جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۸ خرداد ۱۴, پنجشنبه

پيوست ۴: دربارۀ دکتر عبدالرحمن محمودی

دوکتور عبدالـرحمن محمودی

آزاده‌ای بر بلندای معرفـت و شـجاعت

نوشــته: دوکتور حســين بهروز

دوکتور عبدالرحمن محمودی از اولاده ملا محمود معروف است که مسجد گذر وی تا امروز هم در کابل شهرت دارد. دوران تعلیم را با آنکه با مشکلات اقتصادی زیاد گرفتار بود موفقانه به پایان رسانید، علوم عربی را طور معمول در مدارس محلی فراگرفت و یکی از فارغ‌التحصیلان دوره‌های اول فاکولته طب می‌باشد. هنگامی که بنابر ملالت برای تداوی به ترکیه سفر داشت در اثر جراحی یک کلیه خود را از دست داد. در آن وقت از اوضاع ناگوار سیاسی افغانستان و عدم مراعات حقوق بشر در افغانستان که در همان نزدیکی‌ها به عضویت آن پذیرفته شده بود رساله نوشته به سازمان ملل ارسال کرد. پس از مراجعت به وطن به امور طبابت پرداخت. وی از دوکتورانی بود که داوطلبانه برای مبارزه با اوبای اندراب و دور و نواح آن پرداخت و در آنجا با بدبختی مصابین تریاک برخورد و مدت‌های طولانی به معالجه فزیکی و روحی مصابین مشغول شد. پس از مراجعت به کابل وی را به هرات فرستادند و در آن شهر پس از پس از فعالیت‌های زیاد طبی و زد و کندها با مامورین مربوط نسبت به عدم مراعات امور وظیفوی و سوء استفاده‌ها از طرف سرطبیب آنجا به مناطق دور دست هرات فرستاده شد و در آن مناطق به غورات هم سفرها کرده بدبختی‌های طبی و مشکلات زندگی مردم و محرومیت‌ها را به چشم سر مشاهده کرده کتابی در زمینه نوشت که در بحث آثارش از آن صحبت می‌شود. پس از مراجعت از هرات به کابل بحیث رئیس حفظ‌الصحه مقرر گردید ولی چون پیشنهادها و راه‌های اصلاحی وی بروی کاغذ می‌ماند و عملی نمی‌گردید و برای آنها تخصیصیه و بودجه داده نمی‌شد از کار رسمی صرف نظر کرده به طبابت شخصی و خصوصی پرداخت و پس از آن در امور رسمی کار نکرد. در امور طبی هم سیستم خاص خودش را داشت که در ساحه عقلی و عصبی بکار می‌برد و به موفقیت خاص درین رشته نایل آمده بود. با احساس پاکی که نسبت به مردم و میهن داشت نمی‌توانست آنچه در مملکت می‌گذرد آنها را نادیده بیانگارد. بناً در صحنه سیاست قدم گذاشت، موقعی که کتاب ویش زلمیان جمع و تدوین می‌گشت مضمون مبسوطی در آن کتاب بطبع رسید، در آن زمان که فیض محمد خان ذکریا بار دوم به وزارت معارف رسید (بار اول در زمان امان‌الله خان وزیر معارف شد) از صدراعظم و اعضای کابینه دعوت کرد تا در سینمای کابل برای شنیدن کنفرانس وی تشریف بیاورند و هم یک فلم جالبی را که نو به کابل رسیده بود تماشا فرمایند. هنگام کنفرانس فیض محمد خان، داکتر محمودی خطابه ای در انتقاد از دولت و سیستم اداری ایراد کرد که مجلس برهم خورد و فلم تماشا نشد و داکتر محمودی برای دو هفته زندانی گردید که وی آنرا “مهمانی در قصر صدارت می‌خواند”. برای مذاکراه با روشنفکران و آزادی خواهان قندهار و مشرقی به آن دو ولایت مسافرت کرده با همه آزادی خواهان و روشنفکران مذاکره و تبادل نظر داشت. پس از مراجعت به کابل در فکر کاندید شدن به شورای ملی افتید بر علاوه صحبت‌های خصوصی در محاضر عام روشن نگرها و جوانان و مساجد خطابه‌ها داد که روز تا روز محبوبیت و علاقه مردم را نسبت یه وی را بیشتر و بیشتر می‌نمود. باری در تکیه خانه عمومی منبر رفت و این حقیر برای اولین بار تعریف واقعی و کلاسیک "سیاست" را از زبان داکتر محمودی در آنجا شنیدم که گفت: "السیاست سوق الخلق علی مسایل دینهم و دنیا نهم". یعنی سیاست رهنمایی و سوق کردن مردم است به کار‌هایی دینی و دنیایی‌شان، و سیاست به معنی فریب و نیرنگ و بازی دادن را تقبیح کرد. محمودی به زبانهای عربی، ترکی و انگلیسی مهارت و دسترسی کافی داشت و از ادبیات هر سه زبان بدون اشکال استفاده و افاده می‌کرد. در هنگام انتخابات دروره هفت شورای ملی محمدگل خان مومند یکتن از کارگزاران دوره نادر و صدراعظم‌هاشم خان، وزیر داخله آنها که در زمان شاه محمود خان از کرسی‌های بزرگ اداری مملکت مانند وزارت داخله، ریاست تنظیمیه و عضویت و ریاست اعیان پائین افتاده بود می‌خواست برای شورای ملی خود را از کابل کاندید نماید. در مذاکره که بین وی داکتر محمودی در زمینه صورت گرفت داکتر فقید به صراحت به وی حالی کرد: "هنوز زنده اند مردمی که شاهد برخورد‌های قومی و تبعیضی وی بوده اند و وی که با ذهنیت عظمت طلبانه خویش جز از بدبختی برای اقشار مختلف جامعه چیز دیگری به ارمغان نیاورده و جز کشتار بی حد مردم شمال کار دیگری نه نموده چطور جرئت می‌کند خود را از کابل کاندید نماید و به کدام حق و حقوق می‌تواند خود را کابلی به حساب بیاورد، اگر امیدوارست که به زور دولت خود را مانند گذشته به کرسی وکالت هم نصب نماید این موضوع را در صورتی که قوم مهمند قبول فرمایند می‌تواند از مهمند عملی کند نه از کابل."

پس از موفقیت در انتخابات کابل مبارزه در شورای ملی آغاز یافت. درین مبارزه پیگر با دولتیان چند بار هم مورد حمله مرتجعین قرار گرفت و چاقوکشی‌ها به میدان آمد. در آن دوره مبارزه علیه خریداری غله از طبقه زراعت پیشه و روستایی به نرخ کاه ماش و فروش آن بر مردم شهری چند بار گرانتر، علیه بیگار، آزادی قلم، زبان، اعتقادات، قانون مطبوعات، قانون انتخابات، قانون احزاب و شمول رسمی اعضای آن در حکومت، بازرسی بودجه دولت مخصوصاً وزارت دربار، تفتیش مصارف وادی هیرمند و بالاخره تعویض قانون اساسی صورت می‌گرفت که اکثر آنها یا از طرف مخالفین در رای گیری رد می‌شد و یا اینکه از طرف رئیس شورا که با کمال تاسف باید یادآوری کنیم که از طرف آقای عبدالهادی خان داوی شخصیت نامدار و مبارز دوران امان‌الله خان در آجنده شامل ساخته نمی‌شد. با اینکه قانون مطبوعات هنوز هم از شورا پاس نشده بود محمودی نشریه “ندای خلق” را به چاپ رسانید، شهرت و آوازه این نشریه به حدی بود که به کمی فرصت شماره‌های آن به فروش می‌رسد با آنکه به تعداد نسخه‌های آن پیوسته افزوده می‌شد باز هم در ولایات کاتب‌های چیره دست نسخه‌های آنرا دست نویس کرده تکثیر می‌کردند و چون ورق زر به قیمت گران به فروش می‌رسانیدند.

موقعی که هنوز حزب "خلق" اجازه رسمی نداشت مرامنامه آنرا دزدیده بدست دولت دادند. محمودی بلا تامل مرامنامه آنرا در "ندای خلق" به چاپ رسانید و درخواست اجازه رسمی آنرا به دولت سپرد تا احساس نشود که این حزب محرمانه و زیر زمینی است. با آن هم "ندای خلق" مصادره گردید. “صحنه خلق” را که داشت به وجود می‌آمد در نطفه از بین بردند. "حزب خلق" که نظر به شخصیت محمودی و تاثیر و شهرت همگانی "ندای خلق" محبوبیت عام داشت و در افغانستان بر سر زبانها بود بعد‌ها "تره‌کی" برای جلب مردم این نام را بر حزب خود گذاشت.

محمودی از هرگونه امکانات استفاده می‌کرد تا از اوضاع ناگوار افغانستان مجامع بین‌المللی را آگاه بسازد و از آزادی‌های قانونی مختلفی که در حقوق بشر تثبیت گردیده است و در افغانستان وجود ندارد از راه جوامع حقوقی بر دولت فشار وارد آید تا آن آزادی‌ها و قوانین را بپذیرد و مرعی‌الاجرا بدارد.

موقعی که استاد سعید نفیسی برای کنفرانس‌های تاریخ و ادبیات در کابل تشریف داشتند و ضمنا نمایندگی جوانان جهان بدوش‌شان بود کارت‌های آن مجمع را با خود آورده بودند داکتر محمودی رساله مفصلی در زمینه جوانان و محصلین افغانستان که از همه حقوق و آزادی‌ها محروم هستند نوشته به سعید نفیسی داد و در چند مجلس که ما باز هم در منزل رحمانی صورت دادیم و عده ای از محصلین پوهنتون در آنجا اشتراک کردند کارت عضویت جوانان جهان را امضا کردیم و هم مقدار پولی را که داکتر محمودی و ما محصلین جمع آوری کرده بودیم هم به دست استاد سعید نفیسی به انجمن جوانان جهان ارسال گردید. سهم داکتر محمودی در بوجود آمدن اتحادیه محصلین بزرگ بود. در کنفرانس‌های آن شخصاً اشتراک کرده سخنرانی‌ها می‌نمود و پیوسته با محصلین و جوانان در تماس بود.

سپس از پایان یافتن دوره هفت شورا مقدمات انتخابات دوره هشت سر براه می‌شد. عکس‌های محمودی و غبار در بازار پخش گردیده بود و اسم هر دوی‌شان سر زبان‌ها بود و اهل کابل یقین کامل داشتند که دو نفر وکیل آنها محمودی و غبار بدون کدام مشکل انتخاب گردند ولی پلان ویژه دولت درین زمینه کاملا به شکل دیگر بود.

درین احوال شماری از زندانیان سیاسی که ظاهراً یا واقعاً با دولت همکلام شده بودند پس از یکسال از زندان رها شدند اما میر غلام محمد غبار و سایر اعضای حزب وطن و داکتر رحیم محمودی سال‌های دیگر را هم به حبس سپری کردند یگانه کسی که تا پایان زندگی در حبس ماند داکتر عبدالرحمن محمودی بود که پس از رهائی بیشتر از یک هفته در خانه نماند و در شفاخانه علی‌آباد وفات کرد.

دوران حبس محمودی در باغ مهمانخانه که قبلا محبس زنانه بود در ولایت کابل قرار داشت. پس از رهائی سایر محبوسین، اعلیحضرت محمدظاهر شاه، عبدالحکیم خان شاه عالمی والی کابل، دین محمد خان دلاور قوماندان امنیه و معاون وزارت دربار را نزد داکتر محمودی فرستاده پیغام کرد که پست وزارت صحیه برای وی تعویض می‌گردد. باید درخواستی بنویسد تا اعلیحضرت آنرا صحه بگذارد. محمودی در جواب اظهار کرد که مبارزه وی برای چوکی و مقام نبوده و نخواهد بود و او هیچگونه درخواستی در زمینه نمی نویسد. هیأت از نزد شاه دوباره آمده پرسید که اعلیحضرت علاقه دارد بداند که داکتر محمودی چه می‌خواهد؟ داکتر محمودی در جواب گفت که سیستم مطلق العنانی به مشروطیت وقتی تبدیل گردد و دموکراسی حقیقی نه دروغی در مملکت پیاده شود، بلافاصله وزارت خارجه و داخله به شخصیت‌های غیر خاندانی سپرده شود. شاه در راس همه بحیث سمبول ملی قرار داشته باشد، قانون اساسی تجدید گردد. باقیمانده زندانی‌های “باشه!” دوران‌هاشم خان بلا استثنا آزاد گردند.

سپس ازین جواب محمودی و محل حبس وی از نظرها پوشیده ماند و مدت‌ها معلوم نبود که در کجا می‌باشد. بعد از تجسس و جستجوی زیاد معلوم شد که در محبس دهمزنگ کوته قلفی بوده حالا وضع صحی وی خیلی ناگوار است و به مریض خانه محبس انتقال داده شده است. به هزار مشکل به کمک محمد حسین طالب قندهاری که در آن موقع ریاست تفتیش بر محبس را داشت موفق شدم برای چند دقیقه محدود خدمت داکتر صاحب محمودی برسم و به دستبوسی‌شان نایل آیم. حین بالا رفتن به طبق دوم مریض خانه که داکتر صاحب محمودی در آنجا بود در راه زینه محمود الحسن پسر یعقوب خان را که در فاکولته ادبیات محصل بود و بار ثانی سال‌های پیش به حبس کشانیده شدند ملاقی کردیدم که پته‌های زینه و دیوار‌ها و سقف‌ها را تنظیف می‌کرد ولی از آنجا که ژاندارم و محافظ در جوار وی پهره بود موفق به صحبت نه که به احوال پرسی هم موفق نگردیدیم. یعقوب حسن خان یکی از محققین و دانشمندانی بود که آثار تحقیقاتی وی در مجله کابل ارگان انجمن ادبی مرتب به نشر می‌رسید، سالهای طولانی را در زمان‌هاشم خان به حبس گذرانید هنوز چند سالی را به آزادی سپری نکرده بود که بازهم با تمام اعضای خانواده خود محبوس گردید. داکتر محمودی در زمان صدارت داوود خان مدت‌ها را در حبس ماند. موقعی که امید بهبودی برای صحتمندی وی باقی نماند از حبس رهایی یافت. در آن موقع من با دوستان و شاگردان به سواری بایسکل برای میله به چرخ لوگر رفته بودیم، حینی که این خبر را شنیدیم بلا وقفه بطرف کابل حرکت کردیم و راساً به منزل داکتر صاحب رفتیم. داکتر در بستر بی حال و ضعیف بود هنگام دیدن من می‌خواست نیم خیز شود من دویده دست‌های‌شان را بوسیدم وی بغل باز کرد و مرا در آغوش کشید و بلا تامل گفت: یازده سال زحمتی را که متحمل شده ای چطور می‌شود جبیره کرد. من از خجالت سرخ شدم و حرف در دهنم خشک شد.

در وفات محمودی دولت امر اکید داد که بجز خویشاوندان در مراسم تکفین کس دیگری اشتراک نورزد. باز هم تعداد زیادی از مردمان در تشعیع جنازه اشتراک کردند و با چشمان اشک‌آلود و دل پرخون در شهدای صالحین وی را به خاک سپردیم و جسماً برای ابد با وی تودیع کردیم.

چند بیتی که در آن وقت سروده شده است گرچه لیاقت‌شان آن شخصیت بزرگ و نامدار وطن را ندارد باز هم از روح پر فتوح‌شان پوزش طلبیده آنرا درج می‌نمایم:

    زندگی را رمز نیکی خدمــت خلــق اســت و بــس
    ای خوش آن مردی که سر در راه مردم داد و رفت
    پــایــمــردی مــظــهـــر آزادگـان بــــا وفـــاســــــت
    اســــتــقامــت در نهــاد شــیر مــردان زاد و رفــت
    صــاحــب مســــلک نــدارد بــاک از بنــد و غــــلال
    دسـت همـت بر کمر تا وقـت مرگ ایسـتاد و رفـت
    نـــشــــه پــیــکار آزادی ز ســــــر بــیــرون نــکــــرد
    آنــکه در راه عقـیدت جــان خــود بنـــهاد و رفــــت
    در طریــق زندگــــی درس مســــاواتــش ســــبق
    در صـــف رزم آوری بشــکسـت اســـتبداد و رفــت
    ســر بــراه خلــق دادی بــی دریـغ و بــی فــسون
    بـاب جــانبــازی بـر نســـل جوان بگشـــاد و رفــت
    در عــــزای مــرگ او مـــام وطـــن شـــد تیــره روز
    گفـت محمـودی مـا شــد کشــته از بیـداد و رفـت

فاتحه دوکتور مرحوم فقید سه روز در شاه دو شمشیره صورت گرفت در یکی از روز‌های فاتحه شاه ولی خان عم پادشاه نیز تشریف آورد. من با لبداهه این رباعی را نوشتم. مولانای مرحوم خان محمد خسته که پهلوی من نشسته بود کاغذ را گرفت و اجازه خواندن نداد، رباعی چنین است:

    اربــاب ریــا پــرتــک و تــاز آمــده اســت
    محمـودی مــا را بــه نیــاز آمــده اســت
    ابلیــس نگـر که اهــل نیــرنگ و فــریــب
    خود کشــته خود را به نماز آمده اسـت

واضح است که در دوران جوانی و احساسات و درک از دست دادن و فقدان ابدی محترم ترین و محبوب ترین انسان شخص را به هر نوع عمل دور از معقولیت وامیدارد و به عواقب وخیم آن فکر نمی‌کند ولی یقین است که نتیجه این فعل ناسنجیده نتایج خیلی ناگوار و ناپستدیده را برای من و سايرین ببار می‌آورد.

داکتر محمودی با تمام توانائی در طب و سیاست مقام اجتماعی و محبوبی که در بین مردم داشت شخصاً مرد شکسته نفس، عاری از خودخواهی و کبر و غرور بود. صراحت لهجه‌اش را سدی در پیش نبود و شهامت بیانش را مانعی سراغ نمی‌شد. وی در شنیدن نظر معقول دیگران از خورد و بزرگ تواضع سرشار نشان می‌داد و در پذیرش آن مشتاق بود و بر همه اعتماد کامل و یکرنگ داشت و یکی را بر دیگری امتیازی نمی‌گذاشت.

در دیدن مریض‌ها و رفتن به خانه‌های‌شان هیچ‌گونه طمع و توقع و شرایط خاص نداشت از ناپاکی و گل‌آلودگی و کثافت راه و دوری منزل حرفی در بین نبود. مراجعین وی محض مریض‌های عقلی و عصبی نبودند، هر مریض با هر شکایتی که نزد وی مراجعه می‌کرد می‌کوشید به هر نوعی که باشد با مریض و مریضدار کمک و استعانت برساند. چون شهریان کابل از طرز پیشامد محمودی در مورد غربا و ثروتمندان آگاه بودند پولدارها یا اینکه به وی مراجعه نمی‌کردند یا اینکه از اول مرحله قبول می‌کردند هر مقداری که فیس وی باشد بپردازند و اکثر هم پیشکی می‌پرداختند. داکتر از اول به آنها می‌گفت که این پول و پرداخت اضافی برای جیب شخصی من نیست این همه برای تداوی مردم نادار و بی بضاعت به مصرف می‌رسد، مردم این گفته‌ها را به چشم سر مشاهده می‌کردند و بعضی‌ها اضافی هم استعانت می‌ورزیدند. شخصیت‌های بر سر کار دولتی زیادتر نزد وی برای تداوی می‌آمدند، وی داکتر فامیلی بسیاری از فامیل‌های سرشناس و شناخته شده و کاردار دولت بود. وی برای مردم نادار یک تعداد بسترها را تهیه کرده بود که کسانی که از اطراف می‌آمدند و جای شب گذرانی نداشتند بستر می‌داد و هم مریض‌های نادار را تا پایان تداوی شدن در آن جایگزین می‌ساخت. داکتر محمودی پیوسته از ادویه فروشی زین العابدین خان که در جوار معاینه خانه قرار داشت بدهکار بود چه وی برای مریض‌های نادار پول دوای‌شان را از حساب خود تادیه می‌کرد.

داکتر محمودی در خانه غلام‌احمد خان رحمانی که از روشنفکران و مبارزان دوران اعلیحضرت امان‌الله خان پادشاه غازی بود و در روز‌های اول استقلال با پدر و تمام خانواده خود به صفت گروگان سیاسی بدست انگلیس قرار داشت و در زمان نادر خان محکوم به مرگ گردید و با خواندن این رباعی حکیم خیام به نادر خان

    نا کــرده گنــاه درین جهان کیســت بگــو
    و آنکـس که گـنه نکرده چون زیســت بگو
    مــن بــد کــنم و تــو بــد مکافـات دهــی
    پس فــرق میان مــن و تـو چیســت بگــو

از قتل نجات یافت و به حبس دوام محکوم گردید و تمام دوره نادر خان و ‌هاشم خان را به زندان سپری کرد. این شاگرد فاکولته ادبیات و فاکولته حقوق کورس اقتصاد سیاسی دایر کرد و خودش تدریس را دوام داد. وی در تنویر اذهان جوانان سعی فراوان بخرچ می‌داد، منزل و معاینه خانه محمودی جایگاه جوانان، روشنفکران، آزادی خواهان و مشروطه طلبان بود و از هیچ نوع کمک معنوی و مادی مضایقه نمی‌کرد.

خوب به یاد دارم که پیش از انتخابات دورۀ هشت نور محمد تره‌کی نزد داکتر صاحب به خانه آمد و نان شام را با هم صرف کردیم، تره‌کی موقع چای نوشیدن به داکتر صاحب گفت که وقت رفتن برای انتخابات است باید به وطن بروم و خود را کاندید نمایم. داکتر گفت که موفقیت ترا می‌خواهم، او جواب داد که انتخابات قریه و ده و اطراف مانند شهر کابل نیست که یک روز همه می‌آیند و رای می‌دهند و وکیل انتخاب می‌شود، در جای ما چند روز قبل باید با مردم مشوره و مذاکره گردد و به آنها چای و نسوار تعارف گردد، نان و آبی خورده شود و بعداً مردم برای دادن رای حاضر می‌شوند ولی من پول مصرف نسوار و چای و نان و آب را ندارم شما به من چند هزار قرض بدهید تا بعد از انتخابات من آنرا به تدریج مسترد کنم و داکتر صاحب به امان‌الله برادر خود گفت، ببین چه مقدار پول در خانه است برای تره‌کی صاحب بیاور، امان‌الله پس از چند دقیقه چند هزار افغانی آورده به داکتر صاحب داد و او به تره‌کی عنایت فرمود، تره‌کی رخصت شد. چندی بعد طبق معمول در معاینه خانه داکتر صاحب محمودی بودیم که سرو کله تره‌کی پیدا شد. در معاینه خانه هم مانند همیشه ازدحام و بیر و بار مراجعین بود. داکتر صاحب از تره‌کی پرسید موفقیت‌ها از چه قرار است؟ تره‌کی جواب داد. همین که من زنده اینجا نزد شما رسیده و نشسته ام بزرگترین موفقیت است. رای دهندگان پس از چند روز خورد و نوش یکی از ایشان به من گفت که هر چه زود تر از اینجا برگردم و گرنه دیگر کاندیدها علیه تو دسیسه دارند که موجب قتل تو خواهد شد بهتر است هرچه زودتر از اینجا خفیه به کابل برگردی، من جان خود را نجات داده برگشتم. داکتر محمودی گفت تو که برای هواخوری نرفته بودی تو برای مبارزه با حریفان رفته بودی در مبارزه یا موفقیت و کامیابی است یا شکست و ناکامی، اگر آنها حقیقتاً در مرگ تو اقدامی داشتند گرچه من یقین دارم که چنین چیزی نبوده باز هم مردی که در میدان مبارزه در آمد یا کشته می‌شود یا می‌کشد و بهتر بود که تو مانند مردان در میدان مبارزه کشته می‌شدی نه اینکه نامردانه پشت گرداندی و فرار را بر قرار ترجیح دادی. تره‌کی در جواب گفت: هر کس داکتر محمودی نیست و هم هیچکس داکتر محمودی شده نمی تواند.

پس از چند روز که انتخابات غیر قانونی در کابل صورت گرفت و یک هفته بعد از داکتر محمودی، میر غلام محمد غبار و دستۀ از اعضای حزب خلق و وطن گرفتار شدند. مسلم است که خانواده داکتر صاحب چون سایر محبوسین حزب خلق تا اندازۀ از لحاظ مادی به مضیقه دچار گردیدند و امداد ناچیز حزب خلق برای خانواده محبوسین کافی نبود و تره‌کی آن بدهکار خود را ادا نکرد.

سوء قصد بر داکتر محمودی در یکی از روز‌های تابستان ١٣٣٠ صورت گرفت. من که عادتاً طرف عصر به معاینه خانه می‌بودم داکتر اکثراً مرا با خود به دیدن مریض‌ها می‌برد. این بار ساعت دو بعد از ظهر کسی با نهایت اصرار و التجا که مریضش در حال مرگ است داکتر را راضی می‌سازد که وی با موترش به کارتۀ شاه شهید برود. در عرض راه راننده در حالی که باید بطرف شاه شهید حرکت کند برخلاف کول چمن راه می‌افتد. داکتر از وی می‌پرسد که چرا به این راه می‌رانی وی به جواب می‌گوید که بعضی از دوستان را از راه می‌گیرم، داکتر موضوع را درک می‌کند. موقعی که موتر توقف می‌کند و مهمانهای ناخوانده می‌خواهند به موتر داخل شوند داکتر از دروازه دیگر خارج شده بطرف چمن از جوی جست می‌بردارد و به روی سبزه‌های چمن می‌افتد. جنایتکاران با کش و کوک و کتک زدن می‌خواهند وی را دوباره به موتر ببرند. داکتر با فریاد به جوان‌هائی که در چمن مشغول فوتبال بودند حالی می‌کند که وی داکتر محمودی است و اینها جنایتکاران هستند، جوانها با عجله بطرف داکتر صاحب می‌دوند و جنایتکاران با موتر فرار می‌نمایند. ایشان گادی کرایه کرده داکتر صاحب را به خانه مشایعت می‌نمایند.

من طبق معمول طرف عصر به معاینه خانه رفتم گفتند که بر داکتر سوء قصد صورت گرفته و به خانه تشریف دارند. من با بایسکل به خانه داکتر صاحب رفتم. وی بر چپرکت قرار داشت. سر و چهره اش پانسمان شده بود، یوسف ائینه و حمید مبارز خبر سوء قصد و سرمقاله فردای “ندای خلق” را از دیکته داکتر صاحب محمودی یادداشت می‌کردند.

بعدها شنیده می‌شد پلان چنین طرح شده بود که داکتر را به قتل برسانند و در سرحد پاکستان بیندازند و اشعار بدارند که بطرف پاکستان نزد دوست پارلمانی خود عبدالحی حبیبی فرار می‌کرد و بوسیله مرزبانان ... به رسانیده شده است.

در مورد مرتکبین صحبت‌های مختلف و رنگارنگ وجود داشت، یکی آنرا به فیض محمد خان فرقه مشر نسبت دادند که به هدایت اعلیحضرت محمدظاهر شاه باین کار پرداخته است. کسی آنرا به حسن شرق به امر سردار محمد داوود خان ارتباط می‌دهد، بعضی به عبدالمجید خان زابلی و کلوب ملی مربوط می‌داند که داوود و زابلی در رأس آن قرار داشتند. آنچه مسلم است دو موضوع است: یکی که موتر از فیض محمد خان فرقه مشر بود گویا که موتر او را دزدیده اند و وی در جستجوی موتر خود بوده است و، دیگر اینکه داکتر محمودی خار چشم دولت و حکومت بود و از بین رفتن و نابودی وی همه شادمان و مسرور می‌شدند و گوش‌شان گویا آرام می‌شد.

داکتر محمودی آثار زیادی تالیف و تحقیق کرده درین رشته نیز دست توانا داشت. وی بر کتاب شاهنامه فردوسی تحقیق مبسوط کرده کتابی بنام “شاهنامه و افغانستان” نوشت که تمام صحنه‌های توصیف شده در آن در افغانستان سراغ کرده بیان و توضیح نموده است، این کتاب پس از مرگ وی با آنکه جایزۀ مصبوعاتی سال را گرفت ولی چون نام داکتر محمودی بر روی آن ثبت بود بچاپ نرسید. در حالی که براساس قانون مطبوعات زمان، هر کتابی که یکی از جوایز سه گانۀ مطبوعات را می‌گرفت آن اثر به مصرف مطبوعات به چاپ می‌رسید. کتاب دیگری در اقتصاد سیاسی نوشت که بیشتر از یکهزار صفحۀ تایپی و موقعی که برادرش امان‌الله در انحصارات کار می‌کرد آن را در چند نسخه تایپ نمود. کتاب دیگری در باره وضع صحی هرات و غور و دور و نواح آن ایالت و مردم دارد که عدم توجه وزارت صحیه، کمبود دوا، انواع امراض، مخصوصاً امراض ساری و دست بازی‌ها و سوء استفاده موظفین صحی را توضیح کرده راه اصلاحات آنرا نشان داده است. این کتاب را که به اسم این حقیر اهدا کرده از محبس به من ارسال کرده است، که اگر مانند هزارها هزار اجناس و اشیای کلتوری، موزیم‌ها، کتابخانه‌ها وغیره به باد سرقت خودی‌ها و بیگانگان نرفته باشد در کابل موجود خواهد بود و روزی به زیور چاپ آراسته خواهد شد. در مورد مرض وبا در اندراب و تریاک و تریاکی‌های آنجا که در مبارزه با آن داوطلبانه سهم جدی گرفته است نیز کتابی نوشته راه‌های مجادله و مبارزه با این عمل را ارئه کرده است و چگونگی تداوی مصابین را بیان نموده است. کتاب علمی مفصل نظری و عملی در مورد طب عقلی و عصبی نوشته طرزالعمل تداوی و راههای معالجات خود را که چطور و با چه وسایل به موفقیت‌ها رسیده است، در دو جلد تنظیم نموده است.

وی در محبس برنامۀ حزب خلق را تجدید کرده نام حزب را "گند مردم" تعیین نموده که نسخه‌های آن نیز در دسترس بوده است، چنانچه ازین حزب در ترجیح بندی که به همین عنوان بنده در همان موقع ساخته بود در دو بیت آن از آن چنین یاد آوری گردیده است:

    قیــام بــاهمـــی "گــنــد مـــردم" و مــلــت
    رهائـی آور ازیــن وضــع نـابســامان اســت

و یا

    امیــد خلـق به صف‌های "گند مردم" شــد
    بیــا و پیـــروی زیــن حــزب راهــــبر میکـــن

این ترجیح در چهار بند است و بیت ترجیح چنین می‌باشد:

    قلم بسته زبان شکسته لیک صفحه سیاه
    ز ظلــم حاکــم و جور وزیـر و غفلــت شــاه

وی رسالۀ مستوفای دیگری محتوی عدم مراعات حقوق بشر در افغانستان در محبس نوشته بیرون فرستادند هنگامی که نکسن معاون رئیس جمهور امریکا به افغانستان دعوت بود مادر “ماگه رحمانی” که در نمایندگی سازمان ملل متحد در کابل کار می‌کردند این نبشته را در شب مهمانی نکسن در آن سازمان بوی رسانید. یقیناٌ مقاله‌ها، مضامین و سرمقاله‌های‌شان در ندای خلق، انگار، وطن، ولس و جراید و روزنامه‌های دولتی انیس و اصلاح علیحده و جداگانه می‌باشد و با پشت کاری که در داکتر محمودی فقید سراغ می‌شد مسلم است که آثار و کتاب‌های دیگری داشته اند که بنده از آنها اطلاعی ندارد. یکروز با ماگه جان جر و بحث داشتند که نمی‌توانم پیشتر از ساعت یک شب استراحت کنم چرا که ترجمه کتاب وقت زیاد ایجاب می‌کند که معلوم است گذشته از تالیفات و تحقیقات آثار ترجمه‌های زیاد هم داشته‌اند.


جُستارهای وابسته



منابع


بهروز، حسين، دوکتور عبدالرحمن محمودی، سايت آريايی