جوانى «چه گوارا» در ۱۴ ژوئن سال ۱۹۲۸ در شهر روساریو آرژانتین در خانواده اى اسپانیایى _ ایرلندى به دنیا آمد. خانواده «پاتریک مینچ»، جد بزرگ «چه گوارا» در سال ۱۷۱۵ در ایرلند به دنیا آمد و پس از سفرهایش به بیلبائو اسپانیا در آرژانتین اقامت گزید. «فرانسیسکو لینچ»، جد «چه گوارا» در سال ۱۸۱۷ و «آنالینچ»، مادربزرگ او در سال ۱۸۶۱ به دنیا آمد. پسر او «ارنستو گوارا لینچ» (پدر چه گوارا) در سال ۱۹۰۰ متولد شد و پس از ازدواج با «سلیا دلاسرنا» صاحب پنج فرزند شد.
«چه گوارا» که در خانواده اى از سطح متوسط با افکار چپ گرایانه رشد کرد، به سبب افکار و دیدگاه هاى با حرارت و افراطى اش در بین اعضاى خانواده زبانزد بود. به رغم آنکه او از بیمارى فلج کننده آسم به شدت رنج مى برد، توانست به ورزشکارى ممتاز بدل شود. در سال ،۱۹۴۸ او براى تحصیل در رشته پزشکى به دانشگاه بوئنوس آیرس راه پیدا کرد و توانست از بورسیه استفاده کند و در مارس ۱۹۵۳ تحصیلات پزشکى اش را به اتمام رساند.او بیشتر تعطیلات خود را در سفر به آمریکاى لاتین مى گذراند. در سال ،۱۹۵۱ او به پیشنهاد دوست زیست شناسش، «آلبرتو گرانادو» که از فعالان تندرو سیاسى بود، یک سال از دانشگاه مرخصى تحصیلى گرفت و با یک موتور ۵۰۰ سى سى به نام «لاپودروسا» به کشورهاى آمریکاى جنوبى سفر کردند.آنها قصد داشتند چند هفته اى را در سواحل رودخانه آلازوف سپرى کنند. او به همراه دوست ۲۹ ساله اش موطن خود را به مقصد «کوردوبا» ترک کردند. یادداشت هاى این سفر تحت عنوان «خاطرات موتورسیکلت» به چاپ رسید که در سال ۱۹۹۶ تحت همان عنوان به زبان انگلیسى ترجمه شد. مشاهدات دست اول او از فقر و تنگدستى توده مردم او را به این باور رساند که تنها راه محرومیت زدایى اجتماعى در سایه انقلاب است. سفرهاى متعدد به او آموخت که آمریکاى لاتین را نه به عنوان مجموعه اى از ملل مختلف، بلکه به عنوان یک مجموعه فرهنگى اقتصادى واحد بشناسد. آزادى خواهى وى نیازمند یک استراتژى فراقاره اى بود. پس از بازگشت به آرژانتین، او تحصیلات پزشکى خود را در حداقل زمان ممکن به پایان رساند تا بتواند سفرهاى ماجراجویانه اش به کشورهاى آمریکاى جنوبى را ادامه دهد.
گواتمالا
پس از فراغت از تحصیل از دانشگاه بوئنوس آیرس در سال ،۱۹۵۳ گوارا به گواتمالا سفر کرد. در آن زمان «جاکوب آربنز گازمن» در راس یک حکومت مردمى قرار داشت. در همین دوران بود که «گوارا» لقب معروف، «چه» را به دست آورد. «چه» در کشور آرژانتین آوایى است براى صدا کردن کسى و در کشورهاى آمریکاى لاتین اهالى آرژانتین را با این لقب صدا مى کنند.)پس از آنکه در سال ،۱۹۵۴ حکومت «آربنز» به وسیله کودتایى آمریکایى سقوط کرد «چه گوارا» به این نتیجه رسید که نوک پیکان حملات دولت آمریکا همیشه به سوى حکومت هایى است که سعى در رفع محرومیت هاى اجتماعى در کشورهاى آمریکاى لاتین و سایر کشورهاى در حال توسعه دارند.این باور تبدیل به شالوده اصلى دیدگاه هاى سوسیالیست «چه گوارا» شد و بارها در سخنرانى ها و نوشته هایش به آن اشاره کرد. پس از کودتا، «چه گوارا» آمادگى خود را براى مبارزه اعلام کرد اما «آربنز» از حامیان او خواست تا کشور را ترک کنند و «چه گوارا» به کنسولگرى آرژانتین پناه برد.
کوبا
چه گوارا» برادران کاسترو را در حالى در مکزیکوسیتى ملاقات کرد که آنها هم از کوبا تبعید شده بودند. فیدل و رائول کاسترو در حال تدارک نیرویى نظامى براى بازگشت به کوبا و براندازى رژیم «فولجنسیو باتیستا» بودند. «گوارا» به سرعت به آنها ملحق شد و از این جریان بعدها با عنوان جنبش ۲۶ جولاى یاد مى شود.در نوامبر ،۱۹۵۶ «کاسترو» و «گوارا» به همراه ۸۰ چریک در حالى «توکس پان» را به مقصد کوبا ترک گفتند که «گوارا» تنها غیرکوبایى این جماعت بود.به فاصله کمى پس از پیاده شدن انقلابیون در ساحل باتلاقى «نیکوئدو»، نیروهاى نظامى باتیستا به آنها حمله کردند. تنها ۱۶ تن از انقلابیون مخالف جان سالم به در بردند. «چه» که پزشک گروه بود، کوله پشتى حاوى داروى همراه خود را بر زمین انداخت تا مهمات یکى از هم قطاران فرارى خود را از زمین بردارد. او از این لحظه به عنوان نقطه تبدیل خود از یک پزشک به یک مبارز یاد مى کند.شورشى هاى مخالف حکومت با به دست آوردن مقادیرى سلاح، جذب نیروهاى بومى از مناطق روستایى و جلب حمایت روشنفکران و نیروهاى کارگرى توانستند دوباره کمر راست کنند. «گوارا» با شجاعت بى نظیرش و مهارتى فوق العاده در فنون جنگى خیلى زود توانست به تواناترین و مورد اعتمادترین نیروى فیدل کاسترو تبدیل شود. «گوارا» مسئولیت محاکمه خبرچین ها، نیروهاى سرکش، فراریان ارتش و جاسوسان ارتش انقلابى را بر عهده گرفت.او «اوتیمیو گوئرا» مظنون به جاسوسى براى «باتیستا» را شخصاً با گلوله کلت ۶۵/۷ میلیمترى اش اعدام کرد.در طى ماه هاى بعد، «گوارا» توانست به درجه فرماندهى، بالاترین درجه نظامى ارتش انقلابیون برسد. در اواخر سال ،۱۹۵۸ نیروهاى تحت فرماندهى «گوارا» توانستند با منهدم کردن یک قطار حامل نیروهاى نظامى باتیستا شهر «سانتاکلارا»ى کوبا را تحت کنترل خود درآوردند و موجبات فرار «باتیستا» از کشور را فراهم کردند. «گوارا» خاطرات دو سال فعالیت براندازانه خود را در کتابى تحت عنوان«خاطرات جنگ هاى انقلابى کوبا» در سال ۱۹۶۳ به چاپ رسانید که در سال ۱۹۶۸ به زبان انگلیسى ترجمه شد.
دولت انقلابى
پس از آنکه سربازان فیدل کاسترو شهر هاوانا را در ۲ ژانویه ۱۹۵۹ تصرف کردند، دولت سوسیالیست جدیدى تاسیس شد. به فاصله کمى بعد از آن، «گوارا» به شهروندى کشور کوبا درآمد و از همسر اهل پرو خود «هیلدا گدا» جدا شد و بعدها با یکى از نیروهاى ارتش کاسترو به نام «آلیدا مارچ» ازدواج کرد و از او صاحب چهار فرزند شد.«گوارا» به شخصیتى برجسته در دولت جدید بدل شد، در عین حالى که عهده دار مسئولیت هاى مهمى در ارتش کاسترو بود. پس از آنکه سال ها به عنوان فرمانده قلعه نظامى «لاکابانا» به دولت کاسترو خدمت کرد، مسئولیتى در موسسه اصلاح اراضى کشاورزى به او محول شد و علاوه بر آن ریاست بانک ملى کوبا و وزارت صنایع را برعهده گرفت. با وجود حجم بالاى مسئولیت، گوارا توانست اقتصاد کاپیتالیستى کشاورزى کوبا را به اقتصاد صنعتى سوسیالیست تغییر دهد، پس از آنکه در سال ۱۹۶۰ مذاکراتى با اتحاد جماهیر شوروى براى عقد قراردادهاى تجارى انجام داد، پس از آنکه دولت آمریکا تحریم اقتصادى علیه کوبا را به اجرا گذاشت، «چه گوارا» با اعطاى نمایندگى تجارى به متحدین اتحاد جماهیر شوروى علاوه بر بازار کوبا، زمینه هاى تجارى در آفریقا و آسیا را نیز براى آنان مهیا کرد.در سال،۱۹۵۹ «چه گوارا» به ریاست زندان «لاکابانا» منصوب شد. «گوارا» نقش بسزایى در جهت گیرى دولت چپ و کمونیست فیدل کاسترو ایفا کرد. او که در زمینه هاى اقتصادى و اجتماعى دولت کاسترو فعالیت چشمگیرى داشت به سرعت در اروپا و کشورهاى غربى به عنوان منتقد بى پرواى امپریالیسم و استعمار نو در تمام اشکال آن شهرت یافت و به سبب حملات تندش علیه سیاست هاى خارجى آمریکا در آفریقا، آسیا و خصوصاً آمریکاى لاتین از محبوبیت چشمگیرى برخوردار شد.در خلال این برهه از زمان، او سیاست هاى دولت کوبا را به صورتى شفاف از طریق سخنرانى ها، مقالات و بیانیه هایش اعلام کرد که مهمترین آنها در دو کتاب او در باب جنگ هاى چریکى ذکر شده است. کتاب اول او با عنوان «مردم و سوسیالیسم در کوبا» در سال ۱۹۶۷ و کتاب دیگر او در مورد جنبش هاى انقلابى کشاورزان در کشورهاى در حال توسعه منتشر شد. در سال ۱۹۶۲ «گوارا» به همراه «رائول کاسترو» نقشه استقرار موشک هاى هسته اى در کوبا را برنامه ریزى کردند. «گوارا» بر این اعتقاد بود که این عملیات، کوبا را از خط حمله مستقیم آمریکا در امان نگاه خواهد داشت. «جان لى اندرسون» از «سام راسل» خبرنگار انگلیسى روزنامه سوسیالیست «دیلى ورکر» نقل مى کند که از «چه گوارا» شنیده بود که اگر کنترل موشک هاى هسته اى در اختیار کوبا بود مطمئناً آنها را به سوى آمریکا شلیک مى کرد. «چه گوارا» در کتاب دومش با عنوان «جنگ هاى چریکى» به شرح فلسفه دفاعى جنگ هاى نامنظم پرداخت. او معتقد بود که یک گروه کوچک نظامى با حملات شدید و متعدد علیه حکومت مى تواند احساسات انقلابى مردم را تهییج کند و به انقلاب منجر شود، از این رو هیچ الزامى براى تشکیل قواى نظامى گسترده براى انقلاب وجود ندارد.
کنگو
«چه گوارا»، کاسترو را متقاعد کرد تا براى شرکت در درگیرى هاى اولیه کوبایى ها او را عازم آفریقا کند. او مایل بود تا در جنبش انقلابى «لومومبا سیمبا» مشارکت کند.در سال ۱۹۶۴ «گوارا» براى مدتى از حمایت رهبر جنگ هاى چریکى کنگو، «لارنت کابیلا» برخوردار بود و به حامیان لومومبا کمک کرد تا شورش سال ۱۹۶۵ را ترتیب دهند، که در نهایت با دخالت ارتش دولت کنگو سرکوب شد. «کابیلا» در سال ۱۹۶۰ رهبر گروهى از سیاسیون را برعهده داشت که از نخست وزیر مائوئیست- کمونیست وقت، پاتریس لومومبا حمایت مى کردند که در سال ۱۹۶۱ با مخلوع شدن «پاتریس لومومبا» از قدرت عقیم ماند. «چه گوارا» در مورد اختلاف نظرش با «کابیلا» مى نویسد: «هیچ دلیلى براى باور قاطعیت این مرد وجود ندارد.» «چه» در آن زمان فقط ۳۵ سال داشت و هیچ دوره آموزش نظامى رسمى نگذرانده بود. بیمارى آسم مانع از این مى شد که وى به خدمت سربازى اعزام شود و او از این امر به عنوان افتخارى در جهت مخالفت با دولت احساس رضایت مى کرد. او که تجربه انقلاب کوبا را به همراه داشت و طعم پیروزى را در سانتاکلارا چشیده بود معتقد بود که فعالیت تحت رهبرى انقلابى فرزانه لزوماً او را به رهبرى بزرگ مبدل نخواهد کرد.
غیبت «چه گوارا»
در آوریل ۱۹۶۵ او زندگى اجتماعى خود را رها کرد و ناگهان ناپدید شد و تا ۱۴ مارس همان سال پس از یک دوره سفر سه ماهه به جمهورى خلق چین، مصر، الجزایر، غنا و کنگو به هاوانا بازگشت. محل اقامت هاوانا در مدت غیبتش یکى از رازهاى بزرگ مردم کوبا در سال ۱۹۶۵ بود، با این وجود از او همیشه به عنوان قدرت دوم دولت کاسترو با احترام یاد مى شد. بسیارى غیبت او را متاثر از ناکامى هایى مى دانند که در زمینه سیاست هاى صنعتى اش در خلال عهده دارى مقام وزارت صنایع کوبا مى دانند. سیاست هاى جانبدارانه «چه» در قبال چین به یکى از مشکلات عمده دولت «کاسترو» بدل شد. چه اقتصاد دولت کوبا در اثر فشارهاى وارده از سوى دولت کمونیست شوروى هر روز با اتحاد جماهیر شوروى وابسته تر مى شد. از همان روزهاى اول انقلاب، جانبدارى «گوارا» از سیاست هاى اقتصادى چین در صنعتى سازى سریع کوبا و اصرار وى در پیاده کردن چنین سیاقى در کشورهاى آمریکاى لاتین قابل پیش بینى بود. در اول نوامبر همان سال فیدل کاسترو طى مصاحبه اى که با چهار خبرنگار خارجى داشت اعلام کرد که از محل اقامت «گوارا» در زمان غیبتش مطلع است اما حاضر به افشاى آن نیست و در رد شایعه مرگ دست راست خود اعلام کرد: «او در شرایط جسمانى ویژه اى به سر مى برد.» با این حال تا دو سال بعد هنوز محل اقامت وى در آن دوره از زمان، کنجکاوى بسیارى را برمى انگیخت.
بولیوى
حدس و گمان در مورد «گوارا» که زمانى وزیر صنایع و مدیر بانک ملى کوبا بود ادامه پیدا کرد. ژنرال «آلمیدا» در مراسم اول ماه مه در سخنرانى خود از «گوارا» به عنوان خادم صادق انقلاب در آمریکاى لاتین یاد کرد و پس از آن بود که مشخص شد وى در زمان نبودش در کوبا چریک هاى انقلابى بولیوى را همراهى مى کرد.قطعه اى از جنگ هاى «نانکوهازو» از طرف کمونیست هاى بولیویایى تبار به عنوان محدوده آموزش نظامى در اختیار او قرار گرفت. شواهد گواهى مى دهند که تمرینات «گوارا» بسیار مخاطره آمیزتر از نبردهاى واقعى بود. پس از طى مسیرى کوتاه در راه ایجاد یک ارتش چریکى قدرتمند، رئیس جمهور وقت بولیوى «رنه بارى نیتوس» به ارتش بولیوى دستور داد که «گوارا» و پیروانش را دستگیر کنند و سر بریده او را بر نوک نیزه در محله جنوبى «لاپاز» به نمایش بگذارند.چریک هاى آموزش دیده «چه گوارا» که به خوبى تجهیز شده بودند و تعدادشان به ۱۲۰ نفر مى رسید به پیروزى هاى زودهنگام متعددى در جنگ هاى کوهستانى علیه نظامیان بولیوى دست یافتند. در اواخر سپتامبر ارتش بولیوى دو گروه از چریک ها را منهدم کرد و یکى از فرماندهان اصلى را کشت. آرزوى «گوارا» براى انقلاب در بولیوى تا حد زیادى نسنجیده به نظر مى رسید چه او براى مقابله با نظامیان دولتى بولیوى آماده شده بود در حالى که ارتش آمریکا حضور فعالى در بولیوى داشت. پس از آن که نظامیان آمریکایى محل استقرار او را شناسایى کردند عوامل سازمان سیا براى اقدامات ضدشورشى به بولیوى اعزام شدند. «گوارا» تصور مى کرد نظامیان بولیوى مشتى سربازان کم تجربه و ضعیف هستند درحالى که تمامى آنها تحت تعلیم آموزش هاى پیشرفته نظامى افسران آمریکایى بودند. مامورین سازمان سیا به کمک کوبایى هایى که در دوره حکومت کاسترو از کشورشان تبعید شده بودند خانه هاى بازجویى ترتیب دادند و تمام کسانى را که به عنوان مطلع یا معتقد به اصول «گوارا» دستگیر شده بودند را شکنجه و تحت بازجویى قرار مى دادند.پس از آن که ارتش بولیوى هم از محل اقامت وى اطلاع یافت، در هشتم اکتبر منطقه را به محاصره خود درآورد و «چه گوارا» پس از آن که اسلحه اش متلاشى شد و از ناحیه پا مورد اصابت گلوله قرار گرفت خود را تسلیم کرد.«بارى نیتوس» به محض اطلاع یافتن از دستگیرى «گوارا» دستور اعدام او را صادر کرد. «چه گوارا» اعدام شد. او به یک مدرسه قدیمى برده شد و پس از آن که دستان او را به تخته کلاس بستند قلب او را هدف قرار دادند. او قبل از مرگش خطاب به مامورین اعدامش فریاد مى زد: «مى دانم که براى کشتن من به اینجا آمده اید. شلیک کنید ترسوها. شما یک مرد را مى کشید.»
منبع: روزنامه شرق