واژه «قـُرآن» از مصدر «قـرء» میآيـد و خود نيز هـم مـصـدر میباشـد. به مـعـنی: "بترتيب چيدن و پيش رفـتن". بعـد به خواندن (از روخوانی) اطـلاق شـده، چـون در وضعـيـت مـزبـور خوانـنده حروف و واژه ها را بترتيب میچيند و پيش میرود. قـرآن به معنی اسمی به معنی: "خواندنی ـ از رو خـوانـی، و به نـظـم و ترتيب چـيـنی" است. قـرآن ١۴٠٠ سال عـمـر دارد. در مـدت بـيـن ٢٢ الی ٢٣ سال به محمد وحی شده است. وقـتی مـحـمـد آيه يا آياتی که نازل میشـده اند را بـر ديگـران میخوانده آنـها آنرا بر روی چيزهای مختـلفی که آن زمان برای نوشتن روی آن استفاده میشده مینوشته اند. و برخی نيز آيات را از بر میکرده اند. محل قرار دادن آيات در سوره ها نيز خود محمد مشخص میکرده است. در زمان محمد قرآن بصورت يک کـتـاب کـه هـمـه آن يکجا جمع بوده باشد وجود نداشته، بلکه دوسال پس از وفات وی برای اولين بار قرآن جمع آوری شده و بصورت يک کتاب درآورده شده است.
از آنجا که محمد آخرين پيامبر است و پس از وی اسلام گسترش پيدا میکـنـد و مـسـلـمانان در شرايط مختلفی خواهند بود، قرآن با ويژگيهايی پرداخته شده است که بتواند برای هميشه و همه جا مناسب و پاسخگو باشد. ويژگيهای آن از جمله:
- آيات محکم و متشابه داشتن آن است.
- مـنسوخ شدن آيات آن است.
- تـفـسير و تأويل و تبیین شدنِ آيات آن است.
- راهـهای متنوعی برای رستگاری ارائه دادنِ آن است. (که عـمـدتا موارد سه گانه هستند).
- حروف و واژه های آن حساب شده و قانونمند بکار برده شده اند.
هر کدام از اين موارد را بطور فـشرده بررسی میکنيم:
آيات محکم و متشابه
- آل عمران ٧: «هُـوَ الـَّذی اَنـْزَلَ عَـلَـيْکَ الْکِتابَ مِنـْهُ آياتٌ مُحْکَماتٌ هُـنَّ اُمُّ الْکِتابِ وَ اُخَـرُ مُتـَشابِهاتٌ. فـَمـّا الـَّذيـنَ فـی قـُلـُوبـِهِـمْ زَيْـغٌ فـَيَـتـَّبـِعُـونَ مـا تـشـابَـهَ مِـنـْهُ اِبـْتِـغـاءَ الْـفِـتـْـنـَةِ و ابْـتِـغـاءَ تـَأويـلِـهِ. وَ مـا يَـعْـلـَمُ تـأويـلِـهِ اِلاّ اللهُ و الرّاسِخوُنَ فی الْعِـلْـمِ يَـقـُولُـونَ آمَنـّا بـِهِ کُـلٌّ مِنْ عِـنْـدِ ربِّـنـا».
«اين خداست که قرآن را بر تـو نازل نـمـود. برخی از آيات آن محکم هسـتـنـد که آنها اصل اين کتاب میباشند و بـقـيه متشابه. و امّا افرادی که مسائلی در دل دارند هميشه به متشابهات آن استناد میکنند، کـه بـرخی از مـوضـع مسئله سازی اين کار را میکنند و برخی نيز از موضع ارتـبـاط دادن آيات بـه مـسائل مربوط به آنها! در حاليکه ارتباط آيات با مسائل فقط خـدا میداند و انـديـشـمـنـدانی میدانـنـد کـه میگـويند: ما به تماميت آن ايمان داريم، محکم و متشابه آن همه حرف خداست».
واژه «مُحْکـَم» به معنی: "ثابت، پابـرجا، استوار، خلل ناپذير" و مـواردی از اين قبيل است. و واژه «مُـتـَشـابـِه»: در لغت در اصل به معنی: "چيزی است که با چيز ديگری همانند نمائی و همگون نمائی میکند" (يعنی هـمانـنـديـها و همگونيهائی زيادی را با آن دارد). و در معـنی دوم خود بـطور ضمنی و تلويحی به معنی: "چيز مناسب، متناسب، هـمگـون، هـم سـنخ" و غيره بکار رفـته است.
با توجه به معنی واژه های «محکم» و «متشابه»، آيات «مـحـکـم» آيـاتِ "ثابت" هـستند. يعنی: در هـر زمــان و مکـان و شرايطی همچنان بـقــوت خود باقـی هستند. و آيات «متشابه» آياتِ "مناسب و متناسب" هستند. يعـنی: هـمـيـشه بقـوت خود باقی نيستند بلکه «مناسب و متناسب وضعيت و شرايط خاص فـردی، اجتماعی، تاريخی و غـيره هستند.
در آيه ٢٠ سوره مزمل در رابطه با نحوه بکارگيری قـرآن چنين میخوانيم:
- «عَـلِـمَ اَنْ سَـيَـکُـونُ مِـنْـکُـمْ مَـرْضـی، وَ آخَـرُونَ يَـضْـرِبُـونَ فِـی الاَرضِ يَـبْـتـَغـُونَ مِـنْ فَـضْـلِ اللهِ وَ آخَـرُونَ يُـقـاتِـلـوُنَ فی سَـبـيـلِ اللهِ، فـَاقـْرَؤُا ما تـَيَـسَّـرَ مِـنْـهُ».
«خدا میداند کسانی از شماها مريض خواهند شد، کسانی برای امرار معاش خود در مسافرت خواهند بود و کسانی نيز در راه وی در جنگ خـواهـنـد بـود. بـنـابـر ايـن آنچه از قرآن مناسب شما است آنرا بگيريد».
مثال برای آيه متشابه:
- احزاب ۵٨ ـ ٦٠: «وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغـَيْرِ مَا اكْـتَسَـبُوا فَـقـَدِ احْـتَمَلُوا بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُبِينًا ــ يَاأَيُّهَا النَّبِيُّ قُـلْ لِأَزْوَاجِـكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَـلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْـرَفْـنَ فَـلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا ــ لَئِنْ لَمْ يَـنْـتَهِ الْمُنَافِـقُـونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَـنّـَكَ بِهِمْ ثُمَّ لَا يُجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلَّا قَلِيلًا».
«و کسانيکه بـه زنان و مردان ايمان آورده بـرای کار ناکرده زخم زبان میزنند، مرتکب تهمت زنی و گناه بزدلانه سنگينی میشوند. ای پيامبر! به زنـان و دخـتـران خـود و زنـان مــردان ايـمـان آورده بگو بخشی از جلباب خود را روی خود بکشند. اين کار بهترین راه بـرای شناخته نشدن و از زخم زبان رنجيده نشدنِ آنها است. خـدا مسائل را بـرای آمرزيدن شدن فعلاً کنار میگذارد و بيش از استحقاق نـيـز میبخشد. اگر منافـقـيـن و کسـانيکـه مـرض دارند و افراد هرزه شهر نيز دست برندارند به تو امکان برخورد با آنها را میدهيم، و پس از آن جز تعداد کمی از آنها همسايه تو نخواهند ماند».
اين آيات مـربوط به دستشوئی رفـتن افراد در زمانی بوده که عربها دستشوئی را جدا و دور از واحد مسکونی خود درست میکرده اند. وقـتی خانواده محمد و بقـيه ايمان آورندگان به دستشوئی میرفته اند مخالـفـيـن محمد چنانکه آيه مـطرح کرده به ايمان آورندگان تـهـمت و زخم زبان میزنده اند. (مـصدر «اذی» مربوط به آزار دادن با زبان است). آيه به محمد گفـته که به "دختران و زنان خود و زنان ايمان آورندگان" بگويد که بخشی از جلباب خود (جـلـبـاب پـوشـشی اسـت کـه روی پوشش اصلی و رسـمی میپوشـند و لـبـاس سـنتی عربها است. فرق آن با چادر اين است که جلباب آستين و دکمه دارد ولی چـادر ندارد) را روی صـورت خود بيندازند تا شناخته نشوند. و با شناخته نشدن از زخم زبان آزرده نمی شوند. (يعنی اگر کسی روی خـود را بپوشاند و ديگران او را در حالـيـکـه نمی شـناسـنـد بـدگـوئی کـنـنـد، او آزرده نمی شـود. چون او میداند که هوچی گرها او را نمی شناسند). و بعـد آيه میگويد: خدا غـفـوز رحيم است. غـفـور يـعـنی: کـسيکه مسئله ای را فعلاً کنار میگذارد تا اينکه بـعـدهـا به آن رسيدگی کند. و رحيم يعنی: کسيکه بيش از استحقاق میبخشد. و «غـفـور رحـيـم» در آيه يعنی اينکه: خدا فعلاً از کـردار کسانيکه دختران و زنان پيامبر و و زنان ايمان آورندگان را اذيت میکـنـنـد صـرف نظـر میکند تا اگر بعـدها آدمهای درستی شدند اين عـمـلـکـردهـای آنـهـا را ببخشد. بعـد نيز در ادامه میگويد: اگر دست برندارند بـه مـحـمـد امـکـان بـرخـورد بـا آنها داده خواهد داد تا جائی که جز تعداد کمی از آنها بـقـيه از همسايگی وی بروند.
اين آيات آيات متشابه است. يعنی هـمـيـشه و هـمه جا بقوت خود باقی نيستند، بلکه مربوط به شرايطی است که مـسـلـمانـان مورد اذيت و آزار و تهـمت واقع شوند. (الـبـته اگر مـناسبترين راه برخورد با افـراد هـرزه در آن شرايط همين باشد).
نمـونـه ديگـر بـرای آيـات مـتـشـابـه:
- بقره ٢٠۴ــ ٢٠۵: وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَـوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُـشْـهِـدُ اللَّهَ عَلَى مَا فِي قَـلْـبِـهِ وَهُـوَ أَلَـدُّ الْخِصَامِ ـــ وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الْأَرْضِ لِيُـفْـسِـدَ فِيهَا وَيُهْـلِـكَ الْحَـرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْـفَـسَـادَ.
«در ميان مردم افرادی هستند کـه حـرف آنها پيش از رسيدن به حاکـميت چـشم انسان را میگيرد، خدا آنچه در دل وی میگذرد را میبیند، او کسی است که هـيچ فضا و امکانی را به کسی نخواهد داد ـــ وقـتی به حاکميت میرسد همه فعاليتهای خود در کشور را بر بی عـدالتی میگـذارد(يعنی برای خود کار میکند) و اقـتصاد و انسانها هر دو را نابود میکـند».
اين آيات مـربـوط به زمان انـتخـابـات است. در زمـان محـمـد مـوضـوعـيتی نداشته است. پس از محمد تا به امروز نيز جز گهگاهی در مدت کوتاهی، اساساً موضوعيت پيدا نکرده است. امروزه نيز در مـيان مسـلـمانان موضوعـيـتی ندارد.
هرگاه جائی انتخابات شد وقـت بکار گرفـتن ايـن آيات است. و منظورِ آيات نرفـتن دنـبال شعر شعار افـراد و بلکه مراجعه نمـودن به عـملکرد و کارنامه آنها و مواردی از اين قـبيل است. آيات اينچنينی که مـربـوط به شـرايـط خـاصـی اسـت آيـات مـتـشـابـه است.
مـثـال بـرای آيـه مـحـکـم:
- بقره ١٨۴: « أَيَّامًا مَعْـدُودَاتٍ فَـمَـنْ كَـانَ مِـنْـكُـمْ مَرِيضًا أَوْ عَـلَى سَـفَـرٍ فَـعِـدَّةٌ مِـنْ أَيَّامٍ أُخَـرَ وَعَـلَى الَّذِينَ يُطِـيـقُـونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَـهـُوَ خَيْرٌ لَهُ وَأَنْ تَصُـومُـوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُـنْـتُمْ تَعْـلَمُونَ».
« روزه در روزهـای مشـخصی است. اگـر کـسی از شـما در آن روزها مريض بـود يـا در مسافـرت، روزهای ديگری را روزه بگيرد. کسانيکه از روزه گـرفـتـن رنـج میبرند، بجای روزه گـرفـتـن فـرد بـيـنـوائـی را غــذا بدهند. اگر کسی نفرات بيشتری را غذا بدهد برای خود خوبی بيشتر کرده. و روزه گرفتنِ شما وقتی آنرا بشناسيد آنرا بنفع خود خواهيد ديد».
اين آيه از آيات «مُحْکـَم» است. يعنی: ماه رمضان در هر زمان و مکان و شرايطی که واقع شود، اين آيه بقوت خـود باقی است. هر که بتواند روزه بگيرد روزه میگـيـرد و هـر کـه مريض باشـد يا در مـسـافـرت، روز های ديگری (پس از ماه رمضان) روزه میگـيرد و هـر کـه از روزه گرفـتـن رنـج میبرد بجای روزه گرفـتـن فـرد بينوائی ( يا اگر خواست بينوايان بيشتری را) غـذا میدهـد.
آيـات مـنـسـوخ
- بـقـره ١٠٦: «مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِـثـْلِهَا. أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ».
« آيه ای را منسوخ يا فراموش نمی کنيم مگر اينکه بهتر از آن يا مانند آن را ميآوريم».
واژه « نـَسْـخ» به معنی: "از دور اسـتـفـاده خارج نـمـودن و کـنار گـذاشتن" است. و «منسوخ» به معنی: "از دور استفاده خارج شده و کنار گـذاشـتـه شده" است. قرآن آياتی دارد که مربوط به وضعـيت يا دوران خاصی است و پـس از عـبور از آن وضعيت ديگر اعتبار و موضوعيت خود را از دست میدهند و مطلقاً بکار گرفته نمی شوند. اين آيات آيات «منسوخ» (يعنی: آيات از دور اسـتـفـاده خارج شده) ناميده میشوند. مانند:
- نـسـاء ۴٣: « يا اَيُّـهَـا الذيـنَ آمَـنـُوا لاتـَقـْرَبُـوا الـصَّـلاةَ وَ اَنـْتـُمْ سُـکـاری حَـتـّی تـَعـْلَـمُـوا ما تـَقـُولـُونَ».
«کسانيکه ايمان داريد! وقـتی که مست هستيد به نماز خواندن نزديک نشويد تا وقـتيکه بدانيد (در نماز) چه میگوئيد».
- اين آيه با آيه ٩٠ سوره مائده منسوخ شده: « يا اَيُّـهَـا الـّذيـنَ آمَـنـُوا اِنـَّمـا الْـخَـمْـرُ وَ الْـمَـيْـسِـرُ وَ الاَنـْصـابُ وَ الاَزْلامُ رِجْـسٌ مِـنْ عَـمَـلِ الشَّـيْـطـانِ فـَاجْـتـَنِـبُـوهُ لـَعَـلـَّکُـمْ تـُفـْـلِـحـُونَ».
در جاهای ديگر نيز به تحريم مشروب اشاره شده از جـمـله در آخر آيـه بعـدی آيه مزبور گفـته: فـَهَـلْ اَنـْتـُمْ مُـنـْتـَهُـون = آيا میخواهيد از آن دست برداريد (يعنی از آن دست برداريد).
("فـراموش کردن" آيه ای به معنی: "رها کردن آن تا بکارگيری مجدد آن در شرايط مشابه بعدی" است. ولی"نـَسْخ نمودن" آيه به معنی: "مـطـلـق کـنار گذاشتن آن برای هميشه" است).
چرا قرآن آیات محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ دارد؟
پاسخ روشن است. محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ خاص قرآن نیست. به هر چیزی که ما در جهان و در زندگی نگاه کنیم بنوعی و بنحوی و در رابطه ای ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه دارند. مثلاً وقتی ما به کلاس دوم دبستان میرویم. کلاس اول توسط کلاس دوم منسوخ میشود. و این به این معنی نیست که به کلاس اول رفتن چیز بی خود یا اشتباه بوده است.
همینطور در رابطه با پوشاکها و ابزارهائی که استفاده میکنیم، یا روند و فرایند رشد و شکل گیری پدیده ها، و همینطور مسائل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و غیره، همه و همه محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ دارند.
تـفـسـيـر
واژه «تـَفـسير» به معـنی: "روشن نـمـودن چيز ناروشن" است. مثلاً وقتی بيمار به پزشک مراجعه میکند و مشکل خود را به پـزشـک میگـويد، کاری که پزشک میکند (يعنی معاينه و آزمـايـشـاتی که بـرای روشـن و مشخص نمودن نوع و دليل ناراحتی بيمار انجام میدهد) تـفـسـير است.
تـفـسـيـر نمودن قـرآن نيز به همين ترتيب است. يعنی قـرآن از نظر معنی آيات ناروشن دارد که بايد روشن کرده شوند. مثال:
- «وَ جَـعَـلَ لَـکُـمُ الـسَّـمْـعَ وَ الاَبـْـصـارَ = و برای شما شنوائی و بـيـنـائـيـهـا قرار داد» (سجده ٩).
در اين آيه واژه «سَـمع (شنوائی)» مـفـرد آمده و واژه «ابصار (بينائيها)» جمع آمده است. مـفـرد بـودن شـنـوائی و جـمـع بودن بينائی" مـقـوله ناروشنی است و بايد آنرا روشن کرد. روشن نمودن آن تفـسير نمودن آن است.
مـثـال ديـگـر:
- فصلت ٣٧: «لا تـَسْـجُـدوا لِلشَّـمْـسِ وَ لا لِـلْـقَـمَـرِ وَ اسْـجُـدوا لِلهِ الـَّذی خَـلـَقـَهُـنَّ».
« نه به خورشيد و نه ماه هيچکدام سجده نکنيد بلکه برای کسی سجده کنيد که آنها را آفـريده است».
در اين آيه يک نکته ناروشن وجود دارد و آن اين است که در زبـان عـربی ضـمـيـر بـرای مـفـرد (يک چيز) و برای مثنی (دو چـيز) و برای جمع (سه چيز به بالا) صرف میشود. در حالـيـکـه آيـه از مـاه و خورشـيـد کـه دو چيز هستند صحبت میکند ولی بجای ضـمير مناسب آنها که ضمير دوتائی «هُـمـا» به معنی آنـدو باشد ضمـير جمع « هُـنَّ » بمعـنـی «آنها» بکار برده،؟ يعنی گفـته «ماهـهـا و خورشيدها» را آفريد! اين موضـوع روشـن نيست و نياز به روشن شدن دارد. روشـن نـمـودن آن تفـسـيـر نمودن آنست.
تفسیر قرآن اساساً مربوط به معانی واژه ها و جملات و دستور و زبان و ادبیات میشود. و از این فراتر نمی رود.
تـأويـل
«تأويل» در اصل به معنی: "برگشتن يا برگرداندن چـيـزی بجای خـودش يـا بحالـت خودش يا به اصل خودش" و مواردی از اين قـبيل است.
تـأويـل نمـودن آيات قـرآن نيز به معنی: بـرگرداندن آنها بـه اصل خودشان است. يعنی: ربط دادن آنها به مسائل و وضعيتها و واقعيتهای مربوط به آنها است. مثال:
- انفطار ٣: « وَ اِذا الْـبـِحارُ فـُجـِّـرَتْ = و وقتی درياها طغـيان کنند».
تکوير ٦: «وَ اِذا الْـبـِحـارُ سُـجـِرَّتْ = «و وقتی درياها بغـليان آمده و تبخير شوند».
اين دو آيه مربوط به درياها مربوط به چه زمـان و شـرايطی است؟ يعنی: چه وقت آب آنها زياد میشود و وارد خشکی و شهرهای ساحلی میشوند؟ و چه وقت بجوش میآيند و تبخير میشوند؟
وقـتی ما زمان و موضوعـيت اين آيه ها را پيدا کنيم و آنها را در مجموعه رخدادهای مربوط به طبيعـت در جای خود قرار دهـيم آنها را تأويل کرده ايم!
تأویل قرآن اساساً مربوط به مسائل علمی میشود. که شامل علوم طبیعی و سیاسی و اجتماعی و تاریخی و غیره همه میشود. (و تفسیر چنانکه گفتیم مربوط به معنی واژه و جمله و دستور و زبان و کلاً ادبیات میشود).
تـبـیـیـن
«تـَبـیـیـن» بمعنی: باز و بررسی نمودنِ چیز کلّی، پرداختن به جزئیات یک چیز کلّی، و مفاهیمی از این قبیل است. و عمل تبیین در رابطه های مختلف به شیوه های گوناگون صورت میگیرد. مثلاً وقتی دولت در بودجه خود یک میلیارد تومان به وزارت آموزش و پرورش اختصاص میدهد، این یک چیز کلی است. بعد وزارت آموزش و پروش این یک میلیارد را باز و بررسی و برنامه ریزی میکند. مثلاً میگوید اینقدر آموزگار داریم، اینقدر امکانات آموزشی نیاز داریم، اینقدر هزینه فلان چیز خواهد شد و الی آخر. این نوعی «تبیین» است.
قرآن نیز آیاتی دارد که یک چیز کلی هستند. و در هر زمانی اسلام شناسانی که در زمینه حقوقی و قانونگذاری کار میکنند میبایست آنها را تبیین کنند. مثلاً قرآن میگوید دست دزد را قطع کنید ولی میزان و مبلغ موردِ دزدی را تعیین نمی کند. در هر زمانی با توجه به مسائل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و ماهیت نظام حاکم و غیره، مبلغ و میزان دزدی که در حد قطع نمودن دست دزد بشود از طرف قانونگذاران اسلام شناس تعیین میشود.
مـوارد مختلف بـرای رسـتـگـار شـدن
از آنجا که مـسـلـمانان در شـرايط مخـتلفی خواهند زيست و مسائل و شرايط مختلف فکری، اقتصادی، سياسی، اجتماعی و غيره خواهند داشت، قرآن برای رسـتگار شـدن مـوارد مـتـنوعی که عـمـدتاً موارد سه گانه هستند را ارائه داده تا هر کسی به فـراخور وضعيت خود بتواند رويه مناسب خود را برای رستگار شدن در پيش بگيرد. از جمله:
- بقره ٣ــ ۵: « الـَّذيـنَ يُـؤمِـنـُونَ بـِالْـغـَيْـبِ وَ يُـقـيمُـونَ الصَّـلاةَ وَ مِـمّـا رَزَقـْـناهُـمْ يُـنـْفِـقـُونَ ـــ وَ الـَّذيـنَ يُـؤْمِـنـُونَ بـِمـا اُنـْزِلَ اِلـَيْکَ وَ ما اُنـْزِلَ مِـنْ قـَبْـلِکَ وَ بـِالآخِـرَةِ هُـمْ يُـوقِـنـُونَ ــ اُولئِکَ عَـلی هُـدیً مِـنْ رَبـِّهـِمْ وَ اُولـئِکَ هُـمُ الْـمُـفـْلِحُونَ».
« کـسـانـيکه "در جائيکه کسی نيست" بخدا ايمان دارند و نـماز را پـايـدار میدارند و از درآمد خود انفاق میکـنـنـد ـــ و کسانيکه به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پيش از تو نازل شده ايمان دارند و به آخرت يقـين ـــ آنها بر هدايت پرودگار خود هستند و آنها رستگار خواهـند شد».
- لقمان ۴ــ۵: « اَلَّـذيـنَ يُـقـيـمُـونَ الصَّـلاةَ وَ يُـؤتـُونَ الـزَّکوةَ وَ هُـمْ بـِالآخِرَةِ هُمْ يُـوقِـنـُونَ ــ اُولئِکَ عَـلی هُـدیً مِـنْ رَبـِّهـِمْ وَ اُولـئِکَ هُمُ الْـمُـفـْلِحُونَ».
«کسانيکه نماز خود را بپا میدارند و مازاد بر نياز و هزينه و مصرف خود را میدهـند و به آخرت يقـين دارند، آنها بر هدايت پروردگار خود هستند و آنها رستگار خواهـند شد».
- آل عمران ١٠۴: « وَلْـتـَکُـنْ مِـنـْکـُمْ اُمَّـةٌ يَـدْعُـونَ اِلَی الْـخَـيْـرِ وَ يَأمُـرُونَ بـِالْـمَـعْـرُوفِ وَ يَـنـْهَـوْنَ عَـنِ الْـمُـنـْکَـرِ وَ اُولـئِـکَ هُـمُ الْـمُـلِحُونَ».
«از شما کسانی باشند که ديگران را به اسلام دعـوت کـنـنـد و به انجام خوبيها و دست کشيدن از بديها سفارش بدهـنـد. آنها رستگار خواهند شد».
- ذاریات ١٧ ــ ١٩: « كَانُوا قَلِيلًا مِنَ اللَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ ــ وَ بِالْأَسْحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ ــ وَفِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ».
«اوقات کمی از شب میخوابیدند ــ و بامدادان آمرزش میطلبیدند ــ و از مال خود همیشه به کسانیکه کمک میخواستند و کسانیکه کسی نداشتند کمک میکردند».
(این آیات از کسانی صحبت میکنند که روز رستاخیز رستگار شده اند، و بعنوان متقین از آنها یاد شده).
- آل عمران ١٣۴ ــ ١٣۵: « الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ـــ وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاّ اللَّهُ وَلَمْ يُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ يَعْلَمُونَ».
« کسانیکه در شرایط نامناسب بدنی و مالی خود انفاق میکنند، و علی رغم داشتن توان خشم خود را فرو مینشانند، و مردم را میبخشند. و خدا افرادی که بیش از آنچه به آنها خوبی شده خوبی میکنند را دوست دارد ـــ و کسانیکه وقتی مرتکب موردی از فحشاء میشوند یا به خود ستمی میکنند خدا را یاد میکنند و بیدرنگ آمرزش میطلبند. که کسی غیر از خدا نیز نیست که بخواهد گناهان را ببخشد. و در صورت آگاه بودن از (بد بودن) آنچه انجام داده اند سعی نمی کنند که (برای دیگران) استدلال بیاورند».
در آیه اول سه موردِ "انفاق نمودن"، "فروخوردن خشم در زمانی که فرد توان پاسخ دادن دارد" و "بخشیدن مردم" برای رستگار شدن مطرح شده، و در آیه بعدی نیز سه موردِ "یادِ خدا پس از گناه یا ستم"، "آمرزش خواستن" و "بهانه جوئی ننمودن برای کرده بد خود" مطرح کرده است. و در آیه پس از آن گفته که اینها رستگار خواهند شد.
هر کسی که یکی از آیاتی که دیدیم را در زندگی خود بکار بگیرد رستگار میشود و به بهشت میرود. البته رستگار شدن و در بهشت بودن سلسله مراتبی دارد. بالاترین آنها به گفته قرآن از جمله کسانی هستند که با زندگی و دارائی خود در راه خدا مبارزه میکنند. و کسانیکه پیشتاز هستند.
حروف و واژه های قرآن حساب شده و قانونمند بکار برده شده اند
قرآن از نظر بکارگيری واژه ها و حروف و حتی تعداد آنها خيلی دقـيق و حساب شده است. از جمله:
- ١- وقتی در آغاز سوره از قـرآن بنام «قرآن» نام میبرد، در آن سوره واژه «قرآن» بيش از واژه «کتاب» بکار رفته. و وقتی در آغاز سوره از قـرآن بـنام «کـتـاب» نـام میبرد در آن سـوره واژه «کـتـاب» بيش از واژه قرآن بکار رفته. و چنانچه در آغاز سوره از قرآن بنام «کتاب» و «قرآن» هر دو ياد میکند در آن سوره واژه های «کتاب و قـرآن» بطور مساوی و يا تـقـريباً مساوی بکار رفـته اند. مثال:
- در آغـاز سوره بـقـره میگويد: ذلک الـکـتاب. در ايـن سـوره واژه «کـتاب» و مشـتقات آن ۴٧ بار آمـده در حاليکه واژه «قرآن» و مـشـتـقـات آن فـقـط يک بار آمده است. در جمله: شهر رمضان الذی انزل فـيه الـقـرآن.
- در آغاز سوره طه میگويد: ما انزلنا عليک القرآن لتشقی. در اين سوره واژه «قرآن» سه بار آمده و واژه «کتاب» يک بار.
- در آغاز سوره نمل میگويد: تلک آيات الـقـرآن و کتاب مبين. در اين سوره واژه «قـرآن» چهار بار آمده و واژه «کـتاب» ۵ بار. (وقـتی «کتاب» و «قـرآن» با واژه «مبين» میآيند، آنکه با واژه «مبين» آمده در سوره بيشتر بکار رفـته است).
در همين رابطه خود قـرآن نيز راه و رويه «صراط مستقيم» را در پيش گرفته است. مثلاً: واژه «دنيا» و «آخرت» را هر کدام ١١۵ بار بکار برده است.
٣- در اسلام بالاترين ارزش خـدا است. در هـمـين رابطه بيشترين اسمی که در قرآن بکار برده شده واژه «الله» است که ٢٧٠٢ بار بکار رفته. و پس از واژه «الله» واژه «رب» که از صفات خداوند است بيشترين واژه ای است که در قــرآن بکار رفته است که تعداد آن ٩٨٠ بار است.
۴- واژه بَـحْـر به معنی دريا ۴١ بار در قـرآن بکار رفـته و واژه بَـرّ به معنی خشـکی ١٢ بـار. عــدد «١٢» ٢٩ درصـد عدد «۴١» است. خشکی سـطح زمـيـن نيز ٢٩ درصد است و ٧١ درصد بـقـيه آن آب است.
۵- واژه یوم بمعنی روز ٣٦۵ بار بکار رفته که به تعداد روزهای سال است (البته سال ٣٦۵ روز و ربع است ولی عدد ٣٦۵ نزدیکترین عدد ممکن برای آنست). در جمع و مثنای خود ٣٠ بار بکار رفته که به تعداد روزهای ماه است. و واژه ماه ١٢ بار بکار رفته که به تعداد ماه های سال است.[١]