|
سقوط حکومت دکتر نجیبالله
خاطرات سرهنگ عبدالوهاب نورستانی
فهرست مندرجات
◉ طرح صلح سازمان ملل متحد چگونه نافرجام ماند؟
◉ يادداشتها
◉ پینوشتها
◉ جُستارهای وابسته
◉ سرچشمهها
.
طرح صلح سازمان ملل متحد چگونه نافرجام ماند؟
بینان سیوان (Benon Sevan) (زادهی ۱۸ دسامبر ۱۹۳۷ م، در نیکوزیا، قبرس)، در آوریل ۱۹۸۸ بهعنوان مشاور ارشد سیاسی و نمایندهی ویژهی دبیرکل سازمان ملل متحد در امور افغانستان منصوب شد. در ژانویه سال ۱۹۹۱، دبیرکل او را گماشت تا ادارهی کمکهای بشردوستانه به افغانستان را هدایت کند. در ۱۵ آوریل ۱۹۹۲، دکتر نجیبالله رییس جمهور افغانستان، قبل از فروپاشی دولتش، استعفای خود را خواند و بینان سیوان به تنهایی به کابل سفر کرد تا نجیبالله را در خروج از افغانستان همراهی کند. با این وضعیت، در حالیکه دکتر نجیبالله به فرودگاه نزدیک میشد، ماشیناش توسط نیروهای شبهنظامی وفادار به عبدالرشید دوستم متوقف شد. نجیبالله بهسرعت به شهر بازگشت و در دفتر سازمان ملل متحد، در شهر کابل پناه گرفت، جاییکه او در چهار سال آتی باقی ماند تا زمانیکه طالبان کنترل کابل را در دست گرفتند و او را به قتل رسانیدند.
آنچه در زیر میآید، روایت دیگری است از یک شاهد عینی در آن شب، که خاطرات او توسط فقیرمحمد ودان، از فعالان حزب دموکراتیک خلق، حزبی که بعداً به حزب وطن تغییر نام داد، به نگارش آمده است (۹ اپریل ۲۰۱۸ م). این خاطرات از سرهنگ عبدالوهاب نورستانی، فرمانده امور امنیتی فرودگاه کابل، است که زیر عنوان «چرا و چگونه از ورود دکتر نجیبالله به میدان هوایی بینالمللی کابل ممانعت بهعمل آمد؟» در سایت هـوډ به نشر رسیده است.
ممانعت از خروج دکتر نجیبالله در واقع توطئهی بود که توسط برخی از عناصر حزب وطن از جمله: محمود بريالى، عبدالوكيل، نجمالدين كاويانى، فريداحمد مزدك، ژنرال نبى عظيمى، ژنرال آصف دلاور، ژنرال نورالحق علومى، ژنرال عبدالحق علومى و ژنرال عبدالفتاح فرمانده نیروهای هوايى و يكتعداد ديگر، که توسط محمداسحق توخی، نامبرده شدهاند، برای تخریب پروسهی صلح سازمان ملل متحد برای افغانستان بهمرحلهی اجرا گذاشته شد. تبانی این افراد با احمدشاه مسعود، فرمانده مجاهدین شورای نظار و ژنرال عبدالرشید دوستم، فرمانده ملیشههای ازبک سبب شد تا طرح پنجفقرهای صلح سازمان ملل نافرجام بماند. در این رابطه باری احمدشاه مسعود چنین اعتراف کرد:
«فراموش نمیکنم آنروزها را که حتی تعدادی از افراد بهشمول حزب اسلامی حکومت بیطرف را پذیرفت، و دهده نفر نمایندهی خود را معرفی کرد. [این نکته را] واضح کنم که بلی، ما حکومت بیطرف را تحت زعامت ملل متحد و مطابق فیصله ملل متحد، قبول کردیم. [اما] با فتح پروان و فتح بگرام بود که سیلی بهروی دشمنها خورد و چیزی که اصلاً کسی تصور نمیکرد، که در این آخرین لحظات همچو حرکتی صورت بگیرد. شما میدانید که فقط یک روز باقی مانده بود، فقط یک روز بعد دیگر حکومت بیطرف سمت کابل حرکت میکرد و تعدادی از قوای ملل متحد به تعقیبش میرسید. فقط در آخرین روز گفتم الحمدالله که جلو توطئه گرفته شد و این افتخار خداوند نصیب مردم کاپیسا-پروان ما شد و این مردم با فداکاری و ایثاری که در آخرین روز از خود نشان دادند، پروان را فتح کردند، بگرام را فتح کردند و به یکبار صحفه بهشکل دیگری برگشت.».
ساعت ۱:۴۵ بعد از نیمهی شب و در نخستین ساعات ۱۷ اپریل ۱۹۹۲ (۲۷ حمل ۱۳۷۱) بود که از ورود موترهای حامل دکتر نجیبالله رئیسجمهور افغانستان و همراهان او، به میدان هوایی بینالمللی کابل، توسط منسوبان پوستهی «دوسرکهی میدان هوایی کابل» مربوط قطعهی محافظ میدان (کنډک پنجم لوای دوم گارد ملی)، ممانعت گردید و بدین طریق بنینسیوان نمایندهی خاص سرمنشی ملل متحد در امور افغانستان، نتوانست دکتر نجیبالله را مطابق توافق تمام جوانب دخیل در معضلهی افغانستان، ذریعهی طیارهی ملل متحد، به خارج از کشور (هندوستان) انتقال دهد.
بعد از وقوع رویداد فوقالذکر و در پیوند با آن بود که نام ډگروال عبدالوهاب نورستانی قوماندان قطعهی محافظ میدان بینالمللی کابل مطرح گردید. نخستینبار سترجنرال محمدنبی عظیمی که در آنوقت مسوولیت معاونیت اول وزارت دفاع جمهوری افغانستان و قوماندانیت عمومی گارنیزون کابل را بهعهده داشت، در این زمینه از ډگروال عبدالوهاب نورستانی، در کتاب «اردو و سیاست در سه دههی اخیر افغانستان» نام برد و به تعقیب آن سایر نویسندگان نیز به بیان مطالبی درین مورد پرداختند؛ اینک ډګروال عبدالوهاب نورستانی حقایق مربوط به رویداد متذکره و نقش خویش در این رویداد را طی ملاقاتی با نگارنده این سطور در میان گذاشته و بدین طریق او خواست تا با بیان دست اولِ واقعیتهای بهوقوعپیوسته در همین لحظات تاریخی، دَین خویش را در برابر وطن و هموطنان خویش ادأ نماید.
نخست و قبل از بیان حقایق مربوط به رویداد تاریخی متذکره، ضرور دانسته میشود تا ډگروال پیاده[نظام] عبدالوهاب نورستانی بهطور مختصر معرفی گردد:
عبدالوهاب نورستانی فرزند مرحوم ډگروال عبدالاحد نورستانی، در سال ۱۳۳۵ خورشیدی در ولسوالی «منډول» ولایت نورستان و در یک خانوادهی نظامی بهدنیا آمد. موصوف بعد از ختم دورهی ابتدائیه و حربی شوونځی، در سال ۱۳۵۶ تحصیلات خویش را در پوهنځی پیادهی حربی پوهنتون به اتمام رسانید و با تثبیت رتبهی دوهم بریدمن، تا سطح قومندانی کندگ در غنډ ۶۳، فرقهی ۱۵ قول اردوی قندهار ایفای وظیفه نمود.
عبدالوهاب نورستانی بعداً در سال ۱۳۵۹ بنابر لزومدید، از وزارت دفاع به ریاست عمومی امنیت دولتی تبدیل و تا قومندانی کنډک در غنډ ۱۰۱ آن ریاست ایفای وظیفه نمود. پرسونل این غنډ مسولیت تامین امنیت تعمیر ریاست عمومی امنیت دولتی و تعمیرات سایر ریاستهای این اداره را بهعهده داشت. با تشکیل قومندانی عمومی گارد ملی در چوکات وزارت امنیت دولتی، بهحیث آمر اپراسیون لوای ۴ گارد و بعد از مدتی بهحیث رئیس ارکان لوای سوم گاردملی مقرر گردید. سرانجام او به لوای دوم گارد ملی تبدیل و درین لوا بهحیث قومندان قطعهی محافظ میدان هوایی بینالمللی کابل مقرر گردید که قومندان این لوا تورن جنرال عبدالرزاق بود. در تداوم همین وظیفهاش بود که پرسونل پوستهی «دوسرکهی» میدان هوایی بینالمللی کابل، بنابر دادن غلطِ نام شب، مانع ورود موترهای حامل دکتر نجیبالله و همراهان او به میدان هوایی گردیدند.
ډګروال عبدالوهاب نورستانی در رابطه به رویداد فوقالذکر و سایر مسایلی که در حواشی این رویداد بهوقوعپیوسته و او خود در آن دخیل و یا ناظر بود؛ چشمدیدهای خویش را در ذیل ارائه نموده است. در عین حال، ناگفته نباید گذاشت که محتوی نگارش یافتهی این خاطرات، با اظهارات محترم ډگروال عبدالوهاب نورستانی در این زمینه، مطابقت عام و تام داشته و صرف با شیوهی نگارش این قلم در حالی ارائه گردیده که متن نوشتهشدهی نهایی آن، پیش از نشر و یکبار دیگر، بازهم مورد تائید مجدد محترم ډگروال نورستانی قرار گرفته است؛ که اینک تقدیم میگردد:
«در روزهای اخیر قبل از رویداد متذکره که از یکطرف اوضاع کشور وخامت کسب مینمود و از طرف دیگر برای انتقال قدرت مطابق پلان صلح ملل متحد آمادگیها اتخاذ میگردید، به قطعه ما از جانب قوماندانی لوای دوم گارد ملی، پیوسته دساتیر جدید داده میشد که مطابق آن از یکطرف سربازان و افسران قطعه، این اطمینان را کسب نمایند که با تغییر رژیم نه تنها حیات آنان تضمین؛ بلکه وظایف و مسوولیتهایشان نیز مانند گذشته ادامه مییابد و از طرف دیگر احضارات درجه یک داده شده و شیوههای کنترول و بررسی جهت محافطت میدان دقیقتر و تشدید میگردید که در نتیجه سربازان و افسران قطعه، شب و روز در وظیفه حضور داشتند.
در همین روزها از سوی قومندانی لوای دوم گارد ملی به قطعهی ما دستور داده شده بود که مطابق طرزالعمل قبول شده، افراد مربوط به سطح «ویآیپی» (VIP)[۱]، صرف میتوانند بعد از اطلاع وزارت خارجه و دادن نمبر پلیت موترهایشان، اجازهی ورود به میدان و پرواز به کشور دیگر را کسب نمایند. در این زمینه طرزالعمل چنان بود که شعبهی تشریفات وزارت خارجه اسم فرد و نمبر پلیت موتر او را به نوکریوالی اپراتیفی قومندانی لوای دوم گارد یادداشت داده و قومندانی لوای مذکور، موضوع را به نوکریوالی قطعهی محافظ اطلاع و بعد از آن پوستههای کنترولی قطعۀ محافظ با در نظرداشت این معلومات، به افراد متذکره و موترهای حامل آنان اجازاه میدادند تا داخل میدان هوایی گردند.
در چنین حالت و انفاذ دستور احضارات درجه اول بود که صبح روز ۲۶ حمل ۱۳۷۱، از طرف نوکریوال اپراتیفی لوای دوم گارد ملی به قومندانی قطعهی محافظ دستور داده میشود که پرسونل خویش را از پوستههای «VIP» میدان (پوستههای دوسرکهی میدان هوایی، چهاراهی قوای هوایی و تعمیر VIP) تخلیه و پوستههای مذکور را بهطور مؤقت به پرسونل ادارهی دهم امنیت دولتی - که رئیس این اداره جنرال احمدزی برادر رئیس جمهور بود - تسلیم نمائید و دلیل آنرا ورود بنینسیوان وانمود ساختند. به ساعت معینه، پوستههای متذکره را به پرسونل ادارهی دهم امنیت دولتی تسلیم نمودیم و منسوبان قطعهی محافظ را از این پوستهها بیرون کشیده و تا دستور بعدی، به قاغوشهایشان، در حالت انتظار نگهداشتیم. وظایف پرسونل ادارهی دهم امنیت دولتی تا حوالی ساعت پنج عصر همین روز ادامه یافت و بعد از آن بهما دستور داده شد که مسوولیت پوستههای متذکره را دوباره تسلیم گردیم و دلیل آن را نیز نیامدن بنینسیوان وانمود کردند.
بعد از برگشت پوستههای ریاست دهم امنیت دولتی، حوالی شام، نوکریوال قعطهی محافظ به نوکریوالی قومندانی لوای دوم گارد رفت تا نام جدید شب را از نوکریوال آن لوا اخذ و به پوستههای خویش توزیع نماید. در این ضمن، نوکریوال لوا به نوکریوال قطعهی محافظ گفته بود که: «شاید تعدادی از پرسونل جنرال دوستم به میدان مواصلت کنند و بعد از آن، میدان را ترک میگویند». بنابرین حوالی ساعت ۱۱ بجهی شب بود که طیارات ترانسپورتی نظامی، یکی بعد دیگر در خط رنوی میدان نشست نمودند که سربازان و افسران جنرال دوستم را انتقال داده بودند. در رأس افراد انتقال داده شده، تورن جنرال مجید روزی قرار داشت و جنرال خانآقا سابق رئیس امنیت دولتی ولایت بلخ نیز با او همراه بود. برعکس گفتهی نوکریوال لوای دوم گارد، پرسونل جنرال دوستم میدان را ترک نگفتند؛ بلکه توسط تورن جنرال عبدالرزاق قومندان لوای دوم گارد ملی، بهما گفته شد که جنرال مجید روزی پرسونل خویش را خودش در محلات آسیبپذیر میدان هوایی جابهجا مینماید. بدین ملحوظ جنرال مجید روزی پرسونل خود را در تفاهم با افسر نوکریوال لوای دوم گارد ملی، در ترمینل میدان، در امتداد خط رنوی و در پوستهی شرقی میدان - که دروازهی ورودی مخصوص پرسونل و اکمالات نظامی قابل انتقال به ولایات دیگر بود - جابهجا کرد. قومندانیت پوستهی شرقی را او به پهلوان زینو (زینالدین) سپرد که «لعل قومندان» نیز با او همکاری مینمود و خود جنرال روزی در VIP میدان قرارگاه خود را در حال جابهجا نمود که من نیز ډگروال غلامربانی احمدی رئیس ارکان قطعه خویش را جهت کنترول پوستههای vip توظیف نمودم. در عین حال باید گفت که حین جابهجا نمودن پرسونل جنرال دوستم در میدان هوایی، آنها از من میپرسیدند که دکتر نجیب در کجاست؟ و من در جواب آنها فقط میگفتم که در این مورد معلومات ندارم.
بعد از جابهجا شدن پرسونل دوستم، من به قرارگاه خود برگشته و بنابر اینکه ناوقت شب بود به نوکریوال وظیفه سپردم؛ در صورتیکه کدام حادثه رخ میدهد مرا باخبر سازد. مدتی گذشته بود که نوکریوال قطعهی محافظ به قرارگاه من آمده و گفت که: «دکتر صاحب نجیبالله با سه عراده موتر به دو سرکه آمده و از طرف پیرهدار پوستهی متذکره توقف داده شده و اینک رفیق جفسر میخواهد که با خودت در تیلفون صحبت کند». همهی ما جنرال جفسر را که سریاور رئیسجمهور بود، میشناختیم. باشتاب گوشی را گرفتم. در آنطرف خط تیلفون، قومندان پوسته که تورن سید آقا نام داشت؛ برایم گفت: «نام شب را که رفیق جفسر میدهد غلط است و میگوید که در موترها دکتر صاحب، جنرال توخی، جنرال احمدزی و کارمندان ملل متحد نشستهاند و پافشاری دارد که به ما اجازه بدهید که وارد میدان شویم». بعد از آن من به ډگروال غلامربانی احمدی رئیس ارکان که در پوستههای VIP توظیف بود، هدایت دادم که هرچه زودتر خود را به پوسته دو سرکه برساند که کدام بینزاکتی صورت نگیرد و در ضمن با رفیق جفسر صحبت نموده و از او خواستم لحظهیی منتظر باشند تا از قوماندان خود (جنرال عبدالرزاق قومندان لوای دوم گارد ملی) هدایت بگیرم. به تعقیب آن به تورن جنرال رزاق تیلفون نموده، موضوع را با وی در میان گذاشتم. او در جواب به من وظیفه داد که منتظر هدایت او باشم و تیلفون را گذاشت. چنین برخورد جنرال رزاق، آمدن و جابهجا شدن پرسونل دوستم در میدان هوایی در حالیکه از اختلافات او با دکتر نجیبالله و حوادث شمال اطلاع داشتم، تشویش بیشتر مرا باعث شد و بنابر شناخت شخصی که با ستر جنرال نبی عظیمی قومندان گارنیزون کابل داشتم، خواستم جریان را به او اطلاع بدهم و از او طالب هدایت شوم. بعد از تماس تلیفونی، به او گفتم که دکتر صاحب آمده و میخواهد داخل میدان گردد و نام شب آنان نیز غلط است. او در جواب بهمن گفت که: «از قوماندان خویش هدایت بگیر!» و گوشی را گذاشت. من ناگزیر دوباره با جنرال رزاق تماس گرفتم ولی او جواب نداد. در همین زمان که من مصروف تماس تیلفونی با تورن جنرال عبدالرزاق و سترجنرال محمدنبی عظیمی بودم، ډگروال غلامربانی رئیس ارکان من، عملاً در ساحه دوسرکه حضور داشت و با جنرال جفسر مصروف گفتگو بوده و برای جنرال جفسر تفهیم نمود که افزون بر آنکه نام شبِ شما غلط است، پرسونل جنرال دوستم نیز از قبل داخل میدان هوایی گردیده، بهخصوص در ترمینل میدان، پوستههای VIP، خط رنوی، رمپ و خط تکسوی جابهجا گردیدهاند و داخل شدن شما به میدان خطرناک است. بعد از شنیدن حرفهای ډګروال ربانی، جنرال جفسر به او گفت که بیا، خودت همین گفتههایت را به دکتر صاحب هم بگو! بعد از آن ډگروال ربانی و جنرال جفسر بهطرف موتر حامل دکتر صاحب نزدیک شده و در نخستین لحظهیی مواجهشدن ربانی احمدی با دکتر صاحب، او که احتمالاً برخی سخنان لحظۀ قبل ربانی را با جفسر شنیده بود، از ربانی پرسید که: وضعیت میدان از چه قرار است؟ بعد از آن ربانی وضعیتی را که به جنرال جفسر گفته بود، یکبار دیگر به دکتر صاحب گزارش داد. بعداً ډگروال ربانی به من گفت که: وقتی وضعیت میدان و جابهجا شدن پرسونل جنرال دوست را به دکتر صاحب گفتم، دیدم که چهرهی دکتر صاحب تغییر نمود و گفت: دیده میشود که برایم دسیسهیی را روی دست دارند. بعد از درک چنین وضعیت بود که موترهای حامل دکتر صاحب و همراهان او بهطرف بیبی مهرو برگشتند. فردا اطلاع حاصل نمودیم که دکتر صاحب به دفتر ملل متحد پناه برده است.
باید گفت که چند روز بعد، ډگروال ربانی توأم با اظهار تشویش بهمن گفت که: جنرال رزاق، جنرال مجید روزی، جنرال خانآقا و دیگران ضمن صحبتهایشان گفتهاند که کسی از وضعیت میدان در همان شب به دکتر نجیب اطلاع و او را نجات داد. در صورتیکه هویت این نفر را پیدا کنیم، با او برخورد نظامی خواهیم کرد.
در عین حال لازم میدانم تا گفته شود؛ در لحظاتی که من مصروف حل مشکل فوقالذکر ایجاد شده و طالب هدایت قومندان لوا و قوماندان گارنیزون کابل بودم، طیارهی بنینسیوان نیز به میدان هوایی نشست نموده بود؛ ولی هنوز از چگونگی برخورد جنرال روزی و پرسونل تحت امر او با طیارهی حامل بنینسیوان و شخص او معلومات نداشتم که پوستهی امنیتی دوسرکه بعد از برگشت دکتر نجیبالله بهسوی شهر، بهمن اطلاع داد که: «سترجنرال نبی عظیمی، سترجنرال آصف دلاور، ډګرجنرال عبدالفتاح قوماندان عمومی هوایی و مدافعهی هوایی و ډګرجنرال سید اعظم سعید وارد میدان شده و نزد شما میآیند». لحظهی بعد بود که آنها به دفتر من داخل شدند و نخستین پرسش سترجنرال محمدنبی عظیمی از من این بود که: دکتر نجیب و همراهان او چی شدند و به کجا رفتند؟ بعد از دادن این راپور که آنها دوباره بهطرف شهر برگشتند، سترجنرال محمدنبی عظیمی بهمن هدایت داد تا او را بهوسیلهی تیلفون با جنرال مجید روزی رخ نمایم. جنرال روزی در تیلفون به سترجنرال عظیمی گفت که: صرف خودت با سترجنرال آصف دلاور به قرارگاه من بیایید؛ ولی ما همه یکجا با عظیمی و دلاور به قرارگاه جنرال روزی رفتیم. موقع رسیدن در آنجا دیدیم که جنرال روزی در گوشهی پارکنیگِ مقابل تعمیر VIP منتظر جنرال عظیمی و جنرال دلاور ایستاده و بنینسیوان در پارکنیگ مذکور با ناراحتی قدم میزند. جنرال عظیمی بعد از احوالپرسی، جنرال روزی را گوشه نموده به صحبت پرداختند. بعد از مدتی که گفته شد آنها با جنرال دوستم نیز تماس برقرار نمودند، سترجنرال نبی عظیمی، بنینسیوان را باخود در موتر خویش سوار و قبل از حرکت بهسوی شهر، به جنرال آصف دلاور وظیفه داد که بعد از کسب اطمینان، زمینهی پرواز طیارهی بنینسیوان را مساعد سازد و به پیلوت اجازهی پرواز بدهند. جنرال آصف دلاور، یکجا با نفرهای جنرال دوستم بهسوی طیاره رفته و دقایقی بعد طیارهی مذکور پرواز نمود و ما هر کدام به قرارگاههای خویش برگشتیم.
فردا صبح جنرال عبدالرزاق، جنرال خانآقا، جنرال باقر فرین معاون وزارت امنیت دولتی و عدهیی دیگری از جنرالان، در پوستهی شرقی میدان هوایی جمع شده و میخواستند افراد تازه وارد شدهی مجاهدین جمعیت اسلامی و شورای نظار را در پوستههای امنیتی شهر و پوستههای سفارتخانههای خارجی مقیم کابل جابهجا نمایند. این جنرالها زمانیکه باهم مواجه میگردیدند، با ابراز خوشی، همدیگر را به آغوش کشیده و پیروزی مجاهدین را به هم تبریک میگفتند.
این بود خاطرات من از آن مقطع بحرانی کشور ما که من بهحیث یک افسر نظامی، در جریان اجرای وظایف، هدایات و اوامر قوماندانهای نظامی مافوق خویش، شاهد آن بودم و با کمال صداقت و امانتداری بیان نمودم.»[٢]
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- ویآیپی (VIP) مخفف Very Important Person (شخص بسیار مهم) است. در کشورهای انگلیسیزبان، این دسته از افراد یا جایگاه مخصوصی را که برای افراد مهم یا صاحب نام و منصب، مثلاً در فرودگاهها، در نظر میگیرند تا از آنها پذیرایی ویژهای به عمل آید، ویآیپی (VIP) مینامند.
[٢]- ودان، فقیرمحمد، خاطرات ډگروال عبدالوهاب نورستانی: چرا و چگونه از ورود دکتر نجیبالله به میدان هوایی بینالمللی کابل ممانعت بهعمل آمد؟، وبسایت هـوډ: ۹ اپریل ۲۰۱۸
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ وبسایت هـوډ