جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۷ دی ۶, جمعه

سيد رفعت حسينی

سيد رفعت حسينی

شاعر و اديب معاصر افغانستان

نـوشــته: دکتر سيد حشمت حسينی
(استاد پيشين دانشگاه کابل و اکنون استاد در دانشگاه هومبولد برلين)


سید رفعت حسینی به سال ۱۳٢٨ هجری شمسی که برابر به ۱٨ جون ۱٩٤٩ عیسوی می‌باشد در باغنواب کابل چشم به جهان گشود. وی فرزند استاد سید محمدداؤد حسینی است و در خانواده‌یی آگاه و با فرهنگ پرورش یافت. تعلیمات اول را در مکتب سردار جانخان و لیسۀ حبیبیه در شهر کابل به انجام رسانید و سپس در دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه کابل به آموزش پرداخت. تحصیلات بالاتر را در شهر پرت آسترالیا به پایان برد.

رفعت حسینی پس از فراغت دورۀ تحصیلی در دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی و به انجام رسانیدن دورۀ سربازی در دانشگاه کابل شروع به کار کرد. او در مشاغل حساسی چون آمر دفتر ارزیابی اسناد علمی، آمر دفتر قرار داد فرهنگی وزارت تحصیلات عالی و مسلکی، آمر شعبۀ ارتباط خارجه و ارزیابی اسناد علمی، معاون شورای فرهنگی دانشگاه کابل و معاون دانشکدۀ امور کار آن دانشگاه و آنگاه به حیث منشی اتحادیۀ نویسندگان افغانستان کار کرد. از سال ۱٩٩۰ مسیحی در جرمنی بسر می‌برد.

رفعت حسینی از آوان آموزش در مکتب حبیبیه به سرایش شعر و نوشتن داستان کوتاه پرداخت. وی با غزل و مخمس و منظومه‌هایی که قطعه نامیده می‌شوند، شروع کرد و آنگاه به اوزان شعر نیمایی دست یافت و از شمار شاعرانی است که به سرایش شعر آزاد نیز پرداخت. زفعت حسینی به سودن شعر بلند نیز دست دارد و در این کار از جملۀ سرآمدان می باشد. منظومه‌های بلند "زنی‌که باران می‌فروخت"،

"مرگ چیزی مثل تنهاییست" و "مردی که پا های سنگی داشت" را می‌توان درین زمینه نام برد که این روش را تاکنون با پیروزی‌هایی چشمگیر ادامه داده است و یکی از شاعران مطرح و مؤفق زبان دری به شمار می‌رود. شعرهای رفعت حسینی مورد توجه زیاد خوانندگان و شاعران تر بعدی می‌باشند. در شعر او، پیوسته انسان و دردهای انسانی و تنهایی آدم‌ها در تجلی بوده اند.

دفترهای شعر رفعت حسینی به نام‌های "در بی تو بودن" و "تصویر صدا" در افغانستان به چاپ رسیدند که هر دو نایاب می‌باشند. دفترهای شعر وی از آوان زیستن در آلمان نیز به چاپ رسیده اند که می‌توان از گزینه‌های زیرین نام برد:

شبی از تبار مصیبت
ذهن زخمی باد
هزار میکده غم
زنی که باران می‌فروخت ( برگردان به آلمانی)
تو و زمین و من
از این خسوف بشارت
بنفشه‌هایی که نرویدند
تا وادی سرسبز صدا
مردانی که نیستند
آیینه در جوار عقوبت
زمینی‌ها
تا صبح صحبت یکدشت
در لحظۀ سوگمند پدرود
شب و زخم و قفس
حرف اول باغ
قصرهای درختان
هجرت بانوی شعر
در فصل سایۀ خنجر

منابع:

تصویر صدا، مأخذ؛ سیماها و آواها ، ٢۰۳-٢۰٧؛ نمونه‌هایی از شعر دری افغانستان، ٢۰٩-٢۱۱؛ نمونه‌های شعر امروز افغانستان، ٨٧-٩۳؛ آسمایی سال دوم، شمارۀ ۳، تابستان ۱۳٧٧ ش ص ۳٢؛ پرویز نصیری-لطیف پدرام، نمونه‌هایی از شعر امروز افغانستان، چیستا، سال نهم، شمارۀ ٨٩-٩۰، خرداد – تیر ۱۳٧۱ ش، صص ۱۱۱۱، ۱۱۱۶ – ۱۱۱٧ ؛ راه، سال یکم، شمارۀ ۱، اسد ۱۳۶۳ ش، ص ٧۳؛ شعر، سال دوم، شمارۀ ۱٤، آبان ۱۳٧۳، ص ۶۵.