نـوشـــته: مهـديــزاده کابـلـــی
(استاد پيشين دانشگاه کابل)
عبدالرحمن محمودی، در سال ۱٢٨٨ در كوچه تنورسازی شهر كابل زاده شد. پدرش کارمند پايين رتبه دولت بود و پدربزرگش دكان كتاب فروشی داشت.[۱]
نخستين آموزشهای قدیمی را نزد پدربزرگش آموخت. پس از آن وارد مكتب ابتدايی "كوچه تنورسازی" شد. بعدها، زمانی که شخصی به نام حكيم محمدابراهيم خان، آموزشگاهٔ طب يونانی ايجاد كرد، چندی در آنجا طب سنتی آموخت و سپس وارد مكتب رشديه شد.[۲]
در جوانی، تلاش میکرد تا پدر فقير را در مخارج زندگی ياری رساند. در اين ايام مادرش درگذشت و به گفتهٔ پوهاند (پروفسور) محمدکاظم آهنگ، "چوب فروشی میكرد، زغال میفروخت و به هركار مجاز ديگر دست میزد تا حبه و ديناری بدست آورد و به وسيله آن کودکان خردسال بازمانده از مادر مرحومهاش را با تکهٔ نان خشك زنده نگهدارد. تمام لوازم و وسايل قابل فروش خانهٔ پدر را بفروخت تا از پول آن بتواند، برای مدتی شكمهای گرسنه خانواده خود را در حد بخور نمير سير نمايد."[۳]
با وجود اين همه مشکلات، فقر و تنگدستی، وارد دانشكده طب كابل شد. در سال دوم دانشگاه بود كه تخلص محمودی[۴] را برای خود برگزيد كه بعدها، خانوادهٔ او با همين شهرت، بلندآوازه شد.
محمودی با ختم دوره دانشگاه، در سال ۱۳۱۶ طبابت را آغاز كرد و در سال ۱۳٢۰ در شفاخانه هرات مشغول خدمت شد و مدتی هم سرطبيب عقلی و عصبی شفاخانه علیآباد کابل بود. در همه اين مدت توجه عميقی به ناتوانان داشت و حتی بخشی از عايد خود را برای بيماران ناتوان میپرداخت.[۵]
محمودی در كنار طبابت، به سياست نيز روی آورد. او كه خدمتگار مردم بود، میخواست خلق را نه تنها از لحاظ فيزيكی بلكه از نظر ذهنی، اجتماعی و فرهنگی نيز مداوا کند و ياری رساند. اما اين كار برايش آسان نبود[۶] و در اين راه با قيمت جان خود هزينه سنگين پرداخت.
شرايط سياسی و اجتماعی افغانستان، محمودی را به سياست كشاند. فقر، بيداد، و استبداد بیحدوحصر دورهٔ حکومت هاشمخانی، نه تنها محمودی بلکه هر جوان خردمند و آگاه را به فرياد رسانيده بود.[٧] چنان که به گفتهٔ پروفسور رسول رهين، اولين اعتراضی که سکوت را شکست، مقالهای زير عنوان "اقتصاد ما"، نوشتهٔ شادروان مير غلاممحمد غبار بود که در روزنامهٔ "اصلاح" به نشر رسيد. اگرچه با نشر اين مقاله، غبار به مجلس وزرا احضار شد و تحت بازپرس قرار گرفت و محمدقدير ترهکی مدير مسئول روزنامهٔ اصلاح از خدمت سبکدوش و مغضوب حکومت گرديد و بطور کلی، حتی حکومت در برابر هر واکنش روشنفکران، پاسخ جدی نشان میداد[۸]، اما پس از جنگ جهانی دوم، که توأم با ظهور جنبشهای نوين سياسی و تشکيل احزاب سياسی در اکثر کشورهای جهان بود، خانوادهٔ سلطنتی تحت فشار اوضاع جديد بينالمللی، ناگزير بطور رسمی دموکراسی را اعلام کرد.
به هر حال، دکتر عبدالرحمن محمودی، يکی از شاخصترین چهرههای روشنفکری این دوره است که توانست با جرأت و جسارت نقش روشنفکرانه خود را در دورهٔ زايش، طپش و جوشش دمکراسی روشن و شفاف نگه دارد. شخصيت او آن چنان برجسته بود که همه مورخان و روشنفکران آن عصر برای وی احترام قائل بودند. غبار دربارهٔ عبدالرحمن محمودی چنین نوشت:
- "عبدالرحمان خان محمودی ريیس حزب خلق از یونیورسیتی کابل به حیث داکتر طب خارج شد. سلوک و همدردی صادقانه این شخص در وظایف طبی با مردم با سرعت او را در کابل مشهور ساخت."[۹]
دکتر محمودی در انتخابات بلدیه (شهرداری) سال ۱۳٢٧ کابل برای نخستین بار وارد صحنه سیاسی افغانستان گردید. وی در مجامع عمومی نطقهای انتقادی و انتباهی ابراز میکرد و از طرف شهریان کابل با گرمی استقبال میشد.[۱۰] گرچه اين صراحت لهجهای محمودی، ارزش اجتماعی او را آشکار ساخت.[۱۱] اما، بارها بخاطر همين سخنان انتقادی و آتشين خود زندانی گرديد.[۱۲]
در چنين شرايط، وقتی هاشمخان از سرير حکومت کنار رفت و شاهمحمودخان به قدرت رسيد، مجالی به فعاليتهای سياسی ميسر گرديد. احزاب سياسی و نشرات آزاد، يكی پی ديگر سر برآوردند.[۱۳] "حزب ويش زلميان" به رهبری "محمدرسول خان پشتون".[۱۴] تاسيس شد، "حزب وطن" را مير غلاممحمد غبار تاسيس کرد و عبدالرحمن محمودی "حزب خلق" را بنيان گذاشت.[۱۵]
ارگان نشراتی حزب خلق جريده "ندای خلق" بود. اين نشريه به صاحب امتيازی خود دکتر محمودی و مديريت مسئول ولیمحمدخان عطايی انتشار میيافت.[۱۶] اما، اين که آقای دکتر شمسالحق آريانفر میگويد: "مديريت جريدهٔ "ندای خلق" را "عبدالحميد مبارز" به عهده داشت"[۱٧]، و همين نظر را آقای فاروق انصاری از قول "ارغنداوی" در "دانشنامه جهان اسلام" ابراز می دارد[۱۸]، درست به نظر نمیرسد؛ زيرا، آقای مبارز در رابطه به همکاری خود با محمودی در جريده ندای خلق میگويد: "من به حيث خبرنگار همكاری میكردم."[۱۹]
دکتر عبدالرحمان محمودی در دورهٔ هفتم مجلس شورای ملی (۱۳٢٨ تا ۱۳۳۱ خورشيدی) ۱٤۰۰۰ هزار رای مردم کابل را از آن خود ساخت[۲۰] و به پارلمان راه يافت. اما در دورهٔ هشتم اين شورا، دو روز پيش از انتخابات زندانی شد.
دکتر شمسالحق آريانفر در اين باره مینويسد:
- "محمودی در آغاز انتخابات دورهٔ هشتم شورا (۱۳۳۱ تا ۱۳۳۳ خورشيدی)، بار ديگر مبارزات انتخاباتی پرشوری را به راه انداخت و در بيانات خود سخنان تندی را بر زبان آورد که نظام سلطنتی نمیتوانست آن را تحمل کند. بنابراين، محمودی با شانزده تن از مبارزان ديگر به تاريخ ۱۸ سرطان ۱۳۳۱ زندانی شدند."[۲۱]
درين زمان، عبدالحی حبيبی كه به پاكستان فرار کرده بود، با شنيدن خبر زندانی شدن محمودی در هفتهنامهٔ "آزاد افغانستان" که در پيشاور به نشر میرسيد، چنين نوشت:
- "دكتور محمودی، مرد محبوب و ليدر (رهبر) وطنخواه مردم كابل كه در رستاخيز انتخابات به چنگ قصابان رژيم افتاد، در زندان شاه به سر میبرد ... و به سبب خرابی اوضاع صحی زندان و تكاليف جانفرسای سياسی كه شاه محموديان و دژخيمان داودی و ظالمان شاهی به زندانيان میدهند، صحت آقای محمودی نهايت خراب است. شايد در اثر اين تكاليف وحشيانه ... بميرد."[۲۲]
محمودی سالها در زندان ماند، اما هرگز تسليم نشد و با وجود بيماری سخت، همچنان استوار ماند. گفته میشود: او در زندان، "انديشههای خود را با آب پياز و چوب گوگرد مینوشت و در گودال زير بسترش پنهان میساخت."[۲۳]
وضعيت صحی محمودی روز تا روز بدتر میشد. گاهی در شفاخانه و گاهی در زندان بسر میبرد و سرانجام، در حالی كه تقريباً آخرين رمقهای خود را میكشيد، او را به خانوادهماش تحويل دادند.
محمودی از زندان، روی بستر مرگ به خانه رفت و ديری نگذشت كه درگذشت و رژيم استبداد سلطنتی از فرياد و اعتراض يك آزايخواه نستوه و مقاوم نجات يافت.[۲۴]
گوشههای زندگی دکتر عبدالرحمن محمودی از دیدگاه صاحب نظران
دکتر محمودی، از جمله شخصیتهایی مبارز است که در جنبش دموکراسی اول (از ۱۳٢۵ تا ۱۳۳٢ خورشيدی) نامش در صدر سیاستگران مبارز رقم خورده است.
دکتر محمداکرم عثمان، که يکی از فعالان پيشين حزب دموکراتيک خلق افغانستان (شاخه پرچم) بود، درباره دکتر محمودی مینويسد:
- "در بارۀ باور سیاسی و جهانبینی شادروان دکتور عبدالرحمن محمودی سخن فراوان رفته است. [اما]، آنچه در موردش اتفاقنظر وجود دارد این است که او یکی از تاثیرگذارترین، صادقترین، راستگوترین و دلیرترین چهرههای سیاسی معاصر افغانستان است."[*]
به گفته دکتر عثمان: "دکتر عبدالرحمن محمودی در موازات حزب یا جریان سیاسی "وطن" به رهبری میر غلاممحمد غبار، فعالیتهای [گروهی خود] را آغاز کرد و "جمعیت خلق" را بنیاد نهاد. او از زبان دکتر محمدحسین بهروز که يکی از اعضای برجستهٔ آن نهضت بود، دکتر محمودی را چنين توصيف میکند:
- "دکتور محمودی از اولادۀ "ملا محمود" معروف است که مسجد و گذر وی تا امروز هم در کابل شهرت دارد... [محمودی] علوم عربی را بطور معمول در مدارس محلی فرا گرفت. وی یکی از فارغالتحصیلان دورههای اول فاکولته طب میباشد. هنگامی که بنابر علالت [بيماری] برای تداوی [معالجه] به ترکیه سفر داشت در اثر جراحی یک کلیه خود را از دست داد...
او از [جمله] دکتورانی بود که داوطلبانه برای مبارزهٔ با [بيماری] وبای "اندراب" و پيرامون آن پرداخته و در آنجا با بدبختی مصابین (معتادان) تریاک برخورد و مدتها طولانی به معالجۀ فيزیکی و روحی مصابین مشغول شد.
مدت زمانی در کابل رئیس حفظ الصحه بود، ولی به دلیل عدم توافق با نظام آشفتهٔ دفتر و دیوان، برای همیشه از کارهای دولتی کناره گرفت و ضمن خدمت به مردم از راه حرفهاش (طبابت)، در راه بیداری شعور و وجدان هموطنانش پیکار [را نيز آغاز] کرد...
پس از موفقیت در انتخابات شورای ملی دکتور محمودی به مخالفت علیه شیوهٔ ظالمانه "خریداری!" که به موجب آن محصول دهقانان با جبر و اکراه به نرخ کاه ماش! خریداری میشد، آغاز کرد. همچنین دکتور عبدالرحمن محمودی بخاطر انفاذ قوانین مطبوعات، انتخابات و احزاب فعالیتهای دامنهداری را در پارلمان پیگرفت.
در همین راستا مسالهٔ تفتیش مخارج وزارت دربار سلطنتی، چگونگی مخارج بودجهٔ دولت را در شورا مطرح کرد اما با دریغ فراوان یا از سوی شادروان عبدالهادیخان داوی شخصیت نامدار و مبارز دوران امانالله خان داخل آجندا (صورت مجلس) نشد و یا در رای گیری از سوی اکثریت مرتجع رد شد.
سپس [او] نشریهٔ "ندای خلق" را منتشر کرد. آوازهٔ این نشریه به حدی بود که بزودی شمارههای آن دست بدست میشدند و در بیشتر نقاط افغانستان با دستنویسی و کپی کردن تکثیر میگردیدند.
همزمان محمودی "حزب خلق" را بنیاد نهاد و مرامنامهٔ آن را به دست چاپ سپرد. این دو اقدام [او] بهانه بدست دولت داد تا جریدهٔ "ندای خلق" را مصادره کند[*].
آقای عبدالحمید مبارز که يکی از ياران نزديک محمودی در حزب خلق و از همکاران او در نشر جریده ندای خلق بود، او را شخصیتی دلسوز، آزادیخواه و ضد انگلیسی معرفی میدارد و مینویسد:
- "داکتر محمودی یکی از چهرههای دیگری بود که تازه ولی برقآسا در بین شهریان کابل تبارز کرد و همشهریان کابل، او را به حیث یک طبیب دلسوز و لایق میشناختند ولی بعد از این که بیانیه سیاسی فیضمحمد زکریا وزیر معارف را در تالار سینما کابل قطع کرد و انتقاد شدید را از رژیم به عمل آورد، بيشتر در محافل شناخته شد.
داکتر محمودی از حقوق اصناف بیشتر دفاع میکرد و این سبب شد که نام جریده را ندای خلق و حزب مربوطه آن را به نام خلق مسمی سازد. داکتر محمودی از اوضاع و نیازهای مردم خود برداشت درستی داشت و میخواست تا روزی حکومت از سلطنت جدا شود و نظام شاهی مشروطه و دموکراسی پارلمانی در کشور به طور واقعی برقرار گردد.
داکتر محمودی یک طبیب بسیار دلسوز بود و مردم خود را دوست داشت با انگلیسها مخالف بود.
محمودی یکی از شخصیتهای سیاسی افغانستان در دموکراسی اول میباشد که اگر افکار وی فرصت تطبیق مییافت یک جامعه عادلانه به وجود میآمد و فجایعی که در پایان دوره دموکراسی دوم صورت گرفت هرگز تحقق نمییافت."[۲۵]
در جای ديگر، آقای مبارز، خاطرات نخستين آشنايی و همکاری بعدی خود را با دکتر محمودی چنين بيان میکند:
- "معاينهخانه ايشان در اندرابی كابل بود، پدرم مريض احوال بود و چون در آن زمان داكتر عبدالرحمن محمودی از لحاظ طبابت بسيار شهرت يافته بود، پدرم مرا به دنبال داكتر محمودی فرستاد. داكتر محمودی بعد از آنكه كارشان تمام شد همراه من به منزل آمده و به معاينه آغاز كرد، سپس با هم صحبت كردند پدرم چون طرفدار سرسخت اعليحضرت امانالله خان و محمود طرزی بود و به شعر و ... هم علاقه داشت؛ آشنايی آنها به دوستی تبديل شد.
بعد از آن بود كه آشنايی ما با داكتر محمودی به يك رابطه فاميلی رسيد و زمانی كه ايشان مسئوليت اخبار ندای خلق را به عهده گرفت من به حيث خبرنگار همكاری میكردم. ما به حدی باهم نزديك شديم كه تخلص مرا هم او انتخاب كرد."[۲۶]
آقای میر محمدصدیق فرهنگ در رابطه با شیوه انقلابی، روحیه مردمی و رکگوئی داکتر محمودی میگويد:
- "در بحبوحه انتخابات دکتر محمودی آزادیخواه رکگو و تندرو توسط ایراد بیانیههای انتخاباتی حکومت را گرفتار خوف و هراس ساخت هرچند وی با این مناسبت محاکمه و محکوم به زندان شد اما پیش از انتخابات (دورهٔ هفتم) رهايی یافت."[۲٧]
باری محمودی را به بهانه اين كه به بالين بيماری میبرند، از شهر دور ساختند و لتوكوبش كردند و غرق در خون رهايش ساختند.[آريانفر] دکتر اکرم عثمان، ماجرای سوء قصد علیه دکتر محمودی را باز هم از قول دکتر بهروز چنين شرح میدهد:
- "سوء قصدی به جان دکتور محمودی طراحی شده بود که در یکی از روزهای تابستان سال ۱۳۳۰ صورت گرفت. به گفتهٔ بهروز واقعه از آن قرار بود که مردی با عذر و التماس خواهيش میکند که بر بالین بیمار محتضرش به "شاه شهید" برود. داکتر میپذیرد و سوار موتر (ماشين) متقاضی میشود. نرسیده به شاه شهید راننده مسیرش را عوض میکند و راه باطلاقهای "بینی نیزار" را پیش میگیرد. داکتر علت تغییر مسیر را میپرسد. راننده جواب میدهد، قرار است دو سه همراه دیگر را نیز سوار کند.
محمودی به کنه مطلب میرسد و به سرعت دروازهٔ موتر را باز میکند و خود را به پائین میاندازد. توطئهگران که در کمین انتظار میبردند داکتر را دنبال میکنند و محمودی از روی جوی عریضی که حد فاصل جادهٔ عمومی و "چمن حضوری" بود، میجهد و مردم را به استمداد میطلبد. چند جوان که او را میشناسند به یاریش میشتابند و مهاجمان ناگزیر فرار میکنند.[*]
دکتر عثمان در ادامه میگويد:
- "دکتور بهروز آورده است که در مورد مرتکبین، صحبتهای مختلف و گوناگون وجود داشت. یکی آن را به فیضمحمدخان فرقهمشر نسبت میداد که به هدایت اعلیحضرت محمدظاهر شاه به این کار پرداخته است. کسی آن را به حسن شرق گره میزد که به امر سردار داودخان در صدد کشتن محمودی بوده است. برخی [ديگر] به عبدالمجید زابلی و کلوپ ملی ارتباط میداد که داود و زابلی در راس آن قرار داشتند."[*]
زمانی هم به گفتهٔ صديق فرهنگ: "... يك نفر از اعضای "اتحاديه آزاد پشتونستان"[۲۸]، به نام حسن شرق، دكتور محمودی را كه در شوری عليه محمدداودخان سخن گفته بود، اختطاف كرده میخواست از بين ببرد؛ اما موفق نشد و محمودی نجات يافت"[۲۹]
اما به گفتۀ پروفسور عبدالرسول رهين، زمانی که دیپلوم انجنیر امرالدینخان شنسب وزیر زراعت از وظیفهاش استعفا داد و دکتر محمودی شخصاً با او مصاحبه کرد و امرالدینخان گفت که "تمام کارهای کشور در بین فامیل اجرا میشود و بعد از فیصله فامیلی اگر خواستند به مجلس وزرا مذاکره میکنند و اگر نخواستند به مجلس وزرا هم مطرح نمیکنند. بنابراين، من به همچو کابینه نخواستم ادامه [همکاری] دهم و استعفا کردم". مصاحبه امرالدینخان که دکتر محمودی آن را بیکم و کاست در جریده ندای خلق به چاپ رسانید، تأثیر زیادی بر روان مردم و حکومت خانواده سلطنتی کرد. پس ازآن، نظر به تصميم فامیلی (خانوادۀ سلطنتی)، سردار محمدداؤد و محمدنعیم، دو مرد صاحب قدرت کابینه، بر ضد دکتر محمودی دست به توطئهها زدند و او را اختطاف کردند اما او نجات یافت.[*]
و باری ديگر هم به قول لطيف ناظمی (در مجله ژوندون): "جلادان حرفهيی سپهسالار شاهمحمودخان غازی؛ پدر دموكراسی سركاری، محمودی را مورد ضربههای كشنده قرار دادند و مرامنامه حزب ســـری او را از نزدش ربودند. به تعقيب اين دســـيسه شـــوم، محمودی ... مرامنامه حزبی خود را ... در ندای خلق نشـــر كرد.[۳۰]
به هر حال، پس از چند روزی، دولت جریدۀ ندای خلق را، به سبب نشر مرامنامه حزب خلق، مصادره کرد. در اين زمان، میر غلاممحمد غبار موضوع مصادرۀ جريدۀ خلق و اختطاف دکتر محمودی را یک عمل جنایتکارانه خواند. به دنبال نشر اين خبر، زورمداران جریدۀ وطن را نيز با توطئه بستند.[*]
دیپلوم انجنیر عبدالقدیر صوفیزاده مینويسد:
- "حزب خلق در سال ۱۳٢۹ خورشیدی مطابق ۱۹۵۰ میلادی در کابل تحت رهبری دکتور عبدالرحمنخان محمودی تاسیس گردید که ارگان نشراتی این حزب جریده ندای خلق بود. اين جريده که صاحب امتیازش داکتر عبدالرحمن محمودی بود، در جوزا سال ۱۳۳۰ هجری خورشیدی مطابق اپریل ۱۹۵۱ میلادی منتشر شد و در جولای همان سال از سوی حکومت سلطنتی ظاهرشاه توقیف گردید. علاوه بر آن، محمودی در دوره هفتم شورای ملی وکیل پارلمان شد؛ اما این شخصیت ملی و دموکرات با اعضای رهبری حزبش مورد پیگرد رژيم استبداد سلطنتی قرار گرفتند و زندانی گردیدند. در اين ميان، دکتور عبدالرحمن محمودی رییس حزب از سال ۱۳۳۱ تا ۱۳۴۰ خورشیدی با تحمیل شکنجه و آزار زیاد به مدت ده سال تمام به خاطر آزادیخواهی و مردمدوستی تا زمانی در زندان بماند که در میزان سال ۱۳۴۰خورشیدی چشم از جهان بست و حزب خلق مثل سایر احزاب مردمی ديگر از میان برداشته شد."[۳۱]
آثار دکتر عبدالرحمن محمودی
دکتر محمداکرم عثمان از قول دکتر محمدحسین بهروز میگويد: "دکتر محمودی تالیفات زیادی دارد از جمله کتاب "افغانستان و شاهنامه". محمودی در آن اثر ضخیم کوشیده است که اعلام جغرافیایی مربوط افغانستان را در شاهنامۀ فردوسی نشان بدهد... اين کتاب برندۀ جایزۀ معتبر مطبوعاتی نیز شده بود."[۳٢]
او میافزايد: "کتاب دیگری دکتر محمودی در زمینۀ اقتصاد سیاسی است که در بیشتر از یک هزار صفحه نوشته شده و امانالله محمودی برادر دکتر محمودی آن کتاب را در چند نسخه تایپ کرده است. او کتاب ارزشمندی دیگری در رشتۀ طب و بیماریهای عقلی و عصبی نیز برشتۀ تحریر درآورده است."[۳۳] اما شوربختانه، هیچ یک از آثار او تا هنوز منتشر نشده است.
پيوستها
پيوست ۲: نصیر مهرین، سطرهای رهنما - روش نامۀ مـــا
پيوست ۳: مرامنامه حزب خلق (محمودی)
پيوست ۴: دکتر حسـين بهروز، دربارۀ دکتر عبدالرحمن محمودی
پینوشتها
[۲]- همانجا
[۳]- آهنگ، محمدکاظم، حماسههايی از قهرمانان سياست و فرهنگ، کابل: ۱۳٨٢ ش. ص ۶٤
[۴]- همانجا
[۵]- آريانفر، محمودی، پرورده فقر و مدافع تهيدستان
[۶]- همانجا
[٧]- همانجا
[۸]- رهين، رسول، تاريخ مطبوعات افغانستان، جلد اول، ص ۳۶٧
[۹]- سير حركت جنبش روشنفكری در افغانستان ۱٩٧۳-۱٩۰۰، سايت روزنامهٔ پيمان
[۱۰]- رهين، رسول، همانجا، ج ۱، صص ۳٧۵-۳٧۶
[۱۱]- سير حركت جنبش روشنفكری در افغانستان ۱٩٧۳-۱٩۰۰
[۱۲]- رهين، رسول، همانجا، ج ۱، ص ۳٧۶
[۱۳]- آريانفر، محمودی، پرورده فقر و مدافع تهيدستان
[۱۴]- رهين، رسول، همانجا، ج ۱، ص ۳۶۸
[۱۵]- آريانفر، همانجا
[۱۶]-رهين، رسول، همانجا، ج ۱، ص ۳٧۶؛ اين که آقای دکتر شمسالحق آريانفر میگويد: "مديريت جريده "ندای خلق" را "عبدالحميد مبارز" به عهده داشت"، درست به نظر نمیرسد.
[۱٧]- آريانفر، همانجا
[۱۸]- انصاری، فاروق، جرايد در افغانستان، دانشنامهٔ جهان اسلام
[۱۹]- گفتگوی حسينی مدنی با عبدالحميد مبارز، سايت پيام مجاهد
[۲۰]- سير حركت جنبش روشنفكری در افغانستان ۱٩٧۳-۱٩۰۰
[۲۱]- آريانفر، همانجا
[۲۲]- آهنگ، همانجا، ص ٧۸
[۲۳]- آريانفر، همانجا
[۲۴]- آريانفر، همانجا
[۲۵]- سير حركت جنبش روشنفكری در افغانستان ۱٩٧۳-۱٩۰۰
[۲۶]- همانجا
[۲٧]- گفتگوی حسينی مدنی با عبدالحميد مبارز
[۲۸]- اين جمعيت تلاش داشت تا داودخان را به قدرت برساند.
[۲۹]- فرهنگ، همانجا، ص ۴۴۹؛ در اينجا ممکن است اين پرسش پيش آيد که چرا آقای دکتر محمدحسن شرق نسبت به شادروان دکتر عبدالرحمن محمودی چنين بیمهری ورزيد؟! پاسخ را شايد بتوان از کتاب خاطرات او تحت عنوان "کرباس پوشهای برهنه پا" دريافت. اين داستان از دیدار حسن شرق با غبار و محمودی آغاز میشود: حسن شرق حكایت میكند كه پس از قرائت یك معروضه معمولی در محضر وزیر معارف فیضمحمدذكریا در باره اینكه شانس تحصیل خارج باید به مستحقان داده شود، از فاكولته طب اخراج میگردد. اين امر سخت او را پريشان خاطر میسازد، از قضا یكی از همصنفانش به او توصیه میكند تا به دیدن غبار و دكتر محمودی كه وكلای شهر كابل بودند، برود. آقای شرق مینويسد:
- "نزد داكتر صاحب محمودی رفتم و موضوع را بوی در میان گذاشتم. او گفت بایستی به انداختن اصل علت بدبختی مردم افغانستان قیام و مبارزه نمود و تا روزی كه این نظام وجود دارد هر روز چنین حوادث پیشبین نشده را باید انتظار كشید. [گفتم:] "داكتر صاحب شما خوب میفرمايید اما اكنون ظالمانه مرا اخراج كردهاند و چگونه از عمل غیر قانونی آنها اطاعت نمایم از آنرو همكاری شما را انتظار دارم". نفهمیدم كه [آيا او] چیزی نمیتوانست بکند و یا نخواست بکند. [به هر حال]، او چیزی نداشت كه بگوید و من هم بماندن امیدی [نداشتم]. از اين رو، با عصبانیت خارج شدم و از آنجا بخانهٔ محترم میر غلاممحمدغبار رفتم.
جناب آقای غبار همدردانه و مهربانانه گفت شما حق بجانب هستید اما من نمیتوانم به شما کمکی بکنم. پشت گردنم را خاریده خارج شدم."[حسن شرق، كرباس پوشهای برهنهپا، ص ۴۱]
[۳۰]- آهنگ، همانجا، ص ٧۶
[۳۱]- صوفیزاده، عبدالقدیر، یادی از سالگرد وفات شخصیت آزاده و مستقل افغانستان میر غلاممحمد غبار، سايت سرنوشت
[۳۲]- دکتر محمداکرم عثمان، نهضت مشروطهخواهی افغانستان (قسمت شانزدهم)، سايت زندگی
[۳۳]- همانجا
جُستارهای وابسته
منابع
□ رهين، رسول، تاريخ مطبوعات افغانستان، جلد اول، سويد: شورای فرهنگی افغانستان، چاپ: ۱۳٨۶
□ شرق، محمدحسن، کرباس پوشهای برهنه پا، پيشاور: انتشارات کتابخانه سبا، بی تا
□
پيوند به بیرون
<برگشت به بالا><گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله>