جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۸ تیر ۱۵, دوشنبه

زبان فارسی از آشوب تا سامان

زبان فارسی از آشوب تا سامان

نویسنده: دکتر جلیل دوستخواه
مجله‌ی واژه، شماره ٦، دی‌ماه ١٣٨۴

    زبانِ فارسی را سرسری نگیریم و همچون مردمكِ چشم خود پاس بداریم و در كاربُرد یكایک واژه‌ها و تركیب‌ها و تعبیرهای آن و حفظ ِ بنیاد و چهارچوب ساختاری و دستوری‌اش، از هرگونه افراط و تفریط به سختی بپرهیزیم و میراث گران بهای نیاکان ارجمندمان را رساتر و بسامان‌‌تر و توانمندتر از آن چه دریافته‌ایم، به آیندگان بسپاریم...

١- درآمد

زبان فارسی یا فارسی ِدَری، ستون ِاستوار تاریخ و فرهنگ و شناخت نامه‌ی ِایرانیان، افغانان، تاجیكان و برخی تیره‌های فارسی زبان در دیگر كشورهای آسیای باختری و مركزی و سرمایه‌ی ِمشترك معنوی‌ ملت‌ها و تیره‌های یاد كرده است. این زبان، شاخه‌ای از زبان‌های ایرانی است كه خود به شاخه‌ی بزرگترِ گروه زبانهای هندو - ایرانی میپیوندد و در كلید واژه‌های زبان شناختی، از آن به نام فارسی‌ نو یاد می‌شود. (در برابر فارسی‌ ِ باستان / كهن، زبان روزگارِ هخامنشیان كه نوشته‌های اندك شماری به خط ِ میخی از آن بر جا مانده است و فارسی‌ میانه، زبان روزگار پارتیان/ اشكانیان كه پهلویك / پهلوی‌ ِ شمالی/ پهلوی‌ اشكانی / پارتی و پارسیك / پهلوی‌ ِجنوبی / پهلویِ ساسانی، كه شمار بیشتری سنگ نوشته و كتاب به دبیره (خط) پهلوی از آن در دست داریم.)

این زبان (فارسی) در زمان ساسانیان، همچون گویشی از زبان رایج روزگار (پهلوی) و همانا با تاثیرپذیری از دیگر زبان‌های كهن ایرانی شكل گرفت[۱] و به تدریج نیرومند شد و در دوران ِپس از اسلام، با از رواج افتادن زبان پهلوی، به صورت زبان مشترك رایج در ایران و سرتاسر سرزمین‌ها و تیره‌های ایرانی (فراگیر ِ افغانستان و فرازْرود یا آسیای ِ میانه‌ی ِ كنونی و بخش‌هایی از پاكستان و هندوستان كنونی) درآمد و تا دو سده تنها زبان گفتاری باقی ماند و اگر هم چیزی بدان نوشته شده بوده باشد، به دست ما نرسیده است.[٢]

بالیدن و گسترش و كمال یابی زبان فارسی از سده‌ی سوم هجری و بر اثرِ به فرمانروایی رسیدن دودمان‌های ایرانی تبار در گوشه و كنار ایران زمین، به ویژه در‌خراسان و سیستان و ری و كاهش نسبی‌ قدرت و نفوذ گماشتگان دستگاه خلافت بغداد، شتاب بیشتری گرفت و با نگارش و نشر رساله‌ها و كتاب‌ها و دیوان‌های زیاد، در برابر زبان عربی (كه از سوی ایران گشایان عرب و دست نشاندگان آنان به عنوان زبان رسمی‌ درباری و دیوانی به ایرانیان تحمیل شده بود) قد برافراشت و به زودی عرصه‌ی اندیشه و ادب و هنر و فرهنگ را از آن زبان بیگانه بازپس گرفت.

با پدیدارشدن شماری شاعران ِ شاهنامه سرا و در نقطه‌ی اوج آن‌ها حكیم ابوالقاسم فردوسی‌ توسی و سرایش شاهنامه‌ی بزرگ او – كه نقطه‌ی عطفی بود در تاریخ زبان و فرهنگ ما – زبان فارسی به تمام معنی، زبان گفتار و نوشتار همه‌ی ایرانیان و ایرانی تباران و ایرانی فرهنگان شد و تمام تلاش‌های نهادِ خلافت و كارگزاران ایرانی نمای آن برای بازگردانیدن آبِ رفته به جوی و رسمی و پایدار نگاه داشتن زبان عربی به جایی نرسید و ایرانیان – بر خلاف بیشتر سرزمین‌ها و كشورهای تسخیر شده از سوی تازیان – همچنان ایرانی و فارسی زبان باقی ماندند؛ یعنی در واقع، فارسی زبان ماندند تا ایرانی بمانند. « تخم ِ سخن»ی كه دهقان فرزانه‌ی توس پراگند، بارور شد و در درازنای هزاره‌ی گذشته، گلزاری پرشكوه و باغی انبوه از دستاوردهای فرهنگی‌ فارسی زبانان در گستره‌ی بزرگی از دره‌ی سِند در خاور تا میانرودان و آسیای كِهین در باختر و از خلیج فارس در جنوب تا مرزهای روسیه در شمال پدید آمد.

از میان همه‌ی قوم‌های كهنی كه در نخستین موج‌های جهان گشایی‌ تازیان نومسلمان در سده‌های یكم و دوم هجری، به هر روی به جرگه‌ی پیروان اسلام درآمدند، ایرانیان در نگاهبانی از زبان و فرهنگ و كیستی‌ قومی‌ خویش، یگانه بودند. دیگر قوم‌های ساكن درمنطقه‌ای گسترده از میانرودان تا دره‌ی نیل و بقیه‌ی سرزمین‌های شمال آفریقا با همه‌ی پیشینه‌ی فرهنگ‌ها و تمدن‌های دیرینه‌ی خود، زبان عربی را همراه با دین اسلام پذیرفتند یا از سر ناگزیری بدان گردن نهادند و امروزه از آنها به منزله‌ی «كشورهای عربی!» و «جهان ِ‌عرب!» یاد میشود و بسیاری از آنان در عربی مآبی كاسه‌ی گرم‌تر از آش شده‌اند و بیشتر از عرب‌های اصلی‌ ساكن ِ نجدِ حجاز، سنگ ِ عرب بودن خود را برسینه می‌زنند!

زنده یاد «مُحی الدین عالم پور» روزنامه نگار تاجیك در سفری به مصر، هنگام دیدار با یكی از استادان ایران شناس آن كشور، از وی پرسیده بود: «چه شد كه شما مصریان با آن پیشینه‌ی هزاران ساله‌ی تمدن و فرهنگتان زبان عربی را پذیرفتید و عرب شدید و حتا نام «صَوتُ الْعَرَب مِنَ القاهِرَه» را برای رادیو كشورتان برگزیده اید؟» استادِ آگاه وهوشمندِ مصری، درپاسخ به عالِم پور گفته بود: «ما عرب شدیم؛ بدین علت كه فردوسی و شاهنامه نداشتیم!»

نكته‌ای كه آن استاد مصری برآن تاكید ورزیده بوده، بنیادی و بسیار پراهمیت است و نقش ِ كلیدی و سازنده‌ی فردوسی و دیگر اندیشه ورزان و فرزانگان تاریخ ما را در پایدار نگاه داشتن ِ زبان و ادب و فرهنگ و درنتیجه، مَنِش و كیستی‌ ایرانی، به خوبی نشان می‌دهد.

٢- زبان فارسی در پویشی هزار ساله

زبان فارسی‌ دَری از روزگار كودكی و خامی‌اش در یك هزار و چهارصد سال پیش از این تا به امروز (كه نسبت بدان روزگار، زبانی رشید و پخته و بَرومند شده)، در فرآیند رویش و بالش و كمال‌یابی‌اش، مرحله‌های گوناگون و پیچ وخم‌ها و اُفت وخیزهای بسیاری را از سر گذرانده و درواقع، تابعی از مجموع ِ تاریخ ِ پُرتَنِش ِاجتماعی و سیاسی‌ ِ میهن ما بوده است.

از ساختارها و شیوه و شگردهای زبان گفتاری‌ مردم فارسی زبان در گوشه و كنار سرزمین‌های پهناور‌ زیستگاه آنان در دوره‌های گوناگون این هزاره آگاهی‌ چندانی نداریم[٣]؛ اما در دست بودن بخشی از مُرده ریگ شاعران و نویسندگان فارسی زبان، این امكان را به ما می‌دهد كه چندی و چونی‌ آن‌ها را بررسیم و تصویر به نسبتِ روشنی از فرآیند دیگردیسی این زبان از آغاز تا امروز و تاثیرگذاری‌ سازه‌های گوناگون در ساخت و بافت آن به دست آوریم و با برخورداری از چنان پشتوانه‌ای، شیوه‌ی برخورد با گُفتمان زبان در این[۴] روزگار را - كه از هر زمانی پیچیده‌تر است - طرح بریزیم.

در یك جمع بندی و نتیجه گیری‌ كلی در‌حد گفتاری كوتاه، می‌توان گفت كه زبان فارسی فاصله‌ی هزار ساله را سامانمند و آسان نپیموده؛ بلكه در رَوَند ِ تكامل تاریخی‌ خود، دچار آشوب‌ها و آسیب‌های فراوان شده است. در این راه نَوَردی‌ ِ دراز و دشوار، پویندگانی همچون رودكی، بلعمی، فردوسی، بیهقی، بیرونی، ابوعلی سینا، خیام، نظامی، مولوی، سعدی، حافظ و دیگران بوده‌اند كه با ژرفاكاوی درگنجینه‌ی زبان و فرهنگ و ادب نیاكان و رویكرد به بایستگی‌های زمانه‌شان، كوشیده‌اند تا كولبار خود را از میراث پیشینیان و آفرینش خویش هرچه سرشارتر سازند و به پسینیان بسپارند و در راه ِ كمال بخشی به زبان ارجمند فارسی و فرهنگ والای مادران و پدران، چراغ رهنمون آیندگان باشند.[۵] آنان اگرچه در روزگار جهان شمولی‌ زبان عربی و گرمی‌ بازار عربی‌مآبی‌ فاضل نمایان می‌زیسته و بخشی از اثرهای خود را ناگزیر بدان زبان نوشته‌اند، در هنگام فارسی نویسی، بنیاد و ساختار زبان خویش را پاس داشته و به وارونه‌ی رفتار زبانی‌ برخی از هم روزگاران دیرآمده‌ی ما، هرگز عربی دانی را وسیله‌ی فاضل‌نمایی و فخرفروشی قرار نداده و پهنه‌ی زبان فارسی را تاختگاه عربی مآبی و چیستان نویسی و ملقمه‌ی «عربی‌فارسی» عرضه داشتن، نكرده‌اند.

اما كسان دیگری به پیروی از خواست‌های فرومایه‌شان و در پایگاهِ كارگزاری و گماشتگی‌ فرمانروایان بیگانه یا بیگانه سرشتان خودی‌نما، ارج ِ نیاگان را نادیده گرفته و نوشته‌هایی چون «تاریخ وَصاف»، «ظفرنامه‌ی تیموری»، «دُره‌ی نادره» و جز آن را از خود برجای گذاشته‌اند كه لكه‌های سیاهی دركارنامه‌ی تاریخی‌ زبان فارسی به شمارمی‌آیند. این گروه از قلم به دستان (و - در واقع - قلم به مُزدان) با شیوه‌های نگارش غیرطبیعی و پرتكلف و پیچیده‌ی خود، به تدریج زبان شاداب و شكوفا و پویای فارسی‌ سده‌های سوم تا هفتم هجری را از فرآیندِ تكامل طبیعی و رشد سالم خود دوركردند و زبانی ایستا و علیل و پژمرده را جای‌گزین آن گردانیدند و میراث شوم آنان از نسلی به نسلی و از قرنی به قرنی انتقال یافت تا به آستانه‌ی عصر كنونی رسید و درپشتِ دروازه‌های تاریخ عصر جدید ایران، با شگفتی زدگی و پرسش بزرگِ اندیشه ورزان و نوجویان ِ روزگار روبه رو شد.

هرگاه زبان فارسی یا - بهتر بگوییم - آنچه تا پیش از آغاز جنبش نوجویی‌ دو سده‌ی اخیر به نام «زبان فارسی» شهرت داشت، به همان نژندی‌ بیمارگونه و نابهنجار، به زندگانی‌ بیرمق خود ادامه می‌داد، هرگز از پس ورزیدن خویشكاری‌های امروزینش برنمی‌آمد و بی‌گمان در برابر نیازهای فزاینده‌ی كنونی و فراگیری‌ زبان‌های جهان شمول و نیرومند كنونی رنگ می‌باخت و زوال می‌پذیرفت.

اما ازآنجا كه زبان هر ملت با دیگر نهادهای زندگی‌ اجتماعی وسیاسی‌اش پیوندی انداموار دارد، همه‌ی جُنب وجوش‌های نوجویان و رهایی خواهان و دوستداران پیشرفت و پویایی‌ جامعه، در زبان آنان نیز بازمی‌آید و انگیزه‌ی دیگردیسی و نوگردیدن آن می‌شود، درجامعه‌ی ایران و در میان همه‌ی فارسی زبانان نیز در دو سده‌ی پشتِ سر، شاهدِ پدیداری و پیشرفت گام به گام چنین فرآیندی بوده و دیده‌ایم كه زبان علیلِ میرزا بنویسهای درباری و دیوانی و سنگوارههای دخمههای خاموش تاریخ، به زبان زنده و پرخون و پویای شعر و داستان و نمایشنامه و زبان روشن و استوار و رهنمون دانش و پژوهش امروز دیگرگون شده و كاركردهای بسیار گسترده‌تر و متفاوت با گذشته یافته است و تازه درآغاز راهیم.

٣- گرایش آرمان خواهانه به ایران باستان و سَرِه نویسی

در برابر ایستایی و پوسیدگی‌ نهادهای گوناگون اجتماعی و سیاسی و فرهنگی درجامعه‌ی ایران كه بیمارگونگی‌ زبان آشوب زده‌ی فارسی برآیندِ آشكار آن بود، از نیمه‌ی دوره‌ی قاجار، كسانی به جست و جوی راه رهایی برآمدند و درعرصه‌های گوناگون به تكاپو برای روشنگری و تلاش به منظور بازیافتن كیستی‌ از دست رفته و ساختن جامعه‌ای نو پرداختند.

در حوزه‌ی زبان، این كوشش و كُنِش با الهام گیری از پاره‌ای آگاهی‌ها درباره‌ی نوسازی‌ اجتماعی و فرهنگی درسرزمین‌های غربی از عصر نوزایش (رنسانس) بدین سو، از یك طرف و تاثیرپذیری از گرایش آرمانی به ایران باستان از طرف دیگر، آغاز شد. گویی گِرهِ روانی‌ ناشی از شكست خوردگی و خوارمایه شدگی در برابر تازش تازیان به ایران ساسانی، پس از بیش از یك هزاره، جان و روان پریشان این آرمان خواهان را در تنگنا و فشار گذاشته بود و آرمانشهر و آرامشگاه خیالی‌ خود را در‌آن سوی رویداد قادسیه میجستند.

پویندگان این راه، بیآنكه تحلیل و دریافتی ژرف و فراگیر از انگیزه‌های واپس ماندگی‌ جامعه‌ی ایران و تیره روزی‌ ایرانیان داشته باشند، همه‌ی كاسه و كوزه‌ها را بر سر نابهنجاری‌های زبان و خط ِ فارسی می‌شكستند و گمان می‌بردند كه با پالودن زبان فارسی از وامواژه‌های عربی و تغییر خط كنونی به خطِ لاتین، یكباره درهای زندگانی‌ نو و بهروزی و كامروایی به روی ایرانیان گشوده خواهد شد و ایران خواب زده و واپس مانده از كاروان پیشرفت و تمدن، یك شبه به جرگه‌ی كشورهای پیشرو جهان درخواهد آمد!

یكی از پرشورترین گرایندگان نخستین به این شیوه‌ی نگرش، «شاهزاده جلال الدین میرزا»، مشهور به پور خاقان، پنجاه و پنجمین پسر فتحعلی شاه (١٢٤٣- ١٢٨٩ ه. ق.) بود. وی كه در «انجمن فراموشخانه» با كسانی همچون «میرزا ملكم خان» هم‌نشینی و هم‌سویی‌ فكری داشت، بعدها با «میرزا فتحعلی آخوندزاده» - كه از هواداران سرسختِ عربی زدایی از زبان فارسی و تغییر خط بود - نامه نگاری و داد و ستد فكری برقرار كرد. او كتابی در زمینه‌ی تاریخ ایران و - در واقع – در بیان آرمان ایران دوستانه‌ی خود به نگارش درآورد و آن را - به پیروی از فردوسی (در نامیدن خاستگاه و پشتوانه‌ی شاهنامه) - نامه‌ی خسروان نامید.[٦] نگارنده در دیباچه‌ی كتاب، خواست و هدف خود را به روشنی بازگفته است:

    "... روزی در اندیشه افتادم كه از چیست كه ما ایرانیان زبان نیاکان خویش را فراموش كردهایم و با این كه پارسیان در نامه سرایی و چكامه گویی به گیتی فسانه‌اند، نامه‌ای در دست نداریم كه به پارسی نگاشته شده باشد. اندكی بر نابودی زبان ایرانیان دریغ خوردم و پس از آن خواستم آغازنامه‌ی پارسی كنم. سزاوارتر از داستان پادشاهان پارس نیافتم. از این روی كوشیدم كه سخنان روان ِ به گوش آشنا نگارش رود تا بر خوانندگان دشوار نباشد."[٧]

زبان نامه‌ی خسروان - چنان كه از همین نمونه‌ی كوتاه پیداست - زبانی است شُسته رُفته و روان و خالی از واژگان عربی و در تقابل كامل با زبان دیوانی و رسمی و نوشته‌های ادبی و تاریخی‌ زمان نویسنده. می‌توان كار شاهزاده‌ی قاجار را نخستین گام بلند در راهِ ساده كردن زبان فارسی و رهایی بخشیدن آن از بَختَكِ عربی مآبی و پیچیده نویسی‌ چندین سده‌ی پشتِ سر نویسنده و سرآغازی بر كاربُردِ زبانی آزادتر و طبیعی‌تر در دوره‌های پس از او دانست. کاری که پورِ خاقان با نوشتن نا‌مه‌ی خسروان آغاز کرد و با مرگِ زودرس ِاو در ٤٦ سالگی ناتمام ماند، از یادها نرفت و به سختی تأثیرگذار بود. کسان ِ دیگری همچون «میرزا آقاخان کرمانی» و سپس «دهخدا»، «جمال زاده»، «هدایت»، «نیما» و دیگران، رهرو راهِ او شدند و با اوج گیری‌ کوشش‌های رهایی‌جویانه و آزادی خواهانه در دوره‌ی جنبش مشروطه خواهی و پس از آن و گسترش اندیشه‌ی ِ ملِی گرایی و رویکرد به ریشه و بُنیاد، نوشتن به فارسی‌ خالی از واژه‌های عربی و یا با کاربُردِ شمار هرچه کمتری از آن‌ها به دستور کار نویسندگان نوجو درعرصه‌ی مبارزه‌ی ملی برای رسیدن به ناوابستگی و آزادی و برقراری‌ نهادهای یک جامعه‌ی مدنی و دولتِ مردم سالار و پیشروِ امروزین تبدیل شد. این فرآیند - به رَغْم ِ کارشکنی‌ها و ناسازگاری‌های دستگاه‌های ِ اداری و رسمی - گسترش و رواج روزافزون یافت و در واپسین دهه‌های فرمانروایی‌ قاجاریان و تا چند دهه پس از آغاز پادشاهی‌ پهلویان ادامه یافت و گاه کار به افراط کاری‌های نابهنجار و درغلتیدن از سوی دیگر بام نیز کشید که پرداختن به جزء جزءِ آن در حد گنجایش این گفتار نیست.[٨]

جدا از انگیزه‌ی آرمان گرایی و بنیادجویی در کار نویسندگان ایرانی - که بدان اشاره رفت - تأثیرپذیری‌ شماری از آنان از کارهای یکی از گروه‌های پارسیان هند به نام «فرقه‌ی آذرکیوان» در قالبِ کتاب‌هایی چون «دساتیر»، «چار چمن ِشهرستان» و «دبستان المذاهب»، به گرایش‌های آرمان خواهانه‌ی نخستین، شور و گرمی‌ بیشتری بخشید. در این کتاب‌ها، به ویژه در دساتیر، نوشته‌ی ِ «مُلا فیروز پارسی» هزاران واژه‌ی بی بُنیاد و ساختگی آمده بود با دامن زدن به این گمان که آن‌ها واژه‌های بنیادینِ گم بوده‌ی زبانِ فارسی‌اند! این واژه ها - که بعدها به نام ِدساتیری شهرت یافتند[٩] - رویکردِ گسترده‌ی رهایی جویان از چیرگی‌ واژگان تازی تبار بر زبانِ فارسی را[١٠] به خود فراخواندند و تا چندین دهه نیز رواج ِ فراوان یافتند و حتا در پاره‌ای از فرهنگ‌های فارسی به ثبت رسیدند.

گرایش احساسی و شورمندانه و زیاده روانه به پالایش زبان ِ فارسی از واژگان ِ بیگانه، به ویژه واژه‌های عربی، در چندین دهه‌ی اخیر نیز با اُفت و خیزها و پیچ و تاب‌هایی به سببِ رویدادهای اجتماعی و سیاسی، ادامه یافته است. در این مدت، چنین تمایلی نه تنها در کارهای کسان و گروه‌های ویژه‌ای به چشم می‌خورد؛ بلکه تا اندازه‌ای به کارکردِ پاره‌ای از نهادهای اداری و دانشگاهی و فرهنگی نیز راه یافته است و حتا «عربی مآبی» عامدانه‌ی برخی از زیرْمجموعه‌های ِ حُکمرانی نتوانسته است بازدارنده‌ی این پویش باشد.

گذشته از کسانی چون «احمد کسروی»، «ذبیح بهروز»، «دکتر محمد مقدم»، «دکتر صادق کیا» و پیروان آنان - که به چیزی کمتر از زبان فارسی‌ سَره، پالوده از هرگونه وامواژه‌ی ِ بیگانه خُرسند نبودند و نیستند - کُنش‌های دو فرهنگستان دولتی‌ دوره‌ی پهلویان - هرچند محافظه کارانه‌تر و میانه روانهتر - کم و بیش در همان راستا بود. کارکردِ فرهنگستان کنونی و آنچه تا کنون نشر داده است، به دلیل جَو ِ اجتماعی و سیاسی‌ این دوران، با کارنامهی دو پیشگام ِ آن یکسان نیست.[١١] اما نه آن دوگانه و نه این سومین، با همهی واژه سازی‌ها و برابرگُزینی‌هاشان توانسته‌اند برای رهایی‌ زبان فارسی از آشوبِ سده‌های پسین و بازآوردن سرِ شوریدهی آن به سامان، چاره‌اندیشی‌ نهایی کنند.

٤- زبان فارسی و تركیبِ واژگان آن

پژوهش در تاریخ زبان‌های جهان و از جمله زبان‌های ایرانی و نیز تجربه ‌اندوزی‌های زبانی‌ ایرانیان در دو سده‌ی اخیر، می‌تواند رهنمودهای روشنی برای رفتار امروزین ما با زبان فارسی فرادیدِ ما بگذارد. زبان ما، مانندِ هریک از زبان‌های زنده و پویای جهان، در سراسر زندگی و کارکردِ خود، درحال داد وستد با دیگر زبان‌ها بوده است و هست و هر اندازه پیوندها وهم زیستی‌های ما با دیگر قوم‌ها بیشتر شود، اندازه‌ی بده بستان‌های زبانی‌ ما نیز فراتر می‌رود.[١٢]

جدا از هم ریشگی‌ زبان فارسی با خانواده‌ی زبان‌های هندو - اروپایی - که مایه‌ی همانندی‌های نسبی یا کامل در میان بسیاری از واژه‌های آن‌هاست - هزاران وامواژه نیز از این گروه زبان‌ها و دیگر گروه‌های زبانی‌ جهان، به گونه‌ی سر راست به زبان ما راه یافته و یا از فارسی به فهرست واژگان آن زبان‌ها پیوسته است.

در چهارده سده‌ی پشتِ سر، زبان فارسی به دلیل ِ چیرگی‌ عرب‌ها بر ایران در دو قرن آغاز گسترش دین اسلام و همگانی شدن آن در میهن ما و عربی زبان بودنِ قرآن و حدیث و سنت و دیگر متن‌ها و نیایش نامه‌های مذهبی از یک سو و رواج و کاربُردِ عربی به منزله‌ی زبان دربار و دیوان و بازرگانی و سیاست و دانش و ادب از سوی دیگر، بیشترین تأثیر را از این زبان پذیرفته است و امروز درصدِ بسیار بالایی از واژگان جاافتاده‌ی رایج در فارسی (هم گفتاری و روزمَره و هم نوشتاری و ادبی و فاخر) وام­واژه‌های عربی تبار و یا ترکیبْ واژه‌های فارسی - عربی‌اند.[١٣]

سَرِه نویسان و زبانْ پاکْ گردانهای روزگار ما برآنند که همه‌ی واژه‌های عربی‌ شناخته شده[۱۴] را بی‌هیچگونه چون و چرا و استثنایی باید از زبان فارسی بیرون ریخت و به جای آن‌ها واژه‌های فارسی‌ در معنی نزدیک بدان‌ها را به کار برد و هرگاه چنین واژه‌هایی در فارسی‌ کنونی یافت نشود، واژه‌های برجای مانده از زبان‌های باستانی‌ ایران را برگزید و یا از ریشه‌های آنها در ترکیب با پیشوندها و میانوَندها و پسوندها ساخت.

چنین شیوه‌ی برخوردی با زبان، اگر هم در موردهایی سودی دربرداشته باشد، در بیشترین موردها به جای یاری رساندن به سرشاری و سامان و توان آن، مایه‌ی ناتوانی و نابسامانی‌ هرچه بیشتر این مهم‌ترین وطبیعی‌ترین رسانه‌‌ی پیوندِ میان ِآدمیان خواهد شد.

هیچیک از زبان‌های زنده و توانمندِ امروز (و از جمله زبان ِگسترده و جهان شمول انگلیسی) خالی از وامواژگانِ بیگانه تبار نیستند. اما تاکنون نشنیده‌ایم که هیچ اندیشه ورزِ دل سوزی از اهل آن زبان‌ها، به سببِ بودن چنان واژگانی درآن‌ها، نکوهش‌ها و ناسزاهایی چون ناپاک و ناسَرِه را بر زبانِ خود و نیاگانش رواداشته و درصددِ پاک و سَرِه گردانیدن آن برآمده باشد! زیرا هر اندیشه ورزِ فرهیخته‌ای در هر زبانی درمی‌یابد که گنجینه‌ی واژگان آن زبان، دستاوردِ هزاره‌ها کوشش و پویش اندیشه ورزان و گویندگان و سرایندگان و نویسندگان بدان زبان و سرمایه‌ی مشترک فرهنگی‌ اکنونیان و آیندگان اهل زبان است و نمی‌توان و نباید برخوردی ناسنجیده و آشوبگرانه با آن داشت.

زبان سَره/ پاك كه افراطی‌های روزگار ما خواستارِ آنند، تنها می‌تواند زبان تیره‌های قومی‌ دور افتاده و جدامانده از دیگر قوم‌ها و ملت‌ها باشد؛ وگرنه هر یك از ملت‌های زنده و پویای امروز، به ویژه در این عصرِ جهان شمولی‌ رسانه‌ها و گستردگی‌ شبكه‌ی فراگیرِ ارتباط جهانی، ناگزیر با زبان‌های دیگر و به ویژه زبان‌های جهانی شده و دارای بارهای فرهنگی و دانشی و اقتصادی سر و كار خواهند داشت و خواه ناخواه بر پایه‌ی میزان داد و ستدهاشان، وامواژه‌هایی را از زبانهای دیگر خواهند گرفت و وامواژه‌هایی را به دیگر زبان‌ها خواهند داد. چنین بده بستانی در هنگام ضرورت و ناچاری، نه تنها اشكالی ندارد؛ بلكه طبیعی است و بر توانگری و فراخ بالی‌ زبان نیز خواهد افزود. آن­چه ایراد و عیب دارد و زیان بار و تباه كننده است، وارد كردن قاعده‌های دستوری وساختاری‌ زبان‌های بیگانه در زبان ملی است كه سرانجامی جز سلبِ كیستی و سرشت و مَنِش زبان نخواهد داشت. برای مثال، كسانی كه از سده‌ها پیش نشانه‌های جمع عربی را در جمع بندی‌ واژگان فارسی (بی رویكرد به بنیاد و تبار واژه‌ها) به كار برده‌اند و هنوز هم می‌برند و یا صفت و موصوف را در نرینه یا مادینه بودن باهم تطبیق می‌دهند، ویرانگران زبانند و تیشه بر ریشه‌ی آن می‌زنند!

برخوردهایی از این دست با زبان، آشکارا تکامل ستیزانه است و می‌تواند آن را دچار واپس‌گرایی و ایستایی گرداند و به مرزهای پیشین آن و فراسوی زنجیره‌ی درازی از کوشش‌ها و کُنِش‌های کمال بخشان بدین گنج شایگان اندیشه و فرهنگ در درازنای هزاره‌ها بازپس رانَد.

زبان فارسی نیز از قاعده‌ی کلی‌ درآمیختگی با وامواژه‌ها جدا نیست و با همین گنجینه‌ی واژگان کنونی‌اش[۱۵] بسیار توانمندتر و برومندتر و کارسازتر از هنگامی فرضی است که همه‌ی وامواژه‌ها را (از عربی و جزآن) از آن بیرون ریخته باشیم. به تعبیری دیگر و دقیق‌تر، واژه‌های بیگانه تبارِ پذیرفته در زبان فارسی، دیگر غریبه و ناخودی نیستند و پس از صدها یا ده‌ها سال حضور در گفتار و نوشتار ایرانیان و دیگر فارسی زبانان، اکنون دیگر واژه‌های فارسی یا دقیق‌تر بگوییم فارسی شده و شهروندِ سرزمین زبان و ادب فارسی‌اند.

این شهروندان، دارای گذرنامه‌ی با اعتبار و روادیدِ اقامتِ همیشگی‌اند با امضای همه‌ی فارسی زبانانی که با آن‌ها هم زیستی‌ زبانی و فرهنگی داشته‌اند و دارند، به ویژه صدها شاعر و نویسنده‌ای که بربارِ معنایی و ارزش اندیشگی‌ آن‌ها افزوده‌اند.

این وامواژه‌های شهروندِ زبان فارسی شده، چه بسا که به سبب دیگردیسی‌های گفتاری و نوشتاری و نیز پیچ و تاب‌های کاربُردی و گسترده‌تر شدن بارِ معنایی‌شان در ساختار و بافتارِ زبان ِ ما، دیگر برای صاحبان اصلی شان شناختنی نیستند و به چشم و گوش و هوش آنان بیگانه می‌نمایند و حق هم جز این نیست.

یادآوری‌ این نکته‌ی مهم بایسته است که خودِ زبانِ عربی هم تا پیش از اسلام و کشورگشایی‌ ِعرب‌ها،ِ زبان بومی و ابتدایی و فقیرِ تیره‌های عربِ ساکن ِ نَجدِ حجاز یا شبه جزیره‌ی عربستان بود و تنها پس از سر و کار یافتن گویندگانش با قوم‌های دارای فرهنگ‌های کهن و زبان‌های پیش رفته و گسترده و توانمند در خاور و باخترِ جهان؛ به تدریج کمال یافت و با راه دادن هزاران وامواژه از زبان‌های دیگر (از جمله زبان‌های ایرانی) به قلمرو زبانی و فرهنگی‌ خود، سرشار و پُرتوان شد تا جایی که سده‌ها به صورتِ زبان ِ جهانی‌ دانش و فرهنگ و ادب درآمد و هنوز هم نه تنها زبان ِ متن‌های دینی‌ میلیون‌ها مسلمان در سراسر جهان؛ بلکه زبان رسمی‌ ِ بسیاری از کشورها در باخترِ آسیا و شمال آفریقاست.

دامنه‌ی راه یابی‌ واژه‌های بیگانه به زبان عربی تا جایی است که حتا قرآن نیز شمار زیادی از آن‌ها را در برمی‌گیرد.[١٦]

خالی کردن ِزبانِ عربی‌ کنونی از این انبوهِ وامواژه‌ها (یا – به تعبیر ِ خود ِ عرب‌ها – لغات ِ دَخیل)، معنایی جز بازگردانیدن ِآن زبان به اندک مایگی‌اش در پیش از اسلام ندارد.

براین بنیاد، هیچ خردمندی آنچه را که روزگاری در جزوِ دارایی‌ کسان دیگری بوده و از دیرباز - به هردلیل - به گنجینه‌ی نیاگانش راه یافته و سپس به ارث بدو رسیده است، تنها به این دلیل ِ سست و ناپذیرفتنی که اینها از روزِ ازل از آن ِاین خانه و دودمان نبوده‌اند و یا به این بهانه‌ی خندستانی که صاحبان ِاصلی‌ این چیزها زمانی به خانه‌ی نیاگان من تاخته و این‌ها را از خود برجا گذاشته‌اند، بیرون نخواهد ریخت!

مگر می‌شود امروز فارسی زبان بود و با یکایک وامواژه‌های برجای مانده در این زبان (از عربی و جزآن)، در میان واژگان فارسی و گاه درآمیخته و ترکیب یافته با آن‌ها، پیوند نداشت و بارهای معنایی و گونه گونی‌های کاربُردی‌ آن‌ها را در سنجش با همتاها یا - به اصطلاح - مُترادِف‌های فارسی بُنیادشان نادیده گرفت؟

مگرمی‌توان مُدعی‌ دمسازی با فرهنگِ ایرانی بود و - برای نمونه - درونمایه‌ها و رهنمودها و خیالْ نقش‌های برآینده از کلیدواژهی گرانمایه‌ی عشق را درگنجینه‌ی دل و جان و زبان خود نداشت؟ مگر می‌شود دم از فرهیختگی و ادب شناسی زد و رنگین کمان عاشقانه‌های فردوسی، فخرالدین اسعد گرگانی، نظامی‌ گنجه‌ای، مولوی‌ بلخی، سعدی، حافظ، جامی، هاتف، بهار، نیما، شاملو، اخوان ثالث، سهراب سپهری، فروغ فرخ زاد و دیگران را از یادبُرد؟[١٧]

۵- زبان فارسی و نیازهای کنونی

زبان فارسی‌ کنونی با همه‌ی دیگرگونی‌های مثبت و امیدبخشی که در دو سده‌ی اخیر در راستای ساده شدن و پویایی و کارآیی برآوردن ِ نیازهای پیچیده‌ترِ این روزگار یافته، نه تنها هنوز یکسره از کابوس آشوب‌ها و پیچیدگی‌های گذشته رها نگشته و به سامانمندی و یکپارچگی‌ بایسته و دلخواه نرسیده؛ بلکه با دشواری‌ها و سردرگمی‌های تازه نیز رو به رو شده است.

از یک سو کسانی را می‌بینیم که گویی زمان سنج خود را به چاه انداخته باشند! اینان بی پروا به بایستگی‌ها و نیازهای زمانه، هنوز هم پا برجای پای پیشینیان می‌گذارند و «ره چنان میروند که رهروان رفتند»! همچنان عربی مآبی و پیچیده نویسی را مایه‌ی فخر خود میشمارند و نه تنها در میهن که گاه در جای دوری چون آمریکا هم در پایگاهِ استادِ زبان و ادبِ فارسی، «علامه بازی» درمی‌آورند. آنان در نوشتارهای خود - که در رسانه‌های امروزین و برای خوانندگان ِ این زمانی نشرمی‌یابد - از کاربُردِ واژگان عهدِ دَقیانوس پروا و پرهیزی ندارند! گویی قصدشان ریشخندِ همه‌ی بزرگان فارسی نویس گذشته و امروز و سردرگم کردن ناآشنایان با این گونه زبان ایستا و پوسیده و سنگواره شده، باشد!

در این جا، برای نمونه، شماری ازکاربُردهای «فارسی» این گونه فارسی نویسان را همراه با ترجمه‌ی فارسی‌ آن‌ها - در میان ( ) - می‌آورم تا نشان دهم سخن من بر سرِ چیست و آنچه آنان «فارسی» می‌انگارند، از چه قماشی است:

«عَلی آَی ِ حال (به هر روی/ به هرحال/ در هرحال/ به هرصورت/ در هر صورت)، به اَقْرَبِ احتمالات (به نزدیک‌ترین احتمال‌ها/ به احتمال زیاد/ به احتمال ِ نزدیک به یقین)، یالَلْعَجَب (شگفتا/ ای شگفت/ ای عَجَب/ عَجَبا)، تصریحاً/ صراحةً (آشکارا/ به تصریح/ به صراحَت)، تلویحاً/ ضمناً (به تلویح/ به اشاره/ به گونه‌ای ضمنی/ درضمن)، مُتَّفِقُ الْقَول (هم سخن/ هم گفتار/ هم قَول)، اَساتیدِ مُتَقَدِّم (استادان ِپیشین/ استادانِ قدیم)، طَلَبَه (دانشجو)، ذال مُعْجَمَه (ذال نقطه دار)، قِلَّتِ بِضاعَت (اندک مایگی/ کم مایگی/ کم بِضاعتی)، فِقْه الُّغَة (زبان شناسی) ...[١٨]

در واقع، برای دریافتِ زبان ِاین گونه «فارسی نویسان»، نیاز به یك فرهنگِ فارسی به فارسی داریم!

از سوی دیگر، بسیاری را می‌شناسیم و همه روزه با آن‌ها سر و کار داریم که هرچند به طورِ کُلی سادهتر از گروه یکم سخن می‌گویند و می‌نویسند؛ اما در‌کاربُردِ دستور زبان عربی در آنچه گفتار و نوشتارِ «فارسی» می‌نامند، همتا و همگام گروهِ یکم‌اند و افزون برآن، واژه‌ها و ترکیب‌ها و عبارت‌هایی از زبان‌های غربی (به ویژه انگلیسی) را - که بیشترشان برابرهای فارسی‌ رسا و رایجی دارند و برای بقیه هم با اندکی دقّت و دل سوزی می‌توان جای گزین‌های فارسی‌ روشن و گویا و پذیرفتنی یافت - گاه به گونه‌ی اصلی و زمانی با ترجمه‌ای لفظ به لفظ و سر و دست شکسته در مَعجون غریبی که بارِ بَدنامی‌ «فارسی بودن» را به دوش می‌کشد، می‌آورند. این آمیزه‌ی درهم جوش که برخی به طنز نام «فارگلیسی» یا «پِرزینگیلیش» بدان داده‌اند، یک آشفته کاری‌ زبانی‌ تمام عیار و یک دهن کجی و توهین آشکار به زبان فارسی و تاریخ و فرهنگ و ادبِ درخشان ایرانی است و برای هیچ فارسی زبان ِآگاه و دل سوزی سزاوار نیست که گوینده یا نویسنده و - حتا - شنونده و خواننده‌ی چنین بَدَلْ زبانِ خندستانی و اهانت آمیزی باشد.

در گفته‌ها و نوشته‌های این بَدَلْ فارسی زبانان به نمونه‌های فراوانی از این دست برمی‌خوریم:

    بَرات یه مِسِج گذاشتم رو اَنْسِرینگْ ماشین. (برات یه پیام گذاشتم رو پیام گیر.)،

    یه راید به من می‌دی تا سِنْتِر؟ (مرا سوار می‌کنی و تا مرکز شهر می‌رسونی؟/ منو تا مرکز میرسونی؟)،

    این دو تا پَکِج را برا من تا پُست آفیس دِلیوِری می‌کنی؟ (این دو تا بسته را برا من تا پُست خونه می‌بری؟)،

    امروز خیلی بیزی‌ام؛ سه تا اَپُینْت مِنْت دارم. (امروز خیلی گرفتارم؛ سه تا وعده ی ِ دیدار دارم.)،

    همین ویکِنْد میرَم هالیدِی. (همین آخِرِ هفته میرَم مُرَخصی.)،

    یه بیزی نِس ِ دیگه‌م تو اون یکی مارکِت داره. (یه کسب و کارِ دیگه‌م تو اون یکی بازار داره.)،

    ازین بی هِیوی یِرش خیلی اَپْ سِت شدم. (از این رفتارش خیلی ناراحت / دلخور شدم.)،

    چه سایزی میخوای؟ (چه اندازه‌ای می‌خوای؟)،

    مانی اِکسْ چِنْج میکنیم (پول/ ارز تبدیل می کنیم.)[۱٩]

از این دو گونه رفتار با زبان، به چیزی جز زبانْ پَریشی[٢٠] یا - بهتر بگوییم - زبانْ نَژندی نمی‌توان تعبیر کرد و این بیمارگونگی همانا برازنده‌ی زبان فارسی نیست.

زبان فارسی‌ امروز مانند هر زبان زنده و پویای دیگری، گستره‌های کاربُردی گوناگون دارد که از ساده‌ترین شکل‌ها در گفتار و نوشتارِ روزمَره تا ساختارهای پیچیده و چندلایگی در شعر و داستان و نقدِ ادبی ومتن‌های پژوهشی و دانشی و فنی را در برمی‌گیرد. آشکارست که چگونگی‌ ِ برخورد با زبان در هر یک از بخش‌های طیفِ کاربُردی‌ آن با دیگر بخش‌ها تفاوت دارد و بی‌پروایی نسبت بدین چندگونگی، می‌تواند مایه‌ی آشفتگی و نابهنجاری در گفتار و نوشتار شود. برای ایمن نگاه داشتن ِ زبان از درغلتیدن به هریک از دو قطبِ افراط و تفریط در کاربُرد ِ عنصرها و یکان‌های ساختاری‌ آن و دست‌یابی به زبانی رسا و روشن و پویا و پُرتوان، ناگزیر از چاره اندیشی‌های فراگیر در بخش به بخش گونه‌های زبانیم.

در چندین دهه‌ی اخیر با رویکرد به افزایش شتاب در پویش زبانی، جدا از پیش نهاده‌های نیم بندِ پاره‌ای نهادهای آموزشی و فرهنگی‌ رسمی - که درخورِ بررسی و نقدی کارشناختی است - گروهی از اندیشه ورزان و پژوهندگان و فرهیختگان و نویسندگان و شاعران ناوابسته نیز جداگانه و به صرافـتِ خود و یا در همکاری با یکدیگر، به چاره جویی پرداخته و کوشیده‌اند تا - دستِ کم - بخشی از سدهای بازدارنده بر سرِ راهِ آشوب زَدایی و سامان بخشی به زبان ِ فارسی را از میان بردارند و در این کوشش‌های بارآور خود، به کامیابی‌های چشم گیری نیز دست یافته‌اند.[٢١]

اما سامان بخشی به زبانِ فارسی با پیشینه‌ی چهارده سده درگیری‌اش با زبان عربی و زبان‌های دیگر از یک سو و چالش دو سده‌ی اخیرش با زبان‌های جهان شمول غربی و انبوهِ کلید - واژه‌های دانش و فن و ادب و فرهنگ و هنرِ نوین از سوی دیگر، کاری نیست که به تنهایی از عُهدهی این یا آن نهاد و یا کارشناسان چاره اندیش ِ جداگانه - هراندازه هم که دل سوز و دقیق باشند - برآید و به سرانجامی سزاوار برسد. بارِ این خویشکاری‌ بزرگِ تاریخی را باید همه‌ی فارسی زبانان در ایران و سرزمین‌های دیگر بردوش بگیرند. کوشش دراین زمینه باید همیشگی باشد و برآیندِ آن تدریجی و نسبی خواهد بود و تا زبان زنده و پایدارست، برهمه‌ی اهل زبان است که همواره در پاسداری از آن پویا و کوشا باشند.

زبانی که ما فارسی زبانان امروز بدان سخن می‌گوییم و می‌خوانیم و شعر می‌سراییم و داستان می‌نویسیم و دانش می‌پژوهیم و روزنامه و مجله و کتاب نشر می‌دهیم، آسان به پایگاه کنونی‌اش نرسیده است. این زبان چکیده‌ی هزاره‌ها اندیشه و گفتار و کردارِ نیاگان ما و گوهرِ جان و دل و روان آنان است و هر یک از ما باید همواره خود را وامدار آن دیرینگان بداند و با همه‌ی توش و توان خویش به ادای دِینی که از این رهگذر برعهده دارد، بپردازد و زبان پیشینیان را بسیار توانمندتر و کارآیندتر از آنچه بوده است، بسازد.

بر ماست که درهمه‌ی کاربُردهای زبان، بیشترین دقّت را به خرج دهیم و از هرگونه آشفته کاری و بی‌بند و باری در گفتار و نوشتار خودداری ورزیم و از راه دادن ِ تعبیرها و ترکیب‌های بیگانه با ساختار و هنجارِ زبان به بافتِ آن و عرضه داشتِ گفتارها و نوشتارهای درهم جوش و ملقمه وار بپرهیزیم.

وظیفه‌ی ملی و فرهنگی‌ همه‌ی ما فارسی زبانان، به ویژه اهل قلم و دست اندرکاران ادب و فرهنگ ایجاب می‌کند که نه تنها پاسخ گوی همه‌ی رفتارها و رویکردهای زبانی‌ خود باشیم؛ بلکه نگرش انتقادی و نکته گیرانه در گفتار و نوشتارِ دیگران را نیز خویشکاری‌ خود بدانیم. هر یک از ما با الهام گیری از وجدان و آگاهی‌ فرهنگی‌مان، مُلزم هستیم که هیچ‌گونه نابهنجاری را در گفتارها و نوشتارهای دیگران برنتابیم و بررسی و نقدِ هیچ اثری را به ساختارِ ادبی یا هنری یا دانشی و پژوهشی و درونمایه و داده‌های آن محدود نگردانیم و از شیوه و شگرد نگارش فارسی‌ آن آسان‌گیر و بی پروا نگذریم و برنارواییها چشم نپوشیم.

زبان فارسی شایستگی و گنجایش آن را دارد که نه تنها بزرگی وشکوهمندی‌ شاهنامه وارِ خود را درجامه‌ای امروزین بازیابد؛ بلکه زبان فرهنگ و ادب و هنر و دانش و فن ِ امروز شود و با دیگر زبان‌های زنده و پویای جهان ِامروز پهلو بزند. برای این کار عظیم، همه‌ی سرمایه‌ها و بایستگی‌های لازم را در اختیار داریم[٢٢] و تنها نیازمندِ همت و دل سوزی و کوششیم. پس اگر امروز دست به کار نشویم و این کار ِخطیر را به پیش نبریم و زبانمان در برابر جهان ِ بیدار و پویای امروز، همچنان ایستا و آشوب زده و خواب آلوده بماند، فردا بسیار دیر خواهد بود و آیندگان گناهِ این سستی و درنگِ تاریخی را بر ما نخواهند بخشود.

ما فارسی زبانان امروز، در هر جای جهان كه باشیم، وظیفه داریم كه زبان فارسی را با هزاران واژه و تركیب از ماده‌های بُنیادین این زبان و وامواژههای پذیرفته ازدیگرْ زبان‌ها و جاافتاده و فارسی شده[٢٣] (خواه عربی تبار، خواه از تیره و تبارهای زبانی‌ دیگر)، بی‌هیچ تمایزی میان آن‌ها، در چهارچوب ساختار و هنجار و دستور زبان فارسی، بگوییم و بنویسیم و برای یكایك واژه‌ها و تركیب‌های تازه كه در زبان‌های بیگانه بدان‌ها برمی‌خوریم و برپایه‌ی ضرورت‌های زندگی‌ امروز، ناگزیر از كاربُردِ مفهوم آنها در زبان خودیم، واژه‌ها و تركیب‌های زنده و رسا و خوش ساختِ فارسی پیشنهاد كنیم و بی هیچ هراسی از نیشخندِ گرانجانان و بی پروایی‌ فرنگی مآبان، آن‌ها را به كار ببریم تا بهترین آن‌ها بر بُنیادِ قانون ِ گسترش و گزینش، از سویِ بیشترین ِ مردم ِ اهل ِزبان پذیرفته شود و كاربُرد قطعی و همگانی بیابد.[٢٤]

در این راستا، نه نیاز به كاربُردِ واژه‌های جانیفتاده و فارسی نشدهی عربی[٢۵] و انگلیسی و تركیب‌های بیرون از قلمروِ دستورِ زبان فارسی داریم و نه ضرورتی ما را به پیروی از شیوه‌ی مشهوربه «سره نویسی» ( یعنی گفتن و نوشتن ِآن گروه از واژگان مرده وفراموش شده‌ی زبان‌های باستانی‌ ایران و یا واژه‌های كهن و از یادرفته‌ی روزگارِ آغازِ زبان فارسیِ دری كه با دستگاهِ آوایی و ضرباهنگِ زبان ِامروزین و ساختارِ معنی شناختی‌ آن همخوانی ندارند) ناگزیر می‌كند. پاره‌ای از ریشه‌ها و واژه‌های كهن را هنوزهم می‌توانیم در جاهایی - جداگانه یا درتركیب‌ها - به كارببریم؛ اما این كار را نمی‌توان و نباید همواره و در همه جا و بی دقّتِ زبان شناختی و رویكرد به همه‌ی جنبه‌های امر و تنها بر پایه‌ی شورِ میهنی و گرایش آرمان خواهانه كرد!

٦- خط ِ فارسی و نیازهای كنونی

از هنگامی كه نوآوری در زبان فارسی و ساده كردن پیچیدگی‌های آن در دستورِ كارِ ایران دوستان و آزادی‌خواهان قرارگرفت، بهسازی‌ خط نگاری‌ كنونی و یا جای گزین گردانی‌ آن با خط نگاری‌ دیگری نیز همپای آن به بحث گذاشته شد كه پس از دو سده، هنوز هم كم و بیش ادامه دارد.[٢٦]

در این راستا كسانی به دادن پیشنهادهایی برای هرچه ساده‌تر و دقیق‌تر كردن شیوه‌ی خط نگاری بسنده كرده وعده‌ای طرح تغییرِ خط ِ فارسی به خطِ لاتین را درمیان نهاده و بیرویكرد به همه‌ی جنبه‌ها و پیامدهای امر، گمان برده‌اند كه با لاتینی كردن ِروش ِ نگارش ِزبان ِ فارسی، همه‌ی آشوب‌ها و نارسایی‌های زبان، یكباره از میان خواهد رفت!

البته كسانی هم هستند كه هرگونه كوشش در راستای بهسازی خط نگاری را همتراز كفر و روی گردانی از میراثِ مقدس پیشینیان و كاری ناروا می‌شمارند و محكوم می‌كنند. اینان به جای این كه با پویایی و روزآمدی دراندیشه‌ی برآوردن ِ نیازهای امروزین اهل زبان باشند، دل مشغول ِ پاسداری از مُرده ریگی كهن و دست نزدنی‌اند!

در این نكته شكی نیست كه خط ِ كنونی‌ فارسی اشكال‌ها و نارسایی‌های بسیار دارد و بازتاباننده‌ی همه‌ی درونمایه‌ی آوایی‌ زبان نیست و كارِ دریافتِ خواستِ نویسنده را در هنگام ِخواندن ِ نوشته‌ی او دشوار و گاه ناممكن می‌سازد. اما هیچ خطی در جهان (جز برخی خط های قراردادی‌ ویژه‌ی آوانوشت در كارهای پژوهشی) كامل و یكسره بَری ازعیب و نقص نیست و در خودِ زبان‌های غربی - كه خطِ لاتین، دبیره‌ی مشتركِ آن‌هاست - و از همه برتر زبان انگلیسی، خط نگاری به هیچ روی همه‌ی بارِ زبان را بر دوش نمی‌كشد. گذشته از آن، ما امروز تجربه‌ی كشورِهمسایه‌مان تركیه را در تبدیل خط نگاری‌ فارسی/ عربی به خط نگاری‌ لاتین و تجربه‌ی تبدیل خطِ فارسی به خطِ سیریلیك (روسی) در تاجیكستان را پس از هشتاد سال در پیش ِ چشم داریم و زیان جبران ناپذیری را كه در هر دو كشور از این رهگذر بر زبان و ادب و فرهنگ وارد آمده است، به خوبی می‌شناسیم.

براین پایه، روش خردمندانه و منطقی و دل سوزانه این است كه راهی میانه و به دور از برداشت‌های پیروان دو قطبِ افراط و تفریط بیابیم. راهِ درستِ میانه این است كه همین خط نگاری‌ كنونی را با بهره‌گیری از امكان‌های گسترده و گره گُشای كنونی بسیار رساتر و كارآیند‌تر از این كه هست، بكنیم. در نخستین گام و تا پیش از چاره اندیشی برای یكایکِ نارسایی‌ها - كه نیاز به بحث زبان شناختی‌ گسترده درسطح كارشناسی دارد - هركس می‌تواند تا اندازه‌ایی در این راه گام بردارد و به برآیندهای نسبی‌ سودمندی برسد.

از جمله كارهای كردنی، می‌توان این چند تا را برشمرد:

    ١- در هر جا كه ضروری باشد. o, e, a كاربُردِِ سه نشانه‌ی –َ، ــِـ و –ُ برابرِِ فارسی‌.

    ٢- نوشتن الف مقصوره (ی) در پایان ِ وامواژه‌ها و نام‌های عربی تبار به گونه‌ی ِ «-ا» مانند ِ: مُجتبا، مُرتضا، مُصطفا، اِنتها، مُنتها،[٢٧] مُلتقا و اَولا به جای مُجتبی، مُرتضی، مُصطفی، اِنتهی، مُنتهی، مُلتقی و اَولی.

    ٣- نوشتن «ی / ی ِ»، همخوان ِ میانجی + واكه‌ی ِ –ِ نشانه‌ی ِ اضافه در تركیب‌های اضافی در پی واكه‌ها؛ مانندِ: نامه‌ی ِ تو، خانه‌ی ِ من، موی ِاو، بدی‌ی ِ هوا، خوبی‌ی ِ بهار[٢٨]

    ۴- نوشتن ِ شناسه‌ی ِ (ضمیرِ) دوم شخص یكان به گونه‌ی ِ«- ای»: گُفته‌ای، رَفته‌ای، رُفتهای، خُفته‌ای، نشسته‌ای و جُزآن.

    ۵- نوشتن ِ«ی» بیان ِیگانگی (وحدت) در پی: واكه‌ی ِ --ِ به گونه‌ی ِ«- ای»: نامه‌ای، جامه‌ای، خانه‌ای، بهانه‌ای.

    ٦- نوشتن ِهمان «ی» درپی ِ واكه‌های «آ»، «او» و«ای» با «ی» میانجی بر سرِ آن، به گونه‌ی ِ «یی»: هوایی، فضایی، مویی، رویی، شیرینی یی، جهان بینی یی.

    ٧- نوشتن ِ«ی» مصدری و نسبت (هر دو) به گونه‌ی ِ«-ی» پیوسته: خوبی، بدی، شكستگی، تهرانی، اصفهانی، یزدی.

    ٨- نوشتن ِهمان«ی» درپی ِ واكه‌های «آ»، و«او» به گونهی ِ«یی»: هوایی، نوایی، روایی، مویی، جویی، نیكویی.

    ٩- نوشتن ِهمان«ی» در پی ِ واكه‌ی ِ –ِ به گونه‌ی ِ«ای»: كوهپایه‌ای، زِفرِه‌ای، آباده‌ای. (گاه به جای آن «- گی» می‌آید: شحنگی، خبرگی، خیرگی، اسطورگی.

    ١٠. رعایتِ دقیق و كامل ِ نشانه گذاری[٢٩] با بهره گیری از فهرستِ نشانه‌های قراردادی در فرهنگ‌ها و دیگر كتاب‌های غربی و نیز گزارش‌هایی كه در زبان فارسی در باره‌ی آن‌ها نوشته شده است. كاربُردِ درست و هنجارمندِ این نشانه‌ها می‌تواند بخشی از نارسایی‌های خط نگاری و نیز نابسامانی‌ زبان فارسی را جبران كند.

پای بندی‌ خویشكارانه به رعایتِ نكته‌های یادكرده و همانندهای آن‌ها در‌نگارش خط فارسی، گونه‌ای آوانویسی و نزدیك شدن به اینهمانی‌ ِ گفتار و نوشتار در زبان ماست. اما در جاهایی كه لازم باشد، می‌توانیم برای ِ نمایش ِدقیق و درستِ بخش‌هایی از نوشتارِ فارسی، آن‌ها را در متن و درمیان ِ( ) و یا در پانوشتِ صفحه، به خطِ لاتین ِ قراردادی‌ ویژه‌ی‌ آوا نویسی، بنویسیم؛ چنان كه - برای نمونه - همین روش به قصدِ ضبطِ درست و خالی از شبهه‌ی ِواژه‌ها و نام‌های هریك از درآمدهای فرهنگِ فارسی ِ مُعین و در پاره‌ای از درآمدهای دانشنامه‌‌ی ِ ایران[٣٠] كه نام‌های ویژه و یا دیگر واژه‌ها فارسی است و نیز در متن ِ عبارت‌های انگلیسی‌ ِ آن كه نام‌ها و واژه‌ها و عنوان‌ها و پاره عبارت‌هایی ناگزیر و بنا بر اقتضا به فارسی آمده، همین روش به كار گرفته شده است.

سخن ِآخِر و پیام فروتنانه و برادرانه‌ی ِ نگارنده‌ی این گفتار، به همه‌ی خواهران و برادران ِ همزبان ِ خود این است كه زبان ِ فارسی را سرسری نگیریم و همچون مردمكِ چشم ِ خود پاس بداریم و در كاربُردِ یكایكِ واژه‌ها و تركیبها و تعبیرهای آن و حفظ ِ بنیاد و چهارچوبِ ساختاری و دستوری‌اش، از هرگونه افراط و تفریط (تكلُف و سنت پرستی و ایستایی از یك سو و بی پروایی و بیبند و باری از سوی دیگر) به سختی بپرهیزیم و مُرده ریگِ گرانبهای نیاگان ِارجمندمان را رساتر و بسامان‌تر و توانمندتر از آنچه دریافته‌ایم، به آیندگان بسپاریم.

پایان


پا‌نوشت‌ها


[۱]- دكتر پرویز ناتل خانلری: زبان شناسی و زبان فارسی، بنیاد فرهنگ ایران، تهران – ١٣٤٧ و همو: تاریخ زبان فارسی (دو جلد)، بنیاد فرهنگ ایران، تهران – ١٣٥٢ و دكتر علی اشرف صادقی: تكوین ِ زبان ِ فارسی، دانشگاه آزاد ایران، تهران – ١٣٥٧.
[۲]- كهن‌ترین دست نوشت ِ شناخته از زبان فارسی‌ دری، ترجمه‌ی رساله در احكام مذهب ِ حَنَفی از امام حكیم خواجه ابوالقاسم اسحاق بن محمد سمرقندی با تاریخ نگارش ِ– دست ِ كم - ٢٤٢ ه. ق. (= ٩٥٣م.) است.
[۳]- شاید دفترهای فراهم آورده از گویشهای گوناگون زبان فارسی - كه شماری از آن­ها در دهه‌های اخیر نشر یافتهاند - بتوانند تا اندازه‌ای رهنمون به دریافتی از چگونگی‌ زبان فارسی‌ گفتاری در سده‌های پیشین باشند. همچنین است برخی از گُفتاوَردها از این گویشها در پاره‌ای از متن‌های تاریخی و ادبی؛ مانند آنچه راوندی در كتاب خود «راحه الصدور و آیه السرور» از گویش اصفهانی زمان خود آورده است.
[۴]- در این زمینه بهار، م. - ت. (ملك الشعراء): سبك شناسی (٣ جلد)، صفا، ذ.: دوره ی تاریخ ادبیات در ایران و محجوب، م. - ج.: سبك خراسانی در شعر فارسی با آوردن ِ نمونههای بسیار از نثر و نظم فارسی‌ِ هزاره‌ی گذشته، میتوانند سیمای زبان فارسی‌ نوشتاری در این هزاره را در برابر چشم ما نمایان گردانند.
[۵]- صائب تبریزی / اصفهانی میگوید: «زین بیابان گرم تر از ما كسی نگذشته است / ما ز نقش ِ پا چراغ ِمردم آینده‌ایم.»
[۶]- درباره‌ی زندگی و كارنامهی این شاهزاده‌ی ِ نوآور، نگا. دكتر عباس امانت: « پور ِخاقان و اندیشهی بازیابی تاریخ ِ ملی ِایران»: «جلال الدین میرزا و نامه‌ی خسروان» در ایران نامه ١٧: ١، مریلند، زمستان ١٣٧٧، صص ٥- ٥٤.
[٧]- نامه‌ی خسروان، چاپ دوم به همت ِ هانری بارب و میرزا حسن خداداد تبریزی، وین – ١٢٩٧ه. ق. (=١٨٧٩- ١٨٨٠م.، بخش یكم، صص ٥- ٦ ) گُفتاوَرد ِ عباس امانت در ایران نامه، (پیشین).
[۸]- درباره‌ی دیگردیسی‌های زبانی در اثرهای نویسندگان ایرانی از روزگار جنبش مشروطه خواهی بدین سو، نگا. كامشاد، حسن: پایه گذاران نثر جدید فارسی، نشر ِ نِی، تهران- ١٣٨٤.
[۹]- درباره ی «فرقه ی ِ آذركیوان» و«ملا فیروز» و واژههای دساتیری، نگا. ابراهیم پورداوود: «دساتیر در فرهنگ ایران باستان»، انجمن ایران شناسی، تهران – ١٣٢٦، صص ٢٧- ٥١ و چاپ دوم آن در مقدمهی ِ لغت نامه‌ی ِ دهخدا، بخش یكم، صص ٤٠- ٦٢ و گفتار هانری كُربُن در زیر درآمد ِ آذركیوان در دانشنامه‌ی ایران، ج ٣، صص ١٨٣- ١٨٧ و گفتار فتح الله مجتبایی در همان جا، ج ٦، صص ٥٣٢- ٥٣٤ زیر درآمد ِ دبستان المذاهب و گفتاری دیگر از همو در همان جا، ج ٧، ص ٨٥ زیر درآمد ِ دساتیر و بهار، م. – ت. (ملك الشعراء) سبك شناسی، پیشین، چاپ ششم، تهران – ١٣٧٠، صص ٢٩٠- ٢٩٢.
[١٠]- از آن جمله‌اند برهان قاطع، آنندراج، انجمن آرای ناصری و فرهنگ نفیسی (ناظم الاطباء) كه شمار زیادی از واژه‌های ساختگی‌ دساتیری را در بر دارند. (برای آشنایی با دیگر فرهنگها و كتابهای دربرگیرندهی ِ این گونه واژه‌ها، نگا. خاستگاههای یادكرده در‌پی نوشتِ شماره‌ی ٩.
[١١]- دو فرهنگستان عصر پهلویان بیشتر به یافتن یا ساختن ِ برابرهای فارسی برای وام­واژه‌های بیگانه (عربی و غربی) میپرداختند. اما «فرهنگستان» كنونی، رویكردی به عربی زدایی از زبان فارسی ندارد و بیشتر به كار ِ برابریابی برای واژگان ِ فرنگی ‌پردازد. (چگونگی‌‌ها و تركیبهای پیشنهادی‌ این «فرهنگستان»، خود جای بحث دارد و نیازمند گفتاری جداگانه است.)
[١٢]- گفتنی است كه زبان شناسان و ادیبان ایرانی در گسترش زبان عربی و غنا بخشیدن بدان، نقش درجه‌ی یكم داشتند و بدون كوششهای آنان، زبان عربی پر و بال نمیگشود. خود عربها نیز اهمیت كارهای بزرگِ كسانی چون سیبویه و فیروزآبادی و دیگران را نادیده نمیگیرند و همواره یادآور میشوند.
[١۳]- یادآوری‌ این نكته نیز ناسودمند نیست كه بسیاری از وامواژه‌های به ظاهر عربی‌ رایج در زبان فارسی، ریشه‌ی عربی ندارند و خود زمانی از فارسی به عربی رفته و دیگردیسی یافته و سپس با كالبَد ِ جدید خود به فارسی بازگشته‌اند. از آن جمله اند خَندَق (از فارسی‌ی كندَک)، هندسه (از فارسی اندازه) و اِبریق (از فارسی‌ آبریز) و بسیاری دیگر كه ساختهای اصلی آنها به هیچ روی، بار ِ‌هایی را كه دیگردیسه‌ی رایج ِ كنونی شان دارند، برنمیتابند.
[١۴]- آنان تنها با پوسته و كالبَد ِ واژگان سر و كار دارند و نه با درونمایه و لایه‌های زیرین ِآنها و گمان میبرند كه آنچه اهل ِ زبان از یك واژه درمی‌یابند، همان است كه در فرهنگها در برابر آن آمده و - برای نمونه - همین كه واژه‌ی «ناسَره / ناپاك» ِ معنی را با انبر از درون فرهنگ واژگان زبان درآورند و واژه‌ی «سَره / پاك» ِ چَم را با شور ِ میهنی برجای آن بگذارند، كار تمام است! ایشان درنمی‌یابند كه در میان ِ هر واژه‌ی شنیده یا خوانده با ذهن و ضمیر ِ شنونده یا خواننده، چنان پیوندهای رازآمیزی هست كه شرح و وصف و روشنگری‌ هیچ فرهنگی نمی‌تواند به تنهایی جایگزین و نمایشگر آن­ها شود. آنان متن هر گفتار یا نوشتاری را كه درسرشت ِ زبانی‌ خویش، پیكری است یكپارچه و دارای پیوند ِ انداموار در میان ِ یكایك جزء‌های خود با لایه‌های گوناگونش، تنها جمع ِعددی واژه‌ها ‌دانند و متن را به گونه‌ی «جدول ِ كلمات ِ متقاطع» می‌بینند!
[١۵]- اشتباه نشود؛ وقتی سخن از وامواژه‌ها میگویم، مقصودم واژ‌های بیگانه‌ای نیست كه در دهه‌های اخیر، برخی از فارسی زبانان، آنها را بی پروا و نادلسوزانه در بافتِ زبان فارسی به كار می‌برند؛ در حالی كه برابرهای فارسی‌ رسا و روشن و پذیرفتنی برای آنها هست یا میتوان یافت. یكی از تازه‌ترین این تركیبها «اَنسِرینگ ماشین» است كه فارسی‌ پیام گیر را به جای آن داریم و دست ِ بر قضا برای دستگاه ِ نامیده، از اصل ِ انگلیسی‌اش هم درست تر و گویاترست. (این تركیب خوب را نخستین بار تاجیكان به كار بردند؛ اما بعدها فرهنگستان تهران در یكی از گزارش‌هایش، ادعا كرد كه از برگزیده‌ها و تصویب كرده‌های آن دستگاه بوده است!)
[١۶]- سُیوطی نویسنده‌ی كتاب مشهور ِ «الاتقان فی علوم القرآن»، در این كتاب و نیز در كتابهای دیگرش مانند «المُهَذَّب» و «المُتَوَكّلی» به بحث درباره‌ی واژه‌های دَخیل در قرآن پرداخته و آنها را وام گرفته از یازده زبان و از جمله فارسی شمرده است. در اینباره و نیز برای آشنایی با یكایك این وامواژه‌های بازشناخته در قرآن و ریشه یابی‌ آن­ها، نگا. آرتور جِفری: واژه‌های بیگانهی قرآن كه دكتر فریدون بدره‌ای آن را با عنوان واژه‌های دَخیل در قرآن مجید به فارسی برگردانده است (توس، تهران- ١٣٧٢). در باره­ی تاثیرگذاری زبان فارسی در گسترش ِ زبان ِ عربی، نگا. آذرنوش آذرتاش: راه‌های نفوذ فرهنگ فارسی در فرهنگ و زبان ِ تازی (پیش از اسلام)، دانشگاه تهران- ١٣٥٤ و سید محمد علی امام شوشتری: فرهنگ واژه‌های فارسی در زبان عربی، انجمن آثار ملی، تهران- ١٣٤٧.
[١٧]- «سَره نویسان» كه با دیدن ِ هر واژه‌ی عربی تباری در نوشتارهای فارسی، خون ِ پاك ِ ایرانی شان به جوش می‌آید و شتابزده، جایگزینی «سَره / پاك» برای آن دست و پا میكنند، آیا هیچگاه اندیشیده‌اند كه تفاوت ِ این واژه‌ها نه در تیره و تبار و وابستگی‌ قومیشان، بلكه در زندگی و اندیشه و احساس و عاطفه و دریافت ِ گویندگان و نویسندگان آنها در درازنای تاریخ و در پیچ و تاب ِ هزاران آزمون ِ تلخ و شیرین است؟ برای نمونه، آنان همواره واژه ی ِ «مهر» را بَدیل ِ بر گزیدهی خود به جای «عشق» میدانند؛ اما آیا هرگز ژرفانگری كردهاند كه - برای مثال - چرا حافظ در سروده‌ای میگوید: «مرا مهر ِ سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد / ...» و در سروده‌ای دیگر میگوید: «گویند رمز ِعشق مگویید و مشنوید / ...» مگر در یكمین نمی‌توانست بگوید: «مرا عشق ِ سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد» و در دومین: «گویند رمز ِمهر مگویید و مشنوید.» پس این كاربُردهای ‌دوگانه‌ی مهر و عشق را - كه در سروده‌های او دهها نمونه دارد - نمی‌توان در پوسته و كالبَد ِ این دو واژه‌ی به اصطلاح مترادف و معنی‌ ساده و قراردادی‌ آنها در فرهنگها جست و در میان ِ «مهر» و «عشق» نشان ِ مساوی گذاشت.
[١٨]- ‌گزینه‌ای است از گفتار یك استاد ایرانی در یكی از دانشگاههای بیرون از ایران كه در یك فصلنامه ‌فرهنگی‌ چاپ خارج درج شده است. از نویسنده و جای چاپ گفتارش نام نمیبرم تا سخنم جنبه‌ی شخصی پیدا نكند.
[١٩]- این جمله را چند سال پیش، در خیابان فردوسی‌ تهران از زبان ِ یك قاچاق فروش ارزهای خارجی شنیدم.
[٢٠]- این تعبیر از علی میرفطروس است (هفت گفتار ...، نشر فرهنگ، فرانسه و كانادا – ٢٠٠١، ص ١٩)
[٢١]- از جمله‌ی اینان، می‌توان از احمد آرام، امیرحسین آریان پور، غلامحسین مصاحَب، داریوش آشوری، احمد اشرف، منوچهر بزرگمهر، امیرحسین جهانبگلو، محمود حسابی، نجف دریابندری، علی اكبر سیاسی، فیروز شیروانلو، محمود صناعی، حمید عنایت، حسن كامشاد، فرهنگ مهر، محمد باقر هوشیار و شماری دیگر نام برد و كوششها و كُنِشهای ارزنده و سازندهشان را قدر شناخت و ارج گزارد.
[٢٢]- زنده یاد دكتر محمود حسابی در شمارشی دقیق و ریاضی از ریشه‌ها و پیشوندها و میانوندها و پسوندهای زبان‌های هندو- اروپایی - كه زبان فارسی هم یكی از آن­هاست - بدین برآیند رسید كه می‌توان از پیوندهای گوناگون ِآنها با یكدیگر ٢٢٦ میلیون تركیبْ واژه ساخت (دكتر محمود حسابی: فرهنگ حسابی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و دانشگاه صنعتی امیركبیر، واحد تفرش – تهران، ١٣٧٢، صص یازده – دوازده.)
[٢۳]- گویم واژه‌های پذیرفته از زبانهای دیگر تا آنها را از تركیبها جدا كنم؛ زیرا هَنجار ِ درست ِ زبان، هیچگاه به ما اجازه نمی‌دهد كه تركیبهای زبانهای دیگر را (جُز در هنگام ِ گُفتاوَرد) در زبان خود به كار ببریم. كاربُرد ِ این گونه تركیبها، به منزلهی پذیرش ِ دستور ِ آن زبانها و نادیده گرفتن ِ استقلال ِ دستوری و ساختاری‌ ِ زبان ِ خویش است.
[٢۴]- روزی كه فرهنگستان یكم تركیبهای شهرداری، شهربانی، دارایی، دادگستری، بهداری، فرهنگ و آمار را به جای ِ بلدیه، نظمیه، عدلیه، صِحیه، معارف و اوقاف و صنایع ِ مستظرفه و اِحصائیه پذیرفت و به مردم عرضه داشت، كهنه پرستان و عادت كردگان به نامهای نابهنجار ِ پیشین، برگزیده‌های تازه را جدی نگرفتند و كار ِ فرهنگستان را ریشخند كردند. اما دیری نگذشت كه بیشتر ِ مردم، نامهای نونهاده را پذیرفتند و این نامها به درستی در زبان ما جا افتاد؛ به گونه‌ای كه امروز اگر كسی نامهای گذشته را بگوید، نادریافتنی و مایه‌ی شوخی و خنده خواهد بود. همچنین اندك زمانی پس از روزی كه روسها نخستین پیك ِ زمینی را به گُسترهی كیهان فرستادند، آن را به زبان ِ خود «سْپوتنیك» نامیدند و به جهانیان شناساندند، در رسانه‌های خبری‌ ِ ایران نام ِ تركیبی‌ قمر ِ مصنوعی را - كه ساختی ناسزاوار و ناخوشایند دارد - به جای آن به كار بردند؛ اما زنده یاد دكتر محسن هشترودی، تركیبْ واژه‌ی ِ رسا و زیبای فارسی‌ «ماهواره» را به جای آن پیش نهاد كه بی درنگ با پذیره‌ی همگانی رو به رو شد و در بافت ِ زبان جا افتاد و افزون ِ بر آن، تركیبهایی چون ماهواره‌ی هواشناسی، ماهواره‌ی جاسوسی، ماهواره‌ی نظامی، ماهواره‌ی خبری و جز آن نیز بر بنیاد ِ آن ساخته شد و معمول گردید. هرگاه پیشنهاد ِآن دانشمندِ نامدار پذیرفته نشده بود، ناگزیر یا هنوز تركیبِ گوش آزار «قمر ِ مصنوعی» را به كار می‌بردیم و یا «سَتِه لایت» انگلیسی را كه جایگزین «سْپوتنیك» روسی هم شده است. (متاسفانه هنوز هم برخی از فارسی زبانان بیپروا و نادلسوز - به رَغْم ِ رایج شده بودن ِ«ماهواره»، در گفته‌های فارسی نماشان، «سَتِه لایت» میگویند و مینویسند!)
[٢۵]- منوچهری دامغانی چكامه سرای سده‌های چهارم و پنجم هجری - كه به عربی دانی‌ خود مُباهات بسیار میكرده و در جایی گفته است: «من بسی دیوان ِ شعر ِ تازیان دارم ز ِ بَر...» - در یكی از سروده‌هایش، «عَشیق» به معنی‌ «معشوق» را به كار برده و با تكلف و عربی مآبی‌ هرچه تمامتر گفته است: «غُرابا مَزَن بیشتر زین نَعیقا / كه مهجور كردی مرا از عَشیقا» اما این واژه‌ی «عشیق» در همان چكامه‌ی منوچهری زندانی ماند و هنرمندان و عاشقان خوش ذوق ِ فارسی زبان، روادید ِ درآمدن به جمع ِ دوستان و حضورِ مجلس ِ اُنس خویش را بدین بیگانهی نا آشنا و خودی نشده، ندادند؛ در حالی كه از همان بنیاد و تیره و تبارِ زبانی، وامواژه‌های ِ «عشق» و «عاشق» و «معشوق» و تركیبهای دلپذیری از همزیستی آنها با واژه ها یا «وَندها»ی فارسی در این زبان ماندگار شدند و چنان بار و توانی یافتند كه جداكردن ِ آنها از بافت ِ زبان - به رَغْم ِ ساده‌انگاریهای «سَره نویسان» - شدنی نیست.
[٢۶]- درباره‌ی سویه‌های گوناگون ِ خط فارسی و پیشنهادهایی برای بهسازی یا تغییرِ آن، نگا. مجتبا مینَوی: اصلاح یا تغییر ِ خطِ فارسی؟ در تازهترین چاپِ آن در بررسی ِ كتاب ٣١، لوس آنجلس، بهار ١٣٧٨، صص ١١- ١٢ و برای آشنایی با برداشتی تحلیلی و كارشناختی از دشواریهای ِ این خط، نگا. مسعود خیام: خطِ آینده، آینده‌ی ِ خطِ تمام اتوماتیك فارسی، نشر ِ نگاه، تهران – ١٣٧٣ و برای خواندن ِ پیشینه و جنبههای گوناگون این امر در یك اثرِ پژوهشی دانشگاهی امروزین، نگا.:
F ,Hashabeyki Persian Orthography,Studia Iranica Upsaliensia 7, Upsala Universitet, Upsala, Sweden, 2005, 250 p.
[٢٧]- در این میان، اِنتها و مُنتَها دیرزمانی است كه با همین نگاشت و نه با نگاشت ِ اصلی‌ ِ عربی نوشته می‌شوند و كسی هم ایرادی بر آن ندارد؛ اما وقتی بنویسی مُجتبا (به جای ِ مُجتبی) و اَولا (به جای ِ اَولی)، داد و هَوارِ كسانی برمی آید كه: «ای وای! ناموس ِ زبان و ادب از دست رفت!»
[٢٨]- پاره‌ای از سردبیران ِ نشریه‌ها یا ویراستاران ِ كتابها، نوشتن ِ این «ی» ِ میانجی را بِدعَتی از سوی برخی از معاصران می‌پندارند؛ اما در دست نوشتِ شاهنامه با تاریخ ٦٧٥ هجری‌ِ قمری (نگاه داشته در موزه‌ی بریتانیایی – لندن)، در سرتاسرِ متن، این «ی» ِ جدانوشته را می‌بینیم و در شاهنامه، ویراسته‌ی ِ دكتر جلال خالقی مطلق نیز از همین نگاشت پیروی شده است.
[٢٩]- Panctuation
[۳۰]- Encyclopaedia Iranica


جُستارهای وابسته





منابع







پيوند به بیرون