جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۱ آبان ۲۶, جمعه

مشاهدات کابل

از: مهرانگیز کار[۱]

ویژه‌ی افغانستان

گذری و نظری:
مشاهدات کابل

فهرست مندرجات



مقالات ویژه‌ی افغانستان که در قسمت پيوست‌ها ارائه می‌شود، آگاهی از ديدگاه‌های مختلف دربارۀ این کشور است. مسئوليت این ديدگاه‌ها به‌عهده نويسندۀ يا نويسندگان آن است و نشر اين ديدگاه‌ها در دانشنامه به منزله تایید یا رد نظرات ارائه شده در آن‌ها نیست.


[] جلوه‌های زنانه

این‌جا کابل است. یک شهر مخروبه و بلاکشیده که از درد و رنج لبریز است. به‌یک شهر زلزله‌زده می‌ماند. در فقر و فلاکت دست و پا می‌زند.

من و بیست زن تحصیلکرده و مبارز افغانی در محل اقامتگاه «انستیتوت آموزشی افغان و ورکشاپ لیدر شیپ»[٢] در ساختمان بازسازی‌شده‌ای که در حیاط آن خیمه برپا داشته‌اند جمع شده‌ایم تا در یک کارگاه (Work Shap) که موضوع آن «آموزش رهبری مشارکتی» به‌زنان است شرکت کنیم. صف ما البته از صف جمعیت رها شده و وامانده در فقر و فلاکت جداست. این بدان‌معنا نیست که زنان حاضر در جلسات، زنان بی‌غم و خوش‌اقبالی هستند. آن‌ها عموماً تجارب تلخ جنگ‌های ۲۵ سال اخیر را تا مغز استخوان انباشت کرده‌اند. زنان درس خوانده افغانی، به‌ویژه زنانی که معلم بوده‌اند، مدت ربع قرن در دو جبهه حضور فعال داشته‌اند. یک:جبهه نظامی که ناگزیر از شرکت در آن شده‌اند، زیرا جنگ وارد تک تک خانه‌های‌شان شده است. دو: جبهه فرهنگی که در افغانستان یک جنگ تمام عیار را بر آن‌ها تحمیل کرده است. زنان با سابقه تعلیم و تعلّم سربازان گمنام این جنگ‌ها بوده‌اند و هستند. مهم نیست محتوای عقیدتی آن‌ها چگونه است. مهم آن است که عموماً با تکیه بر تفکر مارکسیستی یا اسلامی ناچار شده‌اند در خط اول جبهه جنگ فکری با تفکر«طالبانی» که زنان را از درس خواندن منع می‌کند، به‌جنگ تن به‌تن بپردازند.

زنان حاضر در جلسات کارگاه عموماً یا شوهر یا برادر یا پدر را در جبهه جنگ نظامی با عوامل شوروی سابق، مجاهدان اسلامی و طالبان از کف داده‌اند. تره کی، حفیظ‌ الله امین، ببرک کارمل، نجیب‌الله، مجاهدان اسلامی و طالبان به‌بهانه حفظ افغانستان تا توانسته‌اند بر این کشور تاخته‌اند و آن را لخت کرده‌اند. زنان درس خوانده اغلب تجربه مهاجرت را پشت‌سر دارند و بر پایه تجربه‌هایی که در مهاجرت کسب کرده‌اند در جبهه جنگی که هم‌چنان گسترده است، مبارزه می‌کنند. این جبهه جنگ با حضور نیروهای نظامی امریکا و قلع و قمع طالبان و دیگر مهاجمین بسته نشده است. در این جبهه تفکر طالبانی لحظه به‌لحظه فراخوان جنگ می‌دهد. تفکر طالبانی با حمله نظامی از جبهه نمی‌گریزد. این تفکر در بخش مسلمان جهان زنده و توانمند است.

نفیسه بهاء یکی از زنان سلحشوری است که در این جبهه بسیار دلاوری کرده است. چهره‌اش سوخته و رنج کشیده است. با آن‌که در حال حاضر از سوی حکومت وقت حمایت می‌شود، آثار ترس و ناامنی از سرو رویش می‌بارد. از یک ولایت آمده است. ابتدا که او را دیدم به‌نظرم رسید سیاهی لشکر است و در کارگاه آموزشی برای ایفای نقش کوچکی به‌کار گرفته شده است. روز دوم که هریک از شرکت‌کنندگان از زندگی خود سخن گفتند، دانستم با یک قهرمان بی‌ادعا سر و کار دارم. با قهرمانی که نظایرش در افغانستان بسیار است و اغلب گمنام زیسته‌اند. نفیسه خود را به‌جمع حاضر معرفی می‌کند و می‌گوید:

از قوم سادات است و در ولایت لوگر که نزدیکی‌های کابل است و بسیار عقب‌افتاده چشم به‌جهان گشوده است. پدرش در زمان ظاهرشاه مأمور تحصیلی ولایت بوده است. او دوره تحصیلات متوسطه را به‌پایان رسانده و در یکی از مکاتب کابل به‌صفت معلمه ایفای وظیفه نموده است. در زمان جنگ‌ها از کابل به‌لوگِر بازگشته، اما هرگز افغانستان را ترک نکرده، بلکه یک دوره تدریس قرآن برای طبقه اناث دایر کرده است.

نفیسه می‌گوید:

در رژیم تاریک طالبان خواستم خواهران خود را تحت تربیت بگیرم. از برادرم که در بحش معارف شاغل بود کمک مالی خواستم. او به‌من کمک رساند و توانستم ٩٠ نفر شاگرد صنف اول (کلاس اول ابتدایی) را جذب نمایم. رفته رفته هشت شعبه دایر کردم که تا صنف ششم (کلاس ششم) در این شعبه‌ها تدریس می‌شد. در این هنگام تخریب‌گران راپور مکتب من را به‌القاعده دادند. درنتیجه مکتب رخصت شد (تعطیل شد) و افراد طالبان آمدند به‌دروازه‌ام (وارد خانه‌ام شدند) و طالب شوهرم شدند. او نزدشان آمد. شوهرم را لت و کوب کردند (کتک زدند) و با خود به‌بندی‌خانه (زندان) امر باالمعروف بُرده بندی ساختند. جرم شوهر این بود که چرا جلو زنش را نگرفته است. خودم را هم شلاق زدند. دو روز مکتب تعطیل بود. به‌دیدار مردم قریه رفتم و با آن‌ها به‌مشورت نشستم. آن‌گاه دانستم از پشتیبانی مردم برخوردارم. به‌همراه عده‌ای از مردان قریه به‌مقام ریاست معارف طالبان مراجعه کردم و بعد از گفت و شنید توانستم از آن‌ها اجازه بگیرم که دخترها در مکتب من تا صنف سوم (کلاس سوم) درس بخوانند. اما از صنف سوم به‌بعد که نه ساله می‌شدند اجازه نداشتم آن‌ها را در مکتب نگاه دارم. طالبان می‌گفتند از نه سالگی به‌بعد باید یک مرد مسلمان آن‌ها را تعلیم بدهد. طالبان عقیده داشتند زنان سابقه‌دار در وظیفه معلمی در افغانستان کافرند. آن‌ها به‌من گفتند تو هم کافری.

مکتب را دوباره گشودم. هنوز به‌صنف سوم نرسیده، دولت انتقالی افغانستان ایجاد شد و مکتب را گسترش دادم. در انتخابات لوگر هم رأی آوردم و به‌ریاست امور زنان ولایت انتخاب شدم. در حال برای بیوه‌های جنگ تعداد ۵٠ دوره سوادآموزی تأسیس کرده‌ام که در هر دوره ٣٠ نفر زن درس می‌گیرند.

در سال ۱٣٨۱ شمسی با وجود حاکمیت کرزًی و دولت انتقالی، ناگهان اخطاری به‌دستم رسید و نیروهای مخفی طالبان دستور دادند از وظیفه دست بکشم. تهدید کردند که در صورت نافرمانی القاعده من را ترور می‌کنند. به‌اخطار اعتنا نکردم. به‌وظیفه ادامه دادم. حکومت به‌من اسلحه داده و برای دفاع از خود آموزش نظامی دیده‌ام...

مبارزات نفیسه در جبهه جنگ فرهنگی حکایت از آن دارد که برای ادامه حضور در این جبهه مجبور شده است به‌سلاح آتشین هم مجهز بشود. در جهان اسلام کوچک‌ترین حرکت فرهنگی در برگیرنده مضامین سیاسی است. گاهی اپوزیسیون‌های اسلامی سد راه می‌شوند، گاهی حکومت‌های اسلامی. در هر دو حال این وضعیت برآمده از تفکری است که بر پایه آن گفته می‌شود دین اسلام، حاوی دستوراتی برای زندگی اجتماعی و سیاسی است و نمی‌توان از این دستورات درگذشت. یک چنین مبانی عقیدتی به‌زورگویان در جهان اسلام فرصت داده تا هر طور دل‌شان می‌خواهد دستورات زندگی اجتماعی و سیاسی را از متون دینی استخراج کنند.

برخی زنان شرکت‌کننده در کارگاه آموزشی، دوران مهاجرت را در ایران گذرانده‌اند. خانم (ب) یکی از آن‌ها است. خوش صحبت و گرم و مطلع، آگاه به‌مبانی دینی و فقهی، فرزند یک روحانی برجسته افغانی که مدت ۱۵ سال بندی بوده و پس از رهایی از بند شهید شده است. به‌موجب شنیده‌ها وقتی جنازه‌اش تشییع می‌شده، مردم چنان شوریده حال ادای احترام می‌کردند که یادآور تشییع جنازه آیت‌الله خمینی در ایران بوده است. خانم (ب) در گزارش قضه زندگی خود در مهاجرت یادآور شد مکتب‌های ایرانی ابتدا آن‌ها را راه نمی‌دادند. ناگزیر روشی مناسب حال انتخاب کرده و «مکان فاطمیه» را در اختیار گرفته و برای آموزش قرآن‌شناسی همت کرده است. در آن جا زنانی از مهاجران افغانی جمع می‌شده‌اند. هدف مشترک از این گردهمایی بالا بردن سواد زنان مهاجر و تأسیس مکتب بوده است. سرانجام توانسته‌اند با انتشار کتاب، برگزاری سمینار و میز گرد، سطح دانش زنان مهاجر را تا حدودی بالا ببرند. به‌نقل از خانم (ب) آن‌ها حتی برای حضور شخصیت‌های افغانی مقیم ایران، کنگره بر پا می‌کرده‌اند و به‌تدریج در دفاتر خاصی جایگاه مناسب به‌دست آورده‌اند، مانند دفتر امام محمدباقر و مدت ۱۵ سال در مشهد زیسته و با استفاده از شیوه‌های مدیریتی مبتنی بر انعطاف‌پذیری کارآمد شده‌اند. او و همکاران تا سال ۱٣٧٨ شمسی در ایران مانده و ٣٠ نفر جوان افغانی را به‌سطح تحصیلات دانشگاه رسانده‌اند و توانسته‌اند ضمن هماهنگی با مراکز تحصیلات عالی در ایران، سهمیه گرفته و هر سال ٣٠ نفر جوان افغانی را بدون کنکور در دانشگاه بین‌المللی امام خمینی نام‌نویسی کنند. خانم (ب) با شرح زحمات خود در مهاجرت معتقد است فرهنگ افغان‌های آواره را ارتقا داده است.

قصه‌ها گویای آن است که زنان مهاجر افغانی در دو کشور مهاجرپذیر ایران و پاکستان تجارب خاصی به‌دست آورده‌اند و توانمند شده‌اند. یاد گرفته‌اند چگونه از یاری کمیته‌های خارجی، نهادهای بین‌المللی و امکانات دو کشور میزبان استفاده کنند. عموماً تجارب برگرفته از پیشاور و تهران را با خود به‌افغانستان آورده‌اند. حتی شکل حجاب آن‌ها را الگوبرداری کرده‌اند.

زنانی که از ایران باز گشته‌اند مانتو شلوار با مقنعه یا روسری پوشیده‌اند. زنانی که از پاکستان بازگشته‌اند روسری سیاه و بزرگ خود را طوری دور سر و گردن می‌پیچند که گوش‌ها بیرون است. موها کاملاً پوشیده است و پایین روسری تا بالای لب و نیمه‌ای از بینی را می‌پوشاند. دختران جوان باز گشته از پیشاور این حجاب را در ویرانه‌های کابل نمایش می‌دهند و آهنگ رفتارشان غربی است. اکثریت زنان رهگذر که در کوچه و بازار کابل دیده می‌شوند، هم‌چنان چادری پوشیده‌اند. چادری حجاب سنتی است و مثل یک قالب از سر تا پا را می‌پوشاند. سطحی از چادری که روی صورت قرار می‌گیرد سوراخ سوراخ است. زنان از پشت این سوراخ‌ها جهان پیرامون را می‌بینند.

تعداد زنان کت و دامن پوش هم کم نیست. کت و دامن‌ها گشاد و یک روسری بزرگ ضمیمه آن است. دختران دانش آموز با همه گونه حجاب در شهر رفت و آمد دارند. به‌نظر می‌رسد پشت انواع حجاب، طالبان خفته است و فرصت دیگری را انتظار می‌کشد. بیشتر کسانی که در کابل با آن‌ها به‌گفت وگو نشستم به‌قول خودشان از دست «فیشن‌بازی» (مدپرستی) زن‌ها بعد از قلع و قمع طالبان جگرخون شده‌اند. زنان شرکت‌کننده در کارگاه هم از وضع موجود ابراز نارضایتی می‌کردند و می‌گفتند از حد اعتدال خارج شده‌ایم. شگفتا این‌ها که از «فیشن بازی» می‌ترسند، نیروهای طالبان نیستند، بلکه ستیزه‌گران با طالبان به‌شمار می‌روند. در خانه‌هاشان دیش دارند و می‌گویند اگر دخترهای جوان افغانی سیمای جمهوری اسلامی (تلویزیون دولتی ایران) را ببینند و پای سریال‌های آن بنشینند رفته رفته به‌راه می‌آیند.زنان شرکت‌کننده در کارگاه آموزشی بعد از نقل قصه‌های مبارزاتی خود به‌بحث رهبری زنان رسیدند. بی‌نظیر بوتو در جای یک مدل رهبری زنانه مورد سنجش قرار گرفت. یکی دو نفر گفتند او رهبرخوبی نبود، زیرا به‌دستور امریکا اجازه داد طالبان درکشور پاکستان آموزش ببینند و زاده بشوند. دیگر شرکت‌کنندگان از بی‌نظیر بوتو دفاع کردند و یادآورشدند این نقص رهبری بی‌نظیر بوتو محسوب نمی‌شود. او برای جفظ منافع کشور خود اقدام کرده، هرچند به‌افغانستان آسیب رسانده است.

در آن جلسه پیدا بود زنان در کوران ماجراهای بزرگ با سیاست‌های جهانی آشنا شده‌اند و فن تحلیل را یاد گرفته‌اند، به‌اندازه‌ای که مشخصات رهبری بی‌نظیر بوتو را با احساسات ضد طالبان خود به‌سنجش نمی‌گذارند. در جلسه دیگری زنان وارد بحث قدرت شدند. ابتدا قدرت را در مردان سراغ گرفتند. حتی قضاوت را به‌درستی حق مردان دانستند و برخی دلیل آوردند که زن‌ها دل نازکی دارند و به‌درد قضاوت نمی‌خورند.

زنان در همه حال بر ضرورت حفظ احکام اسلامی در زیست اجتماعی تأکید می‌ورزند. تنها در یک مورد، آن هم آموزش دختران افغانی است که با یکدیگراتفاق نظر دارند و به‌خاطر آن تن به‌هر خطری می‌سپارند.

در جلسات گفت‌وگو زنان جوانی برآشفتند و تلاش کردند دیدگاه‌های رایج را که بر جمع غلبه کرده بود به‌خصوص در بحث قدرت و رهبری زنان تغییر دهند. آن‌ها توانستند که موضوع ضرورت حضور زنان در حوزه نظامی را پیش بکشند. جمعی می‌گفتند خوب است زنان تا حدودی تعلیمات نظامی را بیاموزند ولی از آن‌جا که زن در اسلام حق حضور در جبهه را ندارد فقط تعلیم نظامی را برای زنان تجویز می‌کردند. برخی دیگر که جوان‌تر بودند پای استدلال مخالفان را که ضعیف بود نشانه گرفتند و به‌حضور زنان در جبهه‌های جنگ صدر اسلام استناد جستند و گفتند باید از صدر اسلام پیشی گرفت. آن‌ها از نمونه‌های برجسته و به‌یاد ماندنی زنانی یاد کردند که در زمان حمله شوروی، در نبود مرد خود، هنگامی که شوهر یا فرزندشان کشته می‌شد، به‌جبهه می‌پیوستند. بحث در حوزه قدرت نظامی همه جنبه‌های دینی و تاریخی را در برگرفت، تا آن‌که بالاخره زنان به‌این اجماع رسیدند که زنان باید تعلیمات نظامی ببینند وآماده دفاع شخصی بشوند، نه حضور در جبهه‌ها. آن‌ها به‌یک اجماع دیگر هم رسیدند و تأکید کردند که:

در افغانستان زن تحمل زن را ندارد. قدرت زنان را خود زنان تضعیف می‌کنند. مسعوده جلال نامزد ریاست جمهوری آینده افغانستان شده است، ولی بسیار محتمل است زنان افغانی او را نفی کنند. اتفاق و اتحاد در زنان افغان نیست. این مهم‌ترین مانع در برابر شکل‌یابی قدرت زنانه است.

پس از این اجماع بود که تازه سر درددل دو سه نفر از زنان جوان باز شد و گفتند:

وزارت امور زنان در دولت کرزًی بسیار کاهل است. کمی و کاستی آن زیاد است. این وزارت در رادیو تلویزیون پروگرام‌های لازم را ندارد. خیلی کم‌کاری می‌کند. از تبلیغات مؤثر به‌نحوی که ذهنیت جامعه را تغییر دهد عاجز است. حتی قادر نیست به‌انتشار فعالیت‌های خود بپردازد.

زنان ناتوانی وزارت زنان را ناشی از کمبود بودجه می‌دانستند. ضمناً پنهان نمی‌کردند که به‌احتمالی وزارت زنان از ترس برانگیختن افکار و تمایلات طالبانی، عمداً تن به‌کم‌کاری می‌دهد.

بحث قدرت زنان با اعلام نظر شاه‌جان یزدان‌پرست پایان یافت. او زن جوانی است که رییس بخش کار و امور اجتماعی زنان ولایت پروان است. سوابق مبارزاتی درخشانی دارد. او به‌شدت زنان را نقد می‌کند و معتقد است آن‌ها منافع شخصی را بیش از منافع جمعی پاس می‌دارند. شاه‌جان بر پایه تجربه‌های خود می‌گوید زنان ترجیح می‌دهند با پولی که مثلاً ضمن فعالیت در تشکل‌های زنانه به‌دست می‌آورند فوراً زیورآلات طلا خریداری کنند. شاه‌جان از زنان علیه زنان سخن می‌گوید و از این‌که زنانی که بسیار کار می‌کنند و زحمت می‌کشند، از سوی اکثریت زنان بیکاره تخطیه می‌شوند متأثر است. بحث زنان علیه زنان، بحث قدرت زنان را کمرنگ می‌کند و حاضران به‌یک اجماع نا نوشته و ناگفته می‌رسند که: تفکر طالبانی خاص مردان نیست. این تفکر در زنان جوامع اسلامی هم بسیار نیرومند است.

من که مانند شاه‌جان با نمونه‌های زنده زنان علیه زنان بعد از انقلاب سال ۱٣۵٧ ایران برخوردهای لحظه به ‌لحظه داشته‌ام، با این پرسش بی‌پاسخ جلسه را ترک می‌کنم که: چگونه می‌توانیم طالبان را از درون خویشتن خویش بیرون کشیده و تار و مار کنیم؟ چگونه؟


[] جلوه‌های سیاسی

محل اقامت من در کابل یک ساختمان قدیمی است که کاروانسرا نامیده می‌شود. با آجرهای اخرایی ساخته شده و شبیه ساختمان‌هایی است که بریتانیای کبیر در مستعمرات خود می‌ساخت. کاروانسرا اکنون بازسازی‌شده و مهمانان خارجی را در خود پناه می‌دهد. می‌گویند چون دروازه‌اش روبروی وزارت داخله است، امن و امان است. در مدت پنج روزی که مقیم کاروانسرا بودم دانستم که چندان هم از امنیت خبری نیست. شنیدم نیمه شب چند مرد در اتاق یک زن خارجی را گشوده بودند و مدیر کاروانسرا روز بعد به‌یک آمریکایی که آمده بود پیش پرداخت زن را پس بگیرد توضیح می‌داد که تقصیر از خود زن بوده و باید عنعنات اهالی افغانستان را مراعات می‌کرده است. هرچه تلاش کردم نفهمیدم آن زن که از قرار یک مهندس برجسته بود و مجری یک پروژه مهم چه کرده است که عنعنات افغان‌ها به‌سبب آن لطمه خورده است؟ حاصل کلام این که امنیت مهم‌ترین مسیله امروز افغانستان است و نبود آن هرگونه حرکت به‌سوی بازسازی را به‌تعویق انداخته است. تا امنیت احساس نشود، پروژه‌های خانه‌سازی و ایجاد اشتغال، قابل اجرا نخواهد بود. به‌چشم می‌بینم بچه‌های افغانی را که اطراف کابل از تپه‌هایی که خانه‌های گِلی بربالای آن دیده می‌شود پایین می‌آیند، با سطل و ظرف‌های پلاستیکی به‌سمت شیرهای آب می‌روند، ظرف‌ها را پُر می‌کنند، دهانه آن‌ها را با کیسه‌های پلاستیکی می‌بندند و سربالایی تپه را پیش می‌گیرند. این خانه‌های محقر از برق هم بهره‌ای ندارند و معلوم نیست کودکانی که از پنج شش سالگی در خدمت خانواده قرار می‌گیرند، چگونه می‌توانند تعلیم ببینند و راهی مکتب‌ها بشوند.

در کابل روزها حکومت برق را قطع می‌کند. صرفه‌جویی در مصرف برق اجتناب‌ناپذیر است. در نتیجه بخش‌هایی از کابل که به‌آن برق‌رسانی شده روزها محروم از آن است. در کاروانسرا و هتل‌ها و ساختمان‌های دولتی در ساعات روز ژنراتورها تأمین برق می‌کنند.

زنان معلم که برای شرکت در جلساتی از سایر نقاط افغانستان به‌کابل آمده‌اند، گزارش می‌دهند در ولایات با وجود برنامه‌های اعلام‌شده آموزشی، کمتر امکانات درس خواندن در دسترس است. بی‌تردید وضعیت آموزش دختران در شهرها و ولایات بهتر شده، ذهنیت بسیار مردانی که در زمینه محدودیت‌های آموزشی زنان با طالبان همصدا شده بودند، تا حدودی به‌جبر یا اختیار تغییر کرده است، اما کمبودها نگران‌کننده است. معلم کم دارند، کتاب درسی و لوازم تحریر کم دارند، و همه این کمبودها اشارتی است بر ضعف مالی دولت که از منابع مالی کافی محروم است. هنوز بسیاری از مکتب‌ها توسط مردم دایر است. زنان در برپایی این مکتب‌ها و پایداری برای حفظ آن‌ها نقش چشمگیر دارند. کمبود معلم یکی از پیامدهای جنگ‌های به‌هم پیوسته است. چنانکه گذشت مجاهدان اسلامی بسیاری از معلمان مرد را به‌جرم همکاری با کفار شوروی کشته‌اند و زنان معلم را خانه‌نشین کرده‌اند. از آن بدتر به‌لحاظ رویارویی با جنگ‌های داخلی از سال ۱٩٧٩ میلادی بر تعداد معلمان افزوده نشده است.

پسران جوان در کابل امیدهایی را در سر پرورانده‌اند که اینک با وجود برخورداری از صلح و آرامش، احساس می‌کنند امیدهای‌شان برباد رفته است. تفکر طالبانی در فرصت به‌دست آمده، دارد وارد حریم ذهنی پسران جوانی می‌شود که سال‌های نوجوانی را در مهاجرت به‌خصوص در پاکستان گذرانده‌اند. در آن جا درس خوانده‌اند و پس از قلع و قمع طالبان از پاکستان باز گشته‌اند، به‌نیت بهره‌برداری از مراکز تحصیلی کابل. برخی از آن‌ها را در کاروانسرا یا جاهای دیگر دیدم و پای صحبت‌شان که نشستم متوجه شدم از بازگشت به‌میهن پشیمان اند. می‌گویند دانشگاه درست و حسابی در دسترس‌شان نیست و نمی‌توانند ادامه تحصیل بدهند. در نتیجه تحصیلات خود را نیمه تمام گذاشته‌اند. آن‌ها دوره دبیرستان را در پاکستان تمام کرده‌اند. از نوباوگی در پاکستان زیسته‌اند. خوب انگلیسی حرف می‌زنند. درآستانه ورود به‌دانشگاه بوده‌اند که با خانواده خود به‌کشور باز گشته‌اند. اغلب به‌خیل جمعیت بیکار پیوسته‌اند. از پایین بودن کیفیت تحصیل در مراکز دانشگاهی کابل ناراضی اند و می‌گویند آنقدر سطح آموزش نسبت به‌پاکستان نازل است که ما نمی‌توانیم تحمل کنیم. این دسته از جوانان ناراضی و بیکار که در پاکستان زیسته‌اند، به‌بیهودگی روزگار می‌گذرانند یا مشاغل کم درآمدی به‌دست می‌آورند که با سوداهای آن‌ها تناسبی ندارد. از فرط بیکاری ذره بین گذاشته‌اند روی رفتار دختران جوان افغانی که آن‌ها نیز از مهاجرت بازگشته‌اند و با سرووضع شیک در کابل رفت و آمد دارند. پسرهای جوان به‌شدت رفتار این دختران دنیا دیده و رشد یافته در دیگر کشورهای همجوار را نقد می‌کنند. وقتی از آن‌ها حرف می‌زنند برق خشم و غیرت از چشم‌های‌شان بیرون می‌جهد. می‌گویند فرصتی را کمین می‌کشند تا به‌قول خودشان فحشا را که در حال افزایش است ریشه کن کنند. برخی به‌من گفتند شب‌ها به‌خانه نمی‌رویم. نمی‌توانیم به‌چشم ببینیم زن‌های جوان و دخترهای افغانی که در محله‌های ما زندگی می‌کنند با مردان جوان حشرو نشر دارند. خون مان به‌جوش می‌آید.

روابط آزاد جنسی، معاشرت دو جنس و مدپرستی بیش از مسایل عمده افغانستان، ذهن جوانان سوادآموخته و بازگشته از پاکستان را اشغال کرده است. جالب آن که عموماً ترجیح می‌دهند به‌زبان انگلیسی درد دل کنند و از خشم و غیرت خود سخن بگویند. وضعیت روانی آن‌ها پیش زمینه خطرناکی است. آیا ممکن است یک بار دیگر طالبان از مرز پاکستان وارد افغانستان بشود و این بار به‌زبان انگلیسی زنان را سرکوب کند؟

یک دختر بازگشته از پاکستان می‌گفت دلش می‌خواهد در دانشگاه کابل پذیرفته بشود و ادبیات انگلیسی بخواند. در زمان طالبان هم این دانشگاه فعال بوده، البته فقط پسران را می‌پذیرفته است. اینک دوجنسی شده و دختران بازگشته از مهاجرت عزم دارند با استفاده از امکانات جدید شکل سرنوشت خود را تغییر دهند. این دختران در مجموعه رفتارشان، پیروی از مد جای مهمی دارد و همین ویژگی است که در مرکز توجه و اعتراض قرار گرفته است.

پیرامون دفتر کاروانسرا قدم می‌زنم و به‌گفت‌و‌گوی دو مرد افغانی که در حیاط مهمانسرا ایستاده‌اند گوش می‌سپارم. اسحق یکی از مدیران مهمانسرا با مردی که لباس سنتی مردان افغان را به‌تن دارد و حامل پیام تهدیدآمیزی با مضامین طالبانی است دارد گپ می‌زند. پیام آور می‌گوید بی‌حجابی زنان خارجی در کاروانسرا با غیرت اسلامی نمی‌خواند. اسحق دست و پا می‌زند تا به‌او بفهماند غیرت دو گونه است. غیرت خوب و غیرت بد. او می‌گوید افغانستان اینک در مرحله‌ای است که احتیاج به‌آبادانی دارد. در این مرحله باید بین غیرت خوب و غیرت بد فرق گذاشت. اسحق سرانجام نتوانست پیام‌آور را قانع کند و پی کار خود رفت. پیام‌آور همان حوالی آنقدر پرسه زد تا سرانجام با جوان‌های اداره‌کننده دفتر اعتراض خود را در میان گذاشت.

نگران‌کننده است که در وضعیت پیچیده و مخاطره‌آمیز کنونی، بحث‌های اخلاق‌گرایانه در سطوح مختلف جامعه بر تلاش برای سازندگی می‌چربد. زدوخورد فکری برسر مفاهیم غیرت، تعصب و ناموس جای بحث برای ایجاد امنیت و ساخت‌وساز کشور را گرفته است. حتی درس خوانده‌ها در محافل درون گروهی به‌شدت درگیر این بحث شده‌اند.

فقر و کم پولی از سر و روی ساختمان‌های دولتی می‌ریزد. پای صحبت مردم که می‌نشینم عموماً می‌پرسند آن همه کمک‌های مالی خارجی که اعلام شده برای افغانستان ارسال شده کجا رفته است. چرا شغل ایجاد نکرده‌اند؟ چرا خانه نساخته‌اند؟ خیلی‌ها از مهاجرت باز گشته‌اند، ولی از بی‌خانمانی و بیکاری دوباره به‌جایی گریخته‌اند. تنها اثری که از ورود پول‌های خارجی به‌چشم می‌آید، اتومبیل‌های گران قیمت خارجی است که با چهره فقرزده کابل بی‌تناسب است. حتماً افراد و گروه‌هایی از کمک‌های خارجی بهره برده‌اند، ولی گویا بیشتر آن را به‌مصارف شخصی رسانده‌اند و هرگاه مؤسسات خدماتی هم ایجاد کرده باشند، خویشاوندان و نزدیکان را به‌کار گماشته‌اند. این است که در مردم حساسیت ایجاد شده و پیاپی به‌هر بهانه‌ای موضوع را تذکر می‌دهند. در کابل وضعیت مسکن اسفناک است. بی‌خانمانی بیداد می‌کند. تنها کسانی می‌توانند سرپناه امن داتشه باشند که در سطوح بالای مدیریت دولتی کار می‌کنند. هم‌چنین شاغلین در مؤسسات بین‌المللی و اعضاء تشکل‌ها و سازمان‌های غیر دولتی (NGO) از مسکن خوب برخوردارند. اجاره خانه در کابل بعد از جنگ بسیار افزایش یافته و برای یک آپارتمان کوچک دو خوابه ماهیانه بین ۴٠٠ تا ۵٠٠ دلار باید پرداخت. کمبود خانه، کمبود شغل، کمبود برق و آب و مدرسه از مهم‌ترین مشکلات مردم کابل است. اگر به‌این همه، ناامنی را بیافزاییم یا دستکم بر پایه مشاهدات عینی امنیت را شکننده توصیف کنیم، آشکارا مردم را در وضعیت مشقت‌باری می‌یابیم که دل‌شان را به‌نصب عکس‌های ریز و درشت احمدشاه مسعود خوش کرده‌اند.

کسانی که از چگونگی مصرف کمک‌های نقدی رسیده به‌افغانستان خبر دارند اظهارنظر می‌کنند بهتر است هرچه زودتر این کمک‌های مالی قطع شده و جای آن را پروژه‌هایی با نظارت مستقیم و دقیق پرداخت‌کنندگان بگیرد. آن‌ها معتقدند چنان چه وضعیت موجود ادامه یابد، ورود پول به‌افغانستان و انباشتگی آن در برخی خانواده‌ها بر نارضایتی عمومی می‌افزاید و دست مایه‌ای می‌شود برای برافروختن انواع دیگری از منازعات داخلی و فرو افتادن ولایات در ناامنی و شورش.[٣]


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: این سری مقالات زیر عنوان «ویژه افغانستان»، با همکاری ولی پرخاش احمدی، در ایران‌نامه، سال بیست و دوّم، شماره‌های ۱-۲، بهار و تابستان ۱۳۸۴ به‌چاپ رسیده و توسط مهدیزاده کابلی برای دانش‌نامه‌ی آريانا ارسال شده است.


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- حقوقدان و کوشنده حقوق بشر. مهرانگیز کار در سال جاری در دانشگاه ‌هاروارد به‌کار تحقیق و نگارش مشغول است.
[٢]- «انستیتوت آموزشی افغان و ورکشاپ لیدر شیپ» یک سازمان مستقل زنانه است که در زمینه آموزش رهبری زنان با«سازمان بین‌المللی آموزش و همکاری زنان (WLP)» همکاری می‌کند و در افغانستان به‌برگزاری کارگاه‌های آموزشی خاص زنان می‌پردازد.
[٣]- حبيبی، فرنگيس، يادداشت‌های کابل ایران‌نامه (ویژه‌ی افغانستان)، سال بیست و دوم، شماره‌های ۱-۲



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

ایران‌نامه، ویژه‌ی افغانستان شماره‌های ۱-۲، سال بیست و دوم، بهار و تابستان ۱۳۸۴