جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۹ شهریور ۱۸, پنجشنبه

غوریان

از: عبدالحی حبیبی


فهرست مندرجات



[] غوریان (۴۰-٦۱۲ ه‍.ق)

سوریان طایفه‌یی بودند از افغانان خراسان و غور که تا کنون هم به‌نام (زوری) در بادغیس هرات در حدود زورآباد (زور ابد یاقوت) شمال غرب هرات موجودند، در دوره قبل الاسلام نیز این دودمان در کوهسار تخارستان و غور و هرات و خراسان حکمرانی داشتند و به‌قلب غرشاه پاد می‌شدند و منسوبند به شخصیت افسانوی قدیم ضحاک فردوسی (در منابع پشتو به‌حواله تاریخ سوری سهاک، در طبری و البیرونی و ابن بلخی: بیور اسپ ازدهاق - در مسعودی ده اک) که به‌قول طبری شکل معرب آن از دهاق است (اوستا: دهاکه = اژی دها = اژدها فارسی - اژدهار پشتو) و اعلام خراسانی مانند ضحاک (حدود ۴۰۰) اسم پدر عبدالحی گردیز نویسنده زین‌الاخبار و ضحاک شیبای (حدود ۲۸۷ ه‍.ق) فقیه طاهری، و ضحاک شهری نزدیک بامیان و سهاکا (قبیله معروف آریايی قدیم که ***تان به‌نام شانست) و سهاک (صورت مفغن آن) و سهاکزی که نام‌های اعلام و قبایل افغان است وانمود می‌کنند که این نام ریشه قدیمی در اعلام افغانستان قدیم دارد. دیگر از اعلام این دودمان بسطام، (صورت معرب گستم = و ستهم به‌معنی پهلوان) است که فردوسی هم از او ذکری دارد. این شخص در شغنان و بامیان و تخارستان و غور حکمرانی کرد، و بعد از آن امیر سور و سام سپه‌سالار دو برادر از همین طايفه در غور دست داشتند و امرای اقوام سوری منسوب بدین نامند، که فردوسی و مورخین دیگر ماهوی سوری نژاد، و لاذری جبل زور و بت معروف آن را که هیون تسنگ در (٦۰۳ ع) به‌نام (شونا) دیده بود ذکر می‌کنند، و ابن فندق در تاریخ بیهقی نیز از سوری عمید خراسان در عصر سلطان مسعود ذکری دارد و در ازمنه بعد شیرشاه سوری معروف نیز از این قبیله افغانی در هند برخاست.

یکی از مشاهیر دودمان سوری شنسب بن خرنک است که به‌روایت منهاج سراج به‌حواله کتاب نسب‌نامه فخرالدین مبارکشاه معاصر حضرت علی(رض) بود و بر دست آن‌حضرت ایمان آورد، و از او عند و لوای علی(رض) بدو دادندی، و این اولین حکمدار غوری‌ست که در دورهَ اسلامی از او خبری داریم، و امیر پولاد غوری یک از فرزندان او بود، که اطراف جبال غور در تصرف داشت، و نام پدران خود را احیاء کرد، و چون صاحب‌الدعوت العباسیه ابومسلم مروزی خروج کرد، امیر پولاد حشم غور را به‌مدد ابومسلم برد، و در تقویت آل عباس آثار بسیار نمود، و مرکز حکمداری امیر پولاد مندیش غور بود، و بر تمام جبال غور و مضافات آن حکم می‌راند (حدود ۱۳۰ ه‍.ق / ۷۴۷ م) یکنفر فرزند امیر پولاد را که امیر کرور نام داشت از روی عنعنه مردم قندار و متن کتاب پته خزانه به‌حواله تارخی سوری محمد بن علی بستی می‌شناسیم، که به‌سال (۱۳۹ ه‍.ق / ۷۵٦ م) در مندیش غور امیر و به‌نام (جهان پهلوان) که از القاب پهلوانان فردوسی است شهرت داشت، وی بر بالشتان (والشتان شمال قندهار) و خیسار و تمران و بر کوشک (قلاع معروف غور) تصرف داشت، و پهلوانی بود که با ۱۰ تن می‌جنگید، و بدین سبب او را کرور (در پشتو به‌معنی محکم و سخت) می‌خواندند، اقتدار این دودمان تا زمینداور و بست و الشتان می‌رسید، وی نیز در جنگ‌های انقلاب خلافت از دودمان اموی به‌عباسی با ابومسلم همراه بود، و پته خزانه یک حماسه پشتوی او را به‌حواله تاریخ سوری نقل کرده، و او را دارای کلام متین می‌خواند، در این حماسه قدیم خود امیر کرور جهان پهلوان، احاطه حکومت خود را از مرو و هرات تا جروم (گرمسیر) و غرج و تخار می‌شمارد و گوید که زرنج (سیستان) را به‌تیغ تیز گشودم. این شعر حماسی او از قدیم‌ترين آثار حماسی خراسان است و از روحیه قوی و غرور ملی و جهانگیری و جهانگشايی او حکایت می‌کند، و الفاظ و کلماتی دارد که اکنون در زبان پشتو زنده و مستعمل نیست.

امیر کرور به‌سال ۱۵۴ ه‍.ق (= ۸۰۰ میلادی) در جنگ‌های پوشنگ (غرب هرات) کشته شد و امیر ناصر فرزندش بعد از وی بر غور و بست و زمینداور حکم راند ( حدود ۱٦۰ هجری / ۷۷٦ میلادی) (برای تفصیل این موضوع دلچسپ تاریخی و لسانی و ادبی به کتاب پته خزانه طبع کابل و جلد دوم تارخی ادبیات پشتو رجوع شود.)

منهاج سراج بعد از امیر پولاد تا عهد هارون‌الرشید (حدود ۱۷۰ ه‍.ق / ۷۸٦ م) ذکری از حکمرانان این دودمان ندارد، و این خلا را خوشبختانه پته خزانه به‌حواله تاریخ سوری محمد بستی پرکرده و از امیر کرور و امیر ناصر با قدری تفصیل ذکر می‌کند، و باز منهاج سراج امیر دیگر این خاندان را بنجی بن نهاران شنسبی یکی از کبار ملوک غور می‌نویسد، که با یک‌نفر امیر معاصر غوری ششی بن بهرام بدربار هارون‌الرشید رفتند، و امیر بنجی به‌لقب (قسیم امیرالمومنین) به‌امارت غور، و امیر شیش به پهلوانی لشکر غور شناخته شدند حدود ۱۷۰ ه‍.ق (= ۷۸٦ م) امرای غور از نسل همین بنجی و سپه‌سالاران غور از نژاد شیش اند، که در عصر صفاریان بلاد نیمروز و بست و داور را تا تگین‌آباد و رخج گرفته، امیر آنجا را مستآصل کرد، در این وقت امیر سوری بر جبال غور امیر بود، و هنور نصف مردم غور مسلمان نبودند، و بعد از این امیر سبکتگین نیز بر غور حمله‌ها نمود، که با استقلال دودمان سوری صدمه رسانیده نتوانست و طوری که در احوال عزنویان خواندید سلطان محمود نیز بر غور تاخت ولی امیر غور که در این وقت محمد سوری بود، گاهی اطاعت کردی و زمانی تمرد ورزیدی، تا سلطان محمود به‌قول بیهقی (۴۰۵ ه‍.ق / ۱۰۱۴ م) و به‌قول ابن اثیر به‌سال (۴۰۱ ه‍.ق) از راه بست و خوابین جنوب غور با لشکر گران به‌غور آمد، که در مقدمه لشکر او التونتاش حکمران هرات و ارسلان جاذب حکمران طوس بودند، و امیر محمد را بعد از جنگی که به‌مدد ده‌هزار لشکر خود کرد، در قلعه آهنگران محصور داشت. محمد بعد از مدتی از قلعه بر آمده و به‌سلطان تسلیم شد، سلطان او را با پسر کهترش شیش به غرنی برد، و در راه به حدود گیلان (نزدیک غزنه) زهری را که در زیر خاتم خود تعبیه کرده بود خورد و در گذشت، و مذلت و اسارت را قبول نکرد.

بعد از مرگ محمد از طرف سلطان محمود امیر بو علی بن محمد سوری در جبال مندیش غور بر جای پدر نشست و مطیع سلطان بود. و در غور به بنای مدارس و مساجد و قصرها پرداخت و شخص علم دوستی بود، وی تا اواخر عهد محمودی حکمرانی کرد، ولی در عصر مسعود (از حدود ۴۲۵ هـ ۱۰۳۳ م) عباس بن شیش (برادرزاده بو علی) بر خاسته و عم خود را قید کرد، و بر تخت شاهی غور نشست. عباس مردی ستمگار و بیباک بود، و در علم نجوم ذوقی داشت. در ولایت مندیش در قلعه سنگه رصد گاهی را ساخت. ولی مردم از جور او بدربار سلطان ابراهیم غزنوی نالیدند، ابراهیم نیز بر غور لشکر کشید، و امیر عباس را بغزنه زندانی کردف و امارت غور را به فرزندش امیر محمد بن عباس که مطیع در بار غزنه و مردی پسندیده سیرت و عالم نواز و عادل بود سپرد (حدود ۴۵۰ هـ ۱۰٦۷ م) و بعد از محمد فرزندش قطب الدین حسن بن محمد بن عباس که پادشاه بزرگ و جد سلاطین غور است بتخت رسید (حدود ۴٦۰ هـ ۱۰٦۷ م) وی عصات غور را بجنگ مطیع گردانید، و در جنگی که بپای کوشک و جیرستان (جنوب غربی غزنه) با یاغیان کرد کشته شد (حدود ۴۹۳ هـ) و پسرش ملک عزالدین حسین بر تخت غور نشست، وی با دولت سنجوی روابط دوستانه داشت، و پادشاه نیکو عهد و پسندیده اخلاق و عالم پرور بود که هفت فرزند او خراسان و غور و زابل و غزنه و بامیان و تخارستان را در سلطنت خود شامل کردند، و هریکی بر یکحصه حکم میراند بدین تفصیل:

    ۱ - قطب الدین محمد که رسمآ لقب قدیم بویم ((غرشاه)) را بعربی (ملک الجبال) لقب خود قرار داد، و قلعه شهر فیروز کوه را تعمیر کرد، در ولایت ورشاد (ورساد) که قلمرو او بود با برادران خود مناقشتس کرد و بغزنه رفت و در آنجا از طرف بهرامشاه غزنوی کشته شد (۵۴۱ هـ ۱۱۴٦ م) و همین قتل سبب اختلاف دودمان غوری و غزنوی گردید.

    ۲ - بهاءالدین سام در سنگه مندیش غور بود، چون سلطان سوری بغزنی رفت فیروز کوه را نیر باو گذاشت و در (۵۲۴ هـ ۱۱۴۹ م) در فیروز کوه بر تخت نشست، با شاران غرجستان دوستی کرد، در گرمسیر قصر کجوران ( کجران کنونی بین قلعه بین قندهار و غور ) و در جبال هرات قلعه شیرسنگ و در غرجستان قلعه بندار و قعله فیوار میان غرجستان و مادین بنا کرد، و دختر ملک بدرالدین گیلان (ملکه گیلان) که از نسب شنسبانیان بود بحباله آورد، که مادر دو پسر معروف او سلطان معزالدین محمد سام و سلطان غیاث الدین محمد سام باشد. سلطان بهاءالدین بغرض خوانخواهی برادر خود سلطان سوری لشکر جای جروم و غرجستان فراهم آورده و بر غزنین تاخت، ولی در گیلان (غزنی) از جهان رفت، وی در سفر غرنی تخت غور و جبال را به سلطان علاءالدین حسین برادر خود گذاشته بود.

    ۳ - ملک شهاب الدین محمد خرنک بن حسین خطه مادین باو تعلق داشت که ولایتی بود از غور و فرزندش ملک ناصرالدین ابوبکر در حدود (٦۱۸ هـ ۱۲۲۱ م) برولایت گزیو و تمران (شمال قندهار) حکمران بود، و بعد از تاختن چنگیز به دهلی بدربار التتمش بهند رفت، و در حدود (٦۲۰ هـ) در آنجا از جهان دذ گذشت.

    ۴ - ملک شجاع الدین علی بن حسین که دذ ولایت جرماس غور حکمرانی داشت، و بعد از علاءالدین ابوعلی پسرش در غور بجایش نشست، و در عهد سلطان غیاث الدین خطهَ غور و بست و و جیر و گرمسیر و درمشان و روزگان و غزنین باو سپرده شد، و بعد از فتح خراسان در نیشاپور حکمران بود، و سلطان معزالدین او را برده بر غرجستان و زمینداور حکمران گردانید و در (٦۰۱ هـ) کاخ جناباد ملاحده قهستان را فتح کرد، ولی بعد از شهادت سلطان معزالدین در قلعه اشیار غرجستان محبوس گشت.

    ۵ - علاءالدین حسین بن حسین که در وجیرستان غور حکمران بود، بعد از انتقال برادر خود سلطان بهاءالدین بر تخت ممالک غور در فیروزکوه نشست، و لشکر های غور و غرجستان را فراهم آورده روی بغرنه نهاد. سلطان بهرامشاه از غزنه با لشکر غزنه و هندوستان بر آمد، و از راه گرمسیر و تگین آباد به زمینداور آمد، علاءالدین که جنگ را به خونخواهی دو برادر خود میکرد، در نزدیکی های تگین آباد با لشکر بهرامشاه مصاف داد. و بعد از آن دوبار در حدود غزنه مقاومت غزنویان را شکسته بر پایتخت دولت غزنه قابض شد (۵۴۵-۵۴٦ هـ) وی آن شهر عظیم را بخاک برابر ساخت و سکنهَ آنرا هشت روز کشتار عام نمود، و از آنجا روی به بست و زمینداور آورد، شهر بست را که بعمارت و قصور محمودی در آفاق مثل آن نبود، نیز تخیریب کرد، و بنابرآن به (جهانسوز) معروف شد. وی بعد ازین فتح تخارستان را نیز به دولت غوریه مرکزی ملحق کرد، و ببرادر خود فخرالدین سپر. علاءالدین بعد ازین با دولت سنجری و سلجوقی در آویخت، سلطان سنجر با وی در قصبه ناب هریوالرود مصاف داد و چون مردم از رفتار علاءالدین منضجر بودند، شش هزار سوار لشکریان خلجی و ترک او به سنجر تسلیم شدند، و خود علاءالدین بدست سنجر گرفتار شود، ولی چون سلطان سنجر از دست غزان مضمحل گردید، علاءالدین را نوازش و امداد داده بغور باز فرستاد. وی متمردان ولایت کاسی غور را مطیع کرده به فیروز کوه آمد، و چون مردم در غیاب وی ملک ناصرالدین حسین بن محمد را از مادین آورده و برتخت فیروزکوه نشانیده بودند وقتیکه از غودت علاءالدین شنیدند ناصرالدین را بکشتند، و بعلاءالدین تسلیم شدند. وی بامیان تخارستان و بلاد جروم (گرمسیر) و داور وبست و تولک جبال هرات و غرجستان مرغاب را نیز در تحت اطاعت سلطنت غور در آورد و رسل ملاحده الموت را نیز به کوهسار غور راه داد، و در حدود (۵۵۱ هـ ۱۱۵٦ م) در سنگه غور از جهان رفت. چون بعد از وی پسرش سیف الدین محمد برتخت فیروزکوه نشست رسل ملاحده را کشتار کرد، و بدفع فتنه غزان که بحدود هرات و قادس رسیده بودند همت گماشت، ولی زیاده از یکسال زنده نماند، و در روز جنگ غزان بدست سپه سالار شیش غوری کشته شد (حدود ۵۵۸ هـ ۱۱٦۳ م) علاءالدین جهانسوز اولین سلطان بزرگ غوریست که مملکت افغانستان را تمامآ در تحت اداره واحد در آورده و بمرکز فیروزکوه وصل کرد.

    ٦ - سلطان سیف الدین سوری (۵۴۳-۵۵ هـ ۱۱۴۸-۱۱۴۹ م) اولین پادشاهی است از غوریان که لقب سلطان گرفت، مرکز شاهی او حصار استیه غور بود. چون برادرش قطب الدین ملک الجبال در غزنی کشته شد سلطان سوری با بهرامشاه غزنوی جنگ کرده و او را به وادی کورم دوانید، و خود وی بر تخت غزنه نشست، و غور را به برادر خود سلطان بهاءالدین گذاشت، ولی در موسم زمستان چون علاءالدین حسین برادرش از غزنی به غور رفت بهرامشاه با لشکر افغان خلجی (غلجی) از طرف شرق بر غزنه تاخت آورد، و سلطان سوری را با وزیرش سید مجدالدین موسی بگرفت و بسرپل طاق غزنه بیاویخت، تا که برادرش جهانسوز با نتقام وی غزنه را ویران کرد.

    ۷ - ملک فخرالدین مسعود از همه برادران مهتر بود و در کاسی غور امیر شد. چون سلطان علاءالدین جهانسوز بعد از فتح غزنه تخارستان را نیز منقاد نمود، ملک فخرالدین مسعود برادر مهتر خود را بر بامیان حکمران گردانید، وی جبال شغنان و تخارستان را تا درواز و بلور و وخش بدخشان در ضبط آورد، و طوریکه در احوال غیاث الدین محمد میخانید، در جنگ راغ زر بدست برادر زاده گان خود گرفتار آمد، و واپس به بامیان فرستاده شد، و در آنجا در گذشت (حدود ۵۵۰ هـ ۱۱۵۵ م) بعد ازو پسر بزرگش شمس الدین محمد در بامیان امیر وازدربار فیروز کوه و حضرت سلطان غیاث الدین نیز برسمیت شناخته شد وی بخل و چقانیان و وخش و جروم (گرمسیر) و بدخشان و جبال شغنان را بدست آورد و در جنگ رودبار مرو با لشکر غور بدفع سلطانشاه خوارزمشاهی مشارکت کرد و لقب سلطان یافت، و پس از وفات او فرزندش بهاءالدین سام که پادشاه بزرگ و علمدوستی بود بر تخت بامیان نشست (۵۸۷ هـ ۱۱۸۹ م) در باروی مجمع علماء بود، امام فخرالدین رازی و شیخ الاسلام جلال الدین و راسد وافصح العجم مولانا سراج الدین به دربارو او بودند. سلطنت وی از کشمیر تا غزنه تا کاشغر و ترمذ و بلخ و جنوبآ تا اقاصی غور و غرجستان میرسید، و غور و غزنه و بامیان در تحت فرمان او بود. چون سلطان معزالدین به شهادت رسید (٦۰۲ هـ ۱۲۰۵ م) امرای مملکت او را به غزنه طلب کردند، ولی در گیلان بعد از ۱۴ سال شاهی از جهان رفت، و فرزندش جلال الدین علی بجای پدرنشست (٦۰۲ هـ ۱۲۰۵ م) و علاءالدین برادر خود را به تخت غرنه بنشاند.

چون لشکریان غوری و غزنو تاج الدین یلدوزاز دره کرمان حدود کورم بر علاءالدین تاختند. بنا برآن از بامیان به مدد برادر آمد، و در غیاب او عمش علاءالدین مسعود بن شمس الدین محمد بر تخت بامیان قبضه کرد، و وزارت به صاحب وزیر داد، ولی جلال الدین بزودی بعد از تصفیه غزنه ببامسان آمده عم خود را با وزیر وی بکشت. چون تاج الدین یلدوز دفعه دوم بر غزنی حمله کرد، و لشکریان علاءالدین را در رباط سنقران (شنغران) بشکست، و او را در غزنی حصار داد، جلال الدین از بامیان بمدد برادر آمد، ولی هردو برادر بدست یلدوز افتادند، و واپس بامیان فرستاده شدند و در انجا در گذشتند (حدود ٦۱۲ هـ ۱۲۱۵ م) این بود مختصری از احوال هفت برادر غوری که شهنشاهی غور را تشکیل کردند و بعد از آنها سلطان غیاث الدین بن محمد سام بهاءالدین قسیم امیرالمومنین که از ملوک بزرگ غوریست پادشاه شد، وی با برادرش معزالدین به امر عم خود علاءالدین در قلعه وجیرستان زندانی بود، ولی سلطان سیف الدین بن علاءالدین آنها را رها کرد. و غیاث الدین در جنگ غزان با وی همراه بود. چون سیف الدین بدست سپه سالار خود کشته شد همین سپهسالار شیش لشکر غور و غرجستان را بیاورد و با غیاث الدین بیعت کردند، و او را بر تخت فیروزکوه نشاندند (۵۵۸ هـ ۱۱٦۲ م) وی برادر خود معزالدین را بر تبه سرجاندار حکمران ولایت استیه و کجوران گردانیدف و ابوالعباس شیش را که بعد از کشتن سلطان سیف الدین قوتی بهم رسانیده بود بکشت. درینوقت عم غیاث الدین یعنی ملک فخرالدین مسعود حکمران بامیان از ملک علاءالدین قماج سنجری حکمران بلخ و تاج الدین یلدوز حکمران هرات امداد طلبیده با لشکر بامیان و بلخ و هرات بر فیروز کوه حمله آورد، و در موضع راغ زر مصاف اراستند. ولی پهلوانان غور در مرحله اول ملک یلدوز هرات را در بین لشکر خودش بکشتند و هراتیان را بپراگندند.

بعد از آن لشکر بلخ را نیز بشکستند و سرقماج را بریدند، و به نزد ملک فخرالدین بامیان فرستادند، و خود وی را محاصره کردند، و غیاث الدین و معزالدین عم خود را محترمانه بگرفتند و بطرف بامیان باز گردانیدند.

سلطان غیاث الدین بعد ازان گرمسیر و زمینداور را بدست آورد، و قادس و کالیون و فیوار و سیفرود و غرجستان و طالقان و گرزیوان را نیز به سلطنت غور ضمیمه گردانید، و برادر خود معزالدین را از جروم (گرمسیر) و تگین آباد و سیستان بطرف غزنه و زاول و کابل فرستاد، وی لشکر غزان را که درینوقت بر غزنه دست یافته بودند بسال (۵٦۹ هـ ۱۱۷۳م) از غزنه پس راند و پایتخت غزنویان را نیز به غور ضم کرد، و بفتح هرات نیز همت گماشت، و بهاءالدین طغرل یکی از بندگان سنجر که بر هرات دست یافته بود از پیش لشکر سلطان به خوارزم رفت، و هرات در سال (۵۷۱ هـ) و بعد ازان فوشنج در سال (۵۷۳هـ ۱۱۷۷م) ضمیمه مرکز غور شد.

درین وقت ملوک سیستان (که شرح آنها گذشت) نیز انقیاد نمودند، و بلاد شمالی مانند طالقان، اندخود - میمنه - فاریاب - پنجده ، مرودزق و خلم نیز فتح شدند. چون جلال الدین محمود پسر ایل ارسلان خوارزمشاه بمدد خطائیان اطراف شمالی مملکت را مزاحمت داد، بنابران غیاث الدین بسال (۵۸۸ هـ ۱۱۹۲م) لشکر غزنه را تحت قیادت معزالدین و لشکر بامیان را بقیادت ملک شمس الدین و لشکر سیستان را برهنمائی تاج الدین حرب در رودبارمرو فراهم آورد، و در سواحل مرغاب خوارزمشاهیان را بشکست و در (۵۹٦ هـ ۱۱۹۹ م) خراسان را صاف کرده تا نیشاپور پیش رفت، و آنرا بملک ضیاءالدین ابوعلی شنسبانی سپرد و مروشاهجان را نیز گرفته و ملک نصیرالدین زنگی پسر فخرالدین مسعود بامیانی سپرده شد. چون غیاث الدین مملکت را باز مرکزیت بخشید و تمام سرزمین آسیای میانه را از هندوستان تا عراق و از چین و جیحون تا دریای هرمز زیر پرچم فیروزکوه غور در آورد، و یگانه شهنشاه بزرگ خراسان شمرده شد، خلیفه بغداد الناصرالدین الله نیز سفرای خود ابن ربیع و قاضی مجدالدین قدوه و ابن الخطیب را بدربار فیروزکوه فرستاد و سلطنت غوری را برسمیت شناخت و از دربار غور نیز سراج الدین محمد جوزجانی برسم سفارت به بغداد رفت، و بدینطور روابط حسنه سیاسی دو شهنشاهی بزرگ فیروزکوه و بغداد قایم گردید.

سلطان غیاث الدین از بزرگترین سلاطین غوریه و شرق است، که شخصی علمدوست و مهربان و عادل بود. بدربار وی علما و دانشمندان فراهم بودند، وی بعمر ٦۳ سالگی در شهر هرات روز ۲۷ جمادی الاولی ( ۵۹۹ هـ ۱۲۰۲ م) از جهان رفت، و در مسجد بزرگ که خودش ساخته بود مدفون است. و این مسجد تا کنون در شهر هرات باقی است. وی اولآ مانند اسلاف خود بر مذهب محمد کرام سیستانی بود، ولی بعد ازان مذهب شافعی را قبول کرد. از مشاهیر علمای در باروی قاضی وحیدالدین شافعی مرورودی و صدرالدین کرامی نیشاپوری و قضات ممالک او قاضی القضات معزالدین هروی و قاضی شهاب الدین هرمابادی، و وزیران او شمس الملک و عبدالجبار گیلانی و فخرالملک شرف الدین فزداری و مجدالملک دیوشاری و عین المک سوریانی و ضهیرالملک سجزی و جلال الدین ریوشاری و عین الملک سوریانی و ظهیرالملک سجزی و جلال الدین ریوشاری بودند. در تابستان دارالملک او فیروز کوه و در زمستان زمینداور بود، در توقیع خود (حسبی الله وحده ) نوشتی . (تصویر نمبر ۵۴) .

بعد از مرگ سلطان غیاث الدین محمد سام فرزندش غیاث الدین محمود که مردی عیاش بود از طرف عمش معزالدین بحکمرانی بست و فراه و اسفزار گماشته شد، وی لشکر فراهم آورده تا مرو و شاهجان پیش رفت ، و بعد از شهادت معزالدین بسال (٦۰۲ هـ) از بست براه زمینداور بر غور تاخت و فیروز کوه را از ملک علاءالدین ابوعلی گرفته سرزمین غور را با غرجستان و تالقان و گرزیوان و قادس و گرمسیر در تحت تصرف گرت و وراث ملک پدر و عم شد. وی تاج الدین یلدوز را که یکی از خدمه معزالدین محمد بود چتر و مثال حکمرانی غزنین تا مجاری دریای سند فرستاد، و در سال (٦۰۵ هـ ۱۲۰۸م) سلطان قطب الدین ایبک را مثال ممالک هندوستان داد، و بدینطور سلطنت غور تا اقاصی هند با لواسطه قایم ماند.

در سال (٦۰۷ هـ ۱۲۱۰م) ملک رکن الدین ایرانشاه محمود پسر ملک علاءالدین ابوعلکی با ۵۰ هزار لشکر غزنه و کاسی بر غور و فیروز کوه تاخت ولی غیاث الدین محمود سر او را ببرید و علاءالدین اتسز حسین شنسبی که بمدد سلطان محمود خوارزمشاه با لشکر بلخ و مرو و سرخس و رودبار از راه تالقان بر غور تاخته بود غیاث الدین محمود بین میمنه و فاریاب در سالوره با آنها مصاف داد، و لشکریان خوارزمشاهی و اتسز را بشکست، و بعد از آن چون علیشاه پسر تکش خوارزمساه از برادر خود بدربار غور گریخت وغیاث الدین محمود اورا در قصر برکوشک محبوس کرد، چاکران علیشاه او را بسال (٦۰۷ هـ ۱۲۱۰ م) بکشتند. وی پادشاه بخشاینده و عادل و حلیمی بود که خزاین پدر خود (۸۰۰ ) صندون زرعین موازی چهارصد شتروار را بمردم نثار کرد.

بعداز مرگ غیاث الدین محمود فزند چهارده ساله اش بهاءالدی سام از طرف امرای غور برتخت فیروز کوه نشانده شد بعد از سه ماه سلطان علاءالدین اتسز شنسبی بمدد سلطان محمود خوارزمشاه و امین حاجب ملک خان هرات برفیروز کوه حمله کرده و در جمادل الاول (٦۰۷ هـ) این شهر را بگرفتند، و بهاءالدین را با مخدرات دومان شاهی به خوارزم نفی کردند. و بعد از آن علاءالدین اتسز بن علاءالدین حسین جهانسوز بر تخت فیروز کوه نشست و تا (۴) سال حکم راند و در گیلان با ملک تاج الدین یلدوز و مویدلملک محمد بن عبدالله سیستانی وزیر غزنه مصاف منهزم شد، و بعد از آن ملک نصیرالدین حسین امیر شکار از غزنی بر غور تاخت و در جرماس علاءالدین اتسز را بکشت و غور را در تحت سلطنت غزنی آورد. در حدود (٦۱۱ هـ ۱۲۱۴ ع) بود که تاج الدین یلدوز از غزنی علاءالدین در غور را بتخت فیروزکوه باز فرستاد، ولی علاءالدین در (٦۱۲ هـ) بدست سلطان محمود خوارزمشاه افتاد، و بخوارم بمرد و تمام غور در سلطه خوارزمشاهی آمد.

اما برادر دیگر سلطان غیاث الدین محمد که ابوالمظفر معزالدین محمد بن سام قسیم امیرالمومنین باشد نیز از بزرگترین پادشاهان آل شنسب و مشرق است که در حضور برادر خود سر جاندر (قومندان کادر شاهی) بود، و بعد ازان حکمرانی ولایت کجوران واستیه غور یافت (۵۵۷ هـ ۱۱٦۲م) و بلاد گرمیسر را تاتگین آباد بدست آورد، وسلطه دوازده ساله غزان را در غزنه خاتمه داد، و با مرسلطان غیاث الدین محمد بر تخت غزنی جلوس کرد (۵٦۹ هـ ۱۱۷۳م) در سال (۵۷۰ هـ) گردی را فتح کرده و ملتان را از قرآمطه بگرفت و بسال ( ۵۷۳ هـ) گردیز را فتح کرده و ملتان را از قرآمطه بگرفت و بسال (۵۷۳ هـ ۱۱۷۷م) عصات سنقران را گوشمالی داد، در (۵۷۴ هـ) از جنگ بهیم دیو نهرواله بیمراد برگشت و در (۵۷۵ هـ) فرشور (پیشاور) و در (۵۷۷ هـ ۱۱۸۱م) لاهور را بگرفت و بعد از آن تا آخر عمر تمام هندوستان را فتح کرده و بنور اسلام روشن گردانید.

از وقایع مهم عصروی در افغانستان جنگ سلطان معزالدی محمد است با کفار خطاوملوک ترکستان در اندخود، که سالار حسین خرمیل ملک گرزیوان در مقدمه لشکر او بود، ولی چون لشکر غوریان کاری از پیش نیردند ملک عثمان سمرقندی از ملوک آل افراسیاب ترکستان در بین آمده و صلح کرد. و سلطان به غزنین برگشت چون جماعت کوکهران و قبایل کوه جود در پنجاب عصیان نمودند، لهذا سلطان محمد بغزو آنها بر آمده و بعد از سرکوبی شاه در راه غزنه بدست فدائی ملاحده در منزل دمیک (واقع ضلح جهلم کنونی پنجاب) بسال (٦۰۲ هـ ۱۲۰۵ م) روز ۳ شعبان شهادت یافت.

سلطان محمد معزالدین غوری مملکت وسیعی را در قلب آسیا مانند برادر خود حفظ کرد و حدود شهنشاهی غوری را در هندوستان تا سواحل گنگا رسانیده و هم هند را بنور اسلام روشن گردانید شرقآ مملکت وی تا سواحل گنگا و غربآ تا اقاصی خراسان و خوارزم و نساو باورد امتداد داشت، و جنوبآ به بحیره عرب میپیوست، حکمداران او در ممالک زیر دست اینها بودند: ملک ضیاءالدین در غور و ملک ملک تاج الدنی زنگی در بامیان، ملک حسام الدین علی کرماج در ملتان، قطب الدین ایبک در لاهور، ملک تاج الدین یلدوز در غزنه و کرمان، ملک ناصرالدین قباچه در سنده و اچه، سلطان بهاءالدین سام در بامیان سلطان غیاث الدین محمود در فیروز کوه، ملک تاج الدین حرب در سیستان، ملک تاج الدین در مکران، مکشاه در وخش وزرای معروف او ضیاءالملک درمشی و موءید الملک محمد عبدالله سجزی و شمس المک عبدالجباری گیلانی اند، پایتخت سلطان در تابستان حضرت غزنه و خراسان و در زمستان لاهور هند بود. قاضی ممالک او صدر شهید ظام الدین ابوبکر و سید شرف الدین ابوبکر بن صدر شهید و قاضی لشکر او شمس الدین بلخی بود. علام سلطنتش بردست راست سرخ و پردست چپ سیاه بودن. منهاج سراج از وفور ثروث در خزانهَ شاهی سلطان ذکری مینماید که بقول خواجه اسماعیل خزانه دار در خزانه غزنی تنها از جنس الماس یکهزار و پانصد من موجود بود.

بعد از شهادت معزالدین محمد غوری آن مملکت بزرگ پارچه پارچه گردید، و قسمت شرقی افغانستان از غزنی تا مجاری سند در دست تاج الدین یلدوز یکی ازخدمتگاران در بار غور افتاد که خدمت محمد میکرد. این تاج الدین یکدختر بملک قطب الدین ایبک (حکمران هند) و یدکدختر هم به ناصرالدین قباچه (حکمران سندهـ) داده بود، و غزنه را تا دریای سند ضبط کرد، ولی چون قطب الدین ایبک از لاهور بر غزنی تاخت آورد یلدوز در پنچ آب دریائی سند با او مصاف داد و منهزم شد. و به کرمان وادی (کورم) رفت و از آنجا بر قطب الدین ایبک در غزنی هجوم آورد، و قطب الدین بعد از چهل روز سلطنت غزنی واپس به هند رفت، و غزنه در دست یلدوز باقی ماند، و چنانچه گذشت بمدد سلطان غیاث الدین محمود به مقابل سلطان محمد خوارزمشاه در جنگ هرات شامل شد و بر سیستان نیز لشکر کشید و با تاج الدین حرب ملک سیستان صلح کرد (٦۰۲ هـ) وی مدت نه سال بنام معزالدین محمد سکله زد و بران (عبده) نوشت چون لشکریان سلطان محمد خوارزمشاه از تخارستان بر غزنین آمدند و تا گردیز به مغافصه بگرفتند تاج الدین یلدوز به هندوستان و لاهور رفت و در جنگ که در تراین با سلطان التتمش کرد گرفتار آمد، و در بداون کشته شد (حدود ٦۱۱ هـ ۱۲۱۴ م) در وقت انقراض سلسه غوریان حدود (٦۱۲ هـ ) خوارزمشاهیان ولایت شمالی و غور و هرات را بگرفتند و سیستان تابست و تگین آباد و زابلستان در دست ملوک محلی سیستان آمد، و ولایتی غزنی و کابل و قسمت های شرقی تا مجاری سند به تاج الدین یلدوز تعلق گرفت، و بعد از و از طرف دربار خوارزمشاهی ملک کربر در غزنه و امین ملک در هرات و اختیار الدین محمد خرپوست در پشاور حکم میراندند (آخر ترین احوال آل شنسب در شرع خروج چنگیز داده میشود).

در عصر غوریان مدنیت دورهَ مدنیت دورهَ غزنویان به درجه کمال رسید ادبیات زبان دری بذریعه فاتحین غوری تار دهلی توسیع یافت و زبان پشتو نیز در خانواده سوریان پرورده و زبان و شعر و ادب شددین، اسلام رادر تمام افغانستان و قسمت اعظم هند نشر کردند، و صنعت و عمران که نمونه آن مسجد جامع هرات و منار جام غور (رجوع به عکس ۵۵-۵٦) و قطب منار دهلی است، خیلی ترقی کرد، و علوم و فنون نیز در مملکت فصیح غوریان با علماء و شعرای نامور پرورده شدند و مدنیت اسلام) افغان و هند) که لودیان و غزنویان اساس آنرا نهاده بودند بمراتب پختگی رسید. از علماء و شعرای معروف دوره غوریان اند: امام فخرالدین رازی، نظامی سمرقندی، احمد میدانی نیشاپوری (صاحب مجمع الامثال) علی باخرزی (صحب دمیة القصر) قاضی منهاج سراج جوزجانی (صاحب طبقات ناصری) قاضی وحید الدین شافعی مرورودی صدرالدین کرامی نیشاپوری، معزالدین هروی، شیخ الاسلام جلال الدین ورساد، مولانا سراج الدین جوزجانی، ابو نصر فراهی، محمد عوفی (صاحب لباب الالباب ) اسعد سوری، شیخ تیمن، تایمنی، مکیار غرشین ، قطب الدین بختیار، شکارندوی (شعرای پشتو) ملک الکلام فخرالدین مبارکشاه (صاحب نسب نامه منظوم غوریان) و غیره. زبان دربار غوریان دری بود و چون غوریان طایفه سوری اند، لهذا در عصر شان اقوام از کوهای غور و جبال سلیمان به وادیهای ترنک و ارغنداب و هیرمند و کابل و هریرود باز سرازیر شدند، و در لشکر های شاهان نیز در فتوحات هند اشتراک کردند، و بسی از قبایل و افراد و سراب قبایل با شهنشاهان و جانشینان شان در هند باقی ماندند، که بقایای آنها تا کنون هم در سرتا سر هند فراوانند:

از قبیل لودیان، سوریان، نیازیان، مهمندان، شیرانیان، بهریچان که اکثر آنها در هند به نامهای روهیله یا پتان یاد میشوند، و این مردم حتی تا کنون هم در مناطق مختلف هند حکومتهای خاص و مناطق ریاست و نفوذ دارند.





[۱]
[٢]
[٣]
[۴]
[۵]
[٦]
[٧]
[٨]
[۹]
[۱٠]

[۱۱]
[۱٢]
[۱٣]
[۱۴]
[۱۵]
[۱٦]
[۱٧]
[۱٨]
[۱۹]
[٢٠]

[٢۱]
[٢٢]
[٢٣]
[٢۴]
[٢۵]
[٢٦]
[٢٧]
[٢٨]
[٢۹]
[٣٠]
[٣۱]
[٣٢]
[٣٣]
[٣۴]
[٣۵]
[٣٦]
[٣٧]
[٣٨]
[٣۹]
[۴٠]
[۴۱]
[۴٢]
[۴٣]
[۴۴]

[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط برشتۀ تحرير درآمده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]-
[۲]-
[۳]-
[۴]-
[۵]-
[۶]-
[٧]-
[۸]-
[۹]-
[۱٠]-
[۱۱]-
[۱۲]-
[۱۳]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱۶]-
[۱٧]-
[۱۸]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[٢۱]-
[٢۲]-
[٢۳]-
[٢۴]-
[٢۵]-
[٢۶]-
[٢٧]-
[٢۸]-
[٢۹]-
[۳٠]-
[۳۱]-
[۳۲]-
[۳۳]-
[۳۴]-
[۳۵]-
[۳۶]-
[۳٧]-
[۳۸]-
[۳۹]-
[۴٠]-
[۴۱]-
[۴۲]-
[۴۳]-
[۴۴]-
[۴۵]-
[۴۶]-
[۴٧]-
[۴۸]-
[۴۹]-



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها




[برگشت به بالا]