جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۸ خرداد ۱۴, پنجشنبه

گوشه‌های از خاطرات آصف آهنگ

گوشه‌های از خاطرات آصف آهنگ


نوشــته: دکتر مهدی خراسانی

محمدآصف آهنگ می‌نويسد:

    "درین وقت رفقای پدرم که از زندان رها شده بودند در منزل ما بغرض فاتحه تشریف می‌آوردند. مانند مرحوم سرور جویا، محمدعمر خان ماما، عبدالغفارخان سرحد دار، بابه عبدالعزیز خان، فتح‌محمد خان فرقه‌مشر، احمدجان خان رحمانی، حاجی عبدالخالق خان و تعداد دیگر که فراموشم شده است. این اشخاص مشروطه خواه بودند. از جمله شان مرحوم سرور جویا و مرحوم فتح محمدخان فرقه‌مشر و مرحوم حاجی عبدالخالق خان با مرحوم غبار و مرحـوم فرهنگ بار دیگر جمعیتی را بنام وطن تأسیس کردند. مؤسسین آن حسب ذیل بود:

    میر غلام‌محمد غبار، غلام‌سرور جویا، فتح‌محمد فرقه‌مشر، میر محمدصدیق فرهنگ، عبدالحی عزیز، نورالحق خان و برات‌علی خان تاج. اینها مؤسسین جمعیت وطن بودند. نویسنده (یعنی جناب محمد آصف آهنگ) هم که بسیار جوان بودم عضویت جمعیت وطن را داشتم. جمعیت وطن در انتخابات بلدیه ملی و انتخابات شورای ملی چندین چوکی داشت و جریده هم بنام وطن نشر می‌نمود.

    همچنان جمعیت‌های دیگر هم دارای عضو در شورای ملی بودند و هم نشراتی بنام "ندای خلق" از داکتر محمودی، "ولس" و "انگار" از جمعیت ویش زلمیان در شهر کابل پخش و نشر می‌گردید. البته منحیث تشویق نبشته‌های مراهم نشر می‌کردند.

    نشرات جراید ملی مشروطه‌خواهان سوم از جانب شهریان کابل استقبال می‌گردید و کسی دیگر جراید دولتی را مطالعه نمی‌کرد و رفته رفته نشرات ملی از شهر کابل به شهرهای بزرگ چون هرات، قندهار، مزار، کندز، جلال آباد، پلخمری گسترش یافت. همچنان به دهات و شهرهای نزدیک کابل مانند چاریکار، گلبهار و غیره شهرهای صنعتی هم راه پیدا کرده بود. با کمال تأسف که سردار محمدداؤد خان و محمدنعیم خان که بحیث سفیران در لندن و پاریس بودند چون جراید ملی را مطالعه می‌کردند. تصمیم گرفتند و شاید مشاورین و همکاران عمومی‌شان سردار محمدهاشم خان هم مشوره داده باشند که اگر دیر بجنبید، دموکراسی در بین مردم ریشه می‌گیرد، دیگر چانس صدارت را از دست خواهید داد.

    بنابران سرداران به عجله وظایف شانرا ترک کرده وبه وطن برگشتند و روی یک نقشه در کابینه شاه محمود خان داخل شدند و کابینه را به سه گروپ قسمت کردند: گروپ اول علی‌محمد خان، گروپ دوم سردار محمدداؤد خان، گروپ سوم عبدالمجید خان زابلی. سردار محمدنعیم خان بحیث وزیر خارجه ولی در حقیقت رئیس گروپ اول بود. چون علی‌محمد خان خاصیت "گرومیکو" را داشت و بدون نظر سرداران و شاه و صدراعظم از خود نظری مستقل نداشت.

    عبدالمجید خان زابلی مرد پر مدعا و لایق بود که با محمدهاشم خان همکار خوب بود ولی به شاه محمودخان آنقدر خوشبین نبوده و بیشتر با محمدداؤد خان و محمدنعیم خان همکاری داشت. او در مسایل اقتصادی تادیه اسعار را به اشخاص منع کرده بود. اما شاه محمود خان صدراعظم به سردار محمدرحیم جان مبلغ دو هزار دالر را به نرخ بانک امر داده بود ولی زابلی آنرا اجرا نکرد. شاه محمود خان از اینکه زابلی امرش را اجرا نکرده بود سخت عصبانی گردیده، همینکه مجلس وزرا دایر گردید، شاه محمود خان به قهر به زابلی گفت چرا امر مرا اجرا نکردید. زابلی موضوع اسعار را که بخاطر مصارف کارهای مهم دولت می‌باشد نه برای مصرف اشخاص توضیح کرد و فکر می‌کرد که محمدداؤد خان و محمدنعیم خان از موصوف حمایت می‌کنند، ولی چنان نشد و زابلی مجلس را ترک کرد.

    فردایش دیپلوم انجنیر امرالدین خان شنسب وزیر زراعت از وظیفه‌اش استعفا داد و داکتر محمودی شخصاً با شنسب مصاحبه کرد و امرالدین خان گفت که تمام کارهای کشور در بین فامیل اجرا می‌شود و بعد از فیصله فامیلی اگر خواستند به مجلس وزرا هم مذاکره می‌کنند و اگر نخواستند به مجلس وزرا هم مطرح نمی‌کنند. بناً من به همچو کابینه نخواستم دوام بدهم و استعفا کردم. مصاحبه امرالدین خان که داکتر محمودی آنرا بی‌کم و کاست در جریده ندای خلق بچاپ رسانید تأثیر زیادی بر روان مردم و حکومت خانواده نمود. پس از آن نظر به فیصله فامیلی سردار محمدداؤد و محمدنعیم دو مرد صاحب قدرت کابینه، بر ضد داکتر محمودی دست به توطئه‌ها زدند. او را اختطاف کردند ولی او نجات یافت.

    اما چند روز بعد بنام نشر مرامنامه حزبش جریده ندای خلق را مصادره کردند و میر غلام‌محمد غبار موضوع مصادره اخبار و اختطاف داکتر محمودی را یک عمل جنایتکارانه خواند. به تعقیب آن جریده وطن را هم با توطئه بستند. به اصطلاح مشروطه‌خواهان سوم را از داشتن اخبار خلع سلاح کردند و در انتخابات دوره هشتم شورای ملی که از شهر کابل و چهاردهی میر غلام‌محمد غبار و داکتر محمودی، میر محمدصدیق فرهنگ از چهاردهی و دهقان از بدخشان و دیگر اعضاء جمعیت وطن و ندای خلق از ولایات خود را کاندید کردند، به حکم شفاهی سردار محمدداؤد خان، مانع آمدن‌شان به شورا گردیدند. در شهر کابل نویسنده (محمدآصف آهنگ) و عبدالحی عزیز نماینده میر غلام‌محمد غبار بودیم، همینکه در حوزه انتخاباتی داخل شدیم و سلام کردیم. رئیس هیأت فرمود شما بچه کس رای می‌دهید. ما عرض کردیم، نماینده میر غلام‌محمد غبار هستیم. رئیس حوزه فرمود، اینجا خانه خداست به مشاهد و نماینده ضرورت نیست، از راه که آمده‌اید بر گردید. چاره نداشتیم بر گشتیم و موضوع را به غبار و دیگر اعضای جمعیت بعرض رسانیدیم. از جانب رهبری دستور داده شد که شهریان حوزه‌های انتخاباتی را ترک کنند. مظاهره بر پا شد و تخمین ده هزار نفر در مظاهره اشتراک کردند. تا دهن دروازه ارگ کشیده شد. مظاهره‌کنندگان عریضه به شاه (بابای ملت) دادند و هم به تمام سفارتخانه‌های خارجی از مداخله حکومت در انتخابات بر خلاف اعلامیه حقوق بشر، پخش گردید. اما سرداران فکر می‌کردند که افغانستان ملک مطلق‌شان است و هیچکسی حق ندارد که اعتراض کند بنابران ساعت هشت شب مظاهره خاتمه یافت و رادیو کابل اعلام کرد که شهریان کابل با شوق تمام در انتخابات حصه گرفتند و رای خود را به دو نفر از وکلای دولتی که اسم شانرا نشر کردند، دادند. خوش مزه‌تر اینکه نسبت به رای محمودی و غبار چند چند صد رای بیشتر در صندوق‌های وکلای دولتی علاوه کردند و وکالت شانرا تبریک گفتند.

    فردا داکتر محمودی احوال داد که ماگه رحمانی در مسجد جامع چادر می‌اندازد و مظاهره را دوام می‌دهیم. اما جمعیت وطن فیصله نمودند: چون حکومت اخطاریه صادر کرده که به کسانی که مظاهره کنند جزاء سخت داده می‌شود و ما عریضه به شاه عرضه نموده‌ایم و انتظار آن را داریم تا شاه چه هدایت می‌دهد. بناً مظاهره بر پا نگردید و شاه (بابای ملت) هم پاسخی به عریضه مردم نداد.

    محمدداود خان فکر کرد که هرگاه این جمعیت‌ها را خاموش نسازم مشکلی پیش خواهد آمد. بنابران اعلامیه پخش کرد که یک عده اشخاص به نفع خارجی تخریبات می‌کردند، چون پولیس بیدار است گرفتار گردیدند. به ادامه آن ١٢ یا ١٣ نفر از جمعیت وطن و از جمعیت ندای خلق و ویش زلمیان را هم زندانی نمودند. در جمله این زندانیان دو برادر من نیز شامل بودند.

    با اینصورت مشروطه سوم را از بین بردند و از طرفی شاه محمود خان را هم بدنام کردند و در سال ١٣٣٢ خورشيدی سردار محمدداؤد خان بحیث صدراعظم تعیین گردید.

    بعد از آن در غیاب سران جمعیت وطن تعدادی از اعضا جمعیت در منزل حاجی صاحب عبدالخالق خان جمع شدند و به اساس مرامنامه جمعیت می‌بایست در غیاب منشی عمومی جمعیت شخصی دیگری تعیین گردد و قرعه فال بنام من زده شد و بحیث منشی مؤقتی جمعیت وطن تا رهایی زندانیان مسؤلیت جمعیت را بدوش بگیرم. منشی مؤقت باید بالای دو موضوع کار می‌کرد: کمک به اعضاء جمعیت وطن و جمعیت ندای خلق. بنابران اعضاء جمعیت درین مورد بسیار مردانگی نمودند و ماهوار یک مقدار پول کمک می‌کردند بطوری که چهار عضو جمعیت بصورت ضرورت بهر زندانی پول تهیه و به منازل‌شان عرضه می‌نمودند. و نیز احوال بیرون را به داخل زندان به منشی جمعیت میر غلام‌محمد غبار به شفری که ساخته بودند ارسال کند. به اصطلاح ما "آزادها احوالات خارجی و داخلی جمعیت را به منشی عمومی به همان شفر می‌فرستادیم." شفر را در لای اوراق کتاب که برای مطالعه می‌فرستادیم ارسال می‌گردیدیم. بناً هم کتاب را مطالعه می‌کردند و هم شفر را باز می‌نمودند.

    به اینصورت چهار سال گذشت و اعضا جمعیت وطن و ندای خلق و ویش زلمیان آزاد شدند ولی محمدداؤدخان چهار نفر را رها نکرد: مانند سرور جویا مشروطه‌خواه دوم و سوم فتح‌محمد خان فرقه‌مشر مشروطه‌خواه دوم و سوم که هر دو بیش از بیست سال زندان را طی کرده بودند و دیگر داکتر محمودی و برات‌علی تاج. این چهار نفر چندین سال در زندان ماندند.

    بار دوم محمدداؤد خان پنج نفر از اعضاء جمعیت وطن را زمانی که عبدالملک وزیر مالیه را که با محمدنعیم خان گفتگو کرده بود زندانی نمود بخاطری که گرفتاری او را جلوه خیانت بدهد اعضاء جمعیت را هم زندانی نمود که این پنج نفر نویسنده (محمدآصف آهنگ) غلام‌حیدر خان پنجشیری رئیس انحصارات، حاجی عبدالخالق خان معاون بلدیه و نادرشاه خان هارونی و میر علی‌احمد شامل، بودند.

    حبس ما با شکنجه و عذاب و کوته قلفی، شش سال دوره باقی‌مانده صدارت محمدداؤد خان را در بر گرفت."[رهين، عبدالرسول، زندگینامه دردآور محمدآصف آهنگ، سايت کابل ناتهـ]

آصف آهنک در نامه‌ی به همايون تاج، مدير مسئول "محبت"، نشريه‌ای انجمن دوستی می‌نويسد:

    "در دورۀ اخیر سپه‌سالار شاه محمود خان که سردار محمدداود خان و برادرش سردار محمدنعیم خان در کابینه‌اش جا گرفتند و شاه محمود خان را به اصطلاح در گوشه نشانیدند و دوستان خود را چوکی‌های حساس را دادند و اولین کاری که کردند اتحادیۀ محصلان را مسدود کردند، دکتر محمودی را اختطاف کردند، ولی اجلش نرسیده بود. بعداً جریده‌اش را مصادره کردند و سپس توطیه بر علیه جمعیت وطن کردند و شخصی را نزد غبار فرستادند و آن شخص که آشنایی با غبار داشت در دفتر جمعیت آمد. شخص میانه سال و شیک و آراسته، با دریشی و کلاه کبودچه، رسا و بلند، مانند غبار بود و ریش مانند ریش سردار محمدهاشم خان صدراعظم داشت. پس از سلام علیکی رو به غبار نموده گفت: آقای غبار در ولسوالی ما حاکم زنی را که محکوم به زنا بود در جوال انداخته از کوه پایین انداخته و مردم با سنگ او را سنگسار نمودند.

    غبار با همه تجربه و هوشیاری، چون مرد را می‌شناخت از موصوف نوشته نگرفت و گفتارش را نوشت و ما در جریده "وطن" چاپ کردیم. میوندوال که از همکاران سردار محمدداود خان بود و ریاست مطبوعات را به عهده داشت، آقای غبار را به دفتر خود احضار و در مورد سنگسار زن پرسید که این خبر را از کدام منبع گرفته‌اید؟ غبار پاسخ داد که فلان نفر آن را در دفتر جمعیت به حضور رفقای ما اظهار نمود و چاپ کردیم. رئیس مطبوعات نفر را احضار و با غبار رو به رو نمود و آن شخص انکار کرد که من نگفته‌ام. بناءً جریده وطن هم مصادره گردید.

    پس از مصادره جراید ملی دیگر، جمعیت نداء خلق و وطن خلع سلاح شدند و دوره پارلمان هفت هم به پایان رسید. دکتر محمودی، میر غلام‌محمد غبار، میر محمدصدیق فرهنگ از شهر کابل و چاردهی خود را کاندید کرده بودند و از اطراف هم دیگر اعضا نداء خلق و وطن، مانند دهقان بدخشی، عبدالاول قریشی، مولوی خسته و محمدعلم مظلومیار و تعداد دیگر از این دو جمعیت خود را کاندید کرده بودند. به دستور سردار محمدداود خان در انتخابات علناً مداخله نمودند و خلاف قانون مطبوعات مانع انتخاب آن‌ها در شورای ملی شدند.

    نماینده یا وکیل آقای غبار در ناحیه ششم، عبدالحی عزیز و نویسنده بودند. وقتی که به مسجدی که حوزه انتخاباتی ناحیه بود، رفتیم، رئیس هیئات یک ملا بود و به ما گفت: شما به رأی دادن آمده‌اید؟ عبدالحی عزیز پاسخ داد: من و آهنگ وکیل آقای غبار در این ناحیه هستیم و این است تعرفۀ ما. رئیس هیئات گفت: این مسجد و خانۀ خدا می‌باشد، به وکیل و شاهد ضرورت ندارد، از راهی که آمده‌اید برگردید! پس از چند پرسش و پاسخ ما دانستیم که مرغ سردار یک لِنگ دارد و دیگر جای گپ زدن و از قانون صحبت کردن فایده ندارد. دوباره به دفتر وطن مراجعه کردیم و موضوع را به غبار و رفقای که نشسته بودند عرض نمودیم. سپس یکایک وکلای غبار آمدند و شکایت کردند.

    مردم کابل هم چون دیدند که استبداد باز دُم خود و یا سم خود را کوبیده، دیگر به حوزه‌های انتخاباتی قطع رابطه کردند و مظاهرۀ بزرگی را راه انداختند که تا دهن دروازه ارگ شاهی رسیده بود. دکتر محمودی این مداخلۀ انتخابات را، بدون این که نام از سردار محمدداود بگیرد، از عبدالحکیم، والی کابل دانسته و از برندۀ (بالکن) معاینه خانۀ خود، در حالی که باقی قایل‌زاده، شاعر نابینا ولی روشندل در پهلویش ایستاده بود، فریاد برآورد، این انتخابات بچۀ ملا قندی را ما به رسمیت نمی‌شناسیم.

    و غبار قانون انتخابات را به دست گرفته از دفتر جمعیت وطن خطاب به مظاهره‌چیان گفت: ما از حکومت هیچ توقع نداریم. می‌خواهیم همین قانون را که خود تدوین کرده‌اند به آن احترام کنند. ولی با کمال تأسف، به قانون که خود ساخته‌اند احترام نمی‌گذارند. مردم، ما از حکومت می‌خواهیم که مانند یک جاروکش مستعمرۀ افریقایی انگلیس به ما حقی بدهند، همان را هم از ما دریغ می‌دارند، به این صورت موضوع را به شخص شاه به عرض رسانیدند.

    ولی شب از رادیو اعلام نمودند که دو نفر، فلان و فلان با چهارده هزار و چند رأی و چهارده و یا سیزده هزار و چند رأی به حیث وکیل کابل انتخاب شدند و احصاییه آن را هم نسبت به انتخابات دورۀ هفت شورای ملی - که نمایندگان آن دکتر محمودی و غبار بودند - چند صد رأی بیشتر اعلام کردند و تدکر دادند که فردا اگر اجتماعاتی صورت بگیرد جزای سخت به مجریان داده خواهد شد. و به این صورت استبداد یک بار دیگر پای کوبید و سراسر کشور به ماتم نشست. جلو ورود اخبار، مجله و کتاب از خارج گرفته شد و سانسور شدید به وجود آمد و سران جمعیت ندأ حلق و وطن را زندانی ساختند. دیگر نه تحقیق کردند و نه محاکمه نمودند. بعد از هشت ماه، به اساس شفاعت عبدالحسین خان عزیز، سفیر افغان در هند، که به کابل آمده بود و با دادن این چنین خط که: "ما از هشت ماه به این طرف از جانب پولیس گرفتار شدیم که به جرم خود نمی‌دانیم و از سپه‌سالار غازی، صدراعظم امید عفو داریم."

    با این دو سطر خط، عبدالحی عزیز، سلطان لوی ناب، دکتر قیوم رسول، دکتر فاروق اعتمادی، و به صورت فوق‌العاده و بدون دادن خط دکتر ابوبکر هم رها شدند. ولی اکثریت باقی مانده، پس از طی چهار سال، به شمول غبار، فرهنگ وغیره همه رها شدند؛ ولی چهار نفر باقی ماندند: ۱- سرور جویا، مشروطه‌خواه دوم که چهارده سال زندان را طی کرده بود. ۲- میر فتح‌محمد فرقه‌مشر متقاعد، مشروطه‌خواه دوم که چهارده سال را در زندان ارگ گذشتانده بود. ۳- برات‌علی تاچ، که جوان تحصیل‌کرده و مبارز مشروطه سوم بود. ۴- چهارم دکتر عبدالرحمن محمودی، که بنیادگذار مشروطه سوم بود. این چهار نفر تخمین هر یک ده سال را به زندان بار دیگر، بعضی آن‌ها که ۱۴ سال سپری کرده بودند، باز هم نسبت همسنگران آن روز شان بیشتر از آن‌ها سپری نمودند.

    این شاید به جوانان آینده و همچنان به جوانان آن روز سوالی پیدا کند که چرا این چهار نفر بیشتر از رفقای دیگر خود زجر زندان را دیده‌اند؟ آیا آن‌ها فعالیت بیشتر از رفقای خود در راه مشروطه و دموکراسی کرده‌اند و یا دو نفر آن، که جویا و فتح جان فرقه‌مشر باشد به خاطر سابقۀ‌شان بیشتر در زندان ماندند. در آن صورت غبار هم از همان قماش بود و مانند آن دو رفیق خود مبارز و مشروطه‌خواه بود، پس می‌بایست غبار هم مانند آن‌ها ده سال را سپری می‌کرد. پس این موضوع نبود!

    علت دیگر موضوع، تعصب سردار محمدداود به شیعه‌ها بود؛ به این صورت دکتر عبدالرحمن محمودی شیعه نبود! چرا او را رها نکردند! عقل انسان گِرد می‌شود! اما من فکر می‌کنم که رفقا بزرگ ما بیشتر از ما در این مورد می‌دانستند و چرا آن را در تاریخ خود که نشر نموده‌اند، مسکوت گذاشته و افشا نکردند؟ این موضوع باید روشن گردد و شاید در خاطرات خود که نوشته‌اند و تا حال چاپ نشده است، توضیح و تشریح و تذکر داده باشند!"[خاطرات آصف آهنگ، سايت محبت]