جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۰ بهمن ۲۲, شنبه

پیدایش انسان

از: یوزف رایش هُلف (Josef H. Reichholf)؛ برگردان از: سلامت رنجبر

پیدایش انسان


فهرست مندرجات

[قبل][بعد]



[] پیدایش انسان

انسان در آفریقا پا به عرصه‌ی هستی نهاد. زادگاه نیاکان نخستین انسان در گرم دشت‌های آفریقای خاوری واقع شده، جایی که شکافی عظیم، در پوسته‌ی زمین، قاره‌ی آفریقا را به دو بخش تقسیم کرده است. در دشت‌های پوشیده از علف و درختزاران بسیار تُنک زیر خط نیمگان (استوا) مسیر فرگشتی (تکاملی) جنس انسان تکامل یافته است.


جنس انسان تقریباً دو میلیون سال پیش صرفاً از هیچ به‌وجود نیامده است. خاستگاه او به میلیون‌ها سال پیش از آن باز می‌گردد. و هر چه بکوشیم، خاستگاه او را ژرف‌تر پژوهش کنیم، بیشتر روشن می‌شود که تاریخ حیات انسان با تاریخ فرگشت (تکامل) جهانِ جانداران به‌طور مستقیم در پیوند است. انسان محصولی از تکامل است، هر چند محصول بسیار غیر معمول و از بعضی جهات نیز ناکامل. تجهیزات بیولوژیک انسان دشواری‌های فراوانی را برای او فراهم کرده است. انسان باید جامه بپوشد، زیرا سرپا (یا کاملاً) لخت است. باید هنگام راه رفتن از به هم خوردن تعادل خود جلوگیری کند، زیرا به‌رغم این‌که اساساً جزو چهارپایان است، روی دو پای خود ایستاده راه می‌رود. با درد شدید زایمان به‌دنیا می‌آید، زیرا مغز بسیار تکامل‌یافته‌ی او آن‌چنان حجیم است که سر از مجرای زایمان به‌سختی عبور می‌کند. و انسان باید توجه به امر تغذیه‌ی خود داشته باشد، چون‌که تقریباً چیزی به‌صورت طبیعی برای خوردن او وجود ندارد.

با در نظر گرفتن این کمبودها می‌توان «شاهکار خلقت» را تقریباً یک «تصادف تکامل» دانست. البته هر دو این اندیشه‌ها - چه انسان را «اشرف مخلوقات» تلقی کنیم، چه محصول «تصادف تکامل» بدانیم - تقریباً به یک اندازه بی‌مسمی است. اما این را هم نمی‌توان انکار کرد که انسان تقریباً در هر جای دنیا که است با محیط خود از لحاظ زیست‌شناختی سازش پیدا نکرده ‌است. در هیچ جای سیاره‌ی زمین آن‌گونه که شیر یا بوفالو، گرگ یا گوریل خودشان را با زیستگاه خویش سازگار کرده‌اند، انسان در ریستگاه طبیعی خود نتوانسته خود را انطباق دهد. برای بقا به وسایل کمکی زیادی نیازمند است: برای این‌که از زمین محصول برداشت کند، باید روی آن کار کرده و زمین را آماده کند و زمین را آن‌چنان دگرگون سازد که برای او قابل سکونت شود. از این نظر انسان از دیگر موجودات به‌گونه‌ای بنیادین متمایز می‌شود، گرچه در میان آن‌ها هم انواع بسیاری وجود دارند که فضای حیاتی خود را دگرگون می‌کنند، اما هیچ‌یک از گونه‌های دیگر به‌تنهایی جریان طبیعت را این چنین شدید و مستمر مانند انسان تحت تأثیر خود قرار نداده است. اگر ما انسان امروزی (مدرن) را در محیط فرهنگی مخلوق خویش با انسان‌هایی که خیلی زیاد از نیای نخستین فاصله نگرفته بودند - آن‌هایی که چند صد هزار سال پیش آفریقا را ترک کردند تا این‌که سراسر جهان را به تسخیر خود درآورند - مقایسه کنیم، تفاوت‌ها بسیارند.


چه چیزی می‌توانسته آنان را برانگیخته باشد؟ هر نوعی که در انطباق با طبیعت زیست می‌کند، دیگر فرقی نمی‌کند که آن محیط گرم‌دشت (ساوانا)های آفریقا باشد یا دشت‌های سردسیر قطبی، هر کدام از این محیط‌ها برای آن گونه‌ای که توانسته است با آن محیط سازگار شود، شرایطی عالی خواهند بود. در دنیای کهن آب‌وهوا مناسب بود و حیوانات غول‌پیکر فراوانی هم بودند و نیاکان اولیه‌ی بشر میلیون‌ها سال در کنار دشمنان طبیعی خود زندگی می‌کردند، از آن‌ها دوری می‌جستند و در برابرشان از خود مواظبت می‌کردند. قطعاً می‌باید تهدید جانوران وحشی به یکباره فزونی گرفته باشد، که آن‌ها را این چنین به کوچ دسته جمعی وادار کرده است. لیکن برای تأیید این فرضیه پایه و اساسی وجود ندارد.

اگر واقعیت‌های مربوط به فرگشت اثبات می‌کردند که انسان طی یک فرایند تدریجی تکامل یافته، و آن هم نه در یک منطفه‌ی محدود در آفریقای خاوری، که بخش کوچکی از سیاره‌ی زمین را تشکیل می‌دهد، بلکه در پهنه‌ی بسیار گسترده و یرگی بین آفریقای باختری و آسیای خاوری تا استرالیا، فرایند انسان شدن پیچیدگی کمتری می‌داشت. تا همین چندی پیش هنوز این دیدگاه درباره‌ی تکامل انسان رایج بود. در صورتی که این نظر درست بوده باشد، آن‌وقت همه‌ی انسان‌ها نبایستی منشأ مشترکی داشته باشند. اطلاعات و نتایجی که روش پژوهشی نوین از منابع گوناگون فراهم می‌آورد، خلاف این دیدگاه را نشان می‌دهند. فرایند انسان شدن نه‌تنها در نقاط بسیاری صورت نگرفته، حتی در چند نقطه هم نبوده است، بلکه تنها در یک نقطه از کره‌ی خاکی این فراگرد تحقق یافته است. فرگشت انسان امروزی، که دانش او را انسان اندیشه‌ورز نامیده است، هنگام کوچ از آفریقا زمان درازی بود که گام اساسی خود را به‌سوی تکامل برداشته بود. فرایند فرگشت انسان به‌سرعت طی شد و تنها گروه کوچکی را در برگرفت. رد پای نیاکان نخستین انسان امروزی در تاریکی‌های دوران ماقبل تاریخ ناپدید نشدند و بلکه مسیر آنان قابل پیگیری است.

اما این مسیر به‌هیچ ‌روی خط مستقیمی نبوده است. به‌نظر می‌رسد که بیشتر با مسیری قابل مقایسه است که به کرّات توسط امواج تکامل از خط اصلی منحرف شده باشد. زیر - همان‌گونه که پژوهش‌هایی نوین نیز مشخص می‌کنند - ما نخستین گونه از چنین انسان نیستیم که به‌خود جرئت داده و از آفریقا کوچیده تا جهان را فتح کند. پیش از این نیز دو بار خیزش نویدبخشی را آغاز کرده، اما به فرجام موفقیت‌آمیزی نینجامیده بودند. نخستین نمایندگان جنس انسان به‌نام اِرکتوس[۱] یا «انسان راست قامت» که موفق به ترک آفریقا شدند، از یک‌سو تا اروپا و از سوی دیگر تا شمال آسیا پیش رفته بودند. نخستین ساکنان اروپا از خویشاوندان بلافصل نوع ما نبودند. بلکه از نوع انسان‌های اِرکتوس بودند. آن‌ها تقریباً یک میلیون سال پیش اروپا را آباد کردند؛ قدیمی‌ترین سنگواره‌های مکشوفه‌ی این انسان در اروپا تقریباً به ٦٠٠ هزار سال پیش باز می‌گردد. حضور این نوع انسان در سرزمین‌های اروپا - آسیا صدها هزار سال به درازا انجامید. آن‌ها به استرالیا گام نگذاشتند، چون هنوز نمی‌توانستند کلک‌ها و قایق‌هایی بسازند که بتوانند از دریا عبور کنند. در مقایسه با دوران حیات آن‌ها به مثابه یک نوع، ما انسان‌های امروزی هنوز خیلی نوپا هستیم. مگر این‌که در درازمدت بتوانیم توان بقای خودمان را به اثبات برسانیم.


انسان اِرکتوس به یکباره بدون آن‌که از خود نشانی بر جای بگذارد از حوزه‌ی اروپا - آسیا ناپدید شد. اگر در این بین در آفریقا گونه‌ی دیگری از انسان، که ما آن را نئاندرتال می‌نامیم، به عرصه‌ی زندگی گام نمی‌گذاشت، این احتمال وجود داشت که تبار انسان همراه با از میان رفتن اِرکتوس از میان برود. خروج دوم از آفریقا را او به‌عهده گرفت، و این نیز به نظر می‌رسد که بسیار موفقیت‌آمیز طی شده است. انسان نئاندرتال که هوموارکتوس در مقایسه‌ی گونه‌ی پیش از خود، بسیار تکامل‌یافته‌تر بود، از آفریقا به سراسر اروپا، خاور نزدیک و آسیای باختری کوچ کرد و در آن مناطق اسکان یافت. او به یکی از حاکمان جهان حیوانات طی دویست هزار سال اخیر تبدیل شد. انسان عصر یخ‌بندان هنگامی که این دوران به پایان رسید، نئاندرتال‌ها نیز درست مانند پیشینیان خویش، بی‌آن‌که از خود اثری به‌جای بگذارند، ناپدید شدند و اگر تبار انسان‌ها توسط نئاندرتال‌های اولیه که در آفریقا خاوری باقی مانده بودند تداوم پیدا نمی‌کردند، دومین خیزش به بن‌بست تکامل انسان می‌انجامید.

اما در واقع در پشت صحنه‌ی اصلی رویدادهای دوران یخ‌بندان اقدام سوم فرایند انسان شدن پیش از آن‌که دومین تلاش سر به سر به پایان رسیده باشد در حال تکوین بود - و برای نخستین‌بار این سومین اقدام بود که انسان امروزی را به منصه ظهور رسانید. او حدود ٧٠ هزار سال پیش در آفریقا رو به فزونی نهاد و ۴٠ هزار سال پیش به اروپا و آسیا پیشروی کرد. او به سرعت در این قاره‌های شمال و پهناور مستقر شد، و از طریق راه دریا به استرالیا رسید و حدود ۱٢ هزار سال پیش از طریق آبراه خشکیده‌ی برینگ به قاره‌ی امریکا گام نهاد. او در این قاره‌ی تازه کشف کرده‌ی خود به‌سرعت تا دورترین نقاط جنوبی قاره پیشروی کرد و حتی به بلندی‌های آند نیز کوچید و در آن‌جا ساکن شد. آن‌ها از تمامی قاره‌ها سوار بر قایق‌های خویش به دریاهای دوردست پارو کشیدند تا این‌که تقریباً به تمامی گوشه و کنار جهان دست یافتند.[٢]


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی با اندک ویرایش بازنویسی شده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- «Homo erectus» انواع هومینیدهایی که جزو انسان‌های اولیه به‌شمار می‌آیند، که از ۱/٨ میلیون سال تا سیصد هزار سال پیش می‌زیسته‌اند، و در آفریقا، آسیا و اروپا پراکنده بوده‌اند. ویژگی‌های عمومی این هومینیدها: گسترش و رشد مغز، قوس برآمده‌ی بالای کاسه‌ی چشمی، رشد استخوان‌ها و هیکل، دگرگون شدن دستگاه جویدن، فرهنگ ابزارسازی، استفاده از آتش و شکار (مترجم: سلامت رنجبر)
[٢]- یوزف هـ. رایش هُلف، پیدایش انسان، صص ٧-۱۱



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

رایش هُلف، یوزف هـ.، پیدایش انسان، ترجمۀ سلامت رنجبر، تهران: انتشارت آگاه، چاپ دوم - تابستان ۱٣٨۹