جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۶, چهارشنبه

افریدی

این مقاله ترجمۀ فصل هشتم، نهم ودهم کتاب "نژاد های افغانستان" تالیف ایچ. دبلیو. بیلیو نویسندۀ مشهورانگلیسی است. این کتاب درسال 1880 م چاپ شده وشامل یک پیشگفتارو13 فصل (مقدمه، افغان، تاریخ افغانستان، رابطۀ برتانیه با افغانستان، شیرعلی، پتان، یوسفزی، افریدی، ختک، دادیک، غلجی، تاجک و هزاره) میباشد. برگردان آنرا بدون هیچگونه تبصرۀ به هموطنان خویش پیشکش می نمایم:

افریدی

افریدیها بدون شک بقایای امروزی اپاریتی های هرودوتس میباشد. زیرا نام وموقعیت ایشان هردوکاملامطابقت دارد. قرارمعلوم، وسعت منطقه و خصوصیات مردم آن تغییرقابل ملاحظۀ نموده است اما نه آنقدر بزرگ که هویت آنها را تغییرداده باشد. حدوداولیۀ منطقۀ افریدی شامل تمام سفید کوه وقاعدۀ آن بطرف شمال تا دریای کابل وبطرف جنوب تا دریای کرم میباشد، شرق منطقه ازکوه پیوارو یا سرآبه های دریای کرم واندوس تا نقاط اتصالی با دریاهای کابل وکرم درغرب میباشد.

همراه با افریدیهای امروزی که حالا همقوم قبایل ورکزی وبنگش شناخته میشوند منشای آنها نامعلوم است، بآنهم شاید ایشان ازنسل سکائی بوده و درزمان هجوم سکائی ها (که قبلا بآن اشاره شد) باین مناطق آمده باشند. اینها توسط افغانها بنام ترک لنری تقسیمبندی میشوند که یک بخش قبیلۀ غرغشت افغانها است. گفته میشود که قبیلۀ غرغشت متشکل ازاولادۀ پسر سوم قیس (جدبزرگ اجداد مردم پشتوزبان) میباشد.

مطابق نویسندگان افغان مردم ترکلنری شامل افریدی، ورکزی، بنگش، توری، وزیری وغیره است که اکثرا درنیمۀ شمالی کوه سلیمان مسکون اند. این واژه بمعنی "برادری ترکی" ویا "بستگان" مثل خورلنری یعنی "خواهری" ویا قرابت بین خواهران میباشد. لیکن معلوم میشود که در لست قبایل فوق بعضی اشتباهات صورت گرفته باشد زیرا این لست شامل ختک و چندین قبیلۀ کوچک هندی (درشمال دریای کابل)، جاجی وغیره درجنوب وغرب خیبرنیزمیباشد.

ترکلنری همچنان بنام های کراری ویا کرالری یادشده وقصۀ مربوط به منشای آنها چنین است که دوبرادرقبیلۀ ختک مشغول قدم زدن بوده واز محل استقرارقشونی میگذشتند که اخیرا آنجا را ترک کرده بودند. یک برادرکه طفل نداشت یک دیگدان آهنی پیدا میکند که درپشتوبنام کرهای یاد شده ودیگریکه فرزندان زیاد داشت یک طفل شیرخواردربین زباله های کمپ پیدا میکند. برادران اشیائی دریافتی خویش را تبدیل نموده و پسریافت شده را (بارتباط وضع آن) کراری نام نهادند. قبایلی که ازین پسربوجود آمدند، تعداد وقدرت آنها افزوده شده وبنام کرالنری نامیده شدند. جریان داستان نشاندهندۀ هجوم بیگانگان ومستقرشدن آنها درمنطقه میباشد، اما عدم موجودیت تاریخ ومشخصات آنها، هویت ایشان را مشکل میسازد بخصوص که هیچ محلی نشان داده نمیشود. ازتذکرات مردم ختک معلوم میشود که ترکلنری متشکل ازبخشهای مختلف قبایل ترک بودند که همراه با هجوم سبکتگین درقرن دهم وتیموردرقرن شانزدهم باین منطقه آمدند. آنها احتمالا هویت قومی خودرا تا زمان سقوط سلالۀ چغتائی یا تیمورحفظ نمودند، ولی پس ازآنکه قدرت خودرا ازدست دادند درقومیت عمومی منطقه منحل گردیدند. همچنان معلوم است که بعضی قبایل ترک درزمانهای بمراتب قبل ازسبکتگین به کوه سلیمان آمده ودرآنجا مسکون بودند. این حقیقت توسط مورخین باستانی عربی ذکرشده که ارتش آنها توسط مردمان ترکی درمنطقۀ بمخالفت مواجه میگردد که حالا توسط کاکراشغال شده است. این موضوع درقرن اول اسلامی ویا هشتم میلادی رخ داده وحقایق اشاره شده ممکن است به هجوم سکائی هایکه قبلا ذکر آن رفت، محول گردد. این موضوع ارزش تحقیقات محتاطانه را دارد.

صرفنظرازمنشای ورکزی وبنگش، معلوم میشود که آنها ازموقعیت اولی ایشان درین منطقه تغییرنموده وطوریکه گفته شد بنگش اولا درزرمل یا زرمت درجوارکاتی کتوازمسکون بودند. آنها درآنجا بطورمداوم درجنگ وعداوت با همسایگان (فارمولی) وهم دربین خود (دوفرقۀ بزرگ قومی سمال وگارا) قرارداشتند. مطابق گزارشات افغانها، آنها حدود پنجصدسال قبل توسط غلجی ها اززرمت بیرون رانده شده اولا به کرم وبالاخره پس ازیک منازعۀ طولانی با توری مجبورمیشوند به موقعیت فعلی ایشان در میرانزی وکوهات بروند. تعداد زیادی ازین قبایل به هندوستان مهاجرت نمودند، جائیکه ورکزی یک محله را دربوپال وبنگش دیگری را درفرخ آباد درایالات شمالغربی ایجاد نمودند. فامیل نواب فعلی فرخ آباد مربوط این قبیله بوده وبیگم بوپال مربوط ورکزی است.

لذا قرارمعلوم، افریدی درزمانهای قبل توسط یکتعداد قبایل کوچک ترک مورد تهاجم قرارگرفته وبومیان که توانائی مقاومت را نداشتند بداخل کوه ها درتیرا ومیدان، تپه های خیبرومناطقی میروند که ازسفیدکوه تا اندوس وسعت دارد. مناطق جنوب آن ازمیدان (درغرب) تا اندوس درقره باغ (درشرق) عمدتا دراختیارورکزی و وادیهای میرانزی وکرم دراختیار بنگش قرارداشت. یک بخش منطقۀ باستانی افریدی دراختیارایشان قرار داشت تا اینکه حدود ششصد یا هفتصد سال قبل، باشندگان اصلی توسط قبایل کاملا بیگانه بیرون رانده میشوند. لذاعادات توریهای وادی کرم را میتوان درمناطق آمدن آنها ازسند شمالی به مناطق فعلی آنها جستجوکرد جائیکه آنها یک بخش نیرومند ترکهای توغیانی را تشکیل میدادند. تاریخ اشغال آنها بحدود ششصد سال قبل برمیگردد. تقریبا درین زمان است که همسایگان قدیمی اپاریتای، ازمهد بومی خویش رانده شده، داخل ساحات اپاریتای گردیده وخود را به نام ختک درتمام مناطق (ازقسمت پائینی دریای کابل درشمال تا به کرم درجنوب) مستقرمیسازند.

ازینجا معلوم میشود که افریدیهای امروزی یک بخش کوچکی ازساحۀ فوق را منحیث ملکیت اجداد باستانی ایشان (اپاریتای متذکره توسط هرودوتس) دراختیاردارند. قاعدۀ شمالی سفیدکوه حالا درمالکیت چندین قبیلۀ مختلف قراردارد که عمده ترین آنها غلجی، خوگیانی وشنواری میباشد. مردمان شنواری که نام اصلی آنها شیروانی است ازجملۀ تازه واردین این منطقه بوده وگفته میشود که آنها ازشیروان پارس درزمان نادرشاه باینجا آمده اند. آنها اکثرا زبان خود را ازدست داده وبه رسوم وعادات آنها سازگارشده اند. آنها درقسمت غربی معبرخیبرووادیهای متصل بقاعدۀ شمالی سفیدکوه زندگی میکنند. آنها یک مردم خوب و متفاوت با همسایگان شان بوده ومتصدی حمل ونقل بزرگ این منطقه دربین کابل وپشاورمیباشند. قاطروخرهای آنها ازنسل عالی بوده و تقاضای زیادی درکابل وپشاوردارد. شنواریها سربازان خوب ودزدان هوشیارمیباشند.

قاعدۀ جنوبی سفیدکوه حالا درملکیت توریهای فوق وخوستوال ها (که یک قبیلۀ متحد معلوم میشود) میباشد درحالیکه تمام ساحه آبی دربین دریا های کابل وکرم ودورترین نقاط غربی آن مانند کوهات وبهادرخیل در اختیارختک ها قراردارد. ازساحۀ اپاریتی، آنچه به افریدی وشرکای باستانی آنها باقی مانده، قلب منطقه (یعنی وادی ومعبرکوهات، تپه ها و معبرخیبر، وادی میرانزی و ارتفاعات قسمت شرقی سفید کوه) میباشد. درقسمت جنوبغربی این منطقه، یک قبیلۀ کوچک وگمنام بنام "زُمُخت" وجود دارد که فکرمیشود افغان بوده واکثرا منحیث دزدان ماهر و سر سخت شهرت دارند.

قبایل افریدی، ورکزی، بنگش، ختک، توری، زمخت، خوستوال، جاجی یا زازی، منگل وغیره به دوفرقۀ سیاسی بنامهای سامال و گار یا گارا تقسیم میشوند. این فرقه ها، دراینروزها، دارای هیچگونه اهمیت سیاسی نیستند، ولی منحیث یک رهنما برای دانستن روابط ومناسبات قبلی آنها دلچسپ میباشد. این مردم، کوچکترین معلوماتی دربارۀ منشای فرقه های مخالفی ندارند که منحیث یک موضوع موروثی به آنها نسبت داده میشود، اما آنها سخت مواظب این تفاوتها بوده وهرگزحاضرنیستند آنرا تعویض نمایند. قرارمعلوم این فرقه ها بهنگام مسلمان گردیدن ایشان ایجاد گردیده وبا وجودیکه تمام آنها خود را مسلمان میپندارند، هنوزهم تفاوتهای قبلی مذهبی خود را نگهداشته اند (یکعلامه برای اینکه تغییرعقیدۀ آنها اجباری وبه زورصورت گرفته وبعوض اینکه حقیقی باشد بسیارظاهری است). چون اینها مردمانی بودند دارای دومذهب دشمن که درآن زمان پهلو به پهلوی هم دراین منطقه میدرخشیدند (بودائی وماگی) و بطورطبیعی با معیارهای خاص ویا بخشهای مذاهب اولی آنها مرتب گردیده بودند؛ سامن یا سرامن بودائی نام خودرا بیکی داده وگبر، گَور یا گر ماگی بدیگری.

بابررسی افریدی های امروزی درمی یابیم که بسیارمشکل است آنها را اولادۀ بودائی های ملایم، صنعتی، صلحدوست، ومتفکرتصورکنیم که متنفرازخونریزی یا تخریب زندگی کوچکترین مخلوق خدا بودند. یا آنها را فرض کنیم که اولادۀ آتش پرستهای باشند که مواظبت محبت آمیزآنها برای زندگی تقریبا مساوی بودائی ها بوده وقربانی صادقانه ودقیق آنها درجهت رعایت کوچکترین مراسم واحکام مذهبی ایشان نمیتواند مثل و مانندی داشته باشد. افریدیهای امروزی باوجودی اینکه خودرا مسلمان میگویند درواقعیت به هیچ مذهبی پابند نیستند. آنها تا اندازۀ زیادی جاهل اصول وتعلیمات مذهبی هستند که خودرا بآن منسوب میدانند وحتی اگرهم بدانند بهیچوجه پابند آن نیستند.

صرفنظرازینکه آنها قبلا بودائی ویا آتش پرست بودند اکنون درپستترین درجۀ مدنیت ومرزوحشت قراردارند. بطورکامل بیسواد وبه هیچ معیاری پابند نبوده، هرفرد شاه خود بوده وتمام قوم بیک مجمع کوچک کمترازسه صدهزارنفرتقلیل یافته که اکثرا دزد، گلوبُر،فاقد هرگونه برخورد انسانی وآمادۀ عمل فوری میباشند. آنها حتی دربین همقومان خودشان (پتان) بحیث بی اعتمادترین بی اعتماد محاسبه شده وازهرجانب منحیث سفاک ترین وپنهان ترین دشمن درنظرگرفته میشود. طوریکه ما آنها را می شناسیم، بحیث یک همسایۀ مستقل، آنها یک درندۀ موذی، غیرقابل اعتماد، گرگ صفت، خودسروبدون هدف درزندگی بوده؛ پیشۀ آنها فقط دزدی، قتل وایجاد کینه وعداوت میباشد.

جهالت ووحشت آنها درقبایل همسایه یک ضرب المثل بوده وتعداد زیادی قصه های تفریحی درمقابل آنها گفته میشود. آنها با وجودیکه خود را مسلمان میگویند هیچگونه حرمت واحترامی حتی برای ملاها ویا روحانیون اسلامی نیزقایل نبوده وآنها را آنقدرغارت واهانت نمودندکه منطقۀ آنها توسط تمام روحانیون بحیث یک منطقۀ خطرناک ممنوع السفراعلان گردید. آنها بعلت جهالت درمعلومات مذهبی، ریشخند دیگران درمنطقه بوده وبا شرمساری مجبورمیگردند یک "ملای" پرشورو متعصب را با فریب واغوا ازشهرپشاوربخانۀ کوهستانی خود بیاورند. ملابا قرارگرفتن درمحل جدید خود، منحیث وظیفه، به گلۀ بیسواد خویش دربارۀ مفاد رفتن به حج، زیارت اماکن اولیا وشهدا ومفادهنگفت نذرو قربانی بنام آنها صحبت میکند. این درس برای مغزواندیشۀ افریدی کافی است: آنها درمییابند که با رفتن به زیارت اماکن مقدسه وهدیۀ نذروقربانی بنام آنها، میتوانند ثواب کمائی نموده، خشم آنها را فرونشانده ومورد عنایت آنها قرارگیرند؛ لذا مصمم میشوند که هم به زیارت بروند وهم نذرنمایند. اما ازیکطرف درتمام منطقۀ آنها چیزی بنام "زیارت" وجود ندارد وازطرف دیگررفتن به اماکن مقدسه درساحۀ همسایه ها چیزی نیست که دربارۀ آن فکرشود؛ زیرا وضع طوری است که افریدیها مخالف همه میباشند وهمه مخالف افریدی. دراین وضع دشوارچقدرآسان است که یک "زیارت" درمنطقۀ خودشان داشته باشند وچه کسی میتواند برای شهادت، مناسبترازملای محترم باشد. لذا "ملا" را قربانی نموده و "زیارتی" بربالای مرقد آن افراشتند وباینترتیب تیرا اولین مکان مقدس خودرا پیدا میکند. شاید برای افریدیها، جزاین، هیچ راهی دیگری برای فداکاری باین شکل دینداری موجود نباشد.

گزارش افغانها دربارۀ شجرۀ افریدی نشاندهندۀ اصل ونسب طولانی آنها است که ازهیچکسی بوجود نیامده اند ولی دریافت نام آنها، جعلی ازیک داستان ضعیف است که بآن هم نشاندهندۀ افتخارقومی تمام قبیله میباشد. قصه ازینقراراست که درزمان های قدیم بعضی حاکمان ایالت پشاور یکتعداد اعضای قبیله را به "دربار" خود ویا (مجلس حضار) فرامیخواند. یکی ازآنها با استقلال وخودخواهی بومی، محل یا جای خودرا درمدخل دربارمیگیرد وزمانیکه حاکم میخواهد داخل دربارشود اوازجای خود بلند نمیشود. حاکم توقف نموده وازاومیپرسد که کی است. زه سوک یم؟ "من کی هستم" واوبا لحن بی تفاوتی جواب میدهد: زه هم افریدی یم "من هم یک آفریدۀ خدا هستم". درفارسی – آفریده بمعنی "مخلوق" است. ازین حالت، قبیله نام افریدی را کسب مینماید.

افریدیها یا خیبریها (پس ازاشغال این معبرمشهورتوسط ایشان) منحیث همسایگان مستقل ما درجریان 30 سال فرمان روائی برتانیه برسرحدات ترانز-اندوس، ما را به مشکلات بزرگ ودوامداری مواجه ساخته اند. دزدیهای بزرگ آنها درمرکزکانتونمنت های پشاوربا گارنیزون هشت هزارنفری، درج تارخ منطقه است. دزدیها وآدمکشی های آنها درمسیر شاهراهها، تهاجمات روستائی وگله دزدی آنها باعث تصادمات دوامدار آنها با کارمندان سرحدی ما گردیده است. نتیجۀ 30 سال تماس با آنها بهیچوجه نتوانست آنها را بما وصل سازدوهم نمونۀ فرمانروائی برتانیه نتوانست هیچگونه تغییرقابل توجهی درشرایط آنها ایجاد کند، باستثنای توانمند ساختن آنها ازطریق چشمپوشی وحفظ شجاعانۀ خودمان که حالا به مجهزترین قبیلۀ درسرحدات ما تبدیل شده اند. ما باید روزی این مردم را اشغال ومنطقۀ آنها را ضم خود سازیم. بعدا خواهیم دریافت که اینقوم تیراندازچه کاری میتواند انجام دهند (با انفیلدها، سنایدرها و مارتینی هنریهای ما که قسما توسط افریدیهای فراری ازارتش ما واکثرا توسط دزدان هوشیاردربارکهای قطعات نووارد اروپائی ویا بومی بدست آورده اند).