[...] [...]
عکاسی و رواج این فن در افغانستان، به دورۀ سلطنت امیر حبیبالله خان، پادشاه افغانستان (۱۹۰۱-۱۹۱۹ میلادی) باز میگردد. در واقع او خود نخستین عکاس افغان بود.
[↑] تاریخچه
در سال ۱۸۶۹ میلادی، عبدالرحمن خان که در جنگ علیه امیر شیرعلی خان، پادشاه افغانستان، شکست خورد، به سمرقند فرار کرد و در امپراطوری روسیه پناهندۀ سیاسی شد.
مقامهای روسی از او بهخوبی استقبال کردند. امپراطور الکساندر دوم، پیش از اینکه او را به سن پترزبورگ دعوت کند، از او خواست عکس خود و مقامهای همراهش را برای وی بفرستد.
حاکم سمرقند او و همراهانش را به عکاسخانه برد تا عکس آنها را بگیرد. ولی در آنجا هیچیک از همراهان عبدالرحمن خان حاضر نشدند که در برابر دوربین عکاسی بنشیند. آنها گفتند: «هر کس که عکسش گرفته شود، کافر میشود.»
عبدالرحمان خان در «تاجالتواریخ» کتاب خاطراتی که به او منسوب است، مینویسد: «پیش از این فکر میکردم که مردم ما اندکی هوش دارند، حالا مطمئن شدم که هیچ هوشی در سر آنها نیست»[۱].
بنابراین، سردار جوان افغان، ناگزیر تنها عکس خود را گرفت و به امپراطور روس فرستاد.
همزمان با این، در آنسوی مرزهای جنوبی افغانستان، امیر شیرعلی خان رقیب عبدالرحمن خان، در همان سال به شهر امباله در هند رفت و مهمان امپراتوری بریتانیا شد.
او در دربار امباله وقتی که با برتانیاییها مذاکره میکرد، جان بورک، عکاس نظامی که بعدها به افغانستان هم آمد، از او عکسی گرفت که امیر افغان را با شمشیری در دست روی یک چوکی (صندلی) نشان میدهد. این عکس نخستین عکس یک پادشاه افغانستان است.
پس از این، خارجیهای زیادی به عکس گرفتن از افغانها ادامه دادند. ولی خود افغانها به عکس گرفتن، سالها بعد و در اوایل قرن بیستم آغاز کردند. البته «عکس گرفتن» از دربار شروع شد و امتیازی بود که فقط درباریان از آن بهره میبردند.
نخستین عکاس افغان، امیر حبیبالله خان، پادشاه افغانستان است. امیر حبیبالله مرد خوشگذرانی بود و علاقه زیادی به مظاهر دنیای جدید داشت. او اولینبار موتر (ماشین) را به افغانستان آورد که «رولز رویس» سیاهی بود که حکومت بریتانیا به او هدیه داده بود. امیر همچنان چیزهای نو مانند سینما و تلفن و عکاسی را نیز به کابل آورد.[] او که خود اهل ذوق و هنر بود به عکاسی علاقمند شد و بر توسعه این فن در درون دربار همت گماشت.
فیضمحمد کاتب، مورخ و واقعهنگار دربار حبیبالله خان، در جلد چهار «سراجالتواریخ» میگوید در اوایل سال ۱۹۰۹ میلادی امیر حبیبالله خان که بهقول او به «لهو و لعب و سیر و شکار و ترک کار» مصروف بود، از هندوستان «هزاران روپیه» را وسایل عکاسی خریداری کرده و قسمتی از ضلع شمالی ارگ شاهی را به استدیوی عکاسی تبدیل کرد.
امیر، گروهی از درباریان را با فنون عکاسی آشنا کرد تا کار شستن و روتوش عکسها را انجام بدهند. این شاگردان بیشتر از اعضای دربار بودند: میر حسامالدین رسام، از سادات غزنی، نقاش معروف دربار که نقاشی دیواری میکشید، همراه با دو برادرش میر عبدالرئوف و سید جواد و نیز دو غلامبچه دربار بهنامهای امان بیگ شغنانی و محمدایوب خان ایلخانی هزاره از اولین کسانی بودند که با فنون عکاسی آشنا شدند.
امیر حبیبالله و شاگردانش ابتدا عکس شهزادگان، سرداران، و اعیان را میگرفتند و آنها را به صاحبان عکس فروخته و درآمد آن را صرف یتیمخانهای میکرد که در سال ۱۹۱۱ میلادی تأسیس کرده بود.
بهنوشته فیضمحمد کاتب، امیر حبیبالله خان از این طریق، هفتاد هزار روپیه برای یتیمخانه گردآوری کرد.
گفته میشود همزمان با استدیوی عکاسی که در قصر سلطنتی در کابل ایجاد شده بود، یک عکاس هندی نیز در شهر کابل، عکاسخانهای باز کرده بود و از مردم عادی عکس میگرفت، ولی این موضوع را کاتب در «سراجالتواریخ» ذکر نکرده است. ولی میتوان حدس زد که پس از چند سال احتمالاً افراد بیشتری غیر از خود امیر، صاحب دوربین شده بودند. چون در سال دوم روزنامه «سراجالاخبار» در سال (۱۹۱۲ میلادی) یک مسابقه عکاسی برگزار شده بود.
روزنامه سراجالاخبار در گسترش عکاسی سهم مهمی را ایفا کرد. این روزنامه که در سال ۱۹۱۱ میلادی توسط محمود بیگ طرزی تاسیس شد، در سال اول نشراتیاش چون بهصورت لیتوگرافی چاپ میشد امکان درج عکس در آن وجود نداشت ولی از سال دوم که چاپ آن بهصورت تیپوگرافی ادامه یافت به چاپ عکس هم شروع کرد.
امیر حبیبالله خان اکثر عکسهایی را که خود میگرفت در این جریده دولتی چاپ میکرد. در سال دوم سراجالاخبار یک مسابقه عکاسی برگزار شد که بیشتر درباریان در آن شرکت کردند.
نتیجه مسابقه در شماره دوم با چاپ دو عکس برنده اعلام شد. اولی عکسی است از باغ استالف در شمال کابل که توسط معینالسلطنه سردار عنایتالله خان گرفته شده بود و دیگری عکسی از باغ سردار غلامحیدر خان در جلالآباد که توسط محمدشریف خان «غلامبچه خاص حضور اعلیحضرت همایونی». در این مسابقه هر دو عکس «درجه اول» اعلام شدهاند.
البته امیر حبیبالله خان یگانه، شاه عکاس نبود، در ایران نیز ناصرالدین شاه قاجار که عکاسی را در کشورش گسترش داد خود عکاس بود. جانشین او مظفرالدین شاه که سینما را به ایران آورد، بیشتر عکاسی را دوست داشت و خود عکس میگرفت.
پس از قتل امیر حبیبالله خان در سال ۱۹۱۹ میلادی و رویکار آمدن امیر امانالله خان، هنر عکاسی بیشتر در افغانستان گسترش یافت. امانالله خان در سفر اروپاییاش در سال ۱۹۲۷ در کنار دیگر چیزهایی که با خود به کابل آورد، خرید وسایل عکاسی از شهر درسدن آلمان، برای برادرش بود. عکس و عکاسی در افغانستان بیش و بیشتر گسترش یافت و در دربار عکاسان تربیت شده همیشه حضور داشتند.
نادرشاه، پادشاه افغانستان، هرچند عکاس نبود، عکسهای زیادی از او وجود دارد. ولی مهمترین عکسی که از او در دست است، از آخرین لحظه حیات او است. یک عکاس احتمالاً افغان، از صحنهیی که نادرشاه بهدست عبدالخالق ترور شد، عکسی گرفته و آن را به انگلستان فرستاده و روزنامههای انگلیسی آن عکس را با هیاهوی زیاد بهچاپ رساندند.
روزنامۀ «اخبار مصور لندن» نوشته است که هنوز هیچ عکسی از لحظهی قتل یک رهبر سیاسی گرفته نشده است و این عکس در نوع خود «منحصر بفرد» است. فقط از زمانی که در مادرید بهکالسکه شاه و ملکه اسپانیا یک بمب دستی انداخته شد عکسی وجود دارد که در سال ۱۹۰۶ در روزنامهها بهصورت وسیع منتشر شد.
یکی دیگر از شاهان افغان که به عکاسی علاقه زیادی داشت، محمدظاهر شاه است که نهتنها عکاسی بود، بلکه شوق و ذوق خوبی در دیگر هنرها نیز داشت. عکسی که او از یک مجسمه شکسته در یکی از سفرهایش در شمال افغانستان گرفت، باعث شد هیات باستانشناسی فرانسه در افغانستان شهر یونانی - باختری «آی خانم» را کشف کنند که سالها در پی آن به کاوشگری مشغول بودند.
او که در فرانسه درس خوانده بود، در کنار عکسهای مسافرتی بهعکسهای آبستره هم علاقه داشت. در «سلطنتی در تبیعد» (۲۰۰۳ میلادی)، فیلم مستندی که عتیق رحیمی درباره او ساخت، برخی از کارهای هنری او را میتوان دید که بهشکل جالبی از ذوق سلیم او در هنر مدرن حکایت میکند.
در زمان سلطنت طولانی ظاهر شاه، غیر از خود شاه دو عکاس دیگر نیز در افغانستان وجود داشتند که هر دو بیشتر برای حکومت کار میکردند. یکی صاحبداد، عکاس رسمی امانالله خان بود که از طرف وی به لندن فرستاده شده بود تا فن عکاسی را بیاموزد و دیگری مامور محمدشاه.
اما آنچه که در دوره محمدظاهر شاه اهمیت دارد، ظهور کمرههای صندوقی چوبی است که در افغانستان به «کمره فوری» شهرت دارد که باعث گسترش بیسابقه عکاسی در افغانستان شدند.
این کمرهها (دوربینها) که بسیار ارزان و ساده هستند روی سه پایه قرار میگیرند و لنز آن در یک صندوق چوبی قرار دارد و میتواند بر روی کاغذ عکسهای سیاه و سفید را در چند دقیقه چاپ کند.
احتمال این وجود دارد که این دوربینها از هند به افغانستان آمده باشند، ولی برخی نیز گفتهاند که برای اولینبار یک تاجر یهودی یکی از این دوربینها را از خارج به افغانستان آورد و شخصی بهنام «افندی» که عکاس مشهور و از شاگردان مامور محمدشاه بود، به تقلید از آن، تعداد زیاد دوربین ساخت.
کمره فوری که تا هنوز تعدادی از آن در کابل و ولایتهای افغانستان یافت میشود، در واقع یک کمره خیابانی است که عکاسان در کنار خیابان گذاشته و از مردم عکس میگیرند. این کمرهها، جادوی عکاسی را از قصرها و دربارهای سلطنتی به درون مردم آوردند.
فراگیری این نوع کمره در اواسط دهه ۱۹۵۰ اتفاق افتاد، زمانی که دولت تصمیم گرفت تا شناسنامه یا تذکره را با عکس صادر کند. پیش از آن تذکرهها بدون عکس و فقط با نشان انگشت صادر میشدند.
به این منظور دولت، افندی را که تا آن زمان بیشتر در عکاسخانه سعادت، در جاده میوند مشغول بود، استخدام کرد تا گروهی را جهت کار با کمره فوری آموزش دهد و آنها با مامورین توزیع شناسنامه بهولایتها سفر کنند.
ظهور این تکنولوژی نوین، بهخصوص در قریهها و ولایات افغانستان یک اتفاق بسیار عجیب بود. در قندهار از جمله یک سید (احتمالاً از شاگردان افندی) اولین کسی بود که در این شهر با کمره فوریاش عکاسی را رواج داد.
مردم قندهار شایعاتی را درباره این عکاس و دستگاه جادوییاش پخش کردند از جمله اینکه، سید سحر و جادو بلد است، از او باید در حذر بود چون او میتواند با چشمهایش عکس آدم را بگیرد. سالها وقت گرفت تا قندهاریها به عکس گرفتن عادت کردند.
دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ پروژههای توسعهای دولت بهکمک شوروی و ایالات متحده گسترش یافت و افغانستان با ساخت شاهراهها، فرودگاهها و قرار گرفتن در مسیر سفرهای اروپایی دروازههایش بهسوی دنیای نو کاماً باز شد.
با گسترش مطبوعات و پایهگذاری خبرگزاری دولتی، باختر، موسسه افغان فیلم و دیگر موسساتی که بخشی از کارشان عکاسی بود، این هنر گسترش بسیار زیادی یافت. کمره فوری همچنان تا اواخر حکومت طالبان وسیله مسلط عکاسی مردمی بهشمار میرفت که در خیابانهای شهر میشد همیشه تعدادی از آن را یافت.
در افغانستان این جنگ بوده است که بیشترین عکاسان را به این کشور کشانده است. کمره و تفنگ همواره در کنار هم قرار داشتهاند. در سال ۱۸۷۹ یک عکاس ایرلندی بهنام جان بورک که در ارتش بریتانیا خدمت میکرد، برای نخستینبار با کمرهاش به افغانستان آمد و از صحنههای جنگ دوم افغان-انگلیس و نیز زندگی عادی مردم عکس گرفت. او نخستین عکاس جنگ بود که افغانستان را از طریق تصاویرش بهعنوان سرزمینی وحشی با مردمانی جنگجو بهدنیا معرفی کرد.
این سنت ادامه یافت تا اینکه در دهه ۱۹۸۰ عکاسان جنگ، اینبار برای جنگ افغان-شوروی به این کشور آمدند و از چریکها و مجاهدین و کمونیستهای افغانستان عکس گرفتند.
اکثر این عکاسان، خارجی بودند و افغانها سوژههای جذاب. ملاهای مجاهد، کمونیستهای جوان، زنان بیوه، کودکان معلول، خانههای خراب، گروههای مهاجر و غیره. رضا دقتی عکاس ایرانی-فرانسوی و استیو مک کیوری، عکاس آمریکایی، دو تن از مشهورترین عکاسان جنگ در دوره جهاد افغانستان هستند.
اما افغانها نیز در این دوران برای نخستینبار از جنگها عکس گرفتند. گروههای مجاهدین که برخی از آنها در فعالیتهای رسانهای قویتر بودند عکاس جنگ داشتند و عکسهای زیادی از صحنههای جنگ و جنگجویان گرفته و منتشر میکردند.
از آن جمله میتوان از نصرالله پیک عکاس و فلمبردار عبدالعلی مزاری رهبر حزب وحدت و یوسف جان نثار عکاس و فیلمبردار احمدشاه مسعود نام برد که هر دو در واقع چریکهایی بودند که از ناگزیری بهجای تفنگ، با خود دوربین حمل میکردند.
نصرالله پیک حتی در سالهای جنگ داخلی در کابل (۱۹۹۲-۱۹۹۵ میلادی) یک نمایشگاه عکس از زندگی مردم کابل در گرماگرم جنگ راهاندازی کرد.
با بهقدرت رسیدن طالبان در سال ۱۹۹۴ عکاسی و سینما و موسیقی و تلویزیون و نقاشی اشیای زنده ممنوع شد. در زمان طالبان روزنامهها بدون عکس منتشر میشدند و خوانندهها در رادیو بدون موسیقی آواز میخواندند. تنها استثنا در گرفتن شناسنامه یا تذکره بود که مردها اجازه داشتند به این منظور با عمامه عکس بگیرند – و زنها نشانانگشت بگذارند. به این دلیل، عکاسان کمرههای فوری در این زمان هم بیکار نماندند.
ولی در کنار این همه سختگیری، شماری از عکاسخانهها مخفیانه از محافل عروسی عکس میگرفتند و فیلم را برای چاپ به پیشاور پاکستان میفرستادند. حتی خود سربازان طالب نیز به گرفتن عکس شوق زیادی داشتند؛ ملاهای جوان با چشمهای سرمه کشیده و تفنگها در دست، گاه نشسته در میان گلهای پلاستیکی عکس میگرفتند. تعدادی از این عکسها پس از سقوط طالبان در انترنت منتشر شدند.
پس از سقوط طالبان برخی از افغانهایی که سالها در خارج مهاجر بودند به کشور بازگشتند. برخی از آنها مهارتها و هنرهایی را نیز با خود آوردند. عکاسان آماتور و حرفهای زیادی درست در اولین سالهای حکومت جدید ظهور کردند.
نجیبالله مسافر، کسی که در زمان حکومت کمونیستی از رشته هنرهای زیبای دانشگاه کابل فارغ شده بود، اولین نمایشگاه عکاسی پس از طالبان را در سال ۲۰۰۲ برگزار کرد که در آن عکسهایی را از مناطق مرکزی افغانستان به نمایش گذاشت.
رضا دقتی دوباره به افغانستان آمد و این بار «مرکز رسانهای آیینه» را برای آموزش عکاسی به جوانان افغان تاسیس کرد.
در این مرکز تعداد زیادی از جوانان زیر نظر رضا دقتی و دیگر عکاسان خارجی آموزش دیدند که برخی از آنها امروز چهرههای شناخته شدهای در عکاسی خبری افغانستان هستند و برای رسانههای بینالمللی از افغانستان عکس میگیرند. از جمله مسعود حسینی که امسال جایزه پولیتزر را گرفت یکی از شاگردان آیینه است که از سال ۲۰۰۷ به این سو برای خبرگزاری فرانسه کار میکند.
از عکسهای سیاه و سفید امیر حبیبالله خان تا جایزهی پولیتزر مسعود حسینی، عکاسی در افغانستان راه دراز و پرماجرایی را پیموده است، ولی قصه جنگ و خشونت در افغانستان تغییر زیادی نکرده است.
عکس مسعود حسینی، ترانه امیری دخترک ۱۲ سالهای را نشان میدهد که در میان اجساد خونآلود کشتهشدگان بمبگذاری روز عاشورای ۱۳۹۰ در کابل ایستاده است و فریاد میکشد.
این عکس دلخراش در ادامه تمام عکسهای خوبی است که از افغانستان گرفته شده و فقط مرگ و ماتم در آنها دیده میشود. آیا پولیتزر بعدی افغانستان میتواند به عکسی تعلق بگیرد که در آن از خون و خشونت خبری نباشد؟[٢]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا که توسط محمد محمدی گردآوری شده، اغلب برگرفته از مقالۀ آقای علی کریمی، استاد دانشگاه کابل است که زیر عنوان «سرگذشت عکاسی در افغانستان» در سایت بی بی سی برشتۀ تحرير درآمده است.
[↑] پيوستها
پيوست ۱:
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:
[↑] پینوشتها
[۱]-
[٢]-
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□
□
□
□
[↑] پيوند به بیرون
□ [1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20]