جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۸ آذر ۴, چهارشنبه

سيری در تاريخ و انديشه سياسی يهود

از: عبدالله شهبازی

آغاز و پایان بنی‌اسرائیل

سیری در تاریخ و اندیشه سیاسی یهود

فهرست مندرجات



«آغاز و پايان بنی‌اسرائيل: سيری در تاريخ و انديشه سياسی يهود» ثمره‌ی کاوش طولانی و گسترده عبدالله شهبازی، در منابع مختلف، به‌ويژه منابع يهودی، است برای دستيابی به شناختی از مفهوم «يهود» و مفاهيم مرتبط با آن.

اين پژوهش در سال ۱٣٧٧ به‌عنوان بخش دوّم از جلد اوّل مجموعه‌ی زرسالاران منتشر شد؛ هر چند می‌توانست به‌صورت کتابی مستقل نيز انتشار يابد. از آن پس، آن بخش از پژوهش خود را که به‌تاريخ و انديشه سياسی يهود مربوط است، به‌تدريج در وبگاه خود منتشر کرد و کوشید تا با داده‌های جديد و تصاوير آن‌را کامل‌تر کند.


[] خاستگاه آرامی

يهوديان خويشتن را بازماندگان طوايفی می‌دانند که در آغاز هزاره دوم پيش از ميلاد در جنوب بين‌النهرين سکنی داشتند و سپس به‌سرزمين کنعان مهاجرت کردند. نسل‏های بعد به مصر کوچيدند. در مصر مقهور ستم فراعنه شدند و زندگی مشقت‌باری يافتند. در حوالی سال ١٣۵٠ پيش از ميلاد، موسی(ع) دين خود را اعلام کرد که برخلاف اديان بين‌النهرين و مصر و کنعان بر بنياد پرستش خدای يگانه استوار بود؛ و در مهاجرتی معروف ايشان را به سرزمين کنعان انتقال داد. به‌طور کامل در کنعان استقرار يافتند، و در سال‏‌های پايانی هزاره دوم پيش از ميلاد نخستين دولت خويش را در اين منطقه به پا کردند.[۱]

درباره طوايف فوق در دوران اقامت‌شان در بين‌النهرين اطلاع زيادی در دست نيست. می‌دانيم که از شاخه‌های آرامی‌زبان قوم سامی بودند و يک واحد مستقل قومی يا زبانی به ‏شمار نمی‌رفتند؛ در آغاز «عبرانی» ناميده می‌شدند و سپس «بنی‌اسرائيل». تنها از دوران تبعيد گروهی از بزرگان‌شان در بابل (۵٩٨-۵٣٩ پيش از ميلاد) به «يهودی» شهرت يافتند زيرا تبعيديان از قبيله يهودا بودند.[٢]

کهن‌ترين کتيبه‌ای که نام بنی‌اسرائيل در آن مندرج است به مرنپتح،[٣] فرعون مصر (١٢٢۴-١٢١۴ پيش از ميلاد)، تعلق دارد. او در پنجمين سال سلطنتش به سرزمين کنعان تاخت و در کتيبه خود چنين نوشت:

شاهان مغلوب شدند و گفتند سلام...
تحنو ويران شد
سرزمين هتی‌ها آرام گرفت
کنعان به يغما رفت، و شر بر سر آن فرو ريخت...
اسرائيل غمگين شد...
فلسطين بيوه‌زنی برای مصر شد
همه سرزمين‏‌ها متحد شدند و آرامش بر همه حکمفرما شد
هر که آشوبگر بود در بند مرنپتح شاه درآمد.[۴]
کتيبه مرنپتح معروف به «کتيبه اسرائيل»
کهن‌ترين کتيبه، و تنها کتيبه مصری، که نام «اسرائيل» در آن مندرج است
به‌دست آمده در سال ١٨٩٦، موزه قاهره

طبق روايات عهد عتيق، نوح (که با زيوسودرا[۵] در اساطير سومری و اوتناپيشتيم[٦] در اساطير بابلی انطباق دارد)[٧] دارای سه پسر بود که پس از «توفان» نسل انسان‏‌ها از تبار ايشان پديد شد:

    سام، پسر اول، نيای اقوام آرامی، آشوری، عبرانی، قبايل شمالی عرب و عيلامی است.
    پسر دوم، يافث، نيای اقوام شمال دريای سياه و قفقاز، ماد، ايونی و قبرس است.
    سومين پسر، به ‏نام حام، مورد نفرين پدر قرار گرفت و مقدر شد که نسل او هماره مقهور تبار برادران ديگر باشد. حام در مصر مأوا گرفت؛ سه پسر او نيای مردم سواحل جنوبی دريای سرخ و يمن، مصر، ليبی و مراکش‌اند؛ و کوچک‌ترين پسر، به نام کنعان، نيای سکنه کهن شرق دريای مديترانه (فنيقی‏‌ها).

در جهان اسلام، اين تقسيم‌بندی در برخی موارد متفاوت شد. برای نمونه، در سده ششم هجری (دوازدهم ميلادی)، ابوالفضل ميبدی گروه‌بندی نژادی فوق را چنين می‌ديد: يافث «پدر ترک و خزر و صقلاب و تاريس و منسک و کماری و صين» و ساير سکنه شرقی است. «حام پدر سياهان است؛ سند و هند و زنج و قبط و حبش و نوبه و کنعان.» و از پنج پسر سام بقيه سکنه زمين پديد شدند: ارم پدر عاد و ثمود، عالم پدر خراسان، يفر پدر روم، اسود پدر فارس، و ارفخشد نيای اعراب است.[٨]

چنان‌که می‌بينيم، در تقسيم‌بندی ميبدی، ايرانيان و اعراب خويشاوند و از تبار سام‌ به‌شمار رفته‌اند.

تقسيم‌بندی عهد عتيق در برخی موارد فاقد پايه‌های نژادشناختی و زبان‌شناختی است. برای نمونه، کنعانی‏‌ها (فنيقی‏‌ها)، در کنار مصری‌ها، از اقوام حامی به‏‏‌شمار رفته‌اند، حال آنکه از نظر زبان‌ و فرهنگ به عبرانی‏‌ها نزديک‌ترند تا به مصری‌ها. عيلامی‌ها، شايد به‌دليل همجواری با آشوری‏‌ها، سامی شناخته شده‌اند؛ که امروزه آنان را چنين نمی‌شناسند.[۹]

در تاريخ‌نگاری يهود پيوندهای آرامی بنی‌اسرائيل مورد توجه قرار نمی‌گيرد و در تقسيم‌بندی قومی عهد عتيق نيز، چنانکه ديديم، آرامی‌ها و عبرانی‏‌ها دو شاخه‌ متمايز عنوان شده‌اند؛ عبرانی‌‏ها از تبار ارفخشد سومين پسر سام‌اند و آرامی‌ها از تبار آرام کوچک‌ترين پسر سام.[۱٠] معهذا، در بررسی دقيق‌تر خاستگاه آرامی قبايل بنی‌اسرائيل و تأثير عميق فرهنگ و سنن آرامی بر آنان، حتی تا سده‌های متمادی پس از مهاجرت‌شان به سرزمين کنعان، آشکار است.

موطن اوليه آرامی‌ها نواحی شمال شرقی شبه جزيره عربستان است؛ سرزمينی که در هزاره سوم پيش از ميلاد دولت‌های سومر[۱۱] و اکد[۱٢] در آن پديد شد و شهر تاريخی اور[۱٣]، زادگاه ابراهيم، در آن قرار داشت.

بقايای معبد بزرگ شهر اور (تل المقير، عراق)، زادگاه و موطن حضرت ابراهيم(ع)

اور شهری است در منتهی‌اليه جنوبی رود فرات و شمال شرقی شبه جزيره عربستان؛ که در نيمه هزاره سوم پيش از ميلاد در کناره فرات و حاشيه خليج فارس واقع بود و جنوبی‌ترين شهر سومر به‏‌شمار می‌رفت. خرابه‌های اور موجود است؛ در ٣۵٠ کيلومتری جنوب شرقی بغداد قرار دارد و امروزه، به‌علت دگرگونی‌های جغرافيايی، فاصله آن با ساحل خليج فارس ٢۵۵ کيلومتر است. اين خرابه‌ها از سال ١٨۵٣ م. بارها و بارها مورد کاوش‌های جدی باستان‌شناسان قرار گرفته است. اين کاوش‌ها نشان می‌دهد که شهر فوق از نيمه اول هزاره سوم پيش از ميلاد در اوج رونق و شکوه خود قرار داشت و کانون گسترش اقتدار پادشاهان سومر بود. در حوالی سال ٢٣٦٠ پيش از ميلاد، در زمان سارگون اول (شروم کين)،[۱۴] در قلمرو دولت اکد قرار گرفت که نخستين دولت سامی به ‏شمار می‌رود. از اواخر هزاره سوم، اين شهر به مرکز پادشاهان اور (٢٠٦٠-١٩۵٠ پيش از ميلاد) بدل شد که دامنه حکمرانی‌شان سراسر جنوب بين‌النهرين و بخش‌هايی از سرزمين عيلام (خوزستان) را فرامی‌گرفت. باستان‌شناسان تخمين می‌زنند که در اوايل هزاره دوم پيش از ميلاد در شهر اور بيش از پانصد هزار نفر سکونت داشتند. در اين زمان، اور کانون اصلی پرستش خدای ماه[۱۵] در منطقه بود. خرابه‌های معبد عظيم اور، که قدمت آن به حدود سال ٢۵٠٠ پيش از ميلاد می‌رسد، بيانگر اهميت و مرکزيت دينی اين شهر در دوران فوق است. در اوايل هزاره دوم، دولت اور در زير فشار عيلامی‌ها از شمال شرقی و قبايل کوچ‌نشين سامی آموری[۱٦] از غرب (سوريه) فروپاشيد و از اين پس شهر اور در قلمرو دولت- ‌‌شهرهای آموريان قرار گرفت. دو سده نخستين هزاره دوم پيش از ميلاد، دوران رقابت و ستيز ميان دولت - ‌شهرهای آموری است تا سرانجام در سال ١٧٩٢ يا ١٧٢٨ حمورابی[۱٧] به قدرت رسيد و امپراتوری مقتدر بابل را پديد ساخت.[۱٨]

در اوايل هزاره دوم پيش از ميلاد، درست در زمانی که دولت-‌شهرهای آموری در حال فروپاشی بود و از درون آن امپراتوری بابل سربرمی‌کشيد، گروه‌های جمعيتی سامی، که آنان را به ‏نام قبايل آرامی می‌شناسيم، به شمال و غرب مهاجرت کردند و در سرزمين سوريه و مناطق شمالی رود فرات مأوا گرفتند. در اکتشافات شهر باستانی مری،[۱۹] از دولت‌- ‌شهرهای آموری در جنوب بين‌النهرين، قريب به ٢٠ هزار سند ارزشمند تاريخی به دست آمده است که به بايگانی دربار اين شهر کهن آموری تعلق دارد. در اين اسناد، که قدمت آن به‌حوالی سال ١٨۵٠ پيش از ميلاد می‌رسد، از سرزمين شمالی رود فرات با نام آرام - نهريم[٢٠] ياد شده است. اين اسناد تشابه فرهنگ و زبان مردم آن زمان شهر مری را با عبرانی‏‌های نخستين نشان می‌دهد.[٢۱]

نمونه‏‌ای از الواح به‏‌دست آمده در بقايای شهر مری (تل الحريری - سوريه)

در برخی از روايات عهد عتيق، خاندان ابراهيم گاه خود را آرامی می‌شمرند؛ و حتی يعقوب، بنيانگذار بنی‌اسرائيل، ابراهيم، نيای خويش، را «آرامی آواره» می‌خواند:

    پس تو به حضور يهوه، خدای خود، اقرار کرده بگو پدر من آرامی آواره‌ای بود. و با عددی قليل به مصر فرود شده در آن‌جا غربت پذيرفت. و در آن‌جا امتی بزرگ و عظيم و کثير شد.[٢٢]

به‌علاوه، خاندان ابراهيم با آرامی‌ها خويشاوند نزديک‌اند. برادر ابراهيم، به ‏نام ناحور،[٢٣] پدر بزرگ فردی به‏ نام آرام[٢۴] است؛[٢۵] اسحاق، پسر ابراهيم، از آرامی‌ها زن می‌گيرد[٢٦] و همسر اول يعقوب نيز آرامی است.[٢٧] نام منطقه آرام - نهريم، که در اسناد شهر مری به‌دست آمده، با نام خاندان ناحور - آرام منطبق است.

در حوالی نيمه هزاره دوم پيش از ميلاد، آرامی‌ها در سرزمين‏‌های سوريه، بين‌النهرين، آشور و بابل استقرار داشتند. در «طومار جنگ»، که در اکتشافات مهم سال ١٩4٧ در غارهای کناره دريای مرده (بحرالميت) به دست آمد، مأوای آرامی‌ها در «ماورأ فرات» ذکر شده است.[٢٨] از زمان کتيبه‌های تيگلت‌پيلسر اول،[٢۹] شاه آشور (١١١٦-١٠٧٦ پيش از ميلاد)، داده‌های باستان‌شناسی درباره آرامی‌ها غنی است. تيگلت‌پيلسر می‌گويد در چهارمين سال سلطنتش آرامی‌ها را شکست داد و شش دهکده آنان را در جنوب شرقی فرات تصرف کرد. از اوايل هزاره اول پيش از ميلاد، آرامی‌ها دولت‌های مستقل خود را در سرزمين سوريه و بين‌النهرين به پا کردند. در روايات عهـد عتيـق از ايـن دولـت‌های آرامی بـه کـرات نـام بـرده شــده اســت.[٣٠]

آرامی‌ها فرهنگ و خطی پيشرفته داشتند که نقشی مهم در تطور زبان و فرهنگ بشری ايفا کرد. در سده‌های نخستين هزاره اول پيش از ميلاد، زبان و خط آرامی رايج‌ترين زبان و خط در غرب قاره آسيا بود. برخی پژوهشگران برآنند که حتی خط برهمی[٣۱] در هند نيز، که در حوالی سال ٦٠٠ پيش از ميلاد پديد شد، به شکلی آشکار متأثر از خط آرامی است.[٣٢]

در تقسيم‌بندی‌های جديد زبان‌شناسی، زبان آرامی را شاخه شمالی زبان‌های سامی، عربی را شاخه جنوبی، و زبان‌های عبری و فنيقی (کنعانی) را شاخه غربی آن می‌دانند.[٣٣] جايگاه زبان و به تبع آن فرهنگ آرامی بسيار بيش از اين است و درواقع بايد آن را «مادر» زبان‌های عربی و عبری به‏‌شمار آورد. توجه کنيم که از اوايل هزاره اول پيش از ميلاد تا سده پنجم ميلادی، زبان آرامی در شبه جزيره عربستان رواج کامل داشت و زبان تجاری و ديپلماتيک سراسر منطقه‌ مهمی به‌شمار می‌رفت که از شرق مديترانه تا بين‌النهرين و جنوب شبه جزيره عربستان گسترده است و کانون اصلی تمدن جهانی در آن عصر بود.[٣۴] يهوديان نيز تا پيش از بازگشت از «تبعيد بابل»، يعنی قريب به ١٣٠٠ سال پس از استقرار در سرزمين کنعان، به زبان آرامی تکلم می‌کردند.[٣۵] تأثير فرهنگ آرامی بر بنی‌اسرائيل فراتر از زبان است. در انقلاب ايليأ نبی عليه اشرافيت بنی‌اسرائيل، چنانکه خواهيم ديد، آرامی‌ها، به ‏ويژه طايفه رکابی، در تاريخ بنی‌اسرائيل جايگاهی تعيين‌کننده می‌يابند؛ و اينانند که سنن يکتاپرستی موسوی را، در قبال تهاجم بعل‌پرستی فنيقی، در ميان بنی‌اسرائيل احيأ می‌کنند.

از زمان استيلای امپراتوری آشور بر دولت‌ آرامی سوريه (٧٣٢ پيش از ميلاد) زبان و خط آرامی به زبان و خط تجاری و ديپلماتيک دولت آشور بدل شد و پس از تصرف بابل به‌دست هخامنشيان (۵٣٩ پيش از ميلاد) به زبان و خط رسمی دولت هخامنشی نيز بدل گرديد.[٣٦] راز غلبه سريع زبان و خط عربی در ايران دوران اسلامی را بايد در اين پيشينه طولانی جست.


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.