جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۸ خرداد ۲۳, شنبه

ديدگاهها دربارۀ محمدظاهر شاه و سردار محمدداوود

در اینجا، آقای آصف آهنگ دو مورد از یادداشتهای علم وزیر دربار شاه‌ی ایران را می‌آورد:

    ١- یکشبه ٣/٦/١٣۵٦

    زمانی که محمدظاهر شاه به لندن بود محمدنعیم برادر داوود پیش او رفته و خواسته است که شفیق نخست‌وزیر را برکنار و داوود را صدراعظم تعیین نماید. شاه زیر بار نرفته و در عوض عبدالولی خان را که از ترس کودتا، وی را با خود همراه داشته بود به عجله به کابل فرستاد. عبدالولی به محض ورود قضایا را احساس می‌کند و به ولیهد (احمدشاه) پیشنهاد می‌نماید که امر دستگیری داوود را صادر نماید. اما ولیهد موافقت نمی‌کند و می‌گوید پدرم تا سه روز دیگر بر می‌گردد. تعجب از این است که یک هنگ (قسمت) عسکری خود سردار عبدالولی هم جزء یاغی‌ها بوده است. پس عبدالولی به اتکای چه قدرتی می‌خواسته چین عمل تند دست بزند.

    ٢- پنجشنبه ۴/۵/ ١٣۵٢

    عباس آرام سفیر شهنشاه در چین که فعلأ در تهران است به دیدنم آمد، گفت، دیشب مهمان سفر چین بودم که در تهران می‌باشد گفت ما از یک سال پیش می‌دانستیم که روس‌ها با داوود خان مشغول مقدمه چینی کودتا هستند. مسأله را احتاطأ به شنهشاه عرض کرده بودم.

    ٣- دوشنبه ١/۵/١٣۵٢

    وزیر مختار امریکا آمد، در خصوص برنامه والاحضرت همایونی ... و افغانستان و اینکه داوود دوام می‌آورد یا نه؟ صحبت کردیم، می‌گفت یکسال پیش داوود به سفیر ما گفته بود، اگر وضع شاه به همینطور بماند قابل دوام نخواهد بود باید حرکتی بکند و حالا برادرش نعیم که سابقأ وزیر خارجه افغانستان بود و من خوب می‌شناسمش به سفیر ما یادآوری کرده است که مگر حرف پارسال ما را از خاطر برده‌اید که از حرکتهای ما اظهار تعجب می‌کنید؟ بعد هم می‌گفت که عکس کمیته‌ی انقلاب داوود برای ما رسید است. تمام افسران جوان یا همکاران سابق داوود و یا پسران آنها هستند.

بنابراین جای هیچ شک نیست که محمدداوود با همکاری روسها کودتا کرد و نه‌تنها که پسر عم خود را از بین برد بلکه رژیم دوصد چهل ساله احمدشاهی را هم برباد داد.[*]

البته شاه از اعمال جاطلبانۀ داوود و از قتل بسیاری اشخاص وطنپرست و ملی که توسط جاسوسان شوروی و یا جمعیت خلق بر طبق دستور شوروی به صورت جعلی [عليه آنها گزارش] داده می‌شد، نتوانست جلوگیری کند. افسران رشید ملی، میوندوال و ده‌ها وطنپرست محو و نابود گردیدند. در اين ميان، تنها کسی که از این توظئه‌ها نجات یافت، سردار عبدالولی بود که آنهم به میانجی‌گری علم و شاه ایران، داوود از توظئه آگاه شد. در بارۀ سردار عبدالولی نبی عظیمی چنین نبشته است:

    "رییس دولت قبل از محکمۀ سردار عبدالولی من و آصف الم را به نزد خود خواسته و گفت، وظیفۀ شما دو نفر که نسبت به دیگران به من نزدیکتر هستید، اینست که دلایل و اسناد کافی علیه سردار ولی را فراهم نمایید تا محکمه او را به جزای اعدام محکوم کند.

    دوسيه سردار ولی تکمیل شد. اتهام اساسی علیه ولی آن بود که بتاریخ ٣ عقرب ١٣٤٦ حکم فیر را بالای محصلان پوهنتون کابل صادر کرده بود که منجر به کشته شدن سه نفر و مجروح گردیدن تعداد زیادی از محصلین گردید. اتهامات دیگر علیه وی موضوع سرد نگهداشتن مسأله‌ی پشتونستان و دخالت در امور ملکی و قتل یک‌نفر عابر در حصۀ هودخیل کابل بودند.

    شبی سردار محمدداوود، من و آصف الم را در منزل خویش احضار کرد و برخلاف هدایت قبلی‌شان که امر نموده بود که دوسیه سردار ولی را طوری بسازید که محکمه حکم اعدام او را صادر کند، ولی زمانی که دوسیه را خواست و ملاحظه کرد با برآشفتگی مخصوص‌شان مشت بر سر میز کوبیده و گفت برادر بزور دندۀ برقی هر کس اعتراف می‌کند؛ حتی خود من و شما. وی ادامه داد هرچه شده، شده است امر می‌کنم این دوسیه را از بین ببرید."[عظيمی، نبی، اردو و سياست، ص ٩۷][*]