جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۷ آذر ۱۲, سه‌شنبه

گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله "مهديزاده کابلی"

درود. کاربران عزيز، به صفحه گفت و گو در بارهٔ مقالهٔ "مهديزاده کابلی" خوش آمديد! لطفاً نظرات خود را با قيد عنوان مقاله به درس ايميل من ارسال فرماييد. نظرات شما در اين صفحه درج خواهد شد. سپاس - دکتر مهدی خراسانی.

چرا بجای کلمهٔ "انجينير" که در زبان دری افغانستان کاربرد دارد، واژه "مهندس" را که در کشور ما فقط به کسانی که به شغل "نقشه‌کشی" مشغولند، اطلاق می‌شود، بکار برده‌ايد؟ - الهام محمدی

به قول حافظ:
سالها دل طلب جام جم از ما می‌کرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد

خانم الهام عزيز، اتفاقاً پاسخ شما را از يک افغان انديشمند ديگر، آقای نصرت‌الله جمالی دريافتم که ذکر آن در اينجا خالی از لطف نيست:

"انجنیر، یعنی "مهندس"، کلمه "مهندس" لغت پارسی دری است که از واژه "اندازه" گرفته شده است کلمه اندازه را عرب‌ها و دیگران از آريايیان باستان گرفته‌اند، اعراب "اندازه" را "هندازه" می‌گویند به اصطلاح آنرا معرّب کرده‌اند. "هندز" یعنی راه‌ها، ساختمان‌ها را اندازه‌گیری کردن و برپایه علمی بنا کردن؛ مهندسی کردن. اعراب وقتی "اندازه" را عربی کردند، به اسم فاعل آن "مهندس" گفتند بر وزن "مدحرج" و همچنین به جای "ا" و "ز" در "اندازه"، "هـ" و "س" جايگزين کرده‌اند و گفته‌اند "هندس" و علم "هندسه" را که این نام نهاده‌اند، از آن جهت است که علم "اندازه" است و حتی عرب‌ها "هندس" را برای انسان کارآموزده که در کارها خوب نظر می‌دهد نیز استفاده می‌کنند.

وقتی به کتاب "حدیقه‌الحقیقه" سنایی غزنوی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که او از کلمه "مهندس" استفاده کرده است ولی ما زبان وطن سنایی را رها کرده و از لغات دیگران در زبان خود استفاده می‌کنیم:

از عمــــل مــــرد علــــم بــاشــــــد دور
مـثــــل ایــــن مــهنــــــدس و مـــــزدور
آن ســــــــتـانـــد مــهنـــــــدس دانـــــا
بــــه یکــــی دم که پنــــج مــــه بــــنــاّ

با اين وصف، واقعاً جای شگفتی نیست که دیگران وام‌دار زبان پارسی دری اند ولی ما از زبان مادری خود استفاده نکنیم و از دیگران واژه وام بگیریم!"

درود جناب خراسانی عزيز، با اجازه شما، من می‌خواستم که بخشهايی از خاطراتم را در مورد پدرم که پيش از اين در دانشنامه آزاد ويکی‌پديا نيز منتشر شده است با اندکی تغييرات در اينجا نيز درج کنم:

"با عرض پوزش قبلی از صراحت بیان خود، می‌خواهم در آغاز اين نکته را بگويم که شوربختانه برخی از ایرانیها نسبت به افغانها بسیار کم مهر هستند. اصولاً برای خانواده ما بویژه برای پدر بزرگوارم مرزهای سیاسی چندان اهمیتی ندارد. اما دو برادر، وقتی می‌تواند به سر یک سفره بنشیند که در مورد همدیگر عادل و خوش رفتار باشند. ولی دريغا که رفتار ايرانيان با افغانها چنين نيست!

من سه سال داشتم که به ايران مهاجر شدم و برادر و خواهرهایم همه در ایران زاده و پرورده شدند و متاسفانه تا اکنون هم افغانستان را به چشم ندیده‌اند. من خود تا زمانی که دانشگاه را تمام کردم در ایران می‌زيستم و از نزذيک شاهد برخوردهای ايرانيان با افغانها بودم، برخوردهای که اغلب غيرانسانی بوده‌اند و اين چيزی بود که سالها پدر مرا رنج داد.

من بخوبی به خاطر دارم که پدرم دوستان زیادی در میان ایرانیان داشت. برای آنها زیاد خدمت کرده بود، اما نتیجه چه بود؟ می‌دانید زمانی که او از ایران خارج می‌شد با خود شعری از یک شاعر جوان افغان (محمد کاظم کاظمی) را زمزمه می‌کرد که در واقع شرح حال خود را در آن می‌دید؛ من آن شعر زيبا را اینجا نقل می‌کنم و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل:

مـنـــم تمـــام افـــق را بـــه رنــــــج گـــرديـــده
منـــم كه هــر كه مـــرا ديــده‌، در گــذر ديـــده
منـــم كه نانـــی اگـــر داشـــتم‌، از آجـــر بـــود
و ســـفره‌ام ـ كه نبود ـ از گرســنگی پـــر بـــود
به هرچـه آينـه‌، تصـويری از شـكست من اسـت‌
به سنگ‌ سـنگ بناها، نشان دست من اسـت
اگـــر به لطـــف و اگـــر قهر، می‌‌شـــناســـندم
تمـــام مــردم ايـــن شـــهر، می‌‌شـــناســـندم
غـــروب در نفـــس گـــرم جاده خواهـــم رفـــت
پيـــاده آمـــده‌ بـــودم‌، پيـــاده خــواهـــم رفـــت‌
طلسـم غربتم امشــب شكسـته خواهد شـــد
و سـفره‌ای كه تهی ‌بود، بســته خواهد شـــد

پدرم، ۱۷ سال در بخش عمران بنیاد مستضعفان و سپس شرکت عمران مسکن شرق ایران وابسته به همان بنیاد اشتغال ورزيده بود و مديريت پروژه‌های زيادی ساختمانی و راهسازی را بر عهده داشت. چند سالی هم، تا روزی که ایران را ترک کرد، در یک شرکت مشاور بعنوان مهندس ناظر پروژه برزگراه تهران - مشهد مشغول به کار بود."
- نيلوفر کابلی



مهندس مهديزاده کابلی، بين سالهای ۶۰-۱۳۶۳ خورشيدی استاد دانشکده مهندسی دانشگاه کابل بود






مهندس مهديزاده کابلی، در سال ۱۳٧۰ خورشيدی نظارت اجرائی پروژهٔ تقاطع غيرهمسطح فجر مشهد را بعهده داشت


مهندس مهديزاده کابلی، در سال ۱۳٧٢ خورشيدی نظارت اجرائی پروژهٔ تقاطع غيرهمسطح انقلاب مشهد را بعهده داشت


مهندس مهديزاده کابلی، در سال ۱۳٧۳ خورشيدی مديريت اجرائی پروژهٔ مجتمع مسکونی رفاهی مهرآران را بعهده داشت


مهندس مهديزاده کابلی، در سال ۱۳٧٧ خورشيدی نظارت اجرائی پروژهٔ تقاطع غيرهمسطح لاله اصفهان را بعهده داشت


مهندس مهديزاده کابلی، در سال ۱۳٧٩ خورشيدی نظارت اجرائی پروژهٔ قطار شهری مشهد را بعهده داشت


مهديزاده کابلی، مهندس، تاريخ‌دان، هنرمند نقاش، دين‌شناس و چهره‌ای سیاسی در تاریخ معاصر افغانستان است. نه از آن چهره‌ها که با رژيم جهادی ماندگارند و یا با رژیم کمونيستی ماندگار بودند. او در سینه تاریخ افغانستان ماندگار است.

"جنبش دمکراسی افغانستان" و "انجمن مهندسان افغانستان" از یادگارهای فراموش نشدنی مهديزاده کابلی در تاریخ سياسی و جامعه مدنی افغانستان اند. - سياوش آريا

اعتبار حکومت در چیست: انسانیت یا اسلامست؟

مهندس مهديزاده کابلی، در لويه جرگۀ سال ۱۳۸۳ خورشيدی؛ تصوير برگرفته از: سايت مجتمع جامعۀ مدنی افغانستان.

به گفتۀ گرلينده گربر، دانشمند آلمانی، در لويه جرگه‌ی تصويب قانون اساسی، زمانی که نقش اسلام در دولت مطرح شد، اين موضوع از سوی نيروهای اصلاح‌طلب، افراد غير روحانی (سکولار)، سلطنت‌طلبان و پشتونهای طرفدار آنها بطور قاطع رد گرديد. او می‌نويسد:

"با وجود اين، سعی و کوشش رئوف مهدی، نمایندۀ افغانهای مهاجر در ایران، بخاطر جمع‌آوری امضاء برای حذف کلمۀ [پسوند] اســلامی از نام دولت، با عدم مؤفقیت روبرو شد. پس از اين (بنا به نقل قول شاهدان)، رئوف مهدی از سوی اسلامیستها، سیاف و ربانی، به عنوان کمونیست مورد دشنام و تهديد [به مرگ] قرارگرفت. در اين ميان، مجددی، رئیس مجلس، مهدی و طرفداران او را ملحد معرفی کرده و گفت که آنها مجازات خواهند شــد. بدین ترتیب وی را مرتد (رانده شــده) که خونـش مباح اســت نامید." [Die neue Verfassung Afghanistans: Verfassungstradition und politischer Prozess; Von Gerlinde Gerber, Afghanistan; Veröffentlicht von Verlag Hans Schiler, 2007; ISBN 3899301412, 9783899301410. ترجمۀ به فارسی: دکتر سيد حشمت‌الله حسينی، ص ۱۰۰]

با اين وصف، اگرچه مهندس رئوف مهدی، به عنوان روشنفکر سکولار طرفدار جدايی دين از سياست، حاکميت دمکراسی و حقوق بشر است، اما هرگز او يک کمونيست نبوده و نيست. او در پی همين اتهام بود که در اواخر سال ۱۳٨٢ خورشيدی، کتاب "دروغ بزرگ (چهره‌ی عريان اسلام)" را به دست نشر سپرد (اين کتاب توسط سانسورگران رژيم جمهوری اسلامی خمير شد!) و مقاله‌ی "کفر من و دين تو" را نوشت و به روشنی نشان داد که اسلام سياسی با دمکراسی و حقوق بشر ناسازگار است. او می‌نويسد:

"مرا با آنهايی که به نام دين آزادی را تازيانه می‌زنند، کاری نيست؛ اکنون می‌بايدمان که با مشعل دانش، جهان اسلام را روشن سازيم تا ديگر باره به نام دين، هيچگاه انديشه‌ها زندانی نشوند، روان‌ها افسرده و چراغ‌ها خاموش نگردند؛ آغاز روشنايی ست پايان تاريکی."

بدين ترتيب، استاد کابلی بر نيروی دانش تکيه می‌زند و توانايی او نيز برخاسته از توانگری دانش است.

ديشب ضمن گفتگوی تلفنی که با استاد کابلی داشتم، ايشان در رابطه با مطالب بالا، دو نقد کوتاه داشتند که من فشرده‌ای آن را در اينجا نقل می‌کنم:

نخست، نظر ايشان اين بود که با رعايت اصول آزادی بيان، بايد ديد مطالبی که در صفحۀ گفتگو مطرح می‌شوند، آيا کمکی به گسترش يا ويرايش مقاله می‌کند يا نه و آنگهی آيا جايگاه نشر مطالب جنجال برانگيز دانشنامه است يا نه؟ منظور ايشان اين است که ما بايد مطالبی را به نشر برسانيم که به دانشنامه سود برساند نه زيان! استاد می‌افزايد که البته افراد می‌توانند نظرات خارج از موضوع را در وب سايت‌ها و يا وبلاگ‌های شخصی خود مطرح بحث قرار دهند.

دوم، آنکه البته ترجمه‌ها و نقل قول‌ها بايد با حفظ امانت نشر شوند و در صورت ويرايش هم بايد حداکثر کوشش صورت پذيرد که جان مطلب ضايع نشود. و از سوی ديگر، اگر نقد و نظری بر اصل متن گزارش شده وجود دارد، آن نقد و نظر هم در کنار مطلب بازتاب يابد.

بنابراين، ايشان پیشنهاد می‌کنند که تصوير روی جلد کتاب "دروغ بزرگ (چهره‌ی عريان اسلام)" حذف شود که اين کار انجام شد و نقدی بر گزارش نويسندۀ آلمانی دارند که بعداً خود ايشان خواهند نوشت. - مهدی خراسانی

در رابطه با معرفی آقای کابلی، به نکتۀ جالبی اشاره رفته است که واقعیت دارد. خوب است از آن اطلاع حاصل شود. منظورم مخالفت آقای کابلی با آن پسوند نام [دولت افغانستان] است. - نصير مهرين

روزنامۀ شرق، شمارۀ ١٠۵ (شنبه ١١ دی ١٣٨٢)، تحت تيتر درشت نوشت: "حذف اسلاميت کفر است". اين روزنامه در پی تشديد تنش و اختلاف در لويه‌جرگه خبر می‌دهد که رئيس لويه‌جرگه بر سر حذف پسوند اسلامی از نام دولت افغانستان با عصانيت کسانی که چنين درخواستی را مطرح کرده اند، کافر، ملحد و قابل پيگرد خواند. اين روزنامه می‌نويسد:

"مجددی با عصبانيت کسانی را که چنين درخواستی را مطرح کرده‌اند، کافر، ملحد و قابل پيگرد خواند. وی بدون نام بردن از فرد خاصی گفت می‌داند که اين درخواست از سوی چه کسی مطرح شده است و مجازات لازم برای وی در نظر گرفته خواهد شد. او گفت: کرزای مسلمان است، مجددی مسلمان است و ما اجازه طرح چنين پيشنهاد و رای‌گيری درباره آن را نخواهيم داد و افغانستان، "جمهوری اسلامی افغانستان" باقی خواهد ماند."

تهديد به مجازات و حتی مرگ در افغانستان خلاصه نمی‌شد. ايران بارها مخالفت و تهديدهای خود را عليه مهديزاده کابلی به انجام رسانيده بود. زمانی که مجاهدين بر کابل چيره شدند، کسانی که به کابلی تبريک می‌گفتند، او در پاسخ می‌گفت: "چه را به من تبريک می‌گوييد. مرگ همشريانم را يا بربادی و ويرانی آتی کشورم را؟!" او می‌افزود: "من بخوبی مجاهدين را می‌شناسم. گرچه جهاد آنها تا پايان اشغال افغانستان مشروعيت داشت؛ اما بقیه همه جنگهای آنها بر سر کسب قدرت خواهد بود. حکومت اسلامی برای مردم افغانستان مصيبت بزرگ است!" بدنبال همين رک گويی‌ها بود که مدير کل امور اتباع و مهاجرين خارجی استان سيستان و بلوچستان به اداره امور اتباع و مهاجرين خارجی شهرستان چابهار می‌نويسد:

جمهوری اسلامی ايران
وزارت کشور
استانداری سيستان و بلوچستان
دفتر امور اتباع مهاجرين خارجی

شماره: ١٦٨١/١٠٩/م
تاريخ: ١٣/٨/٧١


به: اداره امور اتباع و مهاجرين خارجی شهرستان چابهار

موضوع: چگونگی برخورد با اتباع

سلام عليکم

بازگشت بنامه شماره ٣٠۴٠-٢٨/۵/٧١ مقتضی است تبعه مندرج در نامه فوق الذکر و موارد مشابه آن را پس از اخذ کارت شناسايی و ابطال آن از کشور طرد نمائيد. از نتيجه اقدامات انجام شده در اين خصوص استان را مطلع فرمائيد. ص ١٣/٨

و من ا... التوفيق
محسن قاسمی
مدير کل امور اتباع و مهاجرين خارجی
استان

يادداشت: متن بالا از روی کپی رونوشت نامه از بايگانی دبيرخانه مؤسسه توليد مسکن شمال شرق ايران (بنياد جانبازان) که به شماره ۵۴٨٩ در تاريخ ١٣/١٠/٧١ ثبت شده، تهيه شده است. در آن زمان، کابلی، از سوی همين مؤسسه، مدير پروژه ساختمانی صدف در شهرستان چابهار بود- مهدی خراسانی

رهيافت من به دين

آيا دين، زيستن بر اساس باورها است، نه دانستن باورها؟! آيا دانستن باورها کفر است؟! من يک تابو را شکستم؛ گرچه در اين کارزار، به ظاهر خود شکسته شدم.

جانمايه‌ی دين، اسطوره است و به گفتۀ معروف موسولونی "اسطوره هیچ نیازی ندارد تا ریشه در واقعیت داشته باشد، باور داشتن بدان کافی است تا آن را به یک قدرت سخت جان تبدیل کند."

از اين رو، دين باوران سخت در تلاش هستند تا مانع فهم دين براساس پژوهشهايی علمی شوند.

بنيادگرايان اسلامی بر اين باور هستند که حکومت خوب حکومتی است که اصول آن با دين موافقت و مطابقت داشته باشد و در حقيقت حکومت و دين يکی است و دين حکومت مردم است. اين اصول عيناً برگرفته از کتاب "دينکرد" پهلوی است که در ايام اخير دورۀ ساسانيان (دورۀ رونق آيين زرتشتی) تدوين يافته است.

بنابراين آشکارا می‌بينيم که جامعه‌ی افغانستان، جامعه‌ی است که در آنجا اندیشه سياسی سکولاریزه نشده و هنوز وابسته به اسطوره‌های دینی است. به همین دلیل در جامعۀ افغانستان دموکراسی نمی‌تواند شکل بگیرد، چرا که روش دیکتاتوری در آن خیلی موفق‌تر است تا روش دموکراسی. آيا می‌توان دولتی را که با ساختار قومی در زير چتر کلی‌تر اسلام تشکل پيدا می‌کند، "دولت مدرن" ناميد؟! هرکز نه. دموکراسی و حقوق بشر در افغانستان فقط يک شعار است برای فريب اذهان مردم.

افغانستان و دموکراسی

آقای کابلی که خود يکی از فعالان جنبش دموکراسی است، پنج سال قبل گفت که شرايط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی افغانستان مانع بزرگ در راه برقراری دمگراسی است. او از همان آغاز معتقد بود که بايست اقداماتی زيربنای برای تحقق دمکراسی صورت پذيرد.

اما شوربختانه بعد از سالها، که هزينه‌های بازسازی افغانستان هدر رفته و زمان زياد را از دست داده‌ايم، می‌بينيم که حالا "برخی از مقامات و تحلیلگران غربی معتقدند افغانستان در حال حاضر نیازمند ثبات است و شرایط برای تطبیق دموکراسی در این کشور مهیا نیست!

چنین نظری تلویحا به این معنی است که ثبات و امنیت می‌تواند از راههای غیردموکراتیک نیز تامین شود.

برخی تحلیلگران نیز معتقدند که نمی‌توان دموکراسی را به کشوری "صادر" کرد و اینکه الزاماً تمام کشورهای نباید دموکراسی نوع غربی داشته باشند."[*](مهدی خراسانی)

مهديزاده کابلی: اين که در حال حاضر در افغانستان شرایط برای تطبیق دموکراسی وجود ندارد، متاسفانه، يک واقعيت تلخ است. بازهم تکرار می‌کنم که برای تطبيق دموکراسی، تنها عوض کردن حکومت‌ها، يا تغيير رهبران کشور (حتی از طريق انتخابات نمايشی) به تنهايی کارساز نيست، بلکه بايد تربيت اجتماعی از کوچکترين واحد آن که خانواده است، تغيير کند و اين امر مستقيماً به سطح اقتصاد و فرهنگ خانواده و جامعه بستگی دارد.

در پس هر شکست تولد دوباره است!




<برگشت به بالا><باز گشت به مقاله>