يهوديان افغانستان
فهرست مندرجات
- تاريخچه اوليه يهوديان افغانستان
- سالهای ميانه
- دوره جديد
- قرن بيستم
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
[قبل] [بعد]
پیشینه قوم یهود در افغانستان به حدود ۲۷۰۰ سال پیش باز میگردد. آنها پس از ویرانی معبدشان توسط بختالنصر فرمانروای قوم آشور، به مناطقی در جنوب عراق فعلی و ایران کنونی (فارس قديم) که زیر سلطه آشوریان درآمده بود، کوچانده شدند. گفته میشود حضور تاریخی یهودیان بهعنوان يکی از قديمترين ساکنان افغانستان نیز بهدوران آشور و تبعید اجباری آنها باز میگردد.
[↑] تاريخچه اوليه يهوديان افغانستان
بهروايت معمول، آغاز ردپای جوامع يهودی افغانستان به تبعيد يهوديان بعد از غلبه آشوريان (٧٢٠ قبل از ميلاد) و تبعيد به بابل (۵٦٠ قبل از ميلاد) بر میگردد. گرچه شواهد باستانشناسی چندانی در تاييد اين باور وجود ندارد با اين همه يافتههای گوناگون و شواهد عمدهای وجود دارد كه حضور مستمر يهوديان را از قرن هشتم تا قرن بيستم در سرزمين افغانستان نشان میدهد. تنها تعداد كمی از منابع، حضور يهوديان را در اين سرزمين قبل از قرن هشتم ذكر میكنند. متنهای مذهبی گوناگون بهعربی و عبری در قرن دهم اشاره میكند كه خاك شرق توسط جوامع يهودی پر شده است. خاك شرق طی سالهای ميانی (قرن هشتم تا چهاردهم) با خراسان (بهمعنی سرزمين آفتاب) ارتباط داشت كه همان افغانستان شمالی بوده و با نواحی شمال شرق ايران و بخشهای جنوبی آسيای مركزی همسايه بود. مفسران يهودی نيز خراسان را بهعنوان ناحيهای كه در آن يهوديان تبعيد شدند معرفی ميكنند. اين مفسران وجود يك جامعه يهودی پيشرفته را در اين ناحيه اثبات میكنند. الحاج محمد الادريسی يك تاريخنويس مسلمان (١١٦٦-١٠٩٩ هـ.ق) نيز در تحقيق خود بر روی سلسله بنی جلال، از جوامع يهودی در شهرهای غزنه و نيشابور نام میبرد. بنيامين تودولايی در مورد جوامع يهودی غزنه و نيشابور گزارش میدهد: غزنه شهر بزرگی است بر روی رود گازن، جايی كه در حدود ٨٠٠٠٠ يهودی وجود داشت. غزنه از لحاظ تجاری اهميت دارد. در كوههای نيشابور، چهار نسل از بنیاسرائيل بهنامهای نسل دان، نسل زبولون، نسل آشر و نسل نفتالی ساكن بوده كه در اسارت شَلمَن ِاسِر پادشاه آشور بودند. آنان شهرها و دهكدههای بزرگی در كوهها داشتند. آنها تحت قوانين غير يهودیها نبودند، اما شاهزادهای بهنام آر. يوسف اَمَركلا لاوی داشتند و طلبههايی در ميانشان وجود داشت.
[↑] سالهای ميانه
منابع و مداركی به چندين مركز يهودی در افغانستان اشاره میكند كه مهمترين آنها در شهرهای مرو، بلخ، كابل، نيشابور، غزنه و هرات قرار دارند.
مرو: تلمود بابلی حضور يهوديان را در آسيای مركزی در نيمه اول قرن چهارم هجری شرح میدهد. منابع اسلامی اوليه (اواخر قرن هفتم و اوايل قرن هشتم هجری) نيز بهحضور يهوديان در مرو اشاره كرده است. در آغاز قرن هشتم يك يهودی به نام عقيوا بهعنوان جمعآوریكننده ماليات از جامعه يهوديان مرو ذكر شده است.
بلخ در نزديكی مزارشريف جديد طی سالهای ميانه گاهی «مادر شهرهای دنيا» ناميده میشد. جامعه يهودی بلخ در كتابی كه توسط يك جغرافيدان عرب در سال ٨۴٦ بعد از ميلاد نوشته شده، ذكر شده است. در اين كتاب او به كسانی اشاره میكند كه خودشان را يهوديان خزر Khazars يا Karaites میناميدند و گروهی از بازرگانان بينالمللی يهودی در اواخر قرن هشتم و اوايل قرن نهم كه بهعنوان يهوديان Radaniya شناخته میشدند.
كابل بهعنوان يك مكان مركزی در راههای تجاری متصل به آسيای مركزی و هند قرار گرفته است. الادريسی جغرافيدان و طراح نقشههای جغرافيايی مسلمان، جامعه يهودی كابل را در كتاب خود ذكر كرده است و نخبههای بازرگان جامعه يهودی، كابل را مورد توجه قرار دادند. يهوديان كابل در محله جداگانهای زندگی میكردند كه دروازه آن در شبانگاه بسته و در صبح دوباره باز میشد.
غور: كشف يك گورستان يهودی در شهر غور در ١٩۴٦ دليل بر وجود يك جامعه يهودی بزرگ در گذشته بوده است. قور در ناحيه كوهستانی شرق افغانستان واقع شده. تاريخ اولين سنگ قبرها (از ٧۵٣-٧۵٢ م) و آخرين تاريخ (از ١٢۴٩-١٠١٢ م) میباشد. نوشتههای سنگ قبرها بهعبری، آرامی و فارسيهود كه زبانی با اجزاء فارسی و تركيب عبری – آرامی است كه بهخط عبری نوشته میشود و جامعه يهودی محلی به آن صحبت میكردند میباشد. اين سنگ قبرها نه تنها اسم و تاريخ دارند بلكه عناوين و منصبهای محلی نيز دارند. بهعنوان مثال، عنوان آلوت تنها به قضات داده میشد، عنوان حاخام اشاره به معلمان يا ربیها داشت. معلمان جامعه بهطور كلی تحت عنوان ملمد ناميده میشدند. ديگر القاب مثل زاقن و ياشيش به بزرگان جامعه يهودی. غور يك ديوان حاخامی داشت، يك كنيسا و مدرسه دينی برای كودكان و بزرگترها. به دنبال حمله مغولها به اين ناحيه در ابتدای قرن ١٣ اعضای جامعه يا فرار كردند يا مجبور بهتغيير دين به اسلام شدند.
هرات: برای مدتی طولانی، هرات خانهای برای بزرگترين جامعه يهودی در قلمرو افغانستان بود. در قسمتهای غربی كشور، يهوديان محلی بهشكل فرهنگی با يهوديان ايران در ارتباط بودند. علاوه بر اين، ٢٠٠ خانواده يهودی مشهدی در ايران در پی اجبار برای تغيير دين به اسلام در طی سالهای ١٨۴٠-١٨٣٨ م. در هرات ساكن شدند. اين مهاجران جديد به استحكام موسسات يهودی كمك نموده و بهطور كلی با زندگی يهوديان در افغانستان سهيم شدند. در قرن ١٩ و نيمه اول قرن ٢٠، هرات اصلیترين جامعه يهودی افغانستان بود. با اين وجود تغيير سرنوشت، يهوديان را مجبور به ترك آن شهر كرد. در دهههای گذشته زندگی يهوديان در هرات سازمان يافته نبود. در سال ١٩٧٨ بهدنبال حفاریهای باستانشناسی كه در هرات جريان داشت، چهار كنيسا كشف شد كه همه آنها در قسمتهای قديمی شهر باردورانی و موماندا قرار داشتند، ناحيهای كه در گذشته به «همسايگی يهوديان» معروف بود. نام آن كنيساها مُلا آشور، يوآو، غول و چهارمی بدون نام بود. در سال ١٩٧٨ م. از كنيسای ملاآشور بهعنوان يك مكتب استفاده میشد، يك مدرسه ابتدايی اسلامی برای پسران. ساختمانی كه قبلاً بهنام كنيسای غول ناميده میشد به يك خانه اسلامی برای نماز خواندن تبديل و مسجد بلال نام گرفت. تنها كنيسای يوآو با اكثر مشخصات اصلیاش حفظ شده است. در موماندا همسايه قديمی شهر هرات، كنيسای يوآو دارای يك بنای آجری گلی دو طبقه و يك حياط درونی میباشد. صندوق تورا در ديوار غربی در مقابل اورشليم ساخته شده است. معماری تمام كنيساها يك اثر واضح ايرانی را نمايش میدهد.
[↑] دوره جديد
در قرن شانزدهم سلسله مغولی هند، اسلام شيعه را در حالی پذيرفت كه آسيای مركزی و افغانستان تبعيت از اسلام سنی را حفظ كردند بهاين ترتيب پيوندهای سنتی كه بين يهوديان ايران، آسيای مركزی و افغانستان وجود داشت، از هم گسسته شد. از اواسط قرن ١٨ م. پادشاهی افغان بهوسيله سلسله دورانی حكمرانی شد كه سعی نمود از نفوذ غرب به خصوص انگليس بر جامعه افغان جلوگيری نمايد. اين موضوع به انزوای نسبی جامعه يهوديان محلی منجر گرديد. لباس سنتی يهوديان شبيه مسلمانان بود به استثنأ نوعی كلاه مشكی كه مردان يهودی میپوشيدند. بنا بر يك سنت، اين كلاه مشكی يك نشانه سوگواری برای ويرانی بِتهميقداش (بيتالمقدس) بود. برخی عقيده دارند كه يهودیها مجبور بودند اين كلاه را بهعنوان نشانهای برای متمايز كردن خودشان از مسلمانان بپوشند. بسياری از يهوديان افغانی در تجارت نخ و ابريشم بهخصوص در رنگرزی فعال بودند. درست كردن رنگ كه از باقیمانده خشك شده حشرات ماده، قرمزدانه تهيه میشد و توسط دستههای پيشهوران به عمل میآمد و دستها را رنگين میكرد باعث شد بسياری بهدروغ عقيده داشته باشند كه اين مشخصه يهوديان افغانستان میباشد. يهوديان افغانستان برای نماز و مطالعات مذهبی از زبان عبری استفاده میكردند در حالی كه فارسيهود زبان اصلی جهت كاربرد روزانه بود. در هرات يهوديان حداقل به سه لهجه اصلی صحبت میكردند. لهجه اصلی فارسيهود بود كه توسط يهوديان افغانیالاصل استفاده ميشد، در حالی كه مهاجران از مشهد و نسلهایشان لهجه محلی اصلی خود را ترجيح میدادند. فقط كسانی كه از يزد و شهرهای ديگر ايران آمدند، استفاده از لهجه خودشان را ادامه دادند.
[↑] قرن بيستم
اظهارنظرهای گوناگونی با توجه بهوسعت جمعيت يهوديان در افغانستان از آغاز قرن بيستم وجود دارد. منابع قديمیتر نزديك به چهل هزار نفر را برآورد كرده كه تقريباً در ٦٠ جامعه زندگی نمودهاند اما محققان جديد اين تعداد را بسيار اغراقآميز دانسته و بهطور كلی با تعداد فقط چهار هزار نفر موافقت دارند. اين تعداد توسط رؤسای جوامع يهودی در افغانستان در اواخر سال ١٩۴٠ م. گزارش شد. بايد اضافه كرد كه چند هزار نفر از آنان به اسرائيل مهاجرت كرده يا در قسمتهای ديگر دنيا عمدتاً در آسيای مركزی و هند ساكن شدند. بنابراين تعداد كل يهوديان افغان در دنيا در اواسط قرن بيستم در حدود ده هزار نفر میباشد. تحقيقی ديگر وجود تنها ١۵ جامعه يهودی را با حضور موقت بازرگانان يهودی شرح میدهد. دو جامعه اصلی يهوديان افغانستان در شهرهای كابل و هرات، هر يك با تعداد حدوداً دو هزار يهودی در طی دهه ١٩٣٠ قرار داشتند. بلخ سومين جامعه بزرگ يهودی را داشت و تركيبی از مهاجران يهودی نواحی مختلف آسيای مركزی بود. جوامع يهودی كوچكتر در شهرهای غزنه و قندهار قرار داشتند. تا اواسط قرن بيستم، يهوديان افغانستان تماس كمی با تجدد داشتند. به دليل زندگی در كشوری كه قدرتهای خارجی هرگز در آن ساكن نشده بودند، پيوندشان با جوامع يهودی همسايه در ايران، آسيای مركزی و هند محدود میشد. با اين حال تنها در سال ١٩۵٠ م. كه يهوديان بهطور رسمی اجازه ترك افغانستان را داشتند، يهوديان بسياری در نيمه اول قرن بيستم آن جا را ترك كرده و برخی از آنان در اسرائيل ساكن شدند. تبليغات صهيونيستی بهطور كامل در افغانستان ممنوع گرديد و با اين همه مهاجرت به آنجا فقط از اواخر سال ١٩۵١ م. اجازه داده شد. در سال ١٩٦٧ م. تعداد يهوديان افغانی كه به اسرائيل مهاجرت نموده بودند به چهار هزار نفر رسيد. هر يك از سه جامعه اصلی (كابل – هرات و بلخ) بعد از دهه ١٩۵٠ م. همچنان در افغانستان فعال مانده است. يك حبرا (انجمن يهوديان) كه در آن به نيازمندان كمك و به مراسم تدفين رسيدگی میكردند و جامعه را در تماس با منابع قدرت نگه داشته و برای پرداخت مالياتها مسئول مشخص میساخت. از ١٩۵٢ م. يهوديان از خدمت در ارتش معاف شدند و مجبور بودند بهجای آن ماليات معينی را پرداخت نمايند. در ١٩٩٠ م. تنها ١۵ تا ٢٠ خانواده در كابل باقی ماندند كه آنان نيز بهزودی آن جا را به قصد تركمنستان، ازبكستان و هند ترك كردند. تا سال ٢٠٠١ م. حداقل دو يهودی در كابل شناخته شدند و معتقد بودند ۵ يا ٦ خانواده در هرات زندگی میكنند. اسحاق لوی ٦٩ ساله سرايدار كنيسای كابل در ژانويه ٢٠٠۵ درگذشت و برای به خاكسپاری در كوه زيتون در اورشليم برده شد. در حال حاضر تنها يك يهودی در افغانستان باقی مانده است.[۱]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- لیورا سعید، يهوديان افغانستان، سايت انجمن کليميان تهران: مهر ١٣٨۵
[↑] جُستارهای وابسته
□ یهود
□ افغانهای اسرائیل
□
[↑] سرچشمهها
□ سايت انجمن کليميان تهران