|
هنر باستانی افغانستان
فهرست مندرجات
.
آثار هنری آسیای میانه و افغانستان
هیأت باستانشناسی فرانسه در افغانستان یا به اختصار دافا (به فرانسوی: Délégation Archéologique Française en Afghanistan) (DAFA)، یک مؤسسهی باستانشناسی فرانسوی است که در سال ۱۹۲۲ میلادی بهدرخواست دولت افغانستان بهمنظور پیشبرد پژوهشهای باستانشناسی در افغانستان ایجاد شد.
بهدنبال یک وقفهی کاری در زمان جنگ جهانی دوم، فعالیتهای این مؤسسه بار دیگر در سالهای ۱۹۴۶ تا ۱۹۴۷ از سرگرفته شد و تا زمان تعطیلی آن از طرف دولت طرفدار شوروی در افغانستان در سال ۱۹۸۲ به فعالیت ادامه داد. در سال ۲۰۰۳ میلادی، براساس توافق با مقامات افغان، وزارت امور خارجه فرانسه تصمیم به بازگشایی و از سرگیری فعالیتهای مؤسسهی دافا در افغانستان گرفت.
آنچه در زیر میآید، مقالهای است که با عنوان «آثار هنری آسیای میانه و افغانستان»، توسط فرانسین تیسو (Francine Tissot)، متصدی هیأت فرانسوی باستانشناسی افغانستان در موزه گیمه، دربارهی «زندگی در هزاره چهارم پیش از میلاد، در «مندیگك»، آثاری از یك آبادی در بلوچستان پاكستان از هزاره سوم ق.م، دوران پیش از تاریخ در تركستان شوروی، آثار بهجای مانده از عهد هخامنشیان و یونانیان، شهرهای پارتی آسیای میانه و شهرهای هلنی باختری، سكهها و مجسمههای سكاها و كوشانیان، آیین بودا و هنر گندهاره، هنر در واحه تاریم» نگاشته شده و توسط مسعود رجبنیا برای مجلهی «هنر و مردم»، در سال ۱٣۵٢ خورشیدی بهفارسی برگردان شده است.
سرزمینهای میان كرانههای شرقی دریای خزر تا دشت گبی و دیوار چین واستپهای سیبری درشمال و بیابانهای جنوبی ایران در جنوب و هیمالیا در جنوبشرقی به روزگار كهن جایگاه تمدنی و فرهنگی خاص بوده است.
این سرزمینها خشك و كم مردم و لمیزرع هستند و در آنجا چهبسا كه اقوام و ملل امپراطوریهای زودگذر و بسیار كوتاهمدتت پی افكندهاند. این سرزمینها جایگاه مردم بیابانگرد بود و ضمن گردش و رفتن بههر سو كالا و مصنوعات دستی و همچنین دین و معتقدادت خود را برای دادوستد میبردند.
در واقع در سرزمینهایی كه اكنون افغانستان و تركستان روس (یا جمهوریهای شوروی تركمنستان و تاجیكستان و ازبكستان و قرقزستان و قزاقستان) و تركستان چین (یا نواحی سینكیانگ و اویغور) را تشكیل میدهند بهروزگار باستان گذرگاه راه ابریشم و ادویه و طلا و همچنین راه دادوستد آثار هلنی آسیای میانه بوده است.
اهمیت این راهها از لحاظ فرهنگی نیز بسیار مهم است و بهروزگار قدیم تمدن هلنیستی یونان را با امپراطوری چین و شبهقارهی هندوستان بههم میپیوست. هنوز هم افغانستان در مركز چهارراهی قرار دارد كه مسكو و پكن و دهلی را بههم میپیوندد.
آثار هنری و تمدنی افغانستان پیش از تاریخ را اروپاییان و افغانان بررسی كردهاند. هیئت باستانشناسی فرانسوی در افغانستان با كوششهای كازال[۱] در مندیگك تاریخ آغاز مردم نوسنگی این بخش را روشن كرده است.
در اواخر هزاره چهارم پ.م بیابانگردان ایرانی در این سرزمین خیمه برافراشته بودند و آثار میخهای چادرهای ایشان یافته شده است. اندكاندك این مردم خانه ساختند و مستقر شدند و قلعهها برپا كردند و با مس و مفرغ چیزها میساختند و ظروف نقشداری كه همانند آنها را در اوروك در بینالنهرین یافتهاند پدید میآوردند و از سفال مجسمههای كوچك گاو ماده كه مظهر باروری است میپرداختند.
از اواسط هزاره سوم (پیش از٢٧۵٠ پ.م) آثاری از یك آبادی پیدا كردهاند كه در آن استخوان مردگان را پس از آنكه گوشتهایشان میریخت یا درندگان میخوردند در گورهای دستهجمعی یا انفرادی میریختند. بعضی آثار از خاكسپردن پارهای از پیكر یافتهاند كه دلیلی دانستهاند بر جادوگری و در گورستانهای نوسنگی در بلوچستان پاكستان نیز آثاری این چنین یافتهاند.
سفالهای این سرزمین با نقشهای هندسی سرخ كمرنگ یا سیاه برزمینهی خاكی رنگ تزیین شدهاند (همانند این تزیینها در كویته در بلوچستان پیدا شده است).
كمانهای ساخت تركمنستان در این زمان بسیار مشهور بودند و به بینالنهرین صادر میشدند. در حدود ٢۵٠٠ تا ٢٢۵٠ پ.م در محل شهر مندیگك روستایی بود با دوبارو گرداگرد آنكه باروی بیرونی چهارگوش بود با محیطی در حدود یك كیلومتر. دروسط این باروها كاخی بود با دیواری آجری كه ٣۵ متر آن را یافتهاند آراسته به ستونها و نقشهای برجسته.
سفالهای این آبادی بیشتر گوی مانندند با نقش یك برگ یا چارپایی شاخدار با چشمانی گرد و درشت. بعدها این روستا متروك شد و بههمین سبب آنچه در آنجا بود سالم ماند تا آنكه بهدست ما رسید.
آنچه در مندیگك و سایر جاهای سیستان پیدا شده است (سیستان در جنوب غربی افغانستان و محل عمدهی كاوش هیئت باستانشناسی در نادعلی بود) نمودار وجود روابط ممتد و بسیار میان قسمت ایرانی بینالنهرین و كرانههای مغرب دریای خزر است با بلوچستان درهی سند (جایگاه موهنجودارو و هاراپا و غیره) و تركستان روس.
|
|
▲ | دوران پیش از تاریخ در تركستان روس |
آثار پیداشده در تركستان و ازبكستان كه با دقت و بصیرت بررسی شده است نمودار آن است كه در این نواحی تمدنی بسیار كهنتر از افغانستان وجود داشته است.
از دوران پارینهسنگی یعنی در حدود ٣٠ تا ۴٠ هزار سال پ.م در غارهای تشیكناش نزدیك ترمذ اسكلتی از یك انسان نیاندرتال كه متعلق به یك پسر جوان بود، یافتهاند. براساس بررسی این اسكلت دریافتهاند كه میان انسان نیاندرتال و انسان پكن پیوندی وجود داشته است. در نزدیك ترمذ و غار شناختی در پامیر نقاشیهایی از شكارگاه پیدا كردهاند كه با آثار پیدا شده در غارهای فرانسته همانند است.
دوران نوسنگی در این حدود از ۵٠٠٠ سال پ.م شروع شده. یعنی زمانیكه در افغانستان هنوز این تمدن آغاز نگشته بود. در جیتون نزدیك عشقآباد آثاری از زندگی كشاورزان یافتهاند كه از لحاظ قدمت و پیشرفت در آسیای میانه بینظیر است. در محل نمازگاه كاوشهایی صورت گرفته است كه میزان پشیرفت مردم آن نواحی را در حدود ۴۵٠٠ تا ۱٧٠٠ پ.م میتواند تعیین كند.
از حدود ۵٠٠٠ تا ۴٠٠٠ پ.م در نمازگاه باروهای دفاعی و خانههای مختلف و چرخ سفالگری و شخم و گردونه و وسایل فلزی و منسوخ و آثار تأسیسات آبیاری پیدا شده است. ساكنان اینجا پیكرههای سفالینی برای مراسم و آیینهای دین و ساحری میساختهاند، همانند پیكرههای رایج در سرزمینهای شرقی در هزارهی مزبور. دربارهی شمال تركستان روس از نتیجه كاوشهای اخیر آثاری از فرهنگ دوران مفرغ در خوارزم و چست و فراعانه در ازبكستان امروزی یافتهاند كه با فرهنگ سیبری در خوارزم در هزارههای دوم و سوم همانند است.
این تشابهات نشانهی آن است كه مردم آبادینشین تا چه حدود در آستانهی دوران آهن كه بعضی آن را عصر اسب هم به سبب پدیدار شدن تحولی با رواج سواركاری در حركت مردم خواندهاند، با هم یكسان بودهاند.
بیابانگردان استپها در هزارهی اول پ.م و بعد از آن موج موج بهحركت آمدند و كارهای كشاورزی و شكار خود را با مهاجرت و حركت خویش سازگار ساختند.
این امواج عبارت بودند از مردم هند و اروپایی یا آریایی زبان كه بعدها شاخهای به ایران آمدند و به زبان اوستایی و گروهی دیگر به هند رفتند و به زبان سانسكریت سخن گفتند. این مردم هندواروپایی قبیلهی سندهاوه یعنی مردم كرانهنشین رود سند در تاریخ هنر هند مقامی شامخ و مؤثر دارند. یك موج دیگر در حدود ۹٠٠ پ.م از راه قفقاز بهسوی آسیای غربی و آسیای میانه تاختند. اینان كیمریان و تراكیان و ایلیریان و در آسیای میانه مورد بحث ماطخاریان بودند. قوم اخیر به آسیای میانه واندرود و تاریم و مغولستان راه جستند. چه بسا كه نیاكان یویهچی همینها باشند.
گروههای سكایی و ماساژتی و سارماتی هم از همین گروه مردم بیابانگرد بودند. همه از نژاد سفید و انضباط عشیرهای داشتند و كوركورانه ازیك فرمانده فرمانبرداری میكردند. این فرمانده گاهی قدرتی مییافت و یك امپراطوری پهناور پی میافكند. اسب و سواركاری مایهی سرعت تحرك ایشان گشت. گورهای این مردم پشتهای بود كه در زیر آن پیكر جنگاور و زنها و خدمتكاران و اسبها و سلاحها و آرایشهای او را یكجا بهخاك میسپردند. از این گونهگورها در قزاقستان و در دلتای سیر دریا و در كوههای تیانشان و در پامیر بسیار یافتهاند. تاریخ ایشان به سدههای ششم و پنجم و چهارم پ.م میرسد. دین آنان حاصل اعتقاد به روح زمین و آسمان بود و چند تن از ایشان قدرت دست یافتن به علوم خفیه و ساحری و تسخیر ارواح مییافتند. هر قبیله توتمی داشت كه بیشتر گوزن بود. شاید همین دین باشد كه بعدها مبدل به شامانیسم یا آیین شمنی گشت.
▲ | هخامنشیان و یونانیان |
در حدود سدهی ششم پ.م قبایل سكایی كمابیش در فرغانه و سیستان جایگزین سپاهیان مزدور شاهنشاهان هخامنشی پارس گشتند. از متن سنگنبشتهی داریوش در بیستون با نام سرزمینهای واقع در درههای هند و كش و پامیر و دلتای رودهای بزرگ جیحون و سیحون پی میبریم. در شمال زمینهای خوارزم و مرگیان و سغدیان و در مركز باختر بسیار ثروتمند و در جنوب درنگیان (سیستان) و آراخوزی قرار داشتند. همهی این سرزمینها استانهای شاهنشاهی پارس گشته بودند.
همهی این استانها ثروتمند شدند و به آبیاری و كشاورزی منظم شهرهاشان بسیار شد و بازرگانی ایشان رونق گرفت و مراكز شهری گشتند. با آنكه آثار فراوانی در شهرهای هخامنشی كاوش نشده ولی آثار شهرهایی پیدا شده مانند گیوكلا در تركمنستان كه همان مرو و مركز مرگیان بود و بارویی داشته به درازای هفت كیلومتر و افراسیاب كه مرگنده و همان سمرقند باشد بر حسب نوشتهی كنت كورس[٢] باروی داشته و مساحتی بهبزرگی ۱٢٠ هكتار داشته است. كاوشهای ناچیزی كه بهعمل آمده است چندان مطلبی بر ما روشن نمیكند. آثار هنری مشهور به «گنجینه جیحون» كه در موزهی بریتانیا مضبوط است. متضمن بسیاری لوحهای كوچك زرین با كندهكاری و نقشهای برجسته كه بیشترشان نذر خدایان شدهاند میباشد.
چون اسكند مقدونی بر مسند پادشاهی ایران تكیه زد، در ٣٢۹ پ.م بهسوی آسیای میانه تاخت از این سرزمینها اطلاعاتی بدین سبب بهدست ما رسید و نقشههایی به تشویق اسكندر تهیه شد كه آیندگان را به كار آمد و پایهای گذاشته شد برای یك دولت هلنی باختری سكایی كه بهنام كوشان خوانده شد.
در حیاط یك دیر نقشهای برجستهی بودا پرداخته شده. این دیر در شترك افغانستان پیدا شده و از قرن چهارم میلادی است
بامیان قبلهی زایران بودایی روزگار كهن. درسوی راست غار بودای ٣۵ متری است و درمیانهی دیرهای بیشماری در سنگ كندهشده و در سمت چپ در غارهای بزرگ بودای ۵٣ متری قرار دارد. راه قدیمی و امروزی از پای این صخره عظیم میگذرد در ماورای این صخره كوه هندوكش بهچشم میخورد.
▲ | شهرهای پارتی آسیای میانه و شهرهای هلنی باختری |
پادشاهی جانشینان اسكندر در باختر از حدود ٢۵٠ تا ۱٣٠ پ.م. برپا بود. اینان بر اقوام پارتی كه در شهر نسا در تركمنستان تختگاه داشتند فرمانروا بودند.
نسا شهری بزرگ بود دارای دو بارو بهشكل پنج ضلعی با ارك و كهندز و پرستگاه و گورستان شاهان. در میان آن بسیاری پیكرههای سفالین انسان بزرگتر از اندازه طبیعی و دو مجسمه منتسب به دوران هلنیستی مرمرین و بسیاری جامهای شاخدار شراب از عاج كندهكاری شده به سبك هلنیستی پیدا شده است.
در كوی كربلكان كلا در ازبكستان شهرها و آبادیها را بیشتر براساس دوایر متحدالمركز میساختند. در مركز چه بسا كه یك پرستشگاه و گورستان خانوادگی شاهان را میساختند و دراین گورستانها استخوانهای سدههای چهارم تا دوم پ.م پیدا شده است.
اما در آیخانم در افغانستان شلومبرگر از اعضای هیئت باستانشناسی فرانسه در افغانستان در ۱۹۵۴ آثار فراوانی یافته است از جمله یك شهر چهارگوش پیدا كرده كه تقریبأ محرز است كه بهسبك هلنیستی است. این شهر با خشت خام و آجر برآورده شده و سنگ در آن تنها برای آرایش و تزیین بهكار رفته. ضمنأ ستونهای بسیار گچی با سرستونهای دوریك مانند هم یافتهاند. دروازههای بزرگ و مجسمههای هرمس[٣] پیامآور خدایان یونانی با ریش و كتیبههای سفالین اهدأ شده به سیبل[۴] خدای طبیعت یونانیان پیدا شده است.
سكههای سامانی یونانی باختری هم بیشتر سبك هلنیستی دارد. اینها در بازرگانی جهانی بهكار میرفته و برای شناساندن پادشاهان نقش نیمتنهی ایشان در یك سو و نقش یك خدای یونانی در سوی دیگر ضرب میشد.
|
|
▲ | سكاها و كوشانیان |
سكاهای سیستان به هند رفتند و تقریبأ ۱٣٠ سال در آنجا ماندند و سپس بهسوی شمال برای گرفتن گندهاره و كاپیسا در افغانستان در اطراف بگرام راندند.
سكاهای فرغانه دیگر نخواستند لشكركشی كنند. شاید اینان از بازماندگان دوردست طخاریان و یویهچیها بودند. یویهچیها را گویا اقوام هیونگ نو یا هونها از مشرق راندند و اینان از مسكن دوسوندسای (یا سكاها) گذشته و در حدود ۱٧۵ پ.م در فرغانه جایگزین شدند. در حدود ۱٣٠ پ.م در باختر مسكن گرفتند و یكصدسال آنجا ماندند و با باختریان آبادینشین در آمیخته و تربیت یافته و خوشرفتار گشتند.
در ٣٠ پ.م خانوادهای از یویهچیها بهنام كویی شوانگ كه بعدها نام كوشان گرفتند به جهانگیری پرداختند و دولتی بزرگ پی افكندند كه همچون دولت روم بود در مشرق.
هفت پادشاه كوشان بهمدت دویست سال بر این دولت از فرغانه تا هند فرمان راندند. ایشان را از روی سكههایشان و چند مجسمه پیدا شده در مات موتورا در هند میانه و سرخ كتل در باختر (اكنون مضبوط در موزهی كابل) و كالچایان (اكنون مضبوط در موزهی تاشكند در ازبكستان) و توپراق قلعه در خوارزم (اكنون مضبوط در ارمیتاژ در لنینگراد) میشناسند. این مجسمههای بزرگ مانند پیكرههای پارتی كامل با مجسمههای مذهبی این دوران متفاوت است. با آنكه ممكن است مایهی تعجب شود باید گفت محتمل است كه این مجمسهها از آن شخصیتهای غیردینی از ایران و فرمانروایان و بخشندگان چیزهای گرانبها به پرستشگاهها بودند كه به پایگاه بودهیساتوا (یا بهفارسی بوذاسف م.) رسیده بودند. هنرمجسمهسازی در گندهاره واقع در شمالغربی هند در افغانستان و آسیای میانه در قرن اول و دوم میلادی رواج بسیار یافت. در سایهی یك صلح پایدار كه دولت كوشان در آسیای میانه پدید آورد و همزمان با آن صلح و امنیت رومیتاژان و صلحچینی و وجود خاندانهای بازرگانی در سر راه ابریشم با كمك زبان بینالمللی سغدی و پول بینالمللی سكاها كه سكههای زرین كانیشكا پادشاه مقتدر كوشان باشد تجارت رونق فراوان یافت. كانیشكا نخستین كسی بود كه صورت بودا را بر سكهها زد.
گواه بر این رونق شگفت، گنجینه بگرام است كه در ۱۹٣٧ در افغانستان در كاپیسا توسط دو تن فرانسوی ژوزف و ریا هاكن[۵] پیدا شد. در این مجموعه كه اینك قسمتی در موزهی كابل است و قسمتی در موزهیگیمهی پاریس بسیاری علامات و مدلهای گچی و ظرفهای سیمین و شیشهای زیبا و نقشدار و مجسمههای كوچك مفرغی اسكندرانی و سوری و رومی و چوبهای رسیده از چین و اثاثهی عاج وجود دارد.
▲ | آیین بودا و هنر گندهاره |
آیین بودا كه در سدهی پنجم پ.م در درهی گنگ بهدست بودا پیافكنده شد، در سدهی اول میلادی براثر نیروگرفتن و جاندار شدن آیین برهمنی قدیم هندوان راه شمالغربی در پیش گرفت. صلح پایدار و امنیت كوشان هم یك عامل مهم پیشرفت و رونق آیین بودا شد و شاهان كوشان هم دررواج این دین كوشیدند و بهفرمان آنان بسیاری پرستشگاها در سراسر قلمرو كوشان برپا شد. این پرستشگاهها را چنان میساختند كه به راهها و آبادیهای مهم نزدیك باشد تا راهبان بتوانند نیازمندیهای مادی خود را برآورند و دریوزگی كنند و نیز چنان دور از دسترس باشند كه از گزند رهگذران و دزدان درامان باشند و فرصت تفكر و پرداختن به كشف و شهود داشته باشند.
اما یك تغییر و دگرگونی تدریجی و بسیار آهسته چه از لحاظ زبان و چه از نظر فضا پدید آمد. این دگرگونی را میتوان نتیجهی تاختن مهاجمان جدید دانست. در سدههای سوم و چهارم ساسانیان از ایران و هونها و هپتالیان از شمال شرقی به هند درآمدند.
در برابر این مهاجمان نوخاسته دیرنشینان به غارها پناه جستند و سرگرم آراستن آنها با پیكرهها و نقشها گشتند. در برابر هیناینه[٦] ساده و بیپیرایه كه بهدست خود بودا پرداخته شده و قوانین ساده در آن بود شیوه و سبك پر فخامت و سنگین و منعقد و مبهم ماهایانه[٧] و تانتریسم[٨] متضمن قوانین بغرنج و پیچیدهی تناسخ و آیینهای شگفت شاگردان و پیروان بودا معمول شد.
در همین زمانها چین در سایهی حمایت جنگاوران دودمان تانگ بار دیگر به دادوستد و بازرگانی از راه ابریشم پرداخت. فرمانروایان فرودست دولت ساسانی و قبایل دستنشاندهی دودمان تانگ به نگاهبانی راه ابریشم همت گماشتند و بسیاری از بازرگانان و جهانگردان و زایران در این راه به حركت آمدند. هوایتسانگ زایر چینی در حدود ٣٦٠ میلادی به راهپیمایی دست زد. در این زمان هنر بودایی هم درهمریخته و مغشوش است و هم پرشكوه.
در بامیان در افغانستان دیرنشینان دو بت بزرگ ساختند به بلندی ٣۵ و ۵٣ متر و در گرداگرد آنها بر دیوارها و طاقچهها نقشهای داستانهای مذهبی و مجسمههای شخصیتهای دینی و شاهزادگان و بخشندگان و نوازندگان بودا را پرداختهاند. در همینجا است كه نخستینبار به ماندالا یا مجسمههای كوچك همه با هم یكسان بودا در پیرامون بت بزرگ برخوردند. نفوذ هنرساسانی را میتوان از روبانهای افشان و پرانحنای آرایش موهای شاهزادگان شناخت.
در دیر فندقستان در درهی غوربند در سدهی هفتم میلادی و در تپه سردار نزدیك غزنین در سدههای هفتم و هشتم نقشهایی از گل و گیاه پرداختهاند بسیار ظریف و باریك و لطیف كه نمودار هنر گوپتای هند است با آرایشهای متكلف. همچنین باید از پرستشگاه بودایی آقباشیم و آذینتپه در تركستان روس یاد كنیم.
باختر باستان در قلمرو شاهزادگان سغدی و ترك درآمد. اینان قلعهها و دژهای استوار خندقدار برپا كردند با دیوارهایی كه به نقشها و نگارها و مناظر دین آراسته بودند. هنوز نتوانستهاند آنها را بهنحو معقول و خردمند پسند تعبیر كنند. برخی از این نقشها را با داستانهای حماسی ایرانی پیوند دادهاند. ایرانیان در این هنگام به همراه عربان همچون آورندگان و گسترندگان آیین نو و فرهنگ و تمدن اسلامی بار دیگر به افغانستان و آسیای میانه درآمدند.
در بالالیك تپه (از آثار سدههای پنجم و هفتم میلادی) و در ورشخا (آثار سدههای ششم و هفتم) و مخصوصأ در شهر كوچك سغدی پنجینكنت كه در سدههای پنجم تا هفتم آباد بود و همچنین در افراسیاب كه همان سمرقند باشد اكنون كاوشهای پردامنهای شده و خانهها و كاخها و پرستشگاههای آراسته به نقاشی و مجسمه بهدست آمده است.
این نقشها و مجسمهها بر اساس همان اندیشههای موجود در آثار بامیان است ولی ضمنأ دارای مناظر ضیافت و بازی و جنگ است كه آرایش دیوارهای بلند و خفهی كاخها و پرستشگاههای پنجیكنت گشته است. بعضی مناظر جنگهای پرداخته شده بر دیوارهای پنجیكنت را با حماسهی ایرانی كه بعدها فردوسی در شاهنامه سروده است یكی دانستهاند.
▲ | واحهی تاریم |
همهی اندیشههای معنوی و سیاسی و مذهبی و هنری مردم آسیای میانه در جهان شگفت و محدود در میان كوههای سر به فلككشیده و بیابانهای بیپایان و هراسانگیز كرانههای رود تاریم در كنار شنهای دریاچه لب نور جلوهگر شده و جنبهی الوهیت گرفته است.
بعضی از جهانگردان روزگار كهن مانند هوان تسانگ از گردنههای پامیر و یمگان گذشته به پرستشگاههای بودایی و شهرهای كوچك و آرام راه جستند. اینجاها پایگاههای امن و راحت بودند و در آنها هزارها اثر ایمانی را مؤمنان با نقشها و پیكرهها برآوردهاند.
بهترین نمونههای مجسمهسازی را میتوان در تومشوك و شورچوك و كومتورا یافت. با آنكه مصالح این آثار هنری تنها از گل و كاهگل است با نقاشی و رنگ پیكردهها را بس زیبا پرداختهاند. نقاشیهای این دوران در این سرزمین كه در جهان معروف است و بهترین نمونههای آن در موزه دولتی برلن شرقی محفوظ است و بهترین نمونههای آن در موزه دولتی برلن شرقی محفوظ است ازآنروز اهمیت دارد كه در آنها هنر هند و ایرانی و چینی گرد آمده است.
در پیرامون شهر كوچا در تركستان چین در شمال تاری و مركز فرقهی بودایی هینایانا در سدههای چهارم تا نهم مراكز هنری قزل و تومونرا و دولدورآتور و سوباچی پدیدار شده است. حتی در حدود ۵٠٠ پ.م هنرمندان غار دریانورد از هنر هندی گوپتا متأثر گشته بودند. سپس در ٦۵٠ میلادی در غار شانزده شمشیرزن دورنماها را با سبك خاص چینی پرداختهاند.
در گومتورا در دوران اخیر نفوذ هنر چینی بسیار است همچنانكه در تورفان در سدهی هفتم كه تمدن جداگانهای بهدست تركان اویغور پدید آمد چنین بود. اویغوران مردم تربیتیافته و ظریف و سفیدپوستی بودند كه رگههایی از چینیان و تبتیان داشتند و پیرو مكتب ماهایانای بودایی بودند و ضمنأ از آیین مانی كه آمیختهای بود از ادیان آن روزگار و آیین نسطوری پشتیبانی میكردند.
پادشاه یونانی هندی آگاتوكلس كه در گندهاره در سدهی اول پ.م. فرمانروا بود. برپشت سكه نیم رخ اسكندر مقدونی ضرب شده تا نمودار آن باشد كه پس از دویست سال ازمرگ اسكندر هنوز این پادشاه به قوانین او پایبند و وفادار است (موزه پیشاور)
بهترین نمونههایی نقاشی تورفان را در بازاكلیك در یك نمازخانه یافتهاند و موضوع آنها «بهشت بوداییان» است.
در پیرامون بودا یا بوذاسف بسیاری كاهنان و شاهزادگان و بخشندگان و نوازندگان بودایی فراهم آمدهاند. شیوهی بین حالات جدی و شوخی و نقشهای مضحك و ظریف و دقیق در بیننده اثری شگرف میگذارند و او را به جهان سدهی هشتم میلادی میبرد.
هنوز هم آثار بودایی موجود در افغانستان آنچنانكه باید كاوش و بررسی نشده است.[۹]
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- M. J. M. Casal.
[٢]- Quinte-curse.
[٣]- Hermes.
[۴]- Cybele.
[۵]- Joseph et Ria Hackin.
[٦]- Hinayana.
[٧]- Mahayana.
[٨]- Tantrisme.
[۹]- تیسو، فرانسین، آثار هنری آسیای میانه و افغانستان، ترجمه مسعودرجبنیا، مجلهی هنر و مردم، دوره ۱۱، شماره ۱٢٦، فروردین ۱٣۵٢، صص ۵٠-۵۹.
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ مجلهی هنر و مردم