مینا کشورکمال (زاده ۱۳۳۳ – درگذشته ۱۳۶۵ خورشيدی) رهبر و بنیانگذار "جمعیت انقلابی زنان افغانستان". او، شهیدی است که بر قله مبارزات آزادیخواهانه افغانستان میدرخشد.
مینا در ۱۳۳۳ در کابل بدنیا آمد. او زمانی که دروان آموزش مکتب را سپری میکرد، کابل و سایر شهرهای بزرگ افغانستان دستخوش جنبشهای چپی و روشنفکری بود.
او تحت تأثير همين اوضاع به اولین آگاهیهای سیاسی در رابطه به مسایل کشور و مردمش دست یافت و به شدت سیاسی شد. این سر آغاز راهی بود که بعدها با تحقیق و مطالعه مستمر و شرکت مستقیم او در مبارزه، هرچه بیشتر عمق یافت و در تار و پودش ریشه دوانيد.
مینا با درک ستم چند لایه که بر زنان افغانستان تحمیل شده، نیروی شگرف انقلابی را در وجود آنان میدید. او اعتقاد داشت که زنان افغان همچون شیران خفتهای اند که اگر بیدار شوند و به حرکت درآیند نقش عظیمی در هرگونه انقلاب سیاسی و اجتماعی افغانستان ایفا خواهند کرد. مینای شهید مبارزه اثربخش و انقلابی زنان را بدون داشتن تشکل مستقل آنان فاقد ارزش میدانست. بنابر اين، او در سال ۱۹۷۷ با یاری یک تعداد زنان آگاه وطن "جمعیت انقلابی زنان افغانستان" را بنیاد گذاشت.
مینا يکی از نخستین زنان انقلابی افغانستان بود که به ماهیت احزاب ضد ملی و ضد دمکراتيک خلق و پرچم پیبرده و مبارزه علیه آنها را مهمترین بخش کار و مبارزه هر افغان وطنپرست میدانست، پس از کودتای هفت ثور ۵٧ و بويژه پس از اشغال کشور توسط نیروهای اشغالگر شوروی، مبارزه بخاطر کسب استقلال برای مینا به امر مقدس بدل شد. او بخاطر این آرمان بزرگ از تحصیلش در فاکولته (دانشکدۀ) شرعیات دست کشیده و طی این دوران با سختترین تجارب زندگی مبارزاتی روبرو شد.
مینای شهید در کابل و برخی شهرهای مهم دیگر که تحت اشغال روسها بود، بسیاری اوقات به تنهایی و با امکانات فوقالعاده ناچیز، با غلبه بر عقب ماندگیهای خاص جامعه افغانستان به بسیج و سازماندهی زنان همت میگماشت و در این راه رنجهای فراوان را متحمل میشد.
تظاهرات وسیع دخترهای مکاتب کابل که زمامداران آنوقت را سخت به وحشت انداخته بود، چنان که آنها به سرکوب خونين اين تظاهرات پرداختتند، از نتایج تلاشهای پیگیر شهید مینا بود.
مينا جهت نیل به اهداف انقلابی، خود را از کانون گرم خانوادگی محروم ساخته بود. او که با ارادۀ قوی تصميم داشت تا تمام هستی خود را در راه استقلال افغانستان و آزادی زنان ستمکش در طبق اخلاص نهد، هیچگاه دچار روحیه باختگی، یاس و تردید نشد و برعکس این حالات را مشخصهی روشنفکران دودل و جبون دانسته و آنرا به شدت تحقیر میکرد.
مینا در سال ۱۹۸۰ اولین شماره "پیام زن" را بمثابه ارگان "جمعیت انقلابی زنان افغانستان"، برای ارتقای شعور سياسی زنان منتشر کرد. او با نوشتن مقالات برای "پیام زن" و دهها شبنامه برای زنان افغانستان از حیاتی بودن آزادی، دموکراسی و عدالت برای رهایی واقعی آنها سخن میگفت.
او طی تجارب گرانبها از نبرد با رژيم حاکم و روسها به درستی دریافته بود که بنیادگرایان هرچند با آرایش به اصطلاح اسلامی و به ظاهر ضد روسی نه تنها سدی در مقابل جنبش زنان کشور هستند، بلکه بطور کل در برابر جنبش مقاومت ضد روسی نيروهای مترقی قرار گرفتهاند و آگاهانه آب به آسیاب دشمن میریزند.
مینا بیهراس از تهدیدها و ترورهای بنیادگرایان مطلقگرا و انحصارطلب ندا سر داد که مبارزه علیه امپریالیستهای روسی جدا از مبارزه علیه بنیادگرایان نیست. اگرچه در آن اوضاع به مبارزه علیه تجاوزکاران تقدم قایل بود، ولی هميشه گوشزد میکرد که هرگز نباید گذاشت بجای زنجیرهای اشغالگران روسی، زنجیرهای تعصب و جهالت بردست و پای ملت سنگینی کند.
مینا در ۱۹۸۱ به عنوان نماینده جنبش مقاومت افغانستان بنا به دعوت حزب سوسیالیست فرانسه جهت شرکت در کنگره حزب يادشده عازم آن کشور شد و پس از آن، با استفاده از فرصت از چندین کشور دیگر اروپایی نيز دیدن کرد و با سران و رجال مهم و همچنان با نمایندگان جنبشهای آزادیبخش به گفتگو نشست. او طی این سفرهای تاریخی با شایستگی پرافتخاری، صدای برحق ملت افغانستان و نقش عظیم زنان افغان را در مقاومت حماسه آفرین اين ملت به گوش جهانیان رسانید.
استقبال بینظیر از مینا در کنگره ولانس و تکان دادن دستش به علامت پیروزی، بوریس پوناماریوف سرپرست هیات شوروی سابق را مجبور به ترک تالار کنگره ساخت و این حادثه بازتاب وسیع جهانی یافت.
مینا با آنکه در پاکستان بيشتر مشغول فعاليت در رابطه با داخل کشور بود، اما نمیتوانست مصایب و الام مهاجرین زن را نيز از یاد ببرد. بنابرین، با تکیه روی کوششهای خستگیناپذیر اعضای "جمعیت انقلابی زنان افغانستان" موفق شد تا یک شفاخانه (بيمارستان)، کورس نرسنگ (آموزشگاه پرستاری)، یک کارگاه و دو مکتب را تاسیس کند.
با وصف تمام سنگاندازیها، تبلیغات و خرابکاریهای بنیادگرایان، به یاری مینا، "راوا" به مثابه یگانه سازمان زنان آزادیخواه از روزنه غیر قابل انکاری در صحنه سیاسی افغانستان برخوردار شد.
مبارزات پر از دستاورد "جمعیت انقلابی زنان افغانستان" و غلبه پی در پی آن بر توطئههای دشمنان خود، نمیتوانست دولت شوروی، دولت بر سر اقتدار در کابل و بنیادگرایان را به وحشت نیندازد. دشمنان اين جمعيت مدتها پیش در وجود مینا دنیایی از پاکبازی و تسلیم ناپذیری انقلابی را مشاهده کرده بودند. سرانجام نقشه ترور او را در چهارم فبروری ۱۹۸۷ در شهر کویته پاکستان عملی کردند.
در این روز جاسوسان "خاد" با همدستی مستقیم کروه گلبدین، خون مینا و دو تن از یارانش را به زمین ريختند. شهادت مینا مصداق کلام همیشگی و حماسی خود او بود که میگفت: "حالا که وطن نازنین ما پايمال تجاوزکاران روسی است بر ما زنان است که با پیکار بیامان تا سرحد نثار خون خود تجسم شکوهمندتر ملالیها در شرایط کنونی باشیم."
مینا ۱۲ سال تمام از عمر کوتاه خود را وقف مبارزه برای افغانستان و مردمش ساخت. او ایمان کامل داشت که با وجود سایه شوم جهالت بنیادگرایی و ابتذال و فساد بیانتهای بيگانهپرستان بر زنان افغانستان، زیر نام به اصطلاح آزادی و برابری، سر انجام این نيم پيکر ملت افغانستان بیدارتر گردیده و مصمم و استوار در راه کسب حقوق خود و راهی که از خون فرزندان غیور و شریفشان سرخ و فروزان است، گام خواهند گذاشت. نام مینا بر رفیعترین جایگاه در تاریخ جنبش آزادیخواهی ملت افغانستان حک است. او مقامش را بین بزرگ زنان انقلابی تاریخ احراز کرده است.
مینا اگر چه جسماً نابود شد. اما او با نثار خونش راهی را برای اعضای "جمعیت انقلابی زنان افغانستان" و کلیه زنان آزادیخواه افغانستان ترسیم کرد که هم اکنون هزاران تن از همرزمانش آن را بیتزلزل و سازشناپذیر دنبال میکنند و آنها مصمم هستند که امر بجا ماندهی او را بخاطر آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی به فرجام رسانند.[زندگینامه مختصر شهید مینا]
"مينا"زنده خواهد ماند
محمود گودرزی ـ واشنگتندرآمد
بار ديگر بر اين باور پای میفشارم که ياد و بزرگداشت از دست شدگان ما فراتر از به خاطر آوردن زادروز و يا مرگروز آنان است. بزرگداشت راستين فرزانگان در گذشته ما در گام زدن در راهی است که آنان بر ما گشودهاند و پيگيری آميختههايیست که آنان دريافتهاند. میخواهم از «مينا» بنيادگذار «جمعيت انقلابی زنان افغانستان» ياد کنم که در چهارم فوريه ۱٩٨٧ از سوی ماموران «کی. جی. بی» روسيه شوروی در کويته پاکستان ترور شد.زنی با سرشت رهبری
مينا که در سال ۱٩۵۶ در کابل چشم به دنيا گشوده بود، از نوجوانی و دوران آموزشی خود، به مسائل و دشواریهای اجتماعی جامعه افغانستان میانديشيد و بيش از همه از سرنوشت تلخ و ناگوار زنان کشور خويش رنج میبرد. درگيری او با اين گرفتاریهای آزاردهنده، زمانی بود که کشورش هنوز از سوی بيگانگان اشغال نشده بود. اما گرچه دولتمردان به ظاهر از مردم خود افغانستان بودند، در عمل جز کارگزاران فرمانهاي بيگانگان نبودند. در حالی که بسياری از مردان میکوشيدند با پيوستن و يا تظاهر به نزديکی با گروههای دوگانه «خلق» و «پرچم» «گليم خويش به در برند از موج» مينای جوان «جهد میکند که بگيرد غريق را».
مينا تنها بيست سال داشت که «جمعيت انقلابي زنان افغانستان» را پی ريخت. اين کار زمانی انجام شد، که دولتمردان افغانستان مدعی بودند که به سوی «سوسياليسم» گام میزنند و در اين راستا يک رشته «ظاهرسازی» در برنامهشان بود. در آن زمان بخش بزرگی از مردم افغانستان در دوری جستن از نظام حاکم بر اين گمان نادرست بودند که به دامان مذهب درآويزند. بیگمان تبليغات دامنهدار آمريکاييان ـ که بر پايه پندارهای «برژينسکی» مسئول «شورای امنيت» دولت «جيمی کارتر» در پی آن بودند که با بر پا داشتن «کمربند سبز اسلامی» از نفوذ کمونيسم به خاورميانه و آسيا جلو گيرند ـ در گسترش اين باور تاثيری جدی داشت.
به راستی جای شگفتی ست که چگونه يک زن نوجوان بيست ساله به اين واقعيت دست يافته بود، که نبايد «از بيم مور در دهان اژدها شد!» مينا به درستی دريافته بود که چنين کاری «دفع فاسد به افسد» ست. فرا خواندن «جمعيت انقلابی زنان افغانستان» در سال ۱٩٧٧ نشان از بينش فراخ و فرداساز مينا بود. يادگاری که نام او را در تاريخ کشور افغانستان و جنبش زنان آسيا و جهان جاودانه ساخت.
در سال ۱٩٧٩، روسيه شوروی برای به قدرت رسانيدن «عروسک» تازهای به جای «عروسک» از کار افتاده ناچار شد با نيروی نظامی افغانستان را اشغال کند. بدين ترتيب افغانستان مرحله تازهای از اشغال نظامی نيروی بيگانه را میبايست میآزمود. حضور نيروهای بيگانه مردم افغانستان را دو نيمه کرد. «اکثريت صامت» که همانند هر جامعه ديگر خواستار زندگی عادی و آرام است فلسفه زيست خودش را دارد که میگويد «هرکه خرست ما پالانش/ هر جا درست ما دالانش!»
اما آنان که حضور نيروهای بيگانه را برنمیتافتند، از آنجا که خود نيرويی نداشتند به دامان بيگانهای ديگر درآويختند، اما دستهای دراز شده برای ياری، دستهايی آلوده بودند، آمريکا، عربستان سعودی، پاکستان و ايران هر يک در بند بهرهگيری از نياز مردم افغانستان به ياری. دريغ بزرگ اين بود که اين چهار کشور گرچه هدفهايی ناهمگون داشتند، هر چهار، بهرهگيری از دين را به عنوان وسيلهای برای رسيدن به هدفهای خود برگزيدند. آمريکا در پی آن بود که ابرقدرت شوروی را از ميدان به در کند و با صراحت برنامهاش اين بود که شوروی را با «ويتنام» خودش درگير کند. عربستان سعودی که از هنگام برآمدن خمينی در ايران نگران «صدور انقلاب» شيعی بود، عرصه آمادهای يافته بود تا اسلام «وهابی» سعودی را گسترش دهد. و پاکستان از ديرباز افغانستان را ناتوان میخواست تا از زير تعهدات تاريخی خود در بازگرداندن سرزمينهای پشتون سر بپيچد. ايران نيز که از گسترش قدرت خود در باختر با مقاومت شديد صدام حسين رو به رو شده بود، به گسترش قدرت خود در ميان تبارهای هزاره و سرزمينهای پيرامون هرات میانديشيد. به راستی اگر بخواهيم از فردوسی ياری بجوييم بايد گفت اينها همه «زيانِ کسان، از پی سود خويش/ بجويند و دين اندر آرند پيش!»
چنين بود که احساس پاک مردم افغانستان برای بيرون راندن نيروی بيگانه از کشور با دين درهم آميخت. در سالهای جنگ با نيروهای شوروی، بخش درخور توجهی از مردم افغانستان ناچار به گريختن و رها کردن سرزمينهای خود شدند. در اين دوران اردوهای پناهندگی شکارگاه جوانان افغان شد تا مغزهايشان را با خرافات مذهبی در «مدرسههای اسلام وهابی» ـ که با سرمايه عربستان سعودی و پشتيبانی آمريکا و کارگزاری پاکستان همچون قارچ همه جا سر کشيده بودند ـ بيانبارند. از اين جوانان در پی شستشوی مغزی «طالبان» پديد آمد، آفتی که جانشين نيروهای شوروی شد.
بیاندک گزافهای، در تمامی اين دوران، تنها مينا و هم انديشان اندکش بودند که از اين دام فريب برکنار ماندند و بر انديشه روشن خويش پای فشردند. يکی از ارزشمندترين کوششهای مينا بنيادگزاری «پيام زن» بود. گمان نميرود هيچ نشريه و رسانه ديگری در آن دوران با حضور دشمن، به اندازه «پيام زن» در بازتابانيدن موقعيت مردم افغانستان و بويژه در راستای روشنگری زنان افغان تلاش تاثيرگذاری بر جای گذارده باشد. مينا در پی موضعگيری آشکار در برابر روسيان و نظام دست نشانده آنان، «پيام زن» را در ۱٩٨۰ به صورت نشريهای دو زبانه منتشر ساخت. طبيعيست که نظام حاکم آن روز انتشار «پيام زن» را آسان بر نميتافت. انتشار «پيام زن» در آن دوران به راستی کاری بود کارستان.
در کنار تلاشهای روشنگرانهاش، مينا با بنيادگذاری دبستانهای «وطن» در اردوگاههای پناهندگان میکوشيد مغزهای جوان دختران و پسران خردسال را از تاثير خرافههای مذهبی مصون بدارد. او همچنين طرح پديد آوردن درمانگاهها و آموزشگاههای کارهای دستی برای زنان پناهنده را به انجام رسانيد.
اما آنچه مايه افسوس است، بیاعتنايی رسانههای جهان و گزارشگران آنها به اين کوششهای انسانیست. اگرچه مينا با سفر خود به چند کشور اروپايی در سال ۱٩٨۱ کوشيد افکار عمومی جهانيان را با سرنوشت تلخ و ناروای مردم و بويژه زنان افغانستان آشنا سازد و در همين راستا در کنگره سالانه حزب سوسياليست فرانسه نيز شرکت جست، اما اروپا واکنش درخور سزاواری نشان نداد. در اين رهگذر بسيار دردناک است يادآور شوم که انفجار دو تنديس کهن بودايی که چندين سال سپس تر از سوی نظام تيره درون طالبان انجام شد، واکنشی بسيار گستردهتر در جهان برآورد، تا صدها هزار زن افغان که زندگیهاشان از هم پاشيد، جانهای خود و فرزندانشان فدا شد و خانوادههايشان از هم گسيخت. به راستی اين بيدردی جامعه جهانی را هيچ چيز نمیتواند توجيه کند. اما اينها همه از کوشش خستگیناپذير مينا اين زن دلير و پيکارجو نکاست. او همچنان تلاشهای انسانی و اجتماعی خود را پيگيرانه دنبال میکرد و از هيچ خطری نمیهراسيد.
کوششهای پيگير مينا چون خاری در چشم روسها و دولت دست نشاندهشان میخليد. از اين رو آنان چاره را تنها از ميان برداشتن مينا ديدند. مينا در سالهای پايان زندگی پربار خود چون شمشير دو دمی بود که مبارزه با نيروهای اشغالی کشورش را با مبارزه روشنگرانهاش در برابر بنيادگرايان درآميخته بود. چنين بود که برای از ميان برداشتن او اين دو نيرو با هماهنگی به اين جنايت دست زدند.
در چهارم فوريه ۱٩٨٧ تروريستهای کی. جی. بی. با همراهی کارگزاران بنيادگرای پاکستان در کويته پاکستان «مينا» را از پای درآوردند. آنان بر اين پندار خام و نادرست بودند که با از ميان برداشتن «مينا» کوششهای او پايان خواهد يافت. اما آنان غافل از اين واقعيت بودند که «مينا» بذری افشانده بود که با گذشت زمان بيشتر و گستردهتر به بار مینشيند و تلاش روشنگر او هزاران زن افغان را به ميدان مبارزه فراخوانده تا راه او را دنبال کنند. يادش جاودان و راهش روشن و پرتوان باد.
برگرفته از: سايت اينترنتی جمعيت انقلابی زنان افغانستان (راوا)