|
گنوستیسیسم
ثنویگری در آيين گنوسی و نقد آن
فهرست مندرجات
.
گنوستیسیسم
گنوستیسیسم (Gnosticism) (به عربی: الغنوصیهی)، آیینی است که در قرن دوم میلادی در کشور روم توسعه یافت. گنوستیکها به ثنویت اعتقاد داشتند اما میان ثنویت مزدایی و دو پرستی گنوستیکها فرق وجود دارد. بنابر اعتقاد مزدیسنان هر یک از دو عالم مذکور هم معنوی است و هم مادی ولی گنوستیکها بالعکس عالم روح را عین عالم نور و جهان ماده را عین جهان ظلمت میدانستند. نتیجهی این قسم اعتقادات نسبت به عالم این شد که بدبینی به اصل خلقت رواج گرفت و پیروان این فکر به زهد و ترک مایل شدند. بیگمان قبل از قرن دوم میلادی نیز هم افکار گنوستیکی وجود داشتهاست زیرا که در میان یهودیان اسکندریه هم این افکار رایج بودهاست. از قرن دوم به بعد گنوستیکها برای تأیید اقوال خویش به کتب مقدس عیسوی استناد میجستند. مسلک بازیلید، مسلک والانتن، و مسلکی که مرقیون و تصوفی که اوفیتها، ناسنها و الکزائیتها آوردهاند، از انواع فرقههای گنوستیک هستند. این فرقهها در عقاید و رسوم مذهبی باهم اختلاف دارند، ولی با این وجود خط فکری مشترکی در تمامی آنها بهچشم میخورد.
بنابر قول گنوستیکها خدا در ماورأ عالم محسوس و حتی در آنسوی جهان معقول است. او پدری است که از نام و نشان و گمان برتر است و فکر بشری را به دامن کبریای او دسترس نیست. جهان به واسطهی اشراقات دائمی که از ذات این خدای اصلی صادر میشود، بهوجود میآید و مراتب این تجلیات نزولی است یعنی هر یک از اشراقات نسبت به ماقبل خود فرومایهتر است تا منتهی گردد به عالم مادی که آخرین اشراق و ناپاکترین تجلیات است، ولی در این جهان مادی شوقی هست که او را به مبدأ الهی باز پس میکشاند. ماده یعنی عالم جسمانی منزلگاه شر است اما یک بارقهی الهی که در طبیعت انسان به ودیعه است. راه نجات را به او نشان میدهد و او را در حرکت صعودی که از میان افلاک میکند، دستگیری نموده، به عالم نور میرساند. این اعتقاد گنوستیکهای متأخر راجع به اساس نظام جهان است. آنها انسان یا انسان نخست را وجودی نیم خدا میدانستند و ظاهراً این مفهوم را از اساطیر آریایی (کیومرث) گرفته بودند. بعضی از گنوستیکها انسان نخست را آدم دانستهاند و بعضی او را مسیح ازلی گفتهاند و طایفهای بر آن بودند که حقیقت انسان نخست در آدم حلول کرده و پس از آن بهصورت مسیح ظاهر شده است. اوست نخستین مولود خدای بزرگ که در ماده نزول کرده و جان جهان محسوب است. او را نیمخدا و عقل و کلمه هم میگفتند. با ایجاد این انسان، قوس نزول در ماده شروع شده و بهوسیلهی او نزاع و کوشش برای نجات صورت میگیرد اما نجات میسر نیست، مگر با عنایت الهی، از اینجاست که در همهی کتابهای گنوستیک ظهور یک نفر رهاننده وعده داده شده است. همین اعتقاد بود که گنوستیکها را پیرو دین مسیح کرد، زیرا که منجی موعد را عیسی مسیح دانستهاند.
برخی از فرق گنوستیک برآنند که عیسی خلاصکنندهی صوفیا از قید ماده است. مقصود از صوفیا عقل آسمانی است که در ماده افتادهاست. فرقهی «والانتینی» معتقد بودند که میان خدای منجی موسوم به سوتر و صوفیا ازدواج و عروسی واقع شده است و به یاد این واقعه جشن مذهبی که عبارت از عید حجلهی عروسان بود، میگرفتند اساطیر و قصصی که راجع به تکوین جهان ساخته شده، همه برای تعبیر و تأویل مراسم عبادتی بودهاست. اجراکنندگان این مراسم در طی انجام وظایف خود جدال عظیمی را که همهی آفرینش برای نجات خود در پیش دارند، بهرأیالعین مشاهده میکردهاند که چگونه بهوسیلهی معرفت رهایی میسر تواند شد و زنجیرهای ماده تواند گسیخت. عرفان علم حقیقی است نه علم فکری دانشی است که از راه قلب و بهطریق کشف و شهود تحصیل میشود و طریق آن توجه به باطن و مشاهدهی امور معنوی با چشم دل است که انسان را صاحب معرفت عالی میکند و در نشاط جدیدی متولد میسازد. بنابر قول شدر، معرفت دانش حقیقی است که بهسبب حق بودنش انسان را نجات میبخشد.
بیشتر گنوستیکها که از طریقهی آنها کموبیش آگاهی در دست است، از مردم ولایات شرقی ممالک روم بودهاند. یکی از فرقههای گنوستیک بینالنهرین و بابل فرقهی مندائی یا ماندائی است و دیگر فرقه که در کتب عرب آنها را مغتسله نامیدهاند و یکی از مأخذ کیش مانوی محسوب است. عرب همهی فرقههای گنوستیک مشرق را که افکارشان در زمان اسلام هم رواجی داشته است، بهنام حنیف یا صابئین خوانده است.
این مقاله به اجمال به بیان ثنویگری آیین گنوسی میپردازد. گنوسیس نوعی معرفت و شناخت باطنی است كه به ادعای ایشان، از طریق آن میتوان از جهان مادی و شرّ نجات یافت و به عالم معنوی و خیر نایل آمد. آیین گنوسی به ثنویت اعتقاد دارد و خدای واقعی و متعالی را از خدای خالق این جهان متفاوت میداند. به اعتقاد گنوسیها، جهان مادی، جهانی شرّ و فاسد و مخلوق خدای خودخواه ونادان است. گنوسیهای مسیحی، خدای یهود «یهوه» را خالق این دنیای مادی میدانند و شریعت تورات را نیز مطابق خواست این خدا میدانند. از آنجا كه ماده شرّ است، جسم و بدن انسان نیز شرّ میباشد. باید با ریاضت و عزلتگزینی آنرا ضعیف و به تقویت روح كه از عالم بالا و معنوی است، پرداخت. روح از خدای خیر است و باید به منشأ اصلی خود، معرفت شهودی پیدا كند تا بتواند از عالم مادی نجات یابد؛ اما از آنجا كه در این جهان گرفتار آمده، منشا خود را فراموش كرده است. خدای خیر و متعالی برای نجات روح انسان، فرزند خود عیسی مسیح را به یاریاش فرستاد تا او را به یاد خدای خیر و جایگاه اصلیاش بیندازد.
اعتقاد گنوسیهای مسیحی، درباره حقیقت عیسی مسیح و جهان مادی و خالق آن و نیز درباره شریعت یهود به بیراهه رفته است. از اینرو، كلیسای راست كیش مسیحی، اعتقادات گنوسیسی را خطرناك و بدعتآمیز دانست و در قرن دوم میلادی، رأی به تكفیر آنها صادر كرد.
▲ | مقدمه |
آیین گنوسی یكی از آیینهای كهن به شمار میرود كه تأثیراتی بر آیین توحیدی مسیحیت داشته است. از اینرو، شناخت این آیین میتواند ما را در شناخت هر چه بهتر مسیحیت رایج مدد رساند. این مقاله، تلاش میكند نمایی كلی و روشن از این آیین و تعالیم آن را نشان دهد. بدین جهت، ضمن بیان معناشناسی، ریشهشناسی و شناخت منابع مطالعاتی این آیین، اعتقادات آن را در باب مهمترین قلمروهای دینشناختی، یعنی خداشناسی، جهانشناسی، انسانشناسی و نجاتشناسی بررسی میكند. در بخش پایانی، درباره تأثیر آیین گنوسی بر آیین مسیحیت بهصورت گذرا بحث شده است.
▲ | معناشناسی آیین گنوسی |
«گنوستیسیسم» یا آیین گنوسی، عنوان مجموعهای از ادیان و نحلههای دینی است كه در فلسطین، سوریه، بینالنهرین و مصر وجود داشت. این ادیان، نوعی معرفت باطنی و روحانی را مایهی نجات و رستگاری انسان میدانستند. بیشتر فرقههای گنوستیسیسم مسیحی بودند؛ اما بعضی فرقههای آن، پیش از مسیحیت و برخی نیز با همه تأثیرپذیریشان از مسیحیت، مسیحی نبودهاند؛ مانند مانویت و صبیها.
[۱] واژه «یونانی» «گنوسیس»[٢] به معنای معرفت مشتق شده و با واژه انگلیسی know و سانسكریت jnana ارتباط دارد.[٣] گنوسیس، معرفت برگزیده معنوی است: «معرفتی نجاتبخش دربارهی منشا شرّ در جهان و درباره بارقه الاهی زندگی، كه در جسم انسان نزول كرده و باید آزاد شود تا دوباره از جهان پلید ماده به سوی جهان الاهی نور صعود كند».[۴]
عرفان و شناخت گنوسی، معرفت به اسرار نجات است. معرفت به عالم حقیقی است كه ماورای جهان انسانی قرار دارد. الهامی است درونی كه اسرار عالم الاهی را برای عارف آشكار میكند. گنوسی، انسانی روحانی و برگزیده است. او نور معرفت را از عالم بالا دریافت میكند و دارای نوعی وحی است.[۵]
گنوسیگری در وسیعترین معنایش، اعتقاد به نجات از طریق معرفت، یعنی درك سرشت واقعیت است. این معرفت، به نظر گنوسی ها، درك منشأ روح، وضع ناگوارش در این جهان و راه خروج از این وضع ناگوار بود. آنها معتقد بودند كه چنین معرفتی نمیتواند صرفاً عقلانی باشد؛ بلكه باید تجربی باشد. این معرفت در درجه اول، شناخت نفس، یعنی شناخت درست سرشت و سرنوشت آن است.[٦]
گنوسیسها باید به منشأ واقعی خود، كه متعلق به این جهان مادی نیست، معرفت یابند.[٧] راه دستیابی به این دانش، با عملِ الهامِ یزدانی و عمدتاً از راه مراقبه و یاری نجات بخش یا پیام آور است.[٨] تئودوكس والنتینوس، فیلسوف و آموزگار گنوسی كه اُریگن، كلمنت اسكندرانی و هراكلئون از شاگردان و پیروان او هستند، معتقد است گنوسیس معرفت به این امر است: «كه بودیم، چه شدهایم، كجا بودیم، به كجا افكنده شدیم، به راستی زایش و دوباره زایش چیست».[۹]
▲ | ریشهشناسی آیین گنوسی |
مطالعه و بحث و جدل دربارهی ریشهی آیین گنوسی، در طول پنجاه سال اخیر شدت یافته است. عدهای سعی كردهاند آنرا با ثنویت افلاطونی پیوند بزنند و برخی نیز قرابت آنرا با ادیان مصر و ایران تأیید كردهاند؛ اما هیچكدام از این نظریهها، تاكنون مقبول عام واقع نشدهاند. در سالهای اخیر، كویسپل[۱٠] این آیین را با برخی جریانهای یهودی بدعتگذار (اسنیها) وابسته دانسته است.[۱۱]
آیین گنوسی را گاهی گنوستیسیسم (Gnosticism) نیز مینامند. لفظ «گنوستیسیم»، برای نامیدن مجموع فرق ثنوییای كه در قرون دوم و سوم میلادی در جهان مسیحیت ظهور كردند، بهكار گرفته شد. این فرق، علاوه بر اعتقاد به نوعی عرفان و داشتن معتقدات ثنوی در جهانشناسی، بهعنوان نوعی بدعتگذار مسیحی شناخته شدند. بههمین دلیل، تا اواخر قرن نوزدهم، عقیده حاكم این بود كه گنوستیسیسم منشأ مسیحی دارد؛ اما امروزه با كشف متون جدید و مطالعه آنها، پژوهش دربارهی نظامهای گنوسی غیر مسیحی، مانند نظام هرمسی و گنوس ایرانی، و مشاهده گروههای گنوسیسی، كه هماكنون وجود دارند، مانند صابئین، كه در جنوب عراق و ایران زندگی میكنند، این عقیده بهوجود آمد كه نظریات گنوسی در جهان مسیحی شكل نگرفته است و مسیحیان تنها یك نوع از انواع گنوسیس را در تاریخ ارائه دادهاند.[۱٢]
در آغاز دورهی مسیحی، گروههای بیشمار دینی و فلسفی تمدن آرامی، یونانی و رومی گنوس را بس ارج مینهادند. گنوس واژه كلیدی طومارهای یهودیان فرقه اسنی است كه در قومران یافت شده است.[۱٣]
بسیاری از محققان معتقدند كه آیین گنوسی، شالودهای هلنی و یهودی دارد و میتوان آثار آنرا در مراكزی چون اسكندریه، كه مناطق یهودینشین بسیار داشت پیدا كرد. مباحثات كلامی فیلسوف یهودی فیلون نشان میدهد كه وی گروههای یهودیای را میشناخت كه قبلاً برخی عناصر آیین گنوسی را تدوین و تنسیق كرده بودند؛ هر چند هنوز نظام استواری پیش از مسیحیت نداشت.[۱۴] از قرن دوم به بعد، گنوسیسها برای تأیید افكار خویش به كتب مقدس عیسوی استناد میجستند.[۱۵]
در حقیقت، نظریات گنوسی از یك قرن قبل از ظهور مسیحیت در تاریخ دیده شده است. این نظریات هیچ حد و مرز جغرافیایی نمیشناخته و در تمام دنیای قدیم حضور داشته است. بنابراین گنوسیس، مذهب یا عقیده یك ملت مخصوص نبوده كه رنگ فرهنگ بهخصوص یك منطقه یا یك كشور را داشته باشد. البته بعضی از ملل - مخصوصاً ایرانیان - با معتقدات ثنوی و اشراقی خود، از پایهگذاران این مجموعه عقاید بودهاند. چنانكه بعضی از مورخان، فرهنگ ایرانی را پایهگذار اصلی آن میدانند.[۱٦]
عدهای از محققان غربی، آیین گنوسی را یونانیمآبشدن مسیحیت دانسته، معتقد بودند كه فلسفه یونانی - بهخصوص فلسفهی افلاطونی - از طریق یهودیت یونانیمآب وارد مسیحیت، و سپس، بهشكلگیری فرق ثنوی منجر شده است. عدهای دیگر، بر ریشهی شرقی آیین گنوسی تأكید داشته و آنرا در ادیان شرقی از قبیل ادیان یهودی، بابلی و مصری جستوجو میكردند؛ علاوه بر این، نیمنگاهی هم به ایران داشتند؛ اما از ابتدای قرن بیستم، عدهای از محققان، این آیین را خارج از محدوده تاریخ مسیحیت مطالعه كردند و روشهای تاریخ تطبیقی ادیان را در این زمینه بهكار بردند. تحقیق دربارهی نظامهای غیر مسیحی گنوسی، مانند نظامهای هرمسی، صابئی (مندایی) و مانوی رواج بیشتری یافت و بر التقاط ایرانی - بابلی بهعنوان منشأ آیین گنوسی تأكید شد. برای این پژوهشگران، آیین گنوسی جریان مذهبی شرقی در نظر گرفته میشود كه یونانیمآب شده است.[۱٧]
این نظریه گنوسی، كه ماده دشمن خیر است، از فلسفهی یونان و تعلیمات شرقی و ثنویت زرتشتی آمده است.[۱٨]
پس از كشف متون نجع حمادی در مصر علیا، عدهای بر منشأ یهودی آیین گنوسی تأكید كردند و معتقد بودند كه یهودیت غیر سنتی (غیر رسمی)، نقش بسیار مهمی در شكلگیری و توسعه فرق گنوسی ایفا كرده است. برخی محققان، بر برخورد آیین یهود و یونانیمآبی تأكید كردند و از جریانات گنوسی در اسكندریه و حتی در آثار فیلون اسكندرانی سخن گفتند. با تأكید بر منشأ یهودیت غیررسمی، محققان طرفدار این نظریه، از نظریه ایرانیبودن ریشهی گنوسی فاصله گرفتند. كشف متون اسنی، در سواحل بحر المیت و انتشار برخی از آنها كه حاوی مفاهیم و عقاید گنوسی بود، طرفداران یهودی بودن منشأ آیین گنوسی را در نظریهشان راسختر كرد؛[۱۹] البته با تأكیدی كه دین یهود بر تاریخ و اطاعت از شریعت خود دارد، بهنظر میرسد كه نمیتواند منبعی احتمالی برای اندیشههای گنوسی بوده باشد؛ ولی با اینحال، فرقههایی در آن بودند كه میتوانند با اندیشههای گنوسی مرتبط باشند. فرقه «اسنیها» (افراد پارسا) یقیناً در قرن دوم قبل از میلاد در عهد مكابیان وجود داشت كه مبدأ آن میتواند بسیار زودتر بوده باشد. بر طبق گزارشهای تاریخی، در قرن اول میلادی، اندیشههای اسنی دربارهی سرشت خدا از یهودیت راستكیش بسیار منحرف شده بود.[٢٠]
عدهای از محققان، منشأ یهودیداشتن آیین گنوسی را مبالغهآمیز میدانند. برخی نیز، آیین یهود را تنها واسطهای در شكلگیری نظامهای گنوسی میدانند و معتقدند آیین یهود، پلی بین دنیای یونانی - شرقی و یهودی - مسیحی بوده است.[٢۱]
در قرن اول پیش از میلاد، مذهب یا مذاهب گنوسی در دنیای یونانیمآب با تفسیری ثنوی از عالم ظهور كردند. تعداد این فرقهها بسیار زیاد بودند كه در فرهنگهای مختلف آن زمان ظاهر شدند. این فرق، در عین داشتن مشتركات، خصوصیات خاص خود را نیز داشتند. چنانكه میتوان مذاهب گنوسی ایرانی، یهودی، مسیحی، مصری و یونانی را از یكدیگر كاملا متمایز كرد.[٢٢] «گنوسیسیان با استفاده از مفاهیم فلسفی یونانی - بهخصوص فیثاغوری و افلاطونی - نظامهای كلامی ساختند، عالم را تفسیری ثنوی كردند و مقابله خیر و شرّ را ازلی در نظر گرفتند».[٢٣]
جریان گنوسیسی در قرون دوم و سوم میلادی، به یكی از مهمترین جریانهای مذهبی - فكری تبدیل شد. چنانكه بسیاری از متفكران مسیحی و غیرمسیحی یونانی و لاتینی زبان در رابطه با اصول و مبانی گنوسیسی به عقاید خود شكل انسجام دادند. پس از آن عصر نیز، آیین گنوسیسی در غرب بهصورت دینِ مانوی تا آخر قرون وسطا به حیات خود ادامه داد.[٢۴]
بدینسان، در آموزهی گنوسی، فلسفههای افلاطون و فیلون، آیین نوافلاطونی، آیین زرتشت و قبالا، رمز و رازهای ساموترایی، الئوسی، و اورفئوسی بههم آمیختهاند...؛ بههر روی هر شیوه پژوهش درباره آیین گنوسی و معنای گنوسی، در صورتی معنادار خواهد بود كه آنرا بهمثابه پدیدهای تاریخی بینگارد؛ پژوهشی كه خود را محدود به فرضیههای كاهنده نكند؛ بلكه با هوشیاری، هرگاه تعریفی نو از موضوع داده شود، راه برای پرسش و ارزیابی بعدی گشوده بماند.[٢۵]
▲ | منبعشناسی آیین گنوسی |
برای شناخت آیین گنوسی دو نوع منبع مستقیم و غیر مستقیم وجود دارد: منابع غیر مستقیم به منابعی گفته میشود كه نویسندگانی - اعم از مسیحی و غیر مسیحی - در ردّ آیین گنوسی مطالبی را نوشتهاند.[٢٦] معتبرترین این نویسندگان، عبارتند از:
- ۱- ایرنئوس[٢٧] لیونی متوفای ابتدای قرن دوم میلادی است كه در ردّ والنتینی[٢٨] و توضیح اصول عقاید مسیحی كتابی بهنام در مخالفت با بدعتگذاران نوشت.
۲- هیپولیتوس[٢۹] رومی متوفای سال ۲۳۵ میلادی است كه كتابی بهنام ردی بر تمام بدعتگذاران[٣٠] و تأملات فلسفی[٣۱] در انتقاد از عقاید ثنوی رایج زمان خود نگاشته است.
۳- ترتولیانوس[٣٢] متوفای سال ۲۴۰ میلادی است كه در مخالفت با والنتینیها و مرقیون[٣٣] مطالبی نوشته است.
۴- كلمنس[٣۴] اسكندرانی متوفای بین سالهای ۲۱۱ تا ۲۱۵ میلادی.
۵- اوریگنس[٣۵] متوفای حدود سال ۲۵۴ میلادی.
۶- افلوطین كه هستیشناسی گنوسی را نقد كرده است.
اما منابع مستقیم، عبارتند از:
-
۱- نقل قولهایی كه نویسندگان فوق از كتابها و رسالات گنوسیها ذكر كردهاند.
۲- رسالات هرمسی كه از گنوسی غیر مسیحی است.
۳- متون مقدس ماندایی.[٣٦]
۴- متون مانی به زبانهای فارسی (میانه و جدید)، عربی، چینی، تركی، ارمنی، سریانی، قبطی، یونانی و لاتینی.
۵- در قرن نوزدهم، چندین متن گنوسی كشف شده است: متون اسكویانوس، بروكیانوس و برولیننسیس.
۶- در سال ۱۹۴۵ م. در «نجع حمادی»[٣٧] واقع در دره نیل، كوزهای در یك غار كشف شد كه حاوی مجموعه كاملی از كتابهای گنوسی بود كه قدمتشان به قرن دوم میلادی برمیگشت. آنها ترجمههای قبطی از اصل یونانی یا از رونوشتهای یونانی اصل بودند و ظاهراً در سالهای حدود ۴۰۰ م. گردآوری شده و به خاطر محفوظماندن، دفن شده بودند.[٣٨] این متون كه شامل سیزده مجموعه رساله است و بخشی از آنها چاپ شدهاند،[٣۹] نشان میدهند كه ردیههایی كه آبای كلیسا در قرون دوم و سوم نوشتهاند، مشتمل بر گزارشهایی بسیار منصفانه و جامع درباره تعلیمات گنوسیهاست.[۴٠] تا این اواخر، یگانه منبع شناخت ما از گنوسیها، بدعت نگاریهای آبای كلیسا بود.[۴۱]
▲ | خداشناسی گنوسی |
در مذاهب گنوسی، خدای بزرگ وجود مطلق و مبدا هستی و ناشناخته است كه بعضی او را نور محض و بعضی دیگر او را پدر كل، موجود قدیم غیر قابل وصف و برتر از نشان و گمان نامیدهاند. والنتینیوس[۴٢] بزرگترین متفكر گنوسی قرن دوم بود كه حدود سال ۱۳۷ م. تعلیم میداد. شاید كتاب انجیل حقیقت[۴٣] كه در نجع حمادی كشف شد، اثر وی باشد. والنتینیوس خود را مسیحی میدانست و هدفش احتمالاً این بود كه یك فلسفه مسیحی پدید آورد كه عقاید مسیحی را برای جوامع یونانیشدهی مصر و روم خردپذیر سازد.[۴۴] والنتینوس معتقد است در ابتدا موجودی بود كه «قبل از آغاز»، «قبل از پدر»، «سكوت» و «سكون» نامیده میشد. وی پدر ناشناختنی است كه هیچ كس ـ حتی موجودات الاهی ـ نمیتوانند او را بشناسند. انجیل مصریان، وی را پدر نادیدنی، كسی كه نامش را نمیتوان ادا كرد. نور الانوار، نور مشیت، پدر سكوت، نور حقیقت نور بی حد، خودآ، غریبه و موجود واقعاً حقیقی میخواند. از این پدر نادیدنی، تعدادی موجود الاهی (aion) صادر شدند كه ملكوت یا ملأ اعلی[۴۵] را تشكیل دادهاند. بین این موجودات الاهی یا خدایان، سلسله مراتبی وجود دارد كه برخی بر برخی دیگر برتری ذاتی دارند و خدای بالاتر، خدای پایینتر را به طریق صدور ایجاد میكند. در هر مرتبه، زوجی از موجودات الاهی وجود دارد. اصل همه چیز و در ابتدا «قبل از آغاز» یا «قبل از پدر» یا «گرداب» قرار دارد. وی غیر قابل درك است. همراه او خدایی مؤنث است به نام «فكر» یا «لطف» یا «سكوت». از این جفت، یك جفت صادر میشود به نام فكر كه مذكر[۴٦] است و حقیقت كه مؤنث است. از این زوج دوم، كلمه (logos) (مذكر) و حیات (مؤنث) به وجود میآیند. از این زوج هم یك زوج دیگر به نام انسان (مذكر) و كلیسا (مونث) ایجاد میگردند. از زوج كلمه و حیات، ده موجود الاهی و از زوج انسان و كلیسا دوازده موجود الاهی صادر میشوند كه در مجموع ۳۰ میشوند كه موجودات الاهی ملا اعلی را تشكیل میدهند. آخرین موجود الاهی مؤنث، نامش حكمت (Sophia)[۴٧] است كه كبر ورزید و بیشتر از مرتبه خود خواست. وی خواست عظمت «قبل از پدر» و اصل همه چیز را بشناسد و این، غیر قابل قبول بود. «مرز» كه ناظم ملأاعلی بود به او تسلّی داد و او را از این كار منصرف كرد و به او فهماند كه اصل اول، غیر قابل درك است. حكمت از میل مفرط و هوس شناختنِ «قبل از آغاز» باردار شد و از او موجودی، بدشكل و ظلمانی به دنیا آمد و چون از جفت حكمت نشأت نگرفته بود، حرامزاده خوانده شد. این موجود حرامزاده از ملأاعلی رانده شد. وی پس از خارج شدن از ملأاعلی اصل خود را فراموش كرد و به خلق عالم مادی پرداخت. البته چون فرزند حكمت بود، مقداری از نور الاهی در خود داشت. با قسمت ظلمانی خود عالم مادی و جسم انسان را خلق كرد و با نوری كه از مادرش به ارث برده بود، روح انسان را آفرید. پس از چندی، انسان در این جهان دلتنگی میكند و خود را غریبه مییابد. مسیح كه از خدایان ملااعلی بود، به زمین میآید و انسان را با اصل خود آشنا میكند.[۴٨]
عالم مادی، مخلوق خدای بزرگ نیست؛ بلكه روح كوچكتر آن را آفریده است.[۴۹]
این جهان، متعلق به خدای دانی یا ایزد آفریننده است و خدای واقعی، روزی همه چیزهایی را كه به این ایزد متعلق است، از او میگیرد و به جهان دیگر، یعنی جهان باقی میفرستد.[۵٠]
گنوسیهای مسیحی، خدای شرّ را با یهُوَه خدای یهود یكی میگیرند و تورات را شیطانی و دنیوی میدانند. این عالم مادی ذاتاً و جوهراً با عالم بالا متفاوت است و با واسطههایی كه افلاك باشند، از عالم بالا جدا میشود. معمولاً این افلاك هفت تا هستند؛ اما برخی گنوسیها، تعداد آنها را بیش از اینها میدانند. بازیلیدوس، تعداد افلاك را سیصد و شصت و پنچ تا میداند. تعداد بسیار افلاك، مشكل زیادی برای روح عارف هنگام عروج به نور اعلی ایجاد میكند؛ زیرا معمولاً هر فلك اهریمن مخصوص به خود را دارد كه سدی برای عروج و سیر روح عارف میسازد.[۵۱]
▲ | جهانشناسی گنوسی |
ویژگی كلی همه نحلههای گنوسی این است كه جهانشناسی آنها ساختاری ثنوی دارد و بر این باور مبتنی است كه خلقت این جهان شرّ و كاملاً جدای از عالم كامل و روحانی است.[۵٢] از اینرو، به دو مبدأ جداگانه برای خیر و شرّ اعتقاد دارند.[۵٣] این اعتقاد مبتنی بر این اصل است كه این جهانِ پر از شرّ و فساد و زشتی، نمیتواند ساختهی خدای واحد كه مبدأ خیرات است باشد. باید در آفرینش دو اصل خیر و شرّ و نور ظلمت قائل شد كه با همه تضاد و اختلاف عمیق در طبیعتشان به هم آمیختهاند. در اثر این آمیزش أسفانگیز، انسان به این جهان هبوط كرده، از اصل خود دور مانده و غریب و ناآشنا شده است. آنچه موجب غربت و بیگانگی انسان در این جهان است، همان اصل علوی و روحانی و نورانی اوست، نه اصل مادی و جسمانی و ظلمانی او كه خود از این جهان است. انسان از این اصل علوی خود ناآگاه است. به همین دلیل دچار حیران و سرگردانی است. فقط در سایه گنوسیس یا معرفت شهودی باطنی میتواند از آن اصل شریف آگاه شود و غربت خود را احساس و روزگار وصل خود را باز جوید. این قسمت از مبادی گنوسی، در عرفان و تصوف اسلامی نیز وارد شده است. برای آن در اشعار عرفای نامدار اسلامی شواهد بیشماری میتوان بیان كرد. قصیده عینیه ابنسینا درباره اصل روح، یادآور این اعتقاد است؛ اما برخلاف ثنویت گنوسی، عرفان و فلسفه اسلامی بر پایه توحید مطلق بنا شده است.[۵۴]
بر اساس این نوع جهانشناسی، شخص گنوسی هر چه را كه میبیند و درك میكند، در یكی از دو قطب متضاد خیر و شرّ قرار میدهد. این دو قطب متضاد، عالم تجربی و عالم متعالی است: عالم تجربی عالم مادی، متغیر و عالم تولد و مرگ است و عاقبت روزی به پایان میرسد. در این عالم؛ ریا، خشونت، قدرت و فساد حكمرانی میكند و ظلمت و تاریكی نموداراست. عالم متعالی؛ عالم زندگی، آرامش، سكون و پاكی است. اصولاً حیات واقعی در عالم متعالی است كه عالمی روحانی، حقیقی و بدون مرز است و آن را عالم نور مینامند.[۵۵]
در مقابل جهان مادی گذرا و فانی مرگ و ولادت، آیین گنوسی جهان برتر یعنی جهان حیات واقعی، ثبات و دوام فساد ناپذیری و تغییرناپذیری را قرار میدهد. پیرو آیین گنوسی احساس میكند كه در این جهان كاملاً بیگانه و «متعلق» به نسل و نژاد دیگری است. او جهان را نفی میكند و بر این اعتقاد است كه هستی مادی، زاییده شرّ است و در نقطه مقابلِ تنها واقعیت حقیقی و متعال قرار دارد.[۵٦]
بدین جهت فرد گنوسیس، دچار نوعی بدبینی به جهان مادی میشود كه نتیجه آن در بسیاری از مذاهب گنوسی احتراز از لذایذ و شهوات و خوشیهاست.[۵٧]
▲ | انسانشناسی گنوسی |
همانگونه كه اشاره شد، گنوسیسیان بر این این باورند كه خلقت جهان در اثر خطا یا زیادهطلبی یكی از خدایان دربار خدای خیر اتفاق افتاده است. این امر موجب امتزاج و آمیزش شرّ با خیر شده است. آفریننده این جهان، جهان مادی و جسم انسان را بدون ارتباط وجودی با جهان خدای خیر خلق میكند؛ اما روح انسان، تنها موجودی است كه در جهان مادی و شرّ با جهان نور و نیكی در ارتباط است؛ زیرا از خیر و نورانیت جهان متعالی ساخته شده است.
عنصر اصلی در فلسفهی گنوسی، نوعی آموزه ثنویتگرایانه است كه بر طبق آن، وجود انسانی، بارقهای الاهی دارد كه اصل و منشأ آن از عالم بالا است؛ اما در عالم پست مادی هبوط كرده و در آنجا اسیر و زندانی شده است. این بارقه الاهی ـ یعنی روح ـ باید به منشأ الاهی خود معرفت پیدا كند، از عالم مادی بگریزد و به وطن مألوف خود باز گردد.[۵٨]
از اینرو، انسان تنها موجودی است كه با روح خود از خیر بهرهمند است. بدن انسان به دست صانع، خلق و روح او نور یا تصویری است از خدای خیر. انسان در جهانی كه مخلوق خدای شرّ است، خود را غریب و بیگانه حس میكند. گنوسی تن را زندان، گور و تنفرانگیز مینامد. تن، وسیله تحقیر و رنج است. اوست كه روح را در این عالم نگاه میدارد و موجب میشود كه او منشأ خود را فراموش كند. ولی روح كه بارقهای از نور الاهی است، شروع به دلتنگی میكند و میخواهد به ملأاعلی بپیوندد. این رهایی ممكن نیست مگر با عرفان. شناخت نور مطلق كه همان خدای خیر است، او را به سرمنزل مقصود راهنمایی میكند. انسان كه ذاتاً به این جهان تعلق ندارد، باید به جایی سفر كند كه خاستگاه اوست؛ پس تمام تلاشش این است كه از این جهان مادی رهایی یابد.[۵۹]
پیروان آیین گنوسی، انسان را آمیزهای از ماده و روح میدانستند و جسم را زندانی میدیدند كه روح پس از هبوط خود در آن اسیر شده است. در درون این آمیزه، روح كه آونی از همان سنخ جوهر مینویی است، پاك و منزه باقی میماند؛ زیرا فسادناپذیر است. اصطلاح فنی فساد ناپذیربودن، بخشی از واژگان كلامی همه نظامهای گنوسی است. فسادناپذیری به علت منشأ الاهی آن، جزیی از ساحت روح است و جوهره جاودانگی را تشكیل میدهد؛ هر چند روح با زندانی شدن در تن، در ماده منهمك شده است.[٦٠]
▲ | نجاتشناسی گنوسی |
نجات و رهایی از اصول عامه مذاهب گنوسی است كه نتیجه طبیعی اعتقاد به اصل دوگانگی و دو مبدا خیر و شرّ است. انسان برای بازگشت به پاكی و قداست اولیه، باید از سلطهی ماده آزاد و به گوهر روحانی خود واصل شود.[٦۱] گنوسیس بر آموزه نجات از طریق معرفت تأكید دارد.[٦٢] رستگاری در نتیجهی آزادی روح از تختهبند تن به دست میآید. منجی آسمانی برای برانگیخیتن خاطره روح اسیر دخالت میكند تا اصل و منشأ الاهیاش را به او یادآور شود و او «ذات» حقیقی خود را بشناسد. ... این شناخت، نوعی اشتیاق سوزان را برای بازگشت به منزلگاه راستین خود در او [روح] بیدار میسازد. آنگاه مرحله دوم آغاز میشود؛ یعنی مرحله بازگشت به «قلمرو حیات». توصیف این عروج (یا سفر بازگشت)، در متون همه فرقههای گنوسی یافت میشود. این سفر عبارت است از: فقر و محرومیت و رهایی از قیود مادی، راهی كه از مخاطرات بیشمار میگذرد، حضور راهبر و مرشد الاهی و ورود پیروزمندانه به بهشت آسمانی برای حیات فناناپذیر و جاودان در نور و روشنایی خجسته. جمع شدن و اتحاد همه ارواحی كه روزی زندانی تن بودهاند، یكبار دیگر در ملأاعلی صورت میگیرد.[٦٣]
انسان برای نجات از این جهان، به تنهایی كاری نمیتواند انجام دهد. او اصل خود را فراموش كرده و نوعی بیحسی و خمودی در او به وجود آمده است؛ از اینرو، احتیاج به كمك از خارج دارد. در واقع، انسان عامل نجات خود نیست و باید دخالتی الاهی صورت گیرد تا این خطا و فراموشی از بین برود. مسیحیان گنوسی معتقدند عیسی مسیح كه یكی از موجودات الاهی است، برای نجات انسان به زمین آمده است. كلمه متجسد میشود و در قلب كسانی كه او را باور ندارند، جای میگیرد. در انجیل مصریان آمده است كه نجات به وسیله كلمه كه از باكرهای متولد میشود، صورت میگیرد. در رسالهی آپوكریفای یوحنا، جهان بهعنوان ظلمت معرفی شده است و بر قلب انسانها قفل زده شده و آنها بدون شناخت حق و خدای حقیقت در ظلمت محض میمیرند. منجی، موجودی الاهی است كه متجسد میشود و به طور مخفیانه وارد جهان ظلمت میگردد و تا میانه زندان جهان پایین میرود. هیچ كس او را نمیشناسد. او چندین بار برای نجات انسان به جهان میآید.[٦۴]
والنتینوس، در باب نجات انسانها را به سه دسته تقسیم میكند: یك دسته انسانهای «شَهََوانی» یا چویك هستند كه در حاكمیت ماده قرار داشته، برای همیشه محكوماند و نجات نخواهند یافت. عوام مردم و بیشتر كسانی كه به ادیان رومی اعتقاد داشتند و نیز یهودیان جزء این دسته به شمار میروند. دسته دوم نفسیون هستند كه هر چند ایمان و عمل صالح دارند، اما تحت تأثیر نفس هستند. نجات و عرفان برای این دسته است و بیشتر مسیحیان در این گروه جای دارند. دسته سوم «روحانیون» و گنوسیها هستند. این دسته از انسانها تحت تأثیر روح قرار داشته، از ابتدا جزء نجاتیافتگاناند واحتیاجی به عرفان و دخالت مسیح ندارند.[٦۵]
گفتنی است نجات دارای دو ساحت سلبی و ایجابی است. ساحت سلبی، رهایی از جهان مادی و زمان و تغییر است و ساحت ایجابی آن، رسیدن به سكون و آرامش است. بیرون از جهان مادی، زمان و تغییر بیمعنا خواهد بود. به همین دلیل، معاد و پایان برای گنوسی عبارت است از بازسازی آنچه در اصل بوده، و ابطال زمان، و نجات همان عرفان كه غیر زمانی و بازگشت به آرامش ابتدایی است. این آرامش در این جهان به دست میآید و زندگی مادی ممكن است برای مرد روحانی ادامه پیدا كند. اما وقتی نهایی و كامل میشود كه جسم مرد روحانی نیز نابود گردد. بنابراین، نجات نهایی و معاد گنوسی در بازگشت به مبدأ اولیه و نور مطلق تحقق خواهد یافت.
▲ | تأثیرپذیری مسیحیت از آیین گنوسی[٦٦] |
نخستین متكلمان مسیحی برای اینكه اعتقادات خود را برای همه فرهنگها قابل فهم سازند، آموزههای مسیحی را با سنت یهودی، فرهنگ یونانی، و یا دنیای رومی پیوند دادند. كتاب گفت و گو با تریفو،[٦٧] اثر یوستین شهید نمونهای از یك دفاعیه مسیحی است كه به عقل و ادراك یهودی متوسل میشود. آثار فلسفی اریجن نیز نمونهای است از اندیشه مسیحی كه در فضای سنت عقلی یونان مطرح میشود. در این زمینه، گنوسیهای مسیحی افراطیترین متكلمانی بودند كه در قرن دوم میلادی به وجود آمدند. مهمترین گنوسیسهای مسیحی، عبارت بودند از بازیلیدوس،[٦٨] والنتینوس،[٦۹] پتولمئوس،[٧٠] هراكلئون،[٧۱] باردسانس،[٧٢] كورپوكراتس[٧٣] و مرقیون.[٧۴] این دسته از متكلمان، رستگاری از طریق معرفت را آموزش میدادند و معتقد بودند برای نیل به بهشت باید حكمت رمزی آموخت. تعالیم آنان چنان غیر عادی و رمزی بود كه بعدها موجب گذار شناخته شدند. به نظر آنان، خدای یهود كه عالم را آفریده است، خدای اعلی نبود؛ بلكه موجودی كمتر فوق طبیعی، به نام یالدابوت[٧۵] بود كه شیطانی و احمق است و نمیتواند خدا باشد. هنگامی كه او و فرشتگانش آدم و حوا را خلق كردند، بخشِ به سرقترفته قدرت معنوی الاهی را در انسانها قرار دادند كه جرقههای این قدرت الاهی در طول تاریخ بشر در نسلهای پسر سوم آدم، یعنی شیث باقی ماند؛ از اینرو، گنوسیها خود را «فرزندان شیث» مینامیدند. به نظر گنوسیهای مسیحی، عیسی فرستاده الاهی است كه خداوند در او تجسد یافت تا گنوسیها را بیدار كند و آنها را بهعنوان موجودات الاهیای كه در دام دنیای مادی افتادهاند، به سرشت واقعیشان باز گرداند.[٧٦] گنوسیها به بیچارگان مسیحی امید میدادند كه این دنیا، خانه واقعی آنان نیست و مقدّر شده است كه آنان با عالم معنوی دوباره پیوند یابند. در عالم معنوی، حیات جسمانی و همه بیماریهای آن از بین خواهد رفت. كسانی كه این پیام را نمیپذیرفتند، «فرزندان قابیل» نامیده میشدند كه امیدی به نجاتشان نبود. بسیاری از اناجیل آپوكریفایی را گنوسیها نوشتهاند.[٧٧]
در اواخر قرن اول، آنگاه كه اولین نسل از رسولان درگذشتند و كلیسا میبایست به رهبری تازه تكیه میكرد، بحرانی رو به گسترش نهاد. ورود سیلآسای نوكیشان یونانی زبان، عقاید تازهای را وارد این نهضت كرد. ... كلیساها با حركتی مواجه شدند كه به طوركلی، به آیین گنوسی معروف بودند... این اندیشهها، كه بهعنوان تفسیر صحیح، اما مرموز عقاید مسیحی رواج یافت از عرفان یونانیگری و نیز فرقه اسنهای یهودی سرچشمه گرفته بود، در میان این منابع [فكری]، تأثیرهای زرتشتی نیز وجود داشت. آیین گنوسی اغلب مورد استقبال كسانی واقع شد كه بیرون از میراث یهودی ریشه داشتند. در طول قرن دوم میلادی، ابعاد این حركت، از دیدگاه مسیحیت درستكیش، نگرانكننده بود. همانگونه انتظار میرفت، تعالیم گنوسی آكنده از ضدیت با آیین یهود و عهد عتیق بود. از سوی دیگر، یك جریان گنوسی هم در بطن مسیحیت اولیه راه یافته بود.[٧٨]
ویژگی اصلی گرایشهای گنوسی این بود كه دنیای محل سكونت انسان را شرّ میدانستند كه با خیر در تضاد است. امّا در درون برخی انسانها، بارقهای الاهی هست كه انسانهای «روحانی» با رویگردانی از دنیا میتوانند به منشأ الاهیای كه نهایتاً از آنجا وجود یافتهاند، صعود كنند. سایر انسانها كه «جسمانی»اند، در بند ماده گرفتار میمانند. ایمان گنوسی، آیینی سرّی و به گروهی خاص محدود بود. گنوسیسیان برای تبیین سرشت پلید جهان و تفاوت میان آیین گنوسی و تعالیم عهد عتیق، به طرح تمایز میان وجود الاهی و یك آفریدگار فروتر كه از وجود الاهی صادر شده است، پرداختند. این آفریدگار، همان «یهوه» یهود است كه از نظر گنوسیها، بیرحم و بوالهوس بوده و به هیچوجه همان اَبّا یا خدای پدر مهربانی كه عیسی از او سخن میگفت نبود. عیسی بهعنوان مسیح یا نجاتبخش فرستاده شد تا انسانهای روحانی، قدرت یابند و به آن منشأ الاهی بازگردند. دربارهی عیسی هم عموماً اعتقاد بر این بود كه عیسای انسان، نه تجسد جسمانی وجود الاهی، كه تنها جلوهای بود كه در صحنه تاریخ انسانی منعكس شد.[٧۹] بههمین جهت برخی مسیحیان نخستین، تحت تأثیر اندیشههای غنوصی (ناستیك)، انسان بودن عیسی را انكار كردند. غنوصیان وی را فرشتهای میدانستند كه معرفت اسرارآمیزی از خدا برای بشر آورده است. همچنین گروهی به نام دوكتیستها (ظاهرگرایان) میگفتند عیسی جسم بشری نداشت و بر صلیب نمرد، بلكه وی فقط از نظر ظاهر بهشكل آدمی در آمده بود.[٨٠]
مرقیون مسیحی، (متوفای حدود سال ۱۶۰ میلادی)، تحت تأثیر گنوسیس، تمایلات ضد یهودی از خود نشان داد و دیدگاهی را مطرح كرد كه تمامیت اعتقادات مسیحی را تهدید میكرد. او با اینكه همانند گنوسیها دلبستگی چندانی به عرفان نداشت، اما در باب شریعت موجود در متون مقدس عبری، به شدت واكنش نشان داد. از نگاه او، عشق مهمترین چیز است و پولس به وضوح بر این نكته واقف بود و جوامع مسیحی با تداوم بخشیدن به استفاده از عهد عتیق به بینش پولس پشت پا زدهاند. از نظر مرقیون، «یهوه» همان جهان آفرین شریر بود.[٨۱] به اعتقاد او، عیسی اولین كسی است كه خدای حقیقی را بر آدمیان كشف كرد. انسانها باید به كمك عیسی خود را از اسارت جسم، كه یهوه بر وجود او نهاده است و به یاری خدای رحیم و متعال كه معبود عیسی است، خود را از حبس تن آزاد سازد. از اینرو سزاوار است كه همه آدمیان از عیسی و پولس حواری پیروی كنند و به وسیله رهبانیت، تجرد، و ترك و گذشتن از عالم جسمانی، سعی كنند در دنیا و عقبا در ملكوت خدای نیكی و خیر داخل شوند. مرقیون به این دعاوی اكتفا نكرد و برای شرح و اثبات نظریات خود، كتاب مقدس نوین برای اصحاب خود تحریر كرد. بعضی از كلمات پولس وانجیل لوقا را به هم آمیخت و انجیلی جدید تألیف كرد كه در آن هرگونه عباراتی كه عیسی را با خدای عهد عتیق متصل میساخت، از آن حذف كرد. وی علاوه بر اینكارها، قدمی فراتر نهاد و رابطه خود را با كلیسای روم قطع ساخت و كلیسایی نوین مخصوص پیروان خویش تأسیس كرد.[٨٢] كلیسای مرقیون تا قرن پنجم میلادی، به خصوص در سوریه دوام آورد. مرقیون با ثنویت جهان شناختی خود مقابله پولس با جهان بینی یهودی را به حدی رساند كه خدا و منشأ دو دین یهودیت و مسیحیت را از هم متمایز ساخت. به نظر او، دین یهود خدا و تاریخی جدا از دین مسیحیت و تاریخ آن دارد. مرقیون به دو منبع و اصل جدا برای این دو دین قائل بود: یهودیت زمینی و ستمگرانه و مسیحیت آسمانی و نیكو؛ یهودیت بر شریعت و عدالت تأكید داشت و مسیحیت بر ایمان و خیر. بدین ترتیب برای او دو خدای متمایز از یكدیگر وجود داشت: خدای برتر و متعالی، كه خدای خیر، غریبه و ناشناختنی و پدر عیسی مسیح است و خدای سافل، كه شناخته شده، ستمكار، صانع و خالق جهان و خدای یهود است؛ خدای متعالی ناشناخته است، زیرا در خلقت دخالتی نداشته است و نشانی از او در جهان نیست تا شناخته گردد. فقط با ظهور عیسی مسیح است كه بشریت به وجود او پی برده است.[٨٣] مرقیون معتقد بود كه خدای خیر برتر از این خداست، تعالی او به حدی است كه حتی خدای یهود نیز از وجود او بیاطلاع است. خدای خیر با مشاهده رنج و حقارت بشر در این جهان، پسر خود را برای نجات انسان از این بدبختی به زمین فرستاد. نجات لطفی است كه خدای خیر بدون هیچ چشمداشتی به انسان اعطا میكند. مسیح، آدمیان را از جهان و خدای آن میرهاند تا فرزندان خدای خیر شوند و به ملكوت اعلی راه یابند. به اعتقاد مرقیون، خدای خیر انسان را از خدای سافل خرید و قیمت آن خون مسیح بود كه بر روی صلیب ریخته شد. وی عرفان صرف را موجب نجات نمیدانست، بلكه همانند پولس بر ایمان بهعنوان راه نجات تأكید میكرد. نجاتیافتگان باید تا پایان جهان و تا حد ممكن، ارتباط خود را با این جهان كه مظهر شرّ است، كم كنند. باید از ازدواج خودداری كنند و زهد در پیش بگیرند.[٨۴]
جامعه مسیحی راستكیش و آباء كلیسا گنوسیگری را یكی از خطرناكترین بدعتهایی میشمردند كه میبایست با آن روبهرو شوند.[٨۵] از اینرو كلیسا در اعتراض به آرای اهل بدعت دو كار مهم انجام داد:
یك. مردی به نام ایرنایوس اسقف شهر لیون در حدود سال ۱۸۵ میلادی كتابی به نام برضد بدعت،[٨٦] منتشر كرد كه شهرت بسیاری پیدا كرد. وی در این كتاب استدلال كرد كه ایمان صحیح و عقیده درست دین مسیحی، آن است كه مستند به كلام رسولان باشد؛ زیرا آنها معرفت كامل داشتند و هر چه موافق كلام آنها، یعنی اناجیل و رسالهها نباشد، قابل قبول نخواهد بود. به همین دلیل بر مبادی گنوستیسیسم و فرقه مرقیونیه خط بطلان كشید و گفت مؤمنان باید تعالیم عیسی را از طریق كلیسایی بیاموزند كه یكی از رسولان تأسیس كرده باشد. اصول دین صحیح و كامل، منحصراً به وسیله مواعظ و نوشتههای كلیساهای رسل عیسوی و اسقفان به افراد میرسد و بس.[٨٧] همه كلیساهای غرب، به خوبی از این ردّ ایرنایوس استقبال كردند، به ویژه كلیسای روم و در آن كلیسا در یكی از سالهای بین ۱۵۰ و ۱۷۵ میلادی اعتقادنامهای (هماهنگ با موضع ایرنایوس) تحریر گردید كه شخص مؤمن در هنگام تعمید یافتن، آنرا تكرار میكرد. مفاد این اعتقادنامه كه درست بر خلاف مبادی گنوسیسها و مرقیون بود، در نزد كلیسا به نام «اعتقاد نامه حواریون» نامبردار گشت و آن درست منطبق است با قواعد اصلی و رسوم بزرگان دین مسیح. متن قدیم آن كلمه شهادت از این قرار است:
من ایمان دارم به خدای پدر قادر متعال [بعداً برای آنكه مفهوم ضد گنوسی این شهادت را بیشتر كنند عبارت «صانع آسمان و زمین» را پس از قادر متعال افزودند.] و به عیسی مسیح پسر یگانه او، خداوند ما كه از روح القدس و مریم عذرا تولد یافت و در عهد پیلاطس به صلیب آویخته شد و مدفون گشت، ولی روز سوم از میان اموات قیام كرد و به آسمان صعود فرمود و اكنون در پیش پدر نشسته است. از آنجا كه بار دیگر خواهد آمد كه در زندگان و مردگان به عدالت حكم فرماید. و من ایمان دارم به روح القدس و كلیسای مقدس و به غفران و ذنوب و رستخیز جسد مادی بعد از موت.[٨٨]
دو. كار مهم دیگری كه كلیسا در آن تاریخ انجام داد، تحریر قانونی كتب مقدس بود. در اواخر قرن دوم، سراسر اهل كلیسا متفق الكلمه شدند كه كتاب موسوم به عهد جدید قانونیت و سندیت دارد و كتب و رسالاتی كه در انجیل مجعول موجود است، باطل و ضلال است.[٨۹] از اینرو، مجموعه فعلی عهد جدید در فرایندی طولانی شكل گرفت و اسناد و مدارك مجعول و مشكوك، مانند انجیلهای آپوكریفا كنار گذاشته شد. معیار انتخاب آثار این بود كه آیا با تعالیم مصوب كلیسا كه از رسولان به ارث مانده، موافقت دارد یا خیر. بخش عمده مجموعه عهد جدید در اواخر قرن دوم معتبر شناخته شد.[۹٠] بدین ترتیب، عقاید گنوسی در مسیحیت بهعنوان افكاری انحرافی و بدعت آمیز، به ظاهر جایگاه خود را از دست داد، اما چیزی كه میتوان به آن اذعان كرد این نكته اساسی است كه افكار و اعتقادات پولس درباره حضرت عیسی و شریعت حضرت موسی‰ و نجات مسیحی، كه امروزه حاكم برجهان مسیحیت است، خود از این آیین بدعت آمیز تأثیر پذیرفته است. همانگونه كه مرقیون هم اذعان داشت، پولس به خوبی این آیین را میشناخت و افكارش درباره این موضوعات، همه و همان چیزهایی است كه گنوسیسیان مسیحی بدان اعتراف داشتند.
▲ | نقد و بررسی |
پس از بیان بیطرفانه دیدگاه گنوسیها، در اینجا به نقد و بررسی برخی از اهم عقاید آنها میپردازیم:
تصور گنوسیها از خدای متعالی، تصوری ناقص و محدود است. اگر خدای متعالی، خداست و همه اوصاف یك خدای متعالی از جمله علم، قدرت و خیرخواهی مطلق را دارد، معنا ندارد كه در كنار این خدای نامحدود، خدایی دیگر را تصور كرد كه بدون اطلاع و اذن او جهان مادی را آفریده باشد. با این سخن، خدا بودن خدای متعالی نقض میشود و نفی آن اثبات میگردد. بنابراین نمیتوان خلقت جهان مادی توسط خدایی دیگر و فروتر را پذیرفت، بلكه همان گونه كه فلاسفه اسلامی معتقدند: «لا موثر فی الوجود بحقیقه معنی الكلمه الا الله سبحانه»،[۹۱] و «ان الواجب تعالی مبدء لكل ممكن موجود».[۹٢]
منشأ عقیده گنوسیها و سایر ادیانی كه به ثنویت اعتقاد دارند، ناتوانی آنها در تفسیر نظام آفرینش و در توجیه و فهم شرور طبیعی و اخلاقی درنظام جهان مادی است. در صورتی كه در فلسفه و كلام اسلامی به اثبات عقلی رسیده است كه نظام هستی بهترین و استوارترین نظام است؛ چرا كه با عنایت و اهتمام حضرت حق ایجاد شده است. نظام عالم جلوه و رقیقه علم ذاتی واجب تعالی است كه ضعف و نارسایی بدان راهی ندارد. مرحوم علامه طباطبایی در تبیین این مسئله مینویسند:
عوالم كلی هستی در یك حصر عقلی بر سه قسم است؛ زیرا وجود شیء از دو حال بیرون نیست؛ یا مشوب به قوه و استعداد است؛ یعنی به گونهای است كه همهی كمالات اولی و ثانوی ممكنالحصول از آغاز وجودش برایش حاصل نیست؛ بلكه بر اثر حركت جوهری و عرضی بهتدریج بدان كمالات دست مییابد. این قسم عالم ماده است. و یا آن وجود به گونهای است كه همه كمالات اولی و ثانوی ممكنالحصول را در آغاز آفرینشش دارا میباشد. از اینرو امكان ندارد كمالی را نداشته باشد و سپس آن را بهدست آورد. این قسم خود بر دو قسم است؛ زیرا یا از ماده مجرد است، اما آثار ماده را مانند كیف، كمّ و دیگر اعراضی كه بهجسم مادی ملحق میشود را واجد است كه به این قسم عالم مثال گفته میشود و یا اینكه هم از ماده و هم از آثار ماده مبرا و مجرد است كه این قسم عالم عقل را تشكیل میدهد. بنابراین عوالم كلی هستی سه عالم است كه از جهت شدت و ضعف وجود، بر یكدیگر ترتب طولی دارند كه از رابطهی علیت و معلولیت میان آنها ناشی میشود. مرتبه وجود عقلی، برترین مراتب وجود امكانی و نزدیكترین آن به واجب تعالی است؛ چرا كه مستقیماً و بدون واسطه، معلولِ واجب تعالی است و خودش واسطه در آفرینش عالم مادون، یعنی عالم مثال میباشد. مرتبه عالم مثال، جلوه و معلول عالم عقل و خودش علت برای مرتبه ماده و مادیات میباشد. از اینرو، نظام عقلی، نیكوترین نظام ممكن و استوارترین آن است و در مرتبه بعد، نظام مثالی قرار دارد كه سایه نظام عقلی است و بهدنبال آن، نظام مادی است كه سایه عالم مثال میباشد. در نتیجه، نظام فراگیرعالم نیكوترین نظام ممكن و استوارین آن است.[۹٣]
اما دربارهی توجیه و فهم شرور در عالم مادی و اینكه چگونه این شرور با عنایت واجب تعالی و اتقان آفرینش او سازگار است، باید گفت: صرف نظر از مباحث فلسفی درباره اینكه شرور امور عدمیاند، توجه به این نكته ضروری مینماید كه بروز و ظهور شرّ تنها در عالم مادی است:
فمجال الشرّ و مداره هو عالم المادّه، التی تتنازع فیه الاضداد، و یتمانع فیه مختلف الاسباب، و تجری فیه الحركات الجوهریه و العرضیه، التی یلازمها التغیر من ذات الی ذات، و من كمال الی كمال. و الشرور من لوازم وجود الماده القابله للصور المختلفه و الكمالات المتنوّعه المتخالفه؛ غیر آنها، كیفما كانت، مغلوبه للخیرات، حقیره فی جنبها، اذا قیست الیها.[۹۴]
بنابراین میدان بروز شرّ همان عالم ماده است كه در آن اضداد با هم كشمكش دارند، و اسباب گوناگون یكدیگر را از تأثیر باز میدارند و حركات جوهری و عرضی كه ملازم با تبدل یك ذات به ذات دیگر و یك كمال به كمال دیگر است، در آن روی میدهد. شرور موجود در عالم ماده از لوازم وجود مادهای است كه قابلیت صور گوناگون و كمالهای متنوع و مخالف هم را دارد. اما این شرور، هر چه باشد در مقایسه با خیر فراوانی كه در كنارش است، بس اندك و ناچیز است.
در واقع، شرور اندكی كه با اشیا همراه است، لازمهی خیر فراوانی است كه اشیا واجد آناند. از اینرو، قصد و اراده اولاً و اصالتاً به خیرات تعلق میگیرد و ثانیاً و بالتبع به شروری كه لازمه آنهاست. پس شرور به قصد دوم و به عبارت دیگر، بالعرض در قضای الاهی وارد میشود.[۹۵] برای بهتر روشنشدن مطلب، میتوان به نسبت خورشید، با نور و سایه مثال زد. خورشید نور را واقعاً و حقیقتاً ایجاد میكند و سایه را حقیقتاً ایجاد نمیكند. از اینرو، نسبت دادن سایه به خورشید و اینكه بگوییم خورشید علت سایه است، مجازی و بالعرض است. سایه چیزی نیست كه ایجاد شود، سایه از محدودیت نور پیدا میشود، بلكه عین محدودیت نور است. شرور نیز اینگونهاند. از اینرو، قصد حقیقی به آنها تعلق نگرفته و دخول آنها در قضای الاهی مجازی و بالعرض میباشد. اما درباره انسان و شرور اخلاقیای كه ممكن است از او سر بزند، باید به فلسفهی خلقت انسان توجه داشت. خالق انسان خدای حكیم است بدین معنا كه اولاً، افعال الاهی دارای اتقان است و او كارها را به نحو احسن انجام میدهد. ثانیاً، در همه كارهای خود هدفمند است؛ یعنی این جهان و انسانها را بیجهت و عبث نیافریده است. آفرینش انسان بر اساس خیرخواهی و حكمت خداوند است. خداوند انسان را آفرید تا انسان به كمال خود كه همان قرب الاهی است، برسد. راه كمال انسان به این است كه او با توان و اختیار خود این مسیر تكامل را بپیماید. به عبارت دیگر، برای اینكه انسان به كمال حقیقی خود برسد، باید از راه اختیار حركت كند و برای اینكه اختیار انسان واقعاً تحقق یابد، باید دستكم دو راه پیش روی انسان باشد تا بتواند انتخاب كند: راه خوب و درست و راه بد و نادرست. بدین منظور، خداوند در درون انسان هم خوبیها و پاكیها را معرفی كرد و هم بدیها و ناپاكیها را. لطف و محبت او به انسانها سبب شد تا عقل و فطرت الاهی را نیز به انسان هدیه دهد. افزون بر همه اینها، پیامبران بزرگی را به مدد انسان رساند تا بتواند راه درست و مستقیم به سوی كمال را بیابد و بپیماید. اما در این میان، انسانها با اختیار خود به دو دسته تقسیم شدند: انسانهای خوب و مطیع اراده الاهی و انسانهای بد و مخالف اراده الاهی. انسانی كه راه مستقیم را انتخاب میكند، همه تلاش او این است كه كارهای اختیاری خوب را انجام دهد تا بدین وسیله، به كمال حقیقی خود برسد. اما انسانهایی كه با اختیار خود راه كج را انتخاب كردهاند، در آن مسیر در بدیها غرق میشوند و موجبات شرور اخلاقی در جهان میشوند. بنابراین، لازمهی خلقت انسان و لازمهی كمال انسانی وجود اختیار و آزادی است و برخی از این اختیار و آزادی سؤاستفاده كرده، دچار گناه میشوند.[۹٦]
اما برای نقد مسیحیت متأثر از عقاید گنوسی، كافی است شواهد این تأثیرپذیری را بهصورت بسیار مختصر بیان كنیم. به نظر میرسد، همانگونه كه مرقیون اذعان داشت، پولس به خوبی عقاید گنوسی را میشناخت و از آنها متأثر بود. پولس و سپس یوحنا،[۹٧] با طرح این مطالب كه عیسی پسر خداست و خود خداست كه برای نجات انسانها، آمده است، كاملاً این تأثیرپذیری را نشان دادند:
پس همین فكر در شما باشد كه در مسیح عیسی نیز بود كه چون در صورت خدا بود با خدا برابر بوده را غنیمت نشمرد، اما خود را خالی كرده صورت غلام را پذیرفت و در شباهت مردمان شد. و چون در شكل انسان یافت شد، خویشتن را فروتن ساخت و تا به موت بلكه تا به موت صلیب مطیع گردید.[۹٨]
مطابق این نقل، عیسی مسیح مخلوق خدا نیست، بلكه با خدا هم ذات است.
یوحنا مینویسد: «در ابتدا كلمه بود و كلمه نزد خدا بود و كلمه خدا بود»؛[۹۹] «كلمه
جسم گردید و میان ما ساكن شد، پر از فیض و راستی، و جلال او را دیدیم، جلالی شایستهی پسر یگانه».[۱٠٠]
به اعتقاد پولس، انسان آلوده و گناهكار است. قادر نیست به تنهایی خود را از گناه برهاند. از اینرو، خداوند مهربان خودش برای نجات انسان اقدام كرد و در قالب عیسی مسیح مجسم شد تا با قربانی نمودن خود بر روی صلیب انسانها را نجات بخشد: «و پسر خود را فرستاد تا كفاره گناهان ما شود»؛[۱٠۱] «لكن الان یك مرتبه در اواخر عالم ظاهر شد تا به قربانی خود گناه را محو سازد».[۱٠٢]
پولس در فرازهایی از عهد جدید، این جهان را همانند گنوسیها جهانی شریر معرفی میكند: «كه خود را برای گناهان ما داد تا ما را از این عالم حاضر شریر بهحسب اراده خدا و پدر ما خلاصی بخشد».[۱٠٣]
همانگونه كه اشاره شد، گنوسیهای مسیحی، یهوه را خدای شرّ و خالق جهان مادی و شریعت تورات را متعلق به او میدانستند. شاید به همین دلیل، پولس هم شرط نجات و رهایی انسان را نه شریعت، بلكه تنها ایمان به عیسی مسیح میداند:
اما چون كه یافتم كه هیچ كس از اعمال شریعت عادل شمرده نمیشود، بلكه به ایمان به عیسی مسیح، ما هم به مسیح عیسی ایمان آوردیم تا از ایمان به مسیح، و نه از اعمال شریعت، عادل شمرده شویم؛ زیرا كه از اعمال شریعت هیچ بشری عادل شمرده نخواهد شد.[۱٠۴] زیرا اگر عدالت به شریعت بود، هر آینه مسیح عبث مرد.[۱٠۵]
شواهد فراوان دیگری در عهد جدید هست كه همه حكایتگر تأثیرپذیری مسیحیت پولسی، از گنوسیسم و مكاتب شركآلود آن روزگار است. ویل دورانت مینویسد:
پولس، بر اثر بدبینی و پشیمانی خودش، و همچنین بر اثر دیدگاه دگرگونشدهاش از مسیح، و شاید تحت تأثیر نظرات افلاطون و رواقی درباره ماده و جسم بهعنوان آلات شر، و احتمالاً با یادآوری آداب و رسوم یهودیان و مشركان در مورد قربانی كردن یك «بزطلیعه» برای كفاره گناهان قوم، الاهیاتی به وجود آورد كه در سخنان مسیح چیزی، جز نكات مبهم از آن نمیتوان یافت: «هر انسانی كه از زن به دنیا بیاید، وارث گناه آدم است و از نفرین ابدی جز به وسیله مرگ پسر خدا كه كفاره گناه است، نمیتواند نجات یابد».[۱٠٦] چنین مفهومی برای مشركان قابل قبولتر از یهودیان بود. مردم مصر، آسیای صغیر ویونان از دیر زمانی به خدایانی مانند اوزیریس و آتیس و دیونوسوس، كه به خاطر نجات بشر مرده بودند، اعتقاد داشتند. عنوانهایی از قبیل سوتر (منجی) و الئوتریوس (رهاننده) به این خدایان اطلاق شده بود. واژه كوریوس (خداوندگار) كه پولس به مسیح اطلاق میكند، همان عنوانی بود كه كشیشهای سوریه و یونان به دیونوسوس، كه میمرد و رستگاری را عملی میساخت، داده بودند.[۱٠٧]
مطابق مطالب فوق ضعف خداشناسی، جهانشناسی و انسانشناسی گنوسیها و مسیحیت متأثر از آنها روشن میگردد. در نتیجه، آرای آنها در باب نجات انسان و اینكه خداوند فرزند خود را برای نجات فرستاد تا با قربانی شدن، انسانها را به رستگاری برساند، خرافاتی بیاساس خواهد بود. خداوند در قرآن كریم در نقد سخنان مسیحیان میفرماید: و نصاری گفتند: «مسیح، پسر خداست». این سخنی است [باطل] كه به زبان میآورند، و به گفتار كسانی كه پیش از این كافر شدهاند شباهت دارد. خدا آنان را بكشد؛ چگونه [از حق] بازگردانده میشوند؟(توبه: ۳۰)[۱٠٨]
انسان مختار با كمك عقل و فطرت خود و با مدد وحی الاهی و امدادهای او میتواند راه نجات و رستگاری را بشناسد. اصولاً پیامبران آمدهاند تا راه هدایت و رستگاری را به انسانها بشناسانند و كسانی كه این راه را بشناسند و بدان ملتزم شوند، نباید هیچ ترس و خوفی را به دل راه دهند؛ زیرا قطعاً رستگار خواهند شد و اگر احیاناً دچار گناه و پلیدی شدند باید بدانند كه تنها راه خلاصی از گناه و آثار آن، توبه به درگاه خداوند و طلب مغفرت از اوست؛ چرا كه خداوند توبهپذیر و بخشنده است.[۱٠۹]
▲ | نتیجهگیری |
گذشت كه اعتقادات گنوسیسی در ادیان و مكاتب فلسفی پیش از مسیحیت مانند ایران، یونان، مصر، روم، برخی فرقههای یهودی، دین زردشتی، میترائیسم و... ریشه دارد. شاخصه اصلی این نوع اندیشهها را میتوان در معرفت و عرفان باطنی و نیز ثنویت جهان شناختی دانست. در تعالیم گنوسی، جهان شرّ و فاسد است. بنابراین نمیتواند مخلوق خدای بزرگ و خیر باشد. جهان مادی آفریده خدایی نادان و متكبر به نام دمیورج است. بدن و جسم آدمی نیز همانند جهان مادی شر و پلید میباشد. تنها روح انسان از خدای خیر است كه در این ظلمتكده گرفتار و زندانی شده است. اما از آنجا كه روح با بدن مادی آمیخته شده، حقیقت خود را فراموش كرده است و باید به مدد خدای متعالی و خیر به یاد حقیقت اصیل خود بیفتد و بدان معرفت یابد. این معرفت باطنی نجاتبخش است. گنوسیهای مسیحی معتقدند خداوند بزرگ و متعالی برای نجات و یادآوری انسان فرزند یگانه خود عیسی مسیح را به یاری او فرستاده است. آموزههای گنوسی درباره انسان، نجات و عیسی مسیح در تعالیم عهد جدید به خصوص در رسالهها و نامههای پولس و یوحنا نویسنده انجیل چهارم به خوبی نمایانده شده كه بیانگر تأثیرپذیری آن دو از آیین گنوسی است. لقبهایی مانند گوسفند خدا، فرزند خدا، بردارنده گناهان، فدا شونده، خدای نجات بخش، كلمه و لوگوس همه اینها القاب و الفاظی است كه از قبل در میان بتپرستان، فلاسفه یونان قدیم و... وجود داشت و پولس با آگاهی از آنها استفاده كرده است. درباره عقاید گنوسیها و مسیحیت متأثر از آن، مطالبی قابل تأمل وجود دارد كه در قسمت نقد وبررسی دیدگاهشان درباره خدا، جهان، انسان و نجات مورد ارزیابی قرار گرفت.
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- غلامحسین مصاحب، دایرةالمعارف فارسی، ج ۲، بخش اول، ذیل واژه گنوستیسیسم.
[٢]- Gnosis[۴]- هانس كونگ، تاریخ كلیسای كاتولیك، ترجمه حسن قنبری، ص ۷۴.
[٣]- “Gnosticism” in: The Encyclopedia of Religion, Mircea Eliade (ed.), Vol. 5, P. 566; “Gnosticism” IN: World Religions, Macmillan Compendium, p. 433.
[۵]- محمد ایلخانی، «مذهب گنوسی»، معارف، دوره دوازدهم، ش ۱و ۲ ، فروردین ـ آبان، سال ۱۳۷۴، صص ۲۴-۲۵.
[٦]- جُوان اُ. گریدی، مسیحیت و بدعتها، ترجمه عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، صص ۵۵-۵۶.
[٧]- C.f: John R. Hinnells (ed.) “Gnosis” in: The Penguin Dictionary of Religions.[٨]- شیوا كاویانی، روشنان سپهرِ اندیشه (فلسفه و زیباشناسی در ایرانِ باستان)، ص ۱۱۱.
[۹]- همان.
[۱٠]- Quispel[۱۱]- ژان دانیلو، ریشههای مسیحیت در اسناد بحرالمیت، ترجمه علی مهدیزاده، ص ۱۱۲.
[۱٢]- محمد ایلخانی، «مذهب گنوسی»، همان، صص ۱۶-۱۷.
[۱٣]- میرچا الیاده، آیین گنوسی و مانوی، ترجمه دكتر ابوالقاسم اسماعیلپور، ص ۱۳.
[۱۴]- World Religions, Macmillan Compendium, p. 434.همچنین: میرچا الیاده، آیین گنوسی و مانوی، ص ۱۸.
[۱۵]- علیاكبر دهخدا، لغتنامه، ج ۱۲، ذیل واژهی گنستیسیسم.
[۱٦]- محمد ایلخانی، «مذهب گنوسی» همان، ص ۱۷.
[۱٧]- همان، صص ۱۹-۲۰.
[۱٨]- جُوان اُ. گریدی، مسیحیت و بدعتها، ترجمه عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، ص ۶۷.
[۱۹]- محمد ایلخانی، «مذهب گنوسی» همان، ص ۲۳.
[٢٠]- جُوان اُ. گریدی، همان، ص ۵۷.
[٢۱]- محمد ایلخانی، «مذهب گنوسی» همان، صص ۲۳-۲۴.
[٢٢]- همو، تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس، ص ۳۱.
[٢٣]- همان.
[٢۴]- همان.
[٢۵]- شیوا كاویانی، روشنان سپهر اندیشه (فلسفه و زیبایی شناسی در ایران باستان)، ص ۱۱۲.
[٢٦]- محمد ایلخانی، «مذهب گنوسی» همان، صص ۱۸-۱۹.
[٢٧]- Irenaeus[٣٦]- Manda بهمعنای شناخت و عرفان است و ماندایی یعنی عارف.
[٢٨]- Valentinus
[٢۹]- Hippolytus
[٣٠]- Refutatio omniumharesium
[٣۱]- Philosophumenu
[٣٢]- Tertullianus
[٣٣]- Marcion
[٣۴]- Clemens
[٣۵]- Origenes
[٣٧]- Nag Hammadi[٣٨]- جُوان اُ. گریدی، همان، صص ۵۳-۵۴.
[٣۹]- ژان دانیلو، ریشههای مسیحیت در اسناد بحرالمیت، ترجمه علی مهدیزاده، ص ۱۱۱.
[۴٠]- جُوان اُ. گریدی، همان، ص ۵۴.
[۴۱]- ژان دانیلو، همان، ص ۱۱۱.
[۴٢]- valentines[۴٣]- Gospel of Truth
[۴۴]- جُوان اُ. گریدی، همان، ص ۶۶.
[۴۵]- pleroma[۴٦]- nous
[۴٧]- برای آشنایی بیشتر با Sophia ر. ك:
The Encyclopedia of Religion, Mircea Eliade (ed.), Vol. 5, p. 568[۴٨]- محمد ایلخانی، تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس، ص ۳۶؛ میرچاالیاده، آیین گنوسی و مانوی، ص ۱۶.
[۴۹]- C.f: “Gnosticism”, in: Continuum Glossary Religious Terms, Ron Geaves,.[۵٠]- ژان دانیلو، همان، ص ۱۱۱.
[۵۱]- ایلخانی، محمد، «مذهب گنوسی»، همان، ص ۲۷.
[۵٢]- C.f: “Gnosticism”, in: Continuum Glossary Religious Terms, Ron Geaves,.همچنین: ژان دانیلو، همان، ص ۱۱۱.
[۵٣]- C.f: “Gnosticism”, in: Key Words in Religious Studies, Ron Geaves,.[۵۴]- دایرةالمعارف فارسی، همان.
[۵۵]- ایلخانی، محمد، «مذهب گنوسی»، همان، ص ۲۵.
[۵٦]- میرچاالیاده، دین پژوهی، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، ص ۲۹۳.
[۵٧]- دایرةالمعارف فارسی، همان.
[۵٨]- میرچاالیاده، دین پژوهی، ص ۲۹۲.
[۵۹]- ایلخانی، محمد، «مذهب گنوسی»، همان، ص ۲۷.
[٦٠]- میرچاالیاده، دین پژوهی، ص ۲۹۳.
[٦۱]- “Gnosticism” in: Encyclopedia of Philosophy, Edward Craig (ed.), V.4, p.83.[٦٣]- میرچاالیاده، دین پژوهی، صص ۲۹۳-۲۹۴.
[٦٢]- C.f: “Gnosticism”, in: The Penguin Dictionary of Religions, John R. Hinnells (ed.), Second edition.
[٦۴]- ایلخانی، محمد، «مذهب گنوسی»، همان.
[٦۵]- محمد ایلخانی، تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس، ص ۳۷.
[٦٦]- گفتنی است بررسی تفصیلی تاثیر گنوسیسم بر مسیحیت مجال دیگری میطلبد، نویسنده در اینجا تنها بهعنوان تكمیل مباحث و نشان دادن اهمیت شناخت این آیین در شناخت مسیحت بدان میپردازد.
[٦٧]- Dialogue with Trypho.[٧۴]- محمد ایلخانی، تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس، ص ۳۳.
[٦٨]- Basilidus
[٦۹]- Valentinus
[٧٠]- Ptolemeus
[٧۱]- Heracleon
[٧٢]- Bardesanes
[٧٣]- Copocrates
[٧۵]- Ialdabaoth[٧٦]- مری جو ویور، در آمدی به مسیحیت، صص ۱۰۲-۱۰۳، پاورقی.
[٧٧]- همان، ص ۴۹۵.
[٧٨]- نینیان اسمارت، تجربه دینی بشر، ترجمه دكتر محمد محمدرضایی و ابوالفضل محمودی، ج ۲، ص ۱۰۶.
[٧۹]- همان، صص ۱۰۶-۱۰۷.
[٨٠]- حسین توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ، ص ۱۴۹.
[٨۱]- “Gnosticism” in: The Encyclopedia of Religion, Mircea Eliade (ed.), Vol. 5, P. 571.[٨٢]- جان بی. ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علیاصغر حكمت، ص ۶۲۹.
[٨٣]- محمد ایلخانی، همان، ص ۳۴.
[٨۴]- همان، ص ۳۵.
[٨۵]- جُوان اُ. گریدی، مسیحیت و بدعتها، ص ۵۳؛ میرچا الیاده، آیین گنوسی و مانوی، صص ۷۷-۷۸؛ نینیان اسمارت، تجربه دینی بشر، ص ۱۰۹.
[٨٦]- Against Heresies.[٨٨]- جان بی. ناس، تاریخ جامع ادیان، ص ۶۳۰.
[٨٧]- “Gnosticism” in: The Encyclopedia of Religion, Mircea Eliade (ed.), Vol. 5, P. 578-79.
[٨۹]- همان، صص ۶۳۰-۶۳۱.
[۹٠]- نینیان اسمارت، همان، ص ۱۰۹.
[۹۱]- ر.ك: سید محمدحسین طباطبائی، نهایةالحكمه، فصل هشتم از مرحله هشتم.
[۹٢]- ر.ك: همان، فصل چهاردهم از مرحله دوازدهم.
[۹٣]- سید محمدحسین طباطبائی، همان، مرحله دوازدهم، فصل هفدهم.
[۹۴]- همان، فصل هیجدهم، ص ۳۳۰.
[۹۵]- سید محمدحسین طباطبائی، همان، فصل هیجدهم.
[۹٦]- برای آگاهی بیشتر درباره شرور و راه حلهای ر.ك: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج ۱، عدل الهی.
[۹٧]- نوشتههای پولس از نظر تاریخی جزء اولین نوشتههای عهد جدید و نوشتههای یوحنا آخرین آنهاست و فاصله زمانی میان آنها حدود نیم قرن است از این نكته در می یابیم كه یوحنا كاملا تحت تاثیر افكار پولس قرار داشت.
[۹٨]- رساله پولس رسول به فیلیپّیان، ۲: ۵-۸.
[۹۹]- یوحنا، ۱: ۱.
[۱٠٠]- یوحنا، ۱: ۱۸.
[۱٠۱]- اول یوحنا، ۴: ۱۰.
[۱٠٢]- عبرانیان، ۹: ۲۶.
[۱٠٣]- غلاطیان، ۱: ۴.
[۱٠۴]- غلاطیان، ۲: ۱۶.
[۱٠۵]- غلاطیان، ۲: ۲۱.
[۱٠٦]- رومیان، ۵: ۵۱.
[۱٠٧]- ویل دورانت، تاریخ تمدن (قیصر و مسیح)، ترجمه حمید عنایت و همكاران، ج ۳، ص ۶۸۹.
[۱٠٨]- برای اطلاع بیشتر از ریشههای اندیشه مسیحیت درباره نجات و عیسی مسیح ر.ك: حسین توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ، صص ۱۶۹-۱۷۳.
[۱٠۹]- ر.ك: مصطفی آزادیان، آموزه نجات از دیدگاه علامه طباطبائی با نگاهی به دیدگاه رایج مسیحیت، بخش سوم.
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ مصطفی آزاديان، ثنویگری در آيين گنوسی و نقد آن، معرفت اديان، سال اول، شماره چهارم، پاييز ۱۳۸۹، صص ۵۷-۸۲؛ برگرفته از منابع زیر:
□ آزادیان، مصطفی، آموزه نجات از دیدگاه علامه طباطبائی با نگاهی به دیدگاه رایج مسیحیت، چ دوم قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۶.
□ اسمارت، نینیان، تجربه دینی بشر، ترجمه دكتر محمد محمدرضایی و دكتر ابوالفضل محمودی، تهران، سمت، ۱۳۸۳.
□ ایلخانی، محمد، «مذهب گنوسی» معارف، دوره دوازدهم، شماره ۱ و ۲، فروردین ـ آبان، سال ۱۳۷۴.
□ ــــ، تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس، تهران، سمت، ۱۳۸۲.
□ توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، چاپ هفتم، تهران، سمت، بهار ۱۳۸۴ با تجدید نظر و اضافات.
□ دانیلو، ژان، ریشههای مسیحیت در اسناد بحرالمیت، ترجمه علی مهدیزاده، قم، ادیان، بهار ۱۳۸۳.
□ دهخدا، علیاكبر، لغتنامه، زیر نظر دكتر محمد معین و دكتر سید جعفر شهیدی، تهران، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ اول از دوره جدید، بهار ۱۳۷۳.
□ طباطبائی، سید محمدحسین، نهایةالحكمه، تصحیح و تحقیق غلامرضا فیاضی، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، ۱۳۸۶.
□ كاویانی، شیوا، روشنان سپهرِ اندیشه (فلسفه و زیباشناسی در ایرانِ باستان)، تهران، كتاب خورشید، مهر ۱۳۷۸.
□ كتاب مقدس.
□ كونگ، هانس، تاریخ كلیسای كاتولیك، ترجمه حسن قنبری، قم، مركز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، تابستان ۱۳۸۴.
□ گریدی، جُوان اُ.، مسیحیت و بدعتها، ترجمه عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، قم، موسسه فرهنگی طه، ۱۳۷۷.
□ مصاحب، غلامحسین، دایرةالمعارف فارسی، چاپ چهارم، تهران، امیر كبیر، ۱۳۸۳.
□ ناس، جان بی.، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علیاصغر حكمت، چ نهم، تهران، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۷.
□ ویل دورانت، تاریخ تمدن (قیصر و مسیح)، ترجمه حمید عنایت، پرویز داریوش و علیاصغر سروش، چ ششم، تهران، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۸.
□ ویور، مری جو، در آمدی به مسیحیت، ترجمه حسن قنبری، قم، مركز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، ۱۳۸۱.
□ الیاده، میرچا، (ویراستار)، آیین گنوسی و مانوی، ترجمه دكتر ابوالقاسم اسماعیل پور، تهران فكر روز، ۱۳۷۳.
□ ــــ، دین پژوهی، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تابستان ۱۳۷۹، ج ۲، صص ۲۹۳-۲۹۴.
□ Eliade, Mircea (ed.), The Encyclopedia of Religion, New York: Macmillan Publishing Company, 1987.
□ Geaves, Ron, Key Words in Religious Studies, London-New York: The Continuum International publishing Group, 2006.
□ Macmillan Compendium, World Religions, New York: Makmillan Publishing Company, 1998.
□ Geaves, Ron, Continuum Glossary Religious Terms, London- New York: Continuum, 2002.
□ Hinnells, John R. (ed.), The Penguin Dictionary of Religions, Second edition, London: Penguin Books, 1995.
□ Craig, Edward (ed.), Encyclopedia of Philosophy, London and New York: Routledge, 1998.