جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۳ دی ۲۰, شنبه

تاریخ جنگ در افغانستان

از: یادداشت‌های مهدیزاده کابلی

تاریخ جنگ در افغانستان

پیوست‌ها


فهرست مندرجات

.



جزئیات وقایعی که منجر به اشغال افغانستان شد

آن‌چه در زیر آمده، بخشی از یادداشت‌های مهدیزاده کابلی، برای پیوست‌های کتاب «تاریخ جنگ در افغانستان» است. این یادداشت‌ها، از سال ۱٣٦۴ به بعد گردآوری شده و تا سقوط امارت اسلامی طالبان ادامه داشته است.

نقشه‌ی اشغال افغانستان توسط نیروهای سرخ شوروی

بخش فارسی بی‌بی‌سی، به‌مناسبت دهمین سالگرد اشغال افغانستان توسط قوای نظامی شوروی که نزدیک به یک‌سال پیش پایان یافت، اما جزئیات مربوط به آن تاکنون ناگفته مانده، شرحی داشت که در زیر آمده است:

گزارشی را که می‌خوانید، سولماز دبیری از بخش شرقی بی‌بی‌سی تهیه کرده است. در این گزارش نظرات آقای ایوان زُلوتُف، از مشاوران سفارت شوروی در لندن، آقای استیل گستر، از دفتر اسناد امنیت ملی آمریکا، آقای اسحق نگارگر، استاد پیشین دانشگاه کابل، و رجا انور، صاحب‌نظر پاکستانی را مطالعه خواهید کرد.

ده‌سال پیش، در چنین روزی تانک‌ها و نیروهای شوروی وارد کابل پایتخت افغانستان شدند و فصل تازه‌ی را از دخالت در آن‌کشور آغاز کردند. فصلی که در مدت بیش از ده‌سال حضور نیروهای شوروی در افغانستان به‌قول میخائیل گورباچف، رهبر شوروی زخمی خونینی برای شوروی بود. جنگی که با ورود نیروهای شوروی آغاز شد، ماه‌ها بعد از خروج آن‌ها هم‌چنان ادامه دارد. ولی علی‌رغم گلاسنوست و آزادی بیشتر در مطبوعات شوروی در پنج‌سال اخیر تمام جرئیات شرایطی که به ورود نیروهای شوروی به افغانستان منجر شد، هنوز روشن نیست.

امروز، در دهمین سالگرد ورود نیروهای شوروی به افغانستان این قسمت از جام جهان‌نما را به گزارشی که همکارمان، سُلماز دبیری، در بخش شرقی بی‌بی‌سی تهیه کرده و در آن به‌بعضی جنبه‌های نه چندان روشنی دخالت شوروی پرداخته، اختصاص داده‌ایم. این برنامه را همکارم «کسرا ناجی» عرضه می‌کند.

خروج نیروهای ارتش سرخ شوروی از افغانستان - سال ۱۹٨٨

اولین گزارشی که خبر از کودتا در افغانستان، سرنگونی حفیظ‌الله امین و روی‌کار آمدن ببرک کارمل را داد، گزارش خبرگزاری رسمی ایران پارس در روز بیست و هفتم دسامبر ۱۹٧۹ بود. اما مردم افغانستان تنها روز بعد از ماجرا خبردار شدند!

    اسحاق نگارگر: «در شام همان‌روز ساعت هفت‌ونیم، من بیانیه‌ی ببرک کارمل را از تاشکند شنیدم. هنوز رادیو کابل راجع به انقلاب ثور و قوماندان دلیر انقلاب ثور، یعنی حفیظ‌الله امین گپ می‌زد. تنها ساعت ده شب رادیو کابل گرفته شد و بعد از آن گفتند که ببرک کارمل آمده. فردا وقتی که من طرف کار می‌رفتم، مردم کابل را دیدم که سخت تکان خورده بودند. بسیار مشوش و مصطرب و در عین حال بهت‌زده بودند. به‌همین ترتیب، برای مردم اصلاً به‌کلی این موضوع قابل قبول و حتا قابل دیدن نبود که در کوچه‌های کابل عساکر خارجی را می‌دیدیم که کلاشینکف به شانه ایستاد هستند و این‌طرف و آن‌طرف برای مردم راهنمایی می‌کنند که این‌جا بروید و آن‌جا نروید و مسایلی از این قبیل. از محلی که من می‌رفتم سرکار خود، تقریباً فاصله یک‌ونیم کیلومتر، در دو طرف جاده، پنجاه شصت نفر سرباز روسی را دیدم.»

اسحاق نگارگر، استاد پیشین دانشگاه کابل که حالا در تبعید در بریتانیا زندگی می‌کند، البته تنها کسی نبود که از تحولات آن‌روز تکان خورد. اگرچه حضور نظامی شوروی در پی انقلاب آپریل ۱۹٧٨، یا شاید بهتر بگویم کودتای کمونیستی آوریل بسیار وسیع بود و در روزهای قبل از بیست‌وهفتم دسامبر این حضور نظامی افزایش پیدا کرده بود، کسی احتمال نمی‌داد که شوروی رسماً و علناً به اشغال کشور دست بزند؛ و این تنها مردم افغانستان نبودند که از همه‌جا بی‌خبر بودند. ایوان زُلتوف، مسئول مخاصمات منطقه‌یی در سفارت شوروی در لندن می‌گوید: رهبران فعلی شوروی نیز در آن‌زمان تنها از طریق رسانه‌های گروهی و بعد از واقعه از آن خبردار شدند.

    ایوان زُلوتوف: «در اکتبر سال جاری آقای شوارد نادزه در پارلمان شوروی درباره‌ی افغانستان صحبت کرد و ماحصل حرفش این بود که او و آقای گورباچف و بسیاری دیگر از مقامات شوروی در مورد استقرار نیروهای شوروی در افغانستان وقتی خبردار شدند که روزنامه‌ها و رادیو و تلویزیون بعد از اعزام سربازان به افغانستان این موضوع را در اخبار خود مطرح کردند.»

اما چه‌کسی یا کسانی مسئول اتخاذ تصمیم اشغال افغانستان بودند؟ زُلوتوف می‌گوید: «یک گروه کوچک این تصمیم را گرفت. اعضای کادر رهبری یعنی برژنف و همکاران بسیار نزدیک او. مسلماً این اقدام حاصل بحث و بررسی دقیق و عمیق در داخل کادر رهبری نبود. واقعیت دردناک این است که در آن‌روزها سیاست خارجی ما گاهی در چنین دوره‌های بحرانی و مهم تاریخ کشورمان به‌وسیله‌ی افراد معدود تعیین می‌شد.»

لئونید ایلیچ برژنف، دبیر کل کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی، که ماجراجویی‌های او در افغانستان به شكست انجاميد.

البته تقصیرات اشتباهات و فجایع را به گردن رهبری پیشین انداختن چندان مشکل نیست. اما این را هم باید اضافه کرد که رهبران وقت شوروی برای اتخاذ چنین تصمیمی که مطمیناً با خشم جامعه‌ی بین‌المللی روبه‌رو خواهد شد، می‌بایست دلایل محکمی می‌داشتند. این دلایل کدام هستند؟

مسئول سفارت شوروی در لندن می‌گوید: «هنوز جزئیات روشن نیست. اتحادشوروی در معرض خطر قرار گرفته بود و حرف‌های درباره‌ی این واقعیت که یکی بعد از دیگری گروه‌های در کابل در یازده، دوازده مورد جداگانه در پی ما‌ه‌های متوالی تا دسامبر ۱۹٧۹، از اتحادشوروی برای حضور نظامی در افغانستان درخواست کرده بودند. اما بدیهی است که به سبب ماهیت شرایطی که منجر به تصمیم در اجرای این عملیات شد، هنوز کلیه‌ی جزئیات قضیه معلوم نشده است.»

خوب اگر دلایل واقعی تصمیم به سرنگونی حفیط‌الله امین و اشغال تمام‌عیار افغانستان هنوز روشن نیست، دست‌کم می‌شود گفت که شوروی‌ها احساس می‌کردند که برای حفظ رژیم کابل در مقابل تهدید جدی شورش مجاهدین راه دیگری پیش پا ندارند. استیل گستر، از اداره‌ی اسناد امنیت ملی آمریکا:

    «از آن‌جا که مردم با برنامه‌ی اصلاحاتی که نورمحمد تره‌کی، رئیس‌جمهور وقت افغانستان و نیز حفیظ‌الله امین می‌خواستند به اجرا گذارند، مخالف بودند و در نتیجه اوضاع افغانستان روز به روز وخیم‌تر می‌شد. مقامات شوروی چند مأمور بلندپایه‌ی خود را به افغانستان فرستادند تا رهبران جمهوری دموکراتیک افغانستان را تشویق به میانه‌روی در اقدامات‌شان کنند. ولی هنگامی‌که دولت از قبول توصیه‌ی مقامات شوروی سرباز زد، آن‌ها به‌طور یک‌جانبه در صدد تحکیم موقعیت بعضی از رهبران جناح پرچم حزب دموکراتیک خلق افغانستان برآمدند. اعضای این جناح از حزب کمونیست طرفدار سیاست میانه‌روی در قبال اصلاحات بودند. بدین‌ترتیب، شوروی مدت‌ها قبل از این‌که تصمیم به اشغال افغانستان بگیرد، به‌طور جدی درصدد اِعمال نفوذ در داخل دولت کابل برآمده بود. درست همان کاری که امروز نیز می‌کند.»

در پی این کوشش‌ها برای یافتن یک راه حل سیاسی که عمدتاً به‌علت لجاجت حفیط‌الله امین موفق نبود، شوروی‌ها به نظر می‌رسد که طرح اشغال کشور را مورد بررسی قرار دادند.

    استل گستر: «در اوت ۱۹٧۹، مقامات شوروی یک هیأت نظامی را برای سنجش توانایی دولت افغانستان در مقابله با ناآرامی‌ها که نگران‌کننده به‌نظر می‌رسید، به کابل فرستادند و یک ماه بعد، در سپتامبر ۱۹٧۹، نورمحمد تره‌کی، رئیس جمهور وقت افغانستان را به مسکو فراخواندند. بدیهی است که در ملاقات‌های که با او داشتند، درباره‌ی این‌که برای چه و چگونه باید جمهوری دموکراتیک افغانستان برای جلوگیری از گسترش فعالیت مخالفین سریعاً برنامه‌ی اصلاحاتش را تعدیل بخشد، گفتگو کرده‌اند. نورمحمد تره‌کی در بازگشت به کابل ترور شد. احتمالاً امین و همقطار خود نورمحمد تره‌کی، عامل این ترور بود. این اتفاق شوروی‌ها را در یک وضع بسیار بحرانی قرار داد.»

مقامات شوروی بعد از سقوط تره‌کی در چهاردهم سپتامبر، چاره‌ی جز به‌رسمیت شناختن رژیم حفیظ‌الله امین نداشتند. علی‌رغم این‌که می‌دانستند، وی از سرعت اجرای اصلاحات که در کشور طرفداران چندانی نداشت، چیزی کم نمی‌کند. امین ظاهراً در از میان برداشتن تره‌کی، از شوروی مصلحت‌جویی نکرد و خوب می‌دانست که شوروی‌ها علاقه ندارند که وی در رأس حکومت باقی بماند. بعضی‌ها معتقدند که امین برای مستحکم کردن موقعیت خود در پی جلب حمایت کشورهای دیگر برآمد. استیل گستر، می‌گوید نظرات دیگری هم وجود دارد:

    استیل گستر: «نظراتی وجود دارد که قبول آن مشکل است. مثلاً این‌که حفیط‌الله امین در آخرین لحظات واقعاً درصدد نزدیکی با پاکستان و آمریکا برآمده بود. گزارش‌های در مورد ملاقات او با کاردار سفارت آمریکا در کابل منتشر شده است. هم‌چنین گفته می‌شود، وزیر خارجه و سایر مقامات افغانستان در ماه‌های اکتبر و نوامبر با مقامات آمریکایی در نیویورک تماس گرفته بودند. حفیظ‌الله امین هم‌چنان تقاضای ملاقات با ضیأالحق، رئیس جمهور پاکستان را در بیست‌ودوم دسامبر کرده بود که البته هیچ‌وقت عملی نشد. امکان دارد که حفیظ‌الله امین از آخرین تلاش‌هایش برای فرار از چنگ کمونیست‌ها استفاده می‌کرد. مطمیناً او به این موضوع واقف بود که شوروی‌ها از او راضی نیستند و به مسئله‌ی کنار گذاشتن او نیز فکر کرده‌اند.»

اما راجأ انور، یک صاحب‌نظر پاکستانی که در آن‌روزها در کابل بود و با دولت روابط نزدیکی داشت، این نظرات را رد می‌کند و می‌گوید:

    «آقای امین را طوری‌که من می‌شناسم، شخصاً این حزب را هم می‌شناسم و از صحبت‌های که فامیلش کرد تا دم آخرین، که آخرین نفر حرف‌های او را شنیده بودم و شب آخریش بود، انتظار داشت که شوروی خواهد آمد و او را کمک خواهد کرد و نجات خواهد داد. در این مسئله نیست، که بتوام بگویم امین یک نفر شوروی بود یا یک ناسیونالیست. بین او و شوروی‌ها یک نوع اختلاف پیدا شده بود که امین می‌خواست با پاکستان روابط بهتر بسازد و شوروی را نمی‌خواست. من فکر نمی‌کنم.»

اما حقیقت امر هر چه که باشد، شکی نیست که در هنگام آغاز ورود نیروهای شوروی به افغانستان، شوروی‌ها نفوذ قابل ملاحظه‌ی در ارتش افغانستان داشتند. ارتشی که می‌توانست، اگر لازم باشد، امین را بدون خونریزی و بدون اشغال تمام‌عیار کشور از سوی نیروهای شوروی، کنار بگذارد.

از استیل گستر، از اداره‌ی اسناد امنیت ملی آمریکا سئوال کردیم که اگر چنین بود، پس چرا شوروی‌ها تصمیم به اشغال افغانستان گرفتند؟

    استیل گستر: «نیروهای شوروی در ماه دسامبر به کابل آمدند و مسلماً بعضی از آن‌ها وظیفه داشتند حفیظ‌الله امین را از سر راه بردارند. البته نه این‌که لزوماً او را ترور کنند. به نظر من، کاری که آن‌ها واقعاً می‌خواستند بکنند، این بود که او را ربورده و بی‌سروصدا از کشور خارج کنند تا تحولات بیشتر به‌صورت یک انتقال صلح‌آمیز قدرت جلوه کند تا یک کودتا. ولی این محاسبه درست از کار درنیامد، در داخل کاخ تیراندازی شد، بعضی از نیروهای وفادار به حفیط‌الله امین به جنگ با نیروهای افغانی و شوروی برخواستند که منجر به کشته‌شدن او و سربازان وفادارش شد.»

در بین صاحب‌نظران بر سر این موضوع توافق وجود دارد که مقامات شوروی واقعاً خواستار کشتن حفیظ‌الله امین نبودند و تنها طرح کنار گذاشتن او را داشتند، اما هنگام اجرا، آن‌طوری که انتظار داشتند، پیش نرفت. راجأ انور از جمله‌ی این صاحب‌نظران است:

    «من فکر می‌کنم که لازم نبود برای شوروی‌ها که امین را بکشند. اول برای این‌که امین خود هم طرف شوروی بوده و شوروی‌ها از او هیچ نوع خطر نداشتند که او را بکشند. البته می‌خواستند که شاید نفهمیدند مردمی که نظر به امور افغانستان دارند. من هم ندانستم چرا چنین کردند. خوب این سئوال بود برای من، و این سئوال جوابش مرا معلوم شد وقتی که زندان رفتم. مرا معلوم شد که او را مسموم کردند و می‌خواستند که او را در حال بیهوشی بگیرند و دنیا را نشان بدهند که این مسئله‌ی داخلی حزب دموکراتیک خلق افغانستان بوده و کارمل را مردم منشی عمومی نو حزب دموکراتیک خلق افغانستان ساخته و امین را یک‌طرف کنار زده. طوری که من معلومات کسب کردم، در زندان معلوم شد که در وقت چاشت ٢٧ دسامبر ۱۹٧۹، دو آشپز شوروی در غذای امین یک نوع داروی انداختند که بیهوش شود. می‌خواستند در حال بیهوشی، سربازهای شوروی او را به شفاخانه انتقال دهند و همان‌جا وقتی به هوش می‌آمد، می‌گفتند که کار دولت از دستش رفته و دیگر منشی عمومی نیست و می‌خواستند او را فشار بدهند و بیاورند به تلویزیون که خودش استعفای خود را اعلام کند. البته نمی‌خواستند که او را با گلوله و تفنگ بکشند.»

اما در این روایت، حفیظ‌الله امین دست بر قضا آن‌روز نهار اشتهایی چندانی نداشت و از غذایی که ظاهراً به‌وسیله‌ی دو آشپز روسی‌اش به سهم آلوده شده بود، چیزی زیادی نخورد و طبق نقشه بیهوش نشد. شوروی‌ها دیگر می‌دانستند که او آرام و بدون دردسر کنار نخواهد رفت و باید نیروهای‌شان را برای کنار گذاشتن او و ساکت‌کردن حامیانش به میدان بیاورند.قصد شوروی‌ها هر چه که بود، آن‌ها در چند روزی که به اشغال مانده بود، به‌طور بی‌سابقه شروع به حمل مقادیر زیادی اسحله، تجهیزات نظامی و نیرو از طریق هوا کردند. سئوالی که با راجأ انور مطرح کردیم، این بود که با وجود این چرا اقدام شوروی برای دنیای خارج غیرمنتظره بود؟

    راجأ انور: «من فکر می‌کنم که دنیا متحیر شده، نه از این‌که قوای شوروی داخل افغانستان شدند، بلکه برای این‌که قوای شوروی وقتی داخل افغانستان شد، در قدم اول رئیس همان دولتی را کشت که او را طلبیده بود. دنیا حیران شد که چرا شوروی آمد و امین را کشت! این حیران‌کننده بود، این حیران‌کننده نبود که قوای شوروی آمد. شوروی‌ها با امین و تره‌کی در دسامبر ۱۹٧٨ یک قرارداد بسته بودند که تمام دنیا می‌فهمید که هر وقت دولت افغانستان می‌خواست، قوای شوروی را می‌توانستند بطلبند. ولی این‌ها فکر نمی‌کردند که شوروی‌ها داخل افغانستان می‌شوند و دولت دوست خود را که آن‌ها را دعوت کرده بود، سرنگون می‌سازند. تمام شب تیرباران بود، گلوله‌باری بود و وقتی‌که صبح مردم بیدار شدند، دیدند که در سرک‌ها هواخواهان کارمل نبودند، ولی سربازان برژنف و تانک‌های قوای شوروی بودند و شوروی‌ها مثل که در چکسلواکیا ۱۹٦٨، گُستاوساک را آورده بودند و دوب چک را سرنگون کردند، همین‌طور امین را کشتند و سرنگون ساختند و کارمل را آوردند.»

هنوز معلوم نیست که آیا مقامات شوروی عملیات را آن‌طور که اجرا شد، برنامه‌ریزی کرده بودند یا این‌که عملیات نظامی اساساً نتیجه‌ی شکست توطئه‌ی برکناری بی‌سروصدای حفیظ‌الله امین بود. به‌هر تقدیر، دستگاه اطلاعاتی آمریکا اگرچه از وسعت عملیات نظامی شوروی آگاه بود، اما ظاهراً در ارزیابی مقاصد شوروی اشتباه کرد. استیل گستر می‌گوید که آمریکا برای چنین چیزی آمادگی نداشت.

    «جلسه‌ی نهایی که اقدام به اشغال افغانستان در آن تعیین شد، احتمالاً در سومین هفته‌ی ماه نوامبر تشکیل شد. ولی هنوز معلوم نیست تصمیم واقعی چگونه گرفته شد. در آن‌موقع علاوه بر مقامات شوروی، مقاماتی از بلوک شرق نیز در کابل بودند که مرتباً به مقامات آمریکایی می‌گفتند اشغال افغانستان صورت نخواهد گرفت. به‌همین منظور تا حد زیادی عدم آمادگی آمریکا را برای اتفاقاتی که بعداً افتاد، توجیه می‌کند. زیرا آن‌ها هرچه می‌شنیدند، را واقعاً باور می‌کردند. به‌عبارت دیگر، کاردار سفارت شوروی و مقامات آلمان شرقی به مأمورین سفارت آمریکا می‌گفتند: «ما می‌دانیم که اگر افغانستان را اشغال کنیم، یک مشکل را حل‌ کرده‌ایم ولی مشکل دیگری به‌وجود خواهد آمد.» و اظهارات آن‌ها کاملاً منطقی به‌نظر می‌رسید. همین امر این فرضیه را که تنها گروه کوچکی از مقامات شوروی تصمیم به اشغال افغانستان گرفتند، توجیه می‌کند.»

اگر آمریکا آمادگی نداشت، سئوالی که مطرح است، این است که پس هنگامی که خبر از عملیات وسیع ارسال اسلحه و تجهیزات و نیرو از طریق هوا به کابل به دستگاه اطلاعاتی آمریکا می‌رسید، مقامات آمریکا دلیل آن‌را چه می‌دانستند؟ آیا آمریکا تمام توجه خود را در آن روزها متوجه بحران انقلاب ایران کرده بود و نتوانست به عمق بحران افغانستان پی ببرد؟ از اطلاعاتی که تاکنون در دست است، به‌نظر می‌رسد که چنین است و از این گذشته آمریکا معتقد بود که شوروی‌ها بیشتر نگران تنش‌زدایی در روابط غرب و شرق در شرایطی هستند که تهدید چین رو به افزایش بود. بنا به ارزیابی آمریکا در آن هنگام افغانستان مسئله در صدر مسایل فوری شوروی نبود. آمریکا طاهراً به عمق اهمیت استراتژیکی افغانستان برای شوروی توجه‌یی نداشت. از استیل‌گستر سئوال شد که آیا این را هم می‌شود یکی دیگر از اشتباهات فاحش دستگاه اطلاعاتی آمریکا محسوب کرد؟

    «بلی اشتباه بزرگی بود؛ ولی نمی‌توان آن‌را لزوماً یک اشتباه اطلاعاتی سازمان سیا یا سازمان اطلاعات دفاعی دانست. آن‌ها صرفاً آنچه را که اتفاق می‌افتاد گزارش می‌دادند، و این طراحان سیاست و افرادی به‌خصوصی در شورای امنیت ملی و جاهای دیگر بودند که اطلاعات رسیده را این‌طور تعبیر کردند که شاید تهدید بیشتر متوجه ایران است تا افغانستان. ما فکر می‌کردیم که نیروهای شوروی نهایتاً متوجه ایران یا بلوچستان پاکستان خواهند شد و هدف نهایی آن‌ها ایجاد بندری در آب‌های گرم یا تصرف حوزه‌های نفتی است و یا این‌که از فشار نظامی خود در درازمدت برای به زانو درآوردن ایران و پاکستان استفاده خواهند کرد. ما تازه شاه ایران را از دست داده بودیم. ایران پایگاه‌ی مهم استراتژیکی آمریکا در سیاست درازمدت آن‌کشور در جنوب‌غرب آسیا بود و مقامات شوروی این موضوع را می‌دانستند. آن‌ها نگران این بودند که ممکن است ما به‌منظور جایگزین‌کردن ایران با یک موقع استراتژیکی دیگر در جستجوی کشور دیگری براییم و حتی شاید این کشور همان افغانستان باشد.»

این در حالی است که آمریکا همواره بر این عقیده بود که شوروی سنتاً خواستار نفوذ به‌طرف جنوب و دسترسی به آب‌هایی به اصطلاح گرم است و دستگاه اطلاعاتی آمریکا بارها گفته بود که شوروی افغانستان را صرفاً یک منطقه‌ی حایل تلقی می‌کند و نه به‌عنوان سکوی برای آغاز تهاجم به‌طرف جنوب. پس آیا این ایران بود که همه‌ی توجه آمریکا را به‌خود جلب کرده بود؟ سئوالی که با ایوان زولوتف، از سفارت شوروی در لندن مطرح کردیم.

    زولوتف: «اجازه بدهید قضیه را این‌طور روشن بکنم. در آن‌روزها متأسفانه یکی از اصول اساسی در نگرش به وقایع جهان این بود که آن‌ها را در آیینه‌ی شرق و غرب یعنی بر مبنای تضاد و برخورد شوروی و آمریکا مورد توجه قرار بدهند. به این ترتیب، هر واقعه‌ی چه در افغانستان، چه در نیکاراگویه، چه در خاورمیانه از این زاویه دیده می‌شد. من فقط می‌توانم حدس بزنم که این احساس خطر از بخش جنوبی کشور یعنی از بی‌ثباتی در منطقه‌ی نزدیک مرزهای جنوبی احساس می‌شد. بیم و نگرانی کلاً از این بود که وجود بی‌ثباتی در افغانستان، امنیت ملی ما را به‌خطر بیاندازد. توجه به این عامل یکی از دلایل عمده‌ی بود که در تحلیل نهایی کفه را در جهت اعزام نیروی نظامی به افغانستان سنگین کرد. اما مهم‌ترین موضوعی را که باید در نظر داشته باشیم و آن درسی است که از واقعه‌ی افغانستان گرفته‌ایم و آن این است که با اقدام به این‌گونه واکنش‌ها نمی‌توان امنیت ملی خود را تضمین کنیم. ما امنیت ملی خود را نه از طریق استفاده از وسایل موجود نظامی، بلکه فقط با بهره‌گیری بیشتر از راه‌های سیاسی می‌توانیم تضمین کنیم.»

از آقای زولوتف سئوال شد که آیا شوروی آن‌طور که بعضی‌ها در غرب معتقدند در فکر دسترسی به آب‌های گرم بود و آیا شوروی در آن هنگام نگران بود که مبادا آمریکا می‌خواهد از افغانستان یک پایگاه استراتژیک برای خود بسازد؟

    زولوتف: «من در همین اواخر با بعضی‌ها از صاحب‌نظران دانشگاهی برخوردم که موضوع را از این دیدگاه مورد بحث قرار می‌دادمد. آن‌ها قبل از هر چیزی به فرضیه‌ی دسترسی پیداکردن اتحادشوروی به آب‌های گرم اشاره می‌کردند. مدت ده‌سال نیروهای ما در افغانستان بودند، بدون آن‌که به‌طرف جنوب پیشروی کنند و این واقعیت ثابت می‌کند که چنین نیتی در کار نبوده است. شوروی نمی‌خواسته است با یک نقشه وسیع توسعه‌طلبی لشکرکشی کند. در مورد ایران البته این نگرانی وجود داشت که آمریکا در آن‌جا در پی منافع استراتژیک باشد. شاید بعضی از تحلیل‌گران نظراتی در این باره ابراز می‌داشتند، حاکی از این‌که در آن هنگام در اروپا تحولات منفی صورت می‌گرفت و خطر بُروز تحولات مشابه در افغانستان وجود داشت. اگر آن سال‌ها را به‌یاد بیاوریم، فقط می‌توانم بگویم که هر دو طرف دچار واهمه‌های عجیبی بودند.»

مقاصد شوروی در اشغال افغانستان هر چه که بود، همه می‌داینم که شوروی بعد از ۹ سال جنگ و یک شکست نظامی، ناچار افغانستان را ترک کرد. هزینه‌ی ۹ سال جنگ، چه از نظر تلفات جانی، چه از نظر روابط غرب و شرق و موقعیت جهانی شوروی و چه از نظر مالی نقطه‌ی تاریک در تاریخ شوروی بود. در افغانستان این جنگ تعداد بی‌شماری کشته، زخمی و معلول به‌جای گذاشت. میلیون‌ها نفر را در کشورهای دیگر آواره کرد و کشور را ویران. از این ده‌سال چه درس‌های گرفته شد؟

    استیل‌گستر: «دولت آمریکا از توانایی‌های نظامی شوروی و هدف‌های سیاسی آن‌کشور بیشتر آگاه شد. به‌دنبال ده‌سال جنگ و خروج نیروهای شوروی، آمریکایی‌ها باید اعتراف کنند که هدف‌های شوروی در افغانستان محدود بود و این‌که حتی اگر این هدف‌ها بلندپروازانه‌تر بود، بازهم نقشه‌های مانند احداث بندری در آب‌های گرم و یا تصرف حوزه‌های نفتی عملی نبود. بنابراین، به نظر من در اثر جنگ در افغانستان، آمریکا اکنون کمتر از شوروی هراس دارد. اما شوروی هنوز تا اندازه‌ی نگران علایق استراتژبکی آمریکا و توانایی‌هایش در جنوب‌غرب آسیا، منطقه‌ی که درست در زیر جمهوری‌های آسیایی شوروی یعنی نقطه‌ی آسیب‌پذیر این جمهوری‌ها قرار دارد.»

اما چه درس‌های برای شوروی بود؟ ایوان زولوتف می‌گوید:

    «اولین درسی که گرفته‌ایم این بود که امنیت ملی ما با نگهداشتن نیروهای‌مان در داخل مرزهای‌ خودمان به بهترین وجه تضمین می‌شود. دومین درس این است که در صورت ضرورت و پیش آمدن مشکل باید با دیگران به گفتگو بپردازیم و بکوشیم که سؤظن‌ها را برطرف کنیم. سومین درس این است که برای حل یک بحران از راه‌های صلح‌آمیز استفاده کنیم نه این‌که به مبارزه‌ی نظامی بپردازیم و بخواهیم مشکل را با توسل به‌زور حل کنیم.»


[] يادداشت‌ها




[] پی‌نوشت‌ها

سولماز دبیری، جزئیات وقایعی که منجر به اشغال افغانستان شد، بخش فارسی رادیو بی‌بی‌سی: چهارشنبه ٢٦ دسامبر ۱۹٨۹ - ٦ دی ۱۳٦٨


[] جُستارهای وابسته

تاریخ جنگ در افغانستان


[] سرچشمه‌ها

یادداشت‌های مهدیزاده کابلی، براساس گزارش‌های بخش فارسی رادیو بی‌بی‌سی