جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۷ دی ۱۹, پنجشنبه

محمدیوسف آیینه

زندگی‌نامه محمدیوسف آیینه

نـوشـــته: نعمت حسينی
(پژوهشگر افغانستانی)


یوسف آیینه در سال ۱٢٩٩ خ در شهر کابل زاده شد. در لیسه امانی درس خواند، اما قبل از آن که دیپلوم فراغت را به دست آورد، مکتب را ترک گفت. وی ار آن چه او را ادیب و ژورناليست می‌ساخت باز ننشست. دانش‌ها و دانستنی‌ها را فرا گرفت و به زبانهای انگلیسی و آلمانی تسلط پیدا کرد.

از روزگاری که به نوشتن و سرودن پرداخت، در روزنامه‌ها، جراید و مجلات کشور به چاپ رسانیده است.

مقالات اجتماعی، انتقادی و ارایه گوشه‌های تاریک و فراموش شده اجتماع، وضع طبقات پایین مردم، نتایجی از تاریخ و رویدادها، درامه‌های منظوم، قطعات و اشعار و چامه‌ها چکامه‌ها که از آنها واقعیت‌ها را بتوان دید و نوآوری‌های نویسنده شاعر را در تلفیق کلمات و جملات، با آهنگینی بودن خاص مشاهده و احساس نمود، از کارهای فکری و فرهنگی او ست.

او به ترجمه آثار نیز دست یازیده است و بیشترینه آثار ادبی خود را به نامهای مستعار "شیشه" "چشم" "ترازو" "آه" و "نمک" به نشر رسانیده است. آیینه شغل‌های گوناگونی را در عرصه مطبوعات به پیش برده است. به رنگ مثال: او گاهی در رادیو، گاهی در روزنامه انیس و هم در آژانس باختر کار نموده است. همچنان زمانی مدیر مجله‌ی اقتصاد بود، بعد مدیریت عمومی سینما، جریده و صحنه کابل، شاروالی (شهرداری) کابل را به عهده داشت. روزگاری مدیر مجله "برگ (ص 2) سبز" نیز بود. مدتی به حیث مدیر عمومی اطلاعات و تبلیغات وزارت زراعت کار می‌کرد و زمانی هم در وزارت اطلاعات و کلتور وقت آمر عمومی سمعی و بصری و آمر عمومی اطلاعات و کلتور ولایت وقت بود.

در شعر نو و نثر تازه در کشور، ایجادگر شیوه و سبک خاصی است. یوسف آیینه تصنیف‌های زیادی نیز ساخته و ترانه‌های وی اکثراً به صدای هنرمندان خوب رادیو افغانستان ثبت گردیده‌اند.

شیوه و ارزشمندی کار وی را اشعار و پارچه‌های: "مشت"، "قو"، "می خواره"، "حماسه سالنگ"، "گل راه"، "بهار کابل"، "وینوس" می‌توان یافت.

آیینه زنده‌گی شخصی خاصی داشت. به رنگ مثال: او واراسته بود و یکی از آخرین "کاکه"های کابل، فارغ از بند اهل و اعیال بود، ساده و طبیعی بود، گریزان از تشریفات است و همچنان از تطاهراتی که ميان او و مردم فاصله ايجاد می نمايد گريزان است.

روی اثر به نام تار که نظم و نثر جديد و قديم را از لحاط استحاله و ارتباط بيان می دارد، ديريست که کار می کند. (ص 3) *

در آغازین سالهای دهه شصت که من "نعمت حسینی" در برنامه "هفت اورنگ" رادیو افغانستان کار می‌کردم، به خانه‌اش مقابل سینمای بهارستان رفتم تا با وی مصاحبه نمایم. حاضر نشد تا با من مصاحبه نماید. چون دوست پدرم بود، برایش خود را معرفی نمودم تا مگر مصاحنه نماید. او کار عجیبی نمود، که مرا شگفتی زده ساخت: او از سالون خانه‌ی‌شان رفت، پس از چند لحظه‌یی با یک گیلن تیل آمده به من گفت:

ــ حاضرم خانه‌ام دَر بدهی ولی مرا وادار نساز که در رادیوی کمونیست‌ها مصاحبه نمایم.

چندی بعد خبر شدم که به هجرت روی آورده و به پاکستان رفته است.

بعد از افتادن کابل به دست مجاهدین، یوسف آیینه پس از سالها هجرت دوباره به کابل آمد و در انجمن نویسنده‌گان به کار پرداخت. هنگامی که جنگ از سوی مجاهدین در کابل شدت گرفت او بار دیگر به پاکستان رفت. یوسف آیینه در آخرین ماههای سال ۱۳٨۰ خ درگذشت. یک استاد و دوستم، از فرانسه خبر مرگ او را برایم چنین نوشت:

". . . دیگر این که یوسف آیینه هم مرد. نمی‌دانم خبر شدی یا نی. مرد عجیب و نازنینی بود. شاید از آخرین بقایای کاکه‌های کابل بوده باشد. پس از مرگ رضوی، خبر مرگ آیینه هم سخت بر من گران آمد. آخرین باری که او را دیدم، سال ۱۳٧٢ بود. رفته بودم پیشاور و از آنجا می خواستم بروم به مسکو. در هوتل گالاکسی زنده‌گی می‌کردم. به دیدنم آمد. پرسیدمش:

"شما که عضو جمعیت اسلامی بودید. حالا جمعیت کابل را در دست دارد، چرا گریختید؟"

با همان لهجه‌ی عیارانه‌اش گفت:

"یک عمر برای ربانی و مسعود دهل زدیم. چی می‌دانستیم که آخرش از زیر پلو ملی می‌براید!"

چه آدمی بود، هیهات! **

این هم نمونه‌ی شعر او

بادها از آسه ماهی
می‌نشیند روی دریا
سبزه‌ها از خاک رسته
لاله‌ها بیرون زده از کهساران
باغ و صحرا سرخ و زرد و ارغوانی
می‌فروشد شور عشق و جوانی
ژاله‌ها مانند مروارید رخشات
قطره‌ها غلتان به زلف بید مشکین
از نسیم صبحگاهی آب بر چین.


حسینی، نعمت، سیماها و آواها، جلد اول، صص ٢، ۳ و ٤.

بخشی از یک نامه‌ی

*

منبع: حسينی، نعمت، سيماها و آواها، (جلد اول)، کابل: مطبعۀ دولتی، چاپ اول - ۱۳۶٧ خورشيدی