جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۸, جمعه

سلمان فارسی

از: دانش‌نامه‌ی آريانا

فهرست مندرجات

[تاریخ اسلام][صحابه (یاران محمد)]


سلمان فارسی یا روزبه (درگذشتۀ ۳۳ هـ.ق در مدائن)، از صحابه مشهور محمد، پیامبر اسلام بود که محمد او را از شمار اهل بیت خود و سلمان محمدی خواند[۱]. او با این که پسر یکی از زمین‌داران پارس بود، زرتشتی باقی نماند و سال‌ها در جستجوی حقیقت به سرزمین‌های گوناگون سفر کرد که در همین سفرها در سرزمینی به بردگی درآمد و سپس توسط محمد آزاد گشت[٢]. سلمان فارسی که دانش‌های زرتشیان را می‌دانست از مشاوران محمد، از جمله طراح اصلی حفر خندق در جنگ خندق بوده‌ است. از او، در شمار یاران علی بن ابی‌طالب نیز نام برده می‌شود و در انتهای عمر خود، در زمان خلافت عمر بن خطاب، والی مدائن شد[٣]. با این وجود، در ميان خاورشناسان، «هرو ویتز» و «كليمان هوار» صراحتاً واقعيت تاريخی سلمان فارسی را انكار كرده‌اند.


[] زندگی‌نامه
سلمان فارسی که نام اصلی آن «ماهو» يا «روزبه بن خشبوزان» است[۴]، در کازرون فارس یا به روایتی در اصفهان دیده به‌جهان گشود[۵]. اما، دربارهٔ زادگاه وی اختلاف نظر است و در این باره از شهرهایی چون[٦]، کازرون[٧]، اصفهان[٨]، دشـت ارژن اسـتان فـارس و رام‌هـرمـز خـوزســتان[۹] به‌عنـوان محـل تولـد سـلمان فارسـی یـاد شـده‌ اســت. او از فـرزنـدان اشــراف پارســی دهـقـانـان یا اســواران بـوده، پـدرش فـروخ بـن مهـیـار یکـی از روحـانیـون زرتشــتی (بدخشــان کاهـن) بـود و کار همیشـگی‌اش هـیـزم نـهادن بر شــعله آتـش بـود[۱٠]. برخی از محققان، سلمان را از خاندانی مزدکی می‌دانند[۱۱] و برخی دیگر معتقدند از طبقه برگزیدگان جامعه مانوی بوده ‌است[۱٢].

بـه‌هـر حـال، او کـودکـی خـود را در نـاحیـه «جـی» در اصـفهان گـذرانیـد و در آنجا بزرگ شـد[۱٣]. سلمان در کودکی بر اثر از دست دادن مادر خود تحت سرپرستی عمه‌اش درآمد[۱۴] و در همان ایام به آیین مسیحیت گرايید[۱۵] و [گفته می‌شود] چون از کشیشان شنیده بود که ظهور پیامبر جدید نزدیک است[۱٦]، خانه را ترک گفت و به سفر پرداخت[۱٧]. اما در واقع، سلمان بعد از آنکه دریافت قرار است او را شش ماه با اعمال شاقه زندانى سازند و پس از آن اگر به آیین نیاکانش ایمان نیاورد اعدامش کنند، با همکارى عمه‏اش گریخت و روانه بیابان شد[۱٨]. در بیابان کاروانی دید که به‌سوى شام مى‏رفت؛ پس به مسافران پیوست و رهسـپار سـرزمین‌هاى ناشـناخته گـردید[۱۹]. مدتی در شـام و موصـل اقامـت جسـت تا آن که در سـرزمیـن‌های عـربی به اسـارت قبیـله بنـی‌کلـب درآمـد و مـردی از بنـی‌قریظـه او را خـرید و به یثـرب بـرد[٢٠]. ابن عساكر در «تاريخ دمشق» می‌نویسد:

    «سلمان فارسى، مكنّى به ابوعبداللّه، از اهالی «رام‌هرمز» (در استان خوزستان) و يا از اهالی اصفهان، از روستايی به‌نام «جى» بود و پدرش در اين روستا كشاورزى مى‌كرد و بر كيش زرتشتی قرار داشت. سلمان نيز بر همين كيش بود، تا اين كه به مسيحيت گرایش یافت و مسيحى شد و پس از چندى با يهوديت آشنا شد. آن‌گاه به مدينه رفت و به برد‌گی مردى از يهوديان بنی‌قريظه، درآمد. هنگامى كه پيامبر اسلام، به اين شهر هجرت كرد با دعوت پيامبر با دين اسلام آشنا گرديد و به نزد آن‌حضرت رفت و مسلمان شد و پيامبر با مولاى او قراردادى بست بر اين‌كه سلمان كار كند و از درآمدهای خویش، خود را از بردگی آزاد نماید. پيامبر و مسلمانان مدينه، نیز به او كمك كردند تا اين‌كه بهاى خود را به يهودى پرداخت و آزاد شد. وى با اين‌كه پارسی بود، در ميان عرب‌ها و مسلمانان حجاز كه غالباً عرب‌نژاد بودند، به مقامى رفيع و مرتبه‌اى بلند دست يافت.»[٢۱]

در روایات اسلامی آمده: روزی از روزها که سلمان از مزرعه به منزل بر می‌گشت، صدای ناقوس کليسا او را کنجکاو کرد. وارد کليسا شد ديد عده‌ای مشغول نمازند. با ديدن اين صحنه منقلب شد و با کشيش آن کليسا به‌گفتگو پرداخت و به دين مسيحيت گرويد. پس از مدتی، از او پرسيد: اصل اين دين در کجاست؟ کشيش او را به سرزمين شام ره نمود.

هنگامی که پدرش متوجه گردید، به‌شدت ناراحت شد و او را محبوس کرد. سلمان به هر زحمتی بود خود را از دست پدر نجات داد و به سوی شام رفت. در آنجا با راهبی پرهيزکار آشنا شد و چندين سال در خدمت او معارف الهی را فرا گرفت. وقتی مرگ راهب فرا رسيد. سلمان پرسيد: پس از او نزد چه کسی برود؟ او راهبی را در شهر موصل معرفی کرد. سلمان به موصل رفت و راهب را يافت و چند سال از عمر خود را هم نزد او گذرانيد. و او راهبی در شهر «عموريه» را به سلمان معرفی کرد.

سلمان، به عموريه رفت و چند سال هم در خدمت راهب آن‌جا بود. او هنگام مرگ به سلمان گفت: «طبق مطالبی که در کتاب‌ها خوانده‌ام، در اين عصر پيامبری در سرزمينِ دارای نخل‌های فراوان، که ميان دو بيابان واقع شده، برانگيخته خواهد شد که بر دين حنيفِ ابراهيم است. اين پيامبر نشانه‌هايی دارد، هديه قبول می‌کند ولی صدقه نمی‌پذيرد و ميان دو کتفش مهر نبوت نقش بسته است.»

سلمان فارسی که مردی آزاده بود، به شوق ديدار پيامبر، به جستجو پرداخت، و به‌سخن دیگر، در جستجوی دانش و دین حق به حجاز آمد. در این سفر گروهی از عرب‌ها او را به‌بردگی گرفته و به فردی يهودی از طايفه بنی‌قريظه فروختند[علاءالدین علی متقی بن حسام‌الدین هندی، کنزالعمّال فی سنن الاقوال و الافعال، تحقیق محمود عمر الدمیاطی، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۹، ج ۱٣، صص ۱٨٣-۱٨۴] و خريدار او را به مدينه آورد.

پس از گذشت چند سال، هنگامی که پيامبر از مکه به مدينه هجرت کرد، روزی سلمان از مردم درباره پيامبر مطالبی شنيد. نزد او رفت، ديد با ياران خود نشسته و مشغول گفتگو است. مقداری خرما نزد آن‌ها گذاشت و گفت: بخوريد که صدقه است. پيامبر به ياران خود فرمود: بخوريد ولی خود از آن تناول نکرد. فردای آن روز مقداری خرما برد و گفت: اين هديه است، پيامبر و ياران شروع به خوردن آن کردند. سلمان که دو نشانه از نشانه‌های پيامبری او را ديده بود، منتظر فرصتی بود که نشانه سوم را نيز ببيند. روزی به قصد ديدن مهر نبوّت، پشت سر پيامبر حرکت کرد، پيامبر موضوع را فهميد و عبا را کنار زد، سلمان به‌محض مشاهده مهر نبوت، خود را بر پاهای پيامبر انداخت و به‌شدت گريه کرد، سپس داستان زندگی خود را برای پيامبر شرح داد.

سلمان از نخستين ديدار با پيامبر، تصميم گرفت ملازم و همراه او باشد، اما نمی‌توانست اين تصميم را عملی سازد؛ زيرا برده بود؛ بنابراین، نزد اربابش آمد و خواهش کرد او را آزاد کند. ارباب برای آزادی‌اش شرط گذاشت و آن، اين‌که ٣٠٠ نخل خرما برايش بکارد و ۴٠ مثقال نقره به او بدهد. سلمان خدمت پيامبر رسيد و جريان را گفت. پيامبر زمينی را برای نخلستان تهيه کرد و همراه اصحاب و يارانش ٣٠٠ نخل کاشت، اصحاب پيامبر مبلغ ۴٠ مثقال نقره را نيز تهيه و به سلمان دادند. به‌اين صورت سلمان آزاد شد و در شمار ياران پيامبر در آمد.

عمر بن خطاب، خليفه دوم، در سال ١٦ هـ.ق، حُذيفة بن يمان را از سمت استانداری مدائن عزل و با پيشنهاد علی بن ابی‌طالب، سلمان فارسی را به‌عنوان استاندار جديد منصوب کرد. سلمان، حکم استانداری را از خليفه دريافت کرد و در نهايت تواضع و فروتنی، سوار بر الاغ، با سفره‌ای نان و کوزه‌ای آب، به‌طرف مدائن حرکت کرد. مردم که برای استقبال از استاندار جديد به بيرون شهر آمده بودند، ديدند که پيرمردی محاسن سفيد، سوار بر الاغ، به‌طرف شهر می‌آيد. از او نشان استاندار جديد را گرفتند، وقتی، سلمان خود را به‌عنوان استاندار معرفی کرد، همه تعجب کردند. وی، پس از ورود به شهر، خانه‌ای کوچک، که در کنار مسجد واقع شده بود، را به‌عنوان اقامتگاه خويش قرار داد. عمر عطای سلمان را شش هزار درهم قرار داد، اما او هر چه را دریافت می‌کرد در راه خدا صدقه می‌داد و خود حصیر می‌بافت و از کار و دسترنج خود نان می‌خورد. وی عبایی داشت که بخشی از آن را فرش قرار می‌داد و بخشی را می‌پوشید. به نان خشک و آب و نان و نمک اکتفا می‌کرد.

در سال وفات سلمان فارسی ميان تاريخ‌نگاران اختلاف است، اما قول معروف اين است که وی در سال ۳۳ هجری قمری در مدائن درگذشت. قبر سلمان فارسی در شهر مدائن، در غرب دجله، در نزديکی طاق کسری واقع شده است.


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی برشتۀ تحرير درآمده است.



[] پيوست‌ها

پيوست ۱:
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- در روايات آمده است كه نام «سلمان» را پيامبر به سلمان فارسی داد و در روایات اهل تشیع آمده است که منصور بن بزرح می‌گويد: به امام صادق(ع) عرض کردم، سرورم از تو زياد ذکر سلمان فارسی را می‌شنوم! فرمود:

«لا تقل الفارسی، و لکن قل سلمان المحمدی، أ تدری ما کثرة ذکری له؟ قلت: لا. قال: لثلاث خلال، أحدها: إيثاره هوی أمير المؤمنين(ع) علی هوی نفسه، و الثانية: حبّه للفقراء و اختياره إيّاهم علی أهل الثروة و العدد، و الثالثة: حبّه للعلم و العلماء. إنّ سلمان کان عبداً صالحاً حنيفاً مسلماً و ما کان من المشرکين».

(نگو سلمان فارسی، بلکه بگو سلمان محمدی. آيا می‌دانی که چرا سلمان را زياد ياد می‌کنم؟ گفتم: نه. فرمود: برای سه خصلت (که در سلمان بود) ۱- خواست اميرالمؤمنين را بر خواست خود ترجيح می‌داد ٢- فقرا را دوست داشت و آن‌ها را بر اهل ثروت و دارايی ترجيح می‌داد ۳- به علم و عالمان عشق می‌ورزيد. همانا سلمان بنده صالحِ حق‌گرای مسلمان بود و از مشرکين نبود.)
[٢]-
[٣]- سلمان فارسی، از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد؛ برگرفته از: قبل از ظهور اسلام، تارنمای کاوه آهنگر و درفش کاویان: این که در دانشنامۀ آزاد ویکی‌پدیا آمده است که «سلمان فارسی، در هنگام خلافت علی بن ابی‌طالب، والی مدائن شد»، اشتباه است؛ زیرا، «سلمان در حيات خود، حكومت على را درك نكرده و پيش از خلافت او، درگذشته بود.»
[۴]- محمدياسر شافعيان، سلمان فارسی و پيدايش تشيع در ايران، پایگاه اینترنتی متعلق به موسسه فرهنگی و هنری نور راسخون.
[۵]-

[٦]- Richard A. Gabriel, Muhammad: Islam's first great general, University of Oklahama, page 135
[٧]- مشاهير شيراز: سلمان فارسی، سازمان فناوری اطلاعات و ارتباطات شهرداری شیراز
[٨]- الاعلام زرکلی، ج ٣، ص ۱۱۱ و الوفی بالوفیات، ج ۵، ص ۹٨
[۹]- ابن عساکر، تاریخ دمشق؛ هم‌چنین در برخی نقل‌های دیگر نیز سلمان فارسی را از اهالی رام‌هرمز دانسته‌اند. (رجوع شود به: محمد الريشهری، موسوعة الامام علی بن ابی‌طالب، ج ۱٢، ص ۱۴٣).
[۱٠]- زندگی‌نامه حضرت سلمان فارسی، سایت کنگره بین‌المللی سلمان فارسی
[۱۱]- قبل از ظهور اسلام، پیشین
[۱٢]-
[۱٣]-
[۱۴]- زندگی‌نامه حضرت سلمان فارسی، پیشین
[۱۵]-
[۱٦]-
[۱٧]- سلمان فارسی، دانشنامۀ رشد
[۱٨]-
[۱۹]- حسین نیک‌روان، زندگانی سلمان فارسی، وبگاه نور ولایت
[٢٠]- دانشنامۀ رشد، پیشین
[٢۱]-



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها








[] پيوند به بیرون

[1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20]