|
عملیات طوفان ۳۳۳
فهرست مندرجات
◉ پیشینهی تاریخی
◉ روند اشغال افغانستان
◉ واکنش جهان
◉ پیامد اشغال افغانستان
◉ يادداشتها
◉ پيوستها
◉ پینوشتها
◉ جُستارهای وابسته
◉ سرچشمهها
◉ پيوند به بيرون
افغانستانشناسی ارتش سرخ در افغانستان
عملیات طوفان ۳۳۳ (به انگلیسی: Operation Storm-333؛ به روسی: Шторм-333)، عملیات نظامی موفقی بود که توسط نیروهای ارتش سرخ شوروی (۷۰۰ نفر از افسران و سربازان شوروی در یونیفرم افغانی، شامل نیروهای ویژهی کا گ ب و گ آر یو از گروههای آلفا و زینت)، تحت نظارت مارشال سرگی سوکولف و فرماندهی سرلشکر واسیلی واسیلیویچ کولسنیک، بهمنظور سقوط حکومت حفیظالله امین و بهقدرت رساندن ببرک کارمل در شش دیماه ۱۳۵۸ (۲۷ دسامبر ۱۹۷۹) بر قصر تاجبیگ صورت گرفت. در این حمله حفیظالله امین و پسرش و تعداد زیادی از افسران و سربازان افغان کشته شدند.
در ۳ دی ۱۳۵۸ (۲۴ دسامبر ۱۹۷۹) به فرمان لئونید برژنف رهبر شوروی سپاه چهلم ارتش سرخ این کشور وارد افغانستان شد و با وقوع عملیات طوفان ۳۳۳، در شش جدی (دیماه)، اشغال افغانستان توسط نیروهای ارتش سرخ رسماً آغاز شد.
تهاجم شوروی به افغانستان، واکنشهای متفاوتی را در جهان برانگیخت. کشورهای بلوک شرق از آن حمایت کردند و کشورهای بلوک غرب شدیداً آن را محکوم نمودند. مجمع عمومی سازمان ملل متحد نیز طی صدور قطعنامهای - با ۱۰۴ رأی موافق در مقابل ۱۸ رأی مخالف - نسبت به این تهاجم اعتراض کرد، همچنین وزرای خارجه ۳۴ کشور اسلامی با صدور بیانیهای که در آن شوروی بهعنوان مقصر و مهاجم در اشغال شناخته شده بود خواستار «خروج سریع و بدون قیدوشرط نیروهای اشغالگر» از کشور مسلمان افغانستان شدند.
▲ | پیشینهی تاریخی |
در ۲۰ فوریه ۱۹۱۹، شاه امانالله در افغانستان به سلطنت رسید. او آزادی و استقلال افغانستان را - براساس پیمانی که بین هیاتهای انگلستان و افغانستان، در ۸ اوت ۱۹۱۹ به امضأ رسید، از بریتانیا گرفت، او آنچه را بهدست آورد که بهنوشتهی لودویگ آدمک «انگلیسیها هرگز تمایل نداشتند که به افغانستان بدهند.» شاه امانالله، پیش از آن، در ۷ آوریل همانسال به ولادیمیر ایلیچ لنین، رهبر انقلاب اکتبر و کشور بلشویکهای روسیه نوشت و از او خواستار برقراری روابط سیاسی با افغانستان شد. لنین در پاسخ او در ماه مه استقلال افغانستان را بهرسمیت شناخت و اقدام به برقراری روابط سیاسی با افغانستان کرد.
اتحاد جماهیر شوروی، اولین کشوری در جهان بود که استقلال افغانستان را بهرسمیت شناخت و از آنزمان کمکهای همهجانبهی آنکشور، به افغانستان آغاز شد. این پشتیبانیها در زمانی صورت میگرفت که هنوز از انقلاب روسیه چندی نگذشته بود و هنگامیکه حکومت تازه تأسیس روسیه، خود درگیر جنگ داخلی با طرفداران رژیم سابق تزاری معروف به روسهای سپید بود. در آنزمان این کشور اقدام به تهیه سلاحهای سبک، مهمات و تأمین زرادخانه، کارخانهی باروتسازی، تعدادی هواپیما و (مطابق اسناد منتشره از منابع شوروی) مبلغ یک میلیون روبل طلا جهت پشتیبانی از مقاومت افغانها در طول جنگ سوم انگلیس و افغانستان نمود، در موردی دیگر بهدنبال ممنوعیت ترانزیت کالاهای افغان از خاک هندوستان (پاکستان کنونی)، با ایجاد معاهدهای، کالاهای افغانستان بدون پرداخت عوارض از خاک شوروی عبور میکرد.
یاکوف زخارویچ سوریت (Yakov Zakharovich Surits)، نخستین دیپلمات روسی بود که در ۲۳ ژوئن ۱۹۱۹، از جانب ولادیمیر لنین، بهعنوان سفیر به دربار شاه امانالله فرستاده شد. او در سال ۱۹۲۱ پیمان دوستی و همکاری را با افغانستان به امضأ رسانید و سپس، در همانسال جای خود را به فیودور فیودورویچ راسکولنیکوف (Fyodor Fyodorovich Raskolnikov) واگذاشت. راسکولنیکوف از ۱۶ ژانویه ۱۹۲۱ تا ۶ فوریه ۱۹۲۴، سفیر شوروی در افغانستان بود. پس از او، لئونید نیکولایویچ استارک (Leonid Nikolayevich Stark)، از ۲۲ آوریل ۱۹۲۴ - ۱۶ آوریل ۱۹۳۶، بهعنوان سفیر شوروی در افغانستان خدمت کرد. در زمان او بود که کا گ ب، در افغانستان به جاسوسی آغاز کرد.
با اینحال، روابط افغانستان و شوروی، گرچه پس از سقوط سلطنت شاه امانالله تا پایان جنگ دوم جهانی ادامه داشت ولی زیاد گرم نبود. پس از جنگ جهانی دوم، زمانیکه دولت ایالات متحده آمریکا، درخواستهای مکرر افغانستان مبنی بر کمکهای نظامی را رد کرد، و در عوض به حمایت کشور تازهتأسیس پاکستان پرداخت، وقتی برنامهی کمکهای آمریکا به پاکستان آشکار شد، افغانستان ناگزیر در ایام نخستوزیری سردار محمدداوودخان، در ۲۷ ژانویه ۱۹۵۴، پیماننامهی با دولت اتحاد جماهیر شوروی بست که براساس آن، شوروی وام سهونیم میلیون دلاری به افغانستان پرداخت کرد. پس از آن کمکهای همهجانبهی شوروی به افغانستان همچنان ادامه داشت و مسکو سیاستی در پیش گرفت که میخواست خود را در جهان سوم - در رقابت با آمریکا - بهعنوان قهرمان همکاری با ملل روبهتوسعه جلوه دهد. اما هر چه این کمکها بیشتر ادامه مییافت، افغانستان بیش از پیش در کام شوروی فرو میرفت.
محمدظاهر شاه، آخرین پادشاه افغانستان، چندین مسافرت به اتحاد شوروی کرد. شورویها زیاد تلاش داشتند تا توجه او را به دوستی با آنکشور جلب کنند. اما بهگفتهی ظاهرشاه، «این سفرها او را قانع نساخت که واقعاً یک دوست صمیمی در کنار افغانستان وجود دارد.» این تصویر یکی از سفرهای شاه در دیدار با برژنف در مسکو را به نمایش میگذارد.
از سال ۱۹۵۴ تا تهاجم نیروهای ارتش سرخ به افغانستان در سال ۱۹۷۹، مجموع کمکهای شوروی به افغانستان به ۱۸۱۹۰ میلیون دلار میرسید که فقط ۸۱۷۰ میلیون دلار آنرا تا پایان سال ۱۹۷۹ دوباره بهدست آورده بود. بنابراین، این کمکها نظر به کمکهای شوروی به سایر کشورهای جهان سوم، سخاوتمندانهتر بهنظر میرسید. در این مدت تقریباً ۵۰۰۰ دانشجوی افغان در مؤسسات علمی و ۱۶۰۰ دانشجو در مؤسسات فنی شوروی دانش آموختند و افزون بر این، به تعداد ۳۷۲۵ نفر از افسران نظامی اردوی ملی افغانستان در شوروی آموزش نظامی فراگرفتند. نکتهی جالب توجه این است که بیشتر این افراد به دو شاخهی حزب دموکراتیک خلق افغانستان جلب و جذب شدند.
سردار محمدداوودخان، نخستوزیر دههی ۱۹۵۳ تا ۱۹۶۳، بیش از هر چیز درگیر مسئلهی پشتونستان بود و در این مورد - دستکم لفظاً - موضع سرسختانهای را اتخاذ نمود. وی، که بهسال ۱۹۵۴، با اتحاد شوروی روابط اقتصادی برقرار کرد، این روابط، به هنگامیکه دور دوم درگیریهای افغانستان و پاکستان مجدداً در سال ۱۹۵۵، باعث بستهشدن مرزهای دو کشور شد، بیش از پیش مستحکم گردید. در سال ۱۳۵۵، نیکیتا خروشچف (Nikita Khrushchev) و نیکلای بولگانین (Nikolai Bulganin) در راه بازگشت از سفری به هند، از کابل بازدید بهعمل آوردند. آنان با مشکل افغانستان در مورد مسئلهی پشتونستان ابراز همدردی کردند و موافقتنامهای یک وام جدید صد میلیون دلاری، که بخشی از آن برای خریدهای نظامی بود، امضأ نمودند.
سال ۱۹۵۵: استقبال از نیکیتا خروشچف در بدو ورود به افغانستان. محمدداوود خان به استقبال وی آمده است.
جدیدترین بحران در مورد مسئلهی پشتونستان، در دورهی ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۳، بههنگامیکه مرزهای دو کشور برای سومینبار بسته شد، بهوقوع پیوست. هواپیماهای اتحادشوروی، برای نمایش حمایت خود از افغانستان، صادرات انگور افغانستان را به خارج حمل کردند؛ بهنظر میرسد که محمدظاهر شاه مایل به قبول بهای دشمنی طولانی با پاکستان، و وابستگی به شوروی که بههمین دلیل پدید میآمد، نبود. از اینرو، در نهایت سازشناپذیری داوود در مورد این مسئله منجر به عزل وی از مقام نخستوزیری شد.
پس از عزل محمدداوودخان، شاه دست به اصلاحات مهم زد که قدمی اصلی در راه دمکراسی محسوب میشد، ولی بهشکلی میتوان گفت، که این اصلاحات زمینهی سقوط او را هم تسریع کرد. وی در سال ۱۹۶۴، قانون اساسی جدیدی را اعلام کرد که طبق آن، آزادی و دمکراسی در چهارچوب قانون فراهم آمد. یکی از رویدادهای عمدهی دههی دمکراسی پیدایی احزاب و گروههای سیاسی مختلف در جامعهی افغان بود. نخستین حزبی که پس از تصویب قانون اساسی و با توجه به فضای سیاسی باز، بنیان گذاشته شد، حزب دموکراتیک خلق افغانستان بود.
حزب دموکراتیک خلق افغانستان در ۱ ژانویه ۱۹۶۵، با گرایش چپی (در پرتو ایدئولوژی مارکسیسم-لنینیسم) بنیاد گذاشته شد و طرح اوليهی مرامنامه و اساسنامهی آن، به تصويب رسيد. چنین بهنظر میرسد که پیدایش این حزب، هم بهوسیلهی اعتباری که اتحادشوروی از طریق کمکهایش به افغانستان بهدست آورده بود، تسهیل شده باشد. اعضای اصلی حزب، روشنفکران و افسران ارتش بودند، که هر دو گروه در مکانهای خود، با عقایدو آموزش روسی در تماس بودند.
بدون تردید ویژگیهای شخصی رهبران برجستهی حزب در سرنوشت آن تأثیری ژرف داشت. نورمحمد ترهکی، نخستین رهبر و بنیانگذار حزب، شخصی خودساخته و وابسته به طبقهی عوام بود که علاقهی زایدالوصفی به عدالت اجتماعی داشت. بهنظر میرسد او زمانیکه برای کار در یک شرکت تجارتی میوه افغانی به بمبئی رفت، در آنجا با اندیشههای مارکسیستی باراندازان بمبئی که از سرسختترین مبارزان حزب کمونیست هند بودند، آشنا شد. سالها بعد او از اعضای فعال جنبش جوانان بیدار (ویښ زلمیان) بود. اما ببرک کارمل از بسیاری جهات با ترهکی تفاوت داشت. او حدود بیست سال جوانتر از ترهکی بود و فرزند یک ژنرال نظامی (محمدحسین) از طایفهی کاکر که احتمالاً قبیلهای او از کشمیر باشد. بههر حال، گفته میشود که او یک جوان احساساتی ماجراجو از یک خانوادهی ثروتمند بود که با قاشق نقرهای غذا میخورد. کارمل در سال ۱۹۵۲ تا ۱۹۵۵، در زندان تحتتأثیر میر اکبر خیبر با مارکسیسم آشنا شد. خیبر، که شخص با استعداد، تیزهوش و فهیم بود، با آنکه زمان کمونیستشدن او مشخص نیست، در اواخر دههی ۱۹۵۰ و اوایل دههی ۱۹۶۰ در آکادمی پلیس بهعنوان یک افسر جوان خدمت میکرد و دارای افکار چپی بود. اما پیشینهی حفیطالله امین، در حزب، به پایهای ترهکی و کارمل نبود و در زمانی که حزب بنیاد شد، او در آمریکا درس میخواند. او بهسال ۱۹۶۵، به افغانستان بازگشت و با نورمحمد ترهکی نزدیک شد و از نظریات سیاسی و انقلابی او بهره جست. امین توانست در ارتش نفوذ کند و افسران جوان را به گرد خود جمع کند.
در سال ۱۹۶۶، بهسبب اختلاف میان ترهکی و کارمل، حزب به دو پارچه شد جناح خلق بهرهبری ترهکی و جناح پرچم بهرهبری کارمل به فعالیت پرداختند. اما این دو رهبر، هر دو با کاگب در ارتباط بودند. بهنوشتهی هانری برادشر، «شورویها کارمل را بیشتر در ضیافتهای سفارت خود در کابل فرامیخواندند و طبق یک گزارش، ترهکی را پس از انشعاب حزب به مسکو دعوت کردند تا جایزهای را در بخش ادبیات بهدست آورد. کارمندان کاگب نهتنها انشعاب (دوستگی) را در میان احزاب کمونیست تشویق نمودهاند، بلکه الهامبخش آن نیز بودهاند تا به این ترتیب از هر گروه برای اهداف مسکو استفادهی ابزاری کنند.»
با اینحال، خطری که افغانستان را تهدید میکرد، نفوذ شوروی در ارتش افغانستان بود، گرچه در دههی ۱۹۵۰، سردار محمدداوودخان تمام عزل و نصبها در ارتش افغانستان - از افسران متوسط گرفته تا عالیرتبه - را براساس وفاداری آنان شخصاً انجام میداد و از اطاعت و فرمانبرداری آنان اطمینان داشت، ولی اندک اندک نفوذ مشاوران نظامی روسی در ارتش و آموزش افسران نظامی افغانستان در شوروی این اطمینان را از بین برد. در سال ۱۹۷۱، دیپلماتهای آمریکایی به تأثیرات منفی آموزش افسران افغان در شوروی صریحاً اشاره کردهاند.
در سالهای پایانی سلطنت مشروطهی محمدظاهرشاه، زمانیکه او میخواست روابط افغانستان با پاکستان و ایران را دوستانه نماید، در سال ۱۹۷۳، سردار محمدداوود با همکاری افسران پرچمی، با انجام کودتای سفید، شاه را از قدرت خلع کرد و در افغانستان نظام جمهوری برپا داشت. او پس از پیروزی کودتا، در بیانیههای اولیهاش، قول اصلاحاتی اساسی را داد که انجام بسیاری از آنها در برنامهی حزب دموکراتیک خلق افغانستان، در هشت سال پیش، مطرح شده بود و حتی به کادرهای جناح پرچم پستهای مهم و کلیدی داد. بهعلاوه بهنظر میرسید که رژیم جدید بیش از رژیم شاهی مشروطه طرفدار شوروی است.
در اینزمان، در حالیکه وی با بوق و کرنا در مورد مسئلهی پشتونستان سروصدا بهراه انداخت، شورویها به او گوشزد کردند که در موقعیتی نیست که بتواند با ارتش پاکستان روبهرو شود. از سوی دیگر، همزمان ایران که با تشویق ایالات متحده آمریکا نقش عمده را در منطقه ایفا میکرد، موضعی تهاجمی علیه نفوذ شوروی اتخاذ کرده بود. محمدداوود خان، در نتیجهی پیشنهاد شاه ایران، هم در مورد هیرمند و هم در مورد مسئلهی پشتونستان و بلوچستان از مواضع خود عقبنشینی نمود و در سال ۱۹۷۵، اعتباری به میزان دومیلیارد دلار دریافت کرد. تحکیم روابط افغانستان با کشورهای غربی، ایران، پاکستان و کشورهای اسلامی، در اواخر سالهای قدرت محمدداوود، و بهویژه، زمانیکه او از مسکو و چپیها فاصله گرفت و حتی در صدد نابودی رهبران حزب دموکراتیک خلق برآمد، زنگ خطر جدی برای شوروی بود. بنابراین، کودتای ۷ اردیبهشت ۱۳۵۷ (۲۷ آوریل سال ۱۹۷۸) اتفاق افتاد، که منجر به قتل داوود و خانوادهاش شد.
محمدداوودخان که از ابتدا یک ناسیونالیست قوی مسلمان اما دارای گرایشهای چپی بود با شوروی و شاخهی پرچم حزب دموکراتیک خلق، روابط حسنهای برقرار کرد، ولی در اواخر سالهای قدرتش از آنها فاصله گرفت و حتی در صدد نابودی رهبران حزب دمکراتیک خلق بر آمد. این اقدام وی باعث شد تا حزب دموکراتیک خلق دست به کودتای ۷ اردیبهشت ۱۳۵۷ بزند و در سحرگاه روز بعد، کودتاچیان نظامی وابسته به حزب خلق، او و ۳۹ نفر از اعضای خانوادهاش را به قتل رسانیدند.
کودتای هفتم ثور ۱۳۵۷، نقطهی آغاز تحولی بود که در آن به دوران حکومت محمدزاییها پایان داد و یک گروه جدید هوادار شوروی بهقدرت رسید. اما این کودتا شروع جنگی بود که بعدها با دخالت شوروی ابعاد گسترده یافت. از سوی دیگر، از نخستین لحظهی پیروزی مبارزهی قدرت میان دو جناح رقیب خلق و پرچم آغاز شد.
روز دهم ثور (۳۰ آوریل)، نورمحمد ترهکی دبیرکل حزب، بهعنوان رئیس شورای انقلابی و نخستوزیر انتخاب شد. ببرک کارمل دبیر دوم حزب، به مقام معاون شورای انقلابی و معاون نخستوزیر دست یافت و ۱۹ نفر از اعضای حزب بهعضویت کابینهی جدید برگزیده شدند. در این میان، حفیظالله امین فرمانده و قهرمان کودتا، مقام معاون نخستوزیر و وزیر امور خارجه را بهدست آورد.
تقسیم قدرت میان جناحهای خلق و پرچم به یک جدال واقعی تبدیل شد. جناح خلق از همان آغاز کودتا بهعنوان گروه پیروزمند عرضاندام کرد، در حالیکه گروه پرچم ابتکار سیاسی را عملاً از دست داد. حفیظالله امین، رقیب دیرینش ببرک کارمل را به کمک افسران کودتا تحت فشار قرار داد تا با قبول عضویت افسران خلق در شورای انقلابی به برتری جناح خلق گردن نهد و از ادعای وحدت برابر و سهم مساوی در قدرت با گروه خلق چشم بپوشد. با این حال، اتحاد لرزان خلق و پرچم پس از پیروزی کودتا چند ماهی بیش ادامه نیافت. اتحاد شوروی که از نخستین روزهای کودتا بهعنوان حامی اساسی رژیم خلقی ظاهر شد، ظاهراً سعی داشت تا از انشعاب مجدد هر دو جناح جلوگیری کند. اما ولادیمیر کریچکوف (Vladimir Kryuchkov)، معاون کاگب و مسئول امور جاسوسی خارجی شوروی که بعدها رئیس کاگب شد، که با رهبران جناحهای خلق و پرچم جداگانه دیدار کرد، بیشتر سیاست خلقیها را مورد تأیید قرار داد.
با پشتیبانی اتحادشوروی از سیاست رهبران جناح خلق، آنها پس از آن مانعی نمیدیدند تا آخرین بقایای مخالفان و رقبای خود را در حزب، دولت و ارتش تصفیه کنند. از اینرو، در ژوئیه ۱۹۷۸، ببرک کارمل و پنچ نفر دیگر از رهبران جناح پرچم در مقام سفیر به خارج از کشور فرستاده شدند. در ماه اوت همانسال، ژنرال عبدالقادر وزیر دفاع، شاهپور احمدزی، رئیس ستاد کل ارتش و عدهای دیگر که بیشتر با پرچمیها رابطه داشتند، بازداشت شدند.
اصلاحات رژیم خلقی که بر سه محور اصلی تحکیم قدرت دولت، اصلاحات ارضی و مبارزه با بیسوادی اتکأ داشت، بهجای آنکه مورد پشتیبانی مردم قرار گیرد، واکنشهای مختلفی را پدید آورد. رژیم خلقی بر این باور بود که با یورش به مراکز سنتی قدرت، میتواند برگشتناپذیری انقلاب را تضمین کند. اما این کار با مقاومت روبهرو شد و بهقدرت رهبران قومی و مذهبی مشروعیت بخشید.
رهبران حزب بر سر اقتدار خلق، با اجرای اصلاحات اجتماعی-اقتصادی میخواستند چهرهی کهن افغانستان را عوض کنند، اما تندروی، افراط و خشونت در اعمال اصلاحات، و عدم رعایت سنتها و اعتقادات مردم، نارضایتی گستردهای را در میان گروههای مختلف سیاسی و اجتماعی پدید آورد. از آنجا که، رهبران چپی در میان مردم پایگاه و محبوبیتی نداشتند و از سوی دیگر تحریکات خارجی بهوِیژه از سوی پاکستان و ایران، که گروههای اسلامی افغانستان را ابزار دست خود ساخته بودند، وجود داشت، اصلاحات رژیم با واکنش مخالف مردم روبهرو شد. بنابراین، سیاست سرکوب و ترور هم کارساز نبود و آتش شورش و طغیان در سراسر افغانستان، بهخصوص روستاها، شعلهور شد. بهدنبال شورشهای نورستان، کنر، پکتیا، هزارهجات و بدخشان در تابستان و زمستان سال ۱۹۷۸، قیام بزرگ شهری در هرات - در ۲۴ حوت ۱۳۵۷ - صورت گرفت.
در این حال، نورمحمد ترهکی با الکسی کاسیگین، نخستوزیر شوروی دوبار تماس تلفنی گرفت و خواستار اعزام نیروی ارتش سرخ در لباس افغانی به افغانستان شد. او گفت: «همهچیز در حال فروپاشی است و لازم است نیرو بفرستید.»
قیام هرات، با آنکه بهشدت سرکوب شد، حتی رهبران شوروی را نیز تکان داد. چنانکه همانروز اعضای دفتر سیاسی کمیتهمرکزی حزب کمونیست شوروی بهدستور برژنف وخامت اوضاع در افغانستان را در جلسهی ویژهی بررسی کردند. در حالیکه دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی از هرگونه کمک به افغانستان حمایت نمود، امکان فرستادن نیرو و دخالت مستقیم نظامی را در آن لحظه رد کرد.
روز قیام هرات، اعضای دفتر سیاسی کمیتهمرکزی حزب کمونیست شوروی بهدستور برژنف جلسهی ویژهی برگزار کردند. در این جلسه تصمیم گرفته شد تا نورمحمد ترهکی، روز بعد به مسکو بیاید. در ۲۰ مارس ۱۹۷۹، ترهکی به مسکو رفت و برژنف، او را در دفتر کارش در محلهی میدان قدیمی مسکو پذیرفت و از او خواست تا به اوضاع افغانستان سروسامان دهد.
تقاضای کمکهای نظامی و اقتصادی از سوی ترهکی و حتی امین ۱۳ بار مطرح شد. رهبران افغان میخواستند تا با کمک شوروی با هرگونه تهدید علیه خود مقابله کنند. در آنزمان پاکستان و ایران هزاران خرابکار مسلح بنیادگرا را به افغانستان اعزام میکردند و سیل جنگافزارها و مهمات به این کشور سرازیر میشد. گنریخ پولیکوف، مسئول افغانستان در دفتر روابط بینالمللی حزب کمونیست شوروی میگوید: «فعالیتهای دشمنان داخلی انقلاب شدت یافته بود و اردوگاههای نظامی در پاکستان فعال بودند. در واقع مسألهی دخالت از خارج بههیچوجه یک ادعای معمولی نبود. پاسخ رهبری حزبی ما به تقاضاهای رهبران افغان بسیار محتاطانه بود. البته ما تأکید میکردیم که همیشه آمادهی کمک به افغانستان هستیم. اما برداشت ما از این کمکها با برداشت رهبران افغانستان متفاوت بود. در آنزمان این مسأله مطرح نبود که نیروهای ما از مرز عبور کرده و در داخل افغانستان مستقر شوند. از نظر ما کمک نظامی شوروی باید متوجه استحکام ارتش افغانستان میبود و یا هم نیروهای ما میتوانستند در فرودگاه بگرام، شیندند یا در منظقهی شمال استقرار یابند.»
اوضاع در افغانستان روز به روز رو به وخامت میگذاشت. در اوایل سپتامبر ۱۹۷۹، نورمحمد ترهکی دبیرکل حزب دموکراتیک خلق و رئیس شورای انقلابی که برای شرکت در جلسهی سران کشورهای غیرمتعهد به هاوانا رفته بود، در برگشت، هنگام توقف در مسکو با رهبران شوروی دیدار خصوصی داشت. گفته میشود که در این دیدار ضرورت ائتلاف مجدد خلق و پرچم و کنار گذاشتن امین مطرح شد. ترهکی پس از دیدار با برژنف، شدیداً ناراحت بود. او بعداً در دیدار با اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان در مسکو سخنانی بر زبان آورد که در عمل اعلام جنگ با امین بود. او گفت: «در حزب ما یک دانهی سرطان است که باید کشیده شود. من این دانهی سرطانی را تشخیص کردهام و حزب را علاج میکنم.»
از همان نخستین لحظات ورود ترهکی به کابل، مبارزهی قدرت میان ترهکی و امین بهشدت بالا گرفت. رهبری شوروی اوضاع در کابل را با دقت زیر نظر داشت. در واقع، تلاش شوروی آن بود که امین را توسط ترهکی از میان بردارند. با این حال، به الکساندر پوزانوف (Alexander Puzanov)، سفیر شوروی، ژنرال ال. ان. گوریلف (L. N. Gorelov)، مشاور ارشد نظامی، ژنرال ب. اس. ایوانف (B. S. Ivanov)، نمایندهی ادارهی امنیت شوروی (کاگب) در کابل، و ایوان پاولوفسکی (Ivan Pavlovsky)، معاون وزیر دفاع و رئیس هیأت بلندپایهی نظامی شوروی که مشغول بازدید از کابل بود، دستور داده شد تا با ترهکی و امین دیدار کنند. در این دیدار امین حاضر نبود، چراکه او منظور شورویها را از این دیدار میدانست. سفیر شوروی بهصورت کنایهآمیزی به ترهکی گفت: «رفتار امین عادی نیست». ترهکی پاسخ داد: «رفیق سفیر ناراحت نباشید، او فرزند من است، من به او اعتماد دارم. بین ما وحدت خواهد بود».
روز بعد (۱۳ سپتامبر)، حفیظالله امین، اسدالله سروری، رئیس امنیت (اگسا)، محمداسلم وطنجار، وزیر کشور، سید محمد گلابزوی، وزیر مخابرات و شیرجان مزدوریار، وزیر سرخدات را که وفادار به ترهکی بودند، از کار برکنار کرد.
مقامات شوروی، دوباره به کاخ ریاست جمهوری رفتند و بهظاهر خواستند با ترهکی و امین در مورد برکناری وزرا صحبت کنند. آنها به ترهکی گفتند: «امین چهار وزیر را برکنار کرد، این بهنفع کار نیست!» ترهکی به امین تلفن کرد و از او خواست تا به ارگ بیاید. امین بنا به تقاضای ترهکی و اصرار سفیر شوروی به کاخ ریاست جمهوری آمد، اما هنوز او پا روی اولین پله نگذاشته بود، که صدای شلیک گلولهها شنیده شد. امین با محافظانش از صحنهی تیراندازی خود را بیرون کشیدند. گرچه تاکنون آشکار نیست چه کسانی تیراندازی کردند، ولی از قراین مشخص است که این توطئه از سوی مأموران کاگب برای قتل امین طراحی شده بود. امین پس از فرار از حرمسرا به کاخ دلگشا رفت و ارتباطات ترهکی را با خارج قطع کرد و فرماندهی امور را بهدست گرفت.
در تصویر از چپ بهراست: آندرِی آندریویچ گرومیکو، عضو دفتر سیاسی کمیتهمرکزی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، که نزدیک به سه دهه (۱۹۸۵–۱۹۵۷) مقام وزارت امور خارجهی این کشور را بهعهده داشت، در دیدار با حفیظالله امین، وزیر امور خارجه و عضو دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان، معاون صدراعظم و وزیر امور خارجهی جمهوری دموکراتیک افغانستان، هنگام دیدار در مسکو، سال ۱۹۷۸؛ تصویر از: واسیلی ایگوروف - تاس.
روز ۱۵ سپتامبر ۱۹۷۹، رادیوی افغانستان انتخاب حفیظالله امین را به مقام دبیرکل حزب دموکراتیک خلق و رئیس شورای انقلابی و نخستوزیر اعلام کرد. در شامگاه ۸ اکتبر همانسال، نورمحمد ترهکی در کوتی باغچهی ارگ بهقتل رسید. گرچه در این فاصله زمانی، که هنوز ترهکی در حرمسرا زندانی بود، میتوانست با دخالت مقامات شوروی در کابل از قتلاش جلوگیری شود، اما این مقامات نهتنها دلچسبی به سرنوشت ترهکی نشان ندادند، بلکه دولت امین را نیز بهرسمیت شناختند. مقامات شوروی، امین را «یک فرد قوی و شایسته برای ادارهی دولت و دوست وفادار و قابل اعتماد اتحاد جماهیر شوروی توصیف کردند». با وجود این، قتل ترهکی، لئوند برژنف را در مسکو شوکه کرد و امین را نیز در سراشیب سقوط قرار داد.
در این زمان ببرک کارمل که در پراگ بود، مورد توجه مقامات شوروی قرار گرفت. این مقامات به این نتیجه رسیدند که حفیظالله امین هرچه زودتر باید با دخالت مستقیم شوروی از بین برود و ببرک کارمل جانشین او شود. بنابراین، در ۲۵ اکتبر ۱۹۷۹، ا. و. پيتروف، کارمند کاگب بهدستور وزارت امنیت شوروی به پراگ فرستاده شد تا کارمل را به مسکو بیاورد. سرانجام، در اوایل ماه دسامبر ۱۹۷۹، رهبران شوروی تصمیم گرفتند که به افغانستان نیرو بفرستد و کارمل را بهقدرت برساند.
▲ | روند اشغال افغانستان (رویداد ۶ جدی) |
در پنجم دسامبر بین حفیظالله امین و شوروی معاهدهی امضأ شد که اجازه میداد کمکهای نظامی شوروی - برای حمایت او - وارد افغانستان شود.
در ۸ دسامبر ۱۹۷۹، دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی تصمیم گرفت که نیروهای ارتش سرخ شوروی را به افغانستان بفرستد. دو هفته بعد اتحاد جماهیر شوروی وارد جنگ در افغانستان شد. این جنگ با عملیات طوفان ۳۳۳ آغاز شد. در این عملیات ۲۴ عضو از گروه الفا (Alfa Group)، ۳۰ نفر گرداننده از کاگب (KGB) بهنام زینت (Zenith)، ۸۷ نیرو از جمع ۳۴۵ نفر هنگ هوابرد و بهطور کل حدود ۷۰۰ نفر افسر و سرباز شوروی که از مسلمانهای ازبک و تاجیک تشکیل شده بود، جز گردانی (کندک) بودند که مأموریت حمله به قصر تاجبیگ و قتل حفیطالله امین را بر عهده گرفتند. آنها دستور داشتند هر جنبندهای را که در قصر باشد به گلوله ببندید.
جلسهی فوقالعادهی دفتر سیاسی کمیتهمرکزی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در ۸ دسامبر ۱۹۷۹، بهرهبری لئونید ایلیچ بریژنف، دبیرکل (منشی عمومی) کمیتهمرکزی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، که در این جلسه تصمیم اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ شوروی اتخاذ شد. صورتجلسهی دفتر سیاسی که چرنینکو، دبیر کمیته مرکزی حزب، آنرا نوشته است، در پروندهی خاص کمیتهمرکزی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی نگهداری میشود. از این صورتجلسه پیدا است، که آندروپوف، اوستینوف و گرومیکو مبتکرین اعزام نیروهای شوروی به افغانستان میباشند.
در ۱۰ دسامبر، مارشال دمیتری اوستینوف (Dmitry Ustinov)، وزیر دفاع اتحاد جماهیر شوروی، در جلسهی خاص هیأت رهبری وزارت دفاع، تصمیم دفتر سیاسی کمیتهمرکزی حزب کمونیست شوروی، مبنی بر فرستادن قطعات محدود ارتش سرخ به افغانستان را مطرح کرد و به مارشال نیکولای اوگارکوف (Nikolai Ogarkov)، رئیس ستاد ارتش، با آنکه او مخالف فرستادن نیروی نظامی به افغانستان بود و آنرا غیر قابل توجیه میدانست، وظیفه داد تا یک نیروی مجهز را آماده این کار نماید. پس از آن آمادگی نهایی برای هجوم آغاز شد. براساس دستور شفاهی وزیر دفاع شوروی، در قلمرو فرماندهی نظامی آسیای مرکزی نزدیک به یکصد واحد رزمی، تحت فرماندهی ارتش جدید بهنام «ارتش چهلم» گردآورده شد. این ارتش، بعدها تمام نیروهای مهاجم شوروی در افغانستان را در خود متشکل میکرد.
در جلسهی ۸ دسامبر سال ۱۹۷۹، که در آن محفل، دستهی کوچک دفترسیاسی کمیتهمرکزی حزب گردهم آمده بودند، لئونید ایلیچ بریژنف دبیرکل کمیتهمرکزی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به سخنان ژنرالها و اعضای دفترسیاسی گوش میدهد. اندروپوف و اوستینوف دلایل ضرورت فرستادن نیروهای ارتش سرخ شوروی به افغانستان را ارائه میکنند. یکی از دلایل - حفاظت از مرزهای جنوبی کشور در برابر تجاوز ایالات متحده آمریکا که در نظر داشت جمهوریهای آسیای میانه را شامل ساحهی نفوذ خود کند، جابهجایی موشکهای «پرشنگ» آمریکایی در خاک افغانستان، که فرودگاه کیهاننوردی بایکانور و غیره تأسیسات مهم و حیاتی را زیر خطر قرار میدهد و خطر جدایی استانهای شمالی از افغانستان و الحاق آنها به پاکستان. در پایان، تصمیم گرفته شد که دو گزینه عملیات بررسی شود: از بینبردن امین و انتقال قدرت به کارمل، اعزام برخی از نیروها به افغانستان بهخاطر انجام این کار. مارشال نیکولای اوگارکوف، رئیس ستاد که برای ملاقات با «حلقهی کوچک دفترسیاسی کمیتهی مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی» دعوت شده بود، در جریان یکساعت برای متقاعد کردن رهبران کشور از زیانهای احتمالی اعزام نیروهای شوروی به افغانستان تلاش میورزد. مارشال موفق به این کار نشد. روز بعد، ۹ دسامبر اوگراکوف دوباره بهنزد دبیرکل حزب احضار شد. در دفترسیاسی اینبار - برژنف، سوسلوف، آندروپوف، گرومیکو، اوستینوف و چرنینکو - که وظیفه داشت صورتجلسه را یادداشت کند - حاضر بودند. مارشال اوگارکوف دلایل خود را در مخالفت با ورود نیروهای ارتش سرخ به افغانستان با اصرار تکرار میکرد. او بهسنت افغانها استناد میکرد، که در خاک خود خارجیها را نمیتوانند تحمل کنند و دربارهی احتمال کشانیدن نیروهای شوروی در عملیات جنگی هوشدار میداد، اما سعی او بیهوده بود. آندروپوف مارشال را بهجایش نشاند و گفت: «شما را بهمنظور این دعوت نکردیم که نظر شما را بشنویم، بلکه به این خاطر دعوت شدهاید که دستورالعمل دفترسیاسی را یادداشت کرده و اجرای آنها را سازماندهی کنید» و لئونید ایلیچ برژنف روی بحث نقطهی پایان گذاشت: «یوری ولادیمیرویچ باید حمایت شود».
مشاوران کاگب در کابل، امین را فریب میدهند و بهبهانه تأمین امنیت او پیشنهاد میکنند که به کاخ تاجبیگ نقل مکان کند. در نتیجه، امین ۲۰ دسامبر به آنجا میکوچد. در اصل، کارمندان کگب به این باور بودند که در کاخ تاجبیگ - که در بلندی و در یک گوشهی از شهر کابل واقع است - کشتن امین آسانتر انجام میشود.
در ۲۲ دسامبر، فکرت تابییف (Fikryat Tabeyev)، که در ۲۶ نوامبر، بهعنوان سفیر جدید اتحاد شوروی به افغانستان فرستاده شده بود، به حفیظالله امین خبر داد که نیروهای ارتش سرخ شوروی بهدرخواست او، در ۲۵ دسامبر به افغانستان اعزام میشوند.
در ۲۴ دسامبر، در گردهمایی هیأت رهبری وزارت دفاع شوروی، اعلام گردید که رهبران اتحاد شوروی تصمیم گرفتهاند که به افغانستان نیروی نظامی بفرستند. در این جلسه وزیر دفاع شوروی دستور حمله نیروهای نظامی از آسیای مرکزی به افغانستان را صادر کرد و روز ۲۵ دسامبر، ساعت ۳ بعد از ظهر ارتش چهلم، از طریق هوا و زمین مرز افغانستان را عبور کردند. در این روز بیبیسی از لشکرکشی شوروی و دربارهی نگرانی آمریکا پیرامون افزایش نیروهای شوروی در افغانستان خبر میداد. با این حال، هواپیماهای نظامی شوروی یکی پس از دیگری در فرودگاههای نظامی کابل و بگرام روی باند به زمین مینشستند و و سایر نیروها از بنادر حیرتان و تورغندی گذشتند، و بهسوی کابل، هرات، قندهار و غزنی در حرکت بودند. حفیظالله امین از ورود ارتش سرخ شوروی استقبال کرد، زیرا باور داشت که با کمک سربازان شوروی مخالفین را سرکوب میکند.
سرانجام، در ۲۷ دسامبر، کودتا در کابل به سرخط خبرهای جهان مبدل شد. در این روز حفیظالله امین همه اعضای دفتر سیاسی حزب دموکراتیک خلق افغانستان را برای صرف نهار به اقامتگاهاش در کاخ تاجبیگ دعوت کرده بود. در میان آنان تقریباً تمام افسران ردهی اول افغانستان حضور داشتند. برخی همراه خانوادههای خود آمده بودند. امین میخواست با این مهمانی چهاردهمین سالگرد تأسیس حزب دمکراتیک خلق و کوچیدنش به قصر تاجبیگ را نیز جشن بگیرد.
پیش از این، در ۱۳ دسامبر، میخائیل طالبوف، کارمند کاگب، با اسم مستعار «میشا»، بهعنوان آشپز امین استخدام شده بود تا او را مسموم کند. باری، میشا برای مسمومکردن امین اقدام کرد ولی کارش نافرجام بود. اما اینبار، او کار خود را با موفقیت انجام داد و نهتنها امین، بلکه تمام مهمانان او را، بهشمول کودکان و زنان، مسموم کرد. مأمور میشا و چند کارمند دیگر شوروی، پس از مسمومشدن امین از قصر غیب میزنند.
طبق برنامهی کاگب، بعد از مسمومشدن امین، عملیات تصرف کاخ تاجبیگ باید ساعت ۱۰ شب شروع میشد. شورویها باور داشتند که امین و مهمانانش بعد از ۳-۴ ساعت مسموم میشوند، اما بهصورت غیرمنتظره، همه کسانی که در قصر تاجبیگ بودند، بهزودی بیهوش میشوند. بههمینخاطر تصمیم گرفته شد که عملیات ساعت ۶ بعد از ظهر شروع شود.
وقتی امین مسموم شد، فرمانده گارد ریاستجمهوری، سرگرد جانداد، به اقبال وزیری، رئیس دفتر امور سیاسی ارتش افغانستان دستور میدهد که فوراً از بیمارستان نظامی چهارصد بستر پزشکان شوروی را بیاورد. شورویها ضمن تهیهی طرح کودتا فراموش کرده بودند که در چهارصدبستر پزشکان نظامی شوروی فعالیت میکنند و آنها میتوانند امین را از مرگ نجات بدهند. دو سرهنگ آناتولی آلکسیاف و ویکتور کوزنیچنکو پس از چند ساعت درمان رهبر افغانستان را بههوش آوردند. اما در این زمان عملیات سرنگونی او آغاز شده بود.
قصر تاجبیگ محل سکونت حفیطالله امین، در تپهی تاجبیگ، در زمان اشغال آن بهدست افسران و سربازان ارتش سرخ شووری
ساعت ۱۸ و ۱۵ دقیقه حمله شورویها به قصر تاجبیگ شروع شد. در این حمله بیش از ۵۰ نفر از کارمندان «آلفا» و «زینت» کاگب و ۳۵۰ سرباز و افسر «اسپتسناز» (نیروی ویژه) «گآرئو» شرکت داشتند. در ابتدا قصر بهوسیلهی زسو-۲۳-۴ «شیلکا» (ZSU-23-4 «Shilka») موشکباران گردید. سپس در ۴ زرهپوش کارمندان کاگب بهسوی قصر حرکت کردند. یکی از این زرهپوشها را سربازان افغان در لحظههای نخست تخریب نمودند.
ولادیمیر شریفاُف، افسر تاجیکتبار نیروی ویژهی «گآرئو» (گروه ویژهی استخبارات نظامی شوروی) که گروه «الفا» را تا ورودی قصر تاجبیگ انتقال میداد، میگوید: «من فرماندهی پنج زرهپوش را بهعهده داشتم و وقتی ما به نزدیکی قصر رسیدیم، محافظان کاخ تاجبیگ بهسوی ما تیراندازی کردند. وقتی شماری از مأموران امنیتی «آلفا» از بیامپی بیرون شدند، هدف تیر محافظان قرار گرفته برخی کشته و برخی زخمی شدند.»
امین هنوز در بستر بیماری بود و وضعش کمکم بهبود مییافت که شلیک گلولهها به اقامتگاه او در کاخ تاجبیگ آغاز شد. وقتی واحد ضربتی ۳۳۳ کاگب کاخ را هدف قرار داد، امین نمیدانست که حملهکنندگان چه کسانی هستند. خانم امین میگوید:
-
چندین دکتر آمدند، و به امین دارو و سروم تزریق کردند، تا اینکه کمکم وضعیت شوهرم را تحت کنترل آوردند. نزدیک ساعت هفت بود، از اتاق خارج شده و وارد یکی از دهلیزهای بزرگ کاخ شدم. در سمت غربی صدای شلیک مهیبی بهگوش آمد. من بهطرف اتاقی که امین در آن بود، دویدم، دیدم که امین نیز از جای خود برخاسته بود، از من پرسید که چه شده است؟ گفتم: شلیک شده، به دیوارها شلیک کردهاند. تا این حرفها را گفتم، امین از جای خود برخاست و از اتاق به دهلیز آمد. بهمجرد آمدن به دهلیز صدای شلیک شدید شد و از چهار طرف شلیک صورت میگرفت. با شدت شلیکها همه بیدار شدند، به آنها گفتیم از طبقهی سوم به طبقهی دوم برویم. همهی ما به طبقهی دوم پایین شدیم. همسران صالحمحمد زیری و دکتر شاهولی نیز با ما بودند. در دهلیز نشستیم. در کاخ سه زینه (راهپله) بود. پسرم عبدالرحمان، یک نوهی کاکای (عموی) امین و محافظش گربز در زینهها موضع گرفتند و من برایشان اسلحه آوردم. آنها از زینهها به خارج کاخ شلیک میکردند. در پایین من از شوهرم امین پرسیدم کی است که شلیک میکنند؟ او به جانداد فرمانده گارد دستور داد که با احتیاط به منزل (طبقه) سوم و ببیند که کی حمله کرده است. وقتی جانداد برگشت، گفت برای من طوری معلوم میشود که روسها هستند. امین گفت نه!
نیروهای شوروی با درهمشکستن مقاومت بهزودی داخل کاخ شده و بهمحض ورود بهسوی کودکان و زنان شلیک کردند. یک تن از ههاجمین که تصویر امین را در دست داشت، بهسوی او نشانه گرفت. همسر امین میافزاید:
-
تا وقتیکه مهمات داشتیم، هیچکس نتوانست وارد کاخ شود. عدهای زیادی از مهاجمین کشته شدند. ما نمیدانستیم که روسها هستند. وقتی مهمات ما تمام شد، آنها داخل شدند. بهمحض داخل شدن با ماشیندار (مسلسل) به چهار طرف شلیک کردند. بر اثر این شلیکها به دخترانم ملالی و گلالی و پسرم خوازک گلوله اصابت کرد. در حالیکه آنها عکس امین را بهدست داشتند، بهسوی دخترم غُتی رفتند. غَتی به آنها گفت چرا شلیک میکنید، امین صاحب اینجاست. گفتند که امین کجاست؟ در این حال متوجه شدند که امین آنجا نشسته است. بر او شلیک کردند. بعد از آن پسران و دخترانم زخمی شدند و وقتی دیدند کس دیگری باقی نمانده خاموش شدند.
دختر امین در یادداشت خود که از زندان پولچرخی نوشته، میگوید که وقتی حملهکنندگان نزدیک شدند، دیده شد که سربازان شورویاند. به اثر تیراندازی آنها دو دختر، پسر خردسال امین، خوازک، و خود امین زخمی شدند. بعدتر «برادرم عبدالرحمان را دو سرباز آوردند. سربازان شوروی بودند. پیشروی ما او را محکم گرفته، بهسرش شلّیک کردند. او پیش روی ما افتاد».
افسران شوروی، شامل نیروهای ویژهی کاگب و گآریو از گروههای آلفا و زینت. وقتی کارمندان «آلفا» و «گآرئو» (GRU یا ادارهی اطلاعات خارجی ستاد کل نیروهای مسلح شوروی) وارد قصر تاجبیگ شدند، هر چیزی را که میجنبید، میکُشتند.
پس از ورود سربازان مهاجم ارتش سرخ شوروی به قصر، امین ۴۳ دقیقه مقاومت کرد. سپس او و با دو پسرش و همسر دکتر شاهولی الکوزی، وزیر امور خارجه افغانستان بهدست این سربازان کشته شدند. در مورد اینکه امین را چهکسی کُشت، کارمندان کاگب میگویند هنگامی که نارنجک پرتاپ کردند، امین و پسر خردسالش کُشته شدند. اما دکتر ولایت که بعد از این حادثه جسد امین را دیده بود، میگوید که به سر امین سه تیر زده بودند.
دفتر کار حفیطالله امین در قصر تاجبیگ، جاییکه او بهدست سربازان مهاجم ارتش سرخ شوروی کشته شد. در تصویر یکی از افسران استخبارات نطامی شوروی دیده میشود، در حالیکه اسناد مهم را از میز کار امین ربوده و در جیب خود جاسازی میکند. از این گذشته، چنانکه ادوارد بلیایف مینویسد، پس از تصرف قصر تاجبیگ دزدی و غارت شروع میشود. سرهنگ تاجیک اَسلاناوف که بعد چند ساعت همراه ژنرال ایوانف آنجا رفته بود، میگوید که نشانههای غارتگری در قصر تاجبیگ آشکارا مشاهده میشد. در این ارتباط شاهد عینی دختر امین مینویسد: «مهاجمان بعد از کُشتن به چور و چپاول آغاز کردند. همه اشیا را چور کردند، حتی نان پختهشده را همانجا نشسته خوردند». از اشیای غارتشده به رئیس کاگب آندروپوف تفنگ تکتیرانداز امین هدیه شد.
نورالدین قرباناُف، تنها مامور تاجیک کاگب که در این حمله شرکت داشت، میگوید: «کشتهشدهها در داخل کاخ آنقدر زیاد بودند که همه قالیها پر از خون بود، تا حدی که هنگام قدمزنی خون در قالیها چلپچلپ میکرد. من گاه میخواهم بهخود اطمینان بدهم که قالیها از آب لولههای سوراخشده خیس شده باشند. من میدانم که ما روی خون قدم میزدیم... این کابوس هنوز هم مرا اذیت میکند که ما فقط یک نفر، امین یا محافظ او را نکشتهایم. اینقدر خون ریختهشده باید خون مردم زیادی بوده باشد.»
بههر حال، گفته میشود که قربانیان این رویداد، افزون بر امین و فرزندانش، حدود ۲۰۰ افسر و سرباز افغان بودند و ۹ سرباز روسی نیز در آنشب کشته شدند. همچنین حدود هزاروهفتصد نفر در آنشب بازداشت شدند. در این میان، خانوادهی امین اسیر گرفته میشود و بعد از ۴ روز آنها را سربازان نیروی ویژهی «گآریو» پاسبانی میکنند. در این روز، همچنین وزارت دفاع، مخابرات، ستاد ارتش، رادیو و تلویزیون، کمیته امنیت، پلیس، زندان پولچرخی و غیره از جانب کارمندان «آلفا» و «گآریو» تصرف شدند.
▲ | واکنش جهان |
- الکساندر بوین، مقالهنویس سیاسی برجستهی روزنامهی ایزویستیا (۱۹۸۱ م) نوشت: «ما میدانستیم که تصمیم مربوط به اعزام نیرو به افغانستان، حتی اگر کاملاً هم قانونی باشد، خوشایند جهان امروز نخواهد بود. ما همچنین میدانستیم اگر از اجرای مسئولیت خود مبنی بر اتخاذ تصمیم ناخوشایند ولی لازم، خودداری کنیم، یک قدرت بزرگ نخواهیم بود. تصمیمات مهم و فوقالعاده زاییدهی شرایط و اوضاع و احوال فوقالعاده هستند.»
تهاجمی که در ۶ جدی ۱۳۵۸ روی داد، موجب شگفتی جهانیان شد و بیدرنگ با آن مخالفت بهعمل آمد. برای اولینبار پس از جنگ جهانی دوم، شورویها شمار زیادی از نیروهای رزمی خود را به خارج از منطقهی پیمان ورشو اعزام داشتند. در حالیکه آنها ادعا داشتند که تهاجم به درخواست حفیظالله امین صورت گرفت، مرگ او در اولین ساعات تهاجم، موجب این سؤظن شد که او را عمداً بهقتل رساندهاند. حکومتهای غیرمتعهد جهان سوم و همچنین احزاب کمونیست دول اروپایی از اعتراضهای قابل پیشبینی دولتهای غربی حمایت کردند.
در آنزمان، رهبری شوروی برخلاف واقعیت ادعا کرد که امین توسط سایر افغانها کشته شده است. برژنف در بیانیهی مورخ ۱۳ ژانویه ۱۹۸۰ اعلام داشت: «مردم تحت رهبری حزب دموکراتیک خلق بهریاست ببرک کارمل علیه حکومت استبدادی قیام کرده و آنرا از بین بردند.»
ببرک کارمل برای آنکه نشان بدهد که توسط روسها منصوب نشده است، اعلام داشت که او مخفیانه و قبل از مداخلهی شوروی برای کمک به شورشیان وارد کشور شده بود. برژنف دربارهی اتهام غیرقانونیبودن تهاجم گفت: «رهبری افغانستان کراراً از اتحاد شوروی درخواست کمک نمود تا ضدانقلاب را سرکوب کند و این کمک بهموجب قرارداد دوستی افغانستان و شوروی منعقده در سال ۱۹۷۸ صورت گرفت.»
برژنف گفت: «اتخاذ تصمیم در خصوص اعزام نیروهای شوروی به افغانستان کار آسانی نبود» آنها وظیفه داشتند که افغانها را در مقاومت در برابر تجاوزاتی که با کمک آمریکا و چین از خارج به افغانستان صورت میگیرد یاری نمایند. ضمن یک حمله شدید به مفاهیم حقوق بینالملل او گفت: «هنگامیکه اولین دولت سوسیالیست جهان در سال ۱۹۱۷ بهوجود آمد، مردم ما از کسی (برای تأسیس آن) اجازه نگرفتند. امروز هم آنها خودشان تصمیم میگیرند که با تبعیت از کدام حقوق زندگی بکنند.»
وقتی که برژنف مداخله در افغانستان را با کمک خارجی به ضدانقلابیون ربط داد و بدینوسیله آنرا توجیه کرد، در حقیقت به شکایت کمونیستهای اروپایی وقعی نگذاشت. آنها استدلال میکردند که اگر شوروی نشانههایی مبنی بر مداخله خارجی در دست داشت، میبایستی ابتدا به سازمان ملل مراجعه میکرد و نمیبایستی به اقدامات یکجانبه مبادرت میورزید.
▲ | پیامد اشغال افغانستان |
اتحاد شوروی در سال ۱۹۹۱ فروپاشید. دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، علت فروپاشی اتحاد شوروی را جنگ در افغانستان خواند. اتحاد شوروی در سال ۱۹۷۹ نیروهای ارتش سرخ خود را وارد افغانستان کرد و آخرین یگانهای این ارتش، دهسال بعد خاک افغانستان را ترک کردند.
ترامپ در برنامه شبکه تلویزیونی فاکس نیوز گفت: «اتحاد شوروی حق داشت کارزار افغانستان را بهخاطر خطر تروریستی بنیادگرایی اسلامی آغاز کند.» اما، او افزود: «در آنزمان، روسیه اتحاد شوروی بود و افغانستان آنرا به روسیه تبدیل کرد، چون آنها (شورویها) هنگام پیکار در افغانستان ورشکسته شدند.»
پیآمد این اشغال برای هر دو کشور شوروی و افغانستان بسیار ناگوار بود. نزدیک به دو میلیون افغان و ۱۵ هزار سرباز روسی کشته شدند و بیش از پنج میلیون افغان به پاکستان و ایران مهاجر گردیدند. این جنگ میلیاردها دلار زیان مالی به زیربنای اقتصادی افغانستان و شوروی نیز وارد کرد[بهگفتهی شوارد نادره وزیرخارجه پیشین شوروی، مصرف جنگ در افغانستان سالانه به ده میلیارد دلار میرسید که این بزرگترین ضربه اقتصادی بر پیکر شوروی آنزمان بود]. با فروپاشی شوروی، کشورهای زیادی از بدنهی این کشور جدا شدند و اعلام استقلال کردند. در کنار این پیآمدها، شوروی در سطح نظام بینالملل نیز جایگاه سیاسی خود را از دست داد. نظام دو قطبی جهان هم از بین رفت و برای جهان تکقطبی جا خالی کرد. اما وضعیت مردم در افغانستان، که خودشان نیروی انسانی محرک این تغییر بزرگ بودند، اندکی متفاوتتر بود.
افغانها که تازه از جنگ ویرانگر ۱۰ساله بیرون شده بودند، انتظار داشتند با آمدن مجاهدین، کشور آنان به صلح پایدار برسد و وارد مرحلهی بازسازی و آبادانی گردد. اما دیری نپاید که جنگهای داخلی میان گروههای مختلف جهادی بر سر ساختار و تقسیم قدرت، شکل گرفت و مردم را سخت ناامید کرد. زخمهای خونین جنگهای داخلی و پیآمدهای آن، کمتر از مصایب برآمده از جنگ با شوروی نبود. تنها در کابل حدود ۶۵ هزار انسان جان باخت و هزاران تن دیگر زخمی شدند. اموال، زندگی، عزت و ناموس مردم از تجاوز مصون نماند.
بههر حال، گفته میشود، وقتی ژنرال گروموف فرمانده نیروهای شوروی در افغانستان بهعنوان آخرین فرد ارتش سرخ افغانستان را ترک میکرد، در کنار مرز دقایقی رو به افغانستان ایستاد و زیرلب چیزهایی با خود گفت که هرگز در تاریخ افشا نشد. اما مورخان روایت کردهاند که: «گروموف در آنوقت، لبخند تلخی برلب داشت.» لبخندی که تنها برچهرهی یک ژنرال شکستخورده میتوان دید. (داوود ناجی، شش جدی گذشته یا حال؟)
[▲] يادداشتها
[▲] پيوستها
افشای راز قتل حفیظالله امین، از افغانستان اسپوتنیک
امین را پشت قصر دفن کردیم (گفتوگوی داوود ناجی با رستم تورسولوکوف)
نورعلی دولت، حفیظالله امین چگونه کشته شد؟
فیلم مستند جنگ افغانستان ۱۹۷۹، از: جولایا میرزوئوا
[▲] پینوشتها
کاگب (KGB)، مخفف نام ادارهی اطلاعات و امنیت اتحاد جماهیر شوروی سابق (Committee for State Security) بود، که در سال ۱۹۵۳ از ادغام وزارت امنیت دولتی و وزارت امور داخلی پس از مرگ ژوزف استالین رهبر وقت رژیم شوروی تشکیل شد و بهدنبال فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، جای خود را به افاسبی (سرویس ضد جاسوسی روسیه) داد.
گ آر یو (GRU)، مخفف نام ادارهی اطلاعات نظامی خارجی ستاد کل نیروهای مسلح شوروی (Military intelligence agency) بود، که در سال ۲۰۱۰، نام آن به گ یو (GU) ادارهی اطلاعات نظامی خارجی ستاد کل نیروهای مسلح فدراسیون روسیه (Main Directorate of the General Staff of the Armed Forces of the Russian Federation) یا بهطور خلاصه اداره اصلی اطلاعات (Main Intelligence Directorate) تغییر نام داد.
گروههای آلفا و زینت، ۷۰۰ نفر از افسران و سربازان شوروی در یونیفرم افغانی، شامل نیروهای ویژه «کا گ ب» و «گ آر یو» بودند که در ۶ جدی ۱۳۵۸، در طی عملیات طوفان ۳۳۳ به کاخ حفیظالله امین در تاج بیگ حمله کردند و همچنین مراکز مهم دولتی، نظامی و ساختمان رادیو و تلویزیون در کابل به تصرف خود درآوردند.
مارشال سرگئی سوکولوف (Sergey Leonidovich Sokolov یا Marshal Sergey Sokolov) (زادهی ۱ ژوئیه ۱۹۱۱ م - درگذشتهی ۳۱ اوت ۲۰۱۲ م)، یک فرمانده نظامی اهل روسیه و قهرمان اتحاد شوروی بود، که از ۲۲ دسامبر ۱۹۸۴ تا ۳۰ مه ۱۹۸۷، بهعنوان وزیر دفاع اتحاد جماهیر شوروی خدمت کرد. او در جنگ جهانی دوم، و جنگ شوروی در افغانستان نقش داشت.
سرلشکر واسیلی واسیلیویچ کولسنیک (Vasily Vasilyevich Kolesnik) (زادهی ۱۳ دسامبر ۱۹۳۵ م - درگذشتهی ۳۰ اکتبر ۲۰۰۲ م)، فرمانده نظامی و سرلشکر (در دههی ۱۹۸۰ م) و قهرمان ارتش شوروی بود. او در سال ۱۹۸۲، بهعنوان رئیس کل ادارهی اطلاعات نظامی خارجی ستاد کل نیروهای مسلح شوروی (GRU) منصوب شد و در زمان اشغال افغانستان توسط نیروهای ارتش شوروی، فرماندهی عملیات طوفان را بر عهده داشت.
لئونید ایلیچ برژنف (Leonid Ilyich Brezhnev) (زادهی ۱۹ دسامبر ۱۹۰۶ م - درگذشتهی ۱۰ نوامبر ۱۹۸۲ م)، سیاستمدار و دبیر کل کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی از سال ۱۹۶۴ تا ۱۹۸۲ بود. در دوران رهبری بِرژنِف بر شوروی، حکومت این کشور تا اقصی نقاط افریقا و آسیا گسترش یافت ولی آخرین ماجراجویی او در افغانستان سرانجام به شکست انجامید.
لشکر ۴۰ ارتش سرخ شوروی (40th Army of the Soviet Union's Army)، از لشکرهای زرهی ارتش سرخ اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود، که نقش مهم نظامی در جنگ جهانی دوم و جنگ شوروی در افغانستان داشت. در ۶ جدی (دیماه) ۱۳۵۸، با حمله لشکر چهلم ارتش سرخ به افغانستان، عملاً افغانستان به اشغال شوروی درآمد. پنتاگون، تعداد سربازان لشکر ۴۰ام در افغانستان را حدود ۱۰۵ هزار برآورد کرده بود.
لودویگ آدمک، روابط خارجی افغانستان در نیمهی اول قرن بیستم، برگردان: محمدفاضل صاحبزاده، پاییز ۱۳۷۷، ص ۵۶.
خاطرات آقابکُف، ترجمهی دکتر حسین ابوترابیان، رجوع شود به فصلهای چهارم و پنجم.
هانری برادشر، افغانستان و اتحاد شوروی، ترجمه و نشر: شورای ثقافتی جهاد افغانستان، ص ۱۶.
فرد هالیدی، انقلاب در افغانستان، ترجمهی ع. اسعد، ص ۲۸. بهنوشتهی هانری برادشر، آمریکا هم در سال ۱۹۵۱ و هم در سال ۱۹۵۴ ضمن رد تقاضای افغانستان مبنی بر دریافت کمکهای نظامی، بهطور ضمنی به رهبران این کشور خاطر نشان کرد که یکی از شرایط کمکهای نظامی آن است که افغانستان اختلافات خود را با پاکستان در مورد مسئلهی پشتونستان حل کند. (ص ۱۲) افغانستان با مجادلات پیگیر و پرمصرف سعی بلیغ به خرچ داد تا این مناطق را از پاکستان که در سال ۱۹۴۷، به استقلال نایل آمد، وا رهاند... در مقابل، پاکستان به وارد کردن فشار علیه افغانستان اقدام کرد تا بدینترتیب جلو افغانها را بگیرد. از آنجا که تقریباً همه واردات افغانستان از طریق بندر کراچی و گذرگاه خیبر عبور میکرد، حکومت پاکستان انتقال کالاهای افغانی را از طریق بندر کراچی در دسامبر ۱۹۴۹، تقریباً بهطور کامل متوقف کرد. این رویدادها، آغاز فرصتطلبی شوروی در افغانستان را پس از جنگ دوم جهانی تشکیل میدهد. (ص ۱۳) یک نشریهی شوروی در سال ۱۹۵۱ به این نکته اشاره میکند که مسکو پیشبینی دارد، تا مناطق پشتوزبان پاکستان به افغانستان بپیوندد، و نواحی تاجیک، ازبک و ترکمننشین افغانستان به شوروی الحاق گردد تا بدینترتیب گسیختگی قومی که در اثر تعیین مرزها در قرن نوزدهم رونما گردیده، جبران شود. (صص ۱۳ و ۱۴)
[▲] جُستارهای وابسته
□
□
□
[▲] سرچشمهها
□
□
□
□
[▲] پيوند به بیرون
□ [۱ ٢ ٣ ۴ ۵ ٦ ٧ ٨ ٩ ۱٠ ۱۱ ۱٢ ۱٣ ۱۴ ۱۵ ۱٦ ۱٧ ۱٨ ۱۹ ٢٠]
ردهها │ ...