصادی از افغانستان تشویق میسازد. مهمترین عامل علاقهمندی محمدرضا شاه به افغانستان و اساسیترین هدف سیاست خارجیاش نسبت به این کشور، کوتاه کردن پای شوروی از افغانستان با استراتژی سپردن وعدههای بسیار بزرگ اقتصادی به داوودخان بود. محمدداوود خان که توسعهی اقتصادی، بزرگترین دغدغهی ذهنیاش بود، هرگز نمیخواست فرصتهایی که رابطهی دوستانه با ایران میتواند در اختیارش بگذارد را از دست دهد. تأمین این دوستی در نگاه محمدداوود نهتنها هزینهی سنگینی برای افغانستان ندارد، بلکه کاملاً منطبق با ضرورتهای سیاسی و امنیتی حکومت جمهوری است: تصفیهی عناصر چپی و همکاران کودتایی خویش!
این استراتژی در منطق محمدداوود خان، یک تیر و دو نشان بود که هم اعتماد و همکاری همهجانبهی ایران را بهدنبال میآورد و هم بقای او را در برابر کمونیستهای وطنی تضمین میکرد. چنانچه دکتر حقشناس مینویسد: «محمد داوود در سال دوم جمهوریاش به خوبی درک کرده بود که کمونیستها در پی دگرگونی اوضاع و کسب قدرتاند و عدهای از محمدزاییهای نزدیک به او، از فعالیت کمونیستها و نحوهی عمل آنان او را مطلع میساختند.»[٢٨]
محمدداوود خان در بازگشت از سفر ایران در ماه جون ۱۹۷۵، ضمن یک سخنرانی در شهر هرات، «ایدیولوژیهای وارداتی» را در کشور محکوم میکند. این اظهارات، اشارهی واضحی بود به گروههای طرفدار شوروی که در به قدرت رساندن داوود نقش اساسی را بازی کرده بودند. پس از این تاریخ، داوود خان ظاهراً گام نهایی را برای تصفیهی عناصر چپ از دولت برداشت.[٢۹]
▲ | نتیجهگیری |
مسلماً سیاست خارجی جمهوری محمدداوود خان در قبال ایران دورهی محمدرضا شاه پهلوی به یکباره شکل نگرفته، بلکه با توجه به نگرانیهای ایران نسبت به اوضاع افغانستان و نیازمندیهای محمدداوود خان به حمایتهای این کشور، در طول این دورهی پنجساله نضج گرفته است. کودتای ۱۳۵۲ با همکاری موثر عناصر چپ وابسته به شوروی، محمدداوود خان را بهقدرت میرساند. همین تحول، افغانستان را در نگاه سیاست خارجی ایران که برای خود نقش رهبری منطقه در تأمین ثبات و جلوگیری از نفوذ شوروی در چتر حمایت امریکا قایل است، مهم و برجسته میسازد.
محمدرضا شاه از همان روزهای نخست اعلام حکومت جمهوری در افغانستان، محمدداوود خان را اسیر نیروهای کمونیست و افغانستان را مانند عراق، مستعد سقوط به دامن شوروی احساس میکند. حکومت پهلوی اگرچه این کودتا را نشانهی بارز بسط نفوذ شوروی و اعلام خطر برای ایران میپندارد، اما با دل ناخواسته و از روی ناگزیری جمهوری محمدداوود را بهرسمیت میشناسد. از آن تاریخ به بعد، ایران بهشدت مراقب اوضاع افغانستان و در تلاش کنترل آن است ولی این تلاش را با نوعی احتیاط و تظاهر به دوستی آمیخته میسازد. محمدداوود خان نیز بهرغم آنکه در گذشته و بهویژه در دورهی صدارت موسی شفیق تبلیغات فراوانی علیه تلاش ایران و افغانستان در حل مسالهی آب هیرمند کرده و حتا معاهدهی هیرمند را برای جانب افغانستان، آبفروشی و آن را معادل خاکفروشی و خیانت ملی تعبیر نموده بود، در شرایط پس از کودتا نسبت به ایران و این معاهده سکوت و احتیاط اختیار کرد ولی از محترم شمردن تمام معاهدات بینالمللیای که قبلاً توسط افغانستان به امضا رسیده، اطمینان سپرد. این احتیاط و سکوت به تدریج در برابر احساس خطر محمدداوود خان از ناحیهی کمونیستها و همکاران کودتاییاش و همنوایی ایران در این احساس خطر و مساعی برای رفع آن در قالب حمایتهای وسیع اقتصادی، به نوعی سیاست دوستی و بسط همهجانبهی مناسبات گرایش یافت. در این معادله بر اساس اهداف بلندبالای اقتصادی محمدداوود خان و جدیشدن خطر کمونیستها در کشور، ایران به وزنهای سنگین در محاسبات حکومت افغانستان بدل شد. چنانکه به موازات ملاقاتها میان مقامات دو کشور و سپرده شدن وعدههای بیشتر کمک اقتصادی به افغانستان از سوی ایران، محمدداوود خان در تصفیهی نیروهای چپی جرأت و شهامت بیشتری مییابد و با این کار، هم ارادهی تثبیت پایههای قدرت و هم جلب اعتماد ایران و هم از طریق ایران، قصد نزدیکی به امریکا و غرب را دارد.
محمدداوود خان چنان در دوستی با ایران پیش میرود که بخش بزرگی از برنامههای اقتصادیاش را بر پایهی وعدههای ایران طرح و تنظیم میکند، فرمان تبادلهی اسناد مصدقهی معاهدهی هیرمند را که در گذشتهها به شدت علیه آن تبلیغ میکرد صادر مینماید و بر اساس توصیههای محمدرضا شاه میپذیرد که اختلافاتش با پاکستان را به گونهی اساسی و برای همیشه حل کند.
آنچه در سیاست خارجی جمهوری محمدداوود خان نسبت به محیط بینالملل به صورت عام و نسبت به کشور ایران بهصورت خاص میتوان بهعنوان یک ضعف و خلای عمده نشاندهی کرد: شتابزدهگی در رسیدن به اهداف بزرگ، بدون سنجش دقیق از مقدورات و محذورات ملی است. این شتابزدهگی از یکطرف، چربیدن احساسات و آرزوها بر عقلانیت سیاسی را موجب شد و از سوی دیگر، از افغانستان به جای یک بازیگر بیطرف فعال در عرصهی سیاست خارجی، یک بازیچهی خام و منفعل در عرصهی رقابتهای جهانی و منطقهای ساخت. اوج این ضعف را میتوان در این نکته مشاهده کرد:
محمدداوود خان به تواناییهای اقتصادی و سیاسی محمدرضا شاه برای حمایت از افغانستان، بیش از اندازه باور کرد و همین باور و یا خوشباوری مفرط، او را به چرخشی خطرناک از شرق به غرب در سیاست خارجی سوق داد که به قیمت سقوط ناگهانی حکومتش بر اثر یک کودتای دیگر تمام شد. محمدرضا پهلوی پادشاه ایران، عامل اصلی این چرخش خطرناک و بیاحتیاطی محمدداوود بهحساب میآید. جمهوری داوودخان نقطهی اصلی اتکای خود در این چرخش را رژیم و شخصیتی قرار داد که خود قادر به تأمین ثبات و امنیت اقتصادی و اجتماعی در داخل مرزهای ایران نبود و در عرصهی سیاست خارجی نیز بازیچهی بازی بزرگ ابرقدرتها و در نهایت، بازندهی سازش منافع آنان بود. کودتای ۷ ثور ۱۳۵۷ در افغانستان و انقلاب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ در ایران، این نکته را به روشنی برجسته میسازد.
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- مژده: ۱۳۸۹، صص ۱۰۲-۱۰۱. فهیم: ۱۳۹۳، صص ۸۶-۸۵
[٢]- شرق: بیتا، صص ۱۳۷-۱۳۳
[٣]- فرهنگ: ۱۳۸۵، ص ۷۴۰
[۴]- مصاحبهی نویسنده با استاد غلاممحمد محمدی
[۵]- بهمنی: وبگاه علوم سیاسی
[٦]- چیتسازیان: وبگاه پرسمان دانشگاهیان
[٧]- علیصوفی: ۱۳۸۸، صص ۵۵-۷۵
[٨]- الهی: ۱۳۸۴، صص ۲۵۶-۲۷۲
[۹]- علیصوفی: ۱۳۸۸، صص ۵۵-۷۵
[۱٠]- مژده: ۱۳۸۹، صص ۹-۱۲
[۱۱]- همان: صص ۴۵-۵۲
[۱٢]- همان: صص ۷۳-۹۱
[۱٣]- کشکی: ۱۳۶۵، ص ۸۷
[۱۴]- فرهنگ: ۱۳۸۵، صص ۸۳۲-۸۳۴
[۱۵]- فهیم: ۱۳۹۳، ص ۱۱۶
[۱٦]- شرق: بیتا، ص ۱۳۳
[۱٧]- غوث: ۱۳۹۴، ص ۲۰۰
[۱٨]- شرق: بیتا، ص ۱۳۶
[۱۹]- غوث: ۱۳۹۴، ص ۱۹۹
[٢٠]- شرق: بیتا، ص ۱۳۳
[٢۱]- مژده: ۱۳۸۹، ص ۱۲۷
[٢٢]- فرهنگ: ۱۳۸۵، صص ۷۶۲-۷۳۷
[٢٣]- طنین: ۱۳۸۴، ص ۱۹۱
[٢۴]- لطفی: ۱۳۹۳، ص ۱۱۸
[٢۵]- حقشناس: بیتا، ص ۲۴۹
[٢٦]- غوث: ۱۳۹۴، صص ۱۹۹-۲۰۰
[٢٧]- فرهنگ: ۱۳۸۵، ص ۹۲۰
[٢٨]- حقشناس: بیتا، ص ۲۶۴
[٢۹]- طنین: ۱۳۸۴، ص ۱۹۲
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ یوسفزاده، روحالله، سیاست خارجی جمهوری محمدداوود خان در قبال ایران (۱۳۵۷-۱۳۵۲)، هشت صبح - پنجشنبه، ۲۷ سرطان ۱۳۹۸؛ برگرفته از منابع زیر: