فهرست مندرجاتتاریخچۀ اقوام در افغانستان
فصل اول
- پیشگفتار
- فصل اول
- فصل دوم
- فصل سوم
- فصل چهارم
- فصل پنجم
- فصل ششم
- فصل هفتم
- فهرست مآخذ
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
[↑] پشتونها
در این بخش رسالهی هذا دربارۀ قومی سخن میگوییم كه دستكم دوصدوپنجاه سال به اینطرف در خاك موجودۀ افغانستان شهریاری و حكمروایی مینمایند.
با آنكه تاریخ قوم پشتون نسبتاً كهن میباشد ولی یك تاریخیكه بتواند اصولاً آنها را بهیك شخص كهن تاریخی متصل سازد موجود نیست. مثلاً توركها را بهگونههای افسانوی به اولاده افراسیاب جهان پهلوان توران نسبت میدهند و تاجیكها را به كیومرث افسانوی منتهی میسازند و یا هم برای تثبیت هویت قویتر، خود را به ضحاك میرسانند. در حالیكه افراسیاب، ضحاك و كیومرث به افسانهیی ارتباط دارند كه این افسانهها بیش از هزاران سال عمر دارد. ولی در میان این سه مرد افسانوی، فقط از افراسیاب نشانههایی در توران دارند. مثلاً میگویند «پوشنگ» پدر افراسیاب میباشد كه بعداز فوتش، افراسیاب وی را در پوشنگ دفن كرد و فوشنج (شكل عربی پوشنگ) مربوط خاك افغانستان و در هرات میباشد و افراسیاب را بهمراتب بیشتر از آن دو در اورته آسیا «آسیای مركزی» میشناسند و دو نام دیگر عربی میباشد. ولی در قسمت پشتونها ما تا اكنون بمانند آن نامهای تاریخی و افسانوی نداریم.[۱]
قدمت پشتونها را مرحوم عبدالحی حبیبی فقط از طریق كلمات میكاود و اگرچه میتواند دلیل ضعیفی به كهنبودن نسبی پشتونها در محیط افغانستان تلقی گردد. ولی از آنجاییكه انتراپالوجیستان (مردمشناسان) را عقیده بر آن است كه لفظ و زبان با تعیین خصوصیات قومی و (DNA) تفاوت دارند و لفظ نمیتواند قومیت را ثابت بسازد، مثلاً درباره توركان هزاره یاددهانیها نمودیم و گفتیم كه جمله دریزبانان شدهاند مگر از لفظ آنها هیچ دلیلی را نمیتوانیم بهدست بیاوریم كه آنها از لحاظ اتنیكی متعلق به دریزبانان باشد.
استاد مرحوم عبدالحی حبیبی در كتاب «تاریخ افغانستان بعد از اسلام» درباره تورك بودن مردم اصلی كابل و سرزمین شمالی و كاپیسا چنین میآورد: «بهقول هیوان تسنگ زایر چینی رسمالخط الفبای مردم كابل و كاپیسا مانند تركان بود، ولی زبان ایشان تركی نبود»[٢].
استاد حبیبی علاوه میدارد كه «هیوان تسنگ مینویسد: كه زبان مردم «فلنه» (Falana) «بنون» شباهت كوچكی با زبان هندی داشت و گننگهم از این تذكار مختصر نتیجه میگیرد كه چون این سرزمین هندی نبودند باید به تعبیر هیوان تسنگ «ا-پو-كین» (o-po-kien) یعنی افغان باشند كه زبان ایشان پشتو بود و چون بهقول همین زایر زبان و خط و مردم (هو-سی-نه «غزنه») با ولایات دیگر اختلاف داشت بنابراین حدس میتوان زد كه زبان غزنی و فلنه سابقالذكر یكی باشد.»[٣].
در حالیكه پیش از زایر چینی تحقیقات نشان میدهد كه لفظ مردم غزنی توركی توكیوها و ختنیها بود[۴] و كلمه «پشتو» را كه مرحوم عالیجاه حبیبی نشان میدهد در نوشته زایر چینی مشاهده نشده است.
همچنان استاد حبیبی در قسمت قدمت زبان پشتو باز مینویسد «لسان خلجیه بدون شك پشتو است... برای اسناد و شرح تاریخی این مسئله رجوع به لویكان غزنه شود...»[۵]
در بحث خلجها از زبان شخص مرحوم حبیبی و دهها مستشرق و مؤرخ با اسناد گفته شد كه خلجها توركها میباشند و در «حدود العالم» آمده بود كه خلجها بعداً زبان دیگر یافتند و حتی كلمه «پشتو» را بهزبان قلم نیاورده بود و ما حالا میگوییم كه همان زبان دیگر كه مؤلف حدود العالم میگوید در حقیقت «زبان پشتو» میباشد و ناگفته نماند كه «لویكان غزنه» تألیف خود استاد حبیبی است.[٦]
مرحوم حبیبی حواله دیگر دارد: «زبان خلجی «غلجایی» پشتو را میدانستند و یك بیت قدیم پشتو از ایشان باقی مانده و در نامه فامیلی ایشان همریشه لوی (بزرگ و سردار) پشتو موجود است».[٧]
زبان تعداد محدود از غلجاییها اكنون پشتو میباشد و ما آنرا ثابت ساختیم كه تأثیر زبان پشتو بنابر همزیستی با پشتوزبانان به آنها غلبه نمود و زبانشان پشتو شد و نیز گفتیم كه «لوی» با آنكه از قدیمترین كلمه لفظ توركی میباشد و عین معنی را میدهد. اما «لویكان» در تاریخ عمومأ به كلمات «لاویكها» و «لاویخها» و «انوكها» آمده است.(رك. به نوشته استاد حبیبی به صفحه ٣۹۱ طبقات ناصری) .
مرحوم حبیبی سند دیگری را میآورد كه گویا به قدمت پشتو دلالت مینماید :« چون مردم آرین به هند رفتند، آن سرزمین را آریه ورته یا آریه ورشه گفتند و این كلمه تا اكنون در پشتو به شكل «ورشو» بهمعنای مرتع و سرزمین موجود است. در پشتو تا اكنون «سند» دریا را گویند و این كلمه در زبان ویدی سندهو است.» (ص نهم تاریخ مختصر افغانستان مؤلف مرحوم حبیبی ).
جنتمكان استاد حبیبی باز میفرماید: «ریشی، ویدی بهمعنای ستاینده سخنگوی، در پشتو ریشۀ وراشه «سخن» رشه «اخلاق» معنی دارد... در خیرالبیان پیر روشان تور جمع كش است بهمعنی شمشیرباز، ویسیه در پشتو ویسیا بهمعنی اعتماد، شودره در پشتو سودر بهمعنی بیتهذیب، نادان و وحشی و بسا كلمات ویدی مستعمل و زنده در پشتو داریم و هكذا در مباحث دوره اویستایی خواندید كه این زبان را با پشتو رابطه محكم و قویست و بنابرین ما زبان پشتو را خواهر سنسكریت و اویستا در سرزمین ملتقای این دو زبان آریایی میدانیم... اما زبان دری قدیم شاید از اویستا در خود سرزمین افغانستان بهوجود آمده باشد.» ( ص ٢٨ تاریخ مختصر افغانستان)
در زبان توركی كلمه «تور» بهحد اعظمی استعمال میشود و هزاران توركیزبان نام اولاد خود را «توره خان» میگذارند و گذاردهاند و توران هم از قبیل همین نامهاست و «تورامانا» نام پادشاه یفتلی هم از همین ریشه توره است و صدها مثال دیگر كه كاملأ از لغات بسیار قدیم توركی و تا كنون مورد استعمال را دارد. این كلمه در تاجیكی بهعین معنی توركی مستعمل است مثلاً میگویند: «عجب توره بچهای است». كلمه «تور» در توركی شجاع و باغیرت معنی میدهد و همردیف آن كلمه «برلاس» است.
مرحوم حبیبی میفرماید كه پشتو خواهر سنسكریت میباشد. شاید فرموده ایشان بهجا باشد اما سئوال اینجاست كه زرتشتیان در جمله كتب تاریخی مینویسند كه محل تولد زرتشت در آذربایجان صورت یافته ولی منابع افغانستانی میرسانند كه زرتشت فعالیتهای خود را در بلخ بامی انجام داده و هم در آنجا كشته شده است. در تاریخ افغانستان در هیچ سند معتبر دیده نشده است كه پشتونها در ولایات شمال مخصوصآ در بلخ حیات برده باشند.
در قسمت ترجمه كلمه «سودر» كه استاد حبیبی فرمودهاند، واقعاً بهجا است و آوا و صدای پشتو را میرساند و در زبانهای توركی و فارسی مورد استعمال آن دیده نشده است و اگر باشد این نگارنده معلومات ندارد.
راقم این سطور متعلم صنف هفت مكتب ابن سینا بود كه استادی داشت بهنام نورمحمد خان منگل، هر دم كه بالای شاگردی قهر میشد میگفت كه «بشی سودر».
در قسمت زبان بسیار زیبا و شیرین پشتو باید گفت كه استاد عبدالحی حبیبی مرحوم سعی نهایی خود را انجام داده است كه بهزبان مذكور شكل تاریخی و علمی بدهد و چنانچه كه در هر نوشته ایشان میبینیم سعی كردهاند، كلماتیكه اندك نزدیكی به پشتو داشته باشد آنها را به پشتو نسبت دادهاند و تلاش آنها در تهیه كتب پته خزانه، لویكان و خلجیها از همین قبیل تلاشها میباشد كه ما در بحثهای این رساله به رد پشتونبودن ریشه خلجها و لاویكها از زبان بسی دانشمندان مستشرق ، مؤرخین و از زبان خود استاد حبیبی آوردیم ولی زحمت آنها قابل قدر میباشد.
اما این نگارنده درباره «پته خزانه» تحقیقات كردهام و تبصرههای من در این رساله جای ندارد. بنابراین، خوانندگان را راجع میسازم به نوشتههای دهها دانشمند افغانستان، حاج كاظم یزدانی، پروفسور همام، نجیب مایل هروی و قلندر مومند ترجمه وفا معصومی، عكسالعملهای هیأت یونسكو و تأیید ننمودن آنها موضوع را كه البته دهها شخص دیگر در آن باره گفتهها نمودهاند كه مورد بحث من نمیباشد و اینجانب علاقمند میباشم تا نزدیكیهای اقوام را از روی شواهد بنویسم و نه دور ساختن را.
روزی در یك مجلس سفارت افغانستان در ملل متحد بحثی در قدمت لغت پشتو در میان دانشمندان صورت یافت و جمله سعی كردند كه بگویند كتاب «پته خزانه» ساخته و بافته سه نفر از نویسندگان پشتون افغانستان میباشد.
من گفتهها را به غور و دقت گوش دادم ولی تأیید نكردم، مگر به ارتباط موضوع چنین افزودم كه در پته خزانه كه من آنرا مكرراً خوندهام و تأیید و تردید آنرا در این مجلس لازم نمیبینم، گفتم در كتاب مذكور قدیمترین شعر پشتو را در سنه ۱٣۹ هجری آوردهاند و این شعر را به امیر كرول نسبت دادهاند.
اگر این سند واقعاً درست باشد و در سال مذكور كه تقریباً سیزده قرن پیشتر سروده شده است به آن پختگی مشاهده گردد، زبان پشتو اقلاً دو هزار سال پیش قدمت ادبی داشته است، زیرا زبان فارسی با همه تاریخ كهن خود در آنزمان شعری بدان پختگی نداشت و همچنان زبان توركی كه از خود رسمالخطهای خاص اورخانی و مغولی را دارا بود شعری بدان پختگی در آن تاریخ ندارد. و چه جایی كه امیر كرول جهان پهلوان بهقرار قول عمده راویان و محققین تاریخ از نسل تورك و از جمله سوریان میباشد كه از آن زمان پشتو را در كدام تاریخ كسی ذكر ننموده است.
پس برای اقناع اهل مجلس در دفتر ملل متحد قدمت لفظ پشتو را اینچنین اظهار داشتم كه از پشتوشدن زبان مردم خلجی – غلجایی سالهای زیادی سپری شده است و یك زبان بر زبان دیگر در یكروز و یكماه مؤثر واقع نمیشود، بلكه گاهی یك سده و قرنها را دربر میگیرد كه مؤثر واقع شود. پس اگر زبان پشتو قدیم نباشد و یك زبان عمده بهشمار نرود، چطور امكان دارد كه مردم تورك خلج جمله كسانیكه در جوار پشتونها حیات بهسر میبردند، پشتو زبان شدهاند؟ واقعاً پشتوشدن خلجیها و یا غلجیها قدمت پشتو را بیش از هزار سال نشان میدهد.
توركی و فارسی را در تواریخ، مؤرخین و مستشرقین بهصراحت نام گرفتهاند، ولی از پشتو را در متون نمیتوان دریافت. همچنان كتیبههای توركی و فارسی در زیر خاكهای ستوپهها زیاد پیدا شده است ولی از زبان زیبای پشتو اثری یافت نشده كه آنرا قدمت بدهد، و بهترین دلیل ما در قدمت پشتو همان است كه گفتیم اقوام دیگر غیرپشتون چون سوریها، غلجاییها، مسعودیها، گردیزیها، فورملیها وغیره تحت تأثیر زبان پشتو آمدند و بهزبان پشتو عادت گرفتند و سپس خودها را به پشتونیت نامنویسی دادند.
استاد عالیقدر حبیبی كه مجاهدتها و سعیهای زیاد نمود كه به پشتو قدمت دهد، وی تنها از روی بعضی كلمات مشابه پشتو از نوشتههای متقدمین را سراغ میكرد و آنرا بهشكل پشتو میساخت كه آن موضوع هرگز نمیتواند مؤثق باشد زیرا زبانها مشترك میباشند و لغات در هر زبان به زبان دیگر ارتباط و یا نزدیكی دارد مثلاً انگلیسها تخم مرغ را «هیگ» میگویند و پشتونها آنرا «هگی» میآورند و معلوم نیست كه پشتونها مقلد میباشند و یا انگلیسها و قس علی هذا.
استاد جنتمكان حبیبی كه سوریها را برگرفته از «زورآباد» هرات میفرمایند، شاید دلیلی بهشمار بیاید، آن زورآباد بین سرحد افغانستان و توركمنستان قرار دارد كه شاید از آن «زوری» و بعداً سوری بهدست آمده باشد، لاكن از آنجاییكه اینجانب بعداز پیگردیها و تحقیق دریافتم كه در كوههای شامخ و سر بهفلك كشیده غورات، كوهی را بهنام «زوركوه» مییابیم كه «زور» بهزبان توركی بزرگ، محكم، قوی و بلند معنی دارد كه دو ترجمه ثانی در فارسی نیز متداول است، ولی كلمه «زور» كه بزرگ معنی میدهد و زوریها خود را به آن كوه منسوب ساختهاند كه نسبتاً به غوریها ارتباط دارند كه در بحث غوریها، از آنها با استدلال بهشمول توافق مرحوم حبیبی از روی نوشتههایش آوردیم. و همان «زوری» است كه بالآخره به اثر كثرت تلفظ و تكرار «سوری» شده است كه جمله سوریان از آن بقایای یفتل و كوشان میباشد.
به تأیید گفته بالا در «آریانای بررون مرزی» بهقلم استاد برلاس در صفحه هفدهم میخوانیم كه میگوید: «هفتمین طبقه سلاطین دهلی سوریاناند. اینان نیز مانند لودیها توركان پشتو زباناند» گرچه استاد برلاس این تحقیق خویش را از روی آثار نویسندگان تورك و چین بهدست آوردهاند، و یك موضوع را معتقد نیستم كه آنها بهزبان پشتو وارد میبودند، زیرا در هیچ جایی اثری از پشتون بودن آنها یعنی تكلمشان به آن زبان دیده نشده است. چون اجداد آنها از افغانستان و از سرزمین غور رفتهاند و هندیان و پشتونهای افغانستان آنها را به پشتونبودن نسبت دادهاند.
مثلاً ما وقتیكه غزنویان و یا غوریان را بهنام تورك خطاب مینماییم، علاوه از اینكه از متون موضوع را مییابیم بلكه از زبان خودشان میشنویم، مثلاً در تاریخ بیهقی میآید كه سلطان مسعود، موضوع خصوصیاش را بهزبان توركی با یكی از مشاورین مشوره نمود و همچنین درین نوشته از مجمعالانساب شبانكارهیی آوردیم كه سیویكتگین (سبكتگین) میگوید «چونكه ما توركیم» و نیز در سند ویدیویی هندوستان كه از روی اسناد تاریخی ترتیب شده از زبان غوریان میشنویم كه میگویند: «ما اولاد تورك، ولد تورك، ولد تورك میباشیم. ولی اثری از پشتون بودن لودیها و سوریها در هیچ روایت مؤثق آورده نشده است.
آقای حمیدالله امین كتابی را بهنام «سلطنت افغانستان در هند» ترجمه نموده ولی حتی یك مقدمهایكه معرف آن پادشاهان باشد ننوشته است.
گفته آمد كه مرحوم استاد حبیبی در قسمت لغت و زبان پشتو سعی نمود كه آن زبان را قدیم جلوه دهد و بدون تردید كه زبان پشتو قدیم و قدمت آنرا طوریكه شرح كردیم بههمان تاریخی منتهی میگردد، پیش از اینكه غلجیها پشتون شوند، پشتو وجود داشته كه آن مردم به زیر تأثیر آن آمدند و طوریكه گفتیم غلجاییهای ایران كه دور از پشتونها حیات بهسر بردهاند تا اكنون به زبان همان توركی ختایی و خلجی خود حرف میزنند.
از روی پشتو زبانشدنهای اقوام غیرپشتون چنین مفاد بهدست مییاید كه زبان پشتو یك زبان مؤثر بوده و جذابیت خاص را دارا میباشد.
[↑] پشتونها كیها اند؟
[↑] هوتكیان غلجایینسب
[↑] حكومت درانیها یا سدوزاییها
[↑] حكام محمدزایی
[↑] خدمات نگارنده بهزبان و قوم پشتون
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط دکتر عنایتالله شهرانی برشتۀ تحرير درآمده است.
[↑] پینوشتها
[۱]-
[٢]- تاریخ افغانستان بعد از اسلام، ص ٦
[٣]- همانجا، ص ٧
[۴]- کدام تحقیقات؟ آقای شهرانی، از این تحقیقات نام نمیبرد و با یک کلیگویی به تخئطه کردن نظرات آقای عبدالحی حبیبی پرداخته است، بدون آنکه برای صحت گفتههای خود یک منبع معتبر علمی تاریخی را ارجاع دهد. این شیوه در سراسر کتاب او کاملاً مشهود است.
[۵]- تاریخ افغانستان بعد از اسلام، ص ٣٨
[٦]- تاکنون هیچ اثر تحقیقی که بتواند ثابت کند که خلجها و غلجیها از یک تبار هستند، در دسترس نیست. نمیتوان با یک تشابه رسمالخط که حتا در تلفظ هم از همدیگر متفاوت هستند، را دلیل یگانگی دانست.
[٧]- تاریخ افغانستان بعد از اسلام، ص ٣۹
[٨]-
[۹]-
[۱٠]-
[۱۱]-
[۱٢]-
[۱٣]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱٦]-
[۱٧]-
[۱٨]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ شهرانی، عنایتالله، تاریخچۀ اقوام در افغانستان، به ویراستاری دكتر اكبرهمت فاریابی و به اهتمام ذبیحالله نذیر شهرانی، کابل: کانون فرهنگی قزیل چوپان، چاپ سوم - ۱۳۹۰ خ.