|
فیلم مستند جنگ افغانستان
فهرست مندرجات
.
فیلم مستند جنگ افغانستان ۱۹٧۹
اینجا کابل، پایتخت افغانستان در سال ۱۹٧٨ میلادی است، زمانیکه شرق و غرب برای سلطه بر جهان رقابت داشتند. بعد از پایان جنگ سرد یک رویارویی جدید شروع شد. اینبار بین غرب و جهان اسلام. این تغییر درست در افغانستان روی داد.
اکنون با جنگ ۱٠ ساله و خونین بین اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و مقاومت افغانستان آشنا میشویم. حتی امروزه هم تیتر بسیاری از اخبار مربوط به این جنگ بیثمر است، که در جهان سابقه نداشته است.
فیلم مستند جنگ افغانستان ۱۹٧۹، توسط Gulya Mirzoeva تهیه شده و برگردان متن پانویس فارسی این فیلم در زیر بازنویسی شده است.
تاریخ توصیح میدهد که چرا جنگ افغانستان، جهان را درهمپیچید. بهطور تاریخی، رابطهی شوروی و افغانستان خوب بود. روسیه برای اولینبار در سال ۱۹۱۹، استقلال افغانستان را بهرسمیت شناخت و افغانستان نیز برای اولینبار در سال ۱۹٢۱، شوروی را بهرسمیت شناخت. در طول قرن بیستم رابطه بین این دو کشور عالی بود. رهبران شوروی سران افغانستان را راضی میکردند؛ ریرا جغرافیای افغانستان، سرزمین استراتژیکی بود و بین کشورهای شوروی، ایران، چین و پاکستان قرار داشت.
در دهههای ۱۹٧٠، افغانستان یک جمهوری لیبرال بود. رئیسجمهور محمدداوود خان با رهبران شوروی کنار آمده بود. کابل مهمترین شریک تجاری برای مسکو بود و شوروی مشغول احداث زیرساختهای افغانستان بود.
شهنواز تنی، وزیر دفاع نظام جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان در زمان حکومت دکتر نجیبالله که حالا ریاست حزب سیاسی «سولی غورزنگ» را بهعهده دارد. او از حربی پوهنتون یا دانشگاه نظامی فارغ شده، و در ۱٣۵٣ مهارتها و تحصیلات نظامی را از شوروی سابق کسب کرده است. وی که از فعالان کودتا ثور ۱٣۵٧ بود، در کمیتهی مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان عضویت داشت و در حکومت دموکراتیک خلق افغانستان، در سمتهای قوماندان قطعهی کوماندو، رییس دفاع زون شمال، رییس دفاع و قوماندان عسکری در هرات، قوماندان قول اردو، لوی درستیزوال و نیز وزیر دفاع، فعالیت کرد.
اما وقتی کمونیستها در سال ۱۹٧٨، قدرت را در کابل بهدست گرفتند، ماه عسل تمام شد. ژنرال شهنواز تنی، وزیر دفاع افغانستان بین سالهای ۱۹٨٨-۱۹۹٠، میگوید:
- انقلاب ثور، یک انقلاب ملی نبود، بلکه یک تحول سیاسی بود و بر حزب دمکراتیک خلق افغانستان تحمیل شد. شرایط آماده نبود. اما یک قیام موفق بود. نیت پاک بود و کاملاً به نفع عوام و اکثریت مردم افغانستان بود. به همین دلیل بود که اکثریت مردم افغانستان از آن حمایت کردند. در آغاز آن را پذیرفتند. یعنی منظورم این است که در شروع انقلاب ثور، بدون کمک اتحادشوروی.
حزب دمکراتیک خلق افغانستان قدرت را بهدست گرفت. هر چند رهبر آن، نورمحمد ترهکی یک کمونیست بود، ولی شوروی خشمگین شد. شوروی انقلابهای خودسرانه را صلاح ندانسته و برژنف تنها چند ماه بعد با این انقلاب موافقت کرد.
در دسامبر ۱۹٧٨، نورمحمد ترهکی، رئیسجمهور جدید، به مسکو رسید تا معاهده دوستی بین دو کشور را امضأ کند. طبق معاهده، با کمکهای اقتصادی-نظامی شوروی به دولت جدید کمونیستی در افغانستان موافقت شد.
اولیویه روآ (Olivier Roy) (زادهی ۱۹۴۹ در لا روشل) پژوهشگر اسلام سیاسی اهل فرانسه و استاد موسسه دانشگاهی اروپا در فلورانس ایتالیا است. از او تاکنون دو کتاب «اسلام جهانی شده» و «افغانستان از جهان تا جنگهای داخلی» بهفارسی ترجمه شده است.
شناخت روسها از حزب کمونیست افغانستان اندک بود. اولیویه روآ (Olivier Roy)، پژوهشگر اسلام سیاسی و کارشناس مسایل افغانستان میگوید:
- اما حزب کمونیست انقلابی افغانستان چگونه بود؟ ایدئولوژی آنها تغییر افغانستان از نظام فئودالی به سوسیالیسم بود.
تغییرات اجتماعی مستلزم اصلاحات ارضی بود. این کار اولین شکست برای حزب کمونیست افغانستان بود. چون در اصلاحات دیکتهشده از بالا آداب و رسوم محلی لحاظ نشده بودند. گوش خوانین و ملاکین محلی بدهکار اصلاحات ارضی نبود. چالش دوم نوسازی سیستم آموزشی بود. مدرسه رفتن برای دختران هم اجباری شد، کاری که با مخالفت رهبران مذهبی روبهرو گردید. این مقاومت در برابر کمونیسم، با مشت آهنین - سرخ روبهرو شد. حملات علیه رهبران مذهبی، خونهای زیادی را به جوش آورد. بهعلاوه، در کشور همسایه - ایران نیز انقلاب اسلامی در جریان بود. در حکومت دینی بنیانگذاریشده توسط آیتالله خمینی، رهبران مذهبی قدرت را بهدست داشتند، در حالیکه در افغانستان به آنها ظلم میشد. کاخ کرملین در مسکو، وقایع ایران را بهدقت زیر نظر داشت. انقلاب اسلامی یک افتضاح برای غرب بود. زیرا شاه نوکر آمریکا را با تیپا از کشور بیرون انداختند. شوروی تلاش ناموفقی کرد تا جلوی مخالفت داغ کمونیستهای افغانستان علیه مذهب را بگیرد. شهنواز تنی میگوید:
- یک تعداد اعضای حزب دمکراتیک خلق افغانستان که پیشتر یادآوری کردم، آنها طرز برخورد خود را با روحانیون، روحیهی مردم افغانستان و طریقهی آنها عیار نساختند.
امین وردک، یکی از مخالفان رژیم خلقی در استان وردک میگوید:
- عالمان دین و شخصیتهای روحانی که در جامعه بسیار محبوبیت دارند را یا به زندانها انداختند و یا به شهادت رساندند و در کنار آن یک حکومت دیکتاتوری را آغاز کردند که مطلقاً آزادی را از مردم صلب کرد. هیچکس حق نداشت که رادیو بشنود، هیچکس حق نداشت که روزنامه بخواند و هیچکس حق نداشت که روی رهبران کمونیستی صحبت کند.
ارتش در پانزدهم مارس ۱۹٧۹، در هرات، در غرب افغانستان شورش کرد. شورشیان اسماعیل خان بود که بعدها یکی از جنگجویان معروف استان هرات در جنبش مقاومت شد. او میگوید:
- ما چند نفر افسرانی که در داخل اردوی افغانستان در آن زمان بودیم، براساس احساسات اسلامی و دینی خود و به ارتباط مسایل وطندوستی که داشتیم، توانستیم تمام اسلحهی که در داخل اردو بود، بین مردم توزیع کنیم. مردم آمدند و ما اسلحه را به آنها توزیع کردیم. پنج روز ادامه دادیم. تعداد تلفات بسیار زیاد و بمبارانها بسیار شدید بود و اجساد به هر طرف پراکنده بود. ما مجبور شدیم که فرقهی ۱٧ هرات را تخریب کنیم و تعداد سلاح مورد ضرورت را با خود بهطرف کوهها بردیم و از کوهها جنگهای چریکی (پارتیزانی) را ادامه دادیم.
از شورشیان منطقهی هرات بیش از ٣٠ هزار نفر کشته شدند. رئیسجمهور ترهکی با نگرانی به کاسیگین، نخستوزیر وقت شوروی تلفن زد. متن گفتوگوها در آرشیوی محرمانهی کرملین وجود دارد. خواندن این بخش جالب است. ترهکی کمک خواسته و پیشنهاد کرده که ارتش سرخ بدون جلب توجه دخالت نماید. کاسیگین که تمایلی به دخالت نداشت، در جواب گفت: ولی برای ارتش دشوار است که بدون جلب توجه دخالت نماید. در کل دنیا جار میزنند که شوروی افغانستان را اشغال کرده است. ترهکی بههر حال به اقناعکردن رهبران شوروی ادامه میدهد. فقظ نیروهای زرهی از آسیای میانه ارسال نمایید. زیرا بخشی زیادی از جمعیت افغانستان تاجیک، ازبک و ترکمن هستند. کافی است لباس ارتش افغانستان را بپوشند تا کسی متوجه نشود. خواست ترهکی مقبول واقع گردید. فرماندهان ارگانهای امنیتی شوروی ک گ ب بههمرای جی آر یو شروع به استخدام نیروهای مسلمان در ارتش شوروی کردند. سرهنگ رستم ترسانکولوف (Rusham Tursunkulov)، فرمانده نیروهای مسلمان شوروی سابق میگوید:
- وقتی وارد محل خدمت شدم، کاملاً تعجب کردم که اکثر نیروها از اهالی آسیای میانه: تاجیکها، ازبکها و تعدادی ترکمنها نیز بودند. به ما یونیفرمهایی دادند که هیچ نشانهای رویشان نبود و بدن ما را به خارش انداختند، زیرا از پشم شتر بافته شده بودند. نمیدانستیم چرا ما را جمع کردهاند. باید به یاد داشته باشیم که در سالهای ۱۹٧٠، سرویسهای مخفی، واقعاً پنهانکار بودند.
گردان نیروهای مسلمان را مخفیانه در ماه مه ۱۹٧۹ تشکیل دادند. ک ب گ در نهایت دم بر نیاورد، اما وضعیت سیاسی افغانستان وخیم بود؛ بهخصوص در نزدیکی مرز پاکستان ستیزهجویان ضد کمونیسم تمرکز نیرو کرده بودند. هر چند جنگ هنوز بهطور رسمی آغاز نشده بود، ولی عمو سام (آمریکا) با همپالکیاش پاکستان شمشیرهایشان را صیقل میدادند. چالز کوگان (Charles Cogan)، کارشناس بخش خاور نزدیک و جنوب آسیا سازمان سیا (۱۹٧۹-۱۹٨۵) میگوید:
- ژنرال اختر، رئیس دستگاه امنیتی پاکستان طرف ما چرخیده و تقاضای کمک نمود! در دنیای مدرن امروزی، انجام اعمال مخفی در خارج از کشور، مستلزم دستور رئیس جمهور میباشد. رئیسجمهور کارتر، این مجوز را در سال ۱۹٧۹ امضأ کرد: «به جنگجویان (مجاهدین افغان) مورد حمایت پاکستان که علیه حزب کمونیست آنتریک (تحریک) شدهاند، کمکهای غیرکشنده (غیرنظامی) اهدا نمایید!»
اولیویه روآ:
- زمان برای اسلامگرایان حامی پاکستان سر رسیده بود. آنها دارای برخی تسلیحات و آموزشهای نظامی - عمومی بودند. جبههها از جمله جبهه احمدشاه مسعود در درهی پنجشیر گشوده شدند.
افغانستان در تابستان ۱۹٧۹ عملاً دچار جنگ داخلی شده بود. نیروهای مخالف در گوشه و کنار کشور در حال آمادهباش بهسر میبردند. نیمهی دیگر جنگ داخلی درون ستاد قدرت کمونیستی در کابل رقم خورد. در این تصویر رفقای مارکسیست رئیسجمهور ترهکی و حفیظالله امین دیده میشوند. بهنظر آنها تأسیس دولت سوسیالیستی ممکن مینمود.
نورمحمد ترهکی و حفیظالله امین
بعد از اینکه ترهکی در دسامبر ۱۹٧۹ از مسکو بازگشت، نخستوزیر حفیظالله امین با روی گشاده از او استقبال نمود. اما فقط سه روز بعد حفیطالله امین، ترهکی را به قتل رسانید و خود را رئیسجمهور افغانستان در آستانهی جنگ داخلی نامید. سپس یک موج پاکسازی توسط امین به راه افتاد. او تمام مقامات عالیرتبه وفادار به ترهکی را بازداشت یا اعدام نمود. سؤظنهای مسکو بیدار شدند. میلتون بیردن (Milton Bearden)، مسئول سازمان سیا در افغانستان (۱۹٨٠) میگوید:
- البته همه چیز به وضعیت متشنج مسکو بستگی داشت. آنجا فعالیتهای سیا را نظارت نموده و مثلاً میترسیدند که حفیظالله امین مزدور ما بوده و احتمالاً آمریکا موشکهایش را در افغانستان مستقر میکند. این شایعات اصل و اساس نداشتند. چشمداشت ما در دولت آمریکا به کل افغانستان نبود!
سوتلانا ساروانسکایا (Svetlana Savranskaya)، پژوهشگر آرشیو امنیت ملی در دانشگاه جورج واشنکتن میگوید:
- در مورد ارتباط امین با سیا هیچ مدرکی وجود ندارد. البته امین شوروی و آمریکا را به جان یکدیگر انداخت، زیرا موقعیت خودش را در خطر میدید.
آیا حفیظالله امین جاسوس آمریکا و چین بود یا صرفاً یک آدم تکرو؟ ک گ ب اوضاع کابل را با نگرانی نظارت نموده و رئیس آن، یوری آندروپوف به برژنف هشدار داد. سوتلانا ساروانسکایا میگوید:
- برژنف گزارشاتی را جدی گرفت که در آنها آندروپوف تأکید میکند: باید فوراً دست بهکار شد، قبل از اینکه دولت حفیظالله امین مزدور آمریکا شود.
ناتالیا گورکیان (Natalia Gevorkyan)، خبرنگار میگوید:
- سال ۱۹٧۹ سلامتی برژنف در حدی نبود که بتواند تصمیمات بزرگ سیاسی بگیرد. او بیشتر از یک ربع ساعت قادر به بحث و گفتگو نبود. با این حال برخی از تصمیمات را امضأ نمود و میتوانست این کار را بکند.
بههر حال، برژنف بهعنوان رهبر حزب کمونیست همچنان دارای بیشترین قدرت بوده و تصمیمات حیاتی کشور را بهخصوص در سیاست خارجی خودش اتخاذ میکرد. عاقبت در جلسهی دفتر سیاسی در ماه دسامبر تصمیم گرفته شد حفیظالله امین از صحنه حذف شود. آن دوران گورباچف جوان تازه عضو جانشین دفتر سیاسی بود و هنوز حق رأی کامل نداشت. میخائیل گورباچف (Mikhail Gorbachev)، رئیسجمهور شوروی (۱۹٨٨-۱۹۹۱)
- تصمیم را نه کل دفتر سیاسی بلکه گروه کوچکی گرفتند. رفقای قدیمی - عقابهای پیر. تاریخ را نمیتوان از نو نوشت.
عقابهای پیر عبارت بودند از: دیمیتری یوستینوف، وزیر دفاع، یوری آندروپوف، رئیس ک گ ب، گورمیکو، وزیر خارجه، و آنها تصمیم گرفتند ارتش سرخ به جنگ سرنوشت برود. دههی ٧٠ بین شوروی و عمو سام (آمریکا) ظاهراً دوران تنشزدایی بود و این کار مهمترین مسئلهی برژنف بود. هر چند بهنظر دفترسیاسی اقدامات نظامی مخل تعادل بودند، اما یوستینوف، آندروپوف و گرومیکو بقیه را با عملیات همراه نمودند. تصمیم این شد که امین خلع قدرت شده و واحدهای ارتش سرخ در حمایت از دولت سوسیالیستی جدید به افغانستان ارسال شوند. اینجا مدرک تأیید حمله را میبینید. تعجبآور اینکه چنین سند مهم با دست نوشته شده است!
سند حمله ارتش سرخ به افغانستان و اشغال این کشور
همچنین جملهبندیها مبهم بوده و میتوان چنین برداشت نمود که دفتر سیاسی به این سه نفر قدرت هر کاری را در افغانستان داده، البته نام افغانستان اصلاً ذکر نشده است. سند در تاریخ ۱٢ دسامبر ۱۹٧۹ تنظیم شده است. اما بقیه اعضای دفتر سیاسی از جمله کاسیگین دو هفته بعد آن را امضأ کردهاند. اکنون نقشههای کشیده شده برای سر امین، متحقق میشدند. ژنرال والری واستروتین (Valeri Vostrotin)، فرمانده نیروهای چترباز میگوید:
- دسامبر ۱۹٧۹، بههمراه گردان مسلمانان نزدیکی کاخ امین مستقر بودیم. یونیفورم ارتش افغانستان به تن داشتیم. نام و هویت رسمی ما گردان گارد ملی بود، که مأموریت حفاظت از کاخ دولتی و امین را داشتیم. وظیفهی اصلی ما جلوگیری از ورود نیروهای ضد انقلاب به محوطهی کاخ ریاست جمهوری بود؛ زیرا بیم کودتا میرفت. بعدها آشکار شد که مأموریت اصلی ما انحلال دولت بوده است. آشپز حفیظالله امین ترغیب شد تا او را مسموم سازد. این کار دشوار نبود، زیرا افغانستانیها به دیپلماتها، پزشکان و دیگر مقامات شوروی اعتماد داشتند. همراهکردن آشپزباشی آسان بود. آنزمان نوشیدن کوکاکولا در افغانستان رایج بود. اما برای ما عجیب مینمود. کوکاکولا خودش اینقدر سمی است که سموم دیگر را از بین میبرد. بنابراین، برای کسانی که همراه غذا کوکاکولا مینوشیدند، مسمومکردن نمیتوانست خوب عمل کند.
از آنجا که کوکاکولا نمیگذاشت سمها حفیظالله امین را جزغاله کنند، ک گ ب تصمیم گرفت به کاخ ریاست جمهوری حمله کند. عملیات طوفان ساعت ۱۹ شب آغاز شد تا امین را از قدرت کنار زند. سرهنگ یاکوف سمنوف (Jakov Semenov)، فرمانده عملیات ویژه ک گ ب - کابل میگوید:
- تصویر وقایع آن ۴۵ دقیقه سخت است؛ زیرا تیراندازی بهشدت ادامه داشت. تانکها با توپ ضد هوایی شیلکا قصر را هدف گرفتند. مهمات روی سرمان سقوط نموده و خمپاره باران بود... جسد امین را در طبقهی دوم نزدیک بار پیدا کردیم. تنها بعد از اینکه یکی از اعضای دولت افغانستان جسد را شناسایی کرد، به مرکز اطلاع دادیم که امین مرده است. وقتی رئیس جمهور کشته شد، دنبال شواهدی میگشتیم که امین عامل سیا بوده است. کاملاً مطمئن هستم، کارشناسان همراه ما سعی داشتند آن مدرک را پیدا کنند. ولی هیچ سندی داخل کاخ پیدا نشد.
اواخر دسامبر ۱۹٧۹، حدود ۱٠٠ هزار سرباز ارتش سرخ شوروی، افغانستان را درنوردیدند. این نیروها رسماً برای حافظت از دولت کمونیست بودند. مردی که توسط مسکو بهقدرت رسید، ببرک کارمل نام داشت. عبدالله عبدالله، فرمانده سابق احمدشاه مسعود میگوید:
- ما در شب اعلام را شنیدیم که ببرک کارمل گفت که قوای شوروی آمده به افغانستان. شب سخت بود و روز بعدش خودم قوای شوروی را دیدم که در روی جادهها و نزدیک خانهی ما بودند. روزی بود که فکر کردم سرنوشت مردم افغانستان تغییر کرده است. و شخص خودم هم که محصل بودم، فکر کردم که زندگی برای همهی ما تغییر کرده است.
اولیویه روآ:
- روسها نه برای سرکوب مسلمانان شورشی بلکه برای سرنگونی دولت بیش از حد خیرهسر کمونیستی و جایگزینی آن با یک دولت معتدل آمدند. دولتی که بتواند مردم افغانستان را آرام و راضی کند.
چرا عقابهای پیر در کرملین فکر میکردند که با ارسال نیروی نظامی میتوان به صلح رسید؟ نتیجه بر عکس بود و بحران کل جهان را تحت تأثیر گذاشت. ژنرال محمدایوب سالنگی، فرمانده پیشین احمدشاه مسعود میگوید:
- وقتی به کشورهای اسلامی حمله خصمانه (تجاوز) صورت میگیرد، این حق شرعی است که در برابر متجاوز ایستاد شوند و جهاد بکنند. بنا به احکام و آیات قرآن پاک مردم افغانستان در مقابل قوای متجاوز شوروی وقت جهاد خود را آغاز کردند.
برهانالدین ربانی:
- هر کسی نمیتواند مجاهد شود. جهاد در واقع در ِ رحمت است که خدا بر روی عزیزترین بندگانش باز میکند.
ورود نیروهای یک کشور خارجی، بُعد تازهای به وضعیت بخشید. درگیریها از جنگ داخلی تبدیل به جنگ مقدسی شد که جهان اسلام را تکان میداد. داخل شوروی کسی از ماجرا خبر نداشت! روزنامهی پراودا بهطور کوتاه نوشت: «کابل خواستار این شده تا ارتش سرخ مانع هجوم کشورهای خارجی به افغانستان شود.» در انتهای این خبر نوشته شده بود: «افغانستانیها خودشان حکم اعدام امین را دادند.» تا شب قبل از کودتا مسکو حتی خبردار هم نبود که عملیات نظامی انجام میگیرد. میخائیل گورباچف:
- همراه دوستم، شواردنادزه از موضوع خبردار شدیم. برای تعطیلات به شهر پیتسوندا در سواحل دریای سیاه رفته بودم. آنجا ادوارد شواردنادزه که داشت به گرجستان میفت، به دیدارم آمد. خیلی صحبت کردیم. صبح بعد که بیدار شدم یا در واقع وقتیکه زودهنگام بیدارمان کردند، خبر را برایمان تعریف کردند. بخشی از نیروهای ویژه وارد افغانستان شدهاند. تا آنزمان از کل ماجرا خبر نداشتیم. شواردنادزه عضو جانشین دفتر سیاسی بود، مثل من. چیزی نمیدانستیم، شرمآور بود.
در ژانویهی ۱۹٨٠، سرکردهای یانکیها (رئیسجمهور آمریکا)، جیمی کارتر (Jimmy Carter) طی یک سخنرانی تلویزیونی در مورد اقدامات شوروی سخن گفت:
- این یک تخلف آشکار از تعهدات بینالمللی و منشور سازمان ملل متحد است. این کار تلاش عمدی یک ابرقدرت الحادی برای تسلیمکردن یک ملت مسلمان و مستقل است.
بهگفتهی میلتون بیردن، مسئول سازمان سیا در افغانستان، جیمی کارتر شخصاً احساس میکرد که برژنف به او تودهنی زده است، کسی که فکر میکرد تا حدی او را میشناسد. ملوین گودمن (Melvin Goodman)، کارشناس سیا در وزارت امور خارجه میگوید:
- وقتی نیروهای شوروی در ۱۹٧۹، وارد افغانستان شدند، متاسفانه کارتر کاملاً سادهلوحانه گفت که در یک شبانهروز بیش از هر زمانی از شوروی آموخته است.
ریچارد پرل (Richard Perle)، مشاور ریگان صهیو نئوکان، میگوید:
- برخورد کارتر با قضیه، تقریباً معمولی و آرام بود. او سادهلوحانه باور داشت سر میز مذاکره میتواند به چنان توافقی در مورد مسایل برسد که اگر جنگ سرد پایان هم نیابد، حداقل کاهش پیدا کند.
اکثر کشورهای عضو سازمان ملل دخالت نظامی شوروی در افغانستان را محکوم کردند. کارتر مذاکرات را متوقف نمود و دوران تنشزدایی جنگ سرد به انتهای مسیرش رسید. میلتون بیردن، مسئول سازمان سیا در افغانستان میگوید:
- کارتر خیلی زود اظهار داشت که آمریکا در بازیهای المپیک مسکو شرکت نمیکند و برخی از قراردادهای مذاکرات را بهحالت تعلیق درمیآورد. او این مسایل را علناً اظهار نمود. همچنین به سیا دستور داد دست بهکار شود. او سیاستها را طوری تغییر داد که به نیروهای مجاهدین افغان کمکهای تسلیحاتی شود. تنها ۵ سال از کابوس ویتنام گذشته بود.
اولین کسی که کودتای افغانستان را به جنگ ویتنام تشبیه نمود، مشاور جنگی جیمی کارتر، زیبیگنیو برژینسکی (Zbigniew Brzezinski) بود، که دارای هیستری (احساسات غیرقابل کنترل) آنتیکمونیستی بود. زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی آمریکا (مشاور لهستانی جیمی کارتر) در دوران اشغال افغانستان توسط نیروهای ارتش سرخ شوروی میگوید:
- رژه نظامی نیروهای اشغالگر شوروی در کابل را بهیاد دارم. به رئیسجمهور خبر دادم که میتوانیم یک ویتنام هم برای شوروی تدارک ببینیم، برای اولینبار در دوران جنگ سرد.
ملوین گودمن میگوید:
- برژینسکی سیاست را کاملاً بههمریخت. زیرا بهعنوان تبعهی اروپای شرقی کاملاً جنون ضد شوروی داشت.
و میلتون بیردن میگوید:
- همهچیز در ژانویهی ۱۹٨٠ شروع شد. برژینسکی با محمدضیأالحق، رئیسجمهور پاکستان، گفتوگو کرد. او از مرزهای پاکستان، افغانستان را دید زد و تفنگ کلاشینکف را رو به آنجا نشانه گرفت. اینکار نشانهی آشکار بود از تعهد آمریکا به آتشافروزی.
زبیگنیو برژینسکی خطاب به مجاهدین افغان میگوید:
- آن سرزمینها مال شما بوده و روزی آنجا باز میگردید. شما در این نبرد پیروز شده و خانهها و مساجدتان را پس میگیرید. زیرا حق با شما بوده و خداوند نیز یاورتان است!
چارلز گوکان، کارشناس سازمان سیا در خاورمیانه و آسیا میگوید:
- برژینسکی میخواست بهعنوان رهبر عملیات مشهور شود. البته در سطوح بالای سیاسی او واقعاً مسئول این کار بود. اما بازیگر میدان عمل، سازمان سیا بود.
وینس کانیسترارو (Vince Cannisraro)، مدیر پیشین سازمان سیا و مشاور مجلهای ایبیسی و واتیکان میگوید: «ما در افغانستان حضور نداشتیم و پاکستان با آمریکا رابطه داشت.» میلتون بیردن میافزاید:
- به پاکستانیها اطلاع دادیم، میخواهیم همکاری نموده و یک کارگروه تشکیل دهیم که شامل کشورهای همفکر مانند عربستان، چین، مصر، انگلیس، آمریکا و پاکستان باشد. اول، تعداد زیادی تفنگ انفیلد ٣٠٣ از انگلیسیها خریداری کردیم. دو ماه بعد از ورود شوروی تفنگها به پاکستان رسیدند. اسلحههای که آنزمان محبوبیت زیادی در افغانستان داشتند. در ابتدا ۱٠ میلیون دلار پرداخت نموده و کنگره نیز همراهی نمود. سپس ٢٠ میلیون دلار دادیم و هر سال مبلغ بالاتر میرفت.
سازمان سیا در عملیات سیکلون - طوفان مجاهدین افغان را تسلیح کرد. ضیأالحق رئیسجمهور پاکستان دشمن خونی شوروی بود و سرویس اطلاعاتی پاکستان را در اختیار سازمان سیا گذاشت. قرارداد فوقالعاده محرمانه بود. ورود نیروهای آمریکا به افغانستان مورد نیاز نبود. پاکستان جنگجویان افغان را آموزش و تسلیح نموده و سازمان سیا نیز عمدتاً درگیر مسایل سرمایهگذاری بود. شهنواز تنی میگوید:
- سرحدات افغانستان باز بود. بهطور آزادانه مفرضههای مجاهدین و گروههای اکمالاتی و تأمیناتی آنها رفتوآمد میکردند. میان پاکستان - افغانستان و ایران - افغانستان. پیشتر عرض کردم که در موجودیت ارتش شوروی، دولت افغانستان سرحدات را بهطور کامل مسدود نکرد.
ساماندهی نیروهای مخالف در مناطق مرزی پاکستان بود. جاییکه هزاران نفر از مردم افغانستان، آنجا فرار کرده بودند. وینس کانیسترارو
میگوید:
- جنگجویان فراری به پاکستان یک نیروی ائتلافی تشکیل دادند که شامل هفت گروه مختلف میشد. علاوه بر افراد گلبدین حکمتیار نیروهای معتدلتری هم بودند. اما از نقظهی نظر پاکستان این گروهها از لحاظ نظامی مؤثرتر بوده و البته همینطور هم بود.
نیروهای مخالف افغانستان شامل ٧ گروه میشدند. گروههای تندرو تحت رهبری حکمتیار، سیاف و ربانی بودند. آلسعود نیز پشتیبان گروههای اخوانالمسلمین بود، که بنابر توصیه پاکستان بیشترین کمکها را از سیا میگرفتند. سیا باید پولها را جایی گسیل میکرد که پاکستان توصیه میکرد. دکتر عبدالله عبدالله میگوید:
- البته یک سیاستی در آنزمان اِعمال میشد که بیشترین کمکها را آقای حکمتیار بهدست میآورد. این بنا به سیاست دولت پاکستان و نظامیان پاکستان بود. بقیه مجاهدین زیر فشار قرار داشتند مبنی بر اینکه از آقای حکمتیار اطاعت بکنند.
اما چارلز گوکان میگوید:
- گروه اصلی دوم، نیروهای احمدشاه مسعود بودند، که فرد مورد علاقهی انگلیس و آمریکاییها بود. انگلیس با او مستقیماً در ارتباط بود. گروه سوم، گروه تحت اوامر سیاف بود که این گروه توسط عربستان تأمین مالی میشد. ما سعی کردیم تا نوع کمکها را به گروههای رنگارنگ کنترل کنیم؛ ولی این کار خیلی دشوار بود.
رستمشاه مهمند (Rustam Shah Mohmand)، مسئول پناهندگان افغان در پاکستان میگوید:
- از آنجا که افغانها خودشان آتش جنگ را شعلهور ساخته بودند! بنابراین، بهنظر آنها این یک مقاومت مستقل بود، که بنابر دلایل فنی مجبور شده بودند از خارجیان آموزش و اسلحه بگیرند. اما بدون کمکهای خارجی نیر مقاومت ادامه پیدا میکرد. این مسئله را خیلیها فراموش کردهاند. بسیاری بر این باور هستند که سرنوشت جنگ را تسلیحات و آموزش و پولهای خارجی تعیین نمود. این درست نیست!
جنگجویان افغان بهتدریج تهدید واقعی برای ارتش سرخ شدند و شبخونهای آنها مکرراً شوروی را سورپرایز میکرد. ژنرال والری واستروتین، فرمانده نیروهای چترباز میگوید:
- کسی جنگ نمیخواست. نمیخواستیم درگیر شویم. مأموریت نیروهای ما کمک و حمایت از مناطق استراتژیک بود. این کار وظیفهی اصلی ما در طول ۱٠ سال درگیریها بود.
ژنرال روسلان آئوشف (Ruslan Aušev)، فرمانده نیروهای شوروی میگوید:
- وفاداری دهها ساله مردم افغانستان فقط در عرض ٦ ماه کاملاً تغییر کرد. هیچ ملتی دوست ندارد ارتش خارجی وارد کشورشان شود. حتی اگر آنها ظاهراً دارای نیت خیر هم باشند. بهنظر مردم نیروهای شوروی جلوی این را گرفتند که پشت ارتش افغانستان به خاک مالیده شود.
سرهنگ یاکوف سمنوف، فرمانده عملیات ویژهی ک گ ب در کابل میگوید:
- دولت افغانستان مشکلات خودش را بهکمک ارتش شوروی حل و فصل میکرد. ارتش افغانستان به آموزش و تسلیحاتی نیاز داشت، که در اختیار شوروی بودند. بههمین دلیل ارتش شوروی مجبور به درگیری مسلحانه گشت و دست آخر موضوع پیچیده شد تا بیشتر میجنگیدیم. غیرنظامیان بیشتری به دشمن میپیوستند. لذا جنگ پارتیزانی وسیعی در جریان بود.
اوایل سال ۱۹٨٠ مسکو آمادهی المپیک تابستانی میشد. چیزی که به ن خیلی افتخار میکرد. آمریکا و ٦۵ کشور دیگر گفته بودند که بازیها را تحریم میکنند. ولی دلیل آن به اطلاع شهروندان شوروی گفته نشد. زیرا جنگ افغانستان بهطور رسمی وجود نداشت. ناتالیا گورکیان، خبرنگار روسی میگوید:
- سال ۱۹٨٠ با لایحهی نظارت موافقت شد که برای مطبوعات تعیین میکرد که چه چیزی را گفته یا نگوید. لذا بنابر گفتهی مطبوعات هیچ نوع عملیات نظامی در کار نبود و نیروهای ما تنها مشغول کمکهای انساندوستانه بودند.
ژنرال روسلان آئوشف میگوید:
- سال ۱۹٨٠ مدال قهرمانی شوروی را دریافت کردم. در روزنامهی ستارهی سرخ نوشتند: فرماندهی نیروهای شوروی به کاپیتان آئوشف ستارهی طلایی اتحاد جماهیر شوروی را اهدا نمود. بهدلیل فعالیتهای شایسته در ارائهی آموزشهای فنی. روزنامه اینطور نوشته بود. یعنی ذکر نشد که من فرمانده گردان در افغانستان بودم. این ایدئولوژی شوروی بود که اشتباه بود.
تنها کسی که جرأت طرح مسئله را کرد، آندره ساخاروف (Andrei Sakharov)، برندهی جایزهی نوبل بود.
ناتالیا گورکیان میگوید:
- ساخاروف حتی قبل از جنگ افغانستان یک دگراندیش مشهور بود. این جنگ بهنظر او ناعادلانه بود. زیرا شوروی در امور داخلی یک کشور دیگر دخالت نموده بود. در جنگ داخلی آنها شرکت کرده و از یکی از طرفین حمایت کرده بود. سربازان شوروی در آنجا بیهدف جان میباختند و غیرنظامیان نیز قربانی شدند که اینهم قابل قبول نبود. او تمام این مسایل را در اوایل سال ۱۹٨٠ در یک نامهی سرگشاده به برژنف نوشت.
نامه، کرملین را خشمگین ساخته و او را از زادگاهش تبعید کردند. ساخاروف، چند سال بعد بازهم نظراتش را علنی کرد.
- با رفتن نیروهای شوروی به افغانستان مخالفت کردم. بههمین دلیل مرا به گورکی تبعید کردند. دقیقاً این مسئله باعث تبعیدم شد و من به آن افتخار میکنم. تبعید خودم به گورکی را باعث افتخار میدانم.
فرمان صادر شد، باید برویم. شبهنگام سوار هواپیما میشویم. سپیدهمان موقعیکه همه خوابند، افغانستان به من دستور میدهد تا به کوههای سر به فلککشیدهاش بنگرم. سرنوشت من آنجا رفتن و مرگ است. چرا اینچنین وقتی گلهای بهاری شکوفه داده و قلب من نیز یکریز به تپش افتاده است. افغانستان آن سرزمین سرکش و ترسناک، سرنوشت من آنجا رفتن و مرگ است (سرود سربازان شوروی). میخائیل گورباچف میگوید:
- ملت ناراحت بودند. آنجا جوانهای زیادی فرستاده شدند، بعضاً حتی بدون آموزش کافی. تابوتهای برگشتی از افغانستان، کشور را شوکه کرده بود. واقعاً تعجبآور بود.
روسها در مقایسه با مردم افغانستان بههر حال، کمتر رنج دیدند. دخالت ارتش سرخ در عرض چند ماه به یک جنگ تمامعیار تبدیل شد. قربانیان غیرنظامی به دهها هزار نفر رسید. یک مجاهد افغان میگوید:
- آنها اول توپخانه بهکار بردند، ولی کار نداد. سپس با مینگذاری ساختمانها را تخریب کردند. این نوع بمبها را بر سر ما میباراندند تا خانههای ما را ویران کنند.
جنگ مرزها را درنوردید. وقتی برای جهاد علیه کفار جنگجویان از کل جهان اجیر شدند. بنابر فتوای عبدالله عزام فلسطینی که مؤسس جهانی جهاد بود، جنگجویان داوطلب از سراسر جهان استخدام شدند. عزام جهادیهای بینالمللی را در پاکستان هماهنگ میکرد. رستمشاه مهمند میگوید:
- جنگجویان خارجی به صفوف مقاومت پیوستند. آنها از فیلیپین، مورو، خاورمیانه و هندوستان آمدند. همچنین از آمریکا و اروپا مسلمانان خودجوش آمدند. برخیها از شرق دور بودند، هرچند تعدادشان اندک بود.
اولیویه روآ:
- اکثر اعراب ملحقشده سلفیهای بودند که علیه شوروی میجنگیدند و نسخهی خودشان از اسلام را نیز ترویج میکردند. بنابراین فرماندهان افغان تصمیم گرفتند با عبدالله عزام گور به گور همکاری نمایند تا جنگجویان رنگارنگ دور از جامعه نگهداشته شوند. جنگجویان تازه داخل پادگانها بودند و فقط برای جبههرفتن اجازه خروج داشتند.
افغانستان به محل لارو ریزی (از تخم بیرون آمدن) جهادیهای بینالمللی تبدیل شد. همچنین در رشتهکوههای منطقه، سرمایهدار عرب، اسامه بن لادن (Osama bin Laden) نیز دکهی جهادی خود را علم کرد. جهادگرایی هنوز واشنگتن را نگران نکرده بود. سال ۱۹٨٣، رونالد ریگان (Ronald Reagan)، تصمیم گرفت در انظار عمومی اعتراف نماید که آمریکا وسیعاً در جنگ افغانستان شرکت دارد و رزمندگان آزادی - مجاهدین و القاعده - در افغانستان هستند!
- یکی از زنها ماهها زیر شکنجهی روسها بود. همسر یک مرد را جلوی چشم بچههایش کشتند. او در سابق قاضی بود. آنها برای دنیای آزاد تعریف میکنند که در افغانستان چه اتفاق افتاده است.
وینس کانیسترارو میگوید:
- آنزمان، ریگان مخفیکاری را رها کرده و گفت که هر نوع کمکی را در اختیار مقاومت میگذارد. نقش آمریکا، دیگر در مسایل مخفی نبود
میلتون بیردن میافزاید:
- قواعد بازی عوض شدند. ما دیگر برای شوروی فقط ویتنامش را نمیپختیم. ریگان و کیسی، رئیس سازمان سیا گفتند: «پیروزی را به خانه میآوریم.» کیسی به من زنگ زد و گفت که باید پاکستان بروم. یعنی جایی که باید در آن پیروزی را برای خانه بهدست آورد.
بلوکهای درگیر در جنگ سرد، بازهم در جنگ اطلاعاتی بودند. آمریکا شورشیان را تسلیح میکرد و شوروی نیز به رهبران کمونیست افغانستان گفت که در کابل تظاهرات ضدآمریکایی برگزار کنند.
- وضعیت اینطور بود. برژنف حمله کرد و در همان راه درگذشت. آندروپوف جای او را گرفت و در همان راه درگذشت. کنستانتین چرنینکو آمد و در همان راه درگذشت. سپس گورباچف آمد. او حتی آن حکمی را امضأ نکرده بود که طبق آن نیروهای ویژه را بهطور محدود به افغانستان میفرستادند.
در طول سالهای ۱۹٨٢ تا ۱۹٨۵، رهبری کرملین ٣ بار عوض شد. جناح عقابهای پیر انقلابی بهتدریج در دفتر سیاسی تحلیل رفت. پشتسر گوباچف که در سال ۱۹٨۵ به رهبری رسیده بود، اخباری در مورد لزوم اصلاحات در جامعه شوروی شنیده میشد. پرسترویکا آغاز شده و گورباچف سیاست و اقتصاد را تازه نمود. وضعیت افغانستان اقدامات فوری میطلبید. گورباچف میگوید:
- دفتر خاطراتی داشتم که چند یادداشت فراموشناشدنی در آن بود. خاطرات کوتاه. اولین یادداشت این بود که باید یک سیاست واقعبینانه در قبال افغانستان وضع نمود. باید برای عقبنشینی نیروها آماده شد. فقط برای خودم نوشته بودم نه برای کسی دیگر.
سوتلانا سارونسکایا میگوید:
- وضعیت گوباچف واقعاً ناراحتکننده بود. او حمایت داخلی، پول و سربازان را بهخاطر جنگ از دست داد. زیرا در سایهی گلاسنوست همه فهمیدند چه اتفاقات وحشتناکی در افغانستان پیشآمده است.
ناتالیا گورکیان میگوید:
- در سال ۱۹٨۵، روزنامهنگاران حق نوشتن دربارهی مشارکت نیروهای شوروی در جنگ افغانستان را در سطح گردان پیدا نمودند. توانستیم در مورد برخی از آسیبها و اعمال قهرمانانه بنویسیم. همچنین برای اولینبار توانستیم نام دریافتکنندگان مدالها را بنویسیم.
اولین علایم پرسترویکا در افزایش آزادی بیان بازتاب یافت. عاقبت برای مردم شوروی روشن شد که جنگ در افغانستان فاجعه است. گورباچف میدانست که با هر شیوهای باید آن را متوقف کند. گوباچف میگوید:
- موضوع را رسماً به اطلاع ریگان رساندم. در نشست ژنو در سال ۱۹٨۵، گفتم: باید از افغانستان عقبنشینی کرد و ما این کار را میکنیم. مهمترین شرکأ و دشمنان باید آن را میدانستند. سیاست ما چنین بود و تمام سخنان و قولهایم را هم متحقق کردم.
سوتلانا سارونسکایا میگوید:
- آمریکا چندان رغبتی به موضوع نداشت. زیرا بهخصوص در دوران ریگان، قدرت دست کسانی بود که میخواستند شوروی را ناکار کنند. دولت ریگان علاقهای به خروج نیروهای شوروی از افغانستان نداشت. زیرا میخواست شوروی در آنجا یک شکست قطعی بخورد.
میلتون بیردن میافزاید:
- دوران کوتاهی در سال ۱۹٨٦، مرا به یک پروژه فراخواندند. کیسی، رئیس سیا به من گفت: «برو افغانستان و برنده شو». او پرسید که یک میلیارد دلار کافی است؟ این مقدار پول در سال ۱۹٨۵، پول زیادی بود. او به من وعدهی موشکهای استینگر را داد، چیزی که قبلاً هم ارسال شده بود. او میخواست آمریکا برنده شود.
میگویند که موشکهای ضدهوایی دوشپرتاب استینگر، تکلیف جنگ افغانستان را یکسره کرد. زیرا بهوسیلهی آنها، یک نفر میتوانست هلیکوپتر یا هواپیما را بزند.
گرچه شوروی برای خروج از افغانستان اعلام آمادگی کرد، ولی ایلات متحدهی آمریکا هزاران فروند استینگر را به مجاهدین افغان تحویل داد. چارلز گوکان میگوید:
- موشک استینگر، نخستینبار در سپتامبر ۱۹٨٦، در جلالآباد بهکار رفت و بهوسیلهی آنها سه هلیکوپتر روسی سقوط کرد. خسارت هلیکوپترهای روسی بسیار بالا بود و حدود هزار فروند میشد.
ژنرال روسلان آئوشف میگوید:
- زیر پوستمان حس میکردیم که چطور تسلیح مجاهدین تغییرات کمی و کیفی پیدا کرده است. سال ۱۹٨٦، موشکهای آیتی ظاهر شدند. یعنی استینگر بههمراه موشکهای لولهای.
مجاهدین افغان قدرت ارتش سرخ را تحلیل بردند. البته دقیقاً بهکمک موشکهای استینگر. مسکو در سال ۱۹٨٦، تصمیم گرفت که رئیسجمهور ببرک کارمل را جایگزین کند. جانشین او دکتر نجیبالله بود. گورباچف میخواست ایده پروسترویکا را گسترش داده و پروژهی مصالحهی ملی افغانستان را کلیک بزند. روسلان آئوشف:
- پروژهای آشتی ملی را شروع کردیم. رؤسای قبایل را دعوت کرده به آنها گفتیم: اینجا کشور شما است لطفاً بین خودتان توافق کنید! همچنین گفتیم که ما عقبنشینی میکنیم. سپس شروع به انتقال تجهیزات و آمادهکردن آنها نمودیم. این کار سه سال طول کشید. دولت، ارتش و مردم باید به رفتن ما عادت میکردند.
میخائیل گورباچف میگوید:
- نجیبالله را به گفتوگو فراخواندم. در تاشکند به او و بقیه (اعضای حزب دمکواتیک خلق افغانستان) گفتم: «شما باید بدانید که شوروی از افغانستان عقبنشینی میکند. خواستم این را زودتر بگویم تا فرصت کنترل وضعیت را داشته باشید. این بدان معنا نیست که دیگر به شما کمک نمیکنیم؛ ولی نیروهای نظامی ما از افغانستان خارج شده و دیگر در جنگ شرکت نمیکنند. مقامات افغانستان میبایست سیاست داخلی را عوض کرده و ارتباطات خرابشده را بازسازی نمایند، با رهبران مذهبی - معنوی. این خیلی مهم است.» مذاکرات سخت بودند
سوتلانا سارونسکایا میگوید:
- شوروی سعی نمود مخالفان میانهرو را وارد دولت کند. هدف اصلی شوروی برای مذاکره احمدشاه مسعود بود که فرمانده افسانهای مقاومت در شمال افغانستان بود. آمریکا از تندروترین نیروهای جهادی پشتیبانی میکرد.
شهنواز تنی میگوید:
- مخالفین یا به عبارت دیگر، مجاهدین افغانستان در آنزمان، پیشنهادات دکتر نجیبالله را قبول نکردند. بههمین دلیل بود که جنگ ادامه پیدا کرد.
میخائیل گورباچف میگوید:
- بهنظرم نجیبالله نتوانست بهترین تلاش خود را برای توافق با نیروهای مخالف ارائه دهد. دیپلماتهای شوروی تا توانستند در مذاکرات سیاسی شرکت کردند. با هند و پاکستان نیز مذاکره کردیم. همچنین ایران و آمریکا و همچنین در کنفرانس ژنو یک سند را تصویب کردیم. ما کاملاً محکم و با آرامش کار میکردیم. این کار اجبار بود. زیرا نمیخواستیم مثل خرگوش فرار کنیم.
سال ۱۹٨٨، در جلسهی سازمان ملل در ژنو، تصمیماتی اتخاذ شد. علیرغم بیمیلی و انکار آمریکا تعدادی پیشنهاد اجرایی در مورد تشکیلات افغانستان ارائه شد. نیروهای شوروی مجبور به رفتن بودند. ریچارد پرل میگوید:
- قبل از خروج شوروی از افغانستان، شدیداً به آنها فشار وارد میکردیم. شکست داغ در افغانستان قطعاً به فروپاشی آن کمک نمود. خسارتها از لحاظ معنوی - سیاسی سنگین بودند.
ژنرالهای ارتش شوروی مدتها میدانستند که در این جنگ برنده نمیشوند. آنها مخفیانه به احمدشاه مسعود نزدیک شده بودند، کسی که فرمانده نیروهای مقاومت در شمال افغانستان بود و نیروهای شوروی هنگام عقبنشینی باید از آنجا میگذشتند. ایوب سالنگی:
- روسها چندینبار مراجعه کردند به مجاهدین و خواهششان این بود که وقتی نیروهای ما از افغانستان خارج میشوند، شما خصوصاً از درهای سالنگ که یکی از جبهات شورای نظار بود، باید اطمینان بدهید که ما مصئون خارج شویم. بهیادم است یک روز در کنار جادهای سالنگ بودم، فرمانده قوای چهلم شوروی که فکر کنم آقای گروموف بود، با پنجاه ماشین محاربوی آمد و خواستند که همراه من صحبت کنند. آنها چهارده ماده را برای من پیشنهاد کردند. یکی از حرفهایش این بود که مفاد این مواد را به آمرصاحب مسعود برسانید، و وعدههای زیاد داشتند.
رئیسجمهور نجیبالله نگران بود، زیرا با خروج نیروهای شوروی رهبری حزب کمونیست در کابل با نیروهای مقاومت روبهرو میشدند که به یک حریف سیاسی قدر تبدیل شده بودند. ژنرالها تازه موفق شده بودند با احمدشاه مسعود در مورد آتشبس در هنگام خروج نیروهای شوروی مذاکره کنند که رهبران سیاسی دستور کشتن مسعود را داده بودند. والری واستروتین میگوید:
- بهنظرم درخواست نجیبالله را مبنی بر شکستدادن نیروهای مسعود از طریق وزیر امور خارجه، شواردنادزه دریافت کردیم. نجیبالله میدانست که پس از خروج نیروهای شوروی باید خودش مستقیماً با نیروهای مسعود سرشاخ میشد. مسعود یک سیاستمدار بانفوذ بود که قدرت زیادی داشت. همه با این تصمیم مخالفت کردند: فرماندهان ارتش، روسای واحدهای نظامی افسران و سربازان. ما در حال بیرونرفتن بودیم و الآن وظیفهی ما این شده بود آنها را بیرحمانه از بین ببریم. ما با آنها کار مشترک کرده و چایی نوشیده بودیم. در مورد رفتن قریبالوقوع خودمان با آنها صحبت کرده و برایشان آرزوی آرامش کرده بودیم. حالا باید در یک بامداد قشنگ آنها را از بین میبردیم. ولی فرمان، فرمان بود و ما باید آن را بهجا میآوردیم. اما نظامیها در تمام سطوح با آن مخالفت کردند. ولی سیاستمداران خواستار اجرایی تقاضای نجیبالله بودند. خودم شاهد عینی این اتفاقات بودم و در آن جنگ شرکت داشتم.
در ژانویهی سال ۱۹٨۹، ارتش سرخ ٢ شبانهروز مشغول عملیات تایفون - گردباد بود. در این عملیلات نیروهای مسعود را بمباران کردند. بیش از ششصد جنگجو کشته شدند. مسعود جواب این آخرین حملهی ارتش سرخ شوروی را نداد. دکتر عبدالله عبدالله میگوید:
- اینها اصلاً ضرورتی به همچو عملیاتی نداشتند. اینها میدانستند که جنگ از جانب آنها ختم شده است. در حالیکه جنگ در افغانستان بین نیروهای دولتی که از طرف شوروی حمایت میشد و مجاهدین ادامه داشت. اما قوای شوروی ضرورت به این جنگ نداشت. چه بحثهای در داخلشان بوده و چه دلایلی وجود داشت که این حمله سرتاسری بسیار ظالمانه را انجام بدهند، آن چیزی است که شاید در خاطرات ژنرالهای شوروی آن زمان آمده باشد.
روسلان آئوشف:
- این کار غیرانسانی و اشتباه بود و بدون هیچ استدلال سیاسی - نظامی صورت گرفت. یک تصمیم کاملاً اشتباه و شرمآور بود. نباید اینطور عمل میشد. بهخصوص وقتیکه آنها حتی بعد از عملیات نیز حملهای نکردند و گذاشتند که ما فقط برویم.
این عمل شرمآور بهعنوان آخرین صحنهای جنگ باقی ماند. همه دنیا حمله شوروی به افغانستان را میدید؛ ولی در کرملین همیشه سخن از استقرار محدود نیروها میگفتند. میخائیل گورباچف:
- مهمترین چیز پایاندادن به جنگ بود. تصمیم فرستادن نیرو به افغانستان، یک اشتباه تراژدیک بود و تصمیم خروج نیروها از آنجا، واقعاً مهم و درست بود.
۱۵ فوریهی ۱۹٨۹، نیروهای شوروی از افغانستان رفتند. اما عواقب و تلفات جنگ ویرانگر بود. افغانستان یک میلیون و دوصد هزار کشته داشت و شوروی نیز ۱۵ هزار سرباز خود را از دست داد. همچنین شش میلیون افغان هم آواره شدند. افغانستان به گورستان امپراتوری مشهور شد. ولی مشکلات آن جنگ تا امروز هم ادامه دارد. زیرا میراث خشونت برجایمانده از اشغالگری شوروی در بحران کنونی افغانستان که بیپایان مینماید، نقش دارد. با این حال، سرانجام در هشتم دسامبر ۱۹۹۱، امپراتوری سرخ شوروی از هم پاشید. در ٢٧ سپتامبر ۱۹۹٦، کابل هم بهدست طالبان سقوط کرد. در ٢۴ نوامبر ٢٠٠۱ نیروهای ائتلاف بینالمللی به افغانستان شبخون زدند.
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- گلای میرزووا، فیلم مستند جنگ افغانستان ۱۹٧۹، فیلم مستند از: ARTE France Point du Jour، مترجم: فریدون حسینزاده از بنیاد کارلوس.
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ فیلم مستند از: ARTE France Point du Jour