|
طاهریان
فهرست مندرجات
- نسبشناختی طاهریان
- پیشینهی تاریخی
- دیوانسالاری
- وضع اقتصادی
- فرهنگ، زبان و هنر
- گرایشات مذهبی
- يادداشتها
- پيوستها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
- پيوند به بيرون
تاریخ افغانستان سلسلههای خراسانی
طاهریان یا خاندان طاهری (به انگلیسی: Tahirid dynasty)، بهعنوان نخستین سلسلهی در شرق خلافت محسوب میشود، که - پس از یورش تازیان - خود را مستقل از خلفای بغداد ساخت و در خلال قرن سوم هجری (نهم میلادی)، چهار نسل از خاندان طاهری، بهعنوان فرمانداران خلفای عباسی، آنهم بهطور موروثی، جانشین یکدیگر شدند (۸۲۱–۸۷۳ م). بر پایهی این دیدگاه، نقش طاهریان در اضمحلال وحدت سیاسی خلافت اسلامی، با نقش فرمانداران اغلبی آفریقای شمالی یا تونس در غرب دور و همینطور نقش طولونیها در مصر و سوریه، برابری میکند.
خاندان طاهری اهل پوشنگ (زندهجان کنونی) بودند که در غرب استان هرات در افغانستان قرار دارد. این خاندان از طبقهی اشراف بهشمار میرفت و در زمان اقتدار سیاسی آنان، پایتخت طاهریان در ابتدا شهر مرو بود که امروزه در کشور ترکمنستان واقع است؛ اما عبدالله بن طاهر آن را به نیشابور در ایران کنونی برد. این سلسله، بهدست صفاریان منقرض شد.
▲ | نسبشناختی |
طاهریان در اصل ریشه و تبار خراسانی داشتند. آنان اهل پوشنگ بودند که آن را فوشنج و بوشنج هم میخواندهاند. این شهر در غرب هرات بود که بهنوشته دکتر عبدالحسین زرینکوب، «تقریباً در محل آن امروزه شهر غوریان برآمده است» و بهقول میر غلاممحمد غبار «زندهجان کنونی».
این خاندان خراسانی، از موالی طلحه بن عبدالله خزاعی، یکی از چهرههای برجستهی قبیلهی عربی خُزاعه بودند که زمانی حاکم سیستان بود. دکتر امیر اکبری، نویسندهی کتاب تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام مینویسد:
- نخستین عضو نامی خاندان طاهری، رزیق بن ماهان بود که بهخدمت طلحةالطلحات شیخ خزاعی پیوست و با او موالات یافت. طلحه بن عبدالله بن خزاعی معروف به طلحةالطلحات در زمان خود یکی از بخشندهترین اهالی بصره بود و چون در یک سال هزار جاریه بخشید، به طلحةالطلحات معروف شد و در صدر بخشندگان پنجگانهی بصره بهشمار آمد. وی در سال ۵٦ هجری قمری (٦٧۵ میلادی) بههمراه با سعید بن عثمان در فتح سمرقند شرکت داشت و در سال ٦٢ هجری قمری (٦٨۱ میلادی) به همراه مسلم بن زیاد و دیگر اشراف عرب به خراسان آمد و از جانب مسلم حکومت سیستان را بهدست گرفت و در اواخر سال ٦۴ هجری قمری (٦٨٣ میلادی) درگذشت.
همو میافزاید: «منابع بر لیاقت رزیق و دو فرزندش طلحه و مُصعب بهعنوان دبیر داعیان عباسی اشاراتی داشتهاند.»
در این میان، مُصعب بن [رزیق بن] ماهان [جد طاهر]، در جریان انقلاب عباسیان شرکت داشت و منشی سلیمان بن کثیر، داعی عباسیان بود. بنابراین عنصری انقلابی شناخته میشد که پس از پیروزی باید سهم خویش را میگرفت. از اینرو، امارت شهر پوشنگ به وی و فرزندش حسین داده شد و اندکی بعد هرات هم بر آن افزوده شد. در جلد چهارم تاریخ ایران کمبریج آمده است:
- بنیانگذار خوشاقبال خاندان طاهری، خود نمونهی ایرانیانی بودند که در ابتدا از دعوت ضد اموی ابومسلم و بعد هم از حکومت جدید عباسیان، که در سال ۱٢٣ هجری قمری (٧۴۹ میلادی)، از این انقلاب سر برآورد، حمایت کردند. از دستیابی خلیفه السفاح به حکومت در آن سال، تا مرگ مأمون، یعنی هشتاد سال بعد، سربازان خراسانی، ستون فقرات سپاه عباسی و تکیهگاه اصلی این سلسله را تشکیل میدادند؛ کسانی که شایسته لقبشان، ابناءالدوله (پسران دولت)، بودند. خدمات ایشان، به پیروزی مأمون، بر برادرش امین بسیار کمک نمود؛ مأمونی که منابع انسانی و مادی ایران را در اختیار داشت؛ و امین که حامیان اصلیاش، اعراب عراق بودند. تنها با قدرتگیری المعتصم، بهسال ٢۱٨ هجری قمری (٨٣٣ میلادی)، بود که عنصر خراسانی، در سپاهیان خلیفه، بعد از ورود گروههای جدیدتر، در جایگاه و مرتبهی دوم قرار گرفتند؛ نیروهای جدیدی که در میانشان، ترکان آسیای میانه و استیپهای جنوب روسیه، غلبه و برجستگی داشتند.
روزیق، جد اولین فرماندار طاهری خراسان، طاهر بن الحسین، خود مولی طلحه بن عبدالله الخوزاعی، معروف به طلحه الطلحات بود، که فرماندری سیستان را در اواخر قرن اول هجری قمری (هفتم میلادی) بر عهده داشت. پدربزرگ طاهر، مصعب بن روزیق، در انقلاب عباسی در خراسان، بهعنوان منشی، داعی عباسی، سلیمان بن کثیرالخوزاعی نقش ایفأ کرد. این نخستین طاهریان، بهعنوان پاداش خدماتشان، فرمانداریهای شرق خراسان را بهدست آوردند. مصعب، والی پوشنگ و ظاهراً هرات بود. قدر مسلم، وی در سال ۱٦٠ هجری قمری (٧-٧٧٦ میلادی)، یعنی در زمان خلیفه المهدی، در پوشنگ حکم میراند، زیرا که در آنسال، یوسف بن ابراهیم البرم الثقفی از خوارج، که سر به شورش برداشته بود، وی را از این شهر بیرون راند. این سالها، سالهای تحولات چشمگیر اجتماعی، سیاسی و مذهبی در خراسان بود؛ اما طاهریان به طریقی نه چندان تماشایی، در مسیر ترقی و شکوفایی افتادند، و چنگزنی مداوم ایشان بر پوشنگ، از نقش گستردهتری خبر میداد، که قرار بود بعداً در خراسان ایفأ کنند؛ هم حسین و هم طاهر، پسر و نوهی مصعب، در پوشنگ موفقیت یافتند. منابع موجود اتفاقنظر دارند که طاهریان به لحاظ نژادی، ایرانی بودند، و دیگر اینکه ایشان از طریق موالیگری، با قبیلهی عرب خوزاعی، نسبت یافتند. زبان مادری طاهر بن حسین، فارسی بود، و ابن طیفور، آخرین کلمات او را در آستانهی مرگ، به فارسی ثبت و ضبط میکند. زمانیکه طاهریان در اوج قدرت خود بودند، تلاشهایی از سوی حامیانشان صورت گرفت تا از این طریق خاستگاههای ایشان را از آنچه که بود بالتر ببرند. مسعودی میگوید که ایشان ادعای آن را دارند که از نسل رستم پهلواناند، و شاعر عرب دعبل بن علی، که خود از ریشه و تبار اصیل خوزاعی است، تلاش طاهریان را در مرتبط ساختن خود از یکسو با قریش (چرا که خوزاعه زمانی در دوران پیش از اسلام اختیاردار مکه بود) و از سوی دیگر با پادشاهان ایرانی، هجو کرده و به مسخره میگیرد.
با این وضعیت، بهنوشتهی میر غلاممحمد غبار، بنیانگذار این سلسله فردی بهنام ابوطیب طاهر بن حسین بن محمد بن مُصعب [بن رزیق] بن ماهان بن خزاعی است که به طاهر بن حسین پوشنگی معروف است.
بهرغم آنچه گفته شد، نسبشناختی طاهریان از مسایل پیچیدهی است که دربارهای آن میان محققان قدیم و جدید اختلافنظر وجود دارد و هر یک نظریهای پیرامون آن اظهار داشتهاند. برخی اصل طاهریان را به رستم دستان، و گروهی، با فاصلهی بیستودو نسل، به منوچهر پادشاه پیشدادی رسانیدهاند و عدهای نیز آنان را منسوب به قبیلهی خزاعه دانستهاند.
اصولاً چون رستم دستان و منوچهر پادشاه پیشدادی، دو چهرهی داستانی هستند، قبول این سلسلهنسب امکانپذیر نیست. سعید نفیسی، پژوهشگر ایرانی، اصل داستانیبودن این دو نفر را نادیده گرفته و اظهارنظر میکند که این سلسلهنسب مجعول است؛ ولی مجعولبودن آن را گناه خود طاهریان میداند، نه مورخان جعلکار و مدعیان تاریخنگاری، و چنین توجیه کرده است:
- «اینگونه نسبسازی را امیران و پادشاهانی که در قرون نخستین هجری میزیستهاند، بسیار میپسندیدند، چنانکه صفاریان، سامانیان و آلبویه نیز از اینگونه نسبهای مجعول داشتهاند.»
از گفتهی سعید نفیسی چنین بر میآید که طاهریان نیز این نسب مجعول را یا خود ساختهاند و یا اگر دیگری ساخته است، آنان پسندیدهاند و بر آن صحه گذاردهاند. اگر منظور نفیسی چنین باشد، به نوشتهی دکتر عبدالمهدی یادگاری، قبول این معنی به چند دلیل دشوار مینماید:
-
۱- طاهریان و اجداد این خاندان گمنام نبودند تا با جعل نسب بخواهند آن را تغییر دهند و خود را اشرافزاده قلمداد کنند؛ بلکه تا آنجا که تاریخ نشان میدهد، همهی نیاکان مسلّم، طاهر بن الحسین یا طاهریان، فرمانده و حکمران و صاحبمنصب و از بزرگان قوم و اعیان خراسان بودهاند.
٢- افراد خاندان طاهری گزافهگوی و لافزن نبودند و آنچه را بودند، برای خود پذیرفته بودند و بدان مفتخر بودند و این مطالب از گفتهی طاهر بن الحسین کاملاً مشهود است. طاهر خود بهصراحت گفته است:
«هنگامیکه از خراسان بیرون شدم، مردی خراسانی بهشمار میرفتم و اگر از طبقهی اشراف آن دیار نبودم، از طبقهی پایین اجتماع نیز نبودم.»
پدر طاهر بن الحسین نیز بدین امر اشاره نموده است و حتی فرزندش طاهر را از طبقهی اعیان و سرشناس معرفی کرده است. این معنی در نصیحتی که پدر به فرزندش طاهر مینمود، کاملاً مشهود و آشکارا است. حسین گفته است: «... تو که از تخمهی کهن و خاندان استواری ...».
٣- تمام افراد خاندان طاهری اهل علم و ادب و فضل و کمال بودهاند، و کسی که دارای چنین مقام ارزنده باشد، او را نیازی به جعل نسب نیست بلکه ترجیح میدهد که مردی خودساخته باشد تا اینکه به گذشتهی یا نسب خود ببالد.
اما آنچه از تاریخ بر میآید، نسبسازیها، برای ادعای حکومت، پیش از طاهریان نیز مرسوم و متداول بود؛ چنانکه اشکانیان خود را به اردشیر دوم هخامنشی، و ساسانیان خود را به کیانیان و روحانیان عهد ساسانی نسب خود را به منوچهر پیشدادی میرساندند. حتی حمزه خارجی، خود را منتسب به زو پس تهماسب از خاندان منوچهر کرده بود. با این حال، طاهریان نسبی پیشتر از او برای خود پذیرفتند. آنها تحت شرایط خاص، با توجه به محیط زندگی خود که این نوع وابستگیها را میطلبید، دست شعرا و اطرافیان خود را در بالابردن نسب خویش باز گذاشته بودند.
شعرا در وصف خاندان طاهر، هر یک بهنوعی آنها را ستودهاند. ابوتمام در مدح خاندان مصعب، آنها را قومی قدرتطلب خوانده است. دیگران نیز از حسین و جدش مصعب با صفات پسندیده یاد کرده و نسب آنها را والا دانستهاند. این در حالی است که، باری طاهر بن الحسین، با تواضح در برابر مأمون، خلیفهی عباسی، خود را راهزن و بیابانگرد خوانده است. از اینرو، گروهی از نویسندگان او را چنین معرفی کردهاند.
گذشته از خاستگاه اجتماعی طاهر، حتی برخی از خاورشناسان، از جمله ادوارد براون، پژوهشگر انگلیسی، طاهریان را از نژاد عرب دانسته و عجمبودن آنان را، مردود و مجعول خواندهاند. همچنین، برتولد اشپولر، محقق آلمانی، مینویسد: «طاهر، از خانوادهی ایرانیشدهی عرب نژاد بود.» این نظر نیز سرچشمه در عصر خود طاهریان دارد. در آن زمان، در انتساب طاهریان به خزاعه، بعضی از شعرای عرب بر آن شدند تا آنان را به جهت وابستگی به قبیلهی خود ستایش کنند؛ چنانکه دعبل بن علی که خود از قبیلهی خزاعه بود، در اشعاری هجوآمیز خطاب به مأمون، اقدام طاهر بن حسین را در کشتن امین ستایش میکند و میگوید: من از همان قبیلهای هستم که شمشیرهای آنها برادر تو را کشت.
با این حال، در زمان طاهریان، دو جریان برای انتساب آنان به پادشاهان اسطورهای عجم و قبیلهی خزاعه عرب وجود داشت. این مسأله میتواند تحت تأثیر افکار شعوبیه و یا رقابت عجم و عرب بهوجود آمده باشد. چنانکه نفوذ خاندان طاهری در خراسان و بغداد برای مدت یک قرن، بههمراه حمایت و بذل و بخششهای بیکران آنها به علما و شعرا، سبب جذبشان بهسمت این خداندان شده و رقابتی را برای انتساب آنان بهسوی خود از جانب دو گروه عرب و عجم بههمراه آورده است.
از سوی دیگر، بهطوری که مشهود است، تمام مورخان، دربارهی شجرهنسب طاهر تا مصعب باهم متفق هستند؛ اما از مصعب به ماقبل مورد اختلاف است؛ که این اختلاف نیز سبب ابهام در عرب یا عجم بودن خاندان طاهری شده است. ابن خلکان نسب طاهر بن الحسین را چنین مینویسد: «طاهر بن الحسین بن مصعب بن زریق (بن اسعد رادویه)، و زریق بن اسعد بن زادان یا بادان؛ و یا زریق بن ماهان؛ و گفته است که در جایی بهجای زریق، رزیق (به تقدم حرف را بر حرف زا) دیده است.»[]
برخی از محققان ورود نام اسعد را در نسب طاهریان، اشتباه مورخان در تداخل با نسب طلحه بن عبدالله بن خلف بن اسعد معروف به طلحةالطلحات دانستهاند.[] بههمین دلیل، بعد از نام اسعد اشاره بر خزاعیبودن طاهریان کردهاند.[]
بههر حال، انتساب طاهریان به خزاعه، بنابر گزارش منابع، بیشتر از روی موالات و پیمان با طلحةالطلحات بوده و نمیتوان هیچ تصوری را پیرامون بندگی طاهریان، نسبت به قبیلهی خزاعه داشت.
عباس پرویز، نویسندهی ایرانی، ترجیح میدهد، نسب طاهر را به این ترتیب معرفی کند: «طاهر بن الحسین بن مصعب بن رزیق بن ماهان ملقب به ابوطیب و معروف به ذوالیمینین.»[]
شجرهنامه سلسلهی طاهری، بر اساس کتاب طبقات سلاطین اسلام، نوشتهی استانلی لینپول
▲ | پیشینهی تاریخی |
- بهنوشتهی استانلی لینپول، در کتاب طبقات سلاطین اسلام، «مأمون خلیفه سردار مشهور خود طاهر ذوالیمینین را در سال ٢٠۵ هجری قمری (٨٢٠ میلادی) به حکومت خراسان فرستاد و طاهر و فرزندان او در این سرزمین مستقل شده، سلسلهی طاهری را تأسیس کردند و همهوقت تحت امر و تابع خلیفه بودند. این سلسله هیچوقت حوزهی متصرفات خود را از حدود خراسان جلوتر نبردند و قریب نیمقرن در این حال بودند تا یعقوب بن لیث صفاری سلسلهی ایشان را منقرض کرد.»[]
طاهریان اگرچه بهطور رسمی از سال ٢٠۵ تا ٢۵۹ هجری قمری در خراسان حکومت کردهاند، اما فعالیتهای سیاسی آنان از اواخر قرن دوم و در جریان نزاع امین و مأمون آغاز شد و تا اواخر قرن سوم ادامه داشت.[] دربارهی طاهریان و اقدامات آنان در خراسان اظهار نظرهای مختلفی صورت گرفته است. بسیاری از نویسندگان بر این باورند که آنان نقش برجستهای در جهت کسب استقلال خراسان در مقابل عباسیان داشتهاند و بر این اساس از طاهریان بهعنوان نخستین دولت مستقل یا نیمه مستقل خراسانی پس از حمله اعراب مسلمان یاد کردهاند. در حالیکه رفتار سیاسی طاهریان در قبال عباسیان، رفتاری تبعی و پیرومنشانه بوده و نهتنها در جهت کسب استقلال خراسان گامی بر نداشتهاند، بلکه عامل سرکوبگر برخی از جریانهای سیاسی ستیزهجو نیز بوده و در واقع نقش حامیان و مدافعان خلافت عباسی را در خراسان بازی کردهاند.[]
به نوشتهی برتولد اشپولر، عزیمت مأمون از خراسان راه برقراری سازمان سیاسی مستقل را باز کرد، و شکست قیامهای متعدد مذهبی در این منطقه، نشان داد که استقلال این ناحیه به دست طبقات عالیهی که دارای وضع اجتماعی ثابت و تربیت سیاسی صحیحی هستند، ممکن است؛ حتی هارونالرشید با دستور تقسیم قلمرو خلافت به دو ناحیهی شرق و غرب، نظر خود را دربارهی این مسئله، که دیگر سرزمینهای آریایی - لااقل در خراسان - را نمیتوان از طرف بغداد اداره کرد، عملاً اظهار داشت و مأمون نیز به نوبهی خود تا آن اندازه در خراسان توقف کرده بود که بتواند صحت این نظر را تأیید نماید و نیز آنقدر عاقل و آگاه بود که بداند، او نباید با توسعهی پیشرفتهای تازهای، سد راهی برای خود ایجاد کند؛ بلکه باید بکوشد تا اوضاع را بهصورتی نگاه دارد که همکاری میان بغداد و خراسان را در آینده نیز امکانپذیر کند و وحدت خلافت را دستکم بهحسب ظاهر حفظ نماید.
ظهور و بروز طاهریان در عرصهی سیاسی را بایستی در تحولات اخیر قرن دوم جستجو کرد. مدتی بعد از آنکه هارونالرشید، خلیفهی برجستهی عباسی در سناباد نوقان واقع در مشهد کنونی، در خراسان درگذشت، علیرغم اقدامات پیشگیرانهاو، بین دو فرزندشامین و مأمون کشمکش گستردهای بر سر قدرت در گرفت. در آن هنگام که برخی از سران برجسته سیاسی و نظامی عباسی چون فضل بن ربیع و علی بن عیسی بن ماهان جانب امین را که در بغداد بود گرفتند، طاهر بن الحسین که بعدها او را ذوالیمینین نامیدند، به دفاع از مأمون روی آورد. او جز سپاه هرثمه بن اعین بود که فضل بن سهل ذوالریاستین وی را انتخاب کرد.
بدین ترتیب طاهر، فرماندهی سپاه محدود مأمون در خراسان را جهت مقابله با تهاجم سپاه عظیم بغداد بر عهده گرفت که به پیروزی ناباورانهاش در مقابل سپاه بغداد و کشتهشدن علی بن عیسی بن ماهان فرمانده آن منتهی شد.
این پیروزی بزرگ که نشان از قدرت نظامیگری برجستهی طاهر داشت، همراه با موفقیتهای دیگر او در مقابل تهاجمات خلافت و بهویژه اقدامات او در تصرف بغداد و برکنار ساختن و قتل امین، خلیفه عباسی، موقعیت او را نزد مأمون برجسته ساخت.
مأمون، خلیفهی جدید، در نتیجهی وضع متزلزل لشکری که برای استقرار نظم و آرامش (در برابر نهضت خروریه، فرقهی خاصی از خوارج) در خراسان گرد آمده بودند، ناگزیر گردید سپهدار خود طاهر را بهعنوان حکمران به آن دیار بفرستد. اما طاهر بهمحض ورود به نیشابور در خطبهی نماز جمعه از ذکر نام خلیفه خودداری کرد و با این عمل، مطابق مراسم آن زمان، خود را مستقل اعلام نمود، ولی بلافاصله بعد از آن درگذشت و بعد از او، پسرش طلحه زمام امور حکومت را بهدست گرفت.
▲ | دیوانسالاری |
▲ | وضع اقتصادی |
▲ | فرهنگ، زبان و هنر |
▲ | گرایشات مذهبی |
[▲] يادداشتها
[▲] پيوستها
...
[▲] پینوشتها
آر. ال. فرای، تاریخ ایران کمبریج، ترجمهی دکتر تیمور قادری، ج ۴، ص ۱٣۱
همانجا، ج ۴، ص ۱٣۱
همانجا، ج ۴، ص ۱٣۱
غبار، میر غلاممحمد، افغانستان در مسیر تاریخ، ج ۱، ص ٨٦؛
زرینکوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص ۴۹٣؛ دکتر زرینکوب مینویسد: «در مغرب آن (هرات)، شهر پوشنگ بود که تقریباً در محل آن امروز شهر غوریان برآمده است. این پوشنگ که آن را فوشنج و بوشنج هم میخواندهاند زادبوم آلطاهر بود و حصاری و خندقی با سه دروازه داشت. شهر در میان درهیی پر از درخت جای داشت و از آنجا چوب بهجاهای دیگر حمل میکردند. در اطراف شهر جویبارها و چشمههای معدنی بود و مخصوصاً در بهاران مراتع و مزارع آکنده بود از گلها و لالهها. انواع میوهها در آنجا فراوان بود و در قرون بعد میگفتند که صدوچند نوع انگور در آنجا است.»
غبار، میر غلاممحمد، پیشین، ج ۱، ص ٨٦
اکبری، امیر، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ص ٦٦
همانجا، ص ٧٣
جعفریان، رسول، از طلوع طاهریان تا غروب خوارزمشاهیان، ص ۱٧
تاریخ ایران کمبریج، پیشین، ج ۴، صص ۱٣٢-۱٣۴؛ واژههای ایران و ایرانی، در این کتاب به مفهوم عام بهمعنای «سرزمینها و مردم آریایی» بهکار رفته است. در متون کهن زمان طاهریان، از این واژهها اثری نیست، احتمالاً توسط برخی از نویسندگان اروپایی یا ایرانی چنین نسبتهای داده شده است.
غبار، میر غلاممحمد، پیشین، ج ۱، ص ٨٧
ابوالطیب طاهر بن الحسین بن مصعب بن زریق بن حمزهی رستمی از فرزندان رستم دستان نیرومند (مسعودی، ص ٣۴٧). طاهر بن الحسین بن مصعب بن زانق بن اُسعد بن بادان بن مایخسرو بن بهرام بن راذان بن حودیت بن رستم بن الشدید بن داستان بن برسام بن جورک بن گشتاسب بن اشرط بن اُسهم بن ترک بن اشتر بن شیداسپ بن اُرسپ بن طوح بن روشین بن منوچهر (جوزجانی، ج ۱، ص ٣٢٨).
نفیسی، سعید، ج ۱، صص ٢٢ و ٢۵٧
نفیسی، سعید، ج ۱، ص ٢۵
ابن طیفور، صص ٦۵-٦٦
جهشیاری، ص ٢۹۱
یادگاری، عبدالمهدی، خلاصه رسالههای دکتری: تحقیقی در نسب طاهریان، مقالات و بررسیها، بهار ۱٣۵٢ - شماره ۱٣-۱٦، صص ٣٠٢-٣٠٣
پیرنیا، حسن، ایران باستانی، ص ٢٨۱
فرنبغ دادگی، بندهشن، گزارنده مهرداد بهار، صص ۱۵٢-۱۵٣
[▲] جُستارهای وابسته
□
□
□
[▲] سرچشمهها
□
□
□
□
[▲] پيوند به بیرون
□ [۱ ٢ ٣ ۴ ۵ ٦ ٧ ٨ ٩ ۱٠ ۱۱ ۱٢ ۱٣ ۱۴ ۱۵ ۱٦ ۱٧ ۱٨ ۱۹ ٢٠]
ردهها │ افغانستانشناسی │ تاریخ افغانستان │ سلسلههای خراسانی