جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۹ آذر ۲۷, شنبه

اسماعیل سیاه

از: دانشنامۀ آریانا


فهرست مندرجات



اسماعیل سیاه معروف به اسماعیل گوزُک و به گفته عبدالغفور آرزو سیاه سپید اندرون (زادهٔ ۱۲۳٦ خ - درگذشتۀ ۱۳۲۴ خ) از شاعران بذله‌گو، مبارز و سیاستمدار معاصر افغانستان بود که اشعار، شوخی‌ها و مزاح‌های متعددی از او به‌یادگار مانده ‌است و شهرت وی در همین شوخی‌ها و مزاح‌ها است که حتی پس از گذشت نزدیک به یک قرن هنوز زبانزد مردم افغانستان است. این شهرت حاجی اسماعیل سیاه بیش از همه در میان مردم هرات است که او را در زمان حیاتش بیشتر به‌نام گوزُک می‌شناختند.[۱]


[] زندگی‌نامه

محمداسماعیل سیاه، فرزند آخوندزاده ملا عبدالاحد در سال ۱۲۳٦ خورشیدی در روستای توتک شهرستان (ولسوالی) کرخ استان (ولایت) هرات زاده شد. اسماعیل سیاه که تولدش همزمان بود با پادشاهی امیر حبیب‌الله خان[٢]. وی علوم متداول را در مدارس خصوصی فراگرفت و به علوم دینی آشنا گردید و چون اشتیاقی در افشاگری و انتقاد اجتماعی داشته و زمانه را از نگاه سیاسی مختنق و سیاه می‌نگریست، به شعر و آنهم از نوع هزل و هجا و مدح پناه می‌برد، تا به‌گفته عبید زاکانی "داد خود را از مهتر و کهتر بستاند"[٣].

اسماعیل سیاه در آوان جوانی حاکم و والی غورات (غور کنونی) بود و بعد از جوانی، به‌یک شخصیت محبوب بذله‌گو در میان حاکمان دولتی و مردم مبدل شد[۴]. این شاعر شوخ‌طبع بدین‌گونه به شعر روی آورد[۵]:

یا رب عنایتی که ره عشــق پویمـاروی از جهان بتابم و سوی تو رویما
در صولت رضای تو طول لسان کنموز روی شــوق حـمدوثنای تو گویما

در افغانستان، او را با القاب "سیاه" و یا "گوزُک" - به فارسی ایران "گوزو" - می‌شناختند و حتی تا امروز، حداقل همواره یکی از این دو لقب در پسوند نام حاجی اسماعیل دیده می‌شود. به سخن دیگر، اسماعیل بدون "سیاه" و یا "گوزُک" در اذهان مردم نا آشناست و او با چنین هویتی از ذهن مردم رسوب کرده ‌است[٦].

نیک سیر می‌نویسد[٧]: اگر بنا باشد که پایگاه شعری حاجی اسماعیل سیاه گوزک را با دقت نظر بنگریم، بگونه‌ای است که بیشتر او را نظم‌سرا باید گفت تا شاعر، زیرا آن ملاحظات و درونمایه‌ها و وجوه تصویری و خیال‌انگیزی شاعرانه که لازمه شعر است، در آثار شعری وی کمتر به‌ملاحظه می‌رسد. ولی در عوش در شعر خود مفاهیم طنز و هزل و هجو و افشاگری را پرورانده و به دریافت خویش آن‌ها را خصلت اجتماعی بخشیده است. با وجود آن‌هم می‌شود گاهی رگه‌های شعری دلپسند را به‌مفهوم واقعی کلمه در آثار وی ملاحظه کرد. در باره شعرش می‌سراید:

نگفتی آخـر فکیـف گـوزک مـن المقاعـد الـی المحاســـن
سمعت نثرک تفصح سعدی قرائت نظمک کنظم بیدل[٨]

این بدین معنی است که او کیفیت نثر خود را به‌فصاحت سعدی و نظم خود را موازی با بیدل می‌داند. ولی واقعیت امر این است که اسماعیل سیاه پایۀ پاین‌تری از بسیاری جهات نسبت به شعرای معاصر خود دارد، چه رسد به اینکه با سعدی و بیدل مقایسه گردد. اگرچه گاهی نمودهای از اشعار خوب با جزالت و متانت شعری هم در آثار وی می‌توان یافت.

ای جـگــر تـا چـنــد ریــزد آســــمـان خــون تــرا
تا کـی افشــانـد بـه مـژگان اشــک گلگـون تـرا
چشم خونین گوش سنگین سرگران از بهر جاه
درد این ســودا پـریشــان کـرد شــمعـون ترا(؟)

**

جهان به گلشن آفت رسیده می‌ماندوطـن به گلـبن گلـبرگ چیـده می‌ماند

**

مرا مضـمون مـوزون بـود در یک بـار مهمـل شد
چو موجز مختصر می‌خواستم شرح مطول شد
اگر چـه مـدعـا حاصـل نشــــد وفق مــراد من
و لیکـن چنـد روزی کــار بیبـاکان معـــطل شـد

**

فلک فغانی، ز جور ظلمت، که کردی آخر، خلاف قانون
فرا نشسته، سفیه نادان، به عــز عزت، به‌جای فاضل
ز یار محروم، شرار محرم، حریف مفـــسد، رفیق خاین
انیس کاذب، حبیب غادر، شــفیق جاهل، مرید غافـل

**

خـواب دیـدم دوش وصـف زلـف کاکـل می‌کنم
چون صراحی خنده یا شـیشـه غلغل می‌کنم
کـرده‌ام تـدبـیــر آن گــر فـتـنــه خـیــزد مـوج‌ها
بر سـر عالم من از حکمت تجاهل می‌کنم[۹]

بدین‌گونه شعر حاجی بسیاری اوقات، با بیت‌های متین و پرشور و حالت شروع می‌شود ولی زمانی که غزل یا قصیده‌اش به‌‌وسط شعر می‌رسد، دفعتاً به موج‌های از هزل و سخریه داخل می‌گردد و محتویات ذهنی این شاعر را هویدا می‌نماید و فضای روشن شعر وی فراموش می‌گردد.

نکته‌ای بارز که در شعر حاجی اسماعیل سیاه مشاهده می‌شود، مسالۀ مضامینی هست که از نگاه عرف و آداب اجتماعی و مذهبی مستهجن بوده و کراهت‌آور می‌باشد که البته این مفاهیم، عبارت از همان رمز و راز جنسی زن و مرد است، که برهنه و عریان بازگو می‌شود و با استفاده از کلمات رکیک اذهان را می‌آزارد:

نـوجــوان گــردد و از عـمـــر شـــــود بـرخــوردار
هـر کـه جــون مــن فـشــــرد تـنـگــتـر انـدر بــر
وقـت آن خـوش که ســتاند ز تو هر دم بوســه
شــب آن نیـک کـه خـوابـد با ‌تـو در یـک بســتر
قـصـــه کـــوتــاه چــو تــو نــوچـــه پــریـــزادی را
ســـزد اکـنـون کـه بـود دیـو ســیاهـی شــوهـر
تـا بـه خـلــوتـگـه خـــــطه اقـلـــــیـم جــمــــــاع
زند از پیش چو ... و کشد از پس چون ...[۱٠]

اسماعیل سیاه، در حساس‌ترین شرایط سیاسی افغانستان زندگی می‌کرد و در دوره حیات‌اش ۸ امیر بر تخت سلطنت در افغانستان تکیه زدند. او در زمان پادشاهی محمدظاهر شاه، در چهارم عقرب ۱۳۲۴ خورشیدی درگذشت[۱۱]. آرامگاهش در شهرستان کرخ استان هرات، جنب شمالی زیارتگاه حضرت صاحب کرخ قرار دارد.


[] بذله‌گویی

از عمده‌ترین ويژگی‌های حاجی اسماعیل سیاه، بذله‌گویی و حاضرجوابی او در شوخی‌ها و مزاح‌ها بود؛ تا آنجایی که شخصیت شوخ و بذله‌گویی او در دوران معاصر، در افغانستان نظیر ندارد، بذله‌گویی‌ها، شوخی‌ها و مزاح‌های او بی‌شباهت به‌شخصیت‌های افسانه‌یی ملا نصرالدین نیست. با این وضف، حاکمان و والیان همواره او را به‌دربار فرا می‌خواندند و با او شوخی می‌کردند. در ضمن آن‌ها تلاش می‌ورزیدند اسماعیل سیاه را شکست دهند، اما حاجی شخصی نبود که براحتی در بذله‌گویی شکست بخورد، در حالی که در مواردی حاجی حتی از یک کودک نیز شکست خورده ‌است[۱٢].

روزی حاکم شهر کابل به هرات می‌آید و همراه با اسماعیل سیاه برای خوردن پکوره[۱٣] به بازار می‌رود. زمانی که والی در حال خوردن پکوره‌ بود، اسماعیل سیاه مشغول جویدن استخوان بود. والی با استفاده از فرصت خطاب به اسماعیل سیاه می‌گوید: شما هراتی‌ها که این همه استخوان می‌خورید پس سگ‌‌های شما چه می‌خورند؟ حاجی بلافاصله پاسخ می‌دهد "پکوره"[۱۴].

می‌گویند باری یک شاعر ایرانی که "ندرت" تخلص می‌کرد به هرات آمده بود. در محفلی، این آقای "ندرت" را با حاجی اسماعیل معرفی کردند. "ندرت" که قبلآ شنیده بود حاجی در شعر "گوزک" تخلص می‌کند، از سر طعنه به حاجی گفت: حاجی آقا! شنیده‌ام که شما بسیار خوب شعر می‌تیزید. حاجی اسماعیل به جوابش گفت: همیشه نه، ولی گاهگاهی بر سبیل ندرت می‌تیزم[۱۵].

به این ترتیب، حاجی همواره تلاش می‌کرد تا مردم را بخنداند و همزمان کس و یا کسانی را در شوخی شکست دهد، اما گاهی بر عکس آن اتفاق می‌افتاد. به‌طور مثال، روزی کودکی در حال جمع‌آوری قشاد (سرگین حیواناتی مانند خر و گاه) بود. حاجی از کنارش رد شد و به شوخی رو به کودک کرد و گفت: اگر من هم سرگین کنم جمع می‌کنی؟ کودک گفت نه! حاجی پرسید چرا؟ کودک پاسخ داد: "مادرم مرا توصیه کرده ‌است که سرگین خر پیر را جمع‌آوری نکنم"[۱٦].


[] آثار

از اسماعیل سیاه دو اثر چاپ شده و یک اثری که هنوز منتشر نشده، به‌جای مانده ‌است[۱٧]، اثر اولی به‌نام "دیوان شاعر" با کوشش عبدالرحیم خان نایب‌سالار - در ۱۹٣ صفحه - در صفرالمظفر ۱٣۴٨، در مطبعه دانش هرات به‌چاپ رسید که پس از مدت کوتاهی توسط ایادی حکومت وقت جمع‌آوری گردید و این اثر به‌صورت کل از همان زمان نایاب شد[۱٨].

"سگ و شغال" نام اثر دیگر اسماعیل گوزُک است این اثر مثنوی است و حدود ۶۲۷ بیت دارد. این مثنوی‌ها در واقع به انتقاد از نظام امانی (حاکمیت امان‌الله خان) پرداخته ‌است. این اثر در سال ۱٣۴٨ قمری سروده شده و در سال ۱٣۶۷ خورشیدی در تاجیکستان به چاپ رسیده است و نیز متن کامل آن در کتاب "سیاه سپید اندرون" نوشتۀ عبدالغفور آرزو آمده است[۱۹].

اثر سومی "مطایبات" عنوان دارد. این اثر توسط استاد محمدعلم غواص، در سال ۱٣۵۴ خورشیدی جمع‌آوری گردیده و به‌خط خوش استاد مشعل خطاطی شده، که شوربختانه تا کنون اقبال چاپ نیافته است[٢٠].

مجموعه آثار شاعر نشان‌دهنده رسالت اجتماعی او است. ستیز گسترده و مبارزه با استعمار، استبداد، غارت، دین‌نمایی، تحجر، تزویر، بی‌حجابی، فحشا، خرافات ، قانون‌شکنی و ناامنی مهم‌ترین شاخصه‌های تفکر حاجی اسماعیل سیاه است. دینداران افراطی زمان زندگی‌اش، او را واجب‌القتل خواندند[٢۱].


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا براساس مطالب ارسالی خانم اندیشه شاهی و منابع زیر توسط مهدیزاده کابلی برشتۀ تحرير درآمده است.



[] پيوست‌ها

پيوست ۱:
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- اسماعیل سیاه، از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
[۲]- همان‌جا
[۳]- نیک سیر، شناختی از حاجی اسماعیل سیاه، وبگاه تاریخ و ادبیات؛ برگرفته از: آرزو، عبدالغفور، سیاه سپیداندرون، مشهد: انتشارات ترانه، پاییز ۱۳٧٧، ص ۳۴۴
[۴]- اسماعیل سیاه، از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
[۵]- نیک سیر، شناختی از حاجی اسماعیل سیاه؛ برگرفته از منبع پیشین
[۶]- اسماعیل سیاه، از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
[٧]- نیک سیر، پیشین؛ چنین به‌نظر می‌رسد که آنچه که آقای نیک سیر در این مورد بیان می‌دارد، ارجاع دست دوم از کتاب سیاه سپیداندرون نوشتۀ آقای عبدالغفور آرزو باشد.
[۸]- شاعر آزاد، حاجی اسماعیل سیاه، هرات: مطبعه دانش، صفرالمظفر ۱۳۴۸ – ص ۱۴٧؛ (ارجاع دست دوم از: نیک سیر، پیشین)
[۹]- همان‌جا، ص ۸۴؛ (ارجاع دست دوم از: نیک سیر، پیشین)
[۱٠]- همان‌جا، ص ۱۲؛ (ارجاع دست دوم از: نیک سیر، پیشین)
[۱۱]- اسماعیل سیاه، از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
[۱۲]- آرزو، عبدالغفور، سیاه سپیداندرون، مشهد: انتشارات ترانه، پاییز ۱۳٧٧، ص ؟؛ (ارجاع دست دوم از: ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد)
[۱۳]- ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد می‌نویسد: "پکوره یک غذای معروف هراتی است"، اما این درست به‌نظر نمی‌رسد، زیرا این غذا ظاهراً هندی است و در کابل هم شهرت دارد و مردم آن را به‌همین نام می‌شناسند.
[۱۴]- اسماعیل سیاه، از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
[۱۵]- پوهنمل محمود نظری، حاضر جوابی یک فن خاص ادبی (قسمت سوم)، سایت فردا
[۱۶]- اسماعیل سیاه، از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
[۱٧]- ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد می‌نویسد: "از حاجی اسماعیل سیاه دو اثر به‌جای مانده ‌است"؛ اما نیک سیر می‌گوید: از "کارکردهایش غیر از دو سه اثری که از آن‌ها در پایین نام برده می‌شود، دیگر نشانه‌ای در دست نیست." به‌هر حال نظر دانشنامۀ ویکی‌پدیا دقیق نیست.
[۱۸]- اسماعیل سیاه، از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
[۱۹]- همان‌جا
[٢٠]- نیک سیر؛ پیشین.
[٢۱]- ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد می‌نویسد: "مشروطه‌خواهان زمان زندگی‌اش او را واجب‌القتل خواندند". این عبارت دانشنامه ویکی‌پدیا عجیب می‌نماید و تهدید او به مرگ، توسط مشروطه‌خواهان پذیرفتنی نیست!



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها








[] پيوند به بیرون

[1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20]




[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]