جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۸ تیر ۱۱, پنجشنبه

سی‌امین سال درگذشت صوفی عشقری

سی‌امین سال درگذشت صوفی عشقری

نـوشـــته: بصیراحمد حسین‌زاده
(نویسنده و پژوهشگر افغان)


نهم سرطان/ تیر، امسال برابر است با سی‌امین سال درگذشت صوفی غلام‌نبی عشقری شاعر افغان که در سال ١٣۵٨ خورشیدی در شهر کابل از دنیا رفت.

غلام‌نبی عشقری، فرزند شیر محمد (مشهور به داد شیر) در تابستان سال ١٢٧١ خورشیدی در کابل به دنیا آمد.

عشقری در خانواده‌ای بزرگ شد که تجارت و بازرگانی پیشه اصلی آنها بود. این خانواده سالها در بازارهای هند، بلخ و کابل به تجارت می‌پرداختند و در شمار سرشناس‌ترین بازرگانان افغانستان قرار داشتند.

خود عشقری در مورد پیشینیه خود می‌گوید:

    تجارت پیشه ما بود چندی
    به هر جا بود از ما بار بندی

ولی آنچنان که در برخی از نوشته ها آمده است احوال این خانواده دگرگون می‌شود و سرمایه آنها از کف می‌رود:

    تمام هستی ما رفت بر باد
    نصیبم بینوایی بود او داد

آنگونه که گفته اند و خود عشقری هم در اشعار خود آورده است وی به ناچار مغازه ای باز می‌کند و شغل های گوناگونی را تجربه می‌کند و مدتی هم به کار صحافی کتاب می‌پردازد و بیست پنج سال را این گونه سپری می‌کند:

    شده عمری که سودایم به یوسف طلعتی باشد
    سر بازار اگر دکان نمی کردم چه می‌کردم

و یا چنان که می‌گوید:

    اجناس دیگری اگرت نیست عشقری
    خاشاک و خاک بر دهن این دکان بریز

زبان عامیانه

از ویژه گی های مهم صوفی عشقری که او را به شاعر محبوب و ماندگار بدل کرد استفاده از ترکیب های عامیانه مردم است که در شعر او بسیار دیده می‌شود. عشقری شاعر زبان مردم کوچه و بازار بود که از فرهنگ عامیانه مردم بهره های فروان برد.

    به رسیدن وصالت به خدا تلاش دارم
    تو بیا به کلبه ی من چلوی رواش دارم
    زفراق تو مریضم، بنما عیادتم را
    جگرهزار پاره، دل قاش قاش دارم
    پیر گردیدم، دوتا شد پیکرم لیکن هنوز
    همچو مینای می‌از شوق تو قلقل می‌کنم
    پیش من کمتر بخوان افسانه پاریس را
    زین جهان بی وفا گل گشت پغمانم بس است
    تیشه کوهکن می‌زد، سنگ این سخن می‌گفت
    کار عشق دشوار است پشت گپ چه می‌گردی
    جا دارد اگر خوانی ام از کهنه خیالان
    پیداست زکرتی و لباس بَرَک من

یما ناشر یکمنش شاعر و پژوهشگر افغان در مورد استفاده عشقری از زبان عامیانه می‌گوید: "عشقری از چیزهایی می‌گوید که در دسترس مردم است. عناصری را به خدمت می‌گیرد که در زندگی روز مره مردم موجود و مطرح است و به همین لحاظ مثلا تشبیهات او اگر برای خواننده اش جدید باشد، عناصر تشبیه آشنا و شناخته شده است. مثلا:"در آن جا کمپ شاهی بال مور است" تشبیه سرا پرده شاهی به بال مور شاید جدید نباشد، اما "کمپ شاهی" نامی است که فقط در عصر عشقری به نشیمن گاه شاه گفته می‌شد.

و یا مثلا "فرقه مشر اردوی خوبان" از این نظر که فرقه مشری مقامی است در ارتش و برای همه ملموس و قابل درک است.

با آنکه عشقری با شاعران برجسته زیادی در یک دوره زیسته اما شاید کمتر شاعر معاصر او توانسته است با چنین اقبال و استقبالی از سوی مردم روبرو شود. راز این ماندگاری و اقبال چه می‌تواند باشد؟

ابوطالب مظفری شاعر و نویسنده افغان در پاسخ این سوال می‌گوید که: "به گمان من صوفی عشقری توانست از تركيب لهجۀ مردم كابل با زبان ادبيات رسمی فارسی غزلش را رنگ و بوی خاص اقليمی ببخشد كه خالی از تازگی و شيرينی نيست. كاری كه در امثال و اقرانش ديده نمی‌شود. يعنی وقتی ما شعر قاری عبدالله و يا استاد خليلی را می‌خوانيم از همان زبان و صور خيالی استفاده می‌كنند كه فی‌المثل در ايران، ملك الشعرا بهار و استاد شهريار هم بهره می‌برند."

مظفری باور دارد که شعر صوفی عشقری را می ‌توان گفت که شعر فارسی كابلی است . چون بسامد كلمات مهجور مورد استفاده در افغانستان در شعر ايشان خيلی بالا است. اين حالت هرچند گاه زبان شعر ايشان را خيلی ساده و گاه عاميانه می‌كند اما اغلب باعث شيرينی كار می‌شود. مانند ابياتی از اين دست:

    چون سويدا بد گمانی از دل دلبر نرفت
    گرچه پيراهن بخود از پوش قرآن ساختم
    سالها بی وعده در راهش نشستم منتظر
    پرده های چشم پا انداز جانان ساختم
    يا در اين غزل كه اين حالت پر رنگ تر است.
    دادند چون دو بسوه زمين از برای من
    يک سر پناه بی در و ديوار ساختم
    يک خر خريدنم بجهان باقی مانده بود
    پالان و تنگ و توپره و افسار ساختم

یما ناشر یکمنش نیز معتقد است که: "عشقری در مجموع کمتر به زبان معیاری یا بهتر بگویم زبان ادبی عصر خود شعر گفته است. زبانی که او زیادتر به آن میلان دارد، زبانی است که محیط او را احاطه کرده.

او در شعری که سرودنش را با در نظر داشت موازین ادبی موجود آغاز می‌کند، زیاد نمی پاید. بعد از چند مصرع، سراغ زبانی می‌رود که برایش طبیعی تر جلوه می‌کند، چون از یک سو این زبان تخیلاتش را بیشتر مجال جلوه گری می‌دهد و از سوی دیگر، زبان رسمی زبانی است که شاعر ممارست لازم در آن ندارد."

محمد کاظم کاظمی شاعر و نویسنده افغان نیز صوفی عشقری را در میان شاعران افغانستان یک چهره استثنایی می‌داند و متعقد است که: "صوفی عشقری شاعری کلاسیک‌سراست، ولی کاملاً متفاوت با کلاسیک‌سرایان سنتی ما مثل مرحوم قاری عبدالله و غلام‌محمد نوید و دیگران.

به واقع عمده امتیاز عشقری نسبت به اقرانش، بهره‌گیری خوب او از زندگی، آداب و رسوم و زبان مردم عصر خود است.

به گفته کاظمی، در شعر کلاسیک آن روزگار افغانستان، غالباً نشانی از زندگی معمول مردم دیده نمی‌شود. شاعران بیش از این که به چشمدیدهای خود از محیط متکی باشند، به سنت ادبی متکی هستند.

البته این اتکا به سنت در بعضی شعرهای عشقری مثل «به این تمکین که ساقی باده در پیمانه می‌ریزد» دیده می‌شود، ولی بسیاری از شعرهای او بیش از سنت ادبی، به محیط زندگی او وابسته است."

به گفته کاظم کاظمی، محیط زندگی شاعر یعنی شهر کابل و مردم آن در شعر عشقری حضور روشنی دارد و بسیاری از ضرب‌المثل‌ها، کنایه‌ها و آداب و رسوم مردم را در آثار او می‌توان دید. حتی ویژگی های زندگی و معیشت خود شاعر هم از لابه‌لای شعرش حس می‌شود، مثلاً آنجا که می‌گوید

    در میان لای و گل خیر است اگر نانم فتاد
    بوتل تیلم در این شام غریبان نشکند

کاظم کاظمی هم، خاصیت شعر عشقری را، بهره‌مندی خوب شاعر از زبان رایج زمان خودش می‌داند . و می‌گوید: "کسی که بخواهد رد پای زبان مردم عصر در شعر آن دوره را بررسی کند، از شعر بسیاری دیگر از شاعران ما ناامید برخواهد گشت، ولی شعر صوفی عشقری را سرشار از اصلاحات، تعبیرات و واژگان محاوره و عامیانه خواهد یافت و این از جهت نزدیکی شعر با زبان مردم بسیار اهمیت دارد.

شاید این در دید ادبای سنتی ما بسیار خوشایند نباشد، ولی برای کسی که با زبان شعر پیشرو امروز انس دارد، بسیار جالب است. شاید این خصوصیات امروز در شعر بسیاری از شاعران دیده شود، ولی در عصر زندگی عشقری نبوده است و از این نظر عشقری را می‌توان پیشگام نوعی نوآوری زبانی دانست.

طنز در شعر عشقری

ویژگی دیگر شعر صوفی عشقری، از نگاه کاظمی، بیان رندانه و گاه طنزآمیز اوست که این هم متأثر از زبان مردم است. مثلا می‌گوید

    تا و بالا که می‌شوم به دکان
    به گمانم که کوه سالنگ است

یا

    به روز عید هم دکان صوفی عشقری باز است
    به امیدی که بیند بر سر بازار خوبان را

به همین لحاظ، در شعر صوفی عشقری ملاحت و جذابیتی خاص می‌توان یافت که در شعر دیگر کلاسیک‌سرایان آن روزگار کمتر دیده می‌شود. شعر آنان خشک و رسمی است، ولی شعر عشقری زنده است و مردمی.

عشقری، فطرتاُ شوخ طبع است و طنز را به عنوان چاشنی کلام همیشه مدنظر داشته است. یما ناشر یکمنش که خود از صاحب نظران در حوزه طنز است در مورد شوخ طبعی عشقری می‌گوید که: " زبان طنز آلود او باعث می‌شود که ابیات انتقادی او نیز راه خود را زودتر و آسان تر به دل ها باز کند. از طرف دیگر، زبان بی تکلف و ساده عشقری خود برای شوخ طبعی میدانی وسیع دارد ."

موسیقی و عشقری

شاید کمتر آواز خوانی را بتوان در افغانستان پیدا کرد که عزلی از صوفی عشقری نخوانده باشد. و این موضوع باعث شهرت عشقری در میان توده مردم شده است. آنگونه که ناشر یکمنش می‌گوید " صوفی عشقری یک قسمت آوازه و نام شاعری خود را مدیون آشنایی با اهل موسیقی است، زیرا معرفی اشعار او توسط آنان، کار شاعر را در قسمت اشاعه و تبلیغ آثارش آسان تر ساخت."

اما چه چیزی باعث شد که هنرمندان موسیقی به شعر عشقری اقبال نشان دهند؟ ناشر یکمنش به این باور است که: "صوفی خود در محافل موسیقی شرکت می‌کرد و به موسیقی علاقمند بود. زبان بی تکلف و ساده او، میدان استفاده شعرش را در آهنگ ها، فراخ و گسترده ساخته است.

در شعر عشقری فطرتا نوعی موسیقی پذیری موجود است که معاشرت زیاد او با اهل موسیقی را وسعت بخشیده است. میلان اهل موسیقی به جانب شعر عشقری، شاید به این دلیل نیز باشد که تعدادی از این طایفه از سواد بهره چندانی نداشتند و شعر عشقری به سبب ساده وبی پیرایه بودن، از ترتیب و آداب مخصوص دانستن شعر، بی نیاز بوده است."

برای اولین بار، استاد قاسم افغان بود که غزلی از صوفی عشقری را خواند و نام او را بر سر زبان ها انداخت:

    عمری خیال بستم یار آشنایی ات را
    آخر به خاک بردم داغ جدایی ات را

استاد رحیم بخش شاید بیشتر از همه از شعر عشقری استفاده کرده است. استاد سرآهنگ، الفت آهنگ، وحید قاسمی ، احمد ولی، فرهاد دریا و بسیاری از آواز خوان های دیگر افغانستان شعرهای عشقری را خوانده اند.

    به این تمکین که ساقی باده در پیمانه می‌ریزد
    رسد تا دور ما دیوار این میخانه می‌ریزد
    گر بهشتم می‌رسد وصل نکویانم بس است
    گر به دوزخ لایقم تکلیف هجرانم بس است
    دلبرم دل آزار است پشت گپ چه می‌گردی
    ظالم وستم کار است پشت گپ چه می‌گردی
    فدای چشم نمناکت شوم یار
    جگر خونی چرا؟ خاکت شوم یار

مجموعه ای از اشعار صوفی عشقری در سالهای گذشته در چندین نوبت در کابل، پشاور و تهران به چاپ رسیده است که اکنون همه آن ها نایاب شده است.

صوفی غلام نبی عشقری در سال ١٣۵٨ خورشیدی در سن ٨٧ سالگی در کابل از دنیا رفت و در گورستان شهدای صالحین کابل به خاک سپرده شد.



منبع: سايت اينترنتی بخش فارسی بی بی سی، چهارشنبه ٠١ ژوئيه ٢٠٠٩ - ١٠ تیر ١٣٨٨