در جنبشهای مشروطه، درخواست روشنفکران اين بود که دولت حاکم بر ملت، منتخب توده باشد و کردار آن دولت تابع قوانين وضع شده از طرف نمايندگان مردم.
راه عملی اساسیترين مسألهی مشروطه در استقرار حکومت دمکراسی جستجو میشد که روابط حکومت و مردم را براساس قانون تنظيم کند.
روشنفکران دورهی امانی نقش برجستهی در جنبش مشروطه افغانستان ايفا کردند. اما آيا آنها نيز در راستای همين خواستهها فعاليت میکردند؟ این پرسش مدتها ذهن برخی از دانشمندان ژرف انديش افغانستان را به خود مشغول کرده بود.
در مورد جنبش مشروطيت افغانستان، همين بس که بزرگترين دشمن خارجی آن انگلستان بود. امپراطوری انگلستان از طريق فعاليتهای مزورانه بر ضد حکومت امانی توطئه کرد(تيوری توطئه)، بدين ترتيب، دشمنی خود را عليه مردم افغانستان به روشنی نشان داد. مرحلهی اول اين توطئه با خلع شاه امانالله از سلطنت آغاز شد. در مرحلهی دوم زمينه را برای به قدرت رساندن مستبدان بر مسند حکومت فراهم آورد. حکومتی که برای کنار راندن مشروطهخواهان از صحنهی سياست، از هيچ تلاشی باز نايستاد تا بسياری از آنها را کشت و يا به زندان فرستاد. همه ستمهای که بر مشروطهخواهان رفت، سبب شد که جنبش مشروطيت در نيمه راه متوقف شود.
[1][2][3][4][5][6]