جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۷ مهر ۶, شنبه

پیشینه تاریخی زبان پارسی دری

بحثی پیــــرامون زبـــــان دری یا فارســــی دری:


پیشینه تاریخی زبان پارسی دری

پوهاند دکتور محمدحسین یمین



فارسی دری

زبان پارسی دری یکی از زبانهای دوره نوین آریانی و خاستگاه آن باختر و حوزه باکتریا است. این زبان پس از تکوین و شکل گیری از همین سرزمین باختر به غرب در فارس یا ایران امروز در شمال فرارود، بخارا و سغد در شرق و جنوب به شبه قاره هند گسترش پیدا کرد که بعداً در زمینه روشنی انداخته می‌شود.

و اما زبان پارسی دری اساساً از زبان دوره میانه آریانی یعنی پارتی (پرثوی، پهلوی اشکانی) در همین سرزمین در حوزه بلخ، هرات و سیستان بوجود آمده است.

پارتهای آریایی تیره یی از قوم سکایی داهه توسط ارشک (اشک) و برادرش تیرداد که از باختر به شمال غرب آن پارتیه رفته بودند در (۲۵۰ ق م) امپراتوری مقتدری را در آنجا (پارتیه) اساس گذاشتند و در اندک زمان دولت یونان باختری تحت فرمانروایی دیودوتس را در حوزه بلخ به سقوط مواجه ساخته او را به جنوب راندند و همه باختر را تحت سلطه خود در آوردند.[۱] در همین آوان زبان اوستایی در باختر البته به گونه تحول یافته آن متداول بوده است، حتی اکـثر دانشمندان وجود اوستا را در نیمه دوم عصر پارتها تایید می‌کنند؛ چنانکه به اساس بعض مدارک و اسنادی که از نیسایا مرکز اولیه پارتها به دست آمده، دیاکونوف، لیو شیستث بدین باور اندکه در قرن اول قبل از میلاد در شرق دولت پارت یعنی حوزه باختر متن اوستا یا کم از کم قسمتی از آن وجود داشته است.[٢]

محسن ابوالقاسمی هم بدین نظر است که زبان اوستایی در عصر یونانیان باختر یعنی اندکی قبل از پارتهای باختری قطع نگردیده بلکه منحیث زبان همه گانی در شمال آریانا در کنار زبان یونانی همچنان تداوم داشته است[٣] و رقیه بهزادی گوید که در دوره یونان باختری یونانیان در باختر اقلیتی بیش نبودند بلکه اکثریت مردم اصلاً آریایی بودند و به زبان یا لهجه آریانی سخن می‌گفتند[۴]

تارن نیز برآن است که در عصر یونانیان باختری زبان یونانی و زبان باختری باهم تأثیرات متقابل داشته اند[۵] گذشته از آن شواهد دیگری هم وجود دارد که این نظر‌ها و باور‌ها را تایید می‌نماید؛ از جمله آنکه پارتها نخستین بار به گرد آوری اوستا پرداخته اند[۶] و یا گفته اند که متن اوستا در مرحله نخست در زمان اشکانیان (پارتها) بازنویسی شده است[۷]. از همین جا است که ترجمه‌ها و تفسیرهایی از اوستا به زبان پارتی صورت گرفته است.[٨] البته گونه اصلی زبان اوستایی تنها توسط مؤبدان زرتشتی به کار می‌رفته و آموخته می‌شده است.[۹]

و اما از اینکه در این زمان از زبان اوستایی بیشتر از پنج قرن سپری شده است و به تحولاتی معروض گردیده، پارتها این زبان را به حیث زبان درباری، رسمی و اداری پذیرفتند که در سراسر امپراتوری وسیع آنان به زبان پارتی موسوم شده است.

پارتها از آغاز تأسیس امپراتوری در (٢۵٠ق م) تا (١۷۱ق م) در همین حوزه باختر و وادی مرو با رسمی ساختن زبان آنرا تقویت نمودند و بدین گونه در مدت ششصد سال که امپراتوری پارتها، از سده سوم قبل از میلاد تا سده سوم میلادی ادامه پیدا کرد زبان پارتی در سراسر قلمرو حکمروایی آنان از باختر تا سوریه و شام به حیث زبان رسمی، علمی، اداری و همه گانی به کار رفت. چنانکه کشف کتیبه زبان پارتی در فارس پس از نفوذ پارتها بدانجا و کتیبه‌های شاهان اول ساسانی به زبان پارتی در فارس مانند:

کتیبه‌های اردشیر اول ( ۲۲۴- ٢٤١م)در نقش رستم، کتیبه شاه پور اول (۲۴۲ – ٢۷۳م) در نقش رجب، کتیبه زردشت حاجی آبادی، کتیبه هرمز (۲۷٢ – ۲۷۴م) در نقش رستم، کتیبه نرسی (٢۹٣ – ۳٠۲ م) در پایکولی (درکردستان) و کتیبه‌های شهر دورا (از شهرهای قدیمی سوریه)[١۰] همه دال برآنست که پیش از ترویج لهجه پهلوی ساسانی توسط ساسانیان در فارس زبان پارتی منحیث سر زمین پارتها جای زبان آرامی را که از عصر هخامنشی‌ها در آنجا رواج پیدا کرده بود و جای زبان یونانی زمان یونانیان را به تمامی فرا گرفت.

البته واژه پارتی (پرثوی) در لهجه‌هایی پهلوی شده است چنانکه در مآخذ ارمنی پارت به شکل (پهل) آمده است[١١] در حالی که نام اصلی و واقعی آن پارتی است و طوریکه معلوم است زبان پارتی دنباله زبان اوستایی می‌باشد.

ارتباط زبان و فرهنگ پارتها را به زبان و فرهنگ اوستایی از یک طرف سهم فعال گرفتن پارتها به برپایی آتشکده‌های زردشتی و از جانب دیگر توجه آنان برای نخستین بار به گرد آوری کتاب اوستا تایید می‌کند[١٢] از همین جاست که دانشمندان از جمله رستارگویوا گفته است که زبان پارتی مآخوذ قوم پرثوه به نام پهلوی شمال معروف بوده و آن نام یکی از زبانهای باختری است.[۱۳]

کهزاد هم می‌نویسد که زبان پارتی از اینکه در ساحه نفوذ زبان اوستایی به میان آمده است بنابران مستقیماً ریشه اوستایی دارد[١۴] و حتی گویند که متنهای اصلی اوستایی در باختر تا هجوم اسکندر مقدونی هم وجود داشته و توسط وی از میان برده شد[۱۵] و اما بعدتر شاه اشکانی و لخش (بلاش) فرمان داد تا قسمت‌هایی از اوستا را و آنچه به طور شفاهی میان مؤبدان زردشتی مانده بود جمع آوری نمایند.[١۶]

مسلماً آثار اولیه این زبان در حوزه باختر این نظر را تایید می‌کند؛ چنانکه در اوایل سلطنت پارتها که اّشک اول، برادرش تیرداد و اردوان پسر تیرداد از (١۷١ – ۲۵۰ ق م) در وادی خراسان شمال غرب باختر بر اریکه قدرت قرار داشتند و مرکز شان قبل از آنکه در غرب فارس شهر تیسفون قرار گردید شهر نیسایا در حوزه باختر بود؛ اخیراً در دوره شوروی سابق ازین شهر در حدود (۲٠) تکه سفالین که دارای نوشته‌هایی به زبان پارتی بود بدست آمده است.[١۷]

پرویز ناتل خانلری نیز گفته است که پارتها پس از استیلای یونانیان از ناحیه شمال خراسان بر خاسته زبان آنان در قلمرو امپراتوری شان زبان پارتی و آن زبان رسمی و اداری بوده است.[۱٨]

به گونه فشرده این نکات ثابت می‌سازد که زبان پارتی به دنباله زبان اوستایی در حوزه باختر به میان آمده است:

    ١- برپایی آتشکده‌های زردشتی توسط پارتها.

    ۲ – برای نخستین بار گرد آوری کتاب اوستا توسط پارتها.

    ۳ – موجودیت متون اوستایی تا هجوم اسکندر در باختر.

    ۴ – تایید زبانشناسان از جمله رستارگویوا بر باختری بودن زبان پارتی که اوستایی هم زبانی است، باختری.

    ۵ – بنیان گذاری سلطنت پارتها در حوزه باکتریا ی باختر.

با پیدایش زبان پارتی در سرزمین باکتریا و سپس با انتقال مرکز سلطنت پارتها از نیسایا در پارتیه به تیسفون در نواحی عراق عجم و انتشار زبان پارتی در یک قلمرو وسیع از باختر تا سوریه و شام با مرور سده‌ها در پایان سلطنت پارتها زبان پارتی دو لهجه بزرگ زبانی پیدا کرد. یکی لهجه باختری که از اثر کنی و اثر پذیری زبان پارتی و زبانهای سغدی، تخاری و خوارزمی و ورود کوشانی‌ها در این حوزه، این زبان راه تحول را به نحو دیگری پیموده سر انجام موجب پیدایی زبانی شد که به نامهای زبان باختری، بلخی و کوشانی یاد گردیده است.[۱۹]

لهجه دیگر زبان پارتی همان لهجه پهلوی ساسانی و استخری است که پس از سقوط پارتها و به قدرت رسیدن ساسانی‌ها به نام زبان پهلوی ساسانی موسوم گردید و در مورد (هاگ) معتقد است که متن کتیبه حاجی آباد در فارس یک متن پهلوی ساسانی و ترکیبی است از دو لهجه پهلوی (اشکانی و ساسانی) وی نتیجه گرفته است که زبان پهلوی غربی (ساسانی) در اصل آرامی بوده عنصر‌های آریانی و پارتی در آن وامی و قرضی است.[٢۰]

بقول وی پهلوی اشکانی در فارس؛ تأثیر پذیری از زبانهای آرامی (غیر آریانی) و زبان یونانی در حوزه قدرت سلوکیان لهجه یی به میان آورد که با به قدرت رسیدن ساسانیان پهلوی ساسانی گفته شده است و اصل واژه هم مسخ گردیده با گرفتن (ف) آرامی به جای (پ) آثار آن فهلویات گفته شده و پسوند جمع (آ ت) در آن موافق به ضوابط زبان آرامی است.

از اینکه زبان پهلوی ساسانی لهجه غربی زبان پارتی است این موضوع را شواهد ذیل تایید می‌کند:

    ۱ – زبان پارتی (پهلوی اشکانی) را آغاز دوره میانه زبانهای آریانی گفته اند[۲١] و پهلوی ساسانی دنباله و لهجه یی از آن.

    ٢ – مدت زمانی، زبان پارتی را به حیث زبان دوره میانه آریانی از سده چهارم قبل از میلاد تا سده هفتم میلادی یک هزار سال گفته اند که شاید پهلوی ساسانی هم می‌شود.[۲۲]

    ۳ – زبان پارتی برای شرح نحوی سایر زبانهای دوره میانه اساس بوده و پهلوی ساسانی از جمله لهجه آن است[٢٣] چنانکه زالمان زبانشناس معروف و سلوز زبان پهلوی ساسانی را به استناد زبان پارتی شرح و تدوین کرده است.[۲٤] و به قول تاوادیا د زالمان است که به اشتباه نام فارس میانه را به پهلوی ساسانی داده است.[٢۵] زیرا واضح و روشن است که پارسی نوین یا پارسی دری دنباله زبان پارتی باختری است نه پهلوی ساسانی.

    ۴ – آثار از زبان پارتی (پهلوی اشکانی) مثلاً آثاری از مانی حتی در قرن چهارم میلادی و بعد از آن یعنی پس از استقرار ساسانیان نیز نگارش یافته است.[۲۶] یعنی اینکه زبان پهلوی ساسانی لهجه یی از زبان پارتی است.

    ۵ – آثار منظوم پارتی (پهلوی اشکانی) متعلق به خراسان قدیم از نظر تعداد بیشتر از اشعار پهلوی ساسانی است و از نظر جوهر نیز غنی تر می‌باشد.[٢۷] مثلاً یادگار زریران و درخت آثور یک که زبان آنها پارتی است.[۲٨]

    ۶ – محسن ابوالقاسم گوید که دوره رواج پهلوی از ٣٣۱ قبل از میلاد شروع شده با سقوط ساسانیان در ۶۵٢ میلادی پایان می‌پذیرد. بدین معنا که پهلوی ساسانی دنباله زبان پارتی و لهجه یی از آن تلقی شده است و فارسی میانه گفتن پهلوی ساسانی مفهومی ندارد، با منتفی شدن اصطلاح فارسی میانه از اینکه اصطلاح فرس قدیم را نیز منشأ و منبع کهنی تایید نمی‌کند و اصطلاح نو ساخته شده‌های اخیر است قابل پذیرش نمی‌باشد، زیرا در ریشه یابی و مطالعه تاریخی زبان پارسی دری و ارتباط آن به زبان کهن آریانی یعنی اوستا کدام نقش مهمی ندارد.

زبان اوستایی زبان کهن آریاییان باختر است اساساً زبان آریاییان حوزه باختر آری گفته می‌شده که پس از نوشتن کتاب اوستا در هزاره یکم قبل از میلاد بدان زبان، معروف به زبان اوستایی گردید.[۲۹] زبان اوستایی است که طوریکه در سطور گذشته گفتیم زبان پارتی و بعداً لهجه شرقی آن به نام زبان باختری، بلخی و کوشانی از آن مشتق شده است و آن گونه که بعداً می‌آید زبان پارسی، پارسی دری دنباله همین زبان می‌باشد.

در مورد آنکه زبان اوستایی نیز در حوزه باکتریا و بلخ به میان آمده است همچنان روایات و شواهد موثوق وجود دارد از جمله اینکه:

    ۱ – پس از مهاجرت آریایی‌ها از آریاناویجه آریایی‌های هندی از معبر‌های کنر و پنجشیر به دره پنجاب سرازیر شدند و آریایی‌های باختر متدرجاً حوزه بلخ، هری و سیستان و دامنه‌های البرز حوالی بلخ را اشغال کردند.[۳۰]

    ٢ – در یکی از نسخه‌های اوستا یعنی وندیودات که طور کامل به جا مانده[٣١] از محلی به حیث پیدایشگاه زردشت نام می‌برد که میان اکسوس (آمو دریا) و اندوس (رودسند) و درنگیانا (زرنج) واقع شده و آن شامل نامهای نواحی و سرزمینهای ایجاد کرده اهورامزدا است[۳۲] یعنی آریانا محل ظهور زردشت و زبان اوستایی است.

    ٣ – قرار نظر هننگ محتویات اوستا (گاثاها) نشان می‌دهد که متن اوستا در حوالی بلخ و متون بعدی آن در نواحی سیستان بوجود آمده است.[٣٣]

    ۴ – ویلهم گیگر خاورشناس آلمانی هم به استناد اعلام جغرافیایی اوستا (یشتها) داستانهای پهلوانی شاهان آریایی را در آریانا (بخدی و سیستان) می‌داند.[۳٤]

    ۵ – گریستن سن گفته است؛ پارتها (پارثوها) که به مغرب فلات آریان رفتند یعنی عراق عجم، از همکیشان شرقی خود جدا شده و حتی در زبان شان که منشأ آن شرقی بود تغییراتی حاصل گشت، اما زبان شرقی آریان‌ها که گاثا و یشتها بدان سروده شده بود به حال خود باقی ماند.[٣۵]

    ۶ – وقوع جنگهای مذهبی میان گشتاسپ حامی زردشت و تورانیان شمال آمو دریا در نواحی بلخ.

    ۷ – تذکر اوستا تنها از جغرافیای حوزه بلخ و سیستان از شرق تا حوالی شهر (ری).

با این همه حال و احوال و تایید منابع و مدارک متعدد که در بالا ذکر گردیده از خلال آن چنین برمی آید که اوستا وزبان اوستایی در حوزه باختر و در درنگیانا به میان آمده و موافق به اقوال دانشمندان و پژوهشهای دقیق مؤرخان و زبانشناسان که در مقدمات این مقال از آن سخن گفته شد، زبان اوستایی از هزاره یکم قبل از میلاد در حوزه باختر و درنگیانا تا کشورکشایی اسکندر به باختر (سده چهارم ق م) در این سر زمین طبعاً با معروض شدن به تحولاتی ادامه داشته است؛ اگرچه گفته اند اسکندر متون اوستایی را نابود کرد اما زبان اوستایی که زبان مردم بود در این حوزه در کنار زبان یونانی تداول داشته است.

این زبان تحول یافته اوستایی، انقراض یونانیها توسط پارتها (٢۵۰ ق.م) و تشکیل دولت پارتی در حوزه باکتریا در وادی مرو در پارتیه از طرف آنان در همان دوره آغازین شان به حیث زبان رسمی، درباری و اداری پذیرفته شده و به نام پارتی متداول گردید.

با انتقال مرکز پارتها از وادی مرو از پایتخت نیسایا به جانب غرب به تیسفون بازهم همین زبان پارتی در حوزه باکتریا ادامه پیدا می‌کند، به گونه ای که از طرف مؤرخان و پژوهشگران متعدد با ارتباط به محلات در نامهای زبان باختری، بلخی و با انتساب آن به دربار، دری نامیده شد و نیز با استقرار کوشانیان و ادامه سلطنت آنان آن را زبان کوشانی هم گفته اند.

با در نظرگیری اینکه پارتها با تشکیل سلطنت در حوزه باکتریا و وادی مرو (پارتیه) و پذیرش زبان پارتی به حیث زبان رسمی، درباری و اداری، سپس با انتقال مرکز از شرق از حوزه باختر به سوی غرب در تیسفون، زبان پارتی عاقبت به دو لهجه بزرگ جدا می‌گردد؛ یکی لهجه شمالی – شرقی و حوزه باکتریت که بقایای آن زبان باختری، بلخی و کوشانی گفته شده و دیگر لهجه جنوب غربی که زبان پهلوی ساسانی نام گرفته است.

لهجه پهلوی جنوبی در طول سلطنت ساسانیان در مدت چهار قرن تحولاتی را از سر گذشتانده در اواخر فهلوی و مجموع آثار آن فهلویات گفته شده است. مثلاً آثار بندار رازی و باباطاهر عریان.

اینهم بیتی فهلوی از بندار رازی:

    از ینیمه دلی نترســـــــــــــــم از کج
    ای کهان دل نه داری اج که ترسی[۳۶]

(یعنی با این نیم دل از کسی نمی‌ترسم - ای فلان کس که تو دل نداری از کی میترسی) و شمس قیس رازی خود گفته: "کافه اهل عراق را از عالم و عامی و شریف و وضیع به انشأ و انشاد ادبیات فهلوی مشعوف یافتم"[٣۷]

مسلم است آنگاه که در فارس ادبیات فهلوی هنوز تداوم داشت، در باختر از لهجه پارتی شرقی پس از سرایش ترانه‌های مردمی کودکان بلخ و ابن مفرغ و عباراتی کوتاه، شعر پارسی دری به معنا و مشخصه واقعی آن هستی یافته است؛ مثلاً اشعار حنظله بادغیسی و محمود وراق در اواخر سده دوم هجری؛ حنظله بادغیسی متوفی ۲۲٠ هجری گفته:

    یارم سپند گرچه درآتش همــی فگند
    از بهر چشم تا نرسـد مر ورا گـــــــزند
    اورا سپند و مجمرناید همی به کـار
    با روی همچو آتش وبا خال چون سپند

دیده می‌شود که در این شعر با بکار بری تشبیه روی به آتش و خال به سپند چه تصویر سازی دقیقی دیده می‌شود.

و درین شعر محمود وراق هروی:

    نگارینا به نقد جـــانت ندهم
    گرانــی دربها ارزانت ندهــــم
    بدست آورده دامان وصلت
    نهم جان از کف و دامانت ندهم

گذشته از صنعت طباق و تناسب، استعاره بالکنایه که دامن برای وصل به عاریت گرفته شده تصویری است زیبا و دقیق.

با این شواهد و با ارائه مدارک معتبر دیگر باین نتیجه می‌رسیم که خاستگاه زبان پارسی دری باختر و سر زمین بلخ و سیستان می‌باشد. این واقعیت پس از کشف کتیبه‌های رباطک و سرخ کوتل بغلان در دهه‌های پنجاه و هفتاد خورشیدی بیشتر مورد تایید قرار گرفت.

کتیبه رباطک مربوط به عصر کنیشکا به زبان موسوم به کوشانی و شکل متحول زبان پارتی نزدیک به زبان پارسی نوین می‌باشد. کتیبه رباطک با وجود آنکه در مراحل گونه گون خود اوستایی و پارتی نامیده شده بازهم نام اصلی (آری) را تا این عصر حفظ کرده است، چنانکه کنیشکا امر کرده است که متن فرمانش (کتیبه رباطک) به (آریو) برگردان گردد یعنی به زبان آری در آورده شود.

در این فرمان واژه‌هایی به کار گرفته شده که ارتباط زبان آنرا به اوستا از یکطرف و نزدیکی آنرا به زبان پارسی دری از سوی دیگر نشان می‌دهد؛ مثلاً (اورمزد، مهر) در اوستا (اهورامزدا و مشرا، میترا) و نیز (مهر) در زبان پارسی دری معروف است.

کتیبه سرخ کوتل بغلان که در عصر اخلاف کنیشکا در سده دوم میلادی (۱۶٠ م) نوشته شده است همچنان واژه‌هایی در آن آمده که شکل متحول زبان پارتی و نزدیک به زبان پارسی دری را می‌نماید. و از سوی دیگر ریشه واژه‌ها به اوستا می‌رسند؛ مثلاً مه = بزرگ، لیز = دژ، بگ لنگ = بغلان، شا = شاه، نامه برگ = نامور، کرد = کردن ، ساختن ...

پس از مطالعه دقیق کتیبه، مستشرقان اروپایی از قبیل هیننگ، ماریک، بنونست زبان کتیبه را باختری نامیدند.[۳۸]

بقول ارانسکی بررسیهای مقدماتی نشان می‌دهد که زبان کتیبه یکی از زبانهای ایرانی شرقی بوده از سویی مشابهت به زبان سغدی، خوارزمی و پارتی دارد.[٣۹]

معین گفته: زبان کوشانی یا بلخی عبارت است از زبان کتیبه سرخ کوتل بغلان، رباطک سمنگان و سنگ نبشته‌های اروزگان ؛ زبان این کتیبه‌ها که، به نامهای مختلف (باختری، بلخی تخاری، کوشانی) یاد شده با ورود فرهنگ اسلامی و ترویج خط عربی پارسی دری نامیده شد.[۴۰]

همچنان سرود کرکویه که زردشتیان در آغاز دوره اسلامی در آتشکده کرکوی سیستان هنگام پرستش آنرا به خوانش می‌گرفتند و بوسورث نیز به آن اشاره کرده است در تاریخ سیستان به رسم الخط عربی و به زبان نزدیک به پارسی دری چنین آمده است:

    فرخـــته بــــادا روش
    خنــیده گرشاسپ هوش
    همی پرست از جوش
    انـــوش کن می‌انــوش
    دوســــــت بداگـــــوش
    به آفرین نــــهاده گـوش
    همیــــشه نیکی کــوش
    که دی گذشــــت ودوش
    شــــــاها خــــــــدایــــگانا
    به آفــــــرین شــــــــــاهی

یعنی: افروخته و روشن باد مشهور و بلند آوازه باد هوش گرشاسب.

همواره از جوش پراست می‌نوش کن و نوش کن، دوست به آغوش بدار و دیشب گذشت، ای شاه ای خداوندگار تو شاهی با آفرینی.

داکتر ذبیح الله این سرود را به تحلیل گرفته گفته است که از اشعار کهن محلی سیستان و همان دری نو ریخت مقارن ظهور اسلام بوده است.[٤١] همچنان کتاب تاریخ بخارا که اثر معروف نرشخی است و در قرن دوم و سوم هجری به زبان عربی نگاشته شده بود. مترجم گوید که بنابر درخواست مردم آنرا به پارسی دری برگردانیده است، در ترجمه گفته شده "و تألیف این کتاب به عربی بوده است به عبارت بلیغ... و چون بیشتر مردم به خواندن کتاب عربی رغبت نمی‌کردند دوستان از من در خواست کردند که این کتاب را به زبان فارسی ترجمه کن، من در خواست ایشان را اجابت کردم و این کتاب را بعد از گذشتن ۱۹٠ سال از تألیف آن به پارسی ترجمه کردم"[۴٢]

شواهد بزرگ دیگری که نشان می‌دهد خواستگاه زبان پارسی دری حوزه باختر است، ظهور کهنترین سخنوران وشاعران و نویسندگان زبان پارسی دری در این نواحی می‌باشد، چنانکه در سده‌های دوم، سوم، و اواخر سده چهارم در حوزه باختر و خراسان در حدود چهل شاعر ظهور نموده و اشعار خوب و دل انگیز عروضی به زبان پارسی دری سروده و از خود به جا گذاشته اند که در همین برهه زمانی به جز در نواحی بلخ، هرات، و سیستان هنوز در هیچ نقطه دیگر در منطقه به این زبان کسی شعری نه سروده است؛ مثلاً حنظله باغیسی، محمود وراق، شهید بلخی، وصیف سکزی، مخلد سکزی، دقیقی بلخی، ابوالمؤید بلخی، ابوشکور بلخی، معروفی بلخی، ابوزراعه گرگانی، ابوسلیک گرگانی، ابوحفص سغدی، رودکی سمرقندی، رابعه بلخی، ابو عبدالله محمد ولوالجی، خجسته سرخسی، ابو بکر محمد سرخسی، بشار مرغزی، عماره مروزی ودیگران.

همچنین یادگار زریران (ایاتکار زریران) که در حدود سده سوم میلادی یعنی اواخر عصر پارتها به قول (بنونست) به زبان پارتی به نظم آورده شده وبعداً به شیوه پهلوی ساسانی در آورده شده است، میان این داستان و گشتاسب نامه دقیقی اختلاف بزرگی نیست یعنی که قبل از تحول زبان پارتی به پارسی دری و فارسی دری آثار پارتها مورد نظر پارسی گویان بوده است.[٤۳]

فخرالدین اسعد گرگانی از شاعران سده پنجم هجری که خوداز نواحی جنوب شرقی بحیره خزر و ساحه اصلی پارت بوده طبعاً زبان پارتی را می‌دانسته که داستان (ویس و رامین) را از پهلوی (پارتی) به پارسی دری برگردانیده است و این گواه راستین است بر اینکه زبان پارتی هنوز هم زبان خواص در این ناحیه بوده است.

داکتر صفا هم گفته است که زبان پارسی دری زبانی است که نفوذ فراوانی از لهجه‌های خراسانی قدیم و بعضی از لهجات مشرق در آن مشهود است. به نظرقدیمترین مؤلفان که درباره محل تداول ورواج زبان پارسی دری سخن گفته اند آنرا زبان قسمتی از نواحی شرق از حدود نیشاپور تا نواحی قریب به ولایت سغد در ماورألنهر (ساحه باختر) دانسته اند.[۴۴]

با این تشریحات و با مدارکی بیشتر در زمینه، دیده می‌شود که زبان پارسی دری دنباله زبان پارتی و از لهجه شرقی آن در حوزه باختر مشتق شده است. آنگاه که در غرب آریانا در دوره ساسانیان هنوز زبان پهلوی ساسانی متداول بوده است.

این زبان از همان آغاز با ارتباط واژه پارتی ریشه آن، به نامهای پارسی، پارسی دری و حتی پهلوی که شکل دگرگونه پارتی است یادشده و بنابر زبان دربار بودنش دری خوانده شده است.

فردوسی: (پارسی دری)

    بفرمود تا پارسی دری
    نوشتند و کوتاه شد داوری

جبلی غرجستانی: (پارسی)

    به پارسی وبه تازی اســت نظم و نثر مــرا
    به شرق و غرب مسیرو به بر و بحر مجال

سنایی غزنوی: (دری)

    شـــــــکرلله که تــــــرا یافــتم ای بحر سخا
    زتو صلت زمن اشـــــــــعار به الفاظ دری

و اما بسا از شعرا به مناسبت آنکه این زبان مشتق از زبان پارتی (پهلوی اشکانی) است آنرا به همان نام اصل و ریشه اش یاد کرده پهلوی گفته اند:

فردوسی: (پهلوی)

    کشاده زبان و جوانیــت هست
    ســخن گفتنی پهلوانیت هست

فرخی: (پهلوی یعنی پارسی دری)

    در فضل و گوهرش بتوان یافتن کنون
    مدح هزار ســــاله به گفــــــتار پهلوی

مسعود سعد: (پهلوی یعنی پارسی دری)

    مرغان باغ قافیه سنـــجند و بذله گـوی
    تا خواجه می‌خورد به غزلهای پهلوی

و حتی جامی هروی در سده نهم هجری: (پهلوی یعنی پارسی دری)

    مثنوی معنوی مولوی
    هست قرآن در زبان پهلوی

طوریکه بوضاحت معلوم است زبان پارسی دری که از سرزمین باختر یک قرن قبل از اسلام برخاسته بود در سده اول هجری با ترویج اسلام در شمال باختر در بخارا متداول گردید، زیرا مردمان در بخارا به سغدی سخن می‌گفــتند، در همین آوان به قول نرشخی در مسجدی که در آنجا بنا شده بود مردم قراأت قرآن را به زبان پارسی می‌آموختند.[٤۵]

و درقرن نهم و دهم میلادی بخش عمده بخارا به جز روستاهای آن به زبان پارسی روی آوردند و بدان تکلم میکردند.[۴۶] همان است که این زبان آهسته آهسته جای زبانهای شمال شرقی باختر و آسیای مرکزی یعنی سغدی، تخاری و خوارزمی را گرفت.

زبان پارسی دری در اواخر سده چهارم هجری و اوایل سده پنجم از مهد اصلی اش باختر به جانب غرب و جنوب غرب باختر به فارس و عراق عجم به تدریج گسترش پیدا کرده ترویج یافت. چنانکه نخست به (طبرستان) و (ری) شعرایی به طبع آزمایی پرداختند که از جمله یکی هم منصور بن علی منطقی رازی بود وی ظاهراً از شعرای متقدم است که در آن ناحیه به پارسی دری شعر سروده و این است نمونه یی از آن:

    یک موی بد زدیدم از دو زلفـت
    چون زلف زدی ای صنم به شانه
    چوناش به سختی همی کشـــیدم
    چون مور که گندم کــــشد به خانه
    با موی به خانه شدم پدرگفـــت
    منصور کدام است از ایـن دوگانه

و از شعرای متقدم در شمال غرب (ری) در تبریز در قرن پنجم هجری قطران تبریزی (متوفی ٤۶۵هجری) است که ناصر خسرو بلخی در سفرنامه خویش از این موضوع ذکر کرده است؛ این فرد از وی است:

    گر مرا بر شعر گویان جهان رشک آمدی
    من درِ شعر دری بر شاعران نکــشادمـی

زبان پارسی دری برای نخستین بار در عصر صفاریان در سده سوم هجری وارد دربار شد و توسط صفاریان (۲۵۴ – ٢۹٠ هجری) تا حدود سند گسترش یافت و در عصر غزنویان با نیروی تمام تا لاهور توسعه یافت و در آغاز سده هفتم هجری سلطنت خوارزمشاه که در داخل فرسوده شده بود در مقابل هجوم مغول از میان رفت به گونه یی که غزنویان و غوریان نیز به همین سر نوشت دچار شدند.

از اینجاست که مراکز فرهنگی و ادبی از باختر و خراسان به هند آن روز انتقال یافت و هفتصد سال این زبان در آنجا به حیث زبان رسمی، اداری و علمی در آمد، مراکز عمده زبان پارسی دری در هند عبارت بود از:

    لاهور : (در عصر خسرو شاه غزنوی، خسرو ملک پسرش)

    دهلی: (در عصر غوریها)

    بنگال: (در عصر خلجیها)

    دکن: (در عهد بهمنیان)

    ملتان: (در عصر ناصرالدین قباچه)

    کشمیر: (در عصر لودیها)

و بالاخره زبان پارسی دری در دوره سلاجقه روم و ترکان عثمانی برای سیصد سال در آسیای صغیر زبان رسمی، اداری و علمی بوده است.

باید گفت که در وجه تسمیه (دری) با ارتباط به زبان پارسی دری نظر‌های گوناگون ارائه شده است که وجه درست آن مفهوم درباری است؛ زیرا معـنای اصلی (در) درگاه و دربار باشد؛ چون زبان پارتی در مناطق وسیع امپراتوری پارتها در شرق و غرب آریان در دربارها و مراکز شهری به حیث زبان رسمی ، درباری و اداری به کار می‌رفت. بنابران زبان این دربارها گرچه پارتی بود منحیث زبان در باری صفت دری را نیز بخود گرفت[٤۸] یعنی زبانی است پرورده دربار. و به قول داکتر صفا چون محیط جدید تداول این زبان در مدتی متمادی دربارهای مشرق آریان در بار‌های طاهری، صفاری، سامانی، غزنوی و جز آنها بود به دری معروف شد.[۴۹]

در ارتباط واژه دری به دربار نکته دیگر اینکه سکه‌هایی را یونانیان به نام (دریک)، (ذریک) نشر می‌کردند به مفهوم اینکه سکه درباری بوده است؛ این موضوع در متن یادگار زریران نیز آمده است گویا آنکه چون سکه‌ها از دربار انتشار می‌یافت به نام (دریک، ذریک) یعنی دری خوانده میشد.

همچنان این اصطلاح که به حیث صفت زبان پارسی بکار گرفته می‌شود پس از بالندگی زبان پارسی در دربارها به حیث صفتی، به آن افزوده شده است.

این نکته را بروایتی دیگر هم تایید می‌کند و آن اینکه در عصر ساسانیان آنچه و آنکه منسوب به دربار بوده است آنرا (دریک) یعنی دری می‌گفته اند، مثلاً وزیر دربار را (دری بد) می‌گفتند یعنی سرور یا سردار دربار به گونه (سپهبد) که امروز معمولاً به معنای سرور و سردار سپاه استعمال دارد.

طبعی است که آثار منثور و منظوم زبان پارتی و پارسی در آغاز اساساً پرورده دربار‌ها بوده است از همین جاست که آنرا دری گفته اند؛ واضح که این زبان در قرن سوم هجری با توجه یعقوب لیث صفاری وارد دربار شده و ازان تاریخ تا امروز زبان در بار بوده است واژه دری با این زبان با همین زبان پارسی، به معنای فصیح هم گرفته شده است.

خلاصه اینکه اساساً نام این زبان پارسی است و آن ارتباط می‌گیرد به زبان پارتی که ریشه آن است و پارتها هم بلخی و باختری بودند و خاستگاه این زبان هم باختر و بلخ بوده از آنرو این زبان را پارسی یا فارسی دری گفتن درست است. زیرا ریشه زبان می‌رساند و آنرا بی ریشه نمی‌سازد.

پایان


پی‌نوشت‌ها


[۱]- جواد مشکور و رجب نیا، تاریخ سیاسی و اجتماعی اشکانیان؛ تهران: دنیای کتاب، ۱۳۶۷؛ ص ۱۰۷
[۲]- دیاکونوف و لیوشیستت، ۱۹۶۶، ص ۱۵٣–۱۵۷؛ و به نقل از کتاب تاجیکان غفوراوف، ص ۷۲.
[۳]- محسن ابو القاسمی، رهنمای زبانهای باستانی ایران، ج۱، تهران: ۱۳۷۶، ص ۱۲۱
[۴]- رقیه بهزادی، قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، تهران: ١٣۷٣، ص ۳۳
[۵]- باباجان غفوراوف، تاجیکان؛ کتاب یکم، قسمت اول، برگردان صدیقی و روشن رحمن، کابل: دانشگاه کابل، ب بی تا، ص ۱۴٣
[۶]- رقیه بهزادی، ص ۳۶
[٧]- ارانسکی، زبانهای ایرانی؛ ترجمه علی اشرف صادقی، تهران: ۱٣۷۸، ص ۵۱
[۸]- ژاله آموزگار و تفضلی، زبان پهلوی ادبیات و دستور آن، تهران: ۱٣۷۵، ص ۲٨؛ نقل از کتاب ریشه شناسی محسن ابوالقاسمی، تهران: ققنوس، ۱۳۷٤، ص ۴١.
[۹]- ژاله آموزگار، ص ۲۸
[١٠]- محسن ابوالقاسمی، رهنمای زبانهای باستانی ایران، ج ۱، ص ١٢۵؛ و ژاله آموزگار و تفضلی، ص ۱۵
[١١]- آریانا دایرةالمعارف افغانستان، ج ۴، ص ۲۵۶
[١٢]- رقیه بهزادی، ص ٣۶
[١۳]- رستارگویوا، دستور زبان فارسی، ترجمه شادان، تهران: بنیاد فرهنگ، ۱٣۲۷، ص ٢ - مقدمه.
[١۴]- کهزاد، احمدعلی، تاریخ ادبیات افغانستان؛ قسمت اول، کابل: ۱۳۳۳، ص ۴١؛
[١۵]- کهزاد، ص ١۹
[١۶]- دیاکونوف، تاریخ ایران باستان؛ مترجم روحی ارباب، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم، ١۳۸٠، ص ۶۵
[١٧]- رقیه بهزادی، ص ۴۹
[١٨]- خانلری، تاریخ ادبیات فارسی، ج ۱، تهران: بنیاد فرهنگ، ١۳۴۸، ص ٢۵
[١٩]- حسین یمین، تاریخچه زبان پارسی دری، کابل: انتشارات کتاب، ۱٣٨۲، ص ۴۹
[٢٠]- رستار کویوا، ص ۶
[٢١]- مهری باقری، تاریخ زبان پارسی، تهران: قطره، ۱۳۷۸، ص ۶۵
[٢٢]- رستارگویوا، ص ١
[٢۳]- کرستوفر، نحو در ایرانی میانه غربی؛ ترجمه رقیه بهزادی، تهران: نشر برادر، ۱۳۷٤، ص ١۴
[٢۴]- رستارگویوا، ص ۱
[٢۵]- تاوادیا، زبان و ادبیات پهلوی؛ ترجمه نجم آبادی، تهران: دانشگاه تهران، ١۳۷۸، ص ۹
[٢۶]- ژاله آموزگار و تفضلی، ص ١٨
[٢٧]- ژاله آموزگار و تفضلی، ص ٤٣
[٢٨]- علی اشرف صادقی، تکوین زبان فارسی، تهران: دانشگاه آزاد، ١۳۷۵، ص ٤۲
[٢٩]- معین، مزدیسنا و ادب فارسی، تهران: ١٣۵۵، ص ۸۷؛ باباجان غفوراوف، ص ٨۷
[۳۰]- غلام سرور (دانشگاه کراچی)، تاریخ زبان فارسی؛ کراچی: ١۹۶۲، ص ٢۰
[۳۱]- محسن ابوالقاسمی، ص ۷
[۳٢]- مهری باقری، ص ۵٤؛ معین، ص ۲٠۱
[۳۳]- هننگ، ۱۹۵١؛ به نقل از تاجیکان غفوراوف، ص ٨٨
[۳۴]- حسین یمین، ص ١٣
[۳۵]- کریستن سن، مزدیسنا در ایران قدیم؛ ترجمه صفا، صص ۱٣–١۹
[۳٦]- شمس قیس الرازی، المعجم؛ به تصحیح قزوینی و مقایسه مدرس رضوی، تهران: ص ۱٠۵
[۳٧]- شمس قیس رازی، ص ١۷۳
[۳٨]- عبدالحی حبیبی، متون دری، کابل: دانشگاه کابل، ١۳٤۶، ص ١۲
[۳٩]- ارانسکی؛ ص ۹۹
[۴٠]- معین، مقدمه برهان قاطع؛ چاپ دوم، ١۳۴۳؛ ص ۲۷
[۴۱]- صفا، تاریخ ادبیات ایران، ج ١؛ ص ١۴۷
[۴٢]- نرشخی، تاریخ بخارا؛ مقدمه؛ ترجمه فارسی؛ ١۹۰٤، ص ٣
[۴٣]- آریانا دایرةالمعارف؛ ج ۴؛ کابل: ١٣۴۱، ص ۳۵۳٣
[۴۴]- صفا، ذبيح الله، تاریخ علوم و ادبیات ایرانی؛ تهران: ابن سینا، ۱۳۴۷، ص ١٢۵
[۴۵]- باباجان غفوراوف؛ ص ۵۴۶
[۴٦]- باباجان غفوراوف؛ همان صفحه.
[۴٧]- همان اثر؛ ص ۵٤۵
[۴٨]- حسین یمین؛ ص ١١٤
[۴٩]- صفا، تاریخ علوم و ادبیات ایرانی؛ ص ١۲۶


جُستارهای وابسته





منابع







پيوند به بیرون


[1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20]