جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۶, چهارشنبه

ادبيات کودکان

در بارۀ ادبیات کودکان

نـوشـــته: دکتر رازق رویین


در پیوند با ادبیات کودکان می‌خواهم از این سه بخش سخن را آغاز کنم:

  • وضع ادبیات کودکان در گذشته
  • وضع کنونی ادبیات کودکان
  • بنمایه و درونمایۀ اساسی ادبیات کودکان.
الف – وضعیت ادبیات کودکان در گذشته

ادبیات از نگاه وابسته‌گی به مخاطبان، چهار بخش را در بر می‌گیرد: ادبیات کودکان، ادبیات نوجوانان، ادبیات جوانان و ادبیات بزرگان. هر بخش این تحدید، از نظر کارمایه‌های ساختمانی، بیان و درونمایه، با یک دیگر همسان نیستند.

در باغ ادبیات پربار و شکوهمند کلاسیک ما دو بخش نخستین، یعنی ادبیات کودکان و نوجوانان برگ و باری نداشته و بیشتر ادبیات بزرگان و کمتر ادبیات جوانان مورد توجه بوده است.

فرهنگیان پیشین ما متاسفانه به سود کودکان و نوجوانان کار چندانی انجام نداده‌اند. این در تاریخ ادبیات کهن ما (و شاید در ادبیات کلاسیک جهان) یگانه کاستی و کمبود است. آنان همواره بر جبین بزرگان نگریسته‌اند و نه در سیمای پاک کودکان و نیازهای معنوی آنان. بزرگان پیشین بدون در نظر گرفتن ناهمسانی‌های سنی، به فرزندان خویش اندرز داده‌اند، نصیحت کرده‌اند و راه را از چاه باز شناسانده‌اند. این نگره به همین شیوه از آغازینه سالهای پیدایی ادبیات نگارشی زبان دری، تا اکنون در کلیت یگانه شیوۀ معمول بوده است. ولی تا جایی که تاریخ شعر و نثر دری گواهی می‌دهد، این فرزندان، فرزندان کودک یا نوجوان نبوده‌اند. آنها دربست (کللن) جوانان سخندان و کارپردازی بوده‌اند. هرچند گاهی هم از کودک نامی به میان آمده ولی درونمایه و ساخت درونی اثر، هرگز به کودک و دنیای ذهنی او راهی نبرده است. شعر و نثر آموزشی (دیداکتیکی) جوانان از گذشته‌های دور تا اکنون با اندازهای سلیقه‌یی جسته جسته کابردهایی داشته و دارد. گهگاه فرزندان جوان از طرف پدران شاعر و نویسنده مورد خطاب قرار گرفته‌اند. ولی چونی (کیفیت) این خطابها نیز برای جوانان آسان و شایان پذیرش نبوده است. در اینجا ذوق و اندیشه و احساس خواندۀ جوان در نظر گرفته نشده است. همه نگاشته‌ها، چه شعر چه نثر در روال همه پذیر (متعارف) شکل پذیرفته‌اند. از بالا خطاب شده و هرگز به پایین نرسیده است. زیرا در نظر نگارنده‌گان گذشته، ضابطه‌ها مهم بود و نه متن و درونمایه. کودکان و نو جوانان که هیچ، حتا جوانان نیز اندیشه و شیوۀ بیان نگاشته‌ها را از خود ندانسته‌اند. زیرا بیان سخت ارشادی و زنهارده و پر از پیچیده‌گیهای یکنواخت بوده است. به خیر روی بیاور، از بدی بپرهیز، دانش خوب است و آرایۀ آدمی و نادانی و جهالت بداست و مایۀ شرمساری. بزرگداشت (احترام) مادر پدر نهادۀ (شرط) ادب است و ادب گوهر آدمی. اینگونه گفته‌ها و اندرزها همه خوبند ولی چه می‌توان کرد که دشواری در جای دیگر است. در شناخت دنیای جوانان، نیازها و دشواری‌های آنان. اندرزی که راهی به دنیای مخاطبان نداشته باشد، کلیه باف باشد و نه راهگشا، چه اثری می‌تواند داشت؟ در این میان تنها اثری که می‌توان آنرا در نمود کهنش پذیرفت و با سویه و دلچسپی جوان برابر دانست، "قابوسنامه" است که عنصر المعالی آنرا در سال (١۰٨٢م) برابر به (٤٧٥ق) برای فرزند جوانش گیلانشاه نوشته است. رهنمونی‌ها، اندرزها و زنهارها بیشترینه فرهیخته و بایسته‌اند. در این کتاب پندها و سرگذشتهای آموزنده همه ارزنده و بیرون آمده از کورۀ تجربۀ زیستاری نویسنده و یا گذشته‌گان اوست و ارزنده‌تر از همه، گرد آمده‌های این کتاب با نیازمندی‌های پسر جوانی نا هماهنگی نشان نمی‌دهند.

از سدۀ هفتم بدینسو که فرزندان بیشتر مخاطب قرار گرفته‌اند، هم از دید ساختاری و هم از نگاه درونمایه این ناهماهنگی را بیشتر می‌توان دید. (یگانه استثنا، همان "موش و گربه" عبید زاکانی شاعر سدۀ ۸ است که به زبان کودکانه در دسترس ما قرار دارد. من در آن باره در مقالۀ جداگانه "مجله ژوندون – چاپ انجمن نویسنده‌گان" این اثر را یگانه اثر منظوم برای کودکان دانسته‌ام). مثلن در شعر زیرین که جامی به اندرز فرزند هفت ساله‌اش زبان می‌گشاید، چنانکه دیده می‌شود، فرزند جامی که هفت ساله است یعنی در سن سواد آموزی، نمی‌تواند به دریافت چند و چون این گفته‌ها دست یابد.

مرا هفتاد شد سال و ترا هفت
ترا میاید اقبال و مرا رفت
پریشانم ز عمر رفتۀ خویش
ملول از سال و ماه و هفتۀ خویش
هوای عیش و نوش از سر بدر کن
به سن کودکی کسب هنر کن
گر آموزی هنر اندر جوانی
کنی در وقت پیری کامرانی
نیابد هیچکس عمر دوباره
به دانش کوش کز وی نیست چاره
چو کسب علم کردی در عمل کوش
که علم بی‌عمل نیشی‌ست بی‌نوش
بود معلوم هر آزاد و بنده
که نادان مرده و دانا ست زنده
اگر باشد شب تاریک اگر روز
قبول رنج فرما دانش آموز

و یا نظامی در اندرزی برای پسر نوجوانش چنین می‌سراید:

آن روز که هفت ساله بودی
چون گل به چمن حواله بودی
اکنون که به چارده رسیدی
چون سرو به اوج سرکشیدی
غافل منشین نه وقت بازیست
وقت هنر است و سر فرازیست
دانش طلب و بزرگی آموز
تا به نگرند روزت از روز
میکوش به هر ورق که خوانی
کان دانش را تمام دانی

در این گونه اشعار شاعر تنها در پی ارشاد است و هرگز به انگیزش‌های روانی کودک توجه ندارد و به آن نزدیک نمی‌شود. آیا کودک در هفت ساله‌گی آماده است به نصیحت‌های بلند بالا گوش بدهد و به پایه و مایه آن توجه کند؟ نه. او ادبیاتی می‌خواهد از گونۀ دیگر. ادبیات کودکانه و برابر به دنیای شناخت خویشتن. او می‌خواهد قصۀ‌های موش و گربه، پروانه‌ها، جوجه مرغها، اسپهای وحشی و بالدار، پریها (نماد نیکی) و دیوها (نماد بدی) را بخواند و بشنود و از لابلای آنها برابر به ذوق و استعداد خویش رهنمونی گردد.

برادرزادۀ چهار ساله‌یی دارم. روزی در هنگام بازی، پوکانۀ هوایی‌اش از دستش رها گشت و آرام آرام به سوی آسمان اوج گرفت. کودک با اندوه و هیجان به سوی پوکانه‌اش می‌دید و از من می‌خواست تا آنرا برایش بگیرم. ولی من که نمی‌توانستم آنرا بگیرم، بهانه کرده گفتم:

    - پوقانه‌ات یک روز دوباره میاید. غمگین مباش.

او را که مونانا می‌گفتم پس از آن روز، همواره از من می‌پرسید پوکانه‌اش چه زمانی باز می‌گردد. این پرسش برانم داشت تا برایش شعری بسرایم. شعر را ساختم. همیشه آنرا برایش می‌خواندم و او که گهگاه به روی زانوانم می‌نسشت، با شور آمیخته با اندوهی ویژه، در حالی که چشمانش راه می‌کشید به شعر گوش فرا می‌داد و آن چنین بود:

    پوقانۀ مونانا
    رفته سوی آسمانا
    کی میایه از آسمان
    پوقانۀ مونانا جان[۱]

این شعر برایش بسیار شنیدنی و گوارا بود. چرا که هم زبان و هم درونمایۀ آن از آن خود او بود. شعر کودک.

پیداست که بیان پیچیده و تجریدی و مفاهیم کسل کننده و یکنواخت ادبی که آرایه‌یی از تمثیل و افسانه و خیال ندارد و سراسر اندرز است و امر و نهی و از زبان اشیا و جانوران خانه‌گی و وحشی که مورد علاقۀ آنان است، نمودی نشان نمی‌دهد، هرگز به باغستان عاطفه و احساس و پذیرش کودکان نزدیک نمی‌شود و آنان حق دارند چنان اثر ادبی را نخوانند.

کودکان مادر گذشته در یک حالت مادون و فرمانبردار قرار داشته‌اند. آنان ادب و آداب بزرگان را در آماجگاه جانکاه چوب تر استاد و درس فرا گرفته‌اند و به حفظ طوطی‌وار مقولات و تعاریف عربی و غیر عربی که هرگز روزنه‌یی به دنیای شناخت و احساس آنان نداشت، پرداخته‌اند. اگر به کودک پرداخته شده نه به خاطر آن بوده تا کند و کاوی در روان آنان صورت گیرد تا جامعه او را بشناسد و برای بر آوردن نیازها و و ضرورتهای روانی و جسمانی آنان، کاری به عمل آید. به گفتۀ سعدی:

چه خوش گفت با کودک آموزگار
که کاری نکردیم و شد روزگار

از همین روست که مدرسه و خانگاه هیچگاه برای کودکان (حتا جوانان) جای مطلوب و خوشایند آموزشی نبوده است.

و به گفتۀ خداوندگار بلخ:

می‌رود بچه به مکتب پیچ پیچ
چون ندید از مزد کار خویش هیچ

چه بسا از پسران و دختران دانش‌آموز که ترک قیل و قال مدرسه کردند و فراری آن تنگناها گشتند. منتقدی گفته بود ادبیات گذشتۀ ما ادبیات مذکر است. می‌توان این نکته را بر آن افزود که ادبیات گذشتۀ ما ادبیات مذکر بزرگان است.

شیوۀ پرداختن به کودکان و نوجوانان و جوانان به پیروی از استادان پیشین دامنه‌اش را تا دوران ما کشیده است. از آغاز ادب معاصر دری، مستغنی، قاری عبدالله، داوی، ابراهیم صفا، ضیای قاریزاده، ابراهیم خلیل، شایق جمال، همه در کلیت همان راه را رفته‌اند. به گونۀ نمونه مستغنی سروده است:

بود کیمیا گرد دامان مکتب
چه گلها دمد از گلستان مکتب
نبیند گلش روی پژمده گیها
ندارد خزانی بهاران مکتب
درخشنده از نور عرفان نماید
چو روز است روشن شبستان مکتب
ازو فرد نادان شود مرد دانا
چه باشد ازین بیش احسان مکتب
بکوش ای پسر تا به علم دقایق
شوی فرد در نکته دانان مکتب

یا از عبدالهادی داوی:

هست مکتب جان ملت جان من
تا بکی باشیم بیجان تا بکی
کودکان را مکتب است و مدرسه
تا بکی باشیم بیجان تا بکی
یک نفس سر در گریبان در کنید
فکر کالر ای جوانان تا بکی؟

ملک الشعرا قاری عبدالله:

احترام قواعد مکتب
واجب آمد به به پیش اهل ادب
طفل دانستۀ هنر آموز
که بود بخت و طالعش فیروز
تا به مکتب بود سروکارش
نبود بر خلاف رفتارش
هرچه استاد میکند ارشاد
سخنش را نمی کشد از یاد
ای پسر هرکه است نیک سیر
داند استاد را به مثل پدر
رهنما رهبر تو استاد است
پدر و مادر تو استاد است
چون معلم شده است راهبرت
دوست دارش چو مادر وپدرت
هرچه تعلیم داده یاد بگیر
هر نصیحت که میکند بپذیر
عزتش دار و باش فرمانبر
تا شوی با کمال و نام آور

کاربرد چنین شیوه بیان نه تنها بازتاب دهندۀ ادبیات کودکان نیست که آنرا به سختی می‌توان بسته به ادبیات جوانان دانست. زیرا در این گونه ادبیات همان طرح و همان شیوۀ (ارشادی) کار گذشته‌گان پی گرفته شده است. و اندکی پسانتر که در بیان گرایش به جوانان دگرگونی روی داد و حیدر نیسان "آللو للو للو"، شایق جمال "گریه و خنده"، ضیا قاریزاده "همت عالی" و "شام غریبان" و آصف فکرت "رنج کودک" را نوشتند اینها بازهم شامل ادبیات کودکان و نوجوانان نمی‌توانند شد. اینها با اسلوب گذشته و کیفیت یکسان با گذشته پرداخته شده‌اند. هرچند در زبان بیان نوآوریهایی دیده می‌شود .

اگر گفته شد تاکنون به معنای دقیق کلمه ادبیات کودکان و نوجوانان نداشته‌ایم به ادبیات نوشته شده نظر داشته‌ام ورنه می‌دانیم که کودکان ما همواره دارندۀ ادبیات ویژۀ خودشان بوده‌اند. این ادبیات که از آن به نام ادبیات گفتاری (شفاهی) نام برده می‌شود، با رنگینی و شیرینی غنی‌ترین یادگارهای خود را نه تنها از زبان خود آنان بیان داشته بلکه ادب‌پژوهان آنرا بر برگهای زرین ادبیات نگارشی نیز ثبت کرده و به ما رسانده‌اند. گنجینۀ ادبیات شیرین و شایستۀ گفتاری کودکان که سراینده‌گان و سازنده‌گان گمنامی از میان خود آنان و یا مادران و کهنسالان، به پدیدآوری آن پرداخته‌اند، همراه با زایش کودکان زاده شده است. تنها یگانه آموزگار دلسوز و پروردگار شکیبایی که مادر است افتخار آنرا دارد که نخست او زبان کودک را به سرایش و خوانش، واداشته است.

سرود للوهای مادران در دل شبها و روزان، کوچۀ اثیری تخیل و احساس کودک را به سوی دنیای رنگارنگ گشوده است که از آن پس کودک رفته رفته خود دارندۀ ادبیات و گردآورنده‌یی از ترانه‌ها و بازی‌های موزون دسته‌جمعی خود گشته و بدینسان خود و همگنان خود را سرگرم داشته است. ترانه‌ها، بازی‌های آهنگین، افسانه‌گوییهای مادران، چیسانها وغیره باغ عواطف او را سیراب کرده‌اند و روان پویندۀ او را به پرواز واداشته‌اند. مگر انسان و زادۀ انسان می‌تواند بدون ادبیات زیست کند؟ تاریخ ادبیات بزرگان گواه است که حتا در نخستین سالهای شکوفایی ادبیات نوشته شدۀ دری، سرود نونهالان باغ هستی ما یعنی کودکان خراسانی طنین ماندگاری یافته است. و این می‌رساند که ادبیات فلکلوری آنان تا چه بلندایی ویژه‌گی خودش را دارد .

تاریخنگار نامدار طبری در حوادث سال ۱٠٨ می‌نویسد که ابومنذر اسد بن عبدالله القسری به ختلان لشکر کشید ولی از خاقان ترک شکست خورد و به دیار بلخ گریخت. وقتی کودکان او را شناختند، در حالی که در کوچه ها به دنبالش افتاده بودند، به آواز بلند می‌سرودند:

    از ختلان آمذیه
    بار و تباه آمذیه
    آبار و باز آمذیه
    خشک و نزار آمذیه

و به حوالۀ تذکرةالشعرای دولتشاه سمرقندی سخن منظوم دری، برای نخستین بار از زبان کودک یعقوب لیث صفار در هنگام چارمغزبازی به ناخود آگاهی این گونه برون جهیده بوده است:

    غلتان غلتان همی رود تا لب گور(گود).

اگر ادبیات زبان دری به خود می‌بالد که نخستین گوینده‌گان آن در خراسان این زادگاه شعر و شکوه ثبت تاریخ گشته است چنانکه دیده می‌شود در این بالیدنها نشان استعداد کودکان ما بازهم ویژه‌گی خود را بر نخستین ورقهای آن بر جا گذاشته است. یعنی که آرزوها و نیازهای کودکان ما هیچگاه در پویۀ تاریخ از رفتن باز نه ایستاده است. غمها و غصه‌ها و شادمانی‌های آنها در دل تاریخ اثر کرده و در کوچه‌های سده‌ها به سبکبالی پرزده است. بنابر این نمی‌توان بربالنده‌گی و اثرمندی ادب گفتاری کودکان و نوجوانان به نظر بی‌باوری نگریست و به آن کم بها داد. این ادبیات، تاریخ زنده، پربار و آکنده از سرود و ترانه است که در درازای تاریخ همواره همزاد عاطفی کودکان و نوجوانان ما و بازده ذهن زنده و آفرینندۀ آنان بوده است. اگر این آفرینشگری نمی‌بود و اگر این ادبیات ویژه، با زبان شیرین و پذیرنده و تعبیرات دلپذیر آنان نبود، آیا فرهنگ بشری به کمبود بی‌آزرمی رو به رو نمی‌گشت؟

ب – وضعیت کنونی ادبیات کودکان:

با اندوه باید گفت که تا کنون در بارۀ ادبیات کودکان و نوجوانان ، کوششی گسترده و درخور به عمل نیامده است . اندک نقش کارکردی را میتوان یافت که با آگاهی وبه گونۀ علمی به مسالۀ ادبیا ت کودکان و نوجوانان ، پرداخته باشد .

کارهای جسته جسته یی که در سالیان پسین چه در پوشش کتابهای درسی چه در پیرایۀ کتابهای قصه وشعر برای کودکان صورت پذیرفته است، البته در خور توجه وستودن است. در زمینه سرایش اشعار کودکانه بایستی با سپاس از استاد مایل کابلی (آصف) که هماهنگ با ذوق کودکان و اطفال کشور به اثبات گرایشی سودمند در امر پرورش نسل مکتب رو پرداخته بود، یاد آوری کرد. ترانه های خوبی چون:

    بشنو از من قصۀ نجار را
    یا : من آب روان هستم
    یا : بچۀ خوب سلام میدهد
    یا : مژده که آمد بهار
    یا : بیرق ما چه خوب قشنگ است
    یا : بخوان بخوان بلبلک برف زمستان گذشت
    یا : موش و تلک
    و . . .

ارزش کار مایل دران است که او آگاهانه زبان کودکان را به کار بسته و خامه را در اختیار احساس آنان قرار داده است . نه بدانگونه که بعضی ها پنداشته اند شعر کودکانه یعنی اندرز دادن ونهی کردن در پوشش واژه های موزون که دران صورت بیگفتگو نقش سازنده و هماهنگی را در دنیای احساس و پذیرش آنها دارا نخواهد بود . تا کنون دست اندرکاران شعر معاصر نیز نخواسته اند از عرش شاعرانۀ خویش به روییدنگاه زمین بنگرند و برای کودکان جامعه که خود یک جامعۀ زنده و بالنده است ، شعر بسرایند و ادب بیافرینند . به این معنا برای کودکان خود تاکنون شاعر و نویسندۀ حرفه یی نداشته ایم .

جهان پیشرفته و مترقی امروزه در همه سطحها کارکرد های ارزنده یی به سود جامعۀ کودکان و نوجوانان انجام داده است . هرساله از طرف یونسکو در کشور های کم رشد ، سیمینار هایی به نام تهیۀ مواد خواندنی برای کودکان و نوجوانان بر پا میگردد وکشور های جهان در زمینۀ چاپ و نشر ادبیات کودکان ونوجوانان کار کردهای خودشان را به نمایش میگذارند . هم اکنون بخش جدی برنامه های فرهنگی کشور ها را در ساحه ادبیات ، نشرات برای کودکان تشکیل میدهد .

در این زمینه در کشور ما به گمان بسیار نگارش و ترجمۀ دانستانها با کیفیت یکسان ، از اواخر سالهای سی ام آغاز گردید . هر چند که در کلیت این آثار نمیتوانند پاسخگوی نیاز اساسی کودکان باشند ولی بازهم آن نخستین گامها ، شایستۀ بزرگداشت و یاد آوریست .

ولی پیش ازان لازم است از نخستین نشریه در این زمینه که زیر نام « سراج الاطفال » در ۱٥ میزان سال ۱٢۹٥خ برابر با ۱٨کتوبر ۱۹۱٨ پیوست با جریدۀ مهم « سراج الاخبار» چاپ میشد ، یاد کرد . این جریده در هر هفته یک بار به زبان دری برای ارشاد و رهنمایی کودکان و نوجوانان در میان چند خانوادۀ سرشناس پخش می شد . با این هم بایست آن گام نخستین را ارج نهاد وآن را ستود .

در اینجا از کتابهایی باید نام برد که در زمینۀ داستان و شعر کودکان در سالیان پسین از راه نشرات رسمی کشور چاپ شده اند ، با این یاد آوری که ممکن است نویسنده به برخی از کتابهای چاپ شدۀ دیگر در این زمینه دسترسی نیافته باشد :

    ۱- "دهقانان کوچک" (نمایشنامه) به گونه منظوم و منثور - ترجمه عبداللطیف نشاط. نظم کننده گان، ضیا قاریزاده، محمد شفیع رهگذر، مطبعه معارف. مزار شریف. سال ۱۳۳٦.
    ٢- "آفتاب برآمد" (داستان). فتح محمد منتصر. کابل ۱٣٣٧
    ۳- "افسانه های شیرین" (داستان) محمد رشاد وسا (ترجمه) ۱۳۵۱
    -٤"قصه های تربیتی" (پشتو و دری)، عبدالمحمد مموزی. مطبعه معارف. ۱۳۵۱
    ٥- "شهر وفا"، (داستانهای اطفال) ترجمه، علی احمد کریمی. ۱۳۵۱
    ٦- "دنیای حیوانات مخصوص اطفال" در سه جلد (معلوماتی به گونۀ حکایتی دربارۀ حیوانات). ترجمه، محمد حکیم ناهض. ۱۳۵۱
    ٧- "ندای کودک"،(مجموعۀ ترانه های فلکلوری). عبدالرووف پاییز حنیفی. ۱۳۵۱
    ٨- "لقه موتر" (ترجمه). ف-الف فاروق. (دری و پشتو). ۱۳۵۳
    ٩- "سره چورگوری او دوکه بازه گیدله" (ترجمه) ماری خلیل (دری و پشتو)
    ۱٠- "قصه ها و افسانه ها"، (مجموعه داستانها)، عبدالغفور برشنا.
    ۱۱- "گنج" (داستانهای کوتاه برای اطفال). پاییز حنیفی ۱۳۵۶.
    ۱٢- "پرنس کوچک" (داستان میانه) ترجمه. غلام سخی غیرت ۱۳۵۷.
    ۱۳- "تأتر کودک"، جلال نورانی
    ۱٤- "شکوفه ها" مجموعه یی داستانها به قلم کودکان. جلال نورانی .
    ۱٥- "کبوتران سپید صلح" گردآوری پویا فاریابی. ۱۳۶۱
    ۱٦- "افسانه سی سانه" در سه جلد. عبدالحسین توفیق. ۱۳۶۱
    ۱٧- "سه افسانه برای اطفال" چاپ کرده وزارت تعلیم و تربیه
    ۱٨- "شوخیهای میفی" ترجمه میر حسام الدین برومند .
    ۱۹- "گلفروش" نوشته وکیل احمد.
    ٢٠- "با اسپ سحر آمیز به طرف لندن" چاپ گویته انستیتوت. کابل
    ٢۱- "مرگ بر آمریکا" چاپ ۱۳۶۲.
    ٢٢- "غجی غچی بهار شد" مجموعۀ ترانه های فلکلوری برای کودکان
    گردآورنده ر. رویین. انجمن نویسنده گان. کابل. ۱۳۶۱
    ٢۳- "افتو بارانک". دفتر شعر برای کودکان. ر. رویین. انجمن نویسنده گان. ۱۳۶٢

ج - ماهیت و مضمون اساسی ادبیات کودکان:

تا کنون کوشیدم وضعیت ادبیات کودکان را از گذشته تا امروز به گونۀ فشرده بررسی نمایم ونقش کنشی وشیوه های برخورد با این پدیده را ارزیابی کنم . اکنون هنگام آن فرا رسیده است که ببینیم ادبیات کودکان چیست و ویژگیهای اساسی آن کدامها است ؟

در دو بخش گذشته نیز در بارۀ ویژه گیهای ادبیات کودکان اشاره های کوتاهی رفت . در این جا به بررسی گسترده تر این مساله میپردازم ، تا بتوان ویژه گیهای ادبیات بسته به کودکان را مورد توجه قرار داد .

نخست آنکه ادبیات کودکان به گونه دقیق دارای دو شاخه است . یکی ادبیات برای کودکان و دیگری ادبیات توسط کودکان . ادبیات برای کودک ، ادبیاتیست که بزرگان برای کودکان می آفریند وادبیات توسط کودک ، ادبیاتیست که از سوی خود کودکان آفریده میشود . مهمترین جلوۀ این گونۀ ادبیات ، همان ادبیات گفتاریست (فلکلوری) که توسط آنان پیشکش شده است ، مانند : اشعار ، بازیهای منظوم گروهی و ترانه ها . برای فشرده گی ، ما هردو بخش یاد شده را به نام ( ادبیات کودکان) میشناسیم .

پس ادبیات کودکان را چی گونه باید تعریف کرد؟

ادبیات کودکان را باید مجموعه یی از آفرینشهای هنری نوشته شده (مکتوب) وگفتاری (فلکلوری) توسط کودکان و یا بزرگسالان دانست که بسته به کودکان و در هماهنگی با زبان کودکان آفریده شده باشد .

من در اینجا بیشتر به ادبیات برای کودکان چشم دارم. یعنی نوع ادبیاتی که توسط بزرگسالان شاعر و نویسنده آفریده میشود. حالا این مطلب که برای کودک چی باید نوشت و چی گونه باید نوشت، برجسته گی مییابد .

برخی ها گمان برده اند شعر کودکانه یعنی آنکه دران کودکان را مخاطب سازی و از واژه های ساده و شناسا، سود ببری. زبان نگارش در آثاری که برای کودک نوشته میشود، البته جایگاه برینی دارد و دارای اهمیت والایی است چنانکه مولانا گفته است :

    چون که با کودک سروکارت فتاد
    پس زبان کودکی باید گشاد.

ولی این همۀ دشواری نیست.

کاربرد زبان ساده ، تنها در رسایی درک درونمایۀ نوشته ها کمک میرساند وبس . ولی هنر شعر کودکان و داستانکهای کودکان در پرورش و نمایش تصاویریست که در دنیای رنگین خیال وتصور آنان آزار دهنده ، نا آشنا وغیر قابل پذیرش نباشد . یعنی آنکه این آثار در پردۀ احساس وشناخت آنان گنجایی داشته ونیز ساختمان ذهنی ساده و خیال آفرینی را دارا باشند . تنها تفاوتی که میان ادبیات کودکان با ادبیات بزرگان موجود است ، در همین گرهگاه اساسی است . هدف آنست تا روان کودک توسط این ادبیات صیقل بیند ونیروی خیال در آنان اوج گیرد .

شایسته است برای نوشتن کتاب کودک نخست باید اندیشه و زبان کودک را فرا گرفت و متوجه بود که مخاطبان کودک ما از لحاظ ظرفیت پذیرش های روانی در چه سنی قرار دارند . این گروهبندی ، برای پرورش اندیشه و قریحۀ شان امر بسیار ضروری است . هنگام نگارش اثر ادبی این مسایل در گام نخست باید مورد سنجش و بررسی قرار گیرد .

. هرگاه اندیشۀ تازه وزیبایی در بیان پیچیده ، ایستا و دشواربیان گردد ، هرگز به دنیای عاطفه ها وذهن حساس کودک همسونخواهیم گشت واو آنرا تا پایان نخواهد خواند . هر نویسنده وهر شاعر میتواند نویسنده و شاعر خوب کودک باشد اگر راز و نمایش سخن گفتن خوب را با آنان دریابد . اگر نوشته های ما « ارشادی» و «نصیحتگر» باشند . اگر نوشته های ما مانند مقاله های ژورنالستیک تهی از گوهر تخیل ونمایش باشند واگر شعر های ما موعظه گر اخلاقیات خشک ومستقیم باشند ، آنگاه این گونه نوشته ها و شعر ها برای آنان فرآوردی پذیرنده نخواهند بود و کار آیی ادبی نخواهند داشت . باید ازکاربرد واژه های پر طمطراق ، بغرنج و جمله های دور و دراز ومرکب و بی آرایه های تصویری و خسته کننده ، دوری جست . کوشش شود از واژه های زبان مادری کودک بیشتر استفاده گردد تا واژه های بیگانۀ چه عربی ، چه انگلیسی . ما بیشترینه بد گپ میزنیم وبه سختی میتوانیم هدف خود را به مخاطب خود برسانیم .یگانه علتش اینست که ما مسالۀ زبان آموزی را برای کودکان ، از آغاز جدی نگرفته ایم و آنرا درست نیا موخته ایم وبا بی تفاوتی از کنارش گذشته ایم . بیشتر به جنبه های اخلاقی سخن گفتن آنان نگریسته ایم تا زبان بیان شان که چی میگویند و چگونه میگویند . وقتی کودک به پیروی از بزرگان خود به جای « همه یا همه گی » کلمه بدریخت کُله گی را به کار میبرد و یا از کلمه معلم صاحب ، مدیر صاحب - این میراث شوم هند بریتانیا، استفاده میبرد باید برایش آموخت که بهتراست به جایش آقای معلم (آموزگار ) ، آقای مدیر بگوید و ازین گونه . در جهان پیشرفته این گونه برنگریها ( نظارت کردنها) را از همان دوران کودکی پی گیری ( مشق وتمرین ) میکنند تا در جوانی و پیری هریک با ادای درست واژه ها ، با کمال راحتی و خونسردی ، به بیان مقاصد خود بپردازند . یعنی خوب سخن گفتن را در زبان مادری کودکان ، ارزش بسیار مینهند . ازین جاست که آموزش وپرورش کودکان از همان دامان کودکستان و دامان کتابهای کودک آغاز میگردد . تا بتوان آنانرا برای درست گفتن ودرست خواندن ودرست نوشتن آماده ساخت .

اگر از سویی کودکان با صفا وصمیمیتی که دارند خیلی ساده و آمادۀ شناخت به نظر میرسند ، از سویی هم ازان جاکه دارای روان زود رنج و نهاد خوش باور اند ، کار در بارۀ آنان بی دشواری نیست . بنابرین هرآموزگار ، هر نویسنده و شاعر کودک باید با روانشناسی کودکان آشنا باشد وواکنشهای روانی و تاثرات آنها را از محیط زیستی شان ، از نظر دور نداشته باشد .کودکان میتوانند بغرنجترین واقعیتهای زنده گی پیرامون شانرا درک کنند یا کم از کم ازان شناختی به دست آرند اگر به زبان خود آنان با ایشان سخن گفته شود . این اندیشه که سطح فراگیری کودک نازل است وبنابرین نباید برایش از حقایق وواقعیتها سخن گفت ، امروزه جز پنداری نا کارا شناخته نمیشود .آنان دارندۀ بهترین آماده گیهای ذهنی و تواناییهای ذهن پذیرشگر هستند . مساله یی که در خور اهمیت است چگونه گی برخورد و چگونه گفتن است با آنان . کودکان چیز هایی را می پذیرند که به شکل خوب و آراسته به آنان داده شود ، نه به گونۀ مغشوش و آشفته . باید دراین راستا کار را با آنان از دیدنیها (ملموسات ) آغاز کرد نه از صور دور از واقعیت . بنابر این گزینش رده هایی از گونه های بیان ، خیلی ارزش دارد . یعنی پدیده های عینی دور وپیش آنان که همه روزه با آنان سر وکار دارند . باید کار از اینجا آغاز گردد .

در گزینش موضوع و درونمایه، این نیز گفتنی است که بازتاب نا به هنجار مرگ و سوگواری وزاری در آثار کودکان ، روان لطیف آنان را میخراشد و دلزده گی وبیم و هراس را در نهاد آنان میکارد. زیرا شیوۀ کتاب خواندن کودکان با بزرگسالان همگون نمی باشد. آنان دنیای کتاب را واقعا حس میکنند و در هنگام مطالعه خود را به جای قهرمانان و کرکتر های داستانها قرار میدهند . یعنی آنان بیشترو بهتر از ما با آنچه که میخوانند پیوند برقرار میکنند. آنان امر محال را شدنی وغیر واقعی را واقعی میپندارند .صورت کنش و واکنش آنان بیشتر وتند تر از ماست.

در داستانکهای کودک بسیار به جا خواهد بود از میراث بزرگ ادبیات کهن ما به گونۀ بازگردانی ساده، سود برده شود در این راستا از داستانهای هزار و یکشب، داستانهای مثنوی ، کلیله و دمنه، جوامع الحکایات و به ویژ شاهنامۀ فردوسی ، که بیشترینه داده های میهن دوستانه و اخلاقی دارند، استفاده گردد و همچنان داستانکهای کوتاه نویسنده های امروزین زبان دری و پشتو و ازبکی ودیگر زبانهای ملی کشور، نیز باید از نظر دور نگه داشته نشوند تا کودک از محیط امروزی و جهان پیرامونش نا آگاه نماند. تکنالوژی امروزین نیز در پرورش اندیشه یی آنان نقش سازنده دارد که نباید از معرفی آن چشم پوشید.

نکتۀ دیگر آن است که ما در لابه لای قصه ها و اشعار خویش نباید مسالۀ آگاهی کودکان و نوجوانان را از نظر دوربداریم. زیرا اینان در سنی قرار دارند که از تجربه های بزرگان باید بیاموزند ودربارۀ پدیده های گوناگون زنده گی شناختیبه دست آرند. در آیینۀ آثار کودکان باید زنده گی، انسان، هستی اجتماعی و نمود های طبیعت، بازتاب خود را بیابند. مهر ورزیدن، عاطفه داشتن و خیر رساندن به انسانها و جانوران، وظیفه شناسی، راستگویی، دستگیری، فداکاری و سر انجام در یک سخن ،کردار نیک در او جایگاه برینی بیابد. این ها هدف بزرگ بیان و نمایش ادبیات کودک و نوجوان را در خود دارند.

هر شعر و قصه یی که برای کودکان کشور نگاشته میشود زمینۀ بسیار موثریست برای کامیابی معنوی آنان بذری که امروز در نهاد آنان افشانده میشود فردا بارور میگردد. چه بهتر که برای پرورش سالم این نونهالان باغ هستی، سنجیده تر ودلسوزانه تر بکوشیم و آنان را برای پذیرایی فردای روشن و خالی از هر گونه ستم و فساد آماده سازیم.

در پایان چند نمونه از شعر ها و منظومه های کودکان را از نظر می گذرانیم:

    پروانه ها
    پروانه ها ، پروانه ها
    پروانه های خوشنما
    پرواز تان بس دلنشین
    بر آسمان و بر زمین
    کا لای خوشرنگ شما
    رقص شما ، جنگ شما
    روی گل وروی چمن
    روی علفهای دمن
    گفتم بگیرم بالکت
    آن بالک خال خالکت
    از دست من گشتی رها
    رفتی سوی تخت هوا

    افتو بارانک
    آسمان آسمان باران کن
    افتو ما را خندان کن
    باران می شویه ما را
    روی زمین هر جا را
    می گردیم و می گردیم
    گرد جهان می گردیم
    باران می باره شر شر
    کالای ما میشه تر
    افتو کالای ما را
    میکنه خشک و زیبا
    یکسو می باره باران
    یکسو خورشید خندان

    اگر شوه سر از نو
    هم باران و هم افتو
    میدانی نام او را
    خیلی خیلی آسانک
    نامش افتو بارانک


دو شعر بالا اثر ر. رویین

    للوهای مادران

    شب شد ای شیرین پسر- نیست آواز دگر
    غیر شرشرهای جوی- در میان باغ و کوی
    ناله های آبشار- شل شل بید و چنار
    آللو- للو- للوآللو- بچه- للو
    آللو ای گل پسر- بی خبر از خیر و شر
    مادرت پهلوی تو- مانده سر بر روی تو
    میزند موی تو دست- تا روی در خواب مست
    آللو- للو- للوآللو- بچه- للو
    ای عزیز آرام جان- میشوی آخر کلان
    بار دنیا دوش توست- غصه هم آغوش توست
    قدر کن آغوش من- خواب شو در دوش من
    آللو- للو- للوآللو- بچه- للو
    ای به جسمم همچو جان- قدر این موقع بدان
    میکنی وقتی تو یاد- با هزار افسوس و داد
    بوسه های گرم من- دست های نرم من
    آللو- للو- للوآللو- بچه- للو
    خواب شو ای هم نفس- وقت عیش اینست و بس
    گر دمی در عالم است- از خوشی این یکدم است
    وقت خواب ناز توست- تخت شاهی گاز توست
    آللو- للو- للوآللو- بچه- للو
    خواب شیرین شو پسر- میرسد وقتی بسر
    بچه مکتب شوی- غرق خواندن شب شوی
    خوابت آید از شتاب- افتد از دستت کتاب
    آللو- للو- للوآللو للو بچه للو

حیدر نیسان

    به هنگام بهاران
    به هنگام بهاران
    بکارد گندم و جو
    جواری نیز بسیار
    بکارد گندم و جو
    جواری نیز بسیار

    بخوان بخوان بلبلک
    بخوان بخوان بلبلک
    برف زمستان گذشت
    صندلی برداشته شدمرگ غریبان گذشت
    فصل خنک برآمد
    باد بهاری وزید
    آلو و بادام و سیب
    همه شگوفه کشید
    بهر تماشای گل
    هر که به بوستان گذشت
    بخوان بخوان بلبلک
    برف زمستان گذشت
    دهقان قلبه گرفت
    جانب صحرا روان
    گاو و بز و گوسفند
    سوی چراگاه روان
    سبزه به صحرا دمید
    زحمت چوپان گذشت
    بخوان بخوان بلبلک
    برف زمستان گذشت

شعر از استاد محمد آصف "مایل" دو ترانه پایانی برگرفته شده از: سایت "ارمغان اطفال"


(۱) دیر زید آن پسر که امروزه جوان برومندی شده است به نام انجنیر احمد خالد.
یادآوری: این نوشته در سال ۱۳٦٢ در کنار دیگر مقاله ها، در کتابی به نام "لکچرهای آموزشی" برای جوانان، از سوی دانشگاه کابل به چاپ رسیده بود. اینک با اندک پیرایش و ویرایش، از نظر خواننده میگذرد. (نویسنده)