بازاندیشی زبان فارسی
(بخش سوم)
فهرست مندرجات
- حسابهای صاف نشده
- دردشناسی زبان فارسی
- زبان فلسفه و علم
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
[↑] زبان فلسفه و علم
زبان فارسی در زمینۀ شعر شایستگی خود را به کمال نشان داده است و چه بسا یکی از تواناترین زبانهای جهان در این زمینه باشد. نرمیها و ظرافتها و تواناییهای آن در ترکیب سازیها و حتا آن جنبههایی از زبان که برای کاربردهای دقیق و علمی زبان چه بسا ضعف بهشمار آید، در زمینۀ شعر به بسط امکانات زیباشناسیک زبان یاری کرده است. شاید از این جهت زبان فارسی را بتوان با خط فارسی سنجید.
خط فارسی به عنوان خطی برای کاربردهای عادی و روزمره نسبت به خط لاتینی کم و کاستیهای فراوان دارد. یعنی خط لاتین نسبت به آن خطی است که قاعدهها و اصول منطقی بر آن فرمانروایی دارند و یکنواخت نوشته میشود. خط لاتینی آموزش خط و کاربرد روزمره آن را بسیار ساده تر میکند. اما همین آسانی، که حاصل خشکی مکانیکی است، امکانات زیباشناسی ک خط را بسیار محدود میکند. اما خط فارسی و عربی با آنهمه استثناپذیریها و سرهم نویسیها و جدانویسیهای غیر منطقی و با همان فراوانی نقطهها و نرمی مارگونۀ شکلهای خود است که بیش از هر خط دیگری در جهان (حتا نسبت به خط چینی) امکانات زیباشناسیک عرضه میکند و این گوناگونی شیوههای خوشنویسی و آنهمه هنرنماییها درست مایۀ خود را از امکانات شکلپذیری بسیار گونۀ این خط میگیرد. یعنی درست همۀ آنچه کارشناسان خط و سواد آموزی در نکوهش این خط گفتهاند، دستمایۀ کار هنرمندان خط بوده است. زبان فارسی نیز که بیشترین رشد و نمای خود را در زمینۀ شعر کرده است، نسبت به پهلوی (به نظر اهل فن که من از محضرشان بهرهمند شدهام) بیقاعدگیها فراوان دارد و از جمله هر چه پیشتر آمده فعلهای بسیط خود را رها کرده و پسوندها و پیشوندها را کمتر به کار برده و بیشتر به فعلهای ترکیبی و امکانات اشتقاقی آنها روی آورده است. به این ترتیب، زبانی شده است که برای ظریفکاری و شیرین کاری امکانات فراوان دارد، اما آنجا که پای کارهای بسیار جدی و خشک به زبان نثر پیش آید، زبانی ست کم توان. گذشته از سرگذشت کما بیش تلخ نثرنویسی در ایران، که اشاراتی به آن کردیم، آن گرایشهای شاعرانه نیز برخی دیگر امکانات زبان را در زمینههای دیگر کاسته است. از جمله ضرورتهای گنجایش وزن، با فعلهای مرکب سازگارتر بوده است. شعر نو نیز به جای خود با شکستن قالبهای خشکیده و کلیشهای شدۀ زبان باز امکانات دیگری را در زمینۀ بیان شاعرانه در فارسی نشان داده است و زبان فارسی در شعر شاعران بزرگ این روزگار، مانند شاملو و اخوان، به قلههای تازهای دست یافته است. اما زبان نثر هر چند در زمینۀ فروریختن سنگ پارهها و سنگوارههای زبان منشیانه و همۀ آنچه زبان نثر فارسی را به زبانی سنگین بار و لَخت و کندرو بدل کرده بود، گامهایی بلند برداشته است، اما در زمینه نوآوری در زبان و کشف امکانات نهفتۀ آن هنوز کاری چندان نکرده است و شاید نویسندگان از آن جرات و جسارتی که در طبع شاعرانه هست کم بهرهاند که به خود چنان اجازههایی را نمیدهند.
ما چه کم داشتهایم کسانی را مانند محمدعلی فروغی که هم از آن مایه دانش برخوردار باشند که برای مقاله نویس لازم است و هم از آن مایه ذوق که نوآوری تواند کرد و در عین حال میداند که کار پیرایش و آرایش زبان را با یورشهای مغول وار به انجام نمیتوان رساند. در زمینۀ زبان ادبیات جز شعر، یعنی داستان نویسی و نمایشنامهنویسی، کار آسانتر بوده است، به این معنا که زبان نوشتار میبایست با زبان زندۀ گفتار پیوند بخورد و مایههای زندۀ زبان بر زبان کاراکترهای داستان جاری شوند و این کار درین شصت ساله به انجام رسیده و امروز کم نیستند کسانی که در این زمینه بخوبی از عهدۀ کار خود برمی آیند و آن سنگ بنایی را که دهخدا و جمال زاده و هدایت گذاشتند نسلهای بعدی بر روی آن بنایی ساخته و بالا و بالاتر رفتهاند و میتوان گفت که فارسی زبان داستاننویسی و نمایشنامهنویسی خود را هم پیدا کرده است. ولی مشکل اساسی ما در زمینۀ زبان فلسفه و علم است. زبان فلسفه در میان ما به دلیل سنت و پیشینۀ فکر فلسفی در ایران یک زبان سنتی دارد که بیش از اندازه زیر نفوذ عربی است، ولی به هر حال در زیر قلم کسانی که آن را خوب و درست مینویسند استواری و قوامی دارد و در این شصت ساله نیز کوششهایی برای پیوند زدن آن با زبان فلسفۀ اروپایی کردهاند که همیشه هم ناکام نبوده است. نویسندگان و مترجمان جا افتادۀ ما در زمینۀ فلسفه اگرچه ذوق مدرن زبانشان را نپسندد، از آنجا که اغلب اهل ادب و ادیب نیز هستند و مایۀ کافی و گاه فراوان در ادب فارسی و زبان عربی دارند، به هر حال از عهدۀ کار خود بر میآیند، و حتا کهنه پرست ترینهاشان نیز نشان دادهاند که با زبان خود، هر چند دشوار و پیچیده، باز از عهدۀ بیان مسائل فلسفۀ اروپایی و مدرن نیز کمابیش برمی آیند. در برابر این مکتب و زبان اصطلاحی آن، مکتب جوانتری نیز هست که در تکاپوی زبانی مدرنتر برای فلسفه است و زبان اصطلاحی کمابیش نوساخته و شیوۀ بیان تازهای به کار میبرد، اما باید اقرار کرد که این گرایش هنوز جوان و نوپاست و بویژه گرایش آن به ضرب قالبی واژهها و اصطلاحها با «ـگری»ها و «ـگرایی»های بیپایان هنوز زبانی پخته و رسا برای آن فراهم نیاورده است. اما این گرایشی است که به هر حال باید نیرو بگیرد و اگر بپذیریم که تمامی مسائل فلسفۀ اروپایی و جدید به زبان سنتی بیان کردنی نیست و باز بردن همۀ آنها به زبان سنتی موجب آمیختن معانی آنها با زبان تفکر عالمی میشود که به هر حال از سنخ دیگری است، این ضرورت را بیشتر حس خواهیم کرد. اما درین کار نیز زبان تازۀ ما نمیتواند و نمیباید یکباره خود را از زبان سنتی جدا کند.
این گرایش یک پیشینه و پشت - و - پدر هم دارد که باید گوشه چشمی به آن داشته باشد و آن کوششهایی است که ابن سینا و ابوریحان و ناصرخسرو و افضل الدین کاشانی برای واژه سازی فلسفی و علمی به فارسی کردهاند. باری، زبان فلسفی ما هنوز در راه است و نمیتوان گفت که به منزل رسیده است و کاوش در متنهای کهن به یاری ذوق و بازسنجی مدرن و کوشش برای کشف امکانات زبان فارسی، میباید آن را جا افتاده تر و پخته تر و رساتر گرداند. اما، در این زمینه، همچنانکه گفتیم، نمیتوان یکباره مدرنیست شد و همۀ رشتهها را برید و خامی کرد و همۀ حد - و - مرزها را شکست، ولی از غرشهای ذوق سنتی هم نباید زیاد ترسید.
و اما لنگترین بخش کار ما در زمینۀ زبان علوم و تکنولوژی مدرن است. در این زمینه است که زبان بیش از هر جا لنگ میزند و علت آن دو چیز است، یکی بیگانگی کمابیش محض زبان فارسی با مفاهیم و واژههای این زمینه است و دیگری کم مایگی زبانی نویسندگان ما در این زمینه. نویسندگان کتابهای علمی و دانشگاهی ما در این زمینهها، که اغلب درس خواندگان فرنگند، با زبان و ذوق زبانی کمتر آشنایند. در میان نویسندگان و مترجمان علمی ما کم اند کسانی مانند دکتر گل گلاب یا احمد آرام که مایۀ علمی را با مایۀ زبانی و ذوق زبانی با هم داشته باشند. زبان کتابهای علمی ما اغلب زبان دست - و - پا شکستۀ سر هم بندی شدهای ست از مایۀ زبان روزنامه و آنچه از میراث زبان کلیله و دمنه و مرزباننامه روزگاری به عنوان درس فارسی به ایشان خوراندهاند. در میان این گروه کسانی هم که حساسیت زبانی پیدا کنند و بخواهند نوآوری کنند چه بسا کارشان به سره نویسیهای بیهوده و واژه سازیهای آنچنانی میکشد، نه آن واژه سازیهای خوب و ظریف و رسای دکتر گل گلاب. اهل علم ما، به علت ناآشنایی اغلبشان با زبان و امکانات آن، در عین حال، سخت از اهل ادب در هراسند و در برابر آنها میترسند دست از پا خطا کنند. استبداد رایی که اغلب ادیبان ما بیرون از حوزۀ کار خود در قلمرو عمومی زبان از خودنشان میدهند و کم مایگی زبانی اهل علم سبب کندی رشد زبان علم شده، و در نتیجه، زبان علمی ما لنگ - لنگان قدمی بر میدارد. البته از یاد نباید برد که فرهنگستان قدیم، به دست گروهی از با ذوق ترین و با دانش ترین ادیبان نسل گذشته، راهگشاییهای سودمند در زمینۀ زبان علم کرده و قالبهای با ارزشی را برای واژه سازی فارسی نشان داده است و با همۀ نمکنشناسی عامیانه و دانشمندانه در حق آن، خدمتهای پرارزشی در این زمینه کرده است. فرهنگستان پیشین آنقدر به این مساله حساسیت نداشت که ریشۀ همۀ کلمهها فارسی باشد، بلکه ساخت کلمه را فارسی میخواست و از ترکیب واژههای عربی با ریشۀ فعلهای فارسی پرهیز نداشت. اما فرهنگستان بعدی دچار این پیشداوری بیجا و زیان آور بود که ریشۀ همۀ واژهها باید فارسی یا ایرانی باشد و در نتیجه دامنۀ کارکرد خود را بسیار محدود کرد و بیش از اندازه به فکر زنده کردن پیشوندها و واژههای از یاد رفته بود.
باری، در زمینۀ زبان علوم، باز باید میان زبان علوم انسانی و زبان علوم طبیعی و تکنولوژی فرق گذاشت. زبان علوم انسانی به طبع به زبان فلسفه و ادبیات نزدیکتر است و میباید از آنها بیشتر مایهور باشد تا علوم طبیعی.
بنابراین، در کار واژه سازی برای این علوم نمیباید از ذوق زبان ادبی و فلسفی خیلی دور شد و واژه سازیهای آن میباید با بهرهگیری از امکانات ترکیب سازی در زبان ادبی و استفاده از واژهها و پسوندها و پیشوندهای زنده و صورتهای گوناگون ترکیب سازی با اسم و فعل و صفت صورت گیرد، ولی زبان علوم طبیعی و تکنولوژی میتواند به سراغ واژههای فراموش شده بروند و آنها را زنده کنند و یا حتا مصدرهای جعلی بسازند. نیاز به یک زبان دقیقتر و منطقی تر که مکانیک اشتقاقی زبان در آن قالبیتر عمل کند، در این حوزه اینگونه مرز شکنیهای زبانی را ضروری میکند و اهل فن در این زمینهها تنها باید آن مایۀ زبانی لازم (با برخورداری از مشورت زبان شناسان و اهل ادبیات) و جسارت لازم را داشته باشند. آنچه در این زمینه کار را آسان میکند الگوی زبانهای اروپایی است که ساخت امروزی زبان فارسی با آنها بیگانه نیست و ساخت صورتهای کهن تر این زبان و بویژه زبانهای ایرانی قدیم با آنها بسیار نزدیک است، و به همین دلیل میتوان از مواد و مایههای گذشته و امروزین زبان فارسی برای واژهسازی علمی بهره گرفت. تنها به این ترتیب است که ما از زبان خام و لنگ کنونی علم به زبانی میتوانیم برسیم که ساخت منطقی آن برای علم ضروری است، ولی نیازی نیست در زمینههای دیگر دست به چنین کاری بزنیم. در این مورد یک نمونه نیز در دست داریم و آن تجربۀ واژه سازی علمی در دایرةالمعارف مصاحب است که الگوهای مصدر سازی و اشتقاقی زبان را با دقت و جسارت به کار گرفته و واژههایی مانند «برقیدن» و «یونیدن» و «برقاطیسی» را در آن مییابیم که حاصل همین برخورد منطقی با زبان در زمینۀ زبان علمی است که برای این کار ضروری سودمند است ولی در زمینههای دیگر اینچنین نیاز به آن نیست.[۱]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- ، بازاندیشی زبان فارسی (۳)، پایگاه پژوهشی آریابوم، تارنما وابسته به "انجمن آريابوم"
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ پایگاه پژوهشی آریابوم، تارنما وابسته به "انجمن آريابوم"
[برگشت به بالا]