فهرست مندرجاتدائرةالمعارف قرآن کریم
غزوۀ بدر
- علل و عوامل شكلگيرى جنگ بدر
- خروج مسلمانان از مدينه
- قريش و خروج از مكه
- استقرار دو سپاه در بدر
- صفآرايی دو سپاه
- نابرابری نيروها
- نبرد تن به تن و آغاز جنگ
- امدادهای غيبی در بدر
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
[قبل] [بعد]
بدر نام سه غزوه در صدر اسلام است: بدر اولى يا غزوه سَفَوان، بدر كبرى يا بدر القتال و بدرالموعد؛ ولى اگر بهصورت مطلق بهكار رود، مورد دوم منظور است. غزوه بدر، نخستين و مهمترين جنگ ميان مسلمانان و كافران قريش است كه خداوند در قرآن از آن نام برده: «و لَقَد نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدر» (آلعمران (٣)، آیۀ ۱٢٣) و با عنايتى خاص آن را بهطور گسترده در سورههايى مانند انفال و آلعمران آورده و نكاتى را درباره آن بيان كرده كه كمتر مورد توجه مورخان قرار گرفته است. ابناسحاق و واقدى نيز آيات مربوط به جنگ بدر را كه بيشتر در سوره انفال است، آورده و به تفسير آنها پرداختهاند.[۱]
قرآن روز بدر را «يَومَ الفُرقانِ» (انفال (٨)، آیۀ ۴۱) يعنى روز جدايى حق از باطل ناميده[٢] و آن را آيتى براى مردم دانسته است: «قَد كانَ لَكُم ءايَةٌ فى فِئَتَينِ التَقَتا فِئَةٌ تُقـتِلُ فى سَبيلِ اللّهِ واُخرى كافِرَةٌ».[٣] (آلعمران (٣)، آیۀ ۱٣) خداوند در اين جنگ بهوضوح وعده پيروزى دين خود بر مشركان و قطع ريشه كافران را به رسولشداده است: «ويُريدُ اللّهُ اَن يُحِقَّ الحَقَّ بِكَلِمـتِهِ و يَقطَعَ دابِرَ الكـفِرين = و خدا مىخواست حق [= اسلام] را با كلمات خويش ثابت و كافران را ريشهكن كند. (انفال (٨)، آیۀ ٧)
منطقه بدر جايگاهى براى گردهمايی اعراب بهشمار مىرفت و بازار آن هر سال از آغاز ماه ذيقعده به مدت ٨ روز بر پا مىشد. هم اكنون منطقه بدر به شهرى در ۱۵۵ كيلومترى مدينه تبديل شده كه فاصلهاى در حدود ٣۱٠ كيلومتر با مكه و حدود ۴۵ كيلومتر با ساحل درياى سرخ دارد.[۴]
[↑] علل و عوامل شكلگيرى جنگ بدر
بنابر نقل مشهور، اين رخداد مهم در صبحگاه روز جمعه، هفدهم رمضان[۵] و بنا بر نقلی روز دوشنبه هفدهم يا نوزدهم رمضانِ[٦] سال دوم هجرت (نوزدهمين ماه هجرت) اتفاق افتاد.
مسلمانان تا پيش از هجرت بهطُرق گوناگون مورد اذيت و آزار و شكنجه و تبعيد كافران قرار گرفته و از خانه و كاشانه خود بيرون رانده (بقره (٢)، ٢۱٧) و از مناسك حج بازداشته شدند (انفال (٨)، ٣۴)؛ ولی از سوی خداوند اجازه رويارويی و جنگ با مشركان قريش را نداشتند و تنها به صبر فرا خوانده میشدند. با هجرت مسلمانان به مدينه، خداوند ضمن برشمردن ستمهايی كه بر مسلمانان رفته بود به آنان اجازه مبارزه داد: «اُذِنَ لِلَّذينَ يُقـتَلونَ بِاَنَّهُم ظُـلِموا و اِنَّاللّهَ عَلی نَصرِهِم لَقَدير * اَلَّذينَ اُخرِجوا مِندِيـرِهِم بِغَيرِ حَقّ اِلاّ اَن يَقولوا رَبُّنَا اللّهُ». (حجّ (٢٢)، ٣۹-۴٠)
تا پيش از جنگ بدر مسلمانان چند سريّه و غزوه داشتند كه هدف از آنها ضربهزدن به قريش و تصرف كاروانهای تجاری آنان بود، هر چند كه جز سريه نخله، هيچيك نتيجهای نداشت. در اين سريّه كه در ماه حرام و به فرماندهی عبدالله بن جحش و حدود يك ماه و نيم پيش از غزوه بدر رخ داد، با كشته شدن يك تن از مشركان (عمروبن حضرمی) و اسارت دو تن، كاروان تجاری به غنيمت گرفته شد.[٧] قريش اين شكست را مايه سرافكندگی خود در ميان قبايل عرب میدانست و طالب خونبهای عمروبن حضرمی بود. اين موضوع نقش قابل توجهی در وقوع جنگ بدر داشت.
از جمله كاروانهای تجاری كه بهدست مسلمانان نيفتاد كاروانی بود كه به سركردگی ابوسفيان به مقصد غزه میرفت.[٨] پيامبر(ص) تا ذوالعُشَيره (در ۵ منزلی مدينه) پيش رفت؛ ولی بدان دست نيافت[۹]، پس پيامبر به مدينه بازگشت. ابوسفيان با هشدارهايی كه دريافت كرد میدانست كه در بازگشت، مسلمانان در كمين كاروان او خواهند نشست، از اينرو، از سرزمين تبوك، ضمضمبن عمرو را برای جلب كمك قريش، به مكه اعزام كرد.[۱٠] از سوی ديگر گزارشگران پيامبر(ص) و بهروايتی، جبرئيل[۱۱] نيز خبر بازگشت كاروان را از غزه بهسوی مكه به رسول خدا(ص) دادند.[۱٢]
[↑] خروج مسلمانان از مدينه
با بازگشت كاروان از غزه بهسوی مكّه خداوند پيامبرش را برای خروج از مدينه برای پيروزی بر كاروان يا سپاه مشركان فرمان داد. (ر. ك: انفال (٨)، آيات ٦-٧) رسول خدا(ص) نيز با اعلام اين مطلب از مدينه خارج شد.
زمان خروج از مدينه به اختلاف روز شنبه، يكشنبه و دوشنبه، هشتم يا دوازدهم ماه رمضان، نوزدهمين ماه از هجرت گفته شده است[۱٣]؛ اما بر اساس تقويم تطبيقی هشتم ماه رمضان و روزهای يكشنبه و دوشنبه نمیتواند درست باشد؛ زيرا آن زمان مصادف با روز سه شنبه است و تنها روز شنبه مصادف است با ۱٢ رمضان مطابق با ٢۵ فروردين و ۱۱ آوريل ٦٢۱ ميلادی.[۱۴]
واقدی آورده است كه بخشی از مسلمانان مايل نبودند با سپاه بدر اعزام شوند و میگفتند كه ما گروهی اندك هستيم و بيرون رفتن بهصلاح نيست.[۱۵] در آيات ۵-٦ انفال (٨) اشاره شده كه بخشی از اصحاب بهجهت همراهی نكردن با پيامبر بهبحث و نزاع پرداخته، شركت در اين نبرد را با مرگ خويش برابر میدانستند: «... و اِنَّ فَريقـًا مِنَ المُؤمِنينَ لَكـرِهون * يُجـدِلونَكَ فِی الحَقِّ بَعدَ ما تَبَيَّنَ كَاَنَّما يُساقونَ اِلَی المَوتِ وهُم يَنظُرون»
گويا مورخانی چون واقدی با تصريح به اينكه دربارۀ خروج از مدينه بين مسلمانان گفتوگويی فراوان بوده، خواستهاند نيامدن گروهی از مردم را، با اين بيان كه گمان نمیكردند جنگی روی دهد، توجيه كنند، چنانكه وقتی رسول خدا(ص) با پيروزی وارد مدينه شد گروهی با اين توجيه از آنحضرت عذر خواستند.[۱٦] ميبدی نيز به تبعيت از واقدی با توجيهاتی خواسته اين نقيصه را از اصحاب بزدايد.[۱٧]
در تفسير «اَلَم تَرَ اِلَی الَّذينَ قيلَ لَهُم كُفّوا اَيدِيَكُم واَقيموا الصَّلوةَ وءاتُوا الزَّكوةَ فَلَمّا كُتِبَ عَلَيهِمُ القِتالُ اِذا فَريقٌ مِنهُم يَخشَونَ النّاسَ كَخَشيَةِ اللّهِ اَو اَشَدَّ خَشيَةً وقالوا رَبَّنا لِمَ كَتَبتَ عَلَينَا القِتالَ لَولا اَخَّرتَنا اِلی اَجَل قَريب قُل مَتـعُ الدُّنيا قَليلٌ والأخِرَةُ خَيرٌ لِمَنِ اتَّقی ولا تُظـلَمونَ فَتيلا» (نسأ (۴)، ٧٧) نيز آمده كه ابتدا گروهی از مهاجران بر اثر سختیها و شكنجههايی كه در مكه میديدند از پيامبر(ص) اذن جنگ میخواستند و حضرت میفرمود كه چنين دستوری نيامده است؛ ولی هنگامی كه جنگ بدر پيش آمد و دستور جهاد داده شد اين گروه از رفتن به جنگ از خود كراهت شديد نشان دادند، چنانكه در آيه مزبور بهخوبی حال آنان وصف شده است.[۱٨] بنا به نقل ابنعباس آيه ۹۵ نسأ (۴) نيز در اين باره نازل شده است كه به يكسان نبودن كسانی كه در نبرد بدر حاضر شده و آنان كه از آن باز ماندند اشاره دارد: «لاَيَستَوِی القـعِدونَ مِنَ المُؤمِنينَ غَيرُ اُولِی الضَّرَرِ والمُجـهِدونَ فی سَبيلِ اللّهِ ...». (نسأ (۴)، ۹۵)[۱۹] بنابر روايتی از عكرمه آيه ٣۹ توبه (۹) به تخلفكنندگان از نبرد بدر اشاره دارد[٢٠]: «اِلاّ تَنفِروا يُعَذِّبكُم عَذابـًا اَليمـًا... = اگر (بهسوی ميدان جهاد) حركت نكنيد، شما را مجازات دردناكی میكند». البته با توجه به نزول سورۀ توبه در سالهای متأخر دورۀ مدنی صحت چنين روايتی بعيد بهنظر میرسد و ارتباط آن با غزوه تبوك از شهرت برخوردار است.
بههر حال پيامبر(ص) در دوازدهم ماه رمضان از مدينه خارج شد و در سُقْيا فرود آمد و كمسالان را به مدينه بازگرداند.[٢۱] شامگاه همان روز بههمراه ٣٠۵ يا ٣۱٣ تن (٢٧٠ تن از انصار و باقی از مهاجران) از سقيا خارج شدند.[٢٢] يعقوبی شمار مسلمانان را ٣٠٠ نفر دانسته كه ٢٣٢ نفر از انصار و باقی از مهاجران بودند.[٢٣] در بيشتر روايات شمار مسلمانان شركتكننده در بدر بهطور دقيق ٣۱٣ تن بيان نشده، بلكه غالباً میگويند: ٣٠٠ و چند نفر بودهاند؛ ولی چون گفته میشود: شمار آنان بهعدد سپاه طالوت يعنی ٣۱٣ تن بوده اين عدد شهرت يافته است.[٢۴]
[↑] قريش و خروج از مكه
ضمضم طبق خواسته ابوسفيان با شترِ بينیبريده خونآلود و جهاز واژگون و لباسهای پارهشده وارد مكه شد و مشركان را برای نجات كاروان تجاری قريش تحريك كرد.[٢۵] مشركان با ديدن اين صحنه و فريادهای ضمضم به جنبش درآمدند. ابوجهل نيز بر بام كعبه، مكيان را برای نجات اموالشان تشويق میكرد[٢٦]؛ اما خواب بدی كه عاتكه دختر عبدالمطلب سه روز پيش از ورود ضمضم ديده و در مكه شايعشده بود چنان وحشتی در ميان مكيان افكنده بود كه تا رسيدن به بدر پيوسته از آن ياد میكردند.[٢٧] وی خواب ديده بود كه مردی وارد مكه شد و گفت كه تا سه روز ديگر شما به كشتارگاه خويش میرويد. آن مرد سه بار مطلب خود را بر كعبه و كوه ابوقبيس فرياد زد و بعد سنگی به زير افكند كه هر ذره آن داخل خانهای از قريش - جز بنیهاشم و بنیزهره - شد.[٢٨] بعدها عمروعاص نيز مدعی بود كه او نيز آن رؤيا را ديده است.[٢۹]
با اين حال، ترس از دست رفتن كاروانی كه تقريباً همه قريش در آن سرمايهگذاری كرده بودند و حفظ آن، برایشان جنبه حيثيتی داشت، و هشدارها و ترغيبهای بزرگانی از قريش برای نجات كاروان، همه را واداشت كه يا خود به جنگ بيايند يا كسی را بهجای خود بفرستند. ابولهب بر اثر بيماری يا بنا بر نظر واقدی بهسبب ترس از خواب عاتكه، در جنگ بدر شركت نكرد و سخنان قريش از جمله ابوجهل در او اثر نگذاشت[٣٠] او بهجای خود عاص بن هشام را كه در قمار، از ابولهب باخته بود[٣۱] ملزم كرد در سپاه حاضر شود.[٣٢]
افزون بر خواب عاتكه، سخنان ضَمْضَم[٣٣] و گفتار عِداس مسيحی مبنی بر عدم استواری كوهها در مقابل پيامبر(ص)[٣۴] و قرعهزدن با تير و نهی از رفتن[٣۵] كه ابوسفيان* به ضمضم سفارش كرده بود تا قريش را از اين كار باز دارد[٣٦] سايه ترس و دودلی را چنان بر سر گروهی از بزرگان قريش انداخته بود كه برخی چون حارث بن عامر با يقين به مرگ خود، بخشی از اموالشان را ميان فرزندانشان قسمت كردند[٣٧]؛ همچنين هراس عجيبی اميةبن خلف را فرا گرفته بود، زيرا كه سعدبن معاذ پيشتر سخن پيامبر(ص) را درباره كشته شدنش، به او گزارش داده و ازاينرو به شدت نگران بود.[٣٨] افزون بر حارث و اميه، عتبه و شيبه فرزندان ربيعه، حكيمبن حزام، ابوالبختری، علیبن اميه و عاص بن مُنَبَّه نيز رغبتی به جنگ نداشتند و از اينرو ابوجهل و عقبة بن ابیمعيط اين افراد را ترسو میخواندند.[٣۹] سخنان اين دو[۴٠] بر طبل جنگ مینواخت و بهسخنان خردمندان و خيرخواهان قريش از جمله حكيم بن حزام كه آنان را از رفتن باز میداشتند گوش نمیدادند.[۴۱]
مشركان با تعداد ۹۵٠ يا ۱٠٠٠ نفر با نوازندگان و آوازهخوانان و با ساز و برگ تمام و تكبر و غروری خاص از مكه بيرون آمدند و ۱٠٠ اسب را نيز برای خودنمايی يدك میكشيدند.[۴٢] خداوند وضع آنان را چنين وصف میكند: «ولاتَكونوا كَالَّذينَ خَرَجوا مِن دِيـرِهِم بَطَرًا و رِئاءَ النّاسِ = شما همانند كسانی نباشيد كه با حالت سرمستی و بهصرف نمايش به مردم از شهر و ديار خود بيرون آمدند.»[۴٣] (انفال (٨)، ۴٧)
از ظاهر خطاب آيه به مسلمانان بر میآيد كه سپاه اعزامی قريش پيش از مسلمانان از مكه بهسوی بدر حركت كردهاند. شواهدی نيز همين نكته را تأييد میكند؛ نخست آنكه كراهت برخی صحابه برای حضور در نبرد بدر مؤيد اطلاع ايشان از تعداد و امكانات سپاه قريشيان پس از خروج از مكه است؛ همچنين تلاقی همزمان دو سپاه در بدر با اينكه مسلمانان نسبت به قريش به بدر بسيار نزديكتر بودهاند مؤيد اين مطلب است. همچنان كه مشخص است مسلمانان ۵ روزه (شامگاه ۱٢ تا ۱٧ رمضان) اين مسافت را پيمودهاند با توجه به اينكه فاصله مكه تا بدر نسبت بهفاصله مدينه تا آنجا حدود دو برابر بوده است رسيدن قريش به بدر طی همين زمان بسيار بعيد است.
اين در حالی است كه گزارشهای مورخانی چون ابن اسحاق و واقدی نشان میدهد كه مسلمانان پيش از حركت قريش* بدون آمادگی برای جنگ و بهقصد گرفتن كاروان تجاری از مدينه خارج شدند و چون خبر حركت سپاه مكه را شنيدند گفتند كه ما برای جنگ بيرون نيامده بوديم[۴۴]؛ اما اين توجيه با آيات و شواهدی كه بيانشد سازش ندارد، بهخصوص كه برخی مفسران گفتهاند: آيه «و اِذ يَعِدُكُمُ اللّهُ اِحدَی الطّائِفَتَينِ آنها لَكُم وتَوَدّونَ اَنَّ غَيرَ ذاتِ الشَّوكَةِ تَكونُ لَكُم ...» (انفال (٨)، ٧) پيش از آيه «كَمااَخرَجَكَ رَبُّكَ مِن بَيتِكَ بِالحَقِّ...» (انفال (٨)، ۵) نازل شده است.[۴۵]
۱٢ نفر تهيه خوراك سپاه قريش را بر عهده داشتند كه عبارتاند از: عتبه و شيبه فرزندان ربيعه، نبيه و منبه فرزندان حجاج، ابوجهل، ابوالبختری بن هشام، نضر بن حارث، حكيم بن حزام، ابی بن خلف، زمعة بن اسود، حارث بن عامر و عباس بن عبدالمطلب. اين افراد كه در تاريخ بهعنوان «مُطْعِمين» شهرت يافتهاند در قرآن چنين نكوهش شدهاند: «اِنَّ الَّذينَ كَفَروا يُنفِقونَ اَمولَهُم لِيَصُدّوا عَن سَبِيلِ اللّهِ فَسَيُنفِقونَها ثُمَّ تَكونُ عَلَيهِم حَسرَةً ثُمَّ يُغلَبونَ والَّذينَ كَفَروا اِلی جَهَنَّمَ يُحشَرون = انكارورزان اموالشان را هزينه میكنند تا ]مردم را] از راه خدا باز دارند؛ ولی مايه حسرت آنان خواهد شد و سپس شكست خواهند خورد و كافران به دوزخ گرد آورده خواهند شد».[۴٦] (انفال (٨)، ٣٦) شيخ طوسی نزول آيه بعدی را نيز در اين ارتباط میداند[۴٧]: «لِيَمِيزَ اللّهُ الخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ ويَجعَلَ الخَبِيثَ بَعضَهُ عَلی بَعض ...». (انفال (٨)، ٣٧)
سپاهيان قريش پيكی برای ابوسفيان فرستادند تا او را از حركت خود آگاه سازند؛ ولی بر اثر تغيير مسير كاروان تجاری، پيك با ابوسفيان ديدار نكرد. رخدادهای گوناگون در جريان حركت كاروان تجاری، از جمله خواب ديگری كه يكی از مشركان حاضر در كاروان بهنام جهيم بن صلت در جُحفه ديد و در آن از كشتهشدن بزرگان قريش آگاهی يافت[۴٨] همگی بر ترديد كاروانيان در ادامه مسير و تمايل ايشان به بازگشت بهسوی مكّه میافزود.
از سوی ديگر، وقتی ابوسفيان نزديك مدينه رسيد ترس شديدی او را گرفت و با يافتن آثار شتران دو تن از جاسوسان پيامبر(ص) در بدر، مسلم دانست كه پيامبر(ص) با نيروهايش برای دستيابی به كاروان از مدينه خارج خواهند شد، از همين رو بلافاصله مسير كاروان را از منطقه بدر بهسوی كناره دريای سرخ تغيير داد و توانست از محدوده آنان خارج شود و پيكی نيز بهسوی سپاه قريش فرستاد تا آنان را از ماجرا باخبر كند و به بازگشت به مكه فراخواند.[۴۹] در جحفه (چند منزلی بدر) پيام به سپاه قريش رسيد؛ ولی آنان بازگشت را مايۀ سرافكندگی خود میدانستند و میخواستند با قدرتنمايی، ضعفی را كه از سريه نخله بر آنان تحميل شده بود جبران كنند تا در ميان قبايل عرب بار ديگر سرافكنده نشوند، ازاينرو تصميم گرفتند سه روز در بدر برای قدرت نمايی خود به عيش و نوش و نوازندگی بپردازند.[۵٠] تنها بنیزهره با سخنان و حيله اخنس بن شريق (از همپيمانان بنیزهره) توانستند از سپاه جداشده، به مكه بازگردند.[۵۱] بنو عدی نيز گروه ديگری بودند كه با تغيير مسير خود بهسوی دريا، به مكه بازگشتند.[۵٢]
[↑] استقرار دو سپاه در بدر
پيامبر(ص) پس از پيمودن منازلی كه ابنهشام همه آنها را برشمرده است[۵٣]، در پانزدهم ماه رمضان به «روحا» رسيد و كنار چاهِ آن نماز گزارد و بزرگان قريش از جمله ابوجهل و زمعة بن اسود را نفرين كرد.[۵۴] نزديك بدر جبرئيل خبر نزديكشدن سپاه قريش را به رسولخدا(ص) داد.[۵۵] پيامبر(ص) اصحاب خود را به مشورت طلبيد.
گويند: ابوبكر و عمر سخنانی گفتند؛ ولی از عدم نقل سخنانشان[۵٦] معلوم میشود كه سخنانشان نيكو نبوده است. واقدی تنها كسی است كه سخنان عمر را نقل كرده كه كاملاً بر ترس و نوميدی از قدرت مسلمانان در برابر قريش دلالت دارد؛ اما مقداد از مهاجران گفت: ای رسول خدا ما چون قوم يهود نيستيم كه به موسی گفتند: تو و خدايت برويد و بجنگيد و ما اينجا نشستهايم، بلكه ما از راست و چپ و پيش و پس تو میجنگيم.[۵٧] باز رسول خدا(ص) خواستار نظر اصحاب شد. خطاب پيامبر(ص) در حقيقت متوجه انصار بود، آنان بيشترين جمعيت سپاه پيامبر(ص) را تشكيل میدادند ليكن بر اساس پيمان خود با پيامبر(ص) متعهد دفاع از رسول خدا(ص) در خارج از مدينه نبودند[۵٨]، از اينرو سعد بن معاذ رئيس اوس كه متوجه اين موضوع شده بود به نمايندگی از انصار سخنان پُرشوری گفت و اطاعت انصار را از فرمان پيامبر(ص) اعلام كرد. رسول خدا(ص) از سخنان مقداد و سعد بسيار خوشحال شد و فرمود: خداوند به من وعده پيروزی بر يكی از دو گروه (تجاری يا سپاه اعزامی مكه) را داده است. (انفال (٨)، ٧) به خدا سوگند هماكنون محل كشتهشدن آنان را میبينم[۵۹] و حتی آن را به اصحاب خود نشان داد.[٦٠]
مسلمانان با سخنان پيامبر(ص) متوجه فرار كاروان تجاری شدند و آنان كه تا آن هنگام پرچم جنگ نبسته بودند، پرچمهای جنگ را برافراشته، و به راه افتادند و شامگاه هفدهم ماه رمضان در بدر فرود آمدند. مسلمانان از لشگرگاه قريش بر اثر وجود تپههای شنی كه ميان آنان بود خبر نداشتند. پيامبر(ص) چند نفر از جمله علی(ع) ، را برای كسب خبر بهسوی چاهی كه در نزديك آنان بود فرستاد. آنان با ساقيان قريش برخورد و دو تن از آنان را اسير كردند. پس از بازجويی معلوم شد كه سپاه قريش با شمار ۹٠٠ تا ۱٠٠٠ نفر كه اغلب بزرگان قريش را همراه دارد در پشت تپههای شنی منطقه اردو زدهاند. پيامبر(ص) فرمود: مكه جگرگوشههای خود را بهسوی شما روانه كرده است.[٦۱]
پيامبر(ص) از ياران خود درباره محلّی كه فرود آمده بودند مشورت خواست. حباب بن منذر انصاری ضمن نامطلوب خواندن آن موضع، پيشنهاد كرد تا در كنار چاههای بدر فرود آيند و ديگر چاهها را پر كنند. بر اساس روايتی كه مورد نقد برخی محققان نيز قرار گرفته[٦٢] جبرئيل فرود آمد و نظر حباب را تأييد كرد[٦٣] و او را حباب ذوالرأی خواندند[٦۴]، از اينرو اردوگاه خود را در كنار چاههای بدر قرار داد.
خبر رسيدن سپاه پيامبر(ص) بهوسيله يك نفر ساقی فراری به مشركان رسيد. در اين هنگام حكيم بن حزام و عتبة بن ربيعه از لشكركشی بيهوده خود سخن بهميان آورده، به ابوجهل* اعتراض كردند و از ترس شبيخون زدن مسلمانان آن شب را پاسداری دادند و حتی نتوانستند گوشتهايی را كه كباب كرده بودند بخورند و آن شب را گرسنه سپری كردند.[٦۵]
قرآن وصف دقيقی از موقعيت مسلمانان و مشركان ارائه كرده است: «اِذ اَنتُم بِالعُدوةِ الدُّنيا وهُم بِالعُدوةِ القُصوی والرَّكبُ اَسفَلَ مِنكُم ولَو تَواعَدتُم لاَختَلَفتُم فِی الميعـدِ ولـكِن لِيَقضِی اللّهُ اَمرًا كانَ مَفعولاً ... = آنگاه كه شما در طرف نزديكتر [به مدينه و دره موضع گرفته] بوديد و آنان در طرف دورتر [از مدينه و ميانه آنان تپههايی از شن بود] و كاروان [تجاری قريش] پايينتر [از بدر و در كنار دريا] بود. اگر با هم قرار میگذاشتيد قطعاً در وعدهگاه [خود] اختلاف میكرديد؛ ولی خداوند امری (كشتهشدن كافران) را كه [در بدر] انجام شدنی بود انجام داد». (انفال (٨)، ۴٢)
ميان مورخان و مفسران درباره اينكه كدام يك از دو سپاه زودتر به بدر رسيدند اختلاف وجود دارد؛ مورخانی چون واقدی و ابناسحاق گفتهاند كه مسلمانان زودتر به بدر رسيدند و چاههای آب را گرفتند؛ ولی مفسران ورود سپاه قريش را پيش از مسلمانان دانستهاند، از همين روست كه وقتی در شب بدر مسلمانان خوابيدند و صبح نياز به آب پيدا كردند نتوانستند غسل كنند و شيطان آنان را بر اثر وضعيت بدی كه پيدا كرده بودند وسوسه میكرد. خداوند بدين منظور و نيز جهت محكم كردن زمين زير پای آنان باران فرستاد: «... و يُنَزِّلُ عَلَيكُم مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُم بِهِ ويُذهِبَ عَنكُم رِجزَ الشَّيطـنِ ولِيَربِطَ عَلی قُلوبِكُم و يُثَبِّتَ بِهِ الاَقدام».[٦٦] (انفال (٨)، ۱۱) ساختن حوضهای آب نيز پس از اين باران بود، زيرا آنقدر آب در آبراهها جاری شد كه اين حوضها را برای جمعآوری آبها ساختند.[٦٧]
خداوند در آن شب برای آرامش مسلمانان، خواب را بر آنان مسلط كرد: «اِذيُغَشّيكُمُ النُّعاسَ اَمَنَةً مِنهُ ...» . (انفال (٨)، ۱۱) بر پايه روايتی از اميرمؤمنان(ع) در آن شب در حالی كه همه اصحاب بهخواب رفته بودند رسول خدا(ص) در كنار درختی تا هنگام صبح بهعبادت پرداخت.[٦٨]
[↑] صفآرايی دو سپاه
هنگام صبح پيامبر(ص) به آرايش سپاه پرداخت كه در اين حال سپاه قريش از تپه عَقَنْقَل ظاهر شد. رسولخدا(ص) چون آنان را ديد فرمود: خدايا اين قريش است كه با غرور و تكبر به جنگ با تو و تكذيب رسولت آمده است. خدايا! خواهان نصرتی هستم كه به من وعده دادهای. خدايا! بامدادان آنان را نابود كن.[٦۹] سپاهيان پيامبر پشت به آفتاب و و سپاه قريش رو به آفتاب قرار داشتند.[٧٠]
واقدی گويد: بر ميمنه و ميسره هيچيك از دو سپاهِ مسلمانان و مشركان كسی فرمانده نشد.[٧۱] لوای رياست بهنام عقاب[٧٢] كه تنها در دست بزرگان و افراد خاص قرار میگرفت[٧٣]، در دست علی(ع) بود.[٧۴]
ابتدا پيامبر(ص) طی پيامی، ضمن اعلام عدم تمايل به رويارويی با قريش، آنان را از جنگ بر حذر داشت. برخی چون حكيم بن حزام پيام را منصفانه دانسته، خواهان بازگشت شدند؛ اما جنگطلبی و گردنفرازی ابوجهل مانع شد.[٧۵]
عمير بن وهب جمحی هم كه با گروهی مسلمانان را دور زدند تا از نداشتن كمينگاه مطمئن شوند در بازگشت مسلمانان را گروهی بیساز و برگ ولی مصمم برای مرگ توصيف كرد. تحكيم بن حزام نيز نزد عتبة بن ربيعه، از بزرگان و ثروتمندان قريش، رفت و از او خواست تا با پرداخت خونبهای عمرو بن حضرمی و خسارت كالاهايی كه مسلمانان در سريه نخله گرفته بودند، از درگيری جلوگيری كند و آنگاه عتبه پس از سخنرانی و برشمردن پيامدهای اين جنگ متعهّد شد كه خونبها و قيمت كالاها را بپردازد؛ امّا ابوجهل از آنروی كه اگر مردم بازگردند عتبه را بزرگ خود خواهند دانست خطاب به مردم گفت كه عتبه از روی ترس و نيز حضور پسرش ابوحذيفه در كنار محمد(ص) و ارتباط نسبی با پيامبر(ص) چنين سخنانی را میگويد.[٧٦] گويند: چند نفر از جمله حكيم بن حزام برای برداشتن آب كنار حوضهای مسلمانان آمدند. پيامبر(ص) دستور داد كه كسی متعرض آنان نشود و بر پايه روايتی ديگر به جز حكيم ساير آنان كشته شدند.[٧٧]
[↑] نابرابری نيروها
پيامبر(ص) چون كمی ياران خود و كثرت سپاه قريش را ديد از خدا كمك خواست[٧٨]، از اينرو در روز بدر چون لحظاتی خواب بر ايشان مستولی شد خدا دشمنان را در نظر او كمشمار جلوه داد و فرمود: «اِذ يُريكَهُمُ اللّهُ فی مَنامِكَ قَليلاً ولَو اَرَكَهُم كَثيرًا لَفَشِلتُم ولَتَنـزَعتُم فِی الاَمرِ ولـكِنَّ اللّهَ سَلَّمَ اِنَّهُ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدور = و اگر ايشان را به تو بسيار نشان میداد قطعاً سست میشديد و در كار (جهاد) منازعه میكرديد؛ ولی خدا شما را بهسلامت داشت، چرا كه او به راز دلها داناست (انفال (٨)، ۴٣)؛ نيز میفرمايد: «و اِذ يُريكُموهُم اِذِ التَقَيتُم فی اَعيُنِكُم قَليلاً ويُقَلِّلُكُم فی اَعيُنِهِم لِيَقضِی اللّهُ اَمرًا كانَ مَفعولاً واِلَی اللّهِ تُرجَعُالاُمور[٧۹] = و آنگاه كه روبهرو شديد آنان را در چشم شما اندك نماياند [تا قويدل شويد] و شما را نيز در چشم آنان اندك نشان داد [تا تجهيز كامل نكنند] تا خدا امری را كه انجام يافتنی بود، سرانجام دهد و همه كارها به خدا باز گردانده میشود». (انفال (٨)، ۴۴)
اين اندكنمايی دو جانبه چنان بود كه بر اساس روايت عبدالله بن مسعود برخی از صحابه میگفتند: مشركان ٧٠ يا ۱٠٠ نفرند.[٨٠] ابوجهل نيز وقتی مسلمانان را ديد گفت: ياران محمد لقمهای بيش نيستند.[٨۱] اين موضوع در آيه ۱٣ آلعمران (٣) چنين بيان شده است: «... يَرَونَهُم مِثلَيهِم رَأی العَينِ واللّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصرِهِ مَن يَشاءُ ... =[مشركان] به چشم خويش ايشان را دو برابر میديدند...». آيه دوم چنين تفسير شده كه منظور مسلمانان هستند كه كافران را دو برابر خويش میديدند و اين بدان سبب بود كه خداوند مسلمانان را به مقاومت ۱٠٠ به ٢٠٠ و ۱٠٠٠ به ٢٠٠٠ امر كرده و پيروزی آنها را تضمين كرده بود: «فَاِن يَكُن مِنكُم مِائَةٌ صَابِرَةٌ يَغلِبوا مِائَتَينِ واِن يَكُن مِنكُم اَلفٌ يَغلِبوا اَلفَينِ بِاِذنِ اللّهِ ...» (انفال (٨)، ٦٦) و خداوند شمار مشركان را به همان حسابی كه تعيين كرده بود در چشم آنان قرار داد؛ يعنی مسلمانان، كفار را به جای ۱٠٠٠ نفر، آنچنان كه طبرسی نقل كرده است، ٦٢٦ تن میديدند[٨٢] و اين همان اندك نمايی است كه در آيه ۴۴ انفال (٨) بيان شده است. برخی نيز گفتهاند كه منظورْ مشركان هستند كه مسلمانان را دو برابر خود میديدند و اين معنا با آيه «ويُقَلِّلُكُم فی اَعيُنِهِم» (انفال (٨)، ۴۴) كه بيان میكند دشمنان، شما مسلمانان را اندك میديدند مخالفتی ندارد، زيرا آيه سوره انفال پيش از نبرد را بيان میكند و علت آن اين است كه مشركان تجهيز كامل نكنند؛ ولی بههنگام نبرد دو برابر ببينند تا ترس بر آنان مسلط شود.[٨٣]
در اين رابطه برخی در شأن نزول آيه «اِذ يَقولُ المُنـفِقونَ والَّذينَ فی قُلوبِهِم مَرَضٌ غَرَّ هـؤُلاءِ دينُهُم ومَن يَتَوَكَّل عَلَی اللّهِ فَاِنَّ اللّهَ عَزيزٌ حَكيم» (انفال (٨)، ۴۹) آوردهاند كه گروهی از مكيان اسلام آوردند، ولی هجرت نكردند و با قريش به بدر آمدند و چون كم شماری مسلمانان را ديدند گفتند: اينان به دينشان چنان مغرور شدهاند كه با اين شمار اندك به جنگ با اين شمار فراوان آمدهاند.[٨۴]
فرمان تشويق كردن مؤمنان به جنگ و پايداری ٢٠ نفر از مسلمانان در برابر ٢٠٠ نفر و ۱٠٠ نفر در برابر ۱٠٠٠ نفر از مشركان به هنگام جنگ بدر به پيامبر(ص) داده شد: «يـاَيُّهَا النَّبِی حَرِّضِ المُؤمِنينَ عَلَی القِتالِ اِن يَكُن مِنكُم عِشرونَ صـبِرونَ يَغلِبوا مِائَتَينِ و اِن يَكُن مِنكُم مِائَةٌ يَغلِبوا اَلفـًا مِنَ الَّذينَ كَفَروا بِاَنَّهُم قَومٌ لا يَفقَهون» (انفال (٨)، ٦۵)؛ ولی اين حكم تخفيف داده شد و دستور پايداری ۱٠٠ به ٢٠٠ و ۱٠٠٠ به ٢٠٠٠ در آيه بعد صادر شد: «اَلــنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنكُم و عَلِمَ اَنَّ فيكُم ضَعفـًا فَاِن يَكُن مِنكُم مِائَةٌ صَابِرَةٌ يَغلِبوا مِائَتَينِ واِن يَكُن مِنكُم اَلفٌ يَغلِبوا اَلفَينِ بِاِذنِ اللّهِ واللّهُ مَعَ الصّـبِرين» .(انفال (٨)، ٦٦)
رسول خدا(ص) در خطابهای مسلمانان را به جنگ تحريض و به ثواب ترغيب و بارها برای پيروزی مسلمانان دعا كرد و میفرمود: خدايا! اگر اين گروه اندك كشته شوند ديگر كسی تو را عبادت نخواهد كرد.[٨۵] آيه «اِذتَستَغيثونَ رَبَّكُم فَاستَجابَ لَكُم» (انفال (٨)، ۹) نشان میدهد كه مسلمانان بيمناك و مضطرب بوده و از خدا كمك و ياری میطلبيدهاند. رسول خدا(ص) نيز آنقدر دعا كرد كه ردای مباركش از دوشش افتاد.[٨٦]
بنابر گزارشی كه مورد نقد جدی برخی محققان است[٨٧] برای پيامبر(ص) سايبانی ساختند[٨٨]؛ ولی بر اساس سخن امير مؤمنان(ع) پيامبر(ص) در بدر از همه مسلمانان به دشمن نزديكتر بود و هرگاه جنگ سخت میشد مسلمانان به آنحضرت پناه میبردند.[٨۹]
[↑] نبرد تن به تن و آغاز جنگ
پيش از شروع جنگ تن به تن، ابوجهل برای خنثا كردن سخنان عتبه و نيز تحريك عواطف مردم، به عامر حضرمی فرمان داد تا سر خود را تراشيده، با ريختن خاك بر سر خود خون برادرش را طلب كند. گويند: عامر نخستين كسی بود كه بهصفوف مسلمانان هجوم برد تا صفوف آنان درهم ريزد؛ ولی نيروهای پيامبر(ص) از خود ثبات قدم نشان دادند.[۹٠] زخم زبانهای تند و پيوسته ابوجهل و قريش به عتبه، او را واداشت تا در جنگی كه خود برای خاموشی آن تلاش میكرد، نخستين كسی باشد كه به همراه پسرش وليد و شيبه پا به ميدان نهند و جنگ تن به تن را آغاز كنند.[۹۱]
پيامبر(ص) كه گويا كراهت داشت انصار در نخستين درگيری، طرفِ قريش باشند حمزه، علی(ع) و عبيدة بن حارث را به ميدان فرستاد. حمزه عتبه را كشت و علی(ع) وليد را و عبيده با كمك حمزه و علی(ع) شيبه را كشتند. بر اساس روايتی از علی(ع) آنحضرت در كشتن هر سه نفر شركت داشته است.[۹٢] به نقلی آيه «هـذانِ خَصمانِ اختَصَموا فی رَبِّهِم فَالَّذينَ كَفَروا قُطِّعَت لَهُم ثيابٌ مِن نار يُصَبُّ مِن فَوقِ رُءوسِهِمُ الحَميم = اينها [مؤمنان و كافران] دو گروه دشمن يكديگرند كه درباره [هستی و يگانگی] پروردگارشان با هم ستيزه كردند، پس كسانی كه كافر شدند برايشان جامههايی از آتش بريدهاند و از بالای سرشان آب جوشان ريخته میشود» (حجّ (٢٢)، ۱۹) درباره اين نبرد تن به تن نازلشد.[۹٣]
كشتهشدن اين سه تن ضربه سختی به قريش بود؛ ولی ابوجهل با سخنان خود به مردم اطمينان میداد كه پيروز خواهند شد و خطاب به مسلمانان شعار داد: «لنا العُزّی و لا عُزّی لكم» و منادی پيامبر(ص) گفت: «الله مولانا و لا مولا لكم».[۹۴] پيامبر(ص) با برداشتن مشتی خاك و پاشيدن آنها بهسوی كافران فرمود: رويتان سياه باد.[۹۵] خدايا! دلهایشان را سرشار از ترس و قدمهایشان را سست و لرزان كن. بر اساس روايتی از امام سجاد(ع) و امام صادق(ع) ، پيامبر(ص) از علی(ع) خواست تا از مكانی خاص، مشتی خاك به او دهد و علی(ع) اين را از مناقب خاص خود میدانست.[۹٦] در منابع اهل سنت اين روايت از ابنعباس نقل شده و در ادامه آمده كه اين خاكها به چشمان همه مشركان فرو رفت و به گزارشی آيه «و ما رَمَيتَ اِذ رَمَيتَ ولـكِنَّ اللّهَ رَمی» (انفال (٨)، ۱٧) در اين باره نازل شد.[۹٧]
بدينگونه جنگ ميان صفوف مسلمانان و مشركان درگرفت و اين در حالی بود كه شعار مسلمانان در اين جنگ «يا منصور امت»[۹٨] و بنا به نقلی «اَحَدٌ اَحَد»[۹۹] بود. خداوند مسلمانان را در بدر از هرگونه عقبنشينی در برابر كافران بهشدت برحذر داشت و آنان را به دوزخ تهديد كرد. آيه ذيل به اين مطلب تصريح دارد: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اِذا لَقيتُمُ الَّذينَ كَفَروا زَحفـًا فَلا تُوَلّوهُمُ الاَدبار * و مَن يُوَلِّهِم يَومَئِذ دُبُرَهُ اِلاّ مُتَحَرِّفـًا لِقِتال اَو مُتَحَيِّزًا اِلی فِئَة فَقَد باءَ بِغَضَب مِنَ اللّهِ و مَأوهُ جَهَنَّمُ و بِئسَ المَصير = ای مؤمنان چون با كافران روبهرو شديد كه [بهسوی شما] روی میآورند، به آنها پشت نكنيد و هركه در آن هنگام بهعقب باز گردد - مگر برای تاكتيك جنگی يا پيوستن به گروهی ديگر - بهخشم خدا گرفتار خواهد شد و جايگاهش دوزخ است و بد سرانجامی است». (انفال (٨)، ۱۵-۱٦) برخی مفسران اهل سنت اين حكم را تنها مخصوص بدريان دانستهاند.[۱٠٠] اين احتمال میرود كه چنين تحليلی از سوی مفسران برای رعايت شأن برخی از صحابه صورت گرفته باشد كه در جنگهايی چون احد و حنين و ... فرار كردند.
با توجه به اينكه پيروزی بدر ضربهای مهلك بهسران قريش در مكه بود، برخی مفسران آيات در بردارنده وعده شكست كافران را بر كشتگان بدر تطبيق كردهاند[۱٠۱]: «سَيُهزَمُ الجَمعُ ويُوَلّونَ الدُّبُر = بهزودی جمعشان درهم شكسته شده، فراری خواهند شد». (قمر (۵۴)، ۴۵)
[↑] امدادهای غيبی در بدر
برخی از امدادهای الهی در بدر عبارت است از: مسلطشدن خواب بر مؤمنان برای آرامش؛ فرو فرستادن باران برای طهارت و محكم شدن زمين رملی زير پای آنان برای مناسب شدن موقعيت جغرافيايی و جنگی، تقليل نيروهای دو سپاه، در نگاه يكديگر بهگونهای كه موجب تقويت روحيه مسلمانان و مغرورشدن و تضعيف روحيه مشركان گرديد و نيز حضور فرشتگان در بدر.
در قرآن و روايات بر حضور فرشتگان در بدر تأكيد شده است. گزارشهای متعددی از دو گروه مسلمانان[۱٠٢] و مشركان[۱٠٣] در اين خصوص وجود دارد. ظاهر آيه «... فَاستَجابَ لَكُم اَنّی مُمِدُّكُم بِاَلف مِنَ المَلَـئِكَةِ مُردِفين» (انفال (٨)، ۹) بر حضور ۱٠٠٠ فرشته از ابتدای جنگ دلالت دارد[۱٠۴]؛ حضوری كه در ادامه جنگ به ٣٠٠٠ افزايش يافت[۱٠۵]: «اِذتَقولُ لِلمُؤمِنينَ اَلَن يَكفِيَكُم اَن يُمِدَّكُم رَبُّكُم بِثَلـثَةِ ءالـف مِّنَ المَلـئِكَةِ مُنزَلين = در آن هنگام كه تو به مؤمنان میگفتی: آيا كافی نيست پروردگارتان شما را به ٣٠٠٠ فرشته كه از [آسمان] فرود میآيند ياری كند»؟ (آل عمران (٣)، ۱٢۴) همچنين خداوند به مؤمنان وعده داده بود كه چنانچه صبر و تقوا پيشه كنند اين تعداد به ۵٠٠٠ افزايش يابد[۱٠٦]: «بَلی اِن تَصبِروا و تَتَّقوا ويَأتوكُم مِن فَورِهِم هـذا يُمدِدكُم رَبُّكُمبِخَمسَةِ ءالـف مِنَ المَلـئِكَةِ مُسَوِّمين». (آلعمران (٣)، ۱٢۵)
از اميرمؤمنان(ع) نيز روايت شده كه در بدر سه تندباد وزيد كه جبریيل و ميكایيل و اسرافيل هر يك با ۱٠٠٠ نفر حاضر شدند. جبریيل در كنار پيامبر(ص) و ميكایيل در سمت راست سپاه و اسرافيل در جناج چپ سپاه مستقر شدند.[۱٠٧] طبرسی و ابوالفتوح رازی در تفاسير خود تعداد ٨٠٠٠ يا ۹٠٠٠ را نيز نقل كردهاند.[۱٠٨] رسول خدا(ص) نيز مسلمانان را بهحضور ملائكه بشارت داد.[۱٠۹] برخی مقصود از غمام در آيه «... فی ظُـلَل مِنَ الغَمامِ والمَلـئِكَةُ» (بقره (٢)، ٢۱٠) را همان ابرهای سفيدی دانستهاند كه ملائكه روز بدر در آن آمدند.[۱۱٠]
از جمله امدادهای غيبی كه نقشی بسيار مهم در شكست مشركان داشت وحشت و هراسی بود كه خداوند بر دل مشركان افكند: «اِذ يوحی رَبُّكَ اِلَی المَلَـئِكَةِ اَنّی مَعَكُم فَثَبِّتُوا الَّذينَ ءامَنوا سَاُلقی فی قُلوبِ الَّذينَ كَفَروا الرُّعبَ فَاضرِبوا فَوقَ الاَعناقِ واضرِبوا مِنهُم كُلَّ بَنان = به يادآور آن هنگام را كه پروردگارت به فرشتگان وحی كرد كه من با شما هستم؛ مؤمنان را پايمردی بخشيد. بهزودی در دل كافران هراس میافكنم، پس بر فراز گردنهایشان بزنيد و دستهایشان را قطع كنيد». (انفال (٨)، ۱٢) برخی اين وحشت را ناشی از صداهای مهيبی میدانند كه همانند ريختن سنگ در طشت بود.[۱۱۱] از امام باقر(ع) روايت شده كه رسول خدا(ص) فرمودند: من با رعب و ترسی كه خدا بر دشمنان وارد میكرد ياری شدهام.[۱۱٢]
خداوند اين كمكها را بشارتی به مسلمانان و مايه قوت و اطمينان و تسكين قلب آنان دانسته است: «... و ما جَعَلَهُ اللّهُ اِلاّ بُشری ولِتَطمَئِنَّ بِهِ قُلوبُكُم و مَا النَّصرُ اِلاّ مِن عِندِ اللّهِ اِنَّ اللّهَ عَزيزٌ حَكيم» (الانفال (٨)، ۱٠)، ازاينرو بجاست كه خداوند تير انداختن و كشتن مشركان را بهخود نسبت دهد: «فَلَم تَقتُلوهُم ولـكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُم وما رَمَيتَ اِذ رَمَيتَ ولـكِنَّ اللّهَ رَمی ولِيُبلِی المُؤمِنِينَ مِنهُ بَلاءً حَسَنـًا اِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيم» (انفال (٨)، ۱٧) و مكر كافران را سست گرداند: «ذلِكُم واَنَّ اللّهَ موهِنُ كَيدِ الكـفِرين».[۱۱٣] (انفال (٨)، ۱٨)
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- السيرة النبويه، ج ٢، ص ٣٢٢ - ٣٣٣؛ المغازی، ج ۱، صص ۱٣۱-۱٣٨.
[٢]- السير و المغازی، ص ۱٣٠.
[٣]- تفسير ابنكثير، ج ۱، ص ٣۵٨.
[۴]- دولت رسول خدا(ص) >، ص ٢۱٢.
[۵]- السير والمغازی، ص ۱٣٠؛ الطبقات، ج ٢، صص ۱۴-۱۵؛ تاريخ يعقوبی، ج ٢، ص ۴۵.
[٦]- الطبقات، ج ٢، صص ۱۴-۱۵؛ المعارف، ص ۱۵٨.
[٧]- السيرة النبويه، ج ٢، صص ٢۵٢-٢۵۴؛ المغازی، ج ۱، صص ۱٣-۱٦.
[٨]- المغازی، ج ۱، ص ٢٨.
[۹]- المغازی، ج ۱، ص ۱٢؛ السيرةالنبويه، ج ٢، صص ٢۴٨-٢۴۹.
[۱٠]- المغازی، ج ۱، ص ٢٨.
[۱۱]- الكشاف، ج ٢، ص ۱۹٧.
[۱٢]- المغازی، ج ۱، ص ۱٣۱.
[۱٣]- ر.ك: السيرة النبويه، ج ٢، ص ٢٦٣؛ المغازی، ج ۱، ص ٢۱؛ الطبقات، ج ٢، ص ٨.
[۱۴]- ر.ك: تقويم تطبيقی، ص٣۵۴.
[۱۵]- المغازی، ج۱، ص ۱٣۱.
[۱٦]- همان، صص ٢٠-٢۱، ۱٣۱.
[۱٧]- كشفالاسرار، ج٢ ، صص ۵٨٨-۵٨۹.
[۱٨]- التبيان، ج ٣، ص ٢٦۱؛ مجمع البيان، ج ٣، صص ۱۱٨-۱۱۹؛ زاد المسير، ج ٢، ص ۱٣۴.
[۱۹]- التبيان، ج ٣، ص ٣٠۱.
[٢٠]- الدرالمنثور، ج ٣، ص ٢٣۹.
[٢۱]- المغازی، ج ۱، ص ٢۱.
[٢٢]- همان، ص ٢٣؛ المعارف، ص ۱۵٢.
[٢٣]- تاريخ يعقوبی، ج ٢، ص ۴۵.
[٢۴]- ر.ك: الطبقات، ج ٢، ص ۱۴؛ صحيحالبخاری، ج ۵، صص ٦-٧؛ مجمعالبيان، ج ٢، صص ٧٠٨-٧٠۹.
[٢۵]- المغازی، ج ۱، صص ٢٨-٢۹.
[٢٦]- الكشاف، ج ٢، ص ۱۹٧.
[٢٧]- المغازی، ج ۱، صص ٢۹-٣۱، ٣٣، ۴۱-۴٢.
[٢٨]- همان، ص ٢۹؛ السيرة النبويه، ج ٢، صص ٢۵٨-٢۵۹.
[٢۹]- المغازی، ج ۱، ص ٢۹.
[٣٠]- همان، ص ٣٣.
[٣۱]- انساب الاشراف، ج ۴، ص ۴۱٣.
[٣٢]- السيرةالنبويه، ج ٢، ص ٢٦۱؛ المغازی، ج ۱، ص ٣٣؛ تاريخ يعقوبی، ج ٢، ص ۴۵.
[٣٣]- المغازی، ج ۱، ص ٣۱.
[٣۴]- همان، صص ٣٣، ٣۵، ۴٢؛ سبل الهدی، ج ٢، ص ۴٣۹.
[٣۵]- المغازی، ج ۱، ص ٣٣.
[٣٦]- همان، ص ٣۴.
[٣٧]- همان، ص ٣٦.
[٣٨]- همان، ص ٣۵.
[٣۹]- همان، ص ٣٧.
[۴٠]- السيرة النبويه، ج ٢، ص ٢٦٣؛ التبيان، ج ۵، صص ۱٣۴-۱٣۵.
[۴۱]- المغازی، ج ۱، ص ٣٧.
[۴٢]- همان، ص ٣۹؛ تاريخ يعقوبی، ج ٢، ص ۴۵.
[۴٣]- تفسير عبدالرزاق، ج ٢، ص ۱٢۴؛ المغازی، ج ۱، ص ٣۹؛ التبيان، ج ۵، ص ۱٣٣.
[۴۴]- التبيان، ج ۵، ص ٨۱.
[۴۵]- همان.
[۴٦]- اسبابالنزول، ص ۱۹۵؛ كشفالاسرار، ج ۴، ص ۴٣.
[۴٧]- التبيان، ج ۵، ص ۱٢٠.
[۴٨]- السيرة النبويه، ج ٢، ص ٢٧٠.
[۴۹]- همان، صص ٢٦۹-٢٧٠؛ المغازی، ج ۱، صص ٣۹-۴۱.
[۵٠]- السيرة النبويه، ج ٢، صص ٢٧٠؛ المغازی، ج ۱، صص ۴٣-۴۴.
[۵۱]- السيرة النبويه، ج ٢، ص ٢٧۱؛ المغازی، ج ۱، ص ۴۴؛ المعارف، ص ۱۵٣.
[۵٢]- السيرة النبويه، ج ٢، ص ٢٧۱؛ المغازی، ج ۱، صص ۴۴-۴۵.
[۵٣]- السيرة النبويه، ج ٢، صص ٢٦۴-٢٦٧.
[۵۴]- المغازی، ج ۱، ص ۴٦.
[۵۵]- همان، ص ۱٣۱.
[۵٦]- السيرة النبويه، ج ٢، ص ٢٦٦.
[۵٧]- المغازی، ج ۱، ص ۴٨؛ صحيح البخاری، ج ۵، ص ۴.
[۵٨]- السيرة النبويه، ج ٢، ص ٢٦٧.
[۵۹]- همان، صص ٢٦٦-٢٦٧.
[٦٠]- المغازی، ج ۱، صص ۴٨-۴۹.
[٦۱]- همان، صص ۵۱-۵٣؛ السيرةالنبويه، ج ٢، ص ٢٦۹.
[٦٢]- الصحيح من سيره، ج ۵، صص ٢۹-٣٠.
[٦٣]- المغازی، ج ۱، صص ۵٣-۵۴.
[٦۴]- السيرة النبويه، ج ٢، ص ٢٧٢.
[٦۵]- المغازی، ج ۱، ص ۵۵.
[٦٦]- التبيان، ج ۵، ص ٨٦؛ جامع البيان، مج ٦، ج ۹، صص ٢۵٧-٢۵۹؛ الميزان، ج ۹، ص ٢٢.
[٦٧]- الكشاف، ج ٢، ص ٢٠۴.
[٦٨]- روض الجنان، ج ۵، ص ۴٧.
[٦۹]- السيرة النبويه، ج ٢، ص ٢٧٣.
[٧٠]- المغازی، ج ۱، ص ۵٦.
[٧۱]- همان، ص ۵٨.
[٧٢]- المصنف، ابن ابی شيبه، ج ٧، ص ٧٢۱؛ الاستيعاب، ج ۴، ص ٢۴٠.
[٧٣]- الاستيعاب، ج ۴، ص ٢۴٠؛ تاريخ دمشق، ج ٢۴، ص ۱۱٨.
[٧۴]- السيرة النبويه، ج ٢، ص ٢٦۴؛ الاغانی، ج ۴، ص ۱٨٠؛ الصحيح من سيره، ج ۵، ص ٣٧؛ ج ٦، صص ۱۱۵-۱٢۱.
[٧۵]- المغازی، ج ۱، ص ٦۱.
[٧٦]- همان، صص ٦٢-٦۴؛ السيرة النبويه، ج ٢، صص ٢٧۴-٢٧۵.
[٧٧]- المغازی، ج ۱، ص ٦۱.
[٧٨]- التبيان، ج ۵، ص ٨۴.
[٧۹]- تفسير ابنكثير، ج ٢، ص ٣٢٨.
[٨٠]- التبيان، ج ۵، ص ۱٣۱؛ تفسير ابنكثير، ج ۱، ص ٣۵٨؛ تفسير قرطبی، ج ۴، ص ٢٦.
[٨۱]- السيرة النبويه، ج ٢، ص ٦٢٣؛ تاريخ طبری، ج ٢، ص ۱۴٧؛ عيون الاثر، ج ۱، ص ٣٣۴.
[٨٢]- مجمع البيان، ج ۱، ص ٧٠۹؛ معانی القرآن، ج ۱، ص ٣٦٣.
[٨٣]- مجمع البيان، ج ۱، ص ٧٠۹؛ حقائق التأويل، صص ٣۴-۴۵.
[٨۴]- التبيان، ج ۵، ص ۱٣٦؛ تفسير عبدالرزاق، ج ٢، صص ٢٦٠-٢٦۱؛ زاد المسير، ج ٢، ص ۱٧٨.
[٨۵]- السيرة النبويه، ج ٢، ص ٢٧۹؛ المغازی، ج ۱، صص ۵٨-۵۹، ٨۱.
[٨٦]- جامع البيان، مج ٦، ج ۹، ص ٢۵۱؛ مسند احمد، ج ۱، ص ٣٠؛ مجمعالبيان، ج ۴، ص ۴٣٧.
[٨٧]- الصحيح من سيره، ج ۵، صص ۴۱-۴۵.
[٨٨]- المغازی، ج ۱، ص ۵۵؛ السيرة النبويه، ج ٢، صص ٢٧٢-٢٧٣؛ الطبقات، ج ٢، ص ۱۱.
[٨۹]- مسند احمد، ج ۱، صص ٨٦، ۱٢٦؛ مسند ابی يعلی، ج ۱، ص ٣٢۹؛ الطبقات، ج ٢، ص ۱٧.
[۹٠]- السيرة النبويه، ج ٢، ص ٢٧٨؛ المغازی، ج ۱، ص ٦٧.
[۹۱]- المغازی، ج ۱، صص ٦٦-٦٧.
[۹٢]- روض الجنان، ج ۵، ص ۴٨.
[۹٣]- المغازی، ج ۱، صص ٦٨-٧٠؛ جامعالبيان، مج ۱٠، ج ۱٧، صص ۱٧٢-۱٧٣؛ تفسير ابنكثير، ج ٨، ص ٢۴٧۹.
[۹۴]- سبل الهدی، ج ۴، ص ٣٦.
[۹۵]- السيرة النبويه، ج ٢، ص ٢٨٠.
[۹٦]- الخصال، ص ۵٧٦؛ تفسير عياشی، ج ٢، ص ۵٢.
[۹٧]- المعجم الكبير، ج ۱۱، ص ٢٢٧؛ الكشاف، ج ٢، ص ٢٠٧؛ مجمع الزوائد، ج ٦، ص ٨۴.
[۹٨]- المغازی، ج ۱، ص ٧٢؛ الطبقات، ج ٢، ص ۱٠.
[۹۹]- السيرةالنبويه، ج ٢، ص ٢٨٧.
[۱٠٠]- جامع البيان، مج ٦، ج ۹، ص ٢٦٦.
[۱٠۱]- همان، مج ۱٣، ج ٢٧، صص ۱۴٢-۱۴٣؛ مجمعالبيان، ج ۹، ص ٢۹٣.
[۱٠٢]- السيرة النبويه، ج ٢، صص ٢٨۵-٢٨٦؛ المغازی، ج ۱، صص ٧٦، ٧٨-٧۹، ٨۱، ۹۱؛ الطبقات، ج ٢، ص ۱۹.
[۱٠٣]- السيرةالنبويه، ج ٢، ص ٣٠۱؛ المغازی، ج ۱، صص ٧٦-٧٧؛ مناقب، ج ۱، ص ۱۱٨.
[۱٠۴]- التبيان، ج ۵، ص ٨۴؛ مجمع البيان، ج ۴، ص ۴٣٦.
[۱٠۵]- التبيان، ج ، ٢، ۵٧۹؛ جامع البيان، مج ٣، ج ۴، ص ۱٠۱ روض الجنان، ج ۵، ص ۵٣.
[۱٠٦]- تفسير ابنكثير، ج ٣، ص ٧۵٢؛ مجمع البيان، ج ۱، ص ٨٢٨؛ روض الجنان، ج ۵، صص ۵٢-۵٦.
[۱٠٧]- المغازی، ج ۱، ص ۵٧؛ جامع البيان، مج ٦، ج ۹، ص ٢۵۹؛ تفسير ابنكثير، ج ٢، ص ٣٠٢.
[۱٠٨]- مجمع البيان، ج ۱، ص ٨٢٨؛ روض الجنان، ج ۵، ص ۵٦.
[۱٠۹]- المغازی، ج ۱، صص ٧٠-٧۱.
[۱۱٠]- التبيان، ج ۱، ص ٢۵٨.
[۱۱۱]- المغازی، ج ۱، ص ۹۵؛ اسباب النزول، ص ۱۹٢؛ سبل الهدی، ج ۴، ص ۴٨.
[۱۱٢]- جامع البيان، مج ٦، ج ۱٠، ص ٦٢.
[۱۱٣]- الكشاف، ج ٢، ص ٢٠٨.
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ محمدرضا هدايتپناه، غزوۀ بدر، دائرةالمعارف قرآن كريم (جلد پنجم)