فهرست مندرجاتآغاز و پایان بنیاسرائیل
سیری در تاریخ و اندیشه سیاسی یهود
[↑] مهاجرت ابراهيم و ظهور بنیاسرائيل
ابراهيم از تبار سام بود و در حوالی سال ١٩٠٠ پيش از ميلاد در شهر اور به دنيا آمد. او از اور به حران،[٣٧] شهری در شمال شرقی فرات و در کناره راه تجاری بينالنهرين به مديترانه، مهاجرت کرد و سپس راهی کنعان شد.[٣٨] در کنعان نخستين پسر او، از همسر دومش هاجر، بهدنيا آمد و او را اسماعيل نام نهاد.
Figures de la Bible, 1728
Illustrated by Gerard Hoet (1648-1733), and others
طبق اسطورههای يهودی، پيش از تولد اسماعيل، فرشتهای بر ابراهيم ظاهر شد و خبر داد که اين فرزند «مردی وحشی خواهد بود» و با همگان در ستيز دائم؛ و از او «دوازده رئيس» و «امتی عظيم» پديد خواهد شد.[٣۹] راويان عهد عتيق آشکارا نفرتی شگرف از اسماعيل بروز میدهند. برای نمونه، درگذشت اسماعيل چنين بيان شده است: «و مدت زندگانی اسماعيل صد و سی و هفت سال بود؛ که جان را سپرده بمرد و به قوم خود ملحق گشت.»[۴٠]
عجيب است که در عهد عتيق هيچ اشاره صريحی بهنام اين «امت عظيم» وجود ندارد؛ ولی اشارات پراکنده به اسباط دوازدهگانه اسماعيل، که دارای رمههای بزرگ شتر و گوسفندند و در همسايگی شرقی بنیاسرائيل میزيند،[۴۱] ترديدی باقی نمیگذارد که منظور اعراب است. برای نمونه، «خدای اسرائيل» بهقوم «برگزيده» خود چنين وعده میدهد:
توانگری دريا بهسوی تو گردانيده خواهد شد و دولت امتها نزد تو خواهد آمد... جميع گلههای قيدار[۴٢] نزد تو جمع خواهند شد و قوچهای نبايوط[۴٣] تو را خدمت خواهند نمود.[۴۴]
نبايوط (نبط) و قيدار دو تن از اسباط دوازدهگانه اسماعيلاند.[۴۵] اشاره خصمانه عهد عتيق به سرشت و سرنوشت اسماعيل و نفرت از او و اسباط او روشن میکند که متن کنونی عهد عتيق در زمانی مورد جرح و تعديل قرار گرفته که اعراب دشمن جدی يهوديان به شمار میرفتهاند؛ و اين تنها در دوران اسلامی است. توجه کنيم که متن کنونی عهد عتيق بر مبنای نسخی نشر يافته که قدمت کهنترين آنها تنها به سدههای نهم و دهم ميلادی/ سوم و چهارم هجری میرسد.[۴٦]
اين امر کاملاً معقول و محتمل است. يک نمونه آشکار از دستکاری در روايات عهد عتيق را در داستان مهاجرت ابراهيم از شهر اور میتوان ديد. در سفر پيدايش آمده است: «پس تارح پسر خود ابرام... را برداشته با ايشان از اور کلدانيان بيرون شدند...»[۴٧] انتساب شهر اور به کلدانیها[۴٨] نشان میدهد که متن فوق در دورانی متأخر بر زمان کلدانیها دستکاری شده است.
قبايل کوچنشين و سامینژاد کلدانی قومی جديدند که در سدههای نخستين هزاره اول پيش از ميلاد پديد شدند. آنان در شبه جزيره عربستان میزيستند و با امپراتوری آشور در ستيز بودند. کهنترين اشاره بهنام آنها در کتيبههای آشورنصيرپال دوم[۴۹] (٨٨۴-٨۵٩) است. کلدانیها در سال ٦٢٣ پيش از ميلاد، به رهبری نبوپولاسر،[۵٠] شهر اور را اشغال کردند و دولت خود را بنيان نهادند. شاهان کلدانی بابل، نبوپولاسر و پسرش نبوکدنصر (بختالنصر)،[۵۱] متحدين دولتهای ايرانی عيلام و ماد بودند.[۵٢] چنانکه میبينيم، عهد عتيق شهر اور را در زمان ابراهيم، قريب به ١٣٠٠ سال پيش از سلطه کلدانیها بر آن، «اور کلدانی» خوانده است.
طبق اسطورههای عرب، اسماعيل در سرزمين عربستان به دنيا آمد و پسران او نيای قبايل دوازدهگانه شمالی عرباند. در اين روايت نيز نابت (نبط) فرزند نخست است و نام ساير اسباط با روايت عهد عتيق انطباق دارد. به گفته ابنهشام، «عرب جمله از نسل اسماعيلاند يا از نسل قحطان.» و قحطان بن عابر نيز، که نيای مردم يمن شناخته میشود، از تبار سام است.[۵٣]
بايد افزود که نام شش قبيله از قبايل دوازدهگانه عرب (نابط، قيدار، ادبيل،[۵۴] حدد،[۵۵] دومه،[۵٦] مسا[۵٧] و تيما[۵٨]) در کتيبههای آشوری و کتيبههای به دست آمده در شمال عربستان مندرج است.[۵۹] بدينسان، قدمت اسطورههای دينی و قومی عرب بسيار کهن، و مستقل از اسطورههای يهودی، جلوهگر میشود و هيچ دليل علمی وجود ندارد که منابع يهودی را نخستين يا تنها منبع شناخت اساطيری و تاريخی اعراب بدانيم. بهعکس، تأثير قبايل عرب (اسماعيلی) را در تاريخ کهن بنیاسرائيل کاملا میتوان، حتی در متن کنونی عهد عتيق، رديابی کرد.
(در رويات اسلامی اين پسر اسماعيل است و در روايات يهودی اسحاق)
Figures de la Bible, 1728
Illustrated by Gerard Hoet (1648-1733), and others
نخستين تأثير اعراب بر بنیاسرائيل را در نام يهودا، چهارمين پسر يعقوب و بنيانگذار قبيله يهودا، میيابيم؛ يعنی در مفهومی که در بنياد يهوديت جای میگيرد.
معنای نام يهودا روشن نيست. در سفر پيدايش اين نام بهمعنای حمد و شکرگذاری آمده است.[٦٠] معهذا، برخی زبانشناسان اين معنا را صحيح نمیشمرند و ريشه آن را وهد[٦۱] عربی میدانند به معنی زمين يا مقام پست؛ اراضی قبيله يهودا در قسمت پست سرزمين بنیاسرائيل قرار داشت يا مقام يهودا، يا قبيله يهود، در آغاز فروتر از سايرين بود و سپس خود را برکشيد.[٦٢]
از ميان قبايل اسماعيلی حداقل دو نام را مرتبط با تاريخ بنیاسرائيل میيابيم: حدد و نبط.
خاندان شاهان آرامی دمشق، که در تحولات درونی قبايل بنیاسرائيل نقش جدی و گاه تعيينکننده دارد، بنحدد[٦٣] ناميده میشود. اين نام به معنای انتساب تبار آنان به فردی به نام "حدد" است. خاندان شاهان بنیحدد در دمشق شخصيتهايی واقعی، نه اسطورهای، هستند و در کاوشهای باستانشناسی نقش سنگی بنحدد به دست آمده است،[٦۴] و در کتيبههای آشوری نيز نام خاندان حدد مندرج است. از اين خاندان سه تن با نام «بنحدد» در دمشق به حکومت رسيدند. بنحدد اول با دولتهای بنیاسرائيل رابطه دوستانه داشت ولی سرانجام با تحريک يهوديان به سرزمين اسباط دهگانه شمالی تاخت. بنحدد دوم رهبری اتحاد دوازده دولت سوريه و شرق مديترانه، از جمله اعراب و افرائيم و فنيقیها، را عليه شلمنصر سوم، امپراتور آشور، به دست داشت و در سال ٨۵٣ پيش از ميلاد جنگی بزرگ را عليه آشوریها اداره کرد و آنان را عقب راند. بنحدد سوم (پسر حزائيل) مغلوب آشوریها شد و به خراجگزار آنان بدل گرديد.[٦۵] سرانجام، در سال ٧٣٢ پيش از ميلاد با توطئه آحاز، شاه يهوديان، امپراتوری آشور به استقلال دولت سوريه، که سياست مقابله با سلطه آشور را آغاز کرده بود، پايان داد.
به گمان ما، پيوند نام نبط[٦٦] با تاريخ کهن بنیاسرائيل نيز از اهميت جدی برخوردار است.
در عهد عتيق نام «نبط» در دو مورد جايگاه ويژه دارد و در هر دو مورد با دو عصيان بزرگ برای احيأ يکتاپرستی موسوی و عليه بتپرستی فنيقی پيوند میخورد. اگر برای اين نام مفهومی نمادين[٦٧] قايل شويم، که در اسطورهشناسی[٦٨] جديد چنين تأويلهايی رايج است، و توجه کنيم که در اساطير عرب نيز پسر بزرگ اسماعيل و نيای پيامبر اسلام (ص) «نبط» (نابت) نام دارد، اين مفهوم نمادين اهميت جدی میيابد.
يربعام بن نبط، که رئيس خاندان يوسف انگاشته میشود، رهبر شورش قبايل دهگانه شمالی بنیاسرائيل عليه اشرافيت قبيله يهودا و احيأ بتپرستی فنيقی در سرزمين آنان و بنيانگذار دولت افرائيم است. توجه کنيم که اين شورش با هدايت پيامبری بهنام اخيأ شيلونی[٦۹] آغاز شد. اخيا اهل شيلو است و در دوران پيری خود در اين شهر میزيست.[٧٠] شيلو شهری است در کنار دهکده وادی موسی در اردن امروز (١۵٠ کيلومتری جنوب شرقی بيتالمقدس). اين منطقه، که از گذشتههای بسيار دور مأوای مردمی بومی بود، در سده نهم پيش از ميلاد به تصرف دولت يهود درآمد. در سده چهارم پيش از ميلاد سکنه شيلو را با نام اعراب نبطی میشناسيم. در اوايل سده سوم آنان دولت بزرگی را بنياد نهادند که شيلو پايتخت آن بود. اين شهر، که خرابههای باستانی آن امروزه با نام يونانی پترا[٧۱] شهرت دارد (به معنی شهر سنگي)، از مراکز مهم تجاری جهان آن عصر به شمار میرفت و در قلب شاهراه تجاری هند و مديترانه جای داشت.[٧٢]
مورد ديگر از حضور مفهوم نبط در اساطير بنیاسرائيل، تجاوزايزابل، ملکه فنيقی بنیاسرائيل، به املاک فردی بهنام نبط (نابوت) است و قتل او. اين ماجرا در انقلاب ايليأ نبی و سقوط اشرافيت بنیاسرائيل و انهدام نهايی بتپرستی فنيقی در سرزمين اسباط دهگانه شمالی (مملکت افرائيم) جايگاه مرکزی دارد.[٧٣]
طبق اساطير يهودی، پس از اسماعيل، از سارا همسر نخست ابراهيم، اسحاق به دنيا آمد. اين پسر، برخلاف اسماعيل، دردانه و برگزيده «خدای اسرائيل» است: «عهد خود را با وی استوار خواهم داشت تا با ذريت او، بعد از او، عهد ابدی باشد.»[٧۴] اسحاق در «سرزمين موعود» (کنعان) به دنيا آمد و در اين سرزمين درگذشت. پسر کوچک اسحاق به نام يعقوب سومين «آبأ بنیاسرائيل»، پس از ابراهيم و اسحاق، است و بنيانگذار قوم بنیاسرائيل.
Figures de la Bible, 1728
Illustrated by Gerard Hoet (1648-1733), and others
"اسرائيل" لقبی است که مَلِک حامل وحی از سوی خداوند به يعقوب داد[٧۵] و به او وعده داد که از تبار وی ملتی فراخواهد روئيد.[٧٦] از آن پس، يعقوب خدای خود را «ال الوه اسرائيل» (خدا، خدای اسرائيل) مینامد[٧٧] و در عهد عتيق قبايل عبرانی با نامهای «بنیاسرائيل»، «قبايل اسرائيل»، «ملت اسرائيل» و «خاندان اسرائيل» خوانده میشوند.
دوازده پسر يعقوب قبايل دوازدهگانه بنیاسرائيل، يا «اسباط دوازدهگانه اسرائيل»، را بنيان نهادند. اين قبايل عبارتند از: روبين (روبن)،[٧٨] شمعون (سيمئون)،[٧۹] لاوی (لوی)،[۸٠] يهودا (جودا)،[۸۱] يساکار (يشحر، يساخر)،[۸٢] زبولون (زبلون، زيالون)،[۸٣] دان (دون)،[۸۴] نفتالی (نفتائيل)،[۸۵] جاد،[۸٦] اشــير (اشــير، اشــر، اســر)،[۸٧] مناســه (منـسی)،[۸٨] افـرائيم[۸۹] و بنيـامين (ابنيامـين، بنجامـين).[۹٠] مناسه و افرائيم پسران يوسف[۹۱] يازدهمين و محبوبترين پسر يعقوباند و دو نيمه قبيله منسوب به آنان همان قبيله يوسف است.
اين ادعا که اعضای قبايل اسرائيل همه از تبار فرزندان يعقوباند[۹٢] پذيرفتنی نيست. معقول اين است که طبق سنن جوامع قبيلهای فرزندان يعقوب هر يک رياست طايفهای را به دست داشتند و هر طايفه به نام رئيس خود شهرت يافت.
قوم يهود به يهودا، چهارمين پسر يعقوب، منتسب است. در پايان زندگی يعقوب، يهودا رياست بزرگترين و پرجمعيتترين طايفه بنیاسرائيل را به دست داشت و از آن پس قبيله او مهمترين قدرت سياسی بنیاسرائيل به شمار میرفت. در اسطورههای يهودی، که نقش مهمی در تکوين فرهنگ و روانشناسی قومی يهوديان داشته است، يهودا زيرکترين و برجستهترين برادران رقيب يوسف است و شخصيت او الگويی مقبول به شمار میرود.[۹٣]
در اين نمادهای اسطورهای، نخستين بار با شخصيت يهودا به سان پيرمردی هرزه آشنا میشويم که نادانسته با عروس خويش، تامار، به گمان آنکه فاحشه است، میآميزد و در ازای آن "مُهر و زنار و عصای خود" را به گرو میدهد. حاصل اين پيوند دو پسر (فارص و زارح) است که نياکان دو طايفه از قبيله يهودند.[۹۴] تدوينکنندگان يهودی سفر پيدايش، از زبان يعقوب پيامبر، برای يهودا رسالت فرمانروايی بر بنیاسرائيل و جهانيان را وعده میدهند:
- ای يهودا... دستت بر گردن دشمنانت خواهد بود و پسران پدرت ترا تعظيم خواهند کرد... عصا از يهودا دور نخواهد شد و نه فرمانروايی از ميان پایهای وی تا که «شيلو» بيايد. و مر او را اطاعت امتها خواهد بود.[۹۵]
اين همان عصايی است که يهودا پيشتر به گرو داده بود!
Figures de la Bible, 1728
Illustrated by Gerard Hoet (1648-1733), and others
يهودا نماد دوروئی و خدعه در ميان پسران يعقوب است. از سويی، در ماجرای توطئه برادران عليه جان يوسف نقش اصلی را بهدست دارد و از سوی ديگر در نزد يعقوب ساير برادران را مقصر و خود را دوستدار يوسف و عامل نجات جان او جلوه میدهد. او با اين خدعه سرانجام جانشين يوسف و فرمانروای قوم بنیاسرائيل میشود.
يهودا از قتل يوسف بهدست ساير برادران ممانعت میکند و انداختن او را در چاه پيشنهاد میکند ولی اين از سر ترحم نيست؛ مرگ در چاهی پر از مار و کژدم قطعاً دردناکتر از مرگی ساده است. چنان خدعهگر است که يوسف در ميان برادران تنها او را دارای رحم و مروت میپندارد و برای نجات خويش به او ملتجی میشود. چنان قسی است که به لابه برادر کوچک کمترين وقعی نمینهد. و چنان زيرک است که، بهرغم برتری بر ساير برادران و توانايی در نجات يوسف، اين تصميم هولناک را به آنان نسبت میدهد:
يوسف... دامن يهودا گرفت. گفت: تو برادر مهتری، ترا حرمت و شفقت بيشتر بود، شفاعتی بکن. يهودا گفت: شفاعت سود نمیدارد. گفت: توبه کردم. گفت: اين نه جای توبه است. گفت: عذر من ازيشان بخواه، کی اگر جرمی کردم به کودکی و نادانی کردم. گفت: عذر نمیپذيرند. گفت: باری بگو ايشان را تا اين خرقه به من بگذارند، تا اگر بمانم عورتپوش من باشد، و اگر بميرم کفن من باشد. گفت: رضا نمیدهند. يوســف گفت: ای برادر، دســتی بر کار مـن نه. گفـت: کار از دســت رفـت...[۹٦]
آنگاه که برادران به زندان يوسف میافتند، بیآنکه زندانبان خود را بشناسند، نخستين کس که ساير برادران را متهم میکند و تمامی گناه را به ايشان منتسب میسازد، يهوداست:
يهودا گفت: من شما را گفتم کی اين معامله را مکنيد. فرمان من نبرديد. اکنون هم جان شد و هم سود و زيان و خان و مان شد، و هم پرده ما دريده شد.[۹٧]
و آنگاه که يوسف، عزيز مصر، آنان را به مجازات تهديد میکند، باز نخستين کس که لابه و فغان برمیآورد يهودا است:
يهودا روی واپس کرد. نوحه و زاری برآورد کی: وايعقوبا، کاشکی ترا بديدمی تا با تو بگفتمی شومی فعل ما کی در ما رسيد و مکر و حيلت ما پرده روزگار ما دريد.[۹٨]
و سرانجام هموست که پيراهن وصل يوسف را برای پدر میبرد همانگونه که پيشتر پيراهن خونين يوسف را برده بود.
Figures de la Bible, 1728
Illustrated by Gerard Hoet (1648-1733), and others
در قرآن کريم، ميان واژههای «بنیاسرائيل» و «يهود» تفاوتی محسوس میتوان ديد. در قرآن، «بنیاسرائيل» به قوم پيامبرانی چون موسی (ع) اطلاق میشود؛ خداوند بنیاسرائيل را بر جهانيان برتری داد ليکن قدر نعمتهايی را که بر ايشان ارزانی شد نشناختند و از راه موسی (ع) و ساير پيامبران رويگردان شدند.
واژه "يهود" در قرآن کريم ناظر به مفهوم جديدی است که از «قوم يهود» در سدههای نخست ميلادی شکل گرفته بود. نماد بارز آن کانونهای يهودی معاصر پيامبر اسلام (ص) است که بطور عمده در سرزمينهای بينالنهرين و عربستان مستقر بودند و به مبادلات پولی مبتنی بر بهره (رباخواری) اشتغال داشتند؛ عملی که قرآن آن را به شدت نکوهش کرده است.
در قرآن، يهوديان قومی توصيف شدهاند به شدت ناسپاس و حريص بر دنيا. آنان هيچ ربطی به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و فرزندان يعقوب ندارند؛ زيرا کتاب خداوند را پنهان کردهاند و گمراهی را بر هدايت ترجيح دادهاند. به سبب پيمانشکنی و کفر بر آيات خداوند و کشتن پيامبران، خداوند بر دلهايشان مهر نهاده است و جز اندکی از ايشان ايمان نخواهند آورد؛ و به سبب گرفتن ربا و خوردن اموال مردم عذابی دردناک در انتظارشان است. آنان منکر و دشمن پيام خداوند، کينتوزترين دشمن اسلام و مسلمانان و فسادکنندگان بر روی زمين و مورد لعن خداوندند. و سرانجام، خداوند ايشان را «حزب شيطان» میخواند. (استحوذ عليهمالشيطان، فانسيهم ذکر الله، اولئک حزب الشيطان، الا ان حزب الشيطان هم الخاسرون.)[۹۹]
مسلمانان نيز کم و بيش ميان مفاهيم «بنیاسرائيل» و «يهود» تمايز قايل بودهاند. برای نمونه، ميبدی (سده ششم هجری) از «جهودان بنیاسرائيل» سخن میگويد و عموماً ميان «بنیاسرائيل» و «جهودان» تمايز قايل است.[۱٠٠] در روايات اسلامی، اشرافيت يهود سخت با پيامبران بنیاسرائيل دشمنی داشتند. ميبدی مینويسد:
روايت کردهاند که جهودان هفتاد پيغمبر در اول روز بکشتند و چندين زاهد برخاستند تا امر معروف کنند و ايشان را از آن قتل باز دارند و در آخر روز ايشان را نيز بکشتند.[۱٠۱]
عناد اشرافيت يهود با پيامبران بنیاسرائيل تا بدانجاست که، طبق روايت مقاتل بن سليمان، خداوند ذوالکفل پيامبر را از معاشرت با ايشان منع کرد. (منع الله ذوالکفل من اليهود.)[۱٠٢]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.