جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۲ مهر ۲۵, پنجشنبه

تاریخ ادبیات افغانستان

از: دانشنامه‌ی آریانا

فهرست مندرجات

[تاریخ ادبیات دری][تاریخ ادبیات پشتو]


تاریخ ادبیات افغانستان (به انگلیسی: History of Afghanistan literature)، موضوعی میان رشته‌ای است که به تاریخ و سرگذشت ادبیات به‌ویژه ادبیات شفایی و مکتوب در طول دوره‌های تاریخی و تغییرات و دگرگونی‌های سبک‌ها و فنون ادبی در افغانستان می‌پردازد.

اغلب زبان‌هایی که در افغانستان از کهن‌ترین روزگاران تا کنون متداول بوده است، از نظر ویژگی‌های زبانی، وجوه مشترکی دارند، هر چند که این زبان‌های گوناگون در افغانستان امروزی، یا خارج از مرزهای فعلی آن، پدید آمده یا معمول بوده‌اند. این مجموعه زبان‌ها - از لحاظ دانش زبان‌شناسی - از زبان «آریایی» که آن را با نام فرضی «هندوایرانی» نیز می‌شناسند، منشعب شده و به دو شاخه‌ی بزرگ هندی و ایرانی جدا می‌شوند. زبان آریایی یا هندوایرانی نیز خود یکی از شاخه‌های زبان فرضی به‌نام هندواروپایی است که مادر اغلب زبان‌های مردمانی است که در سرزمین‌های واقع در شبه قارۀ هند تا شمال اروپا به‌سر می‌برند.


[] دوره‌ی آغازین

بیشتر زبان‌های مردمان باشنده‌ی سرزمین‌های آریایی (فلات ایران = افغانستان و ایران کنونی)، آسیای میانه، شبه قاره هند و قارهٔ اروپا، از جمله‌ی زبان‌های هندواروپایی هستند که امروزه، شمار هندواروپایی‌زبان‌ها در سراسر دنیا به حدود ۳ میلیارد نفر می‌رسد. به این ترتیب، گویشوران زبان‌های هندواروپایی سخنوران بزرگ‌ترین خانوادهٔ زبانی شناخته‌شده در دنیای امروزند.

نظریه‌ی زبان‌های هندواروپایی در قرن هجدهم توسط سر ویلیام جونز، زبان‌شناس و خاورشناس انگلیسی، مطرح شد. وی با اشاره به شباهت‌های زبان‌های سانسکریت، یونانی، و لاتین به یکدیگر نتیجه گرفت که آن‌ها بایستی از یک زبان مشترک منشاء گرفته باشند که احتمالاً زبان‌های فارسی، آلمانی و سلتی هم از همان زبان ریشه منشعب شده‌اند.[۱]

سر ویلیام جونز، در سال ۱۷۸۶ در «انجمن سلطنتی مطالعات آسیایی» در کلکته خطابه‌ای مشهور ایراد نمود که نقطهٔ عطف در زبان‌شناسی تاریخی به‌شمار می‌رود. بخشی از این خطابه را علی‌محمد حق‌شناس، در کتاب «تاریخ مختصر زبان‌شناسی»، چنین ترجمه کرده‌ است:

    زبان سانسکریت پیشینه باستانی‌اش هرچه باشد ساختاری شگفت‌انگیز دارد، کمال یافته‌تر از یونانی است، سترگ‌تر از لاتین است و ظریف‌تر از هر دوی آن‌هاست؛ با این همه هر دو، چه به لحاظ ریشه‌های فعل و چه به لحاظ صیغه‌های دستوری، شباهتی و قرابتی بسیار نزدیک‌تر و قوی‌تر از آن دارد که زاده بخت و اتفاق بتواند بوده باشد؛ شباهتی چندان نزدیک و چنان قوی که هیچ لغت‌شناس تاریخی نمی‌تواند به سنجش و آزمون سانسکریت و یونانی و لاتین بپردازد و آن‌گاه بدین نکته باور نیاورد که این هر سه می‌باید از سرچشمه‌ای یگانه نشات گرفته باشند؛ سرچشمه‌های یگانه که شاید دیگر اکنون موجود نباشد. دلیلی دیگر هم هست. هرچند نه بدان محکمی که بر اساس آن می‌توان چنین فرض کرد که زبان‌های گوتیک و سِلتی و فارسی نیز خاستگاهی یگانه با سانسکریت دارند.[٢]

تاکید جونز بر خویشاوندی زبان‌های سانسکریت، لاتین، یونانی و زبان‌های ژرمنی، سِلتی و ایرانی، روش تازه‌ای را در مطالعات زبان‌شناسی پدید آورد و عبارتِ «سرچشمه‌های یگانه که شاید دیگر اکنون در وجود نباشد» جرقّه‌ای بنیادین بود که مشعلی تابناک در غارِ تا آن‌زمان تاریکِ زبان‌شناسیِ تاریخی برافروخت.

بعدها، طبق نظر «سرچشمه یگانه» زبان‌هایی که جونز بدان‌ها پرداخته بود، زبانی ساخته شد که هندواروپایی نام گرفت. هیچ اثر نوشتاری از این زبان در دست نیست؛ امّا بر پایه‌یِ اصول دانش زبان‌شناسی تاریخی آن را با مطابقت دادنِ زبان‌هایِ نو و کهنِ این خانواده بازسازی نمودند.

تاکنون به‌طور یقین، آشکار نشده که خاستگاه اصلی زبان هندواروپایی در کدام نقطه‌ی جغرافیایی جهان قرار داشته است. در این باره نظریات و فرضیه‌هایی گوناگون بیان شده‌اند که در این‌ مختصر، نمی‌توان آن‌گونه که سزاوار آن است، سخن گفت. با این‌همه، در این‌جا نکته‌ای که باید مورد توجه قرار داد، آن‌که پاره‌ای از نظرات و فرضیه‌ها، بنابر مقتضیات و مصالح سیاسی و اجتماعی در زمان خود ابراز شده‌اند که با اندک بررسی بی‌ریشه‌بودن آنان روشن می‌شود. با آن‌که امروزه تا اندازه‌ی زیادی این‌گونه نظریات متروک شده‌اند؛ اما برخی از آن‌ها همچنان مورد گفتگوی مخالفان و موافقان می‌باشند.

برخی خاستگاه زبان هندواروپایی را در اروپا پنداشتند و به‌آن دلبستند و زمان بسیاری در این راه هدر رفت؛ اما سپس به بوته‌ی فراموشی افتاد.

پاره‌ای نیز، ناحیه‌ای واقع در روسیه جنوبی و شمال دریای خزر را سرزمین اصلی زبان هندواروپایی قلمداد کرده‌اند و هنوز هم جمعی از پژوهندگان، دانسته یا نادانسته، سخت به‌آن چسبیده و از آن جابنداری می‌کنند. هر چند که با اندک تحقیق، می‌توان دید که این فرضیه نیز ساخته و پرداخته گروهی از خاورشناسان معاصر بوده است که بر پایه‌ی آرمان‌های خود فرضیه‌ها ساختند و بر اساس همان فرضیه‌های بی‌بن، تاریخ نوشتند.

آنچه که از کهن‌ترین آثار کتبی خود آریاییان بر می‌آید، خاستگاه این قوم و زبان مادری آنان، به‌احتمال زیاد، خطه‌ای آسیای مرکزی و شمال افغانستان امروزی بوده است. چنان‌که دکتر احمدحسین مدیری، در کتاب «گرامر کامل انگلیسی»، دربارۀ منشأ زبان هندواروپایی می‌نویسد: «این زبان، سال‌ها قبل از میلاد مسیح، از نواحی کوه‌های هندوکش شروع به گسترش کرده است».[٣]

نخستین اشارات و یافته‌های مکتوب ادبی به دو متن کهن ادبیات آریایی یعنی ودا و اوستا باز می‌گردد. کتاب‌های ریگ ودا و اوستا که در دوره‌های بعد به‌نگارش درآمده‌اند، میراث ادبیات شفاهی قوم آریایی، در دوران بسیار کهن بوده‌اند. این کتاب‌ها، حکایت از ادبیات مشترک افغانستان با هند و ایران کنونی دارد.

ریگ‌ودا از کهن‌ترین متون به زبان‌های هندواروپایی است و از نظر زبان‌شناسی و محتوایی پیوند نزدیکی با اوستا دارد[۴]. این متن، مجموعه‌ای از اشعار و سرودهای مذهبی آریایی به زبان سانسکریت ودایی است و یکی از چهار متن اصلی در مجموعهٔ سرودهای (شروتی) مقدس هندوئیسم یعنی وداها و کهن‌ترین بخش آن است که احتمالاً حدود سال‌های ۱۷۰۰ تا ۱۱۰۰ پیش از میلاد در منطقهٔ جنوب هندوکش و شمال باختری شبه‌قاره هند تألیف شده است[۵].

این کتاب شامل ۱۰۱۷ قطعه شعر و ۱۰۵۰۰ بیت است و برخی از بیت‌های آن امروزه نیز در دعاهای مراسم دینی هندو استفاده می‌شود و به این خاطر، این متن یکی از کهن‌ترین نوشته‌های بشری است که هنوز کاربرد دارد[٦].

اَوِستا، مجموعهٔ کهن‌ترین اثر زبان‌ها و ادبیات (شاخۀ ایرانی) آریاییان است[٧]، که در روزگار باستان بیست و یک نسک (کتاب) بود و اکنون فقط پنج بخش آن موجود است. بخش‌های موجود اوستا بر این پایه‌اند: یَسنه که بخشی از آن، شامل سخنان زرتشت است، یشت‌ها (سرودهای نیایشی)، وندیداد، ویسپرد و خرده‌اوستا[٨].

این بخش‌ها، در دوران‌های گوناگون به‌دست کسان پُرشماری نوشته شده‌ است[۹]٬ اما از آن میان، تنها بخشی از سرودها، که با نام گاهان شناخته شده و در یَسنه گنجانده شده است، از آنِ خود زرتشت است[۱٠].

گمان می‌رود که برخی از نوشتارهای اوستا پیش از نوشته شدن سده‌ها به گونهٔ گفتاری (ادبیات شفاهی) حفظ شده‌اند[۱۱]. اما، پیتر کلارک، در کتاب «دین زرتشت، آشنایی با یک مکتب باستانی» (۱۹۹۸، برایتون) خاطر نشان می‌سازد که اگر «گات‌ها» و متون کهن‌تر «یسنا» فقط به‌طور شفاهی دست به‌دست می‌شده‌اند، احتمال حفظ کیفیت زبان قدیمی آن‌ها وجود نداشته‌ است[۱٢]. به‌هر حال، اگر پیش از حمله اسکندر به سرزمین‌های آریایی، این متون به‌صورت نوشتاری وجود داشته‌اند، اکنون هیچ اثری از آن‌ها نیست[۱٣].


[] در عهد باستان

ادبیات عهد باستان که هزاره‌ی نخست پیش از میلاد تا آغاز قرون وسطی را در بر می‌گیرد، دوره‌ی شکل‌گیری ادبیات مدون است[۱۴]. این دوره‌ی ادبی در افغانستان، به سروده‌های اوستا در حدود ۱۰۰۰ قبل از میلاد باز می‌گردد. این سروده‌ها که بخشی از سنت شفاهی آریاییان بوده‌اند، سینه به سینه منتقل شده و بعدها بخش‌های کتاب اوستا را در دوران ساسانی پدید آوردند[۱۵].

کتاب «ارداویراف»، که در سده ۳ یا ۴ پس از میلاد نوشته شده است، بیان می‌کند که گات‌ها و برخی از دیگر نوشته‌های موجود در اوستا، پیش از یورش اسکندر مقدونی به ایران موجود بوده‌اند[۱٦]. برپایه دیدگاه «شاترویهای آیران» گفته می‌شود، پس از آن‌که اسکندر مقدونی کاخ پادشاهی هخامنشیان را آتش زد، اوستا را نیز سوزاند[۱٧]. با این همه٬ هیچ یک از این ادعاها را نمی‌توان تایید کرد[۱٨]؛ چرا که نخست، هخامنشیان آیین زرتشتی نداشته‌اند[۱۹]؛ و دیگر آن‌که اگر این متون در شرق ایران (افغانستان امروزی) وجود داشته‌اند، اکنون هیچ اثری از آن‌ها نیست[٢٠].

آنچه از تاریخ بر می‌آید، بلاش اشکانی فرمان داد تا اوستا را از نوشته‌های پراکنده و روایت‌های سینه به سینه - از شهرهای خاوری ایران - گرد آورند. سپس، در آغاز عصر ساسانیان، اردشیر بابکان٬ تنسر را مأمور سامان‌دادن آن کرد و پسرش شاپور یکم کار پدر را دنبال نمود و سرانجام اوستا را به‌همان شیوهٔ کهن به بیست و یک نسک بخش کردند و نام‌ها و شرحِ این نسک‌ها در کتابِ پهلوی دینکرد و کتاب‌های دیگر آمده است[٢۱]. نسک‌های بیست و یک گانه اوستا به سه بهر بخش می‌شده‌ است: نسک‌های گاسانیک در دانش و کار مینوی، نسک‌های داتیک در دانش و کار جهانی، و نسک‌های هاتک مانسریک در آگاهی از کردارهای میانِ جهانِ مینوی و جهانِ خاکی[٢٢]. اوستای امروزی حدود یک سوم اوستای دورهٔ ساسانی است.

با این حال، از ادب کهن آریایی پیش از اسلام (حماسۀ پهلوانی و ادبیات داستانی)، آثار اندکی بر جای مانده است. قطعاتی چند در یشت‌های اوستایی که کم و بیش دستکاری شده و سه نامۀ پهلوی با تدوین و نگارشی نسبتاً جدید مجموعه‌ی آثار بازمانده را تشکیل می‌دهد. در واقع، ادب کهن آریایی، ادبیات وسیعی است که امروزه از بین رفته است، ولی در زمینه‌های گوناگون دیگر، منابع و مآخذی در دسترس است که با بررسی آن‌ها می‌توان راهی به‌سوی این ادبیات گمشده پیدا کرد.

بخش گاهان اوستا که بارتولومه آن‌ها «خطابه‌های منظوم زردشت» نامیده، کهن‌ترین یادگار اندیشۀ زرتشتی است. ولی در بخش‌هایی از اوستای به اصطلاح اخیر، قطعاتی یافت می‌شود که پیشینه‌ی باستانی‌تری دارد. یشت‌ها که سرودهایی در ستایش و بزرگداشت ایزدانند، از لحاظ تاریخ انشأ به دوره‌های گوناگون مربوط می‌شوند. کهن‌ترین یشت‌ها درباره‌ی ایزدانی سروده شده که در روزگار پیش از زرتشت مورد توجه عامه بودند: مهر (یشت دهم)، اردویسور اناهید (یشت پنجم)، بهرام ایزد فیروزگری (یشت چهاردهم)، تیشتر ستارۀ درخشان باران (یشت هشتم)، خورّه، یعنی فّر درخشان یا نیروی مینویی که شاهان آریایی را همرایی می‌کند (یشت نوزدهم)، وای، ایزد باد و هوا (یشت پانزدهم)، فروهرها، همزادان پشتیبان پارسایان که در اصل ارواح مردگان بودند (یشت سیزدهم) و ارت یا استی، زن ایزد پاداش و هیروزی (یشت هفدهم) از این رسته ایزدان بودند.

با توجه به بررسی‌های اخیر، امروزه چنان می‌نماید که بر خلاف رأی پیشین آرتور کریسن‌سن، در کتاب «کیانیان»، اساس و عنصر یشت‌ها کهن‌تر از سروده‌های گاهانی است. چندی، پس از دین‌آوری زرتشت، موبدان آیین نو، خدایان باستانی را که مورد توجه همگان بودند، از نو در شمار ایزدان دین زرتشتی پذیرفتند و سرودهای دیرین را به متن‌های مقدس خود افزودند و با کم و کاست‌های ناآگاهانه و ناشیانه آن‌ها را رنگ زرتشتی دادند.

این بخش‌ها اصیل که می‌توان آن‌ها را یشت‌های آغازین نامید، شامل اشاره‌هایی چند به افسانه‌هایی است که در آن زمان همۀ مردم از جزئیات آن آگاه بودند. شاهان و پهلوانان غالباً اساطیری که چند تنی از آنان از سنتی هند و ایرانی حکایت می‌کنند. در ضمن عبارت‌های کلیشه‌یی معرفی شده‌اند که به ایزدان گوناگون یزشن می‌برند تا یاری آنان را به‌هنگام بروز حوادثی که به اختصار بیان شده جلب کنند و یا از فّر شاهی سخن رفته است که یلان خاندان شاهی را به گاه نبردهای بزرگ همراهی می‌کنند. این‌گونه قطعه‌ها در چند یشت متفاوت و یا چندین بار در یک یشت آمده‌اند.

بخش‌های بسیار کهن دیگری که در اوستا به افسانه‌ها و اساطیر روزگار پیش از زرتشت مربوطند، ضمن فرگرد دوم وندیداد و فصل ۹-۱۱ یسنا یافت می‌شود. سه فصل اخیر یسنا، یشتی درباره‌ی هوم تشکیل می‌دهد. هوم اوستایی تجسمی ایزدینه از افشردۀ مستی‌بخش گیاه هوم است که در میان هندوان سومه نامیده می‌شد.

قسمت‌های کهن اوستای اخیر منظوم است. مجموعه‌ی چند بیت تشکیل‌ بندی را می‌دهد و بیت‌ها منظم هشت هجایی است و گاه ابیات ده یا دوازده هجایی نیز یافت می‌شود و به‌نظر می‌رسد که این‌گونه بیت‌ها در کنار اشعار هشت هجایی نوعی تناوب آهنگین ایجاد می‌کند. از آن‌جایی که مبانی وزن شعر اوستایی هنوز به‌طور قطع روشن نیست، نمی‌توان به آسانی رأی داد که این ناهماهنگی‌ها نتیجۀ تحریفات است. با وجود این، اضافات و تحریفات فراوان نیز به‌چشم می‌خورد.

به‌هر حال، چنان به‌نظر می‌رسد که اساس شعر اوستایی بر مبنای تکیه‌های ریتمیک هماهنگ با موسیقی کلام استوار بوده که در مورد کم و زیاد بودن تعداد هجاها آزادی و تسهیلاتی فراهم کرده است.

زبانی که اوستا به آن نوشته شده به‌سببِ وجودِ نامِ اوستا، زبان اوستایی نامیده شده‌ است. اوستا به دو گویش نوشته شده‌ است. گویشی که گاهان یعنی سخنان خود زرتشت بدان نگارش شده و گویشی که بخش‌های دیگر اوستا را بدان نوشته‌اند. گویش نخست را گویش گاهانی و گویش دوم را گویش جدید نامیده‌اند.

جیمز دارمستتر، زبان‌شناس فرانسوی، که کُل اوستا را شامل همه‌ی قطعاتی که می‌شناخت، به‌زبان فرانسه ترجمه کرد[٢٣]، در سال ۱٨٨٨ میلادی، به‌طور قطعی ثابت کرد که زبان پشتو، هم‌خانواده با زبان اوستایی است و به کهن‌ترین بخش اوستا، یعنی گاهان (گاتاها)، پیوند دارد؛ هر چند که گویندگان زبان پشتو، در همسایگی جغرافیایی زبان‌های هندی می‌زیسته‌اند، از این روی، زبان آنان، چه در قرون اوسطا و چه در عصر حاضر، اثراتی را از سوی این زبان‌ها نیز اقتباس کرده‌ است[٢۴].


[] در قرون وسطی




[] در دوران معاصر




[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی برشتۀ تحرير درآمده است.



[] پيوست‌ها

پيوست ۱:
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- ابولقاسمی، محسن، تاریخ زبان فارسی، تهران: سازمان سمت، ۱۳۷۳، صص ۸-۹
[٢]-
[٣]- مدیری، احمدحسین، گرامر کامل انگلیسی، پیشگفتار صفحۀ سی‌ویک
[۴]-
[۵]-
[٦]-
[٧]- ای. م. اُرانسکی، مقدمۀ فقه‌اللغۀ ایرانی، ترجمۀ کریم کشاورز، ص ٦۵
[٨]-
[۹]-
[۱٠]-
[۱۱]-
[۱٢]-
[۱٣]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱٦]- اوستا، لغت‌نامه دهخدا (آنلاین)
[۱٧]- همان‌جا؛ جلیل دوستخواه می‌نویسد: «بنابر سنت زرتشتیان و نوشته‌ی کتاب‌های پهلوی، مانند: دینکرت، بندهشن و ارداویرف‌نامه، اسکندر در حمله به ایران، اوستا را بسوخت و از این‌رو، به وی لقب «گجستک» (ملعون) دادند.» (جلیل دوستخواه، پیشگفتار اوستـا (کهن‌ترین سروده‌های ایرانیان و کتاب مقدس دین زرتشت)، صفحات چهارده و پانزده)
[۱٨]- همان‌جا
[۱۹]-
[٢٠]- ژان کلنز می‌نویسد: «عقیده بر آن است که آنچه دینکرد و ارداویرفنامه در باب پیشینۀ اوستا نوشته‌اند، افسانه است و اعتبار چندانی ندارد؛ در زمان هخامنشیان هرگز اوستایی وجود نداشته تا یونانیان متجاوز آن را از بین برده باشند. نه می‌توان متون اوستایی را به‌درستی تاریخ‌گذاری کرد و نه می‌شود به مکان‌یابی جغرافیایی زبان آن‌ها دست زد. ویژگی‌هایی آوایی این متون تنها این نکته را با قطعیت ثابت می‌کند که به گویش پارسی نیست و به آسانی می‌توان این گویش را به هر جایی نسبت داد، بی‌آن‌که جدلی برانگیزد. از این‌رو، پژوهشگران آن را به جاهای مختلف ایران، شمال‌غربی، شمال‌شرقی، خوارزم، مرگیانه، باکتریا، یا سیستان منسوب دانسته‌اند.» (ژان کلنز، اوستا، ترجمۀ عسکر بهرامی، معارف، دورۀ نوزدهم، شمارۀ ٢، مرداد - آبان ۱٣٨۱، ص ۱٦٠)
برخی از دانشوران دیگر نیز برآنند که نوشتن اوستا بر ده هزار (یا دوازده هزار) پوست گاو و سوختن آن به فرمان اسکندر، افسانه‌ای بیش نیست و جنبۀ تحقیقی ندارد. (جلیل دوستخواه، پیشگفتار اوستـا (کهن‌ترین سروده‌های ایرانیان و کتاب مقدس دین زرتشت)، پاورقی صفحۀ پانزده)
[٢۱]- اوستا، جلیل دوستخواه (از گزارش ابراهیم پورداوود)، چاپ پنجم ۱۳۶۴، برگِ نخستِ پیشگفتار
[٢٢]- همان‌جا، برگِ دومِ پیشگفتار
[٢٣]- ژان کلنز، اوستا، ص ۱٧٢
[٢۴]- تاریخ تلفظ و صرف پشتو، ترجمۀ دکتر عبدالغفور روان فرهادی، پیشگفتار، ص ب
[٢۵]-
[٢٦]-
[٢٧]-
[٢٨]-
[٢۹]-
[٣٠]-



[] جُستارهای وابسته

زبان‌های ایرانی
زبان‌های ایرانی میانه




[] سرچشمه‌ها








[] پيوند به بیرون

[۱ ٢ ٣ ۴ ۵ ٦ ٧ ٨ ٩ ۱٠ ۱۱ ۱٢ ۱٣ ۱۴ ۱۵ ۱٦ ۱٧ ۱٨ ۱۹ ٢٠]